یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

زنان باهوش ترند یا مردان


زنان باهوش ترند یا مردان
تازه‌ترین تحقیقاتی كه در مورد مغز زنان و مردان به انجام رسیده، روشن ساخته، كه معماری و نحوه كاركرد مغز این دو گروه دارای تفاوتهای اساسی است.شناخت این تفاوتها می‌تواند تاثیرات اجتماعی بسیار گسترده‌ای ببار آوردنتایج این تحقیق می‌تواند به پزشكان كمك كند تا برای هر یك از دو جنس زن و مرد شیوه‌های درمانی متفاوتی متناسب با جنسیتشان برای درمان بیماری- هایی نظیر افسردگی با اسكیزوفرنی تكمیل كنند."لارنس سامرز" رئیس دانشگاه هاروارد در اواسط ژانویه سال جاری در جریان یك سخنرانی جنجال برانگیز مدعی شد كه احتمالا یكی از عللی كه خانمها كمتر در حوزه‌های علمی به فعالیت می‌پردازند ناشی از تفاوتی باشد كه ساختار مغز آنان با ساختار مغز همكاران مردشان دارد!
این اظهارات به بحث داغی دامن زد كه مدت یك قرن است همچون آتشی زیر خاكستر آماده احتراق بوده است.
ماجرا از زمانی آغاز شد كه برخی از دانشمندان با مقایسه مغز زنان و مردان و مشاهده این امر كه مغز زنان كوچكتر از مغز مردان است مدعی شدند كه زنان به لحاظ توانایی‌های هوشی و ادراكی در مرتبه‌ای پائین تر از مردان قرار دارند.تا به امروز هیچ یك از شواهدی كه در تحقیقات مختلف به دست آمده نشان نداده كه تفاوت آناتومیك میان اندازه مغز زنان و مردان موجب آن است كه زنان در حوزه‌های علمی و ریاضیات و مهندسی پائینتر از مردان قرار داشته باشند.در آزمونهای هوش كه بر روی زنان و مردان به انجام رسیده، تفاوتها غیر محسوس بوده است.هرچند زیست - عصبشناسان چنانكه در ادامه این مقاله توضیح داده می‌شود به موارد تفاوت زیادی میان كاركردها و ساختارهای مغز زنان و مردان برخورد كرده‌اند، اما این نكته روشن نیست كه این تفاوتها چه تاثیری برروی توانائیهای ادراكی و حرفه‌ای افراد برجای می‌گذارد و مرز تاثیر تفاوتهای آناتومیك در كجا از تاثیر عوامل فرهنگی جدا می‌شود.این احتمال وجود دارد كه مغز زنان و مردان بهره‌های هوشی خود را به شیوه‌های مختلف حاصل كنند و به بازده‌های یكسان دست یابند.به عنوان نمونه در آزمایشی كه بتازگی توسط ریچارد هایر و همكارانش از دانشگاه كالیفرنیا در ارواین ‪ Irvine‬به انجام رسیده، این نكته روشن شده است كه زنان و مردان از بخشهای مختلف مغز خود برای پاسخگویی به پرسشهای مربوط به اطلاعات عمومی و هوش استفاده می‌كنند.هایر دو نوع ماده موجود در مغز موسوم به ماده خاكستری (مجموعه سلولهای عصبی كه وظیفه پردازش اطلاعات را برعهده دارند) و ماده سفید (مجموعه اكسونها كه وظیفه انتقال اطلاعات میان سلولهای عصبی را انجام می‌دهند) را در مغز زنان و مردان اندازه گرفت و بین حجم این دو بخش و نحوه پاسخگویی به آزمونها رابطه‌ای بدست آورد.نكته مهم در این میان آن بود كه بخشهایی از مغز زنان و مردان كه این اعداد و نسبت‌ها در خصوص آن بدست آمده بود با یكدیگر تفاوت داشت. به این ترتیب امكان مقایسه مستقیم در این زمینه بدست نیامد. در عین حال دیگر محققان نتوانسته‌اند این آزمایش را تكرار كنند.از این گذشته حتی اگر این نتیاج تكرار پذیر باشد همچنان پرسش اصلی در این زمینه برجای خواهد ماند كه تفاوت‌های مغز زنان و مردان چه نوع تاثیری در نحوه استدلال كردن آنان دارد؟
اما در كنار تفاوتها، این نكته نیز روشن شده‌است كه مغز زنان و مردان از بسیاری جهات نیز عینا مشابه یكدیگر عمل می‌كنند.
با همه این احوال، طی دهه گذشته محققان به موارد زیادی از تفاوتهای ساختاری و كاركردی در مغز زنان و مردان برخورد كرده‌اند. این تفاوتها نكات مهمی را در تنظیم روابط اجتماعی و در تعامل با زنان و مردان، و نیز در تحقیقاتی كه در مورد فعالیت‌های مغز صورت می‌گیرد، مطرح می‌سازند.تا چندی پیش بسیاری از زیست - عصبشناسان بر این باور بودند كه مهمترین تفاوت در نحوه عمل مغز زن و مرد مربوط به آن نواحی در مغز آنان است كه رفتار جنسی را تنظیم می‌كند. در سال ‪ ۱۹۶۶‬سیمور لوین از دانشگاه استنفورد در مقاله‌ای تحت عنوان "تفاوتهای جنسی در مغز" این نكته را توصیف كرد كه چگونه هورمونهای جنسی موجب می‌شوند رفتارهای جنسی متفاوت در موشهای نر و ماده ظاهر شود و هر یك نقشی متناسب با جنسیت خود را بر عهده بگیرند.لوین در مقاله خود تنها از یك ناحیه از مغز یعنی بخش هیپوتالاموس را مورد توجه قرار داد. این ناحیه یك ساختار كوچك در پائین مغز است كه در تنظیم ترشح هورمونها و تنظیم رفتارهای ابتدایی نظیر خوردن و آشامیدن و تناسل نقش دارد.این دیدگاه تا سالیان دراز در میان زیست-عصبشناسان برقرار بود و باور عمومی آنان بود كه تفاوت جنسی در مغز ناظر به تفاوت در رفتار مربوط به جفتگیری و هورمون جنسی و ناحیه هیپوتالاموس است،اما این دیدگاه قدیمی در پرتو یافته‌های تازه بكلی تغییر كرده است.این یافته‌ها نشان می‌دهد كه تفاوتهای جنسی در بسیاری دیگر از كاركردها و بخشهای مغز از جمله حافظه، احساسات، بینایی، شنوایی، پردازش داده‌های مربوط به تشخیص صورت و نیز پاسخ مغز به هورمونهای استرس و تنش تاثیر دارند.پیشرفت در این زمینه از حدود ‪ ۱۰‬سال قبل به این سو با بهره‌گیری از دستگاههای تصویر بردار از مغز، نظیر توموگرافی با صدور پوزیترون (پی ئی تی ‪ (PET‬و تصویرنگاری با تشدید كاركردی میدان مغناطیسی (اف ام آر آی ‪ (fMRI‬شتاب بیشتری پیدا كرده است.تصاویری كه با كمك این دستگاهها تولید شده نشان می‌دهد كه تفاوتهای آناتومیك در نقاط متعددی از مغز زنان و مردان موجود است.به عنوان مثال جیل گولدستاین و همكارانش در دانشگاه هارواد با استفاده از دستگاه اف ام آر آی به اندازه‌گیری بسیاری از نواحی در سطح كورتكس (پوشش خاكستری بالای مغز) و زیر كورتكس پرداختند و در این بررسی‌ها به این نكته پی بردند كه بخش‌هایی از كورتكس جلویی كه جایگاه انجام بسیاری از فعالیتهای ادراكی تراز بالاست، در زنان ضخیمتر از مردان است.همچنین ناحیه موسوم به سیتسم لیمبیك كه جایگاه پردازش واكنشهای احساسی است در زنان ضخیمتر و بزرگتر است.در عوض در مردان بخشهایی از كورتكس آهیانه یا جداری كه در كار ادراك نقش ایفا می‌كند بزرگتر است و نیز ناحیه موسوم به آمیگدالا كه ساختاری شبیه به یك بادام دارد در مردان بزرگتر است.این ناحیه مسوول واكنشهایی است كه در شرایط غیر متعارف مثلا موقعیتهای خطرناك، از شخص سر می‌زند.این تفاوت اندازه‌ها البته نسبی است و در مقایسه كل ساختار مغز با ساختار بخش مورد نظر به دست آمده اند.اعتقاد محققان بر این است كه این قبیل تفاوتهای ساختاری اهمیت نسبی خود را در مغز حیوانات نیز ظاهر می‌سازد.به عنوان مثال میمونهای نزدیك به انسان بیش از آنكه به حس بویایی خود متكی باشند به حس بینایی تكیه می‌كنند، در حالی كه در مورد موشها عكس این مطلب صادق است. در نتیجه در مغز میمون‌های نزدیك به انسان، بخشهای مربوط به پردازش اطلاعات بصری بزرگتر شده در حالیكه در مغز موشها بخشهای مربوط به پردازش اطلاعات بویایی بزرگتر شده است.به این ترتیب تفاوتهای آناتومیك در مغز زن و مرد نیز حكایت از آن دارد كه این تفاوتها در نحوه عمل مغز این دو جنس تاثیر می‌گذارد.تحقیقات دیگری كه درمورد مغز زنان و مردان به انجام رسیده، این تفاوتهای اناتومیك را در تزار سلولی دنبال كرده است.به عنوان نمونه ساندارا ویلتسن از دانشگاه مك ماستر به همراه دستیارانش به كشف این نكته توفیق یافت كه چگالی سلولهای عصبی در بخشهایی از لوب گیجگاهی كورتكس زنان بیش از مردان است. این بخش با فعالیت‌های مربوط به سخن گفتن و ادراك ارتباط دارد.این محققان در بررسی‌هایی كه بر روی مغز افراد مرده به انجام رساندند مشاهده كردند كه در شش لایه موجود در كورتكس، دو لایه در زنان دارای شمار بیشتری سلول عصبی در مقایسه با مردان است. نظیر همین یافته‌ها در مورد لوب جلویی نیز بعدها بدست آمد.زیست عصببشناسان با در داشتن این اطلاعات اكنون می‌توانند به كاوش در این خصوص بپردازند كه آیا تفاوت شمار سلولهای عصبی در زنان و مردان با تفاوت در تواناییهای ادراكی تناظر دارد؟
به عنوان مثال آیا زیادتر بودن شمار سلولهای عصبی مغز خانمها در كورتكس شنوایی آنان با توانایی بهتر خانمها در پاسخگویی به آزمونهای ناظر به سهولت سخنوری ارتباط دارد؟
این تفاوتهای آناتومیك احیانا در سطح گسترده تا حدودی به واسطه فعالیت هورمونهایی كه در دوران بارداری مادر، مغز جنین را در حمامی از این مواد شیمیایی قرار داده‌اند بوجود می‌آید.
این مواد استروئید كمك می‌كنند تا نحوه تنظیم مدارها و سازماندهی بخشهای مختلف مغز در مراحل رشد جنین و شكل‌گیری تنوع ساختاری و تفاوت چگالی سلولهای عصبی در بخش‌های مختلف تعیین گردد.
نكته جالب در تحقیقات خانم گلدستین آنكه بخشهایی از مغز كه وی در آن به كشف تفاوتها نایل شد، دقیقا همان بخشهایی است كه در مغز حیوانات و در دوران شكل‌گیری جنین آنها، دارای بالاترین شمار گیرنده‌های هورمون جنسی هستند.این رابطه میان اندازه بخشهای مختلف مغز در افراد بالغ و تاثیر استروئیدهای جنسی در زهدان، حكایت ازاین امر دارد كه دست كم برخی از تفاوت‌های كاركردهای ادراكی در مغز دو جنس متفاوت زن و مرد، ناشی از تاثیرات فرهنگی و یا تغییرات هورمونی در دوران بلوغ نیست بلكه از همان اوان شكل‌گیری جنین وجود دارد.تحقیقات متعددی در این زمینه منجر به جمع‌آوری شواهد زیادی دال بر این شده كه بخشی از تفاوتهای مغز در دو جنس زن و مرد مربوط به ایام جنینی است.محققان نشان داده‌اند كه كودكان در گزینش اسباب بازی‌ها تفاوتهای ادراكی جنسی را به نمایش می‌گذارند. پسرها یك گروه از اسباب بازیها را بیشتر می‌پسندند و دخترها گروه دیگری از اسباب بازی‌ها را می‌پسندند.پسرها بیشتر به سمت توپ بازی یا اتومبیل گرایش دارند و دخترها بیشتر به سمت عروسكها جلب می‌شوند.اما هنوز روشن نیست كه آیا این تفاوت‌ها محصول القائات فرهنگی است یا ذاتی بیولوژی مغز است.ملییا هاینس از دانشگاه لندن و جریانه الكساندر از دانشگاه تكزاس آ اند تی برای یافتن پاسخ این مساله به سراغ میمونها رفتند.این دو محقق به گروهی از میمونهای وروت كه مختص شرق و جنوب آفریقا هستند مجموعه‌ای از اسباب بازی‌ها را ارائه كردند. در این مجموعه عروسكهای پارچه‌ای، كامیونهای پلاستیكی، و برخی اقلام خنثی نظیر كتابهای حاوی تصاویر موجود بود.
در این بررسی مشاهده شد كه میمونهای نر به سراغ اسباب بازیهای مردانه می روند در حالیكه میمون‌های ماده از اسباب بازی‌های زنانه استفاده می كنند و هر دو گروه زمانی مساوی با اسباب بازیهای خنثی صرف كردند.از آنجا كه میمونهای وروت تحت تاثیر القائات فرهنگی جوامع بشری نیستند می توان نتیجه گرفت كه ترجیح اسباب بازی‌ها امری است كه ریشه بیولوژیك دارد و به تفاوتهای بیولوژیك در مغز دختران و پسران مربوط می‌شود.این قبیل تنوعات و به واقع همه تفاوتهای آناتومیك ناشی از تفاوتهای جنسی احتمالا محصول فشارهای گزینشی در جریان فرایند تطور است.در مورد اسباب بازیها هم نوزادان پسر و هم بچه میمونهای نر اسباب بازیهایی را انتخاب می‌كنند كه برای زندگی مختص مردان كه در آن فعالیت‌های مانند شكار كردن و انتخاب زوج مطرح است مناسب باشد.نوزادان دختر و ماده بچه‌های میمونها نیز از اسباب بازی‌هایی استفاده می كنند كه آنان را برای فعالیت مادری در سنین بالا آماده سازد.سایمن بارون كوهن و همكارانش از دانشگاه كیمبریج از زاویه دیگری به بررسی میزان تاثیر فرهنگ و طبیعت بر تفاوت دو جنس زن و مرد پرداختند.بسیاری از محققان به این نكته توجه كرده بودند كه نوزادان دختر و پسر در میزان توجهی كه به افراد نشان می‌دهند با یكدیگر تفاوت دارند.به عنوان مثال كهن و سوتلانا لوتچمایا مشاهده كرده‌اند كه نوزادان دختر یك ساله بیش از نوزادان پسر همسال خود به مادران خویش توجه می‌كنند و به دنبال آنها می‌گردند.
زمانی كه به این دو گروه از نوزادان امكان داده می‌شود تا به تماشای فیلم بپردازند، نوزادان دختر به فیلمهایی علاقه نشان می‌دهند كه در آن بر تصویر چهره افراد تاكید می‌شود، در حالیكه نوزادان پسر به سراغ فیلمهایی می روند كه در آن تصویر اتومبیلها نمایش داده می‌شود.
كوهن و همكارانش برای حذف عامل تاثیر محیط بر روی این نوزدان به سراغ نوزادانی رفتند كه تنها یك روز از عمرشان می‌گذشت. یك دختر دانشجو مدتی را با این نوزادان كه جنسیت آنان در هنگام آزمایش برای آزمایشگران روشن نبود می‌گذراند.در عین حال به این نوزادان یك نمونه تلفن همراه با رنگی به رنگ لباس دختر دانشجو نشان داده می‌شد كه بر روی صفحه تصویر آن، عكس دختر دانشجو به نحو درهم و برهم قرار داده شده بود.از نحوه برخورد نوزادان با این دو صحنه متفاوت نیز فیلم تهیه می‌شد.در بررسی این فیلم‌ها مشاهده شد كه نوزادان پسر زمان بیشتری را به تماشای تلفن موبایل می‌گذرانند در حالیكه نوزادان دختر بیشتر به تماشای چهره زنده دختر دانشجو توجه دارند.در بسیاری از موارد تفاوتی كه در ساختار مغز زن و مرد مشاهده می‌شود در واكنشی كه این دو جنس به رویدادهایی نشان می‌دهند كه محیط اطراف اتفاق می‌افتد یا در بیاد آوردن موضوعات و یا در برخورد با حوادث تنش آور ، خود را آشكار می‌سازد.به عنوان مثال گولدستین و همكارانش گزارش داده‌اند كه بخش آمیگدالا در مردان بزرگتر از زنان است. در مغز موشها نیز سلولهای واقع در مغز موشهای نر شمار بیشتری بازوی اتصال با یكدیگر، در مقایسه با سلولهای مغز موش ماده در این ناحیه، برقرار می‌كنند.در آزمایش‌هایی كه بر روی موشهای نر و ماده انجام شده، مشاهده گردیده كه نحوه واكنش این دو جنس مختلف در قبال شرایط استرس آمیز و فشار آور از نظر روحی متفاوت است.كاترین براون و همكارانش از دانشگاه اوتو فن گیوریك در ماگدلبرگ آلمان بچه‌های جوندگان موسوم به سگهای هامون را كه در آمریكای لاتین زندگی می كنند و صدایی مانند سگ از خود خارج می‌كنند، برای مدت كوتاهی از مادرشان جدا كردند. این تجربه برای مادران دردناك است.محققان در این حال میزان ترشح هورمون سروتونین را در بخشهای مختلف مغز این جوندگان اندازه گرفتند.محققان آلمانی كاری كردند كه توله‌های این جوندگان در مدتی كه از مادرشان به دور افتاده‌اند صدای مادر را بشنوند.در این حال مشاهده شد كه میزان سروتونین در گیرنده‌های آمیگدالای توله‌های نر افزایش یافته، اما در گیرنده‌های همین بخش در مغز توله‌های ماده كاهش پیدا كرده است.هرچند فرافكنی از این مطالعه به حوزه رفتار انسانی كار دشواری است اما می توان حدس زد كه در نوزادان آدمی نیز دو نوع واكنش متفاوت در خصوص موقعیت‌های استرس آمیز وجود دارد.به اعتقاد محققان یكی از ریشه‌های این امر را كه میزان موارد ناراحتی‌های ناشی از ابتلا به استرس در میان خانمها بیشتر از اقایان است، باید در همین جنبه نهفه باشد.ناحیه دیگری كه در مغز زنان و مردان متفاوت است و واكنشهای متفاوتی را در هنگام مواجهه با ناراحتی روحی آشكار می‌سازد ناحیه هیپوكامپ است.این ناحیه برای ضبط خاطرات و نیز حفظ اطلاعات مربوط به درك موقعیت مكانی نقش اساسی دارد.تفاوتهای آناتومیك مغز زن و مرد در این ناحیه از مغز، می‌تواند به تفاوت نحوه راه یابی و مسیرشناسی زنان و مردان ارتباط داشته باشد.بسیاری از تحقیقاتی كه در این زمینه صورت گرفته‌است، نشان می‌دهد مردان عمدتا با تخمین زدن فواصل و جهات به راهیابی می‌پردازند در حالیكه زنان با ملاحظه جزییات مناظر اطراف این كار را انجام می‌دهند.شبیه به این تفاوت در موشها نیز به چشم می‌خورد. موش‌های نر بیشتر از طریق به كارگیری اطلاعات مربوط به مكان و جهت در درون هزار توها راه خود را پیدا می‌كنند در حالیكه موشهای ماده از علائمی كه در اطراف است برای راهیابی كمك می‌گیرند.
حتی سلولهای عصبی موجود در ناحیه هیپوكامپ در مردان و زنان، دست كم در هنگام واكنش آنها به فرایند یادگیری، متفاوت عمل می‌كنند.به عنوان مثال جانیس جوراسكا و همكارانش از دانشگاه ایلی نویز نشان داده‌اند قرار دادن موشهای نر و ماده در قفسهای با وسایل رفاهی و آموزشی فراوان و دوستان متعدد، دو نوع تاثیر مختلف بر روی سلولهای عصبی ناحیه هیپوكامپ آنها می‌گذارد.در موشهای ماده، این تجربه موجب انبوه شدن این سلولها و صورت درختزار و جنگل پیدا كردن بازوهای این سلولها می‌شود. این بازوها ارتباط میان سلولها را تسهیل می‌كنند. این حالت جنگلی شدن به معنای تقویت قوه حافظه در این موشهاست.در موشهای نر به عكس حضور در چنین محیطی تاثیری بر روی موقعیت سلولهای عصبی ناحیه هیپوكامپ نداشت و حتی در مورادی منجر به كاسته شدن از شمار این سلولها شد،اما موشهای نر در مواردی در مواجهه با شرایط استرس آمیز وناراحت‌كننده از توانایی بیشتری برای یادگیری برخوردار می‌شوند.تریسی شور و همكارانش از دانشگاه راتجرز نشان داده‌اند كه قرار دادن موشهای نر در معرض تجربه دردناك شوك الكتریكی به ناحیه دم به مدت یك ثانیه برای مدت چند دقیقه موجب می‌شود بر میزان ارتباط درخت مانند میان سلولهای مختلف موشهای نر افزوده شود در حالیكه در مورد موشهای ماده این تجربه موجب از بین رفتن شمار این ارتباطات و تضعیف آنها می‌گردد.
این نوع یافته‌ها نتایج مهمی در خصوص ارتباطات اجتماعی افراد و نیز بهترین شیوه‌های آموزش زنان و مردان در بر دارد.هرچند سلولهای عصبی ناحیه هیپوكامپ در مغز موشهای ماده در برابر شرایط استرس آمیز ضعیف تر است، در حالتی كه این قبیل شرایط شكل مزمن به خود بگیرد میزان مقاومت سلولهای عصبی موشهای ماده بالاتر از میزان مقاومت سلولهای عصبی موشهای نر خواهد بود.چریل كنراد و همكارانش از دانشگاه آریزونا موشها را در قفسهای توری به مدت شش هفته محبوس و محدود نگاه داشت. این حالتی است كه موشها را دچار استرس و ناراحتی روحی می‌كند.محققان سپس به ارزیابی این نكته پرداختند كه سلولهای عصبی ناحیه هیپو كامپ این موشها تا چه اندازه در برابر مواد سمی عصب كش مقاومت دارند.این روشی متعارف برای تعیین میزان مقاومت سلول عصبی در برابر شرایط استرس آمیز است.آزمایش‌ها نشان داد كه محبوس ماندن مستمر سبب شد كه موشهای نر نسبت به ماده عصب كش بسیار حساس و غیر مقاوم شوند در حالیكه این ماده در سلولهای عصبی موشهای ماده تاثیری نداشت.این یافته‌ها نیز دلالت بر آن دارند كه در هنگام بروز آسیب مغزی، ماده‌ها بهتر از جنس نر قادر به مواجهه با استرس دراز مدت و مزمن هستند.هنوز این نكته روشن نیست كه علت این تفاوت در میزان مقاوت این سلولها چیست.لاری كاهیل و همكارانش از دانشگاه كالیفرنیا در ارواین به این نكته پی برده‌اند كه زنان و مردان به دو شیوه مختلف خاطره تجربه‌های برانگیزنده احساس را ذخیره می‌كنند. در حیوانات این نكته پیش از این مشاهده شده بود كه این قبیل خاطرات با فعال شدن بخش آمیگدالا ارتباط دارند.این محققان در یكی از نخستین آزمایشهای خود به داوطلبان تصاویری از فیلمهای خشونت آمیز نشان دادند و فعالیت مغز آنان را با یك دستگاه اسكن پی ئی تی اندازه‌گیری كردند. چند هفته بعد به این داوطلبان پرسشنامه ای داده شد تا مشخص شود چه میزان از حوادث ناراحت‌كننده فیلم در یادشان مانده است.در این بررسی مشخص شد شمار فیلمهایی كه این افراد می‌توانستند به یاد آورند ارتباط مستقیم با شمار سلولهای عصبی داشته است كه در هنگام مشاهده فیلم در بخش آمیگدالا فعال بود، اما بعد این پژوهشگران متوجه شدند كه در برخی موارد سلولهای عصبی تنها در نیمكره راست فعال شده‌اند و در برخی موارد تنها در نیمكره چپ فعال بوده اند.در تحقیقات بعدی مشخص شد كه در مردان تنها بخش راست آمیگدالا ، و در زنان تنها بخش چپ فعال می‌شود. به این ترتیب مشخص می‌شود كه زنان و مردان به دو نحو متفاوت خاطرات عاطفی را پردازش می‌كنند.برای درك معنای این تفاوت محققان به سراغ نظریه‌ای رفتند كه یك قرن پیش مطرح شده بود.بر اساس این نظریه نیمكره راست بیشتر برای پردازش جنبه‌های محوری یك موقعیت نقش ایفا می‌كرد در حالیكه نیمكره چپ عمدتا جزییات ظریفتر مساله را مورد توجه قرار می‌داد.اگر این نظر صحیح باشد در آن صورت دارویی كه قرار است فعالیت آمیگدالا را تضعیف كند می‌باید در مردان اینگونه اثر بگذارد كه كلیات و جوهر مساله را از یاد آنان ببرد و این مستلزم تاثیرگذاری بر روی سلولهای نیمكره راست است.در حالیكه در زنان می‌باید بر توانایی آنان برای یادآوری جزییات مساله تاثیر بگذارد و این امر به معنای دستكاری در سلولهای عصبی آمیگدالا نیمكره چپ است.داروی پروپرانولال ‪ Propranolal‬چنین تاثیری دارد. این دارو از فعالیت آدرنالین و نوآدرنالین جلوگیری می‌كند و در نتیجه فعالییت آمیگدالا و توانایی بر یادآوری خاطرات را تضعیف می‌كند.محققان به گروهی از داوطلبان زن و مرد از این دارو دادند و سپس به آنان فیلم دردناكی حاوی حوادث تلخی كه برای یك پسر جوان اتفاق می‌افتد نمایش دادند.یك هفته بعد در پرسش از این داوطلبان روشن شد مردانی كه فیلم را تماشا كرده‌اند در به یاد اوردن كلیات داستان فیلم با مشكل روبرو هستند، در حالیكه زنان ماجرای اصلی را به یاد می‌آوردند اما در یادآوری جزییات نظیر اینكه پسری كه در فیلم بازی می‌كرد چه لباسی بر تن داشت با مشكل مواجه بودند.
در تحقیقات تازه‌تر همین پژوهشگران متوجه شدند كه تفاوت میان دو نیمكره را در بروز واكنشهای عاطفی با سرعت بیشتری می‌توان تعیین كرد.در این آزمایش به داوطلبان تصاویر دلخراشی نشان داده می‌شود و در این حال تصاویری كه با كمك دستگاه اسكن از فعالیت الكتریكی مغز این افراد تهیه می‌شود نشان می‌دهد در فاصله ‪ ۳۰۰‬هزارم ثانیه مغز با تولید یك جرقه یا پالس الكتزیكی در برابر آنچه كه دیده‌است واكنش نشان می‌دهد.در این بررسی‌ها مشاهده شد كه اندازه این جرقه الكتریكی در نیمكره راست مردان بیشتر است و در زنان در نیمكره چپ بیشتر است. به این ترتیب تفاوت میان دو نیمكره در زنان و مردان در فاصله ‪ ۳۰۰‬هزارم ثانیه اثر خود را آشكار می‌سازد.این زمان به مراتب پیشتر از هنگامی است كه افراد بتوانند به نحو آگاهانه آنچه را كه می‌بینند تفسیر كنند.به این ترتیب در این حالت این تاثیر تربیت‌های فرهنگی نیست كه بارز می گردد بلكه اثر تفاوتهای فیزیولوژیك و بیولوژیك است كه خود را نشان می دهد.این اكتشافات احیانا نتایج مهمی برای مداوای ناراحتی‌های عصبی كه مدتها پس از مواجهه با شرایط دلخراش برای شخص بروز می‌كند، در بر دارد.تحقیقاتی كه در گذشته به وسیله گوستاو شلینگ و همكارانش در دانشگاه لودویگ ماكسیمیلین در آلمان انجام شده مشخص ساخته كه داروی پروپرانولال اگر به عنوان قسمتی از شیوه كلی مداوا در بخش مراقبتهای ویژه برای پاكسازی حافظه خاطرات رویدادهای دلخراش تجویز شود می‌تواند موثر واقع شود.
این محققان بتازگی دریافته‌اند كه اگر مواد حاوی مسدودكننده عمل مولكولهای بتا به بیماران تجویز شود، این داروها در مورد زنان موثر خواهند بود اما برای مردان فایده‌ای در برندارند.به این ترتیب حتی در بخش مراقبتهای ویژه نیز تفاوتهای آناتومیك میان مغز زن و مرد اثر خود را آشكار می‌كند.ناراحتی‌های عصبی كه پس از حوادث دلخراش ظاهر می‌شوند تنها نوع ناراحتی‌ها و بیماری‌های روانی نیستند.مطالعه‌ای كه با استفاده از اسكنر پی ئی تی به وسیله میركو دیكسیك و همكارانش در دانشگاه مگ گیل به انجام رسیده نشان داده كه میزان تولید سروتونین در مردان ‪۵۲‬درصد بیشتر از مردان است.این نكته می‌تواند توضیح‌دهنده این واقعیت باشد كه موارد ابتلا به افسردگی در زنان به مراتب بیشتر از مردان است.شرایط مشابهی احیانا در مورد اعتیاد برقرار است. در این حالت پیام دهنده زیست - عصبی كه نقش اصلی را بازی می‌كند دوپامین نام دارد كه ماده‌ای شیمیایی است كه در بروز احساس لذت تاثیر گذار است و سبب ایجاد اعتیاد به مواد مخدر می‌شود.جیل بكر و همكارانش در دانشگاه میشیگان این نكته را كشف كردند كه هورمون اوستروژن در خانمها بر میزان تولید دوپامین در بخشهایی از مغز كه برای كنترل رفتار ناشی از مصرف مواد مخدر نقش بازی می‌كند، می‌افزاید.از این گذشته تاثیر این هورمون بسیار دیرپاست.در آزمایشهایی كه بر روی موشهای ماده به انجام رسید، مشاهده شده‌است كه این موشها هفته‌ها پس از آنكه كوكائین به انها داده می‌شود همچنان در طلب آن تكاپو می‌كنند.این آزمایش‌ها احتمالا می‌توانند این نكته را توضیح دهند كه چرا زنها در برابر تاثیر مواد مخدر بیشتر اسیب پذیرند و با سرعت بیشتری به دام اعتیاد می‌افتند.
در مورد علل بیولوژیكی كه بروز آنها در مغز منجر به ظهور بیماری اسیكزوفرنی می‌شود نیز میان زنان و مردان تفاوتهای دیده می‌شود.
روبن و راكوئل گور از دانشگاه پنسیلوانیا اندازه ناحیه موسوم به مدار جلوی كورتكس ‪ orbitofrontal cortex‬را اندازه گرفتند. این ناحیه مسوول تنظیم عواطف است.این دو محقق اندازه گیریهای خود را با اندازه بخش آمیگدالا كه مسوول تولید واكنشهای عاطفی است مقایسه كردند. در این بررسی روشن شد نسبت میان دو اندازه در زنان به مراتب بیشتر از مردان است.یك نتیجه این تفاوت می‌تواند این باشد كه زنان در كنترل عواطف خود توانایی بیشتری از مردان دارند.در آزمایشهای بعدی روشن شد كه این تعادل در بیماران مبتلا به اسكیزوفرنی برهم می‌خورد. در زنان مبتلا به این بیماری از نسبت میان این دو ناحیه كاسته می‌شود در حالیكه در مردان مبتلا به این بیماری نسبت این دو ناحیه در قیاس با مردان سالم افزایش می‌یابد.این یافته‌ها كاملا شگفت انگیزند و معنای دقیق آنها هنوز روشن نشده است، اما بطور كلی می‌توان نتیجه گرفت كه این بیماری به دو نحو متفاوت در مردان و زنان عمل می‌كند و بنابراین می‌باید شیوه‌های متفاوت درمان برای آن جستجو شود.آكادمی ملی علوم آمریكا در سال ‪۲۰۰۱‬در یك بررسی فراگیر در خصوص تاثیر تفاوت جنسیت در تفاوت سلامت افراد نتیجه گرفت كه جنسیت در سلامت افراد نقش بازی می‌كند و این عامل می‌باید در تحقیقاتی كه حوزه امور بهداشتی به انجام می‌رسد مورد توجه قرار گیرد.زیست-عصبشناسان هنوز تا تكمیل تصویر كلی مربوط به تاثیر تفاوتهای جنسی در كاركردهای مغز افراد راه درازی در پیش دارند.با این حال پژوهشهایی كه تا این زمان به انجام رسیده نشان می‌دهد كه این تفاوتها به مراتب فراتر از تفاوتهایی است كه در بخش هیپوتالاموس یا آمیگدالا یا در رفتار جنسی زنان و مردان دیده می‌شود. محققان در این خصوص كه كدام روشهای درمانی مناسب‌ترین هستند و یا بهترین شیوه‌ها برای راز گشایی از اسرار مغز زنان و مردان چیستند، به نتایج قطعی دست نیافته‌اند.اما یك نكته برایشان روشن شده‌است، و آن اینكه دیگر نمی‌توان همچون گذشته تنها مغز یك جنس را مطالعه كرد و از محصول آن برای هر دو جنس نتیجه‌گیری به عمل آورد.
منبع : خبرگزاری جمهوری اسلامی


همچنین مشاهده کنید