چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
منفردزاده: صدای فرهاد برایم هر روز همیشهتر از دیروز است
«اسفندیار منفردزاده» را باید یکی از فوق العادههای عرصه موسیقی وطنی دانست. او البته سالهاست دور از ایران به زندگی مشغول است اما آثاری که از خود به جای گذاشته سبب شده با آمدن نامش بهترین خاطرهها در ذهنمان متبلور شود. این مطلب اما معرفی منفردزاده نیست بلکه میخواهیم از زبان او در مورد سالها و روزهای در کنار «فرهاد مهراد» بودنش بشنویم. نکته حائز اهمیت اینجاست که حتی با توجه به مشکلات جهت ارتباط با این هنرمند سعی کردیم از لابلای حرفهای وی طی سالهای اخیر و در مصاحبههای گوناگون گلچینی از نظرات منفردزاده در مورد فرهاد را به چاپ برسانیم.
منفردزاده در جایی گفته بود: «سالهای سال با فرهاد زندگی کردم و در کنارش روزهای پر حادثهای را تجربه نمودم پس اگر ادعا کنم با روحیاتش به خوبی آشنایم حرفی به گزاف نپرداختهام. من فرهاد را خوب میشناختم. میدانستم که او دوست دارد همواره ناشناخته بماند! بله، فرهاد اهل بلوف زدن و در بوق و کرنا کردن نامش نبود و اتفاقا برعکس خود را خوانندهای از مردم و در مردم مییافت. او اوقات تنهایی به تنهایی آدمهایی میاندیشید که میدیدشان و میخواست با تمام احساس برای همان آدمها بخواند، این کاری بود که فرهاد در آن تبحر داشت. من او را به خوبی میشناختم و میدانستم فرهاد آدمی نیست که بخواهد با انجام دادن مصاحبههای جنجالی برای خود نامی دست و پا کند. بیشتر اینگونه کار میکرد که مردم آلبومها و ترانههایش را بشنوند تا به دنبال پی بردن به درون اسرارآمیز خودش باشند. فرهاد آنقدر در این کار پافشاری کرد که موفق شد جایش را در دل موسیقی دوستان باز کند.
او عاشق ترانههایی بود که کلامی معترضانه داشته و در عین حال عشق را القا کند، با این وسواس به دنبال گردآوری یک آلبوم میرفت تا همیشه روی یک خط و یک محدوده خاص قدم برداشته باشد نه اینکه پس از این شاخه به آن شاخه کردن به یک سبک و سیاق دست یابد.
فرهاد آرام بود و با آرام بودنش به اطرافیان خود آرامش تقدیم میکرد. عصبانی نمیشد، بذلهگو هم نبود. انگار برایش همه چیز تعریف شده بود. یعنی میدانست از چه کسی باید چه بخواهد. همین امر به فرهاد کمک میکرد لحظه به لحظه پیشرفت داشته باشد. به معنای سادهتر وقتش را برای آزمون و خطاها تلف نمیکرد و کمتر به حاشیه میزد.
او در حرفهاش نیز بسیار علاقمند نشان میداد. یک عاشق واقعی که میتواند با حرفهاش ارتباط تنگاتنگ برقرار کند. فرهاد علم موسیقی، ادبیات و سازشناسی هم داشت و اصلا به خاطر همین حسنها بود که در کار کردن با وی هیچگاه دچار مشکلات حاد نشدم. من و او زوج خوبی را با هم در موسیقی تشکیل داده بودیم و ماحصل عملکردمان نیز فروش خوب آلبومهای فرهاد را در پی داشت».
منفردزاده آشناییاش با فرهاد را در یک گفت و گوی تلویزیونی اینگونه تعریف میکند: «بر روی ترانه «محمد(ص)» نت نوشتم و آهنگ ساختم. مدتی طول کشید که در ذهنم خوانندههای مختلف را که بتوانند این ترانه را به بهترین نحو اجرا کنند مورد مطالعه قرار دادم اما چه خوانندههای گمنام و چه خوانندههای پرطرفدار چنین کاری را با چونان تفکری که در ذهن داشتم نمیتوانستند پیاده کنند. این شد که به دنبال یافتن یک استعداد افتادم تا شنیدم خوانندهای جوان به تازگی از اروپا به تهران آمده و صدایی بسیار خوب و تکنیکی و در عین حال عجیب دارد. به وی پیشنهاد کردیم این ترانه را در استودیو به مثال یک خواننده که قرار است تست بدهد اجرا کند. او «فرهاد مهراد» بود که همان روز به قدری با ظرافت و جدی کار را خواند که مجاب شدیم فقط با خودش کار کنیم. خلاصه ترانه خوانده شد و به میان مردم رفت، همان موقع بود که سیل توجهات به سوی فرهاد روانه شد. تا سالهای سال این سوال در ذهنم وجود داشت که چگونه میشود جوانی چندین سال در اروپا زندگی کند و در بازگشت بتواند با تمام احساساتش یک ترانه مذهبی را به بهترین شکل ممکن بخواند؟
جواب این سوال را البته سالها بعد گرفتم، زمانی که متوجه شدم او انسانی بسیار اخلاق گرا و متعصب به اعتقاداتش است. اعتقاداتی که به او اجازه نمیداد سراغ هر سبکی از موسیقی برود. زمان طولانی از دوستیمان با فرهاد نگذشته بود که فهمیدم او فقط کاری را اجرا میکند و ترانهای را میخواند که به عمق و معنای آن معتقد باشد و به کلمه به کلمه شعر و البته آهنگ اشراف داشته باشد.
نمی توانم از این واقعیت بگذرم که فرهاد در جوانی هم انسانی درونگرا بود چرا که دوست داشت بیشتر در عزلت بماند تا با جمع بوده و بریزد و بپاشد. فرهاد مهراد عادت داشت کم بخوابد، کم حرف بزند، کم بخندد، کم وقت تلف کند و به جای آن مطالعه کند و فکر کند و فکر کند و فکر کند! او بهترین منطق را در کارش انتخاب کرده بود یعنی ترجیح میداد هر حرفی دارد در ترانههایش بزند.
البته در این امر نیز بسیار موفق بود. فرهاد را حالا هنرمندی میشناسیم که هیچگاه حنجرهاش به غیر از اعتراض و عشق نخواند. یادم میآید برای ساخت ترانه «مرد تنها» محض فیلم «رضا موتوری» در استودیو بودیم که فرهاد پشت بوم رفت و شعر «شهیار قنبری» را طوری خواند که به سرعت تحت تاثیر قرار گرفتیم. همان نوای اعتراضی که میخواستیم را در صدای فرهاد یافته بودیم. جالب اینکه همین حس را برای صدای عاشقانه فرهاد در ترانه «یه شب مهتاب» تجربه کردیم. شعر زیبا و ماندگار «احمد شاملو» با صدای فرهاد به قدری شنیدنی شده بود که جای هیچ حرفی را باقی نگذارد.
فرهاد مهراد البته در اخلاقیات نیز انسان کاملی بود، به همین دلیل تا سالیان سال جایگاهش را از دست نخواهد داد و هر روز صدایش برای طرفدارانش از جمله من همیشهتر و تازهتر از دیروز است. در سالهایی که موسیقی ما رو به انحطاط گذاشته بود فرهاد کار خودش را انجام میداد».
منفردزاده که شاید بتوان به تعبیری ساده سازنده بهترین و خاطرهانگیزترین ترانههای فرهاد لقبش داد در جای دیگری باز هم به تعریف از فرهاد مهراد میپردازد و میگوید: «نقش فرهاد در پیروزی انقلاب غیرقابل انکار است و باید وی را یکی از رهبران فرهنگی در راه انقلاب ایران دانست او خواننده بزرگی بود اما هیچگاه به حق واقعی خود نرسید و یا شاید بهتر باشد بگویم شرایط به گونهای رقم خورد که فرهاد نتوانست حق واقعیاش را از موسیقی بگیرد. عمر کوتاه فرهاد به وی اجازه نداد کارهای بزرگی که در سر داشت را به سرانجام برساند. من معتقدم با توجه به اینکه فرهاد به چند زبان دنیا ترانه اجرا کرده و اتفاقا آشناییاش به زبانهای مختلف با وسواس در ادای کلمات همراه بود میتوانست یکی از هنرمندان بینالمللی لقب گیرد اما باید افسوس خورد که چنین اتفاقی رخ نداد».
● به بهانه سالروز مرگ فرهاد
وقتی تو بهانهای شدی برای جاودانگی
همیشه یک صفحه سفید بهانه نوشتن میشود و نوشتن، بهانه ماندن. مثل یک خلوت ساکت که بهانه آواز خواندن میشود و آواز خواندن بهانه سیال شدن در جریان زندگی. خلاصه همیشه موضوعی بهانه برای جاودانه شدن میشود. آنکه مینویسد و آنکه آواز میخواند، میخواهد که فراموش نشود. این قصه را بارها و بارها شنیدهایم اما این قصه، قصه دیگریست. قصه کسی که بالاترین بوده، هست و . . . خواهد بود.
آری! این قصه «فرهاد» است، فرهادی که برای گنجشکک اشیمشی دلواپس است و قصه روزگار ما را چه خوب میداند که میخواند گنجشکک اشیمشی لب بوم ما نشین. در مرثیه گم شدن کودکیمان دستمان را میگیرد، دلداریمان میدهد و میخواند: «آن روزها که بچه بودم غم بود، اما کم بود . . .» و بعد «یک شب مهتاب» میبردمان به باغ انگوری، باغ آلوچه کنار پری ترسون ولرزون تا مثل تک درخت بید قصهاش دستهایمان را بالا ببریم و یک ستاره بچینیم و کنار عمو یادگار برای شهدای شهر بخوانیم و آرزو کنیم آخرش یک شب ماه بیاید بیرون و ما هزار هزار شب مهتاب را در کنار فرهاد باشیم و . . .
همیشه و هنوز بوی عیدی، بوی توپ مثل بنفشههای روز آخر اسفند تداعی مسلم بهار است حتی در پائیز دور از بهار. چهارشنبه سوریهای ما با فکر قاشق زدن یک دختر چادر سیاه، در خاطرهها، فکرها و دلهایمان حک شده است.
فرهاد به عشق ما کوه قهوهای و سخت موسیقی متعصب را کند و جلو رفت و این سختی را با همه تنهائیاش به جان خرید چون نیما، ولی در عرصهای دیگر موسیقی نو با همکاری اسفندیار منفردزاده و شهیار قنبری به ما عرضه نمود.
صدایش، بیانش و آوازش انگار گمشدههای سرگردانی هستند در دنیای ما که او را پیدا کردهاند و با او آرامش یافتهاند.
تو هم با من نبودی؛ مثل من با من و حتی مثل تن با من
تو هم با من نبودی؛ آنکه میپنداشتم باید هوا باشد
و یا حتی گمان میکردم این تو باید از خیل خبرچینان جدا باشد
تو هم با من نبودی؛ تو هم از ما نبودی؛ آن که ذات درد را باید صدا باشد
و یا با من چنان هم سفره شب؛ باید از جنس منو عشقو خدا باشد
تو هم از ما نبودی؛ تو هم مومن نبودی؛ بر گلیم ما و حتی در حریم ما
ساده دل بودم که میپنداشتم دستان نااهل تو باید مثل هر عاشق رها باشد
تو هم با من نبودی یار ؛ ای آوار، ای سیل مصیبت وار
فرهاد درست مانند اسطورهها وسیع است؛ تنها، سر به زیر و سخت. فرهاد مانند تمام قهرمانان قصهها یک مرد تنهاست.
حرفم اینست که شاید بشود چیزی را عوض کنیم و پشت سر مردی باشیم که سایهاش هم هرگز پشت سرش نمیماند و با گنجشکک اشیمشی دعا کنیم که باز هم صدایش را داشته باشیم که بخواند و بخواند و بخواند و بعد از شنبههای بیحوصلگی و غزلهای نیمه تمام، روز جمعه حرف تازهای برایش بزنیم، حرفی که لایق هنرمندی چون فرهاد باشد. حرفی که خیلی پیشتر از اینها باید میزدیم . . .
تو فکر یک سقفم؛ یه سقف بیروزن؛ یه سقف پا برجا؛ محکمتر از آهن
سقفی که تن پوشه هراس ما باشه؛ تو سردی شبها لباس ما باشه
سقفی اندازه قلبه من و تو؛ واسه لمس تپشه دلواپسی
برای شرم لطیف آیینهها واسه پیچیدن بوی اطلسی
زیره این سقف با تو از گل؛ از شب و ستاره میگم
از تو و از خواستن تو میگم و دوباره میگم
زندگیمو زیر این سقف با تو اندازه میگیرم
گم میشم تو معنی تو؛ معنی تازه میگیرم
سقفمون افسوس و افسوس؛ تن ابر آسمونه؛
یه افق یه بینهایت کمترین فاصلمونه
تو فکر یک سقفم؛ سقفی برای عشق؛ برای تو با من
زیر این سقف خوبه عطر خودفراموشی بپاشیم؛
آخر قصه بخوابیم اول ترانه پاشیم
تو فکر یک سقفم . . .
● فرهاد زمانه ما
ساز، صد تکه و روح من هزار تکه شد!
برای نوشتن از «فرهاد مهراد» استاد بیچون و چرای سبکی از موسیقی که هنوز و پس از سالها با آن بیگانهایم چه بهتر که به اول بازگردیم! میگویند کارنامه یک هنرمند همه چیز اوست؛ اگر پر باشد و خالی از محتوا فقط یک نام میشود اما اگر کم باشد و پرفایده، کم باشد و تاثیرگذار؛ یک حس میشود و یک خاطره و یا شاید والاتر از اینها؛ یک عشق . . .
پیدا کردن کارنامه فرهاد کار سختی است، میپرسید چرا؟ کافی است به بیوگرافی وی نظری دوباره داشته باشید. فرهاد، خوانندهای از مردم بود که هیچ وقت خود را جلوتر از کسی نمییافت و هیچگاه فکر نمیکرد چون یک شاهکار خلق میکند و یک احساس متفاوت را به انشای موسیقی میکشاند پس حتما سرتر از آن مرد تنهایی است که زیر دیوار بلندی دارد جان میکند.
نه! اینها کافی نیست، از فرهاد گفتن و از فرهاد دانستن عاشق میخواهد. کسی شبیه به خودش که اعتقادش به آنچه داشت و ارائه میداد محکم بود. ایمان داشت به ترانهای که میخواند، نتی که مینواخت و فریاد اعتراضی که سر میداد. فرهاد بسیار زودتر از آنکه شناخته شود از بین ما رفت تا حسرت بخوریم از عدمش.
نگاهی کوتاه داریم به آنچه در زندگی فرهاد طی دوران کوتاه زیستنش گذشت و البته این جمله حکیم همدان «شیخ ابوعلی سینا» را نیز فراموش نخواهیم کرد که: «طول و کمیت زندگی مهم نیست بلکه کیفیت آن اهمیت دارد».
▪ روز ۲۲ دیماه ۱۳۲۲: فرهاد مهراد چشم به این دنیا گشود.
▪ سال ۱۳۳۰: فرهاد در ۸ سالگی به همراه خانوادهاش از کشور عراق به ایران بازگشت. از کودکی فرهاد به جزء علاقه فراوان به موسیقی خبری نداریم، برادر او در این دوران آموزش ویلون میدید و فرهاد هم پشت درب اتاق با موسیقی آشنا شد.
▪ سالهای ۱۳۳۴-۱۳۳۲: آغاز نوجوانی فرهاد یعنی سنین ۱۰-۱۲ سالگی او با آغاز یادگیری جدی او همراه بود، جواد مهراد برادر فرهاد که عضوی از یک گروه کوارتت سازهای زهی بود به یکی از همکارانش (آقای جعفری) که در گروه ویلونسل مینواخت پیشنهاد داد تا به فرهاد تئوری موسیقی و ویلونسل را بیاموزد و این آموزش زیر نظر برادر بزرگتر (جواد) ۲ سال طول کشید.
پس از دوران دبیرستان ۲ سال را در انگلستان گذراند و در آنجا با موسیقی پاپ آن روزهای انگلستان آشنا شد. تسلطش به زبان انگلیسی با فهم عمیقاش از موسیقی که همراه گشت، باعث شد تا بعدها بتواند آهنگهای خوانندگان معروف انگلیسی زبان را به بهترین شکل بخواند.
▪ سال ۱۳۴۶: در این دوران، فرهاد در کافههای متوسط تهران ترانههای «بیتلر» و «الویس پریسلی» را با گیتار مینواخت و با صدای گرفتهاش میخواند که با پیشنهاد خواندن یکی از ترانههای فیلم «بانوی زیبای من» روبرو شد. اگر چه فرهاد ترانه «اگه یه جو شانس داشتیم» از این فیلم را خواند اما در نهایت این ترانه در فیلم با صدای یک خواننده روس پخش شد.
▪ سال ۱۳۴۸: در این سال که فرهاد بلک کتز در کافهها شهرت نه چندانی داشت، مسعود کیمیایی کارگردان فیلم «رضا موتوری»، اسفندیار منفردزاده آهنگساز و شهیار قنبری شاعر ترانههای فیلم به سراغ فرهاد رفتند تا خواننده ترانهای باشد که شهیار، یک شب را تا صبح برای سرودن آن در طبقه دوم موسسه سینمای پیام بیدار مانده بود و فرهاد هم قبول کرد که ترانه «مرد تنها» را در فیلم رضا موتوری بخواند.
آن ترانه این بود:
با صدای بیصدا /
مث یه کوه بلند/
مث یه خواب کوتاه/
یه مرد بود/
یه مرد/
با دستای فقیر/
با چشمای محروم/
با پای خسته/
یه مرد بود/
یه مرد/
شب/
با تابوت سیاه نشست/
توی چشماش/
خاموش شد ستاره/
افتاد روی خاک/
سایهاش هم نمیموند/
هرگز پشت سرش/
غمگین بود و خسته . . .
تنهای تنها/
با لبهای تشنه/
به عکس یه چشمه/
نرسید تا ببینه قطره قطره/
قطره آب/
قطره آب/
در شب بیطپش/
این طرف، اون طرف/
میافتاد تا بشنفه صدا صدا/
صدای پا/
صدای پا . . .
▪ سال ۱۳۴۹: اکران فیلم «رضا موتوری» و تحولاتی که در سینمای ایران در آن سالها صورت گرفت باعث شد فرهاد شهرت فراوانی یابد چرا که یکی از نکات ممتاز در این فیلم صدای فرهاد بود و همان سال این ترانهها روی صفحههایی با جلدی متفاوت و عکسهای فرهاد به بازار آمد.
▪ سال ۱۳۵۰: دو بار در این سال فرهاد با اجرای خود در فیلم «خداحافظ رفیق» ساخته امیر نادری که در آن فیلم فرهاد برای اولین بار ترانه «جمعه» را با آهنگسازی منفرد زاده و شعر شهیار قنبری و شور و شوقی خاص در میان مردم به راه انداخت.
▪ سال ۱۳۵۰: فرهاد ترانه «خسته» را برای فیلم «زنجیری» با شعر تورج نگهبان و آهنگ محمد اوشال خواند. در همان سالها و در اوایل دهه پنجاه، فرهاد در بیمارستان با دختری به نام مونیکا آشنا شد و با او ازدواج کرد اما سرانجام این ازدواج جدایی بود.
▪ سال ۱۳۵۳: در این سال فرهاد به نفع یک برنامه خیریه تعدادی از ترانههایش را اجرا کرد که با استقبال بیسابقه مردم مواجه شد.
▪ سال ۱۳۵۶: فرهاد برای فیلم «ماهیها در خاک میمیرند» ساخته امیر جاهد و فرزاد دلجو، ترانه «سقف»
را خواند که شعرش را «ایرج جنتی عطایی» سروده و آهنگش را نیز «منفردزاده» ساخته بود.
▪ سال ۱۳۵۸: در بین سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۸ چندین بار ترانههای «کودکانه» و «سقف» از صدا و سیما پخش شد و کنسرتهای او نیز با استقبال فراوان مردم روبرو شد. تا پیش از انقلاب، فرهاد ترانههای «آیینهها»، «هفته خاکستری»، «گنجیشکک اشیمشی»، «شبانه»، «اسیر شب» و «آوا» را نیز خواند.
▪ انقلاب: همزمان با انقلاب و روزهای پس از آن، فرهاد مهراد ترانه «وحدت» را با شعری از سیاوش کسرایی و آهنگ منفردزاده خواند. همان روزها منفردزاده آهنگ ترانه «جمعه» را دوباره و این بار با گروه کُر برای فرهاد تنظیم کرد و ترانه «شبانه ۲» (یه شب مهتاب) نیز با شعر احمد شاملو و آ هنگ منفردزاده اجرا شد. در اواخر دهه پنجاه فرهاد با پوران گلفام ازدواج کرد. دهه شصت را میتوان سالهای گوشهگیری و انزوای فرهاد نامید. او با توجه به شرایط جامعه اثری از خود ارایه نکرد و تا اواخر دهه شصت که کاست «خواب در بیداری» را منتشر نمود به انزوای هنری خود ادامه داد.
در سایت اینترنتی اختصاصی فرهاد (www.farhadmehrad.org) که به همت «پوران گلفام» همسر وی اداره میشود زندگینامه فرهاد اینگونه به نگارش درآمده است:
نهمین فرزند مرحوم رضا مهراد، کاردار وزارت امور خارجه دولت ایران در کشورهای عربی، روز بیست و نهم دی ماه ۱۳۲۲ در تهران متولد شد. اخلاق و رفتار آخرین فرزند خانواده مهراد، آنقدر متفاوت بود که همیشه از سوی اطرافیان به «تقلید از بزرگترها» محکوم میشد! سه سال بیشتر نداشت که علاقه به موسیقی او را وادار میکرد تا پشت در اتاق برادرش بنشیند و تمرین ویلون او و دوستانش را گوش کند. در همان دوران یکی از دوستان برادرش متوجه علاقه فرهاد به موسیقی میشود و از خانواده او میخواهد که سازی برای او تهیه کنند. با اصرار برادر بزرگتر یک ویلونسل برای او تهیه میکنند و تمرینات فرهاد آغاز میشود. عمر تمرینات ویلونسل از ۳ جلسه فراتر نرفت، چرخ روزگار، ساز او را شکست و به قول فرهاد: «ساز، صد تکه و روح من هزار تکه شد». و از آن پس باز هم دل سپردن به تمرینات برادر بزرگتر تنها سرگرمی و ساز تبدیل به رویای فرهاد شد. با ورود به مدرسه، استعداد او در زمینه ادبیات آشکار و ادبیات تبدیل به دلمشغولی او میشود و در آستانه ورود به دبیرستان تمایل به تحصیل در رشته ادبیات پیدا میکند اما علیرغم نمرات ضعیفش در دروسی غیر از ادبیات و زبان انگلیسی، مخالفت عموی بزرگش در غیاب پدر، او را مجبور به ادامه تحصیل در رشته طبیعی میکند و عاقبت دلسپردگی به ادبیات و بیعلاقگی به دروس مورد علاقه عمویش سبب میشود تا در کلاس یازدهم ترک تحصیل کند!
پس از ترک تحصیل با یک گروه نوازنده ارمنی آشنا میشود و با استفاده از سازهای آنان به صورت تجربی نواختن را میآموزد و مدتی بعد به عنوان نوازنده گیتار در همان گروه شروع به فعالیت میکند. در ادامه، گروه راهی جنوب میشود تا در باشگاه شرکت نفت برنامه اجرا کنند و اولین شب اجرای برنامه رهبر گروه به بهانه غیبت خواننده گروه از فرهاد میخواهد تا او جای خواننده را پر کند.
وسواس شدید فرهاد در ادای صحیح کلمات و آشنایی او با ادبیات ملل چنان در کار او موثر بود که وقتی ترانهای به زبان ایتالیایی، فرانسوی و یا انگلیسی اجرا میکرد کمتر کسی باورش میشد که زبان مادری این هنرمند فارسی است و همین خصوصیت باعث درخشش گروه و تمدید مدت برنامه گروه ارمنی شد. مدتی بعد از گروه جدا میشود و فعالیت انفرادی خود را آغاز میکند. فرهاد برای اولین بار در سال ۱۳۴۲ برای اجرای چند ترانه انگلیسی راهی برنامه تلویزیونی «واریته استودیو ب» میشود و مخاطبان بیشتری مییابد.
مدتی بعد فرهاد در یکی از کنسرتهای بزرگی که به مدیریت مجله «اطلاعات جوانان» در امجدیه برگزار شد هنرنمایی کرد. در این برنامه فرهاد چند ترانه با گیتار اجرا میکند و بیش از پیش مورد توجه تماشاگران قرار گرفته و به عنوان، مرد اول گروه Black Cats شناخته میشود.
سپس فرهاد با سرپرست گروه بلک کتز آشنا میشود. همکاری فرهاد به عنوان خواننده و نوازنده گیتار و پیانو با وی که پرکاشن مینواخت و برادرش که به همراه «هامو» گیتاریستهای گروه به شمار میرفتند و منوچهر اسلامی نوازنده ترومپت در کلاب کوچینی از سال ۴۵ آغاز میشود.
منوچهر اسلامی که از فرهاد به عنوان پایه اصلی Black Cats یاد میکند با اشاره به استعداد فرهاد میگوید: «فرهاد با اینکه نت نمیدانست و موسیقی را از راه گوش آموخته بود نیاز چندانی به تمرین نداشت. او با چند بار زمزمه کردن شعر، ساز و صدایش را با بقیه گروه هماهنگ میکرد. در واقع او به احترام دیگر اعضا در جلسات تمرین حاضر میشد».
در همین دوران یعنی در اوج فعالیت Black Cats، دوستداران فرهاد ترانه «اگه یه جو شانس داشتیم» یعنی اولین اثر فرهاد به زبان فارسی را در فیلم «بانوی زیبای من» شنیدند.
او تا سال ۱۳۵۷ و انقلاب ایران کنسرتهای فراوانی داد. در بهمن ۱۳۵۷ همزمان با انقلاب، ترانه معروفش «وحدت» (آهنگ از منفردزاده و شعر از سیاوش کسرایی) را ضبط کرد.
پس از انقلاب مدتها از کار منع شد تا بالاخره در سال ۱۳۶۹ آلبوم «خواب در بیداری» را منتشر کرد که چند ترانه فارسی و چند ترانه انگلیسی داشت. در این کاست، فرهاد پیانو هم مینواخت و بعضی از آهنگها را هم خود ساخته بود.
در سال ۱۳۷۴ نیز اولین کنسرت بعد از انقلابش را در شهر کلن آلمان اجرا کرد.
در سال ۱۳۷۶ آلبوم «وحدت» او نیز منتشر شد که شامل ترانههای دهه ۱۳۵۰ او بود. وی در ۱۳۷۷ توانست در هتل شرق تهران کنسرت اجرا کند و آلبوم «برف» را نیز به انتشار برساند.
فرهاد بیآزار و منزوی و گوشهگیر بود. او آدم بذلهگو و شوخی نبود. میشد فهمید که نمیتواند خیلی چیزها را تحمل کند اما در رفتارهایش نشان میداد. خوش برخورد و خوشرو بود البته گاهی اوقات هم بذلهگویی میکرد. مثلا زمانیکه به معرفی اعضای گروه میپرداخت؛ شوخ طبعیاش گل میکرد. «هامو» را «هملت» معرفی میکرد و وقتی که میخواست یکی از معروفترین اعضای گروه را معرفی کند، میگفت: «نایس جنتلمن!» جالب اینکه این فرد اوایل فکر میکرد فرهاد دارد به او فحش میدهد برای همین ناراحت میشد. اما احتمالا حالا که کمی به زبان خارجه تسلط یافته، میداند آن دو کلمه توهین نبوده است. هنگامی که خودش را معرفی میکرد میگفت: «این منم که پیانو میزنم». بعد که پیانو زدنش تمام میشد، میگفت: «این یک پیانیست معمولی بود». او آنقدر مودب بود که هیچکس را به نام کوچکش صدا نمیکرد.
در سال ۱۳۷۲ پس از ۱۵ سال آلبوم جدید فرهاد، با نام «خواب در بیداری»، مجوز انتشار دریافت کرد و تبدیل به پر فروشترین آلبوم آن زمان شد. پس از انتشار «خواب در بیداری»، فرهاد که از انتشار آلبوم بعدی خود در ایران ناامید شده بود در سال ۱۳۷۶ آلبوم «برف» را در ایالات متحده آمریکا ضبط و منتشر کرد و این آلبوم یک سال بعد در ایران منتشر شد. پس از انتشار آلبوم «برف»، فرهاد درصدد تهیه آلبومی با نام «آمین» بود. طرح موضوع «گفتگوی تمدنها» شور و شوقی وصفناپذیر در فرهاد پدید آورده بود. این شوق به حدی بود که فرهاد درصدد تهیه این آلبوم که ترانههایی از کشورها و زبانهای مختلف را در خود جای میداد برآمد. اما از مهرماه ۱۳۷۹ بیماری او جدی شد.
فرهاد البته از حرکت باز نایستاد. آن روزها هیچ چیز جز مرگ نمیتوانست او را از تهیه آلبوم «آمین» بازدارد، که البته مرگ بازداشت . . .
فرهاد به بیماری هپاتیت C مبتلا بود و در نتیجه عوارض کبدی ناشی از آن در خرداد ۱۳۸۱ برای درمان به شهر «لیل» در فرانسه رفت و در ۹ شهریور همان سال پس از مدتی اغما در بیمارستان، در سن ۵۹ سالگی درگذشت و در ۱۳ شهریور در آرامگاه Thiais در پاریس دفن شد تا اینگونه افسانه فرهاد به پایان رسد و چقدر تاسف برانگیز است وقتی میبینیم هنرمندی که نیمی از آثارش را برای نشان دادن حس وطن پرستی اجرا کرد و وقتی ایمان داریم فرهاد یا نمیخواند یا با قلبش و با اعتقاداتش یک ترانه را اجرا میکرد حالا باید در خاکی بیگانه جام مرگ و سکوت را لحظه لحظه بچشد. این بود تمام زندگی فرهاد مهراد سهمی که از خاک ایران داشت . . .
شناسنامه مهمترین ترانههایی که فرهاد خواند به شرح ذیل است:
ـ «تو را دوست دارم»/ شعر از مهدی اخوان ثالث (با تغییرات فرهاد)
ـ «نجوا» / (اصل آهنگ از منفردزاده)
ـ «خواب در بیداری» / شعر از Juan Ramon Jimenez (با تغییرات فرهاد)
ـ «برف» / شعر از نیما یوشیج (با تغییرات فرهاد)
ـ «کوچ بنفشهها» / شعر از شفیعی کدکنی
ـ «خیال خوشی» / شعر از ویلیام شکسپیر
ـ «کتبیه» / شعر از فریدون رهنما
ـ «گاندی» / شعر از مهاتما گاندی، ترجمه شعر از انگلیسی محمد حسین آریا
ـ «وقتی که بچه بودم»/ شعر از اسماعیل خویی (با تغییرات فرهاد)
ـ «آئینهها(مسخ)» / شعر: اردلان سرفراز
ـ «هفته خاکستری» / موسیقی: واروژان، شعر: شهیار قنبری
ـ «وحدت» / موسیقی: اسفندیار منفردزاده
ـ «برف» / موسیقی: فرهاد و فریدون شهبازیان
ـ «مرد تنها» از آلبوم «خواب در بیداری» / موسیقی: اسفندیار منفردزاده (موسیقی متن فیلم رضا موتوری)، شعر: شهیار قنبری
ـ «شبانه ۱» / موسیقی: اسفندیار منفردزاده، شعر: احمد شاملو
ـ «خسته» / موسیقی: محمد اوشال (موسیقی متن فیلم زنجیری)، شعر: عباس صفاری
ـ «آوار» / موسیقی: فرهاد، شعر: شهیار قنبری
ـ «جمعه»، موسیقی: اسفندیار منفردزاده (موسیقی متن فیلم خدا حافظ رفیق)، شعر: شهیار قنبری
کاوه علیاسماعیلی
منبع : سایت تخصصی موسیقی ریتم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست