دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

درآمدی بر معرفت‏پژوهی در نهج البلاغه‏


یكی از شاخه‏های اصلی فلسفه، مبحث معرفت‏شناسی است. این شناخت از این جهت اهمیت دارد كه زیربنای جهان‏بینی است، چنان كه جهان‏بینی مبنای ایدئولوژی و نظام ارزشی است. معرفت‏شناسی در نهج البلاغه، مبحث گسترده‏ای است كه دین‏پژوهان در تعمیق و توسعه آن باید گام‏های مؤثرتری بردارند. این بررسی در صدد ارائه طرحی اجمالی در قلمرو بایسته‏های پژوهش و تحقیق در این زمینه و اشاره به گوشه‏ای از دنیای معرفت‏پژوهی این اثر جاویدان امیرالمؤمنین علی(ع) است كه در نُه محور تقدیم می‏گردد:
۱. تعریف شناخت در نهج البلاغه‏
در نزد حكما، مفهوم «شناخت» مفهومی بدیهی و بی‏نیاز از تعریف است، با این حال تعریف‏های شرح الإسمی متعددی در این باره ارائه شده كه برخی «جامع افراد و مانع اغیار» نمی‏باشد.
از مراجعه به واژه‏های معرفت‏شناختی در نهج البلاغه، به دست می‏آید كه حقیقت شناخت، شبیه حقیقت نور است. امام علی(ع) در موارد زیادی واژه نور را برای علم استعاره آورده‏اند. همان طور كه می‏دانید حقیقت نور «ظاهرٌ بنفسه و مظهرٌ لغیره» است، پس حقیقت علم هم «ظاهرٌ بنفسه و مظهرٌ لغیره» است. چنان كه روشن می‏شود، تعریف شناخت به ظهور، به روشنی در نزد عالِم دلالت دارد. یعنی علم، مظهِر معلوم برای عالِم است كه گاهی این اظهار معلوم برای عالِم با واسطه است - كه به آن «علم حصولی» اطلاق می‏شود - و گاهی بدون واسطه است كه به آن «علم حضوری» می‏گویند. امام علی(ع) در مذمّت گروهی فرومایه و پست به نام «هَمَج رعاع» - یعنی مگسان كوچك و ناتوان - می‏فرمایند: «این گروه بادصفت از نور علم و دانش بهره‏ای نبرده‏اند» لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنور الْعِلم(۱). هم‏چنین در فرازی دیگر از نهج البلاغه در بیان علل انحراف بنی‏امیه می‏فرمایند:
لَمْ یَسْتَضیئُوا بِأَضواء الحكمة وَلَمْ یَقْدَحوا بِزِنادِ الْعُلومِ الثّاقبة(۲) «آن‏ها (بنی‏امیه) از روشنی‏های حكمت و عرفان بهره‏مند نشدند و با آتش‏زنه‏های علوم و معارف درخشان، آتش نیفروخته‏اند».
۲. امكان‏شناخت‏
معرفت امری ممكن و تردیدناپذیر است و تحقق فی الجمله آن، بدیهی و بی‏نیاز از اثبات می‏باشد. هر كسی به وجود خود، وجود قوای ادراكی خود و وجود حالات روانی خود (مثل غم، شادی، عشق و...) معرفت یقینی دارد. با این حال، در اروپا بارها موج شك‏گرائی پدید آمده و اندیشمندان بسیاری را در كام خود فرو برده است. نهج البلاغه اساساً كتاب شناخت است. وقتی انسان این كتاب را با عقل و اندیشه می‏كاود، به معارفی چون: خداشناسی، دین‏شناسی، امام‏شناسی، معادشناسی، جهان‏شناسی، دنیاشناسی و... دست می‏یابد. سراسر نهج البلاغه از واژه‏های پرباری كه هر كدام بار معرفتی ویژه‏ای دارند، پوشانده است؛ واژه‏هایی چون: علم، عقل، فهم، لُبّ، حكمت، حِجی‏، شعور، فطانت، بصیرت، برهان، یقین، اشراق، تفكّر، تعقل، تفقّه، تفهّم، تدبّر، تعمّق، ادراك، معرفت، استدلال و... كه همگی بر امكان شناخت و ضرورت آن دلالت می‏كنند.
۳. مبانی شناخت‏
منظور از مبانی شناخت، بسترها و زمینه‏های مناسبی است كه بذر شناخت در آن‏ها بهتر رشد كرده و به تكامل می‏رسد. این مطلب همان است كه قرآن كریم درباره آن می‏فرماید: وَ الْبَلَد الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإذنِ رَبِّهِ والَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إلّا نَكِداً(۳) مهم‏ترین زمینه‏ها و مبانی شناخت كه در نهج البلاغه ذكر شده است، عبارتند از:
الف. تقوا و خویشتن‏داری: امام علی(ع) در موارد متعدّدی به این حقیقت تصریح می‏كنند: فَإنَّ تقوی اللَّه دواءُ داءِ قلوبِكم وبَصَرُ عَمی‏ أَفئِدتكم... وجلاءُ غشاءِ أَبصاركم(۴) «تقوا و ترس از خدا داروی درد قلب‏ها و بینایی كوری دل‏ها و بهبودی بیماری تن‏ها و روشنی پوشش دیده‏ها است».
ب. آموزه‏های وحیانی: امام علی(ع) می‏فرمایند: تُجْلی‏ بالتَّنزیل أَبصارُهم وَیُرمی‏ بالتّفسیر فی مسامعهم ویغبقون كأسَ الحكمةِ بعد الصَّبوح(۵) «دیده‏های آن‏ها به نور قرآن جلا داده شده و تفسیر در گوش‏هایشان جا گرفته است. هنگام شب، جامی از حكمت به آنان می‏نوشانند، بعد از این كه در بامداد هم به آنان نوشانده شد».
ج. ایمان: امام علی(ع) در این زمینه می‏فرمایند: بالْإیمان یَعْمُرُ الْعلمُ(۶) «به سبب ایمان، علم و دانایی آباد می‏شود».
۴. اقسام شناخت‏
علم در اصطلاح فلسفه بر دو قسم است: الف. علم حصولی (با واسطه مفهوم)؛ ب. علم حضوری (بی‏واسطه مفهوم).
با مراجعه دقیق به نهج البلاغه درمی‏یابیم كه علی(ع) به هر دو قسم از شناخت صریحاً و تلویحاً اشاره نموده است. وجود واژه‏هایی هم‏چون «تعقّل، تفكّر، یستدلّ، یحتجّ، النظر و...» دلالت بر شناختی به نام شناخت حصولی می‏كند كه معلوم عین علم نیست، بلكه علم و معلوم دو حقیقت هستند. حضرت(ع) می‏فرمایند: وَ أَقامَ مِنْ شواهد البیّنات علی لطیف صنعته و عظیم قدرته مَا انقادَتْ لَهُ العقولُ معترفةً به(۷) «و نمونه‏هایی از لطافت صنعت‏گری و قدرت عظیم خویش به پا داشت، چندان كه تمام اندیشه‏ها را به اعتراف واداشته است».
هم چنین در مورد علم حضوری، اعم از علم حضوری مجرّد به خود و علم علّت به معلول و علم معلول به علّت موارد متعدّدی وجود دارد. به عنوان نمونه امام علی(ع) در مورد علم حضوری مجرّد به خود می‏فرمایند: اللَّهُمَّ إنّك أَعْلمُ بی مِنْ نفسی وأَنا أَعلمُ بنفسی منهم(۸) «خدایا، تو به من از من داناتری و من به خود از آن‏ها داناتر هستم».
هم‏چنین در مورد علم حضوری علّت به معلول می‏فرمایند: الْعالِمَ بِلا اكتسابٍ وَلا ازدیادٍ وَلا علمٍ مستفادٍ(۹) «خداوند به همه چیز دانا است، بدون آموختن از دیگری و بدون احتیاج به افزودن و بدون استناد»: یعنی علم خداوند به ماسوای خود یك علم اكتسابی مفهومی نیست، بلكه علمِ او عین ذات او و بدون ازدیاد مفهومی می‏باشد. هم‏چنین در مورد علم معلول به علّت در نهج البلاغه آمده است كه «ذعلب یمانی» از امام علی(ع) سؤال كرد: هَلْ رأیتَ ربَّك یا أمیرالمؤمنین؟ فقال(ع): أَفَأَعبُدُ ما لا أری‏؟ فقال: وكیف تراهُ؟ قال(ع): لا تدركُهُ الْعُیُون بمشاهدة الْعِیان ولكن تدركُهُ الْقُلُوبُ بحقائق الإیمان(۱۰) «آیا پروردگارت را دیده‏ای؟ امام(ع) فرمودند: آیا چیزی را كه نمی‏بینم پرستش می‏كنم؟ ذعلب گفت: چگونه او را می‏بینی؟ امام(ع) فرمودند: چشم‏ها او را درك نمی‏كند، لكن دل‏ها به وسیله حقایق ایمان او را درك می‏نمایند».
۵. تشكیك در شناخت‏
از دیدگاه نهج البلاغه، حقیقت شناخت اعم از حضوری و حصولی، مشكك و ذو مراتب است. ملاك و معیار در تشكیك این است كه «ما به الامتیاز» عین «ما به الاشتراك» است و تفاوت مراتب، به شدت و ضعف و نقص و كمال است. هم‏چنین تمام مراتب شناخت در یك حقیقت كه همان [ظاهرٌ بنفسه ومُظهِرٌ لغیره‏] بودن است، شریكند؛ ولی اختلاف مراتب آن به شدّت و ضعف ظهور است. امام علی(ع) در باب مراتب شناخت چنین می‏فرمایند: إنَّ هذه الْقُلُوب أوعیةٌ فَخَیرها أَوْعاها(۱۱) «دل‏ها ظرف‏های علوم و حقایق و اسرار است وبهترین دل‏ها نگاهدارنده‏ترین آن‏هایند». واژه «أَوْعاها» أَفعل تفضیل است و دلالت بر ذومراتب بودن ظرف شناخت می‏كند كه همان قلب است بنابراین، به تبع ذومراتب بودن ظرف، مظروف نیز ذومراتب است.۶. قلمرو شناخت‏
شناخت‏های انسان از طریق حسّ، خیال، عقل، شهود و وحی حاصل می‏شود. مسأله این است كه: آیا توسط این ابزارها می‏توان همه چیز را شناخت؟ یا این كه هر یك از ابزارهای مذكور قلمرو خاصی دارد؟
امام علی(ع) در موارد متعدّدی از نهج البلاغه به محدودیت شناخت حسّی تصریح می‏كنند. در جایی می‏فرمایند: لا تُدركُهُ الْحواسّ فتحسُّهُ وَلا تَلْمِسُهُ الْاَیدی فَتَمَسُّهُ(۱۲) «حواس ظاهری خداوند را درك نمی‏كنند تا به وجود حسّی موجودش گردانند و دست‏ها او را لمس ننمایند تا دسترسی به او پیدا كنند». به عبارت منطقی، هر چه قابل ادراك با حسّ باشد جسمانی است. عكس نقیض این قضیه می‏شود: هر غیر جسمانی قابل ادراك با حواس (پنج‏گانه) نیست. در موضعی دیگر، حضرت(ع) در مورد قلمرو شناخت عقلانی می‏فرمایند: لَمْ یُطلِعِ الْعُقولَ علی‏ تحدید صِفتِهِ وَلَمْ یَحْجُبْها عَن واجب معرفته(۱۳) «عقل‏ها را بر حدّ و نهایت خود آگاه نساخته، ولی آن‏ها را از شناختن خویش (خداوند) به قدر واجب بازنداشته است». از فراز فوق استفاده می‏شود كه معرفت و شناخت خداوند بر سه قسم است:
معرفت واجب (شناخت اصل وجود خداوند)؛
معرفت ممتنع (شناخت كُنه ذات و صفات خداوند)؛
معرفت ممكن (شناخت خداوند در حدّ ظرفیّت انسان).
هم‏چنین امام(ع) در مورد قلمرو شناخت شهودی می‏فرمایند: لا تعقد الْقُلوبُ منه علی‏ كیفیّةٍ وَلا تُحیطُ بِهِ الأَبصارُ والْقُلُوبُ(۱۴) «دل‏ها كیفیت و چگونگی او را تصدیق نمی‏نمایند و چشم‏ها و دل‏ها بر او احاطه ندارند.»
۷. ابزارهای شناخت‏
پس از بطلان سفسطه و پذیرفتن واقعیّتی در خارج و پس از این كه ثابت كردیم می‏توانیم فی الجمله شناختی صحیح و مطابق با واقع به دست آوریم، این سؤال مطرح می‏شود كه ابزارهای شناخت چیست؟ در نهج البلاغه بر چهار ابزار تأكید شده است:
۸. حسّ:
امام علی(ع) در یكی از خطبه‏های خود، اعتماد به حسّ را اعتماد به سندی قوی می‏داند. ایشان در مقام توصیف طاووس و زیبائی‏ها و شگفتی‏های آفرینش آن می‏فرماید: أحیلك مِن ذلك علی‏ معاینةٍ لا كَمَن یُحیل علی‏ ضَعیف إسناده(۱۵) «در مورد آن‏چه راجع به طاووس بیان كردم، تو را به مشاهده و دیدن حواله می‏دهم، نه مانند كسی كه گفتارش را بر سند ضعیف و نادرست حواله می‏دهد».
۹. عقل:
امام علی(ع) در معرفّی بدبخت و شقیّ می‏گوید: فَإنَّ الشَقیّ مَنْ حَرُمَ نَفعَ ما أُتِیَ مِنَ الْعَقلِ والتّجربة(۱۶) «زیان‏كار و بدبخت كسی است كه از سود عقل و تجربه‏ای كه به او داده شده بی‏بهره ماند.» در جای دیگر حضرت(ع) می‏فرمایند: كفاكَ مِنْ عَقلِك ما أَوْضَحَ لكَ سُبُلَ غَیّكَ مِنْ رُشدكَ(۱۷) «بس است تو را عقل و خردی كه راه‏های گمراهیت را از راه‏های رستگاریت آشكار می‏سازد».
۱۰. قلب:
قلب از مهم‏ترین مجاری ادراكی است. البته منظور از قلب، آن قلب جسمانی صنوبری نیست، اگرچه بی‏ارتباط با آن هم نمی‏باشد، بلكه منظور از قلب ابزاری است كه كشف و شهود به وسیله آن محقق می‏شود. امام علی(ع) در این باره می‏فرمایند: إنَّ اللَّه سبحانه جَعَلَ الذّكر جَلاءً لِلْقُلوب تَسمَعُ به بعدَ الْوَقْرة وتبصرُ به بعدَ الْعشوة(۱۸) «خداوند ذكر و یاد خود را صیقل و روشنایی دل‏ها قرار داد كه به سبب آن بعد از كری می‏شنوند و بعد از تاریكی می‏بینند».
۱۱. وحی:
مهم‏ترین و خطاناپذیرترین ابزار شناخت، وحی است: واعْلَموا أَنّ هذا القرانَ هُو النّاصح الَّذی لایَغُشّ والْهادی الَّذی لا یُضِلّ والمحدّث الَّذی لا یكذب وما جالَسَ هذا القرانَ أَحَدٌ إلّا قامَ عنه بزیادةٍ أَوْ نُقصانٍ، زیادةٌ فی هدیً ونقصانٌ مِنْ عَمیً واعْلَموا أَنّه لیس علی‏ أَحدٍ بعد القران مِنْ فاقةٍ وَلا لِإَحدٍ قبل القرانِ مِنْ غِنی‏ واتّهموا علیه آرائكم واُستغشّوا فیه أَهوائكم(۱۹) «و بدانید این قرآن پنددهنده‏ای است كه خیانت نمی‏كند و راهنمایی است كه گمراه نمی‏كند و سخن‏گویی است كه دروغ نمی‏گوید و كسی با این قرآن ننشست، مگر این كه چون از پیش آن برخاست، هدایت و رستگاری او افزایش یافت و كوری و گمراهی او كم گردید. بدانید كسی را پس از (آموختن) قرآن نیازمندی نیست و نه برای كسی پیش از قرآن بی‏نیازی محقق می‏گردد. اندیشه‏هایتان را كه بر خلاف قرآن است متّهم سازید و خواهش‏هایتان را در برابر آن خیانت‏كار بدانید».
۱۲. موضوع شناسایی یا محورهای معرفتی‏
متعلق یا موضوع‏های شناسایی كه در نهج البلاغه بیشتر مورد توجه قرار گرفته‏اند، جهت‏گیری‏های اصلی و دغدغه‏های بنیادین معرفتی آن حضرت را نشان می‏دهند. به عبارت دیگر، متعلق علم و معرفت، بیان‏گر اهمیت و جایگاه آن موضوع در نظام معرفتی است. متعلق‏ها یا محورهای معرفتی مورد تأكید حضرت به طور عمده عبارتند از: خداشناسی، خودشناسی، دین‏شناسی، امام‏شناسی، معادشناسی، جهان‏شناسی، دنیاشناسی، فتنه‏شناسی، تاریخ‏شناسی و محورهای دیگر كه مجال ذكر آن‏ها نیست.
۱۳. آسیب‏های معرفت‏
از دیدگاه نهج البلاغه، درخت شناخت، درخت پرثمری است كه آفت‏های گوناگونی آن را تهدید می‏كند. امام علی(ع) در نهج البلاغه آفت‏های متعدّدی را برمی‏شمارند كه ما به اختصار به آن‏ها اشاره می‏كنیم:
۱. دنیاپرستی و هواپرستی: كَم مِنْ عقلٍ أَسیرٍ عند هویً أَمیر(۲۰) «بسا عقل و خرد كه اسیر و گرفتار هوا و خواهشی است كه بر آن فرمانروا است».
۲. عشق مجازی (شهوت): مَنْ عَشقَ شیئاً أَعشی‏ بَصَرَه وَأَمْرَضَ قَلْبَه فهو یَنْظُرُ بعینٍ غیرصحیحة ویَسمعُ بِأُذُنٍ غیر سمیعةٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشهواتُ عَقْلَه وأماتَتِ الدُّنیا قَلْبَه(۲۱) «و هر كه به چیزی عاشق شد، چشم دل او را كور ساخته و دلش را بیمار گرداند. پس او به چشمی كه (مفاسد آن را) نمی‏بیند می‏نگرد و به گوشی كه (حقایق) را نمی‏شنود، می‏شنود، خواهش‏های بیهوده عقل او را دریده و دنیا دلش را میرانده و شیفته خود نموده است».
۳. آرزوهای بلند: وَاعْلَموا أَنَّ الأَمَلَ یُسهِی الْعَقْلَ و یُنسِی الذِّكرَ(۲۲) «بدانید كه آرزو موجب به غلط و اشتباه افتادن عقل و فراموشی از ذكر خدا است».
۴. تقلید كوركورانه: وَلا تُطیعُوا الأدْعیاءَ... إتَّخَذَهُم إِبلیسُ مَطایا ضَلالٍ وجُنداً بِهِم یَصُولُ عَلَی النّاسِ تَراجِمَةً یَنْطِقُ عَلی‏ أَلْسِنَتِهِم إسْتِراقاً لِعُقُولكم وَدُخُولاً فی عُیُونِكُمْ وَنَثّاً فی أَسْماعِكُم(۲۳) «و از بدان و ناكسان كه آن‏ها را نیكان و مهتران می‏پندارید پیروی نكنید، شیطان آن‏ها را شتران باركش گمراهی گرفته و سپاهی كه به وسیله ایشان بر مردم مسلط شود. و ترجمه كننده‏هایی كه به زبان آن‏ها سخن می‏گوید، برای این كه عقل‏های شما را بدزدد و در چشم‏هایتان داخل گردد و در گوش هایتان بِدَمَد».
۵. مزاح و شوخی افراطی: ما مَزَحَ أمرءٌ مَزْحَةً الّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً(۲۴) «هیچ مردی شوخی نكرد از هرگونه شوخی، مگر آن كه پاره‏ای از عقل خود را رها كرد، رهاكردنی (شوخی باعث سبكی عقل می‏شود)».
۶. گناه: الذُّنوبُ الدَّاءُ وَالدَّواءُ الإستغفار(۲۵) «گناهان درد و بیماری است و دوای آن استغفار است».
۷. عُجب و خودپسندی: وَاعْلَمْ أَنَّ الأَعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ وَآفَةُ الأَلْبابِ، فَاسْعَ فی كَدْحِك(۲۶) «خودبینی، ناروا، بر خلاف حق و آفت خردها است، پس در كسب معاش خویش تلاش كُن».
۸. فتنه: یُقتَلُ فی هذِهِ الأُمَّةِ إمامٌ یَفتَحُ عَلیها الْقَتلَ والْقِتالَ إلی یَومِ القیامَةِ ویَلْبِسُ أُمورَها عَلَیْها ویَبُثُّ الْفِتَنَ فیها فَلا یُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ(۲۷) «در این امّت پیشوایی كشته می‏شود كه خونریزی و جنگ تا روز قیامت گشوده می‏گردد و كارها را برایشان مشتبه می‏نماید و فتنه‏ها و تبهكاری‏ها را در آنان نشر می‏دهد، پس آن‏ها حق را از باطل تمیز نمی‏دهند».
۹. آز و طمع: أَكْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحتَ بُروقِ الْمَطامِعِ(۲۸) «بیشتر جاهای به خاك‏افتادن و لغزش خردها، زیر درخشندگی طمع‏ها و آزها است».۱۰. فقر و تنگدستی: یا بُنَیَّ إِنّی أَخافُ عَلَیكَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنهُ، فَإنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدّین، مَدْهشةٌ لِلْعَقلِ، داعیةٌ لِلْمَقْتِ(۲۹) «ای پسرم، من بر تو از تنگدستی می‏ترسم، پس از شرّ آن به خدا پناه ببر كه تنگدستی جای شكست و كمبودی در دین است و جای سرگردانی خِرد است و موجب دشمنی است».
۱۱. وسوسه‏ها: هُوَ الْقادِرُ الَّذی إذا... حاوَلَ الْفِكْرُ الْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَراتِ الْوَساوِسِ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهِ... رَدَعَها وَهِیَ تَجُوبُ مَهاوی سُدَفِ الْغُیوب(۳۰) «اوست توانایی كه اگر فكر و اندیشه پیراسته از وسوسه‏های شیطانی بخواهد منتهای قدرت او را دریابد، خداوند آن اوهام و عقول را بازمی‏گرداند در حالتی كه راه‏های هلاكت و تاریكی‏های عوالِمِ غیب را طی كرده».
۱۲. كار تحمیلی: اِنَّ لِلْقُلوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبالاً وإدْباراً فَأْتُوها مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِها وَإقْبالِها، فإِنَّ الْقَلْبَ إذا أُكْرِهَ عَمی‏(۳۱) «محققاً دل‏ها را خواهش و روآوردن و روگردانیدنی است، پس به سوی آن‏ها بیایید از راه خواهش و روآوردن آن‏ها (نه از راه بی‏میلی و نه خواستن آن‏ها)، زیرا هرگاه دل به انجام كاری مجبور شد كور می‏گردد».
۱۳. نزاع و كشمكش: مَنْ كَثُرَ نِزاعُهُ بِالْجَهلِ دامَ عَماهُ عنِ الْحَقّ(۳۲) «كسی كه بر اثر نادانی بسیار مكابره و زَد و خورد نماید، كوری و نابینایی او از حق، همیشگی است».
۱۴. خشنودی و خشم: وَیَكادُ أَفْضَلُهُم رَأْیاً یَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْیِهِ الرَّضی والسٌّخْطُ(۳۳) «از ایشان آن كه اندیشه‏اش درست‏تر است، زود خشنودی و خشم او را از اندیشه نیكویش برمی‏گرداند، (از عیب آن‏چه از آن خشنود شده چشم می‏پوشد و در آن‏چه از آن به خشم آمده عیب گیرد)»
۱۵. لجاجت: اللَّجاجَةُ تَسُلُّ الرَّأْیَ(۳۴) «لجاجت و ستیز، تدبیر و اندیشه درست را دور می‏كند».
۱۶. عمل نكردن به علم (به كار نبستن علم): الْعِلْمُ مَقْرونٌ بِالْعَمَلِ، فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ والْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإنْ أَجابَهُ وَ إلّا إرْتَحَلَ عَنْهُ(۳۵) «علم بسته به عمل است، پس هر كه دانست عمل كرد و علم عمل را ندا می‏كند، اگر دعوت آن را پذیرفت از آن علم سود برده می‏شود وگرنه علم از عمل دور می‏گردد».
۱۷. كبر و استكبار: فاللَّه اللَّه... وسُوءِ عاقِبَةِ الْكِبرِ، فَإنَّها مَصیدَة إبلیس الْعُظمی‏ وَمَكیدَتُهُ الْكُبْری‏، الّتی تُساوِرُ قلوبَ الرِّجالِ مُساوَرَةَ السُّمُومِ الْقاتِلَة(۳۶) «و از بدیِ پایان خودخواهی و گردنكشی بترسید، زیرا تباهكاری و گردنكشی بزرگ‏ترین دام و فریب شیطان است؛ چنان فریبی كه مانند زهرهای كُشنده در دل‏های مردان داخل می‏شود و آن‏ها را از بین می‏برد».
۱۸. تعصّب و عصبیّت: إعْتَرَضَتْهُ الْحَمیَّة فَافْتَخَرَ عَلی آدمَ بخَلْقِهِ وتَعَصَّبَ عَلَیه لِأَصْلِهِ فَعَدُوُ اللَّهِ إمامُ الْمُتَعَصبینَ وَسَلَفِ الْمُستكبرینَ الَّذی وضَعَ أساسَ الْعَصَبیّة(۳۷) «كبر و خودخواهی به او روی آورد، پس به آفرینش خود بر آدم فخر و نازش نمود و برای اصل خویش (كه از آتش آفریده شده بود) عصبیّت نموده آشكارا زیر بار فرمان حق نرفت، پس دشمن خدا (شیطان) پیشوای متعصّبین و گردنكشان است كه بنیان عصبیّت را به جا گذارد».
۱۹. غفلت: بینكُم وبَیْنَ الْمُوعِظَةِ حِجابٌ مِنَ الْغِرَّة(۳۸) «بین شما و بین شنیدن و پیروی از موعظه و پند، پرده‏ای از غفلت و بی‏خبری می‏باشد».
۲۰. یك جانبه‏نگری: یا حارِثُ، إنّك نَظَرْتَ تحتَكَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ(۳۹) «ای حارث، تو به زیر خود نظر كردی (گفتار باطل و نادرست آن‏ها را پسندیدی) و به بالایت نگاه نكردی (در سخنان حق و درست من اندیشه ننمودی)، پس حیران و سرگردان ماندی».
۲۱. سُستی و تنبلی: فَتَداوَ مِنْ داءِ الْفَتْرَةِ فی قلبكَ بِعَزیمَةٍ(۴۰) «پس مداوا كُن رنج سستی دل خود را به تصمیم و كوشش در طاعت».
۲۲. شبهه: وَإنَّما سُمّیَتِ الشُّبْهةُ شُبْهَةً لأَنَّها تُشْبِهُ الْحَقَّ(۴۱) «شبهه از این جهت شبهه نامیده شده كه شبیه و مانند حق است (هر كس نمی‏تواند میان حق و باطل تمیز دهد)».

۱) ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، حكمت ۱۳۹، ص ۱۱۵۷.
۲) همان، خ ۱۰۷، ص ۳۲۲.
۳) سوره اعراف، آیه ۵۸.
۴) ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، خ ۱۸۹، ص ۶۲۸.
۵) همان، خ ۱۵۰، ص ۴۵۰.
۶) همان، خ ۱۵۵، ص ۴۸۰.
۷) همان، خ ۱۶۴، ص ۵۳۰.
۸) همان، حكمت ۹۶، ص ۱۱۳۱.
۹) همان، خ ۲۰۴، ص ۶۴۷.
۱۰) همان، خ ۱۷۸، ص ۵۸۳.
۱۱) همان، حكمت ۱۳۹، ص ۱۱۵۶.
۱۲) همان، خ ۲۲۸، ص ۷۳۸.
۱۳) همان، خ ۴۹.
۱۴) همان، خ ۸۴، ص ۲۰۳.
۱۵) همان، خ ۱۶۴، ص ۵۳۵.
۱۶) همان، نامه ۷۸، ص ۱۰۸۳.
۱۷) همان، حكمت ۴۱۳، ص ۱۲۸۴.
۱۸) همان، خ ۲۱۳، ص ۷۰۵.
۱۹) همان، خ ۱۷۵، ص ۵۶۸.
۲۰) همان، حكمت ۲۰۲ - ص ۱۱۸۲ و ر.ك: همان، نامه ۳۱، ص ۹۳۸؛ نامه ۳۲، ص ۹۲۸.
۲۱) همان، خ ۱۰۸، ص ۳۳۲.
۲۲) همان، خ ۸۵، ص ۲۰۹ و ر.ك: همان، حكمت ۲۶۷، ص ۱۲۲۱.
۲۳) همان، خ ۲۳۴، ص ۷۸۸ و ر.ك: همان، حكمت ۱۳۹، ص ۱۱۵۶.
۲۴) همان، حكمت ۴۴۲، ص ۱۲۹۴.
۲۵) میزان الحكمة، ج ۳، ص ۹۸۶ و ر.ك: نهج البلاغه، خ ۱۸۹، ص ۶۳۷ و حكمت ۲۴۴، ص ۱۱۹۸؛ میزان الحكمة، ج ۳، ص ۹۹۵.
۲۶) ترجمه نهج البلاغه فیض الاسلام، نامه ۳۱، ص ۹۲۲ و ر.ك: همان، حكمت ۲۰۳، ص ۱۱۸۲.
۲۷) همان، خ ۱۶۳ و ر.ك: خ ۱۵۱، ص ۴۶۶.
۲۸) همان، حكمت ۲۱۰، ص ۱۱۸۴.
۲۹) همان، حكمت ۳۱۹.
۳۰) همان، خ ۹۰، ص ۲۳۸.
۳۱) همان، حكمت ۱۸۴، ص ۱۱۷۵.
۳۲) همان، حكمت ۳۰، ص ۱۱۰۱.
۳۳) همان، حكمت ۳۳۵، ص ۱۲۴۷ و ر.ك: همان، نامه ۷۶، ص ۱۰۸۱
۳۴) همان، حكمت ۱۷۰، ص ۱۱۷۰.
۳۵) همان، حكمت ۳۵۸، ص ۱۲۵۶ و ر.ك: همان، خ ۱۰۹، ص ۳۴۰.
۳۶) همان، خ ۲۳۴، ص ۷۹۸.
۳۷) همان، خ ۲۳۴، ص ۷۷۸.
۳۸) همان، حكمت ۲۷۴، ص ۱۲۲۳ و ر.ك: همان، خ ۱۵۲، ص ۴۷۶.
۳۹) همان، حكمت ۲۵۴، ص ۱۲۴۲.
۴۰) همان، خ ۲۱۴، ص ۷۱۱.
۴۱) همان، خ ۳۸، ص ۱۲۳.
نویسنده:عباس عزیزی‏
منبع : خبرگزاری فارس