پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا
اولین سفر خارجی فوتبال ایران

یخچالها یا خندقهای دور شهر جای مناسبی برای بازی چلتوپ بود. بود. فقط یک عده خارجی، بالای دروازه دولت، توپ بزرگتر بادی را گاه گاهی با پا می زدند و مردم را دور خود جمع می کردند. وقتی خندق دور شهر پر شد و طرز خانه سازی به استیل جدید در آمد و بعضی از مردم بچه های خودشان را به فرنگ فرستادند و برگشتند، مغازه ها و خانه های نو کنار شهر ساخته شد ولی هنوز کسی جرأت نمی کرد که بعد از ساعت ۷ غروب به بیرون شهر پا بگذارد.
لغت ورزش کم کم بین بچه ها دهن به دهن می گشت ولی از آن خبری نبود. بچه هایی که به تقلید فرنگی ها شلوار کوتاه می پوشیدند و توپ بادی را با پا می زدند، کافر می شمردند و مردم گناه آنان را گناه کبیره می دانستند، فقط یک عده بسیار قلیل و کوچکی، تن به این (ننگ) داده و گاهی اوقات با اعضا سفارت انگلیس که یک قسمت از زمین دروازه دولت را صاف کرده بودند، بازی می کردند، یا پشت گل می ایستادند و توپهای آنها را از خارج می رساندند.
بازی با توپ فقط مخصوص این عده از خدا بیخبران و کافران بود! پس از چندی همین بچه های حرف گوش نکن و سمج، داوطلب مسابقه با انگلیسیها شدند.
تیم انگلیس را شخصی بنام «هاوارد» که ضمناً کنسول انگلیس در تهران بود، حمایت و هدایت می کرد و تمرین می داد. انگلیسیها، تعدادشان آنقدر نبود که بتوانند، هر موقع یک تیم تشکیل دهند و مسابقه راه بیندازند.
"هاوارد" با خواهش و تمنا، انگلیسی های اسقاط و پیر را برای تکمیل تیم خود به بازی می کشید و آنها را برای مسابقه با بچه های ایرانی وادار می کرد.
نفرات تیم فوتبال تهران را بیشتر سه برادران خان سردار، پل، هراند، شکوه، مرحوم افخمی، مرحوم شیبانی و مرحوم رضا کلانتر تشکیل می دادند. هر وقت که تیم فوتبال بچه ها به تیم انگلیسی ها، گل می زد، آنقدر شادی و شعف سراپای بازیکنان را فرا می گرفت که انگار تیم ملی انگلیس را شکست داده اند. بعدها به جمع این عده «حسین صدقیانی» هم اضافه شد.
در زمان مشروطیت، صدقیانی با پدرش به استانبول رفت و در استانبول در تیم خردسالان فنر باغچه بازی کرد و سپس به پایتخت اتریش (وین) رهسپار شد و در اتریش در تیم دوم راپید بازی کرد. وقتی پدرش به رحمت ایزدی پیوست، با مادرش به مشهد رفت و اولین باشگاه ورزشی را در مشهد به نام باشگاه فردوسی تأسیس کرد و مسابقاتی با کنسولگری انگلیس در مشهد با تیم فردوسی ترتیب داد. بهترین بازیکنان مشهد، سید محمد و ساراطونیان قالی فروش بود.
اما صدقیانی نتوانست در مشهد بماند و پس از یکسال به تهران بازگشت. بعد از دو روز ورود به تهران، از طرف میرمهدی ورزنده دعوت به کار شد. در تاج گذاری رضا شاه، کشور اتحاد جماهیر شوروی، از ایران دعوت کرده بود که تیم فوتبال ایران، برای انجام سه مسابقه به "بادکوبه" برود. تیم ایران، یعنی همان بچه هایی که فوتبال را از کنسولگری انگلستان یاد گرفته بودند و در مسابقات بعدی به تیم یاد دهنده می زدند، با سلام و صلوات به طرف شوروی حرکت کردند.
آن وقتها، وضع مردم تبریز، بندر پهلوی و رشت آنگونه نبود که آمد و شد بین ایران و شوروی، طبق مقرراتی، باشد. اغلب اهالی این سه شهر شش ماه در قفقاز و آذربایجان شوروی زندگی می کردند و شش ماه به ایران می آمدند و به این طریق علائق زیادی بین مردم ایران و مردم اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت و بهمین خاطر، وقتی تیم ایران وارد باکوبه شد، متجاوز از چندین هزار نفر ایرانی از تیم ایران استقبال شورانگیز و جالبی کردند. طرز حرکت تیم از تهران بدین ترتیب بوده است که بازیکنان را به وسیله دو کامیون دوج سیمدار به سرپرستی ورزنده به طرف رشت حرکت دادند. جوانان و مردم رشت، وقتی از رفتن تیم فوتبال ایران به شوروی با خبر شدند، از بازیکنان استقبال کردند و در گراند هتل رشت، جا دادند. پس از یک روز استراحت به سمت بندر پهلوی عزیمت نمودند و از آنجا با کشتی به سمت بادکوبه حرکت کردند. در کشتی حال اغلب بازیکنان بهم خورد ولی شور و شعف مسابقه، وضع را حال عادی برگرداند.
وقتی از تهران حرکت می کردند، اختلاف سلیقه بین بازیکنان فراوان به چشم می خورد. ولی همین که خاک ایران را ترک کردند، یکپارچگی عجیبی در گروه ایران بوجود آمد و همه اختلافات فراموش شد. در حدود ۴۰ هزار نفر، از تیم ایران در بادکوبه استقبال کردند و پرتقال و ادکلن و گل به بازیکنان هدیه می دادند. تاکنون، این چنین استقبالی از تیم ملی فوتبال ایران، در یک کشور خارجی نشده است و تنها می توان در کشور خودمان با استقبالی که مردم تهران پس از پیروزی تیم ایران در خاک هندوستان از تیم ایران نمود، تشبیه کرد. در شوروی که هفت سال بود که رژیم سوسیالیستی برقرار شده بود و بساط تزاری برچیده شده بود، مردم بادکوبه بی نهایت و خارج از حد تصور به بازیکنان ایران محبت و ملاطفت کردند.
استادیوم بادکوبه، گنجایش ۱۸ هزار تماشاچی را داشت که در روز مسابقه پر بود و حتی متجاوز از چندین هزار نفر هم به علت گیر نیاوردن بلیت در بیرون استادیوم منتظر نتیجه، ایستاده بودند.
در بادکوبه، سه مسابقه تیم ایران برگزار کرد. در مسابقه اول، با تیم باشگاه نفت بادکوبه که تیم ایران ۲-صفر مغلوب شد. چنانچه از نتیجه پیداست تیم ایران با وجودی که برای اولین بار، به یک کشور خارجی سفر می کرده است، با کوشش و فداکاری توانسته است از حیثیت خود دفاع کند و حتی در مسابقه دوم که با دانشگاه بادکوبه انجام گردید، نتیجه صفر-صفر مساوی شد و این برای ایرانیانی که طبق معمول به آن دیار سفر می کردند، بسیار مسرت بخش و شادی آور بود. در مسابقه سوم که با تیم کلنی بادکوبه انجام گردید، با وجودی که عده زیادی از بازیکنان ضربدیدگی و ناراحتی داشتند، ۱-۴ شکست خوردند و این شکست، در واقع برای بازیکنانی که از هیچ شروع کرده و با نیروی خود تیمی تشکیل داده و توانسته بودند در کشور شوروی در مقابل تیم کلنی یک شهر ایستادگی کنند و حتی یک گل بزنند، پر سود وجالب بود.
بازیکنان امید داشتند که در مراجعت به ایرن با استقبال شدید مردم ایران مواجه گردند و یا مسئولین مملکتی به آنها نشان و مدالی در خور شأنشان اعطا نمایند. این بود که در طول مراجعت تمام وقت بازیکنان صرف اینگونه حرفها می شد، تا اینکه تیم به ایران آمد. چند روزی از اقامت آنان در تهران گذشت که روزنامه فکاهی ناهید آن زمان، روی صفحه اول، کلیشه جالبی چاپ کرده بود: یک فوتبالیست روسی را کشیده بود که با نوک کفش فوتبالش، به زیر فوتبالیستهای ایرانی شوت زده و فوتبالیستها هر کدام به طرفی پرتاب شده بودند و زیر عکس با طنز و لغز خوانی نوشته بود: نتیجه مسابقه فوتبال ایران و شوروی.
بازیکنان ایران که فردای آن روز، عکس و شمایل خود را در حال واژگونی در روزنامه دیدند، قرار گذاشتند که به روزنامه ناهید ریخته و صاحب آن را به خاطر این بی حرمتی که به بازیکنان ایران کرده است، ادب نمایند.
ساعت ۵/۶ بعدازظهر همان روز آقای شکوه در دالمعلمین، یکی یک چوب ۴۰ سانتی داد و بچه ها آن را در آستین خود قایم کردند و به طرف روزنامه ناهید سرازیر شدند، آقای شکوه وارد دفتر شد و مردی را که با قد کوتاه و ریش سیاه پشت میز نشسته بود، مخاطب قرار داد و گفت: آقای مدیر روزنامه را کار داشتیم.
مدیر روزنامه که از همه جا بی خبر بود، گفت: بفرمائید، بنده هستم. تا این "هستم" از دهان مرد کوتاه قد ریشو، خارج شد؛ شکوه فریاد زد: بزنید و بکُشید خودشه. یک مرتبه فوتبالیستها، چوبهایی را که در آستین خود قایم کرده بودند، بیرون آوردند و شروع به زدن و شکستن و کشتن کردند و حتی بعضی ها در صدد آن بودند که دفتر روزنامه ناهید را آتش بزنند.
منبع : سایت پارس اسپورت

ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست