شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا
بیثباتی در روابط دولت صفوی با امپراتوری عثمانی
بیثباتی در روابط كشورهای ایران و عثمانی سابقهای طولانی داشته است و عوامل متنوعی در تداوم این وضعیت نقش داشتهاند. مقالهٔ پیشرو ضمن بررسی نقش این عوامل نشان میدهد كه اصطكاك در روابط سیاسی الزاماً به معنای گسست و تخاصم در حوزههای روابط اقتصادی و فرهنگی نمیباشد و روابط فرهنگی و تجاری این دو كشور بهرغم سابقه تنش میان آنها، بهطور مستمر و نیرومند برقرار بوده است.
ایران و عثمانی با هم روابط طولانی داشتهاند. این روابط همواره در نوسان بوده و فراز و نشیب فراوان به خود دیده است. «معاهده ذهاب» كه بین دولت صفوی و عثمانی انعقاد یافت، رویداد مهمی بود كه به شكلگیری تحولاتی در تاریخ روابط دو كشور منجر شد. پس از این معاهده، نزدیك به یك قرن، روابط دو كشور، بسیار ملایم و دوستانه بود. بعدها به دلایلی، تنشهای سیاسی و درگیریهای نظامی از سر گرفته شد؛ بهخصوص در فاصله زمانی بین شورش غلزائیان قندهار تا پایان سلطنت نادرشاه (۱۱۶۰.ق/۱۷۴۷.م).
در دوره صفوی، بهرغم همه تنشهایی كه میان دو كشور وجود داشت، روابط بین پادشاهان بسیار دوستانه بود و آنها همدیگر را با القاب ارزشی از قبیل غازی و جهادگر خطاب مینمودند و هدایای گرانبها به یكدیگر تقدیم میكردند. مردم این دو كشور نیز همواره با هم ارتباط نزدیك و دوستانه داشتند و حتی در ایام تنشهای سیاسی و نظامی بین سران نیز ارتباطات فرهنگی، روابط تجاری و رفتوآمد بازرگانان تداوم داشت.
● معاهده ذهاب
«بعد از شاهعباس اول، شاهصفی (۱۰۳۸.ق/۱۶۲۸.م) به حكومت رسید. نام او ساممیرزا بود، پسر نواب گیتیستان عباس ماضی، بعد از جلوس تغییر اسم داده، به اسم پدرش، شاه صفی نامیده شد.»[۱]
شاهصفی هنگام جلوس بر تخت سلطنت هیجده سال داشت و تمام عمر خود را در حرمخانه شاهی گذرانده بود. وی در دوران سلطنت، قساوت بیحدی از خود نشان داد و دور و نزدیك و ترك و تاجیك، همه را نابود كرد «تاجاییكه افراد ذكور خاندان سلطنتی را از دم كشت و ریشه خاندانهای مخلص و خدمتگزاری چون امامقلیخان فاتح هرمز و گنجعلیخان زیگ را از ایران بركند.»[۲]
تاورنیه، سیاح معروف فرانسوی كه در عهد شاهسلیمان به ایران مسافرت كرد و به دربار پادشاهان صفوی راه یافت، حكایتهای شگفتانگیزی از فساد دربار و درباریان و خیانتهای شاهصفی نقل میكند كه از آن میان میتوان به «قتل ملكه با پنج ضربت خنجر» اشاره كرد.[۳] مولف روضهًْالصفا نیز مینویسد: «... شاهزادگان صفوینژاد مكفوفالبصر و معدومالاثر كه از غایت تنگدلی الموتگویان به سر میبردند، به اشارت قهرمان ایران، مقهور پنجه عقاب فنا شدند.»[۴]
كشتهشدن بزرگان و فرماندهان و خالیشدن كشور از وجود افراد كاردان، پایههای حكومت صفویه را متزلزل ساخت و به شكست ایران در جنگ با عثمانی منجر شد و به تبع آن قرارداد ذهاب منعقد گشت كه كاملا به ضرر ایران بود.
لاكهارت دراینباره مینویسد: «نبودن فرماندهان لایق و مجرب، باعث شكست ایران در جنگ با عثمانی شد و ایران در سال ۱۰۴۹.ق/۱۶۳۹.م بغداد را از دست داد»[۵] و در ادامه آن بینالنهرین نیز از دست ایران خارج شد.
سلطانمراد عثمانی بعد از آخرین نبردش با شاهعباس اول، هرگز جرات نكرد به خاك ایران تعرض كند، اما در پی اطلاع از اوضاع وخیم دربار و نیز تنفر و انزجار مردم، بهویژه امرا و لشگریان از شاه صفی، پارهای از ایالات را مطمح نظر قرار داد و در مقام لشكركشی به مرزهای ایران برآمد. مولف زبدهًْالتواریخ آورده است «در سنه ۱۰۳۹.هـ/۱۶۳۰.م كه سال دوم جلوس آنحضرت [شاهصفی] بود، رومیه به سركردگی مصطفیپاشا بر سر قلعه ایروان آمده و در اندك وقتی قلعه را به تصرف درآورده و اهل ایروان اطاعت نمودند. در سنه ۱۰۴۱.هـ/۱۶۳۲.م شاهصفی با توپخانه بسیار روانه ایروان شده، بعد از ششماه محاصره، قلعه را تصرف كرد.»[۶]
روز بعد از تصرف قلعه، شاهصفی وارد قلعه شد و همه سپاه قزلباش را مورد نوازش شاهانه قرار داد و به آنها انعام و احسان شایانی كرد. وی، بعد از نظمدادن به امور آن ولایت، به اصفهان مراجعت كرد.
بهاینترتیب، سپاه عثمانی در آذربایجان كاری از پیش نبرد و در بغداد نیز با مقاومت صفیقلیخان، والی قزلباش، روبرو شد. صفیقلیخان با جسارت و جلادت از آن شهر دفاع كرد و مانع پیشرفت سپاه دشمن گردید. هرچند در طی این ماجرا، یك دسته از سپاه ایران به سركردگی زینلخان شاملو در حدود كردستان از سپاه عثمانی شكست خورد و به دنبال آن تركها به خاك ایران وارد شدند، اما عزیمت شاهصفی به نجات بغداد، سردار عثمانی را به ترك محاصره آن شهر واداشت.[۷]
در سال ۱۰۴۵.ق دولت عثمانی دوباره به شهرهای ایران تعرض كرد؛ در حدود نخجوان تاخت و تاز نمود، ایروان را محاصره كرد، تبریز را تسخیر و غارت نمود و قسمتی از آن را به آتش كشید، اما به علت سرمای شدید، مجبور شد نیروهای خود را بازگرداند. شاهصفی آذربایجان را پس گرفت و نیز محاصره ایروان را در هم شكست و بدینگونه تاختوتاز عثمانی به ایران، اینبار هم بینتیجه ماند.[۸]
مولف «تاریخ نعیما» در مورد غارت تبریز به دست سلطانمراد مینویسد: «... سلطانمراد، تبریز را غارت كرده، ویران نمود، ولی مسجد سلطانحسن پادشاه را كه قبلا سنیها ساخته بودند، تعمیر كرد.»[۹]
بااینحال مخاصمات و دشمنیهای ایران و عثمانی تداوم یافت. چندی بعد، باز تاخت و تاز عثمانی به خاك ایران از سر گرفته شد. اینبار بغداد محاصره گشت و باآنكه نزدیك ششماه در مقابل هجوم عثمانی مقاومت كرد، سرانجام به سبب كمبود آذوقه، تسلیم شد. (۱۰۴۸.ق/۱۶۳۸.م)
وحید قزوینی مینویسد: «... قشون آلعثمان به سركردگی خود سلطانمراد، عراق عرب را مورد حمله قرار داده، توانستند یكی از اعضای شریف و نفیس این كشور را از بدن جدا كنند.»[۱۰]
شهر بغداد در سال ۱۰۴۹.ق/۱۶۳۹.م از خاك ایران جدا گردید و طبق صلحنامهای كه بین دولت ایران و عثمانی تنظیم شد، این جدایی رسمیت پیدا كرد. مولف زبدهًْالتواریخ مینویسد: «بههرتقدیر، بعد از آمدن ایلچیان و طی مراتب، بنای مصالحه شده چگونگی را به خدمت نواب اشرف [شاهصفی] عرض كرده بعد از رخصت، صلح كرده سنور بسته و صلحنامچه از طرفین نوشته به یكدیگر سپرده شد، رومی به ولایت خود و قزلباشیه به اصفهان مراجعت كرده، نواب رضوان مكان به انتظام امور ایران پرداخت.»[۱۱]
این صلح كه قرارداد آن در محل ذهاب منعقد شد، به «معاهده ذهاب» معروف است. (این معاهده در عثمانی، به «معاهده قصر شیرین» معروف است.) با این صلح، بغداد به دست امرای آلعثمان افتاد و ایروان در اختیار سران قزلباش قرار گرفت. نماینده ایران در این هنگام، محمدقلیخان بود.[۱۲]
این صلح چون بیشتر منافع عثمانی را تامین میكرد، دوام یافت. نتیجه تداوم این معاهده هم آن شد كه سپاه ایران بهتدریج به آسایشطلبی خو گرفت و شاهصفی به اقتضای روحیه و خویی كه داشت، دیگر ذوق و علاقهای به جنگجویی نشان نداد. این معاهده حتی تا زمان نادرشاه و كریمخان زند هم مورد توجه سپاهیان ایران و عثمانی بود و در موارد اختلافبرانگیز پیوسته از آن استفاده میشد.
● متن معاهده ذهاب
معاهده ذهاب (۱۰۴۹.ق/ ۱۶۳۹.م) كه بر اوضاع داخلی و روابط خارجی ایران تاثیرگذار بود، از نظر سیاسی، اقتصادی و تاریخی اهمیت ویژهای دارد. متاسفانه اصل «معاهده ذهاب» نه در آرشیوهای ایران موجود است و نه در عثمانی. منابع تاریخی نیز با تفاوتهای زیاد آن را نقل كردهاند. مولف «رساله تحقیقات سرحدیه» در این مورد مینویسد: «حقیقتا اصل صلحنامه مزبور، كه عبارت از تصدیقنامه دو پادشاه است، در هیچیك از دولتین موجود نیست، در ایران به سبب فترت و در عثمانیه به سبب حرقت، تلف شده است و مستندی كه اكنون موجود است، عبارت است از سوادنامهای است كه به قول عثمانیه، از سلطان مراد رابع به شاهصفی به طریق امضاء تصدیقنامه معاهده قلمی شده است.»[۱۳]
خوشبختانه اخیرا سواد اصل معاهده در آرشیو نخستوزیری استانبول یافت شده و مورد استفاده و استناد قرار گرفته است. این رونوشت با مشخصات زیر در استانبول نگهداری میشود.[۱۴]
علاوه بر اصل مواد معاهده ذهاب، متن معاهده در منابع زیر نقل شده است: عباسنامه، منتظم ناصری، خلاصهًْالسیر، مجموعه عهدنامههای تاریخی ایران، تاریخ نعیما، تاریخ روابط ایران و عثمانی و رساله تحقیقات سرحدیه. البته این متنها یكسان نیستند و تفاوتهایی با هم دارند كه در ادامه مقاله نتایج مقایسه آنها ذكر میشود.
● موارد اختلاف منابع
مقدمه همه منابع با هم تفاوت دارد، مثلا: در «منتظم ناصری» و «سواد اصل معاهده» در مقدمه معاهده، تعریف و توصیف بسیاری از شاهصفی شده است، درحالیكه بقیه متون، بهخصوص «خلاصهًْالسیر» كه در عصر خود شاهصفی نوشته شده است، این تعریف و توصیفها را ندارد. در دو منبع فوقالذكر، در وصف شاهصفی چنین آمده است: «... اعلیحضرت، معالی منقبت، سامی رتبت، گرامی منزلت، مسندنشین اقلیم ایران، حامی فارس و مازندران، فرمانده ملك عجم، شاهصفی دام منظوره، بعنایت ربهالوفی...»[۱۵]
این جملات در بقیه متنها وجود ندارد.
در «مجموعه معاهدات ایران با دول خارجی»، در مقدمه معاهده، تعارفات معمول حذف شده است و مطلب بهاینترتیب شروع میشود: «... و بعد، عمدهًْ الخواص و المقربین صاروخان (ساروخان) زید رشده را نزد وزیر اعظم جلیلالمقدار، دستور اعظم، مشیر افخم مصطفیپاشا ادامالله تعالی اجلاله كه در جانب مشرق، سردار سپهسالار ماست، وكیل فرستاده بودید، در ذهاب نام محل، ملاقات كرده و درخصوص انتظام امور صلح، عهود تنفیذ قضایای قطع حدود گفتوگو و مذاكره كرد.»[۱۶] همچنین در مقدمه «عباسنامه» و «خلاصهًْالسیر»، لقبها و عنوانهای زیادی برای سلطان عثمانی ذكر شده است: «... ملاذ اعاظم السلاطین، معاذ اكارم الخواقین، ناصرالاسلام و المسلمین، قاهر الكفرهًْ و المشركین، سلطان البرین و البحرین، خاقان المشرقین و المغربین، خادم الحرمین الشریفین، عینالانسان و انسانالعین، الموید به تأییدات الملك المستعان، و الموفق بتوفیق المنان، لازالت خلافته ممتداً الی آخر الزمان... .»[۱۷] ولی در بعضی از منابع، از جمله «اصل سواد معاهده»، این جملات ذكر نشده است.
در «عباسنامه» و «خلاصهًْالسیر»، در اواخر معاهده، چند جمله در مورد آزادی رفتوآمد تجار و مسافران و الفت بین مردم ایران و عثمانی، ذكر شده است كه متون دیگر این مطلب را نیاوردهاند: «... تجار و ابناءالسبیل گلوب گیدوب، دوستلق اولمغجون او شیئی وثیقه انیفه مشتمل الحقیقه وكالتنامه و نیابت محققه خاصه سوخنجه كشیده سلك تحریر اولوب.»[۱۸]
از همه مهمتر اینكه، در «منتظم ناصری»، «مجموعه معاهدات ایران با دول خارجی» و سواد اصل معاهده ذهاب، شرط لعن و سب نكردن خلفا و امالمومنین عایشه از سوی ایرانیان، بهعنوان یكی از مفاد عهدنامه ذكر گشته كه بر آن شدیدا تاكید شده است: «... یكی از شرایط معتبره صریحه عهدنامه كه در زمان سعادت اقتران اجداد ما انارالله براهینهم به اسلاف شما فرستاده شده است و به مدلول كلمه ”الدین النصیحهًْ“ بعضی از اسافل ادانی كه در تحت حكومت شما واقعاند به شیخین و ذوالنورین و زوجه مطهره رسولالثقلین و سایر اصحاب گزین و ائمه و مجتهدین رضوانالله تعالی علیهم اجمعین رخصت زباندرازی نیافته، ممنوع باشند و دیگر باره به این معنی مأذون نباشند تااینكه صلح مقرره الی انتهاء القرون ثابت و برقرار بماند.»[۱۹] ولی این مطلب در «عباسنامه» كه قدیمیتر است و «خلاصهًْالسیر» كه در عهد خود شاهصفی نوشته شده، نیامده است. بهنظر میآید كه این بند را عثمانیها بعدها اضافه كرده باشند، زیرا این جملات، كاملا توهینآمیز و بهدور از نزاكت دیپلماتیك است!، علاوه بر این موارد، در متنهای موجود، اختلافات دیگری نیز وجود دارد.
● موارد مشترك منابع
در همه منابع موجود بعضی از موارد و حدود آنها مثل هم یا حداقل نزدیك به هم ذكر شده است كه از جمله میتوان به مساله خطوط مرزی تعیینشده اشاره كرد.
خطوط مرزی در سمت بغداد و آذربایجان در معاهده بدینصورت تعیین گردید: «محلهایی موسوم به جسان (جصان) و بادرائی (مدره) است، متعلق به عثمانی و قصبه مندلیج و در تنگ و درنه با صحراهایی كه مابین اینهاست، متعلق به عثمانی و كوهی كه در نزدیكی آن واقع است، برای ایران باشد و سرمیل (میلباشی) كه برای در تنگ سنور تعیین شده است و درنه به عثمانی واگذار شود و از عشیره جاف، قبایل موسوم به ضیاءالدین و هارون، متعلق به عثمانی شود و [بیزه] و زرد ولی (هره و دونی) برای ایران، قلعه زنجیر كه بر روی كوه واقع است، خراب شود و دهاتی كه در طرف غرب مهدومه مزبور واقع است، برای عثمانی، و دهاتی كه در طرف شرق آن واقع است، برای ایران باشد.
در نزدیكی شهر زوركوهی كه در اطراف قلعه ظالم واقع شده و هر نقطه از آن كه مشرف بر قلعه مزبور است، از جانب عثمانی ضبط شود و قلعه اورمان با دهاتی كه جزو و تابع آن میباشد، برای طرف مقابل [ایران]. گدوك چغان برای شهر زور، سنور معینشده، قزلجه و توابع آن به عثمانی و مهربان با توابعش برای ایران باشد. طرفین مقرر داشتند كه در سرحد وان، قلعه قطور (قوتور) و ماكو و قارص و قلعه مغازبرد را منهدم سازند.طرفین تعهد نمودند كه به مفاد صلحنامه وفادار بوده و جانب مصادقت و الفت و مدارا در پیش گیرند. از میامن این صلح خیر انجام، عموم خلایق شادان و اطراف ممالك آبادان و طبقات انام تا انقراض زمان در بسط امن و امان، آسودهحال و فارغالبال گردند و از دل صاف و نیت خالص به حكم «یا ایها الذین آمنوا اوفو بالعهود» عهد كردیم كه بدین قوانین مؤكده به ایمان وفا كنیم و از خلف و كسر آن اجتناب نماییم. «فمن نكث فانما ینكث علی نفسه. والسلام علی من اتبع الهدی.» تحریرا فی اوایل شهر شوال سنته ۱۰۴۹ هجری.»[۲۰]
● نتایج و تبعات معاهده ذهاب
این صلح كه در محل «ذهاب» به دستور شاهصفی و سلطانمراد چهارم در سال ۱۰۴۹.ق/ ۱۶۳۹.م با حضور مصطفیپاشا، نماینده عثمانی، و صاروخان و محمدقلیخان، نمایندگان ایران، بسته شد، تبعات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خاصی دربرداشت. زیرا این معاهده بهطوریكه ملاحظه شد، كاملا به نفع عثمانی بود. آنان بعد از كشمكشهای طولانی، بغداد را بهطور رسمی از ایران جدا كردند (در مقابل بغداد، ایروان به ایران تعلق گرفت) و به تبع بغداد، بصره و كل بینالنهرین را ــ كه از نظر اقتصادی، حمل و نقل و تجارت، اهمیت ویژهای داشت ــ تصرف كردند. شهرهای مذهبی و عتبات عالیات از دست ایران خارج شد و رفت و آمد زوار و تجار، در این مناطق، با مشكل روبرو گشت، و نیز بخشی از آذربایجان به تصرف عثمانی درآمد. ازآنجاكه این صلح بیشتر منافع عثمانی را تامین میكرد، دوام یافت. حاصل دوام صلح، آن شد كه سپاه ایران تدریجا كارآیی خود را از دست داد و به آسایش و راحتطلبی روی آورد، چیرگی سرافرازانه و درازمدت ایران بر منطقه بینالنهرین به پایان رسید و درواقع، شاهصفی با این صلح، در كوتاهمدت، تمام متصرفات درازمدت شاهعباس اول را از دست داد.
این صلح، بیشتر منافع و خواستههای دولت عثمانی را تامین میكرد. تسلط بر بغداد به دلیل اهمیت و موقعیت آن، آرزوی بزرگ عثمانیها بود و به همین دلیل كشمكشها و جنگهای زیادی بر سر تصرف آن رخ داد. با این پیمان، عثمانیها به آرزوی دیرینه خود رسیدند و شهر بغداد را تصرف كردند. تسلط بر بغداد، صرفا اشغال یك شهر نبود، بلكه به منزله سلطه بر یك ملت و كشور بود. دولت عثمانی در راه غلبه بر آن، هزاران نفر سپاهی و چندین فرمانده و مقام عالیرتبه، از جمله محمدپاشا، وزیراعظم، و چند تن از پاشایان معظم، را از دست داده بود.[۲۱] این دولت هرگز فكر نمیكرد كه بار دیگر این منطقه استراتژیكی را به این آسانی بهدست آورد. تسلط بر بینالنهرین و راههای مواصلاتی شرق و غرب، امتیاز كمی نبود كه نصیب عثمانی شد!
مولف روضهًْالصفا مینویسد: «بالجمله در عرض چهل روز، قلعه بغداد مفتوح شد (هیجدهم شعبان، ۱۰۴۸.ق/۱۶۳۸.م) و به غارت رفت و خلق عظیمی شهید شدند و سروسامان ضریح مباركه امامین كاظمین به دست عدوان سپاه رومیه به غارت رفت و به مضجع اولاد رسول(ص) جسارت شد.»[۲۲]
شاید بتوان گفت كه از نتایج مثبت این معاهده برای ایران، تعلقیافتن شهر و قلعه مهم ایروان در مقابل بغداد به ایران بود، زیرا ایروان هم مثل بغداد، اهمیت زیادی داشت و نیز در این تاریخ چندینبار بین ایران و عثمانی، دستبهدست گشته بود و تصرف آن برای هر دو كشور، اهمیت فوقالعاده داشت. در آن زمان، چندینبار بر سر تصرف آن بین دو كشور جنگ درگرفته بود. در آن ایام (۱۰۴۴.ق) سپاه قزلباش، قلعه ایروان را تصرف كرده بود. سلطانمراد با سپاه سنگین قلعه ایروان را محاصره نمود.[۲۳] طهماسب قلیخان قاجار برای مقابله با آن به قلعهداری پرداخت، ولی چون به او كمكی نرسید و نیز از سپهسالار گرجی رنجیدهخاطر بود، ایروان را به مرادخان خواندگار تسلیم نمود.
سلطانمراد جمعی از سپاه عثمانی را در آنجا گذاشت، طهماسب قلیخان را به روم فرستاد و خود به طرف تبریز حركت نمود. وی شهر تبریز را ویران كرد و پس از آن به روم بازگشت.[۲۴] شاهصفی در زمستان آن سال (۱۰۴۴.ق) به تبریز آمد. وی، در این شهر، بذل و بخشش بسیاری از خود نشان داد، پس از آن، لشكریان بسیاری جمعآوری كرد و به قلعه ایروان حمله نمود. او طی این تهاجم توانست قلعه را دوباره تصرف كند. «شاهصفی در جامع ایروان درآمده، شیخعبدالصمد جبل عاملی، برادر شیخبهائی(ره)، خطبه در جامع مزبور به اسم ائمه اثنیعشر(ع) و به اسم شاهصفی ختم كرد.»[۲۵] پس از ایروان، ارمنستان و گرجستان نیز كه موقعیت خاصی داشتند، ضمیمه خاك ایران شدند. شاهصفی، ایالت ایروان را به كلبعلیخان، حاكم لار، سپرد و توپهای گرانقیمتی را به اصفهان انتقال داد و خود بهسوی اهر و اردبیل حركت كرد. «از طرفی سلطانمراد در نظر داشت كه به مناسبت فتح ایروان، جشن باشكوهی در استانبول برپا نماید و استقبال شایانی از وی به عمل آید، ولی طولی نكشید كه خبر فتح مجدد ایروان بهدست سپاه قزلباش به سمع او رسید.»[۲۶]
● روابط صفوی و عثمانی
بعد از معاهده ذهاب
این صلح به جنگهای ممتد بین ایران و عثمانی خاتمه داد و روابط دو كشور تاحدودی دوستانه شد و مبادله سفیر و ارسال تحفهها و هدیهها رونق گرفت. در كتاب «سفارتنامههای عثمانی»، فهرست افرادی كه بعد از معاهده ذهاب به سفارت ایران یا عثمانی انتخاب شدهاند، به شرح زیر آمده است:
الف) سفیران صفوی: محمدقلیخان و ساروخان: برای مذاكره صلح ذهاب در تاریخ ۱۰۴۹.ق/۱۶۳۹.م؛ ابراهیمخان ایكرمی: برای دریافت نسخه تصدیقشده معاهده در همان تاریخ؛ محمدخان: برای تبریك جلوس محمد چهارم در تاریخ ۱۰۴۹.ق / ۱۶۳۹.م. زیرا سلطانمراد چهارم در شوال سال ۱۰۴۹.ق در اثر افراط در شرب خمر درگذشت و برادرش سلطانابراهیمخان به خواست ینیچریان به حكومت رسید؛[۲۷] پیرعلی: در تاریخ ۱۰۶۶.ق /۱۶۵۶.م؛ كلبعلیخان: برای عرض تبریك جلوس احمد دوم در تاریخ ۱۱۲۱.ق /۱۶۹۲.م؛ عبدالمعصوم، حاكم خراسان: در سال ۱۱۱۲.ق/ ۱۷۰۰.م؛ مرتضی قلیخان، حاكم نخجوان: در سال ۱۱۱۷.ق/۱۷۰۶.م. وی در مقابل سفارت دریافندی در سال ۱۱۳۲.ق/ ۱۷۲۱.م به عثمانی رفت.[۲۸]
ب ) سفیران عثمانی: یك بستانچی (از افراد گارد سلطنتی): سال ۱۰۵۸.ق/ ۱۶۴۸.م؛ اسماعیلآقا: برای رسانیدن نامه در سال ۱۰۶۹.ق / ۱۶۵۹.م؛ عبدالنبی چاوش: در سال ۱۰۷۸.ق/ ۱۶۶۷.م؛ محمد بیك دفتر امینی همراه نحیفی شاعر (از طرف مصطفی دوم): در سال ۱۱۰۹.ق/۱۶۹۷.م؛ محمدپاشا همراه نحیفی شاعر: در سال ۱۱۱۲.ق/۱۷۰۰.م؛ احمدی دریافندی: در سال ۱۱۳۴.ق/۱۷۲۱.م[۲۹]
● در زمان شاه عباس دوم
با مرگ شاهصفی، پسر او، شاهعباس دوم (۱۰۵۲ــ۱۰۷۷.ق/۱۶۴۲ــ۱۶۶۶.م)، به سلطنت رسید. این پادشاه همانند پدرش اهمیت زیادی برای رعایت «معاهده ذهاب» قائل بود و سعی میكرد از ایجاد هرگونه سوءتفاهم با دولت عثمانی خودداری كند. «در خلال بیستوچهار سال دوره سلطنت شاهعباس دوم، ایران و عثمانی همچنان روابط دوستانه را حفظ كرد.»[۳۰] سلطنت بیستوپنجساله او مصادف بود با سلطنت سلطانابراهیم (۱۰۴۹ــ۱۰۵۸.ق) و سلطانمحمد چهارم (۱۰۵۸ــ۱۰۹۹.ق). در آغاز، رهبران دو كشور سیاست همزیستی مسالمتآمیز را در پیش گرفتند و بهطوریكه مولف عباسنامه مینویسد، در این مقطع روابط بسیار دوستانه بود: «ابراهیمسلطان كه بعد از مراد به سلطنت روم رسیده بود، یوسفآقا را با نامه مؤدتآمیز، روانه ایران نمود. سفیر مزبور در قزوین به شرف پایبوسی سرافراز یافته از قضا مراسم جشن نوروز در تالار سعادتآباد برگزار بود و ایلچی مذكور به حضور همایونی رسید. دستور دادند كه از سفیر عثمانی پذیرایی شایان بشود. نخست میرزاتقی اعتمادالدوله و سپس جانی قربان قورچیباشی و دیگران، از سفیر عثمانی پذیرایی شایان نمودند.»[۳۱]
مولف «فارسنامه ناصری» هم به این روابط دوستانه و برخورد صمیمانه دو دولت با یكدیگر اشاره كرده است و مینویسد: «... و در سال ۱۰۵۲ هجری از جانب سلطانابراهیمخان، قیصر روم، ایلچی با نامه مؤدت ختام كه مشعر بر تعزیب و تهنیت بود، خدمت حضرت اشرف اعلی [شاهعباس دوم] رسیده، مورد عنایت گردید.»[۳۲]
شاهعباس دوم در همان آغاز جلوس خود (۱۰۵۲.ق/۱۶۴۲.م) مقصودخان را به سفارت استانبول فرستاد تا خبر جلوس خود را به سلطان عثمانی اعلام نماید. سفیر ایران با هدایای سنگین به همراهی یكصدوپنجاه نفر عازم استانبول گردید. «هدایا عبارت بودند از: شصت توپ پارچه زری، چند توپ مخمل گلدار، شصتوپنج توپ پارچه اطلس زری، هفتادوپنج توپ پارچه نازك برای عمامه، هفتادوچهار توپ تافته، هفت شیشه پر از عنبر و مشك، سیوچهار تیغه شمشیر، بیستوهشت كمان، شصت پارچه ظرف چینی، بیستوشش تخته قالی، پنجاهنفر شتر ذلول با اسباب طلا، چهارده راس اسب عربی.»[۳۳]
شاهعباس دوم، به وسیله این سفیر، نامهای برای سلطان عثمانی (سلطانابراهیمخان) ارسال كرد و در آن، روابط دوستانه گذشته را یادآور شد و تحكیم دوستی را خاطرنشان كرد. قسمتی از نامه چنین است: «... مستور نماند كه بنا بر اقتضای حكمت بالغه، ناچار این خاكدان گذشتنی است. لذا رجاء واثق دارد كه از طرف پادشاه ظلاللهی، مضمون آیه: و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولا [بنیاسرائیل/۳۴] همیشه مورد توجه و عمل قرار گیرد تا به میامن این طریقه خجسته، فقرا از رنج و عناد آسوده گشته به دعای دوام سلطنت بیزوال استفاده نماید.»[۳۴]
بعد از این مكتوب، سلطان عثمانی نیز پیام دوستانهای به وسیله حسینپاشا برای شاهعباس دوم فرستاد (۱۰۵۳.ق/ ۱۶۴۳.م). در این پیام، بر روابط و مناسبات حسنه تاكید شده بود و مطالبی ذكر شده بود مبنی بر اینكه شاه ایران نیز در تحكیم این روابط كمال كوشش را به جای آورد.[۳۵]
● در عصر سلطنت شاهسلیمان
براساس اطلاعات تاریخی موجود، در تمام سالهای سلطنت شاهسلیمان (۱۰۷۷ ــ ۱۱۰۵.ق)، صلح و امنیت در مرزهای ایران و عثمانی برقرار و «معاهده ذهاب» همچنان مورد احترام بوده است. در این مدت، سفرای اروپایی میكوشیدند ایران را به دشمنی با عثمانی وادارند، اما شیخعلیخان زنگنه، وزیر اعظم شاه، با سیاست و كاردانی خود، از عملیشدن نقشههای آنان ممانعت به عمل آورد. كمپفر در سفرنامه خود دراینباره چنین مینویسد: «هدف از سفارت ما (اروپاییان) در دربار ایران، بیشتر این بود كه شاه ایران را وادار به یك لشكركشی مشترك بر ضد تركها كه در جریان صلح، بغداد را از چنگ پدربزرگش شاهصفی خارج كرده بودند، بنماییم. فقط چون وزیراعظم با این كار موافق نبود، كوششهای ما به جایی نرسید.»[۳۶] سیاست و سرسختی وزیر باعث میشد كه اروپاییان نتوانند در دل شاهسلیمان نفوذ كنند. كمپفر به نقل از شیخعلیخان وزیر، دلایل رد درخواست اروپاییان را چنین ذكر میكند: «۱ــ جنگیدن با عثمانی برخلاف قرارداد ما با خواندگار یعنی سلطان عثمانی است؛ ۲ــ شرایط فعلی ما اجازه چنین اقدامی را نمیدهد؛ ۳ــ فاصله ما و شما مانع از آن میشود كه بتوانیم همدیگر را متفق یكدیگر دانسته و اخبار و اطلاعات لازم را به همدیگر برسانیم. پس از آن، شیخعلیخان تجربه مربوط به زمان شاهعباس اول را بیان كرده و گفت: چنین اتحادی خطرناك است، زیرا او (شاهعباس) هم با فرنگیها متحد بود، ولی مسیحیان بهموقع اقدام لازم را نكردند.»[۳۷]
چنانكه قبلا اشاره شد، ایرانیان برای حفظ «معاهده ذهاب» نهایت تلاش خود را میكردند، زیرا ازیكسو بیتوجهی شاهسلیمان به امور كشوری و كشتارهای بیرحمانه وی باعث شده بود سپاه ایران ضعیف شود و ازسویدیگر تجربه تلخ اتحاد شاهعباس اول با اروپاییان، مانع برقراری دوباره این اتحاد میشد.
همه این عوامل، سد محكمی در مقابل سیل درخواستها و تقاضاهای اروپاییان بود. لذا صلحجویی ایران و عثمانی كه نتیجه سیاست خاص شیخعلیخان ازیكسو و نیز عافیتطلبی شاهسلیمان ازسویدیگر و نیز درگیربودن عثمانی در اروپا بود، اجازه نداد كه درگیریهای مختصر، به جنگ بین دو كشور بینجامد.
كارری نیز نظیر صحبتهای كمپفر را در مورد سرسختی شیخعلیخان، نقل میكند: «نخستوزیر او [شاهسلیمان] كه از طرفداران جدی دوستی با تركها بود، اعتقاد داشت كه عثمانی درواقع برای ایران سد محكمی است در مقابل مسیحیان. اگر روزی تركها منهدم و نابود شوند، حتما نوبت حمله به ایران خواهد رسید و برای ایران، پایداری در مقابل مسیحیان امكان نخواهد داشت.»[۳۸] و «از طرفی، برای شاهسلیمان و مملكت او جای كمال خوشبختی بود كه در آن زمان تركها سرگرم جنگ با دول اروپایی بودند و فرصت حمله به ایران را نداشتند.»[۳۹]● در زمان شاهسلطانحسین
معاهده ذهاب، مهمترین قرارداد صلح بین دو كشور است كه مرزهای قطعی دو كشور را معین كرده و در معاهدههای بعدی به آن استناد شده است. این معاهده نزدیك به یك قرن، صلح میان دو كشور را تضمین كرده بود. با انعقاد این معاهده، دو كشور سفیرانی به دربار یكدیگر فرستادند و بدینترتیب هرچه بیشتر حسن تفاهم و دوستی و صمیمیت بین دو حكومت برقرار گشت.
در زمان سلطنت شاهسلطانحسین (۱۰۷۷ــ۱۱۳۵.ق/۱۶۹۴ــ۱۷۲۲.م)، دولت ایران از ناحیه عثمانی، مشكل خاصی نداشت. اخباری كه از طریق جاسوسان ایرانی به دولت مركزی میرسید، از درگیری سخت عثمانی در اروپا حكایت میكرد. علاوهبراین، تركها مشكلات داخلی دیگری هم داشتند كه از آن میان میتوان به مشكل اعراب بصره و عراق اشاره كرد. همچنین ماموران ایرانی در سمت ایروان، از درگیرشدن دولت عثمانی با روس گزارش میدادند. در همان زمان، ایران سفیری برای دیدار با سلطان عثمانی به این منطقه فرستاد. مولف «دستور شهریاران»، نام این سفیر را ابوالمعصومخان ذكر كرده است و مینویسد: «در خارج شهر، چاوشباشی خواندگار با جمعی به استقبال آمده او را داخل خانه معین مینمایند.»[۴۰]
سلطان، وزیر اعظم و سایر اركان دولت عثمانی به سفیر ایران، بسیار احترام گذاشتند و ضیافتهای شایستهای برای او ترتیب دادند. جالب آنكه در طی اقامت سفیر ایران در عثمانی، خواندگار از سفیر ایران خواست كه به سربازانی كه همراه وی بودند، بگوید در حضور سلطان چوگان بازی كنند. محمدابراهیم نصیری مینویسد: «... خواندگار در خیمهای كه در كنار میدان بازی برای او برپا كرده بودند، میدان و بازی را تماشا میكرد، خواندگار را طریق ملاعبه ایشان خوش آمده به دو نفر كه گوی سبقت در طرز ملاعبت از همگان ربوده بودند، موازی بیست عدد اشرفی انعام میدهد و بعد از طی ضیافتهای طولانی، چون هنگام رخصت ایلچی میشود، مومی الیه را به دربار طلب داشته خلاع شاهی به ایلچی و چهل نفر از ملازمان او داده، جواب نامه همایون را تسلیم و یك راس اسب و زین و لجام و دیكدگی مرصع به جواهر و لآلی به رسم یادبود اعلیحضرت شاهی، به ایلچی میسپارند و دو راس اسب مكمل یراق لجام مینا به ایلچی و امامقلی بیك، خویش او تكلف مینمایند.»[۴۱]
در مقابل سفارت ابوالمعصوم، دولت عثمانی نیز برای تحكیم مؤدت بین دو كشور، سفیری همراه با هدایای شاهانه، به ایران اعزام كرد. ورود سفیر عثمانی، محمدبیك امین دفتری، به خاك ایران، با جشن نوروز سال ۱۱۰۹.ق مصادف بود. قرار بود در آن سال مراسم جشن نوروز و سیر و شكار در ییلاق بهمنزار و دیگر ییلاقات برپا شود، ولی به احترام ایلچی (سفیر) عثمانی، شاه و همراهان به پایتخت برگشتند تا در پایتخت از او پذیرایی شود. مولف «دستور شهریاران» با توضیح بیشتری در مورد آمدن سفیر عثمانی به ایران و پذیرایی شاهانه از وی چنین مینویسد: «... چون خبر ورود ایلچی فرمانروای ممالك روم به این مرز و بوم از سرحدات ولایت آذربایجان به مقیمان آستان آسمانسان رسیده بود، به مراعات آنكه سفیر مزبور از راهی دور احرام طواف حریم سده كعبه اشتباه بسته و از دربار اقتدار آلعثمان كه از عهدی بعید تشیید داده اركان وِداد با این خانواده ولایت اعتضادند به بادپای سفارت نشسته است، هرگاه در مقر سلطنت و فرماندهی و مركز مملكت شاهنشاهی به پابوس اشرف مشرف گردد، همانا به رعایت آداب و رسوم دوستی و به ملاحظه قوانین اتحاد كه منظور نظر حقیقتبین آن سایه پروردگار آسمان و زمین است، اقرب و انسب خواهد بود. در این سال فرخنده، سیر و شكار ییلاق بهمنزار و سایر ییلاقات فارس را كه قرارداد خاطر حقانیت احساس شده بود، موقوف داشته فرمود، چندی در سعادتآباد بزمآرای محفل سرور گردیدند و پس از آن به دولتخانه مباركه مجاورت فرموده كه منتظر رسیدن سفیر مزبور شدند.»[۴۲]
بهاینترتیب در نیمی از دوران سلطنت شاه سلطانحسین، روابط دوستانه بین دو كشور همچنان ادامه پیدا كرد. دولت صفوی، در سالهای پایانی پادشاهی سلطانحسین، مثل درخت كهنی بود كه از درون پوسیده باشد و به ضرب یك تیشه یا وزش باد تند به آسانی برافتد. درباره آن سالها در كتب تاریخ، سفرنامهها و گزارشات داخلی و خارجی، مطالبی برجای مانده است كه در بهتصویركشیدن اوضاع و احوال نابسامان آن روزگار و شرح حوادث جاری آن ایام، مكمل یكدیگرند. مولف «رستمالتواریخ» مینویسد: «وضع نابسامان دولت صفوی به گوش كشورهای همسایه و دوست نیز رسیده بود و هركدام، نامههای مؤدتآمیز به سلطانحسین نوشته و وی را دوستانه از وضع نامطلوب كشور، آگاه ساختند ولی متاسفانه درباریان بیكفایت، این نصیحتها و خیرخواهیها را به ”حسد و كینه و بیادبی“ حمل نموده و جوابهای نامطلوب به آنان داده و ایلچیان را با استخفاف تمام برگرداندند.»[۴۳]
همین رفتارهای بیجا باعث شد كه در ایام سختی و محاصره اصفهان به دست افغانان قندهار، دولتها و همسایگان متمكن، شاهسلطانحسین را یاری نكنند و دولت عظیم صفوی، خیلی راحت بهدست عدهای افغان نابود شود.
آخرین رفتوآمد سفیران عثمانی در حول و حوش شورش افغانها رخ داد. سفیری از عثمانی به ایران آمد و در گزارش مفصلی كه از وضع نامطلوب ایران نوشت، وضع ایران را بسیار بحرانی و دولت ایران را در آستانه سقوط توصیف كرد. در نتیجه، با اینكه امپراتوری عثمانی در اروپا شكست خورده بود و دربار استانبول، حال و روز غمباری داشت، عثمانیان به فكر تجاوز به خاك ایران افتادند. هنوی مینویسد: «دولت عثمانی با شكستی كه از اتریشیها خورده بود، در سراشیبی ضعف افتاده بود، به فكر تجاوز به خاك ایران افتاد و بعدها قرارداد تقسیم ایران با روسیه را امضا كرد.»[۴۴]
شكست قطعی عثمانی در اروپا و تحمیل پیمان پاساروویچ بر عثمانی، نقطه آغاز عقبنشینی آن دولت از اروپا و مقدمه زوال امپراتوری بود. این پیمان در تاریخ بیستم شعبان ۱۱۳۰.ق/ دوازدهم ژوئیه ۱۷۱۸.م میان عثمانی و فاتحان جنگ، یعنی اتریش و ونیز، به امضا رسید.[۴۵]
اتریشیها ازیكسو به تجارت با ایران علاقهمند بودند و ازدیگرسو به علت دشمنی با روسیه، نمیخواستند كالاهای ایران از راه دریای خزر و بندر «حاجیطرخان» به اروپا برود. بههمین دلیل ماده ۱۹ پیمان پاساروویچ (Passarowitz) را با اصرار در متن معاهده گنجاندند. این ماده به شرح زیر آمده بود: «اگر بازرگانان ایران از امپراتوری اتریش از راه رودخانه دانوب به مرز عثمانی بیایند، طبق معمول فقط یكبار حقوق گمركی و ترانزیت از قرار صدی پنج پرداخت خواهند كرد، و از ماموران گمرك عثمانی رسید خواهند گرفت و از آن پس نباید دوباره با مطالبه حقوق گمركی و حقالعبور، اسباب آزار آنان فراهم گردد. همچنین اگر بخواهند با كالاهای خود از كشور ایران بیایند و از خاك عثمانی به سوی امپراتوری اتریش بگذرند، پس از اینكه فقط یكبار در دریای سیاه یا رودخانه دانوب، حقوق گمركی از قرار صدی پنج پرداختند، دیگر نباید با مطالبه حقوق گمركی مورد مزاحمت قرار گیرند.»[۴۶]
ماده ۱۹ پیمان پاساروویچ كه آزادی تجارت ایران را تامین میكرد و از طرف اتریشیها بر عثمانی تحمیل شده بود، ضرورت داشت كه به اطلاع دولتمردان ایران برسد و از طرف ایران هم پذیرفته شود. بههمیندلیل سفیر اتریش در استانبول، باب عالی را وادار كرد كه سفیری به ایران بفرستد. ازطرفدیگر، خود دولت عثمانی هم میخواست در مقابل سرزمینهایی كه در اروپا طبق پیمان پاساروویچ از دست داده بود، با استفاده از وضع نابسامان ایران، مناطقی از ایران را بهدست آورد و از این طریق، شكست خود را جبران كند.
دولت عثمانی برای اینكه بتواند اوضاع ایران را از نزدیك بررسی كند، تصمیم گرفت احمد دریافندی را به ایران بفرستد. با اینكه ماموریت دریافندی برای این مساله بود، اما موضوع پنهان نگاه داشته شد و دلیل ماموریت وی، فراهمآوردن مقدمات اجرای پارهای از مواد پیمان پاساروویچ در مورد راههای ترانزیت بازرگانی ایران و اتریش ــ كه از داخل مرزهای عثمانی میگذشت ــ قلمداد گشت.
احمد دریافندی، آخرین سفیر عثمانی در دولت صفوی، بعد از ملاقاتهای مكرر با شاه سلطانحسین و اعتمادالدوله و سایر اركان دولت و نیز دقت در وضع آشفته ایران، در سفرنامه خود وضع كشور ایران و دولت صفوی را چنین توصیف كرد: «همه كشور قزلباش، آبادان است و ویرانه آن بسیار كم است، اما عیاذاً بالله چنین مینماید كه انقراض دولتشان نزدیك است. چاكر آشكارا و پنهان وضعشان را مو به مو رسیدگی كردم، كشورشان بهغایت آباد است اما دولتشان رجالی ندارد، گویی قحطالرجال است و ازآنرو، نظامشان آشفته و پریشان و دولتشان متزلزل است. به امر خداوند، نكبت و نحوستی به رخسارشان سایه افكنده است. هرگز خندهای بر لبانشان دیده نمیشود و همه همداستاناند و آشكارا میگویند: ”بخت شیخزاده یعنی شاه برگشته و فرّ دولتش رفته و روزگارش به سر آمده است.“»[۴۷]
دری افندی زمانی به ایران آمد كه كشور دچار شورش و طغیان بود و توطئه و خیانت دربار را فراگرفته بود و زبونترین و ناشایستهترین افراد بر كشور حكومت میكردند. مقارن بازگشت دری افندی در تاریخ ۱۱۳۳.ق/ آوریل ۱۷۷۱.م، شاه سلطانحسین نامهای به سلطاناحمد سوم، سلطان عثمانی، و نامهای نیز به ابراهیمپاشا، داماد و وزیر اعظم او، نوشت كه هر دو نامه طبق معمول، تشریفاتی و مشتمل بر كلیاتی درباره دوستی طرفین بود.[۴۸] این نامهها را مرتضی قلیخان ــ كه مردی دانا و دلآگاه بود و در مقابل ماموریت دریافندی، به سفارت استانبول فرستاده شد ــ همراه خود برد.[۴۹] در عثمانی، از سفیر ایران به گرمی استقبال و پذیرایی شد. او در روز سهشنبه شانزدهم ربیعالثانی سال ۱۱۳۴.ق به حضور سلطان رسید و نامه شاه ایران را به وی تقدیم كرد.
متعاقب آن، بین سفیر ایران و دولت عثمانی مذاكرات مهمی جریان یافت. اما ناگهان و احتمالا با رسیدن خبرها و شایعاتی از ایران، مذاكرات قطع شد و مرتضی قلیخان به ایران بازگشت. درواقع این همه مكاتبه و مذاكره، ظاهرسازی بود و حریفان در انتظار بههمریختن اوضاع ایران بودند.
مرتضی قلیخان پس از ایفای وظیفه خود به ایران بازگشت، ولی هنگامی كه به كشور رسید، دولت صفوی در آستانه اضمحلال و سقوط بود.
● نتیجه
عوامل بیشمار دور و نزدیك، داخلی و خارجی، در روابط و مناسبات طولانیمدت صفویه با امپراتوری عثمانی، موثر بوده است؛ از جمله عوامل سیاسی، نظامی، اقتصادی و مذهبی.
زیادهطلبی، قدرتنمایی، تعرضات ارضی با توجه به مرزهای مشترك طولانی دو كشور همسایه و اختلافات مذهبی میان شیعیان و سنیان (عدهای از شیعیان در خاك عثمانی و گروهی از اهل تسنن در سرزمین ایران زندگی میكردند) تاثیر بسیاری در مناسبات دو كشور داشته است و حاصل عوامل فوق، تغییر مرزها، ناآرامی در سرحدات، دستبهدستشدن بعضی از شهرها و مناطق مرزی و مهاجرت پیروان تشیع و تسنن به كشورهای همجوار بود.
بهرغم همه تنشها، اغلب روابط بین پادشاهان، بسیار دوستانه بود و آنها همدیگر را با القاب ارزشی از قبیل غازی، جهادگر و غیره خطاب مینمودند و هدایای گرانبها به یكدیگر تقدیم میكردند.
مردم این دو كشور نیز همواره روابط نزدیك و دوستانهای با یكدیگر داشتند. حتی در ایام تنشهای سیاسی و نظامی بین سران دو كشور، ارتباطات فرهنگی تنگاتنگی بین مردم این دو كشور برقرار بود و روابط تجاری و رفتوآمد بازرگانان و زوار هم تداوم داشت.
پینوشتها
* عضو هیات علمی گروه معارف اسلامی، دانشكده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران.
[۱]ــ محمدحسن مستوفی، زبدهًْالتواریخ، به كوشش بهروز گودرزی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۵، ص۱۰۵
[۲]ــ رضا شعبانی، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه و زندیه، تهران، سمت، ۱۳۷۷، ص۱۵؛ ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران، ۱۳۶۹، ص۱۱۹
[۳]ــ ژان باپتیست تاورنیه، سفرنامه تاورنیه، ترجمه: ابوتراب نوری، به تصحیح حمید شیران، اصفهان، كتابفروشی تأیید اصفهان، ۱۳۳۶، ص۴۸۷؛ نصرالله فلسفی، «دستهای خونآلود»، اطلاعات ماهانه، ش۱۱، بهمن ۱۳۲۹، ص۲۲۲
[۴]ــ رضاقلیخان هدایت، تاریخ روضهًْالصفای ناصری، به تصحیح جمشید كیانفر، ج۸، تهران، اساطیر، ۱۳۸۰، ص۶۸۸۰
[۵]ــ لارنس لاكهارت، انقراض سلسله صفویه، ترجمه: اسماعیل دولتشاهی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۸۰، ص۲۱
[۶]ــ محمدحسن مستوفی، همان، ص۱۰۶؛ ولیقلیخان شاملو، قصصالخاقانی، تصحیح حسنسادات ناصری، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۱، ص۲۱۶؛ مصطفی نعیم، تاریخ نعیما، ج۳، استانبول، ۱۲۸۱.ق، ص۲۵۵
[۷]ــ محمدحسن مستوفی، همان، ص۱۰۷
[۸]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، عباسنامه، به تصحیح ابراهیم دهگان، اراك، كتابفروشی داودی اراك (فردوسی سابق)، ۱۳۲۹، ص۵۰؛ ولیقلیخان شاملو، همان، ص۲۵۵؛ استانفورد جی. شاو، تاریخ امپراطوری عثمانی و تركیه جدید، ترجمه: محمود رمضانزاده، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۰، ص۳۶۶
[۹]ــ مصطفی نعیم، همان، ج۳، ص۲۶۸
[۱۰]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۵۲
[۱۱]ــ محمدحسن مستوفی، همان، ص۱۰۸
[۱۲]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۵۲
[۱۳]ــ میرزاجعفرخان مشیرالدوله (مهندسباشی)، رساله تحقیقات سرحدیه، به اهتمام محمد مشیری، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۸، ص۸۱
[۱۴]ــ رونوشت معاهده ذهاب با مشخصات زیر در استانبول نگهداری میشود:
Osmunli Arsivi daire Busbakanligi, Ali Emir Tasnifi, No; ۷۶۷
[۱۵]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، به تصحیح محمداسماعیل رضوانی، تهران، دنیای كتاب، ۱۳۶۴، ص۹۴۱؛ سواد اصل معاهده، استانبول، آرشیو نخستوزیری، دفتر علی امیری، شماره ۷۶۷
[۱۶]ــ مجموعه معاهدات ایران با دول خارجی، ۱۳۲۶.ق/۱۹۰۸.م، ص۱۹۲؛ اصل سواد معاهده، همان.
[۱۷]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۵۱؛ محمد معصومبن خواجگی اصفهانی، خلاصهًْالسیر، به كوشش ایرج افشار، تهران، علمی، ۱۳۶۸، ص۲۷۲
[۱۸]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۵۳؛ محمد معصومبن خواجگی اصفهانی، همان، ص۲۷۴
[۱۹]ــ سواد اصل معاهده ذهاب، همان؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۹۳۴؛ مجموعه معاهدات ایران با دول خارجی، همان، ص۱۹۳
[۲۰]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۵۳؛ محمد معصومبن خواجگی اصفهانی، همان، ص۲۷۱؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۹۴۱؛ مجموعه معاهدات ایران با دول خارجی، همان، ص۱۹۱؛ مصطفی نعیم، همان، ص۳۹۴؛ اصل سواد معاهده، همان.
[۲۱]ــ رضاقلیخان هدایت، همان، ج۸، ص۸۹۹؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۹۴۰
[۲۲]ــ رضاقلیخان هدایت، همان، ج۸، ص۹۸۹۹
[۲۳]ــ مصطفی نعیم، همان، ج۳، ص۲۵۵؛ رضاقلیخان هدایت، همان، ج۸، ص۶۸۹۴
[۲۴]ــ مصطفی نعیم، همان، ص۲۶۸
[۲۵]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۹۳۶؛ رضاقلیخان هدایت، همان، ج۸، ص۹۸۹۷
[۲۶]ــ رضاقلیخان هدایت، همان، ص۶۸۹۸؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۹۳۶
[۲۷]ــ رضاقلیخان هدایت، همان، ص۶۸۹۸
[۲۸]ــ احمد دری افندی، سفارتنامههای ایران، ترجمه: محمد امین ریاحی، تهران، قوس، ۱۳۶۸، ص۴۳
[۲۹]ــ همان، ص۴۴
[۳۰]ــ مجله ایرانشهر، ج۱، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، نشریه شماره ۲۲، كمیسیون ملی یونسكو در ایران، ۱۳۴۲.ش/۱۹۶۳.م، ص۴۴۳
[۳۱]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۵۴
[۳۲]ــ میرزاحسن حسینی فسائی، فارسنامه ناصری، تصحیح منصور رستگار فسائی، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۷، ص۴۷۷
[۳۳]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۹۴۶
[۳۴]ــ ذبیحالله ثابتیان، اسناد و نامههای تاریخی در دوره صفویه، تهران، تابان، ۱۳۴۳، ص۳۴۲
[۳۵]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۲۲۲
[۳۶]ــ انگلبر كمپفر، سفرنامه كمپفر، ترجمه: كیكاوس جهانداری، تهران، خوارزمی، ۱۳۵۰، ص۵۸
[۳۷]ــ همان، ص۸۶
[۳۸]ــ جملی كارری، سفرنامه كارری، ترجمه: عباس نخجوان و عبدالعلی كارنگ، تبریز، اداره فرهنگ و هنر آذربایجان، ص۹۲
[۳۹]ــ مجله ایرانشهر، ج۱، ۱۳۴۲.ش/۱۹۶۳.م، ص۴۴۵
[۴۰]ــ محمدابراهیم زینالعابدین نصیری، دستور شهریاران، تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار، ۱۳۷۳، ص۱۶۵
[۴۱]ــ همان، ص۱۶۶
[۴۲]ــ همان، ص۱۴۲
[۴۳]ــ محمدهاشم آصف (رستمالحكماء)، رستمالتواریخ، به اهتمام عزیزالله علیزاده، تهران، فردوس، ۱۳۸۰، ص۹۶
[۴۴]ــ جونس هنوی، هجوم افغان و زوال دولت صفوی، ترجمه: اسماعیل دولتشاهی، تهران، یزدان، ۱۳۶۷، ص۲۱۰؛ احمد دری افندی، همان، ص۴۹
[۴۵]ــ در مورد پیمان پاساروویچ رك: استانفوردجی. شاو، همان، ص۴۰۱ و شهناز رازپوش، «پاساروفچه»، دانشنامه جهان اسلام، ج۵، تهران، بنیاد دایرهًْالمعارف، ۱۳۷۹، صص۴۲۶ــ۴۲
[۴۶]ــ استانفورد جی. شاو، همان، ص۴۰۱
[۴۷]ــ احمد دری افندی، همان، ص۹۷؛ راشد افندی، تاریخ راشد افندی، ج۳، قسطنطنیه، ۱۱۵۳.ق، ضمن حوادث ۱۱۴۴؛ احمد جودت، تاریخ جودت، ج۱، استانبول، در سعادت مطبعه عثمانی، ۱۳۰۹.هـ ، ص۶۴
[۴۸]ــ عبدالحسین نوائی، اسناد و مكاتبات سیاسی ایران ۱۱۰۵ تا ۱۱۳۵هـ .ق، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳، ص۱۶۵
[۴۹]ــ جونس هنوی، همان، ص۸۶
* عضو هیات علمی گروه معارف اسلامی، دانشكده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران.
[۱]ــ محمدحسن مستوفی، زبدهًْالتواریخ، به كوشش بهروز گودرزی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۵، ص۱۰۵
[۲]ــ رضا شعبانی، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه و زندیه، تهران، سمت، ۱۳۷۷، ص۱۵؛ ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران، ۱۳۶۹، ص۱۱۹
[۳]ــ ژان باپتیست تاورنیه، سفرنامه تاورنیه، ترجمه: ابوتراب نوری، به تصحیح حمید شیران، اصفهان، كتابفروشی تأیید اصفهان، ۱۳۳۶، ص۴۸۷؛ نصرالله فلسفی، «دستهای خونآلود»، اطلاعات ماهانه، ش۱۱، بهمن ۱۳۲۹، ص۲۲۲
[۴]ــ رضاقلیخان هدایت، تاریخ روضهًْالصفای ناصری، به تصحیح جمشید كیانفر، ج۸، تهران، اساطیر، ۱۳۸۰، ص۶۸۸۰
[۵]ــ لارنس لاكهارت، انقراض سلسله صفویه، ترجمه: اسماعیل دولتشاهی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۸۰، ص۲۱
[۶]ــ محمدحسن مستوفی، همان، ص۱۰۶؛ ولیقلیخان شاملو، قصصالخاقانی، تصحیح حسنسادات ناصری، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۱، ص۲۱۶؛ مصطفی نعیم، تاریخ نعیما، ج۳، استانبول، ۱۲۸۱.ق، ص۲۵۵
[۷]ــ محمدحسن مستوفی، همان، ص۱۰۷
[۸]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، عباسنامه، به تصحیح ابراهیم دهگان، اراك، كتابفروشی داودی اراك (فردوسی سابق)، ۱۳۲۹، ص۵۰؛ ولیقلیخان شاملو، همان، ص۲۵۵؛ استانفورد جی. شاو، تاریخ امپراطوری عثمانی و تركیه جدید، ترجمه: محمود رمضانزاده، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۰، ص۳۶۶
[۹]ــ مصطفی نعیم، همان، ج۳، ص۲۶۸
[۱۰]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۵۲
[۱۱]ــ محمدحسن مستوفی، همان، ص۱۰۸
[۱۲]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۵۲
[۱۳]ــ میرزاجعفرخان مشیرالدوله (مهندسباشی)، رساله تحقیقات سرحدیه، به اهتمام محمد مشیری، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۸، ص۸۱
[۱۴]ــ رونوشت معاهده ذهاب با مشخصات زیر در استانبول نگهداری میشود:
Osmunli Arsivi daire Busbakanligi, Ali Emir Tasnifi, No; ۷۶۷
[۱۵]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، به تصحیح محمداسماعیل رضوانی، تهران، دنیای كتاب، ۱۳۶۴، ص۹۴۱؛ سواد اصل معاهده، استانبول، آرشیو نخستوزیری، دفتر علی امیری، شماره ۷۶۷
[۱۶]ــ مجموعه معاهدات ایران با دول خارجی، ۱۳۲۶.ق/۱۹۰۸.م، ص۱۹۲؛ اصل سواد معاهده، همان.
[۱۷]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۵۱؛ محمد معصومبن خواجگی اصفهانی، خلاصهًْالسیر، به كوشش ایرج افشار، تهران، علمی، ۱۳۶۸، ص۲۷۲
[۱۸]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۵۳؛ محمد معصومبن خواجگی اصفهانی، همان، ص۲۷۴
[۱۹]ــ سواد اصل معاهده ذهاب، همان؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۹۳۴؛ مجموعه معاهدات ایران با دول خارجی، همان، ص۱۹۳
[۲۰]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۵۳؛ محمد معصومبن خواجگی اصفهانی، همان، ص۲۷۱؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۹۴۱؛ مجموعه معاهدات ایران با دول خارجی، همان، ص۱۹۱؛ مصطفی نعیم، همان، ص۳۹۴؛ اصل سواد معاهده، همان.
[۲۱]ــ رضاقلیخان هدایت، همان، ج۸، ص۸۹۹؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۹۴۰
[۲۲]ــ رضاقلیخان هدایت، همان، ج۸، ص۹۸۹۹
[۲۳]ــ مصطفی نعیم، همان، ج۳، ص۲۵۵؛ رضاقلیخان هدایت، همان، ج۸، ص۶۸۹۴
[۲۴]ــ مصطفی نعیم، همان، ص۲۶۸
[۲۵]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۹۳۶؛ رضاقلیخان هدایت، همان، ج۸، ص۹۸۹۷
[۲۶]ــ رضاقلیخان هدایت، همان، ص۶۸۹۸؛ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۹۳۶
[۲۷]ــ رضاقلیخان هدایت، همان، ص۶۸۹۸
[۲۸]ــ احمد دری افندی، سفارتنامههای ایران، ترجمه: محمد امین ریاحی، تهران، قوس، ۱۳۶۸، ص۴۳
[۲۹]ــ همان، ص۴۴
[۳۰]ــ مجله ایرانشهر، ج۱، تهران، چاپخانه دانشگاه تهران، نشریه شماره ۲۲، كمیسیون ملی یونسكو در ایران، ۱۳۴۲.ش/۱۹۶۳.م، ص۴۴۳
[۳۱]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۵۴
[۳۲]ــ میرزاحسن حسینی فسائی، فارسنامه ناصری، تصحیح منصور رستگار فسائی، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۷، ص۴۷۷
[۳۳]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص۹۴۶
[۳۴]ــ ذبیحالله ثابتیان، اسناد و نامههای تاریخی در دوره صفویه، تهران، تابان، ۱۳۴۳، ص۳۴۲
[۳۵]ــ محمدطاهر وحید قزوینی، همان، ص۲۲۲
[۳۶]ــ انگلبر كمپفر، سفرنامه كمپفر، ترجمه: كیكاوس جهانداری، تهران، خوارزمی، ۱۳۵۰، ص۵۸
[۳۷]ــ همان، ص۸۶
[۳۸]ــ جملی كارری، سفرنامه كارری، ترجمه: عباس نخجوان و عبدالعلی كارنگ، تبریز، اداره فرهنگ و هنر آذربایجان، ص۹۲
[۳۹]ــ مجله ایرانشهر، ج۱، ۱۳۴۲.ش/۱۹۶۳.م، ص۴۴۵
[۴۰]ــ محمدابراهیم زینالعابدین نصیری، دستور شهریاران، تهران، بنیاد موقوفات محمود افشار، ۱۳۷۳، ص۱۶۵
[۴۱]ــ همان، ص۱۶۶
[۴۲]ــ همان، ص۱۴۲
[۴۳]ــ محمدهاشم آصف (رستمالحكماء)، رستمالتواریخ، به اهتمام عزیزالله علیزاده، تهران، فردوس، ۱۳۸۰، ص۹۶
[۴۴]ــ جونس هنوی، هجوم افغان و زوال دولت صفوی، ترجمه: اسماعیل دولتشاهی، تهران، یزدان، ۱۳۶۷، ص۲۱۰؛ احمد دری افندی، همان، ص۴۹
[۴۵]ــ در مورد پیمان پاساروویچ رك: استانفوردجی. شاو، همان، ص۴۰۱ و شهناز رازپوش، «پاساروفچه»، دانشنامه جهان اسلام، ج۵، تهران، بنیاد دایرهًْالمعارف، ۱۳۷۹، صص۴۲۶ــ۴۲
[۴۶]ــ استانفورد جی. شاو، همان، ص۴۰۱
[۴۷]ــ احمد دری افندی، همان، ص۹۷؛ راشد افندی، تاریخ راشد افندی، ج۳، قسطنطنیه، ۱۱۵۳.ق، ضمن حوادث ۱۱۴۴؛ احمد جودت، تاریخ جودت، ج۱، استانبول، در سعادت مطبعه عثمانی، ۱۳۰۹.هـ ، ص۶۴
[۴۸]ــ عبدالحسین نوائی، اسناد و مكاتبات سیاسی ایران ۱۱۰۵ تا ۱۱۳۵هـ .ق، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳، ص۱۶۵
[۴۹]ــ جونس هنوی، همان، ص۸۶
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست