چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا
نیهیلیسم روسی
نیهیلیستها در حالیکه در نظر خوشی گرایی و سوبژکتویته را تبلیغ میکردند، در عمل زندگی زاهدانه و مختصری داشتند. اغلب نیهیلیستها (مرد و زن) عینکی تیره به چشم میزدند و چکمههای بلند میپوشیدند. مشخصه مشترک این جماعت این گونه بود: چوب دستی سنگین در دست، پارچهای پشمی پیچازی بر شانه که میشد پیچازی هم نباشد، ریش بلند برای مردان و سینه بزرگ برای زنان، حرص زیاد به سیگار، ظاهری کثیف و نشسته و رفتاری صریح و گستاخ، آدمهای جدید اینگونه شناخته میشدند.
فهم نیهیلیسم روسی در دههی۱۸۶۰ با تلاش برای درک مفهوم نیهیلیسم شروع میشود. این کار به خودی خود دشوار خواهد بود، زیرا اگر کلمهای باشد که بیش از آنارشیسم معنی ضمنی بد داشته باشد، آن کلمه نیهیلیسم است. این موضوع به این دلیل است که فهم مدرن ما از نیهیلیسم منحصرا از طریق داستانهای تورگنیف و داستایوسکی شکل گرفته است. هیچ کدام از این دو نویسنده طرفدار نیهیلیسم نبودهاند و در آثارشان شخصیتهای نیهیلیستی قابی برای آویختن پرده داستان اخلاقیشان نیستند. بنابراین نسخهای از نیهیلیسم که این دو نویسنده ارائه میکنند، جای اینکه مبانی تفکر این نحله باشد، بیشتر عکسی فوری از فرهنگ عامی است که نیهیلیسم در آن سکنا میگزیند. این دوره از تاریخ روسیه بخشی از تاریخ نیهیلیسم است و با وجود نامهای افسانهای مانند بازاروف، ورخونسکی، راسکلینکف، و چهرههایی مانند نیکولای چرنیشوسکی، دیمتری پیزاروف و تا حدی سرگئی نچایف، بخشی از تاریخ آن خواهد ماند . پس نیهیلیسم چه بود؟ نیهیلیسم یک جنبش جوانان، یک گرایش فلسفی و یک حرکت انقلابی بود. نیهیلیسم حمایت از علوم طبیعی بود. نیهیلیسم مد مخصوص خود را داشت. نیهیلیسم رویکردی جدید به زیباشناسی، نقد و اخلاق بود. نیهیلیسم تناقضی بین ماتریالیسم و میل به نفی نظم اجتماعی بود. نیهیلیسم همچنین پاسخ ویژه روسی به سرکوب و رفورم تزاری بود. نیهیلیسم به دلیل ماهیت ویروسی نظام ارزشیاش، تجارب و نتایجش بیش از آنچه در ابتدا بود توانایی یافت. رد پای نیهیلیسم را میتوان در تاریخ آنارشیسم، در شکل گیری تروریسم مدرن و در نحلههای فلسفی مختلفی از ساختار زدایی گرفته تا اگزیستانسیالیسم دنبال کرد.
روسیه در اواسط قرن نوزدهم کشوری پرتنش بود. انقلاب ۱۸۴۸ که قاره اروپا را تحت تاثیر قرار داده بود، اثر چندانی در روسیه نداشت. در نتیجه تبلیغات روس برای مهار ناپلئون بود (۱۸۱۲-۱۸۱۵) که پای ایدههای غربی به روسیه باز شد. این ایدهها در قالب درخواست یک قانون اساسی حامی حقوق بشر، حکومت منتخب، و دموکراسی تبلور یافت. وقتی تزار (آلکساندر اول) در سال ۱۸۲۵ مرد، گروهی از افسران از ادای سوگند به پادشاه جدید خودداری کردند و جای حکومت تزار خواستار تاسیس مشروطه روسیه شدند. این روسهای غرب زده مخصوصا به این دلیل سرپیچی میکردند که تزار به مستعمره لهستان خود مختاری داده بود. این گروه از افسران که آنها را دسامبریستها مینامند سرکوب شدند و به عنوان نماد امکان تغییر اجتماعی در تاریخ ماندند. جانشین آلکساندر برادرش نیکولای اول پادشاهی مستبد و خودکامه بود. او به مدت سی سال (۱۸۲۵-۱۸۵۵) با ترکیبی از پلیس مخفی (رکن سوم)، سانسور، ناسیونالیسم و مستعمره بر روسیه حکم راند. روسیه بعد از شکست در جنگ کریمه از نیروهای متحد عثمانی، بریتانیایی و فرانسوی، در وضعیتی قرار گرفت که یا باید دست به اصلاحات گسترده میزد یا از صحنه قاره اروپا حذف میشد. این شکست نظامیروسیه هم زمان با مرگ نیکولای اول شد. پسرش آلکساندر دوم سلطنت را (۱۸۵۵-۱۸۸۱) به عهده گرفت. شروع سلطنت او همراه با مذاکرات صلح با قدرتهای اروپایی و اصلاحات گسترده داخلی بود. آلکساندر دوم در شش سال سلطنتش بردهها را آزاد کرد. یعنی طبقه بردهها «به طبقه مستقل مالکان اجتماعی» تبدیل شد که به معنای این بود که اکنون از هر دهقان دیگری در اروپا حق و حقوق بیشتری دارند. این اصلاحات همراه با تغییرات سیستم نظامی، قضایی و حکومت بود. این روح تغییر نه با مقایسه تحولات نسبت به گذشته، بلکه با مقایسه آن با وضعیتی آرمانی و رویایی تضعیف میشد. این موضوع صحنه را برای ظهور نیهیلیسم آماده کرد.
مردم جدید (The New People) آنگونه که نامیده میشوند، قبل از انتشار کتاب پدران و پسران تورگنیف (۱۸۶۲) هم بودند، اما قهرمان خود را در بازاروف پیدا کردند. جا دارد در اینجا به نقش ادبیات در فرهنگ روسیه اشارهای کنیم. با انتشار نشریات ادبی در سالهای ۱۸۴۰ که نوولها را به صورت دنباله دار چاپ میکردند، نثر در روسیه به اوج خود رسید. داستان به حدی در فرهنگ روسی موثر بود که حرکت تزار در آزادسازی بردهها را به تاثیر او از کتاب خاطرات شکارچی ایوان تورگنیف نسبت دادند که زندگی دهقانی را به تصویر کشیده بود. ادبیات شکلِ پذیرفتهْ شدهای برای توضیح اجتماعی بود که موضوعات جدیدی را از شکاف نسلها (در پدران و پسران) گرفته تا روان شناسی زن و مرد تحت فشار شدید (داستایوسکی) و در زندگی روزمره (تولستوی) طرح و بررسی میکرد. این سبک ادبی را به دلیل تصویر واقعی که از زندگی معاصر به دست میداد، رئالیسم نامیدند. رمان رئالیستی آنچه را در فرهنگ روسیه و در سالهای ۱۸۶۰ اتفاق میافتاد به تصویر میکشید که همان نیهیلیسم بود.
● نیهیلیسم بنیادین
نیهیلیسم روسی را میتوان به دو دوره زمانی تقسیم کرد. دوره بنیان گذاری (۱۸۶۰-۱۸۶۹) که جنبههای «ضد فرهنگی» نیهیلیسم، روسیه را به بحران کشید و در این دوره بود که اگر کوچکترین شکی به نیهیلیست بودن شخص میرفت، او را برای مدتی طولانی به سیبری تبعید میکردند و در همین دوره بود که فلسفهی نیهیلیسم شکل گرفت. دورهی دوم، دورهی انقلابی نیهیلیسم (۱۸۷۰-۱۸۸۱) است که جزوه «انجیل یک انقلابی» نیهیلیسم را از جنبشی در انتظار به حرکتی مسلح تبدیل کرد که اقدامات بسیاری علیه دولت روسیه انجام داد. دوره انقلابی نیهیلیسم با ترور تزار آلکساندر دوم (۱۳ مارس ۱۸۸۱)، بعد ار یک رشته بمب گذاری و فروپاشی متعاقب جنبش نیهیلیسم تمام میشود. میتوان دلیل آورد که کتاب واکنش در آلمان (۱۸۴۲) میخاییل باکونین (۱۸۱۴-۱۸۷۶) با حکم معروفش «بیایید به روح جاودانی که نابود میکند و نفی میکند ایمان بیاوریم، چون منبع ژرف و ابدی همهی زندگی است. شورِ ویرانی نیز شوری خلاقانه است» هم پیش گو و هم محرک ایدههای نیهیلیستی شد. باکونین را در روسیه غربزده میدانستند، چون از اندیشمندان معاصرش در قاره اروپا تاثیر گرفته بود. باکونین در کتاب واکنش در آلمان نظر هگل را به نفع خود اصلاح میکند و بیان میکند که این نیروی منفی و نه مثبت است که نیروی محرک دیالکتیک است. با اینکه باکونین به هر دو دوره نیهیلیسم پایه گذاری و انقلابی مرتبط است، اما باکونین به نسلی قدیمیتر تعلق داشت که در نهایت عقایدشان با دیدگاههای نیهیلیسم نمیخواند. او این دیدگاهش را به خوبی اینگونه بیان میکند: «من تا جایی انسانی آزاد هستم که انسانیت و آزادی همه انسانهای اطرافم را به رسمیت بشناسم. با احترام به انسانیت آنها، به خودم احترام میگذارم» این غریزه انسان دوستانه با نیهیلیستهایی که ادعای داشتن «نفرت با کینهای مقدس و بزرگ» یا «نفی زیباشناسی» میکنند (پیزارف) در تضاد است. نیهیلیسم هیچ گاه یک مکتب فکری منسجم و منظم نبوده است. این نکته را میتوان به این مربوط دانست که اولا فیلسوفان اصلی نیهیلیسم (چرنیشوسکی و پیزارف) موقعیت دانشگاهی نداشتهاند، دوما نوشتههای آنها تا حد زیادی در دوره تزار سانسور میشد و سوما به خاطر ماهیت خود نیهیلیسم است. نیهیلیسم هیچگاه زمان کافی و شرایط مناسب برای اینکه فلسفهای کامل بشود نداشته است. به همین دلیل نیهیلیسم جای آنکه مجموعهای از ایدههای مرکزی داشته باشد تقریبی از ایدهها دارد. هر چند در بعضی نحلههای نظری موقعیت محکمی اتخاذ کردند، هیچکدام به باروریای که برای تاریخی شدن یک ایده لازم است نرسیدند. در حالیکه علوم طبیعی قویترین ابزار فکری بشر تصور میشد، نیهیلستها به حوزه زیباشناسی پناه آورده و اظهارات خود را در این قالب بیان میکردند، این موضوع به دلیل اصل ابهام است. اصل ابهام میگوید که در دوران سرکوب، تاثیرگذارترین شکل اعتراض اجتماعی در داستان رخ میدهد، جایی که مقصود شما در «ابهام» است، چون در مورد چیزی کلا متفاوت از آنچه هستید میگویید. نیهیلیستها در وضعیتی بودند که هنر برایشان حرام بود چون احساساتگرایی، بیخردی و روحگرایی را تشویق میکرد و اتلاف منابع بود. این موضوع این حقیقت را پنهان میکرد که نیهیلیستها با ارزشهای موجود در هنر صحبت میکنند، اما در فضای سانسور تزاری بیش از این نمیشد از این ارتباط حرفی زد. نیهیلیسم به عنوان فلسفهای تحصلی جای خود را در چارچوب فلسفه رسمیباز کرد. نیهیلیسم ماتریالیسم به این نتیجه رسید که «فقط آنچه قابل درک است وجود دارد» و انسان هم «ترکیب شیمیایی پیچیدهای است که فقط قانون علیت بر او حکم میراند». به نظر نیهیلیستها، مانند چرنیشوسکی و پیزارف اخلاق صرفا توجیه علمی خوشی پرستی است. دیدگاه نیهیلیسم در معرفت شناسی دیدگاهی واقعی بود و با پدیدارشناسی آن دوره تفاوت داشت. هنر به دلیل ربط مستقیمش به کاربرد اجتماعی ارزشمند است. همانگونه که این ایدهها نشان میدهند نیهیلیسم هیچگاه فلسفهای ایجابی نبوده و به دلیل تغییر نیهیلیسم از یک دیدگاه به یک عمل و جنبش، فرصت پروراندن این ایدهها را نداشته است.
نیهیلیسم با قاچاق متون و کتابها از خارج توسط مهاجران انسجام بیشتری یافت. برجسته ترین این مهاجران آلکساندر هرتزن (۱۸۱۲-۱۸۷۰) بود که نشریه روسیه آزاد را تا دم مرگش در لندن منتشر میکرد. این نشریه به دلیل چاپ مطالب رادیکال از نامه به نسل جوان (۱۸۶۱) گرفته، که جاگزینی تزار را با یک کارمند دولت مطرح میکند، تا ستاره قطبی و صداهایی از روسیه. مشهورترین نشریه او زنگ بود که در دوره بنیان گذاری نیهیلیسم بسیار در روسیه محبوب بود و برای خوانندگانش که مایل به اصلاح اجتماعی بودند از خارج قاچاق میشد. اما در مجموع دیدگاههای او نسبت به آنچه بعدا نیهیلیستها بیان میکردند محافظه کارتر بود. او در سال ۱۸۶۵ در زنگ نوشت: «پیشرفت اجتماعی فقط در سایه آزادی کامل جمهوری، تحت برابری دموکراتیک به دست میآید». نیهیلیسم در شکل سیاسی اش بود که توجه همه را به خود جلب کرد و از یک بحث نظری بین دانش آموختگان به جنبشی اجتماعی تبدیل شد.
سیاست نیهیلیست به عنوان شاخهای از درخت سوسیالیسم سبز شد. این نیهیلستهای روسی بیش از همه از سوسیالیسم فرانسه، چارلز فوریه (۱۷۷۲-۱۸۳۷)، لودویگ فوئرباخ (۱۸۰۴-۱۸۷۲),، آگوست کنت (۱۷۹۸-۱۸۵۷، جان استوارت میل (۱۸۰۶-۱۸۷۳)، و ماتریالیستهای آلمانی (بوخنر، مولشوت و وگت) تاثیر گرفتند. سهم نیهیلیسم در سوسیالیسم این مفهوم بود که دهقان عامل تغییر اجتماعی است (چرنیشوسکی، نقد تبعیض فلسفی علیه Obshchina (کمون روستایی) ۱۸۵۸)، نه اصلاح طلبان بورژوای انقلابهای ۱۸۴۸ و نه پرولتاریای مارکس (که هنوز آن موقع مطرح نشده بود). بلوایی که با اعلام این نظر برپا شد، چرنیشوسکی را در سال ۱۸۶۴ برای ۲۵ سال به تبعید و زندان به سیبری فرستاد (گرچه اتهام او جعل اعلام شد). اولین گروهی که ملهم از ایدههای نیهیلیستی در راه تغییر اجتماعی تشکیل شد و شروع به فعالیت کرد، انجمنی مخفی به نام زمین و آزادی بود. نام این گروههای اولیه دوباره در دوره انقلابی نیهیلیست برای برخی از گروههای آن دوره انتخاب شد. اولین گروه زمین و آزادی از جنبش استقلال طلبی لهستان حمایت میکرد و دهقانها را تحریک میکرد که با پرداخت مبالغ سنگینی که قانون آزادی سرفها در ۱۸۶۱ مقرر داشته بود بدبخت شده بودند. نیهیلیستها علاقه خاصی به استقلال لهستان نداشتند و بعد از طرحی برای تحریک دهقانان کازان که شکست خورد، زمین و آزادی هم منحل شد (۱۸۶۳). این گروه شروع اولین دوره انجمنهای مخفی نیهیلیستی شد. این سازمان مدرسهای پسرانه در محلهای فقیر نشین در مسکو برای تربیت انقلابیهای آینده تاسیس کرد. به علاوه آنها شاخهای مخفی به نام جهنم داشتند که وظیفه اش ترور سیاسی با هدف نهایی ترور تزار بود. دیمیتری کارکازوف از این گروه در ۴ ام آوریل ۱۸۶۶ سوء قصدی نافرجام به جان تزار کرد. دمیتری تپانچه اش را شلیک کرد، اما در آخرین لحظه کارگری دستش را منحرف کرد و گلوله به تزار نخورد (این کارگر در اثر میگساریهایی که از تغییر طبقه اجتماعی اش پس از این ماجرا پدید آمده بود زودتر از تروریست بالقوه مرد). دمیتری محاکمه شد و در میدان اسمولنسک در سن پطربورزگ به دار آویخته شد. رهبر سازمان، نیکولای ایشوتین، نیز مادام العمر به سیبری فرستاده شد. بدینگونه سازمان پایان گرفت و وحشت سفید بقیه دهه ۱۸۶۰ شروع شد.
دوره وحشت سفید زمانی آغاز شد که تزار کنت میخاییل موراویف (معروف به موراویف دار زن برای رفتارش در شورشهای استقلال لهستان) را به سرکوبی نیهیلیستها گماشت. دو نشریه پیشرو رادیکال (معاصر و کلمه روسی) توقیف شدند، اصلاحات لیبرال به چند حرکت بسته و عکس العملی محدود شد و نظام آموزشی اصلاح شد تا روح انقلابی زمانه را خاموش کند. این اقدامات دولت روسیه، پایان دوره زمانی بنیان گذاری نیهیلیسم است.
روش زندگی نیهیلیستی، یا آدمهای جدید، اگر هیچ دلیلی جز مشابهت آن با جنبشهای جوانان دوران معاصر نباشد، ارزش بررسی دارد. نیهیلیستها در حالیکه در نظر خوشی گرایی و سوبژکتویته را تبلیغ میکردند، در عمل زندگی زاهدانه و مختصری داشتند. اغلب نیهیلیستها (مرد و زن) عینکی تیره به چشم میزدند و چکمههای بلند میپوشیدند. مشخصه مشترک این جماعت این گونه بود: چوب دستی سنگین در دست، پارچهای پشمی پیچازی بر شانه که میشد پیچازی هم نباشد، ریش بلند برای مردان و سینه بزرگ برای زنان، حرص زیاد به سیگار، ظاهری کثیف و نشسته و رفتاری صریح و گستاخ، آدمهای جدید اینگونه شناخته میشدند. اما نیهیلیسم از راههای بامعناتر دیگری هم سعی در چالش کشیدن ارزشهای روزگار خود را داشت. در آن زمان موضوع آزادی زنان مورد توجه اصلاح طلبان بود. برای نیهیلیستها این موضوع به کار و آزادی جنسی ربط پیدا میکرد. پاسپورت یک زن (که برای سفرهای داخلی هم استفاده میشد) در اختیار یک مرد، پدر یا همسر ش بود و او بود که کنترل زندگی زن را در دست داشت. نیهیلیستها این مشکل را با ازدواجهای ساختگی حل کردند. این کار آزادی زنان را نه عملی، حداقل قانونی میکرد. این به زنان امکان تحرک بیشتر برای تعقیب اهداف دانشگاهی شان (که در دوره وحشت سفید ممکن نبود) و ورود به بازار کار داد. سرانجام نیهیلیستها بر خلاف روح زمانه خود و بر خلاف روحیه فرهنگی خود این عقیده را ابراز کردند که زنا رفتاری طبیعی، حتی لذت بخش است.
برای این آدمهای جدید، ادبیات بیش از فلسفه و سیاست مهم بود و در راه هدفشان تاثیر بیشتری داشت. هر چند قصد تورگنیف تعریف و مدح آدمهای جدید نبود، بیان درگیری بین دو نسل از زبان بازاروف در پدران و پسران و رد دیدگاههای رومانتیک و ایده آلیستی، او را قهرمان جنبش نیهیلیسم کرد.
انتشار کتاب چه باید کرد؟ چرنیشوسکی (۱۸۶۳) که در زندان نگاشته شده بود نور راهنمای این جنبش شد. در این کتاب ارزشهای سوسیالیست نیهیلیسم، شرحی از اینکه چگونه میتوان بی آنکه به ارزشهای رادیکال نیهیلیسم پشت کرد، زیست و چگونه میتوان چند همسری نیهیلیستی را تجربه کرد آمده است. تاثیر ادبیات در این جنبش طنزآمیز است، چون بخش عمدهای از فهم ما در مورد نیهیلیسم از رمانهای تورگنیف و داستایوسکی حاصل شده است. گرچه تورگنیف در توصیف خود از آدمهای جدید به قضاوت در مورد آنها ننشست (و چرنیشوسکی تشکر نیهیلیستها را با نامهای به او اعلام کرد)، اما داستایوسکی عکس العملهای شدید و خصمانهای علیه آنها داشت. داستایوسکی که خود در اقدامی براندازانه علیه تزار در دهه ۱۸۴۰ دست داشت، اما بعد از تبعید به سیبری مسیحی ارتدوکس شد و بعد از برگشتش چندان نظر خوشی نسبت به نیهیلیسم کلا و نسبت به چرنیشوسکی به طور خاص نداشت. پنج رمان آخر داستایوسکی یا مستقیم یا به عنوان یکی از تمهای اصلی با نیهیلیسم سر و کار دارد.
● نیهیلیسم انقلابی
در صحنه ابتدایی گذار از نیهیلیسم بنیادین به نیهیلیسم انقلابی به یکی ار موثرترین افراد این جنبش بر میخوریم. سرگئی نچایف، پسر دهقانی (که بر خلاق دیگر شخصیتهای نیهیلیستی بود که از طبقات اجتماعی بالاتر میآمدند) که عاشق بحث در مورد تغییر اجتماعی است. استدلال نچایف این است که همانطور که پادشاهان اروپا نظریات ماکیاولی را به کار بستند و همانطور که یسوعیون کاتولیک از راههایی ناپسند برای رسیدن به اهدافشان استفاده میکردند، در مورد انقلاب مردم هم از هیچ کاری نباید روگردان بود. بی اخلاقی آشکار او (که بیش از ضد اخلاقی بودن است) ناشی از این نتیجه گیری است که دولت و کلیسا در تعقیب کنترل کامل، بی رحمانه و غیر اخلاقی عمل میکنند، بنابراین باید با هر وسیله لازمی با این قدرتها مبارزه کرد. محبوبیت اجتماعی نچایف با همکاریاش با باکونین در ۱۸۶۹ و جمع آوری کمک مالی از باخمتیف برای تبلیغات انقلاب روسیه بیشتر شد.
تصویر نچایف همانقدر نتیجه آموزههای کتابش انجیل یک انقلابی بود که از کارهایی که واقعا در زندگی انجام داد تاثیر پذیرفت. انجیل انقلابی سند مهمی است چون مرز بین شکل گیری نیهیلیسم به عنوان فلسفهای سیاسی و عمل انقلابی را کاملا مشخص میکند. او انقلاب را تصویر تغییر یافته نیهیلیسم دهه قبل میداند. درحالیکه نیهیلیستها خود زندگی زاهدانهای داشتند، در نظر خوشی گرایی را تبلیغ میکردند. نچایف گفت که فرد انقلابی باید زندگی اش را وقف یک هدف کند و اجازه ندهد احساسات مزاحمی مانند هوس یا ترحم او را از راهش منحرف کنند. دوستی فقط با معیار انقلابی قابل پذیرش است و رابطه با بیگانگان با منابعی که میتوانند در اختیار انقلاب میگذارند سنجیده میشود. لحن ستیزجویانه و محتوای انجیل یک انقلابی بیش از نفوذ شخصیت خود نچایف برد داشت. بخشی از این محبوبیت به این دلیل بود که اصول نیهیلیسم را به برنامهای انقلابی گسترش میداد. بخش دیگرش به خاطر وزن مردانهای بود که به انقلاب بخشید که مردان «دهه شصت» فاقد آ ن بودند.
آنچه انجیل انقلابی به نیهیلیسم افزود، قطعههایی مانند این بود: «منظور سازمان ما از انقلاب، مفهوم غربی، کلاسیک آن با الگویی مشخص نیست. نهضتی که میایستد و با احترام برای حقوق مالکان خصوصی، برای سنتهای نظم اجتماعی و به اصطلاح تمدن و اخلاقیات تعظیم میکند نیست. منظور ما انقلابی نیست که یک شکل سیاسی را بر میاندازد تا شکلی دیگر را جایگزینش کند یا دولت به اصطلاح انقلابی ایجاد کند. تنها انقلابی که میتواند به حال مردم مفید باشد انقلابی است که عناصر دولت را نابود کند و همه سنتها، نظم و طبقات اجتماعی را براندازد.»(تز ۲۳، انجیل یک انقلابی) در این نظریه نچایف میکوشد بین ماکیاولی و آنارشیسم نیهیلیست پلی بزند و علیرغم دست نوشتههای آنارشیست نیهیلستها، با چشمی باز میبیند که چه چیزهایی برای براندازی نظم موجود لازم است. حقایق زندگی نچایف مشخص هستند. نچایف رویای سازمانی انقلابی مخفی را به نام کمیته انقلابی روسیه در سر میپروراند و خود یکی از اعضایش بود و به همین دلیل به ژنو پناهنده شد و در آنجا باکونین را دید. باکونین که از قبل هم ستایشگر نچایف و موفقیت سازمان او بود، مقدمات برگشت او را به روسیه به عنوان نماینده خودش در بخش روسی اتحاد انقلاب جهانی (که سازمانی خیالی بود) تدارک دید (شماره ۲۷۷۱ را به او داد). نچایف به محض برگشتش سازمانی مخفی به نام انتقام ملت ترتیب داد. یکی از اعضای دانشجوی سازمان، ایوان ایوانوویچ ایوانوف، وجود کمیته مخفی انقلابی را که نچایف ادعای نمایندگی اش را داشت، زیر سوال برد. این ارزیابی صادقانه واکنش تند نچایف را به دنبال داشت. در شب ۲۱ نوامبر ۱۸۶۹ او را به ساختمان مدرسه کشاورزی مسکو میبرند که دانشجویانش به داشتن احساسات انقلابی مشهور بودند و آنجا نچایف به او شلیک میکند و خفه اش میکند، در حالیکه همدستان ساده اش بی میل نگاه میکنند. همدستان نچایف دستگیر و اعدام شدند. نچایف به سوییس برمیگردد، اما باکونین او را تحویل نمیگیرد و سرانجام به روسیه برمیگردد و باقی عمرش را در قلعه پیتر و پاول به سر میبرد. او به دلیل کاریزما و اراده اش در زندان هم بر حوادث بیرون از آن تاثیر میگذارد، با گروه اراده مردم رابطه دارد و حتی زندانبانانش را به شرکت در طرحهایش وا میدارد. سال ۱۸۸۲ او را به وضعی مشکوک مرده در سلولش مییابند. در بین جنبشهای انقلابی (نیهیلیست و غیر آن) در دوره بعد از نچایف گسستگی عمیقی وجود دارد. یک دسته پروپاگاندیستها بودند (که از مهاجر روسی پیتر لاوروف پیروی میکردند که در پاریس نشریه به پیش! را متشر میکرد) و دسته دیگر باکونینیستها بودند که معتقدند بودند باید دهقانها را مستقیما وارد انقلاب اجتماعی کرد. نقطه اشتراک هر دو گروه سازمان دهی دهقانان بود. این حرکتها شامل «تابستان آزادی» (که در دو سال ۱۸۷۳ و ۱۸۷۴ اتفاق افتاد و سال دوم را تابستان دیوانه نامیدند) بود که مردان و زنان در گروههای ۳ و ۴ نفری برای زندگی، کار و ترغیب دهقانان به مناطق روستایی سفر کردند. این حرکتها تا بخش زیادی به دلیل این باور بود که کمون روستایی کوتاه ترین راه به سوسیالیسم روسی است. کمون شورایی بود که به امور ده میپرداخت و تصمیمها در آن دسته جمعی گرفته میشد. تجربه عملی کمون روستایی شکستی کامل بود. دهقانها حتی قبل از اینکه متوجه شوند نیهیلیستها چه میگویند آنها را تحویل پلیس میدادند. نیهیلیستها مانند دهقانها لباس میپوشیدند که دقیقا همین نکته از لحظه ورود به ده آنها را گاو پیشانی سفید میکرد. علاوه بر این، ایده شورش روستایی سابقهای در تاریخ نداشت، دهقانها امکان مسلح کردن خود را نداشتند و هیچ تجربهای در شورش نداشتند. شورشهای روسیه، اوکراین و قزاق در قرنهای هفدهم و هجدهم سریع سرکوب شد. تنها موفقیتی که بعد از ورود نیهیلیستها به صحنه به دست آمد، در منطقه چیگیرین در رودخانه نیپر نزدیک کیف بود. در سال ۱۸۷۷ سه انقلابی به نامهای استفانوویچ، دوتچ و بوخانوسکی کالسکهای اجاره کردند و وانمود کردند که از طرف تزار پیغام مسلح شدن همه دهقانان را دارند، دهقانها با نیزههای قدیمی و وسایل کشاورزی مسلح شدند و شمارشان به هزار رسید. صدها دهقان دستگیر و به سیبری تبعید شدند و سه نیهیلیست در زندان کیف زندانی شدند.
در اینجا باید پیش اشارهای به نقش زنان در ساختار نیهیلیسم کرد. زنان که در دوره آلکساندر دوم همه حقوق خود را پایمال شده دیده بودند، دیگر دیرتر مجاب میشدند به نهضت براندازی نظم اجتماعی بپیوندند، اما اگر چنین میشد و به جنبش میپیوستند، گاه از هم قطاران مردشان در دست به عمل بودن و خشونت و تمام کردن کار جلو میافتادند. بهترین نمونه این موضوع ورا زاسولیچ است که اولین زنی بود که بنیان گذار حرکتهای مسلح در دوره نیهیلیسم انقلابی بود. در همان زمان که تشکیل انجمنهای مخفی و نهضتهای مسلح در اوج خود بود، زنان نقش زیادی در ماجرا داشتند. بررسی یکی از مشهورترین جمعیتهای مخفی نیهیلیست نشان میدهد که یک چهارم تا یک سوم اعضا زن بودهاند. تقریبا نیمی از کمیته اجرایی زن بودند. با اینکه هنوز اصول اخلاق جامعهای که نیهیلیستها در آن میزیستند به قوت خود پایدار بود، یعنی هنوز زنان صرفا به کار خانه و حروف چینی اشتغال داشتند، در کل زنان نیهیلیست روابط برابری با زنان داشتند.
جمعیتهای مخفی زیادی در دوره انقلابی نیهیلیسم شکل گرفتند. دو تا از آنها غارنشینان و گروه انقلابی – پوپولیستی شمال با هم ترکیب شدند و نسل دوم گروه زمین و آزادی را در سال ۱۸۷۶ (هر چند اسم گروه تا ۱۸۷۸ مشخص نشده بود) به وجود آوردند. این گروه انشعاب خود را از باکونینیستها به دلیل شکستهای نبردهای روستایی سالهای گذشته اعلام کرد. حوادث مهم دهه هفتاد ریشه در این واکنش دارد. در دسامبر ۱۸۷۶ تظاهراتی سیاسی در میدان بانوی ما در سنت پظرزبورگ برپا شد. پلیس میتینگ را به هم زد و یکی از انقلابیهای مشهور را به نام بوگولیوبوف که دیر هم به میتینگ رسیده بود دستگیر و به ۱۵ سال زندان محکوم کردند. او در سلولی که دیگر زندانیان سیاسی پرونده ۱۹۳ در آن حبس بودند، از برداشتن کلاه برای ژنرال ترپوف که در حال بازدید از زندان بود خودداری کرد. ژنرال همانجا او را زد و دستور داد فردا شلاقش بزنند. آنقدر محکم زدندش که بوگولیوبوف دیوانه شد. زندانیان شورش کردند و میلههای سلولها را درآوردند و به درها کوبیدند. زندانبانان، زندانیان را بسته، کتک و لگد زدنند و به سلولهای مجازات هل دادند. کار تروپف در بیرون از زندان هم خشم گستردهای را برانگیخت که محدود به انقلابیون نمیشد. غرور یک مرد روسی به خصوص در مورد شلاق خوردن خیلی حساس است و مجازات بوگولیوبوف به عنوان توهین وحشتناکی به کل جنبش انقلابی تلقی شد.
ورا زاسولیچ شخصا با رهبران جنبش نیهیلیسم آشنا نبود، اما خودش شخصا دست به عمل زد. او درخواست ملاقات با ژنرال ترپوف در اتاق پذیرش دفتر مقامات روسیه کرد و به محض دیدن او، رولورش را از دستکشش بیرون کشید و به او شلیک کرد و او را کشت. در حرکتی غیرمنتظره دولت به ورا زاسولیچ اجازه داد تا در حضور یک هیئت منصفه محاکمه شود، با این اطمینان که چون خودش اعتراف کرده، مدرک جرم دستش بوده و شاهدان زیادی هم داشته محکومیت او حتمی است. در عوض، هیئت منصفه او را تبرئه کرد. ورا هنگام ترک دادگاه که پلیس بیرون برای توقیفش منتظر ایستاده بود، به رفقایش علامت داد و شورش کوچکی همانجا اتفاق افتاد. این حرکت و بلوای متعاقبش، آغازگر یک دوره چندساله از حرکتهای نیهیلیستها علیه مامورین دولت و تلاش ناموفق دولت در سرکوب آنها بود. در ژانویه ۱۸۷۸ پلیس ادسا به انتشارات ایوان کوالوسکی حمله کرد، اما او با یک خنجر در یک دست و رولوری در دست دیگر پلیس را معطل کرد تا رفقایش اسناد محرمانه را بسوزانند و از مردمی که برای تماشا جمع شده بودند ترغیب به مبارزه کنند (و این سنت مبارزه تا آخر با پلیس را برای نیهیلیستها باقی گذاشت). در نهایت کوالوسکی را گرفتند، محاکمه کردند و به عنوان اولین اعدام سیاسی آن روز روسیه اعدام کردند.
در اول فوریه ۱۸۷۸، انقلابیها یک پلیس نفوذی را کشتند و در شهر کیف با یادداشتی که مهر کمیته اجرایی حزب انقلابی سوسیالیست روسیه (سازمانی که خیالی بود و وجود نداشت) داشت به اطلاع همگان رساندند. در ۲۳ فوریه والرین اسینسکی نیهیلیستی از جنوب دو بار به دادستان کیف شلیک کرد. دادستان صدمه جدی ندید (احتمالا به خاطر پالتوی پوست خز کلفتش). در ۲۵ می گریگوری پپکف در گوشه یکی از خیابانهای اصلی شهر کیف، سروان گی کینگ را از ژاندارمری کیف با ضربات چاقو کشت و بعد با کشتن دربانی که میخواست او را بگیرد و مجروح کردن یک پلیس فرار کرد. مایکل فرولنکو، نیهیلیستی جنوبی، به استخدام زندان کیف درآمد و بعد از چند وقت رییس زندانبانان شد. در ۲۷ می او استفانویچ، دوتچ و بوخانوسکی را از زندان فراری داد و آنها یک هفته در رودخانه نیپر پاروزنان در حال فرار بودند. نیهیلیستهای شمالی در آگوست به کارهای جنوبیها پیوستند. در ساعت نه صبح، در یکی از خیابانهای اصلی سنت پطرزبورگ، سرگئی کراوچینسکی با خنجری که در روزنامهای پیچیده شده بوده به سمت ژنرال مزنتسوف، رییس ژاندارمری و رکن سوم، میرود که در راه دفترش بوده و از پشت به او ضربه میزند و بعدبا کالسکهای که وحشی، کالسکه رانی معروف آن را میراند، سریع از آنجا فرار میکند. این کار مخصوصا به این دلیل قابل توجه بود که دوروز بعد از اعدام کوالسکی توسط دولت انجام گرفت. ۹ فوریه ۱۸۷۹ تاریخ تیراندازی گریگوری گلدنبرگ به فرماندار ژنرال دمیتری کروپوتکین، پسرعموی پیتر کروپوتکین، است. همچنین در فوریه همان سال یک پلیس نفوذی دیگر کشته شد و یک درگیری مسلحانه با پلیس رخ داد. دوم آوریل، تاریخ ترور تزار توسط آلکساندر سولوویف بود که پنج بار به تزار شلیک کرد و هر بار تیرش خطا رفت، تزار فقط پالتویش سوراخ شد. سولوویف در ۲۸ می به دار آویخته شد. در هشت ماه بعدی سرکوب بسیار شدید بود و ۱۶ نیهیلیست که ۱۴ تای آنها از کیف بودند اعدام شدند. جالب این است که سه نیهیلیستی (پپکف، کراوچینسکی و گادنبرگ) که واقعا آدم کشته بودند، از چوبه دار جان سالم به در بردند. پپکف فرار کرد، کراوچینسکی به لندن فرار کرد (آنجا قطاری زیرش کرد و مرد) و گلدنبرگ بعد از اعتراف به جرایمش پیش یک هم سلولی (که در واقع پلیسی بود که مخصوصا در زندان او گذاشته بودند) و هم انقلابی، خود را به دار آویخت. در ۲۰ فوریه ۱۸۸۰ نیهیلیستی به نام میودتسکی یه یکی از دو ژنرال مسئول سرکوب، ژنرال لوریس ملیکف، شلیک کرد اما تیرش خطا رفت و دو روز بعد اعدام شد. اما نیهیلیستها هرچقدر در تیر اندازی کم میآوردند، در اشتیاق به مبارزه جبران میکردند. سرکوب گسترده دولت موثر بودن استراتژی زمین و آزادی را زیر سوال برد. در ژوئن ۱۸۷۹ کنفرانسی برگزار شد تا روشهای خشونت آمیز گروه را ارزیابی کند. این منجر به انحلال زمین و آزادی و تشکیل توزیع سیاه شد. حزب توزیع سیاه چون به مبارزه مستقیم با حکومت عقیده نداشت، زود صحنه را ترک کرد. این حزب به دلیل اینکه جرج پلخانوف، برجسته ترین مارکسیست آن دوران، در آن بود حائز اهمیت است.
قبل از آخرین پرده نمایش نیهیلیستهای روسیه جا دارد توقفی کنیم. نیهیلیستها علاوه بر بی خدایی، چندهمسری، بانک زنی (چندبار از راه تونل) و جعل اسناد (مخصوصا در جعل پاسپورت که اولین مدرک شناسایی فرد در روسیه بود)، در آپارتمانهایی مشترک همراه با هم سن و سالانشان زندگی میکردند، چیزهایشان را به شراکت میگذاشتند و جانشان را فدای عقیده شان میکردند. دولت تلاش زیادی می کرد که به تشکیلات نیهیلیستها نفوذ کند، در عوض نیهیلیستها هم به دولت نفوذ کردند. قبلا فرار آنها را از زندان کیف ذکر کردم، اما چشمگیرترین نمونه در این زمینه نیکولای کلتوچنیکف بود که به پلیس مخفی (رکن سوم) نفوذ کرد و نام پلیسهای نفوذی به نیهیلیستها، برنامه حملات طرح ریزی شده به نیهیلیستها و کپی مدارک دولتی را افشا می کرد. محبوبیت جمعیت مخفی به نیهیلستها جدیت و اعتباری داد که اکنون در سبک زندگی «ضد فرهنگی» شان فاقد آن هستند، اما تلاش برای زیستن در نظم موجود و در عین حال مخالفت با آن تا کنون به همان اندازه محبوبیت دارد.
● آخرین پرده نمایش نیهیلیستهای روسیه
بعد از انحلال گروه زمین و آزادی، گروه اراده مردم کمر به ترور تزار بستند. اما برنامهای برای مبارزه اجتماعی گستردهتری بعد از مرگ تزار نداشتند. آنها زیر ساختهای لازم، راه حل اجتماعی یا میل به کسب قدرت را نداشتند و معتقد بودند که نهاد استبداد روسیه سرجای خودش است. خواست آنها کودتا نبود، بلکه انتقام بود. نیهیلیستها همچنین به این نتیجه رسیده بودند که حالا که دولت کارهای مثبتشان را در تغییر اجتماعی (مانند سازمان دهی دهقانان) نادیده میگیرد، اقدامات منفی (مانند ترور) نتیجه بیشتری در تغییر اجتماعی خواهد داشت. در نهایت آنها بر این باور مرگبار و عمیق بودند که ویرانی نه به دلایل اجتماعی، سیاسی و انسان دوستانه، بلکه به خودی خود ارزشمند است. بعد از بررسی شکستهای قبلی تیراندازان، تصمیم گرفته شد که با مواد منفجره تزار را از بین ببرند. در نوامبر ۱۸۷۹ نیهیلیستها سعی کردند خط راه آهنی را که تزار از لیوادیا، در ساحل کریمه (نزدیک یالتا) به سن پطرزبورگ طی میکرد، در سه نقطه بمب گذاری کنند. اولی که نزدیک ادسا بود، ویرا فیگنر خود را جای سوزن بان جا زد، اما وقتی تزار از مسیر دیگری رفت، نقشه اش نقش بر آب شد. دومی در حومه آلکساندروسک بود که نیهیلیستی به نام آندری ژلیابوف (۱۸۵۰-۱۸۸۱|) نقشه پیچیدهای طراحی کرد که روزها دباغی میکرد و شبها دینامیت در مسیر کار میگذاشت تا مشکوک نشوند. وقتی قطار حامل تزار نزدیک شد، دینامیتها عمل نکردند. سومین نقطه را آلکساندر میخاییلوف نزدیک مسکو قرار بود بمب گذاری کند. نقشه شامل اجاره آپارتمانی در ۵۰ متری خط آهن، حفر تونلی از آپارتمان تا زیر ریل و بمب گذاری زیر ریل بود. طبیعتا این نقشه روی کاغذ بهتر از دنیای واقعی کار میکرد. کار حفاری به نفرات زیادی نیاز داشت و همسایهها کم کم برایشان سوال پیش آمد که چرا این همه غذا برای یک مرد و یک گربه خیالی به این خانه میرود. مثل تمام سناریوهای حفر تونل، بیرون ریختن خاک تونل شامل فرآیند سخت انتقال خاکها از تونل به اتاقی در خانه و پخش کردن آنها شباهنگام در حیاط میشد. زمینی که هم تونل در آن حفر میشد شنی بود و راحت فرو میریخت و باید دوباره تونل را میکندند. با نزدیک شدن شان به ریل قطار و شنیدن صدای کر کننده قطارهای گذری وحشت برشان داشت که نکند تونل روی سرشان ریزش کنند و در تونل خودشان مدفون شوند. بمب را منفجر کردند، اما قطاری که از خط در رفت، قطار تزار نبود. تنها آسیبی که به تزار وارد شد این بود که مسافرتش لغو شد.
چون در این عملیات هیچ نیهیلیستی دستگیر نشد و انفجارها تقریبا عمل کردند، اتفاق عموم بر این شد که این شیوه مناسبی است. سوقصد بعدی در کاخ زمستانی تزار در ۵ فوریه ۱۸۸۰ بود. قرار بر این بود که فردی را به کار در قصر بگمارند، او دینامیت را به سرداب قصر قاچاق کند و در زمان مناسب فتیله آنها را بسوزاند و در این میان مقر نگهبانان را هم منفجر کند. دوباره زمان بندی برنامه اشتباه بود. برنامه ورود تزار با تاخیر مواجه شد و بمبها قبل از ورود آلکساندر منفجر شدند. ۱۱ نفر کشته و ۵۰ نفر مجروح شدند. سوقصد بعدی جاسازی صدها کیلو مواد منفجره زیر پل کامنی روی کانال کاترین بود که تزار برای رسیدن به ایستگاه قطار باید از آن میگذشت، که این نقشه هم با تاخیر یکی از سوقصدکنندگان عملی نشد. تلاش دیگر، بمب گذاری جاده بندر تا ایستگاه قطار ادسا بود. وقتی برنامه مسافرت تزار عوض شد، این نقشه هم بی فایده شد. در بقیه دهه ۱۸۸۰، نیهیلیستها سرگرم تعقیب و پیدا کردن برنامه سفر تزار بودند. به این نتیجه رسیدند که یکشنبهها بهترین روز برای حمله است، چون در این روز تزار معمولا مسیر واحدی را برای سرکشی به پادگانهای نظامی میرود و بر میگردد. نیهیلیستها قرار بود سر چهار راه خیابانهای نوسکی و مالایا سادووایا حمله کنند. نقشه شامل اجاره آپارتمان، حفر تونل و رفتار عادی مانند شهروندان معمولی بود. اما نتوانستند همسایهها را بفریبند و همسایهها لوشان دادند و یک گروه تفتیش به ساختمانشان ریخت و دستگیرشان کرد. جالب این است که پلیسها توده خاک خیسی را که زیر کاه و زغال سنگ بود ندیدند. در ۲۷ فوریه ژلیابوف، رهبر عملیات دستگیر شد و عملیات متوقف شد. در اول مارس، تزار بعد از سان دیدن از سربازان به خانه دخترعمویش گراند دوشس کاترین رفت. این یعنی اینکه تزار از تقاطی که نیهیلیستها حمله شان را بر آنجا متمرکز کرده بودند رد نمیشود و جای آن باید از نارنجکهای کوچک دست ساز استفاده کنند که برای چنین موقعیتی آماده شده بودند. چهار نیهیلیست وارد عمل شدند اما دو نفر موفق شدند نارنجکهای خود را پرت کنند که یک نارنجک تزار و ایگناتی گرینویتسکی پرتاب کننده اش را از بین برد. پنج عضو طرح ترور تزار در مراسم مفصلی در ۳ آوریل به دار آویخته شدند و به گردنشان تابلوی «تزارکشی» آویختند. نام آنها که به دار آویخته شدند: آندره ژلیابوف، نیکولای ریزاکوف، سوفیا پرووسکی، نیکولای کیبالشیش و تیموتی میخاییلوف بود. اعدام آنها نوعی زجرکش کردن بود، چهارپایه را یکباره از زیرشان نکشیدند تا گردنشان بشکند و راحت شوند، بلکه آرام آنها را پایین آوردند که خفگی زجرشان دهد. مرگ آنها که در انظار عموم بود، آنقدر وحشتناک بود و آنقدر طول کشید که تا سالها چهره رژیم را منفور کرد.
اینگونه دوره نیهیلسم روسی پایان مییابد. وارث سلطنت روسیه، آلکساندر سوم (۱۸۸۴-۱۸۹۴) مستبدی به شیوه قدیم بود و نیهیلیستهای باقی مانده را قلع و قمع کرد. او معتقد بود امپراتوری را باید با «وطن پرستی، ارتدکس و استبداد» اداره کرد، که تا زمان مرگش در این کار موفق بود. در آن زمان نیکولای دوم تاج و تخت را به عهده گرفت تا انقلاب روسیه ۱۹۱۷ او را سرنگون کرد.
این نکته که نیهیلیسم شاخه فراموش شدهای از درخت سوسیالیست محسوب میشود، از محرکهای این حرکت بوده است. نیهیلیستها پشت رویکرد به تغییر اجتماعی، که بسیار بیش از سنت سوسیالیست تاثیرگذار بوده، راهی روشمند برای گسترش عقایدشان فراتر از مرزهای سیاست داشتند. با در نظر گرفتن شرایط سرکوبی که این ایدهها در آن شکوفا شدند، وسعت و عمق نیهیلیست روسیه هنوز هم به پرورش افرادی که بین عمل و نظر پل میزنند مشغول است.
مترجم: سعید - آیت
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست