دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
در برابر قانون
![در برابر قانون](/mag/i/2/kuwmw.jpg)
اما بدان که قوی هستم و تازه من فروترین دربانها هستم، از هر تالاری به تالار دیگر، دربانهایی دم هر در ایستادهاند و یکی از دیگری قویتر است و تازه ریخت سومی طوری است که من حتی تحمل دیدارش را ندارم. اینها مشکلاتی است که مرد ولایتی توقع مواجهه با آنها را ندارد. مرد، میاندیشد که قانون باید همیشه در دسترس همه کس باشد. اما چون دربان را از نزدیک میبیند که پوستین پوشیده، با آن بینی نوک تیز و ریش دراز و تنک تاتاری، نتیجه میگیرد که بهتر است صبر کند تا اجازه ورود بیابد.
دربان یک عسلی به او میدهد و اجازه میدهد کنار در بنشیند. مینشیند و روزها و سالها منتظر میماند. بارها کوشش میکند که اجازه ورود بگیرد و دربان را از اصرار خود به ستوه میآورد. دربان غالباً او را به حرف میگیرد، پرسشهای مختصری درباره زادگاهش و مسائل دیگر میکند. اما این پرسشها کاملاً بیطرفانه مطرح میشود. مثل پرسشهایی که آدمهای مهم میکنند و همیشه هم به این نتیجه میرسد که هنوز وقتش نرسیده که داخل بشود. مرد که خود را با وسایل زیاد برای این سفر مجهز کرده است، از دار و ندارش ـ هرچند گرانبها ـ دل میکند و به امید رشوه دادن به دربان، آنها را از خود جدا میسازد.
دربان همه را میپذیرد. با این حال در موقع گرفتن هر هدیهای میگوید: این را میپذیرم تا نه خیال کنی که کاری بوده که نکرده باشی. در تمام این سالهای دراز، مرد، دربان را تقریباً مدام میپاید. دربانهای دیگر از یادش رفته و گمان میکند که این ظاهراً تنها مانع میان او و قانون است. در سالهای اول به سرنوشت شوم خود بلندبلند لعنت میفرستد، اما پیرتر که میشود تنها لب میجنباند. کمکم مثل بچهها میشود و چون در انتظار طولانیش حتی ککهای خز یقه دربان را هم شناخته است، از ککها میخواهد که کمکش کنند و دربان را وادارند که تغییر عقیده بدهد.
عاقبت چشمهایش تار میشود و نمیداند آیا دنیای گرداگردش واقعاً تیره و تار شده است با چشمهایش او را به این اشتباه انداختهاند. در این تاریکی، اینک میتواند، نور جاودانی را که از در قانون سیلان دارد، ببیند. دیگر عمرش به آخر رسیده است. پیش از اینکه بمیرد، هرچه در تمام مدت مجاورت آزموده است، در مغزش به صورت یک پرسش خلاصه میشود. پرسشی که هرگز با دربان در میان نگذاشته بوده. به دربان اشاره میکند. چرا که دیگر نمیتواند جسم خود را که دارد سفت و خشک میشود، بلند بکند.
دربان مجبور است زیاد خم بشود تا صدایش را بشنود. چون که تفاوت اندازه، به ضرر مرد ولایتی میان آنها، بسیار زیاد شده است. دربان میپرسد: حالا چه میخواهی بدانی؟ چقدر سمجی. مرد جواب میدهد: هرکس میخواهد که به قانون دسترسی پیدا بکند. چطور است که در تمام این سالها، هیچکس غیر از من پیدا نشد که اجازه ورود بجوید؟ دربان متوجه میشود که نیروی مرد به آخر رسیده و شنواییش رو به زوال است، پس در گوش او نعره میزند: ـ از این در غیر از تو هیچکس دیگر نمیتوانست اذن دخول بیابد. چون این در تنها برای ورود تو در نظر گرفته شده بود و اینک من در را خواهم بست.
«کاف» که شدیداً مجذوب داستان شده بود، فوراً گفت: ـ بنابراین دربان مرد را فریب داد. مرد روحانی گفت: ـ آنقدر شتابزده نباش، پیش از سنجیدن اعتقادی به آن نیاویز. من داستان را عین متن کلام مکتوب، برایت گفتهام، ذکری از فریب در آن نرفت. کاف گفت: ـ اما مطلب واضح است و اولین تفسیر شما کاملاً درست بود. دربان وقتی ندای رستگاری را به مرد سر داد که دیگر به دردش نمیخورد. مرد روحانی گفت: ـ پرسش درست زودتر از آن مطرح نشده بود. به علاوه باید متوجه باشی که مخاطب فقط یک دربان بود و این چنین که بود وظیفه خود را انجام میداد.
کاف پرسید: ـ چرا فکر میکنید که دربان انجام وظیفه میکرد؟ وظیفه دربان این بود که غریبهها را راه ندهد. اما این مرد، که در ورودی، به خاطر او باز شده بود، بایستی اجازه ورود مییافت. مرد روحانی گفت: ـ تو برای کلام مکتوب احترام کافی قائل نیستی و داستان را هم تغییر میدهی. داستان شامل دو گفتار مهم است که به وسیله دربان درباره اذن دخول به قانون، به زبان میآید. یکی که در آغاز گفته میشود و دیگری که در پایان. گفتار اول حاکی است که دربان نمیتواند مرد را همان لحظه راه بدهد و گفتار دوم دال بر این است که در، فقط به خاطر آن مرد در نظر گرفته شده بود.
تازه بیانیه اول حتی مفهوم ضمنی بیانیه دوم را در بر دارد. میتوان گفت دربان امکان اذن دخول در آینده را به ذهن القاء کرده است و حتی از وظیفه خود پا فراتر نهاده. در آن لحظه، وظیفه آشکار او تنها جلوگیری از ورود بوده است و درواقع بسیاری از مفسران متحیر ماندهاند که چرا بایستی چنین القایی صورت پذیرد. درحالی که دربان ظاهراً مردی است قاطع، با توجه و جدی نسبت به وظیفه. چنانکه در این سالیان دراز حتی یک بار نگهبانی خود را ترک نمیگوید و در را تا آخرین لحظه نمیبندد. ضمناً به اهمیت شغل خود واقف است. زیرا میگوید من فروترین دربانها هستم.
پر حرف نیست، چون که در تمام این سالها، تنها پرسشهایی میکند که بیطرفانه است. رشوه نمیگیرد چون در موقع پذیرفتن هدیه میگوید: ـ این را میپذیرم تا نه خیال کنی که کاری را ناکرده باقی گذاردهای. وقتی پای وظیفه در میان میآید نه ترحم محرک است و نه خشم. زیرا گفته شده که مرد، دربان را از اصرار خود به ستوه آورد و دست آخر اینکه حتی ظاهر او نشاندهنده یک شخصیت عالمنماست. بینی بزرگ نوک تیز، ریش سیاه بلند و تنک تاتاری. آیا میشود دربانی از این به قاعدهتر پیدا کرد؟
با این حال عوامل دیگری در شخصیت دربان موجود است که احتمالاً برای هرکس که اجازه ورود بخواهد مفید میباشد. میتوان درک کرد که به هر جهت دربان پا از وظیفه خود فراتر نهاده است و احتمال اذن دخول در آینده را القاء کرده است.
زیرا نمیتوان انکار کرد که دربان کمی سادهلوح و درنتیجه خودبین است. بیان او را درباره نیروی خودش و دربانهای دیگر و هیأت وحشتناک آنها را که حتی خود تحمل دیدارشان را ندارد، در نظر بگیرید. گیرم که این اظهارعقیدهها به حد کافی راست باشد، اما طرز بیان آنها نشان میدهد که ادراک او به علت خودبینی و سادهلوحی مغشوش است.
مفسران در اینباره اشاره کردهاند: ادراک درست هر موضوعی و عدم درک همان موضوع صددرصد منافی همدیگر نیستند. به هرجهت باید در نظر گرفت که چنین خودبینی و سادهلوحی، هرچند با اغماض به آنها اشاره شده است، احتمالاً دفاع از در را ضعیف خواهد کرد. این صفات، نقاطضعف شخصیت دربان است. بایستی این حقیقت را هم اضافه کرد که دربان طبعاً موجودی است که روش دوستانه دارد و به هیچوجه همیشه رسمانه و اداری نیست. در همان لحظه اول، به خودش اجازه میدهد که به طنز، مرد را به ورود دعوت کند. با وجودی که مطلقاً از حق رد دخول برخوردار است.
بعد مثلاً مرد را باز پس نمیفرستد. اما چنانکه گفته شد، به او چهارپایهای میدهد و اجازه میدهد دم در بنشیند. شکیبایی و تحمل التماسهای مرد در این همه سال، گفتوگوهای کوتاه، پذیرفتن هدایا، ادبی که نشان میدهد و میگذارد مرد در حضورش سرنوشتش را که شخص دربان مسؤول آنست با صدای بلند نفرین کند، تمام اینها دال بر وجود رگههای معین همدردی در خصلت دربان میباشد. همه دربانها اینطور عمل نمیکنند و دست آخر در پاسخ اشاره مرد آنقدر خم میشود تا به مرد فرصت بدهد آخرین پرسش خود را مطرح کند.
تنها یک بیصبری ملایم ـ دربان میداند که این پایان تمام ماجراست و از کلماتش پیداست؛ تو سمجی. بعضیها دست بالای تفسیر را میگیرند و میگویند که در این کلمات نوعی تحسیندوستانه نهفته است و به هر جهت نوع رنگی از دلسوزی نیست. به هر صورت میتوان گفت: شخصیت دربان از آنچه تصور کردهای، بسیار متفاوت است. «کاف» گفت: ـ شما داستان را دقیقتر از من و در زمانی درازتر مطالعه کردهاید. هر دو مدت کوتاهی ساکت ماندند. بعد «کاف» گفت: ـ پس شما تصور میکنید که مرد فریب نخورده بود. مرد روحانی گفت: ـ متوجه حرفم نشدی.
من فقط عقاید مختلف را که به این نکته مربوط میشود خاطرنشانت کردم. زیاد به آنها اهمیت نده. متون مکتب تغییرناپذیر و تفسیرها غالباً حیرت مفسران را بازگو میکنند. در این مورد تفسیری هم هست که مدعی است فریب خورده واقعی دربان است. «کاف» گفت: ـ این دیگر تفسیر دور از ذهنی است. مبنای آن چیست؟
مرد روحانی جواب داد: ـ مبنای آن بر سادگی ذهن دربان استوار است. بحث در این است که دربان از بطن قانون بیخبر است. تنها راهی را که به آن منتهی میشود، میشناسد و همانجاست که قدم میزند و کشیک میدهد. عقاید از او درباره داخل تالار ظاهراً بچگانه است و تصور میرود خودش از نگهبانان دیگر میترسد و آنها را به هیأتی وحشتناک به مرد معرفی میکند.
درواقع دربان از آنها بیشتر میترسد و مرد کمتر. زیرا مرد بعد از شنیدن وصف ترسآور دربانهای دیگر، باز قصد دارد، وارد شود، درحالی که دربان هیچگونه اشتیاقی به ورود ندارد. دستکم تا آنجا که ما آگاهی داریم. باز کسانی هستند که میگویند دربان اصلاً در متن قانون است. از اول داخل بوده. چرا که به خدمت قانون درآمده و این خدمت تنها از داخل به او محول شده بوده و این برخلاف نظریهای است که میگوید دربان به وسیله ندایی از داخل به کار گماشته شده. به علاوه دربان داخل را هم دید زده. زیرا هیأت دربان سوم را بیش از حد تحمل خود میداند.
با این حال در تمام این سالها، اشارهای دال بر دانش دربان نسبت به آنچه در درون میگذرد، نمیشود و تنها به ریخت دربانها اشاره میگردد. ممکن است او را از این کار منع کرده باشند. اما از این منع هم ذکری نشده است. بر پایه این مقدمات این نتیجه به دست میآید که دربان چیزی از معنا و منظره داخل نمیداند و خودش در یک حالت خیالی پسر میبرد. اما درباره رابطهاش با مرد دهاتی هم در اشتباه است. زیرا خدمتگزار مرد است و خودش نمیداند و با مرد مثل یک زیردست رفتار میکند و این امر از جزئیات بسیاری که احتمالاً هنوز در ذهن تو تازه است، تشخیص داده میشود.
از این دیدگاه قصه، به وضوح اشاره شده است که دربان تابع مرد است. در مرحله اول یک اسیر همواره تابع یک آزاد مرد است و میدانیم که مرد دهاتی واقعاً آزاد است. میتواند هر جا که میخواهد برود. تنها در قانون به روی او بسته است و دسترسی به قانون برایش تنها به وسیله یک نفر ممنوع شده است. وقتی روی چهارپایه کنار در مینشیند و باقی عمرش همانجا میماند، با اراده آزاد خود این کار را میکند. در داستان ذکری از اجبار به میان نیامده. اما دربان به وسیله اداره خاصی، به شغل خود گماشته شده. جرأت ندارد بزند بیرون و برود در ولایت بگردد و ظاهراً اگر هم بخواهد نمیتواند داخل تالار قانون بشود.
به علاوه هرچند در خدمت قانون است، خدمت او منحصراً نگهبانی از همین یک در است. به عبارت دیگر تنها خدمتکننده به این مردی است که در برای ورود او تعبیه شده است. از این دیدگاه تابع مرد است. باید در نظر گرفت که سالیان زیادی، به اندازه سالهایی که لازم است یک مرد ببالد و به عنفوان شباب برسد. شغل دربان از یک نظر، تنها تشریفاتی خشک و خالی بوده، به این علت که ناگزیر بود مدتها صبر کند تا مردی بیاید. یعنی نوجوانی در عنفوان شباب از راه برسد. پس دربان باید مدتها انتظار بکشد تا هدف شغلش امکان یابد.
به علاوه، مجبور بوده این شکیبایی را طبق میل مرد، به خود هموار کند. چرا که ورود مرد بستگی به اراده آزاد خودش داشت. تازه، ختم مأموریت دربان هم بستگی به چون و چرای زندگی مرد داشت. پس دربان تا پایان، تابع مرد بود و در سرتاسر داستان تأکید شده است که دربان ظاهراً از تمام این موارد بیاطلاع است و این موضوع به خودی خود جالب نیست، چرا که با این تفسیر، دربان در یک مورد بسیار مهمتر که در شغلش مؤثر بوده است، فریب خورده است. در پایان ماجرا، مثلاً درباره دخول به قانون میگوید: ـ اینک در را میبندم. اما در آغاز داستان گفته شده است که در ورود به قانون همواره باز است و اگر این در همواره باز است، یعنی در تمام اوقات بدون توجه به زندگی یا مرگ مرد. پس خود دربان قادر به بستن در نمیباشد.
درباره محرک دربان در بیان این اظهار اختلاف عقیده موجود است. آیا دربان گفت: و حالا در را میبندم و این بیان تنها به خاطر جوابی بود که بایستی به مرد میداد؟ یا دربان میخواست به نهایت وظیفهشناسی خود تأکید بورزد و یا میخواست مرد را به یک حالت اندوه و افسوس در واپسین لحظات عمرش دچار سازد؟ اما در اینکه خود دربان نخواهد توانست در را ببندد بحثی نیست. بسیاری از مفسران درواقع معترفند که دربان نسبت به مرد حتی از نظر آگاهی، دستکم در پایان کار، در مرحله فروتری است.
زیرا مرد در دم آخر، نوری را که از در قانون ساطع است، میبیند. اما دربان به علت مقام اداریش بایستی پشت به در بایستد و اشارهای نمیکند که نشان بدهد تغییری را مشاهده کرده باشد. «کاف» پس از اینکه زیر لب چندین بخش از استدلال کشیش را با خود زمزمه کرد، گفت: ـ خوب استدلال شده. استدلال خوبی است و مایلم بپذیرم که دربان فریب خورده است. اما این پذیرش باعث نمیشود که اعتقاد قبلی خود را رها نمایم. زیرا هر دو نتیجهگیری تا حد زیادی با هم برابرند. خواه دربان روشنبین باشد، خواه فریب خورده. با این حال، حق مطلب به خوبی ادا نشده است.
من گفتم مرد فریب خورده است. اگر دربان روشنبین باشد، باز جای شکش باقی است. اما اگر خود دربان فریب خورده است، پس الزاماً بایستی فریبخوردگی خود را با مرد در میان بگذارد و این موضوع به هیچوجه دربان را مرد متقلبی معرفی نمیکند. ولی موجودی معرفی میکند بسیار سادهلوح که بایستی فوراً از مقامش معزول بشود. فراموش نکنید که فریبخوردگی دربان، آزادی به خودش نمیرساند. اما صدمه بیحسابی به مرد میزند.
مرد روحانی گفت: ـ به آنچه گفتی ایرادهایی وارد است. خیلیها معتقدند که داستان به کسی این حق را نمیدهد که دربان را داوری کند. دربان هر جوری که به نظر ما بیاید، باز خدمتگزار قانون است. یعنی به قانون تعلق دارد و اینطور که هست فوق داوری بشری قرار دارد و با توجه به این مسأله کسی جرأت نمیکند دربان را تابع مرد بداند. دربان با چنین مقامی که دارد، هرچند این مقام دربانی در قانون باشد، به طرز مقایسهناپذیری، آزادتر از هر کسی در این جهان است. مرد تنها در جستوجوی قانون است.
دربان کاملاً وابسته به قانون است. قانون است که او را سر پستش گذاشته. اگر به لیاقت او شک کنیم، به نفس قانون شک بردهایم. «کاف» سر تکان داد و گفت: ـ با این دیدگاه موافق نیستم. زیرا اگر کسی آن را بپذیرد، باید هرچه را دربان میگوید، حقیقت بینگارد. اما خود شما به اندازه کافی ثابت کردید که چگونه چنین امری محال است. مرد روحانی گفت: ـ لازم نیست هر چیزی را حقیقت انگاشت. تنها بایستی لزومش را پذیرفت. «کاف» گفت: ـ نتیجه غمانگیزی است. ولی به صورت یک اصل کلی قابل تعمیم است.
نویسنده: فرانتس کافکا
منبع : آی کتاب
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست