جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا

روشنفکری ایرانی به سبک فرانسوی


روشنفکری ایرانی به سبک فرانسوی
● به نظر شما روشنفكران ایرانی، رابطه خود با اهالی سیاست را چگونه باید تعریف كنند؟
ما سه نوع روشنفکری داریم. یکی روشنفکران فرانسوی هستند که درگیر مسائل سیاسی می‌شوند و با افکار عمومی‌ رابطه برقرار می‌کنند. مثل ژان‌پل سارتر که اول صف تظاهرات می‌ایستد. این روشنفکران حال یا وارد دولت می‌شوند یا نمی‌شوند که اگر بشوند مثل محمدعلی فروغی باید مناسبات جدیدی برایشان تعریف کرد.
بعضی از روشنفکران هم آلمانی هستند که درباره مردم و سیاست می‌نویسند و تحقیق می‌کنند. مثل‌هابرماس که می‌رود با پاپ جدید مصاحبه می‌کند یا گفت و گویش با روشنفکران دیگر. روشنفکران انگلیسی هم هستند که صرفا آکادمیک هستند. مثل گیدنز که به احزاب خط می‌دهند و در دانشگاه‌ها فعالیت می‌کنند. بعضی از روشنفکران ما که روی آکادمیک بودنشان تاکید می‌ورزند و وارد عرصه سیاست نمی‌شوند از این دست روشنفکران هستند.
در حالی که شرایط ایران و انگلیس باهم متفاوت است. اما در ایران بیشتر روشنفکران اثرگذار متمایل به سبک فرانسوی هستند مثل دکتر شریعتی. در ایران چون نهادهای آکادمیک مستقل از دولت وجود ندارد و فشارها روی نهادهای مستقل همواره هست، روشنفکری در ایران نمی‌تواند مانند همتایان انگلیسی‌اش بنشیند و حکم صادر کند و ناگزیر است به روشنفکری فرانسوی نزدیک شود.
● شما در جایی از تفاوت روشنفکری مذهبی و روشنفکری دینی گفتید. می‌شود در این خصوص بیشتر توضیح دهید؟
در حقیقت در جریان اول، روشنفکری صفت مذهبی می‌گیرد نه قید مذهبی. جریان نواندیشان مذهبی ادعای تفسیر معنوی از هستی، انسان و جامعه دارند و سپهر آرمانی شان هم برابری و آزادی است. انسان‌شناسی‌شان هم براین اساس بود که انسان اختیار دارد و بر اساس اختیار، آزادی‌اش معنی پیدا می‌کند. آنها به تعامل با روشنفكران عرفی نیز اعتقاد دارند. ولی جریان دیگری هم بین روشنفکران مسلمان وجود دارد که بعد از انقلاب و به‌خصوص بعد از سال‌های ۶۵ و ۶۶ از دل حاکمیت با نظریه تئوریک قبض و بسط شریعت و دور حلقه کیان به وجود آمد. اینها کسانی بودند که در اوایل انقلاب در انتخاب بین روحانیون و روشنفکران آن موقع (جریاناتی مثل مجاهدین، جنبش مسلمانان مبارز، نهضت آزادی )، طرف روحانیون را گرفتند در حالی که تحصیلات دانشگاهی داشتند. به مرور زمان گسست‌شان از جریانات سنتی شروع شد که تبدیل به نحله کیان و روشنفکران دینی شدند.
● چرا دینی؟ چه فرقی است میان مذهبی و دینی؟
این اصطلاحاتی است که خودشان به کار بردند. من دنبال تفکیک هستم و در این تفکیک روی اسامی‌اصرار ندارم. اما چون شریعتی از واژه مذهبی استفاده می‌کرد و نحله کیان از واژه دینی، این نامگذاری را به کار بردم.
● تفاوت دیدگاهشان در چیست؟
روشنفکران مذهبی از دل نهضت ملی درآمدند و روشنفکران دینی از دل انقلاب اسلامی‌ و تفکر سنتی و گرایش‌های سنتی و بنیادگرا. نمی‌خواهم سابقه تاریخی را عمده کنم اما انسان با توجه به سوابق تاریخی خودش مواضع آینده‌اش را اصلاح و تعیین می‌کند. روشنفکری مذهبی به حکومت دینی باور نداشت و حکومت قانونمند دموکراتیک را توصیه می‌کرد اما روشنفکران دینی هنوز در این مورد نظریه مشخص و قاطعی مطرح نکردند. روشنفکران مذهبی بیشتر به اندیشه‌های فرانسوی و آلمانی تکیه می‌کنند و تکیه‌گاه روشنفکران دینی، گرایشاها انگلوساکسونی است.
به همین دلیل متدولوژی‌ها خود به خود در بینش هم تاثیر می‌گذارد. روشنفکران مذهبی معمولا اهل تعامل با عالمان دینی بودند مثل تعامل شریعتی با صدر و صالحی نجف‌آبادی اما روشنفکران دینی از یک حالت ایدئولوژیکی و پذیرش فکری روحانیون الان به جدایی رسیدند. دین برای این جریان یک قید است و به نظر می‌رسد که نتوانسته به طور درستی بین روشنفکری و دین نسبت برقرار کند.
برخی از اینها با تنها گذاشتن بخشی از باورهای دینی نه اینکه غیرمذهبی بشوند ولی سعی می‌کنند با بردن دین به عرصه خصوصی مشکل را حل بکنند و بخشی هم اساسا در تبیین اصل قضیه هنوز مانده‌اند. چون روشنفکری دینی باتوجه به اینکه دلداده فلسفه تحلیلی است و فلسفه تحلیلی هم خاصیت متدتراشی دارد و مدام ابطال می‌کند، بین روشنفکری و دین دو تعریف متضاد ارائه داده است؛ یعنی دین عبارت است از تعبد و حیرت و روشنفکری عبارت است از پرسش و روشن کردن و چون و چرا.
● این مورد در روشنفکری مذهبی دیده نمی‌شود؟
شاید این تناقض را داشته باشند اما خودشان مدعی‌اند که این تناقض را حل کرده‌اند. این ادعا هم در آثار شریعتی و هم در آثار بازرگان هست.
● یعنی روشنفکران دینی به تعارض خودشان معترف هستند؟
بخشی از این جریان کاملا به این قضیه رسیدند و بخشی هم سکوت کردند. این مصاحبه جای طرح این مسائل نیست وگرنه در یک مصاحبه مفصل‌تر نظریات مختلف این جریان در این مورد را بررسی می‌کردم.
● نسبت روشنفکران عرفی با این دو نحله روشنفکری چیست؟
من زیاد واژه عرفی را نمی‌پسندم. ما دو نوع روشنفکر داریم. یک روشنفکر بومی ‌داریم که بخشی‌شان مذهبی هستند و بخشی هم غیرمذهبی. کسانی مثل حمید عنایت، خلیل ملکی و یا امروز تیپ‌هایی مثل بابک احمدی روشنفکرانی هستند که من به آنها بومی ‌می‌گویم. ممکن است جهانی بیندیشند اما بومی‌ هستند به این مفهوم که ایران را خوب درک می‌کنند. در کنار اینها روشنفکران مذهبی هم داریم که بومی‌هستند مثل مهندس سحابی و امثالهم. اما برخی از روشنفکران جهانی فکر می‌کنند و مساله بومی‌ برایشان فرع است.
● می‌توانید مثال بزنید؟
قبلا روشنفکران سوسیالیست اینگونه بودند و حال هم روشنفکرانی که لیبرال جهانگرا هستند. هم در میان مذهبی‌ها و هم در میان غیرمذهبی‌ها این نوع روشنفکری وجود دارد. اینها بیشتر به آن چیزی که در غرب رخ می‌دهد می‌اندیشند.
● می‌توانید نمونه این روشنفکران را بگویید که چه کسانی هستند؟
مثال فراوان می‌توان زد اما فکر نکنم که خوششان بیاید.
● رابطه و تاثیرگذاری این نحله‌های روشنفکری با همدیگر و همچنین با اهالی سیاست چگونه است؟
من معتقدم این‌ها اگر در هدف‌گذاری‌ها مشترک باشنددر عرصه سیاست هم بحثشان استراتژیک می‌شود نه ایدئولوژیک. روشنفکران مذهبی، مرزبندی‌های ایدئولوژیک ندارند اما روشنفکران دینی مرزبندی دارند. یعنی هنوز خودی و غیرخودی در رفتارشان وجود دارد. بعضی از روشنفکران غیرمذهبی و سکولار نیز چه از نوع مارکسیست، لیبرال و دموکراتش مرزبندی‌های ایدئولوژیک را لحاظ نمی‌کنند. مثل مصطفی شعاعیان ، بابک احمدی و خشایار دیهیمی. در عرصه عمل ایدئولوژی‌ها و باورها باید در خدمت تحقق اهداف و آرمان‌ها قرار بگیرد. برای ثابت کردن برادری خود حتما لازم نیست ایدئولوژی‌ها برابر باشند بلکه می‌تواند بر روی مفاهیمی‌مانند آزادی، توافق وجود داشته باشد.
یعنی هرتفکری باید برای اهدافی مثل آزادی و عدالت تلاش کند و اگر هدف‌ها یکی باشد همکاری هم داشته باشند. این امر به نظر من در مقاطعی از تاریخ ایران وجود داشته و هروقت این همکاری‌ها و هدف‌گذاری‌ها انجام شد ما دستاوردهای سیاسی اجتماعی داشتیم. در نهضت مشروطه یک مقدار گفت‌و‌گو بین روشنفکران مختلف وجود داشته. مثلا ملکم خان ، میرزاآقاخان و سیدجمال‌الدین اسدآبادی باهم تعامل داشتند. ملکم خان سمبل یک روشنفکر جهانگرای طرفدار گفتمان ترقی بود ، میرزاآقاخان روشنفکری دموکرات با گرایشای سوسیالیستی بود و سیدجمال هم یک روشنفکر مذهبی با گرایشای آزادی خواهانه. این تعامل در جریانات سیاسی هم وجود داشته.
در نهضت جنگل هم این تعامل وجود داشته. در جریان نهضت ملی هم تعامل بین مذهبی‌ها و ملی‌ها بوده و در مقطعی هم با چپ‌های معقول مثل گرایش خلیل ملکی. در جریان انقلاب ۵۷ هم شاهد این تعاملات هستیم. هروقت همکاری‌ها بر سر اهداف مشخصی بوده دستاوردهای زیادی را هم به همراه داشته است. اما مشکل این بوده که همکاری‌ها در جهت نفی طرف مقابل یعنی دشمن مشترک شکل می‌گرفته ولی در مرحله اثبات، اصول مشخص تدوین نشد تا همکاری به شکل اصولی‌تری پابرجا بماند.
● هدف مشترک نحله‌های مختلف روشنفکری چه باید باشد؟
ما باید قبول کنیم جهان امروز برپایه دولت- ملت مدرن تعریف می‌شود. دولت – ملت مدرن ذاتا دموکرات نیست اما می‌تواند دموکرات باشد چون اگر دموکرات نباشد بسیار خشن و فاشیست است. ولی اگر جریانی فکر کند امروز دوران دولت – ملت‌ها به‌سر آمده و باید یک جهان سوسیالیستی یا لیبرالیستی بسازیم که مرزها را درنوردد حال اگر این جریان مذهبی باشد گرایش طالبانیسم از آن در می‌آید، اگر چپ باشد کمونیست می‌شود و یا حتی اگر لیبرال هم باشد باز فاجعه است. تفاوت‌ها همیشه وجود دارند و کاری هم نمی‌شود کرد. اصلا باید تفاوت‌ها به وجود بیایند چون نمی‌شود عقاید را بهداشتی و پاستوریزه کرد و به جامعه گفت همه باید مذهبی باشید یا همه سوسیالیست.
منبع : روزنامه هم‌میهن