پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
از تئاتر این مملکت،طلبکارم!
انتشارات نمایش از سال ۶۳ زیر نظر لاله تقیان و تمام مدیرانی که در این سالها به مرکز هنرهای نمایشی آمدند اداره شده است و در تمام این سالها فصلنامه تئاتر، مجلة نمایش و کتابهای متعددی را به چاپ رسانده است. ولی در دورة مدیریت دکتر نشان در مرکز هنرهای نمایشی به صورت ناگهانی تقیان از انتشارات بیرون آمد و افراد جدیدی در این سمت عهدهدار امور شدند. حتی این تغییرات تا به هم ریختن شکل کلی فصلنامه تئاتر، تغییرات محتوایی این نشریه، تعطیلی انتشارات و.... هم ادامه داشت و با وجود اینکه لاله تقیان هنوز هم سردبیر رسمی این نشریه است ولی هیچ توضیحی نسبت به این تغییرات داده نشد. به همین مناسبت با لاله تقیان به گفتوگو نشستیم و فراز و فرودهای انتشارات را در تمام این سالها با او بررسی کردیم.
▪ نقطة شروع فعالیتهای انتشارات نمایش از کجاست؟
ـ انتشارات مرکز تا قبل از سال ۶۳ منحصر به چاپ بولتنهایی بود که در جشنواره تئاتر فجر توسط روابط عمومی به چاپ میرسید و هیچ کتاب و مجلة تخصصی را دربرنمیگرفت. ولی در سال ۶۳ آقای «سیدکمال حاج سید جوادی» که معاون وزیر وقت بود از علی منتظری دعوت کرد تا در مرکز هنرهای نمایشی مجلهای را چاپ کند. من و آقای منتظری بعد از چند جلسه با هم تصمیم گرفتیم تا مجلهای را با نام «نمایش» به چاپ برسانیم.
▪ نتیجة این همکاری تا کی ادامه داشت؟
ـ آن زمان دکتر منتظری از من و چند نفر از افرادی که سوابقی در مطبوعات داشتند کمک گرفت که ما هم خیلی استقبال کردیم و موفق شدیم با یک گروه کوچک و در اتاقی که هفتهای یک بار در آن جلسه داشتیم مجله را راهاندازی کنیم ولی عمر مجلة «نمایش» در آن سال به بیشتر از چهار شماره نرسید.
▪ یعنی بعد از چهارمین شماره جلوی انتشار آن را گرفتند؟
ـ دقیقاً. در آخرین شماره، تصویری از چخوف روی جلد چاپ شده بود. آن تصویر همان عکس معروف چخوف بود که با کلاه شاپوو پالتویی بلند ایستاده و برای برخی از دوستان که چخوف را نمیشناختند، این شبهه پیش آمده بود که این عکس مهندس بازرگان است. در هر حال چاپ شمارة چهارم مجله بلوایی راه انداخت که در پی آن آقای سید جوادی دستور تعطیلی مجله را برخلاف علاقه شخصی خودش داد. چون ایشان اساساً فرهنگی بود، و برای اهل قلم احترام زیادی قائل میشد.
▪ بعد از سال ۶۳ در چه سالی مجله مجدداً شروع به کار کرد؟
ـ مجلة نمایش تا سال ۶۶ فعالیتی نداشت تا در این سال دکتر منتظری به سمت ریاست مرکز هنرهای نمایشی انتخاب شد و در اولین برنامههای کاری خود راهاندازی مجله نمایش و انتشارات را قرار داد. البته ما آن زمان برای این کار نه بودجة ثابتی داشتیم و نه مکان خاصی، ولی به حمایت دکتر منتظری، من و آقای دکتر صوتی از همان راهپلههای بالای دفتر مدیریت کار خود را شروع کردیم و مطالب مجله را بعد از آماده شدن و تأیید توسط دکتر به روزنامه اطلاعات میبردیم تا چاپ شود. وقتی هم مجله آماده میشد، من با ژیان خودم آن را به مرکز میآوردم. ولی آنقدر به کارمان علاقه داشتیم و به قدری ذوقزده بودیم که اصلاً نمیفهمیدم زمان چگونه میگذرد. در واقع دکتر منتظری در آن سالها موفق شده بود که یک عشق مرده را در بچههای تئاتری زنده کند، یعنی ایشان همه را به هیجان آورده بود و فضای مطبوعاتی مردهای را که از سال ۵۷ حاصل شده بود در سال ۶۶ زنده کرد.
▪ در این سالها فقط مجلة «نمایش» منتشر میشد. فصلنامه از چه سالی شروع به کار کرد؟
ـ در همان ماههای اول مدیریتِ دکتر منتظری پیشنهاد راهاندازی فصلنامهای تئاتری برای پژوهشهای این بخش را دادم و خوب به یاد دارم که دکتر منتظری در پاسخ این درخواست گفت: «از برخی از حرفهای تو خیلی سردرنمیآورم ولی توکل به خدا برو کارت را شروع کن تا ببینم چه میخواهی بکنی.» من هم از همان روز دنبال کارهای فصلنامه را گرفتم و اولین شمارة آن را به تنهایی به چاپ رساندم و به دکتر منتظری نشان دادم که ایشان بعد از مطالعه آن، فصلنامه را تأیید کرد و گفتند که کار را ادامه دهیم. جالبتر از همه، این بود که در همان سال ما در انتشارات برای نخستینبار تصمیم به چاپ نمایشنامهای که جایزه اول جشنواره را کسب کرده بود، گرفتیم و از این جهت در سال ۶۶ سه بخش مجله نمایش، چاپ کتاب و فصلنامه تئاتر را به صورت مداوم انجام میدادیم و دفتر پژوهشهای تئاتری را در اتاقک کوچکی که در بالای مرکز ساخته بودند، راهاندازی کردیم.
▪ پس فعالیتهای انتشارات نمایش از سال ۶۶ تا امروز منحصر به این سه بخش شد؟
ـ خیر؛ ما همزمان در آن سالها نشریة ۱۵ روز تئاتر را هم منتشر میکردیم که شامل اخبار تئاتر تمام ایران و یک مقالة کوتاه بود. این نشریه را هر دو هفتة یکبار در دفتر خودمان آماده میکردیم و نشانی مشترکهای آن را که به رقمی در حدود پانزده هزار نسخه رسیده بود، به صورت دستی مینوشتیم و برای آنها ارسال میکردیم. حتی به یاد دارم که این نشریه حتی در بمباران تهران هم منتشر میشد و بسیاری از بچههای انجمن نمایش شهرستان که امروزه فعال هستند، نامشان در آنجا دیده میشود و بسیاری از آنها از طریق این نشریه با تئاتر آشنا شدند.
▪ بعد از مدیریت دکتر منتظری هم این روال منسجم ادامه داشت؟
ـ در دورة دکتر منتظری علاوه بر ایشان آقای خاتمی هم که آن زمان وزارت ارشاد را به عهده داشت خیلی از ما حمایت کرد ولی با رفتن ایشان و وزارت آقای لاریجانی باز هم یک وقفة طولانی در کار ما حاصل، و باعث رکود فعالیتهای انتشارات شد. در سال ۷۰ هم به صورت اتوماتیک روال کاری ما ادامه پیدا کرد و چون گسترش فعالیتها خیلی زیاد بود، من از مجلة نمایش کنار رفتم و کار آن را به حسین فرخی و آقای فتحاللهزاده سپردم. انتشارات را هم به فرهاد مهندسپور و اردشیر صالح پور سپردم و خودم هم فصلنامه و دفتر پژوهشهای تئاتر را اداره کردم.
همة کارها به خوبی انجام میشد تا آقای لاریجانی رفت و آقای میرسلیم آمد. در این سال آقای نجفی به عنوان رئیس مرکز انتخاب شد و رسماً انتشارات را تعطیل کرد. من هم در این چند سال حضور کمتری در مرکز داشتم و عهدهدار پروژههای فرهنگیـ هنری شهرداری شدم. نباید فراموش کنیم که در سالهای فعالیتهای انتشارات نمایش، «فصلنامه تئاتر» به عنوان یکی از بهترین نشریههای تخصصی تئاتر در آسیا شناخته شده بود و من هم به همین دلیل به دعوت دبیر کل یونسکو برای حضور در سمینار «توسعة مطبوعات در آسیا» به قزاقستان دعوت شدم.
▪ پس انتشارات نمایش در دومین دورة کاری خود باز هم تعطیل شد؟
ـ دقیقاً همینطور بود. این تعطیلی تا زمان مدیریت دکتر سلیمی در مرکز هنرهای نمایشی ادامه داشت. ولی با حضور ایشان مجدداً انتشارات در بعد وسیعی شروع به فعالیت کرد و سومین مرحله از فعالیتهای ما آغاز شد.
خوشبختانه دکتر سلیمی هم حمایتهای خیلی زیادی از ما کرد و برای تعیین بودجهای ثابت دوندگیهای زیادی کرد. در دوره دکتر سلیمی اتفاق مهمی که افتاد بینالمللی شدن جشنوارة تئاتر فجر بود.
▪ یعنی اولین مبادلات فرهنگی در جشنواره فجر در دورة دکتر سلیمی اتفاق افتاد؟
ـ البته قبل از ایشان در دورة دکتر منتظری ما موفق شدیم جشنواره تئاتر عروسکی را در شکل بینالمللی برگزار کنیم که جشنوارة فوقالعادهای بود ولی در دورة دکتر سلیمی به دلیل مساعد بودن بیشتر اوضاع حاکم بر کشور ما موفق شدیم تا دو کارگردان را به ایران دعوت کنیم. نتیجة این تلاشها حضور روبرتو چولی و ژان کلودکاریر در جشنوارة فجر سال ۷۶ بود.
روبرتوچولی در آن سال پیشنهاد بستن قرارداد دوطرفهای را برای حضور گروههای ایرانی در آلمان و بالعکس داد که این قرارداد در آن سال بسته شد و نتیجة آن تا دورة دکتر نشان هم ادامه داشت.
▪ در واقع شما علاوه بر راهاندازی و ادارة انتشارات نمایش در بخش بینالمللی هم فعالیتهایی داشتید؟
ـ من بخش بینالمللی را راهاندازی کردم و به واسطه ارتباطات شخصی خودم افرادی را به آنها معرفی میکردم ولی عمدة تمرکزم بر روی فعالیتهای انتشارات بود. به خصوص اینکه با آن حجم وسیع از فعالیتها در آن دفتر کوچک، حتی خودم هم تصور نمیکردم که چنین کارهایی در توانم باشد و از این جهت هم فکر میکنم که بدهکاری به تئاتر این کشور ندارم ولی از تئاتر این مملکت طلبکارم!
▪ چرا؟
ـ در تمام این سالهایی که من و دوستانم برای انتشارات زحمت میکشیدیم و بارها جلوی کار ما را گرفتند حتی صدایی از تئاتر کشور بیرون نیامد و کسی از ما حمایت نکرد درحالیکه همین افراد وقتی جلوی فلان روزنامه را گرفتند همگی اعتراض کردند.
▪ فکر میکنید علت اصلی این بیاعتنایی چه بود؟
ـ در تمام این سالهایی که کار کردم به خوبی متوجه شدم که خواننده مجله و فصلنامه تئاتر فقط مخاطب تئاتر بود و نه هنرمند و مدرس تئاتر! یعنی جامعة تئاتری اصلاً اهل کتاب و مجله نبود و به همین دلیل هم هیچ وقت در جریان کارهای انتشارات نمایش نبود و از افت و خیزهای آن خبر نداشت، پس ناخودآگاه برایشان اهمیتی هم نداشت و در برابر تعطیلی آن هم واکنش نشان نمیدادند.
▪ ولی خیلی از همین اهالی تئاتر هم اعتقاد دارند که شما کادر انتشارات نمایش را به صورت انحصاری اداره میکنید و نیروهای توانا و جوان را به کار نمیگیرید؟
ـ اولاً انتشارات هرگز کادر خاصی نداشت. من تمام کارها را با چهار نفر همکار که دو نفر امور فنی را داشتند و دو نفر که در کادر اداری کار میکردند اداره کردم. انحصارگرایی برای من به عنوان یک کارمند دولتی اصلاً معنایی ندارد. یعنی من اساساً نمیتوانستم چنین کاری را انجام دهم و فکر میکنم افرادی که چنین میاندیشند تمام توجهشان به انحصار سردبیری من در انتشارات است، و فکر میکنند که چون من در تمام این سالها این کار را انجام دادهام، پس نمیگذارم که فرد دیگری این مجله را منتشر کند. ولی حالا بیش از یکسال است که به قول شما انحصار شکستهشده، پس کجاست کاری که ما ببینیم و از ناتوانی خود شرمنده شویم؟
▪ آیا واقعاً چنین تصوری از جانب شما بوده است؟
ـ در تمام این سالها افرادی به من مطلب دادهاند که اصلاً من آنها را نمیشناختم ولی چون آن مطالب بار محتوایی بالایی داشت در مجله چاپ میشد. حتی بسیاری از این افراد از شهرستان به من مراجعه میکردند. یعنی تمام آدمهایی که در انتشارات نمایش با من کار کردهاند از اقوام من نبودهاند، بلکه تنها یکی از آنها از اعضای خانوادة من است که باز هم به اصرار و خواهش خودم در مجله با ما همکاری کرد و فکر میکنم حضور ایشان اعتبار مجلة ما بود و از این جهت همه ما باید خیلی سربلند باشیم که در هر شمارة مجله یک مقالة درجة یک از یک فرد درجه یک چاپ میشد و اگر کسی این قضیه را کتمان کند کمی بیانصافی کرده است.
در واقع اعتقاد من بر این است که در برابر چنین اعتراضهایی باید افرادی حاضر شوند که ادعا میکنند مطالبشان را به من دادهاند و من آن را چاپ نکردهام. در هر حال در این سالها خیلیها هم بودهاند که فکر میکردند پژوهشگران برجستهای هستند و ما حتی یک کار تحقیقی هم از آنها ندیدیم. پس تصور من بر این است که تمام این افراد معترض نسبت به به دست آوردن پست من در انتشارات اعتراض داشتهاند و تصور این افراد بر این بوده که من در آن اتاق کوچک امکانات عجیب و غریبی دارم و پول و پلة زیادی درمیآورم و هیچکدام از این افراد نخواستند باور کنند که من تنها با حقوق کارمندی تحت چه شرایط و اوضاعی کار کردم و چه سختیهایی را تحمل کردم!
▪ پس اعتقادی به انحصار مجله و فصلنامة تئاتر ندارید؟
ـ اصلاً؛ در واقع ما در گام نخستِ فعالیتهای فصلنامه تئاتر قصد داشتیم به تدوین تاریخ تئاتر ایران بپردازیم و برای این کار نیاز داشتیم تا تحقیقاتی را برای انجام این کار شروع کنیم بهخصوص اینکه در طول تاریخ تئاتر ایران یک نقطههای سیاهی وجود دارد که کسی از آنها اطلاعی ندارد و ما نمیدانیم در آن دوران چه بر سر تئاتر کشور آمده است. پس نیاز به شروع تحقیقات داشتیم. یعنی باید تمامی مجلات، روزنامهها، کتابها و... را مطالعه میکردیم. پس به یک کتابشناسی احتیاج داشتیم و به همین دلیل هم من در گام نخست فعالیتهای دفتر پژوهشهای تئاتری حدود ۳۰ هزار فیش از تمامی کتابها، مقالات، فهرست نمایشهای اجراشده در صحنه و رادیو و... تهیه کردم که تا سال ۷۰ ادامه داشت و متأسفانه تنها موفق به چاپ یکی از کتابشناسیها شدم، اما بعد از این مرحله ما از عدهای دعوت کردیم که روی تاریخ تئاتر ایران کار کنند.
▪ در واقع مرحلة دوم فعالیتهای انتشارات با حضور پژوهشگران ادامه پیدا کرد و از شکل تکنفره خارج شد؟
ـ در گام نخست هم فعالیتهای ما تکنفره نبود ولی تعدادمان محدودتر بود. ولی در این بخش لازم بود از افرادی که تحقیقاتی در این حوزهها داشتند دعوت کنیم. به همین دلیل هم از «امیرعلی زادگان» که سالها در تبریز اسناد تئاتری را جمع کرده بود دعوت کردیم. از دکتر عنایتالله شهیدی هم خواستیم که اسناد و مقالات خود را در زمینه تعزیه در اختیارمان قرار دهند. آقای هویان نیز بهعنوان بهترین محقق در حوزه تئاتر ارامنه به ما کمکهای زیادی کرد و اسناد بسیاری را در این زمینه در اختیارمان قرار داد.
فرامرز طالبی هم روی اسناد تئاتر رشت کار میکرد و به همین ترتیب ما شروع به جمعآوری این اطلاعات کردیم، و اسناد موجود را برای استفاده پژوهشگران در فصلنامه چاپ کردیم. متأسفانه هنوز هم تدوین این تاریخ تئاتر کامل نشده است. ولی حداقل چاپ این شمارهها از فصلنامه برای بسیاری از علاقهمندان آن مفید بوده است. مثلاً با چاپ کتاب تعزیة دکتر شهیدی بالاخره تکلیف تعزیه در یک کتاب مشخص شده است و از این جهت منبع معتبری است. این فصلنامه در حقیقت نتیجة تحقیقات خیلیها بوده و چطور میتوانسته انحصاری باشد.
▪ با این وجود فکر میکنید چرا این تفکر نزد جامعة تئاتری وجود داشته که شما با انحصارطلبی کار میکنید؟
ـ به اعتقاد من این افراد که ادعا میکنند من انحصارطلب هستم حداقل یک نوشتة تحقیقاتی از خودشان را بیاورند و بگویند که کدام تحقیق علمی را انجام دادهاند. چون اولین بحث در هر تحقیقی ارائه سند آن است. در صورتی که افرادی که با من کار میکردند هنوز هم بعد از بسته شدن انتشارات فعالیتهای خود را به صورت پیگیر ادامه میدهند و نتایج تحقیقاتشان را به چاپ میرسانند. یعنی آدمی که اهل کار باشد در هر شرایطی حاضر است کارش را ادامه دهد. ولی افرادی که نمیتوانند این کار را انجام دهند همواره دنبال پست و مقام و جا میگردند. از طرفی هم معتقدم که برخلاف خواست و تصور من، جامعة هنری ما و بهخصوص دانشجویان و اساتید دانشگاهها اصلاً اهل مطالعه نیستند و ضعف اصلی تئاتر ما و آسیبپذیری آن نیز در این امر است، یعنی هنرمند ما با غریزهاش کار میکند.
▪ ارتباط شما با دانشگاههای تئاتری چگونه بود؟
ـ مثل تمام ناشران هر نسخه از مجلات و کتابها را برای کتابخانة دانشگاهها میفرستادیم وگاهی از سوی دانشجویان تقاضاهایی بود، ولی از خود دانشگاه تقریباً تماس خاصی به ما گرفته نشد و حتی بسیاری از اساتید دانشگاهها از وجود این فصلنامه اطلاعی نداشتند. در واقع ما خوانندهمان را انتخاب نمیکردیم و فقط برای همه آنهایی که به نوعی در این حیطه قرار میگرفتند، نسخههای مجلهها را میفرستادیم. البته من به تدریج متوجه شدم که محققی چون «ایرج افشار» این فصلنامه را خیلی جدیتر از یک استاد تئاتر مطالعه میکند و به همین دلیل هم هر سندی در خصوص تئاتر پیدا میکرد، در اختیار ما میگذاشت ولی دانشگاهیان و هنرمندان تئاتر به ندرت چنین کاری میکردند و جالبتر از همه اینکه من از خارج کشور ارتباطات بیشتری را میدیدم.
▪ این ارتباطها با خارج چگونه برقرار شده بود؟
ـ من آبونههای متعددی با کشورهای گوناگون داشتم و از این طریق فصلنامه را برای آنها ارسال میکردم و برای بسیاری از دوستانم هم که در نقاط متعدد دنیا ساکن بودند این مجلهها را میفرستادم به طوری که «ایرانیکا» در آمریکا هر شمارة فصلنامه تئاتر را معرفی میکرد و «فرخ غفاری» هم بر روی هر شماره از مجلات مطلبی مینوشت. حتی بسیاری از دانشجویان خارجی برای تکمیل تحقیقاتشان به من مراجعه میکردند زیرا فصلنامة تئاتر به نسبت سایر مجلات تخصصی هنری در زمینة پژوهش موفقتر بود.
▪ در خود ایران این ارتباط متقابل چگونه بود؟ آیا چنین تقاضایی از سوی مخاطب ایرانی هم وجود داشت؟
ـ با توجه به اینکه هدف فصلنامه پژوهش و هدف مجله آموزش بود، بیشترین شمارگان این مجلات به شهرستانها ارسال میشد، زیرا که بچههای شهرستان امکانات بسیار محدودتری نسبت به تهرانیها دارند و این مجلات حداقل در تکمیل اطلاعات نظری و فنی به آنها کمک میکرد و هنوز هم مشترکان شهرستانی با ما در تماس هستند. به همین دلیل هم من فکر میکنم که الزاماً برای ایجاد پژوهش در زمینة تئاتر، ما احتیاجی به دایر کردن یک پژوهشکده نداریم، چون پژوهش اساساً امری فردی است و علاقة شخصی میطلبد، پس کار سختی است و به این آسانیها انجام نمیشود.
خوشبختانه ما هنوز هم متقاضیان علاقهمند خودمان را داریم و افرادی هم که با من کار میکردند هنوز دست از تحقیقاتشان برنداشتهاند. از طرفی چاپ مجله و فصلنامه نمایش و کتابهای تئاتری هم در اساسنامة انجمن نمایش قید شده بود، یعنی انجمن موظف به ادامة کار انتشارات است و من هنوز هم نمیفهمم که چرا جلوی این کار را گرفتند.
▪ مشکل اصلی کار شما مدتی بعد از مدیریت دکتر نشان شروع شد. این تغییرات و عدم ادامة کار انتشارات از کجا ریشه میگرفت؟
ـ زمانی که شریفخدایی رفت و دکتر نشان جای ایشان معرفی شد ما هم به امید وعدههای وی فکر میکردیم که میتوانیم به راحتی کارمان را ادامه دهیم. صبح آن روزی که ایشان شروع به کار کردند به دفتر من آمدند و برای چند ساعتی با هم دربارة وضعیت انتشارات صحبت کردیم و دکتر نشان هم وعدههای حمایتی بسیاری به ما دادند و حتی اصرار به تغییر و تحول اتاق من، تغییر صفحات روی جلد و... هم داشتند، که به طبع ما را خیلی خوشحال میکرد ولی از فردای همان روز، ورق برگشت و من با پافشاریهای ایشان برای انجام یک روند غیر قانونی مواجه شدم.
این کار غیر قانونی که دکتر نشان از شما میخواست آن را انجام دهید چه بود؟
از همان روز اول دکتر نشان اصرار داشتند که برای ادامه فعالیت انتشارات و چاپ مجلات باید اسم شریفخدایی از سمت مدیرمسئولی حذف شود، در صورتی که مجید شریفخدایی به صورت قانونی مدیرمسئول بود و برای حذف نام وی و جایگزینی فرد دیگری باید این رویه به صورت قانونی انجام میشد، در غیر این صورت من به دادگاه مطبوعات میرفتم و نشریه هم تعطیل میشد.
ولی دکتر نشان همچنان قبول نکردند که تا طی شدن این روند اداری مجله را در چند شمارة آماده به نام ایشان منتشر کنیم و به من هم اعلام کردند که دستور میدهم تا اسم شریفخدایی را حذف کنید. تمام اختلاف ما هم از اینجا شروع شد.
▪ شما در برابر این اقدام چه کردید؟
ـ من ناچار شدم تا نامهای را خطاب به دکتر ایمانی بنویسم. دکتر ایمانی هم بعد از آن، نامة دیگری به دکتر نشان نوشتند و گفتند که این روند باید سیر قانونی خودش را طی کند، در حالیکه این اقدام تا امروز هنوز انجام نگرفته است. به دنبال این نامهنگاریها و اعتراض و مخالفت من دکتر نشان تصمیم گرفتند که ادامة کار را به من محول نکنند و بعد از هفتـ هشت ماه مجله را به فرد دیگری سپردند.
▪ ولی در همین ایام و همزمان با جشنواره بیست و سوم فجر شمارهای از فصلنامه تئاتر که مربوط به زمستان ۸۲ بود، با نام مجید شریفخدایی منتشر شد، داستان این مجله چیست و چه کسی آن را منتشر کرده است؟
ـ هنوز هم مجید شریفخدایی مدیرمسئول قانونی فصلنامه تئاتر است و هنوز هم کسی به عنوان جایگزین ایشان به معاونت مطبوعاتی معرفی نشده است. ولی یک روز دکتر نشان برای ادامة کار با من صحبت کردند و من هم اعلام کردم که به اندازه مطالب دو شماره از فصلنامه ما تحقیق و مطلب آماده داریم که یکی از آنها برای زمستان ۸۲ است و دیگری برای بهار ۸۳ که چاپ آن هم به دلیل کمبود بودجه عقب افتاده بود.
از طرفی هم گفتم که چون این دو شماره مربوط به دوره شریفخدایی است، حتماً باید با نام ایشان چاپ شود ولی دکتر نشان در جلسه دیگری که در آن دکتر خاکی و رحمت امینی هم حضور داشتند به من گفتند که تمام مقالههای آماده فصلنامة تئاتر را تحویل نویسندگان بدهم، که من هم حاضر نشدم این کار را انجام دهم چون این افراد مقالههایشان را به من داده بودند و من هم چون مدتی در چاپ مجله تعویق افتاده بود تمام مطالب را به آنها برگردانده بودم، درحالیکه دکتر نشان به من گفتند که آنها تمام مقالههای زیر چاپ را از چاپخانه گرفتهاند و قرار است بهزودی در شکلی جدید آن را به چاپ برسانند.
▪ عکسالعمل شما چه بود؟
ـ اعتقاد این افراد بر این بود که مطالب موجود در دفتر انتشارات جزء اموال مرکز هنرهای نمایشی است، در صورتی که تا آن روز حتی یک مطلب هم از طرف مرکز به من ارجاع نشده بود، بلکه همة نویسندگان و محققانی که در این مجلات دست به قلم داشتند به واسطة خواهش من و ارتباطی که با بنده داشتند مطالبشان را در اختیار ما میگذاشتند.
پس من هم نمیتوانستم از این اعتماد سوءاستفاده کنم و بدون اجازة آنها مطالبشان را در دست افراد دیگری برای چاپ بدهم، پس در آن جلسه هم ما به توافق نرسیدیم و من به این فکر افتادم که آخرین مقالات موجود در چاپخانه را با تأیید نویسندگان آنها و بدون پرداخت حقالتحریر، و با نام مدیرمسئول رسمی آن به چاپ برسانم. چون تاریخ نشریه مربوطه به سال ۸۲ است. البته برای تأیید آن با معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد هم تماس گرفتم و شرایطم را برای آنها تشریح کردم، که آنها نیز حق را به من دادند و اجازة انجام این کار به صورت رسمی صادر شد. دکتر نشان نیز که از این کار باخبر شدند طی نامهای از من خواستند که خودم را به دبیرخانه معرفی کنم و گفتند که من اخراجم.
▪ شما چه کار کردید؟
ـ من تمامی این اتفاقات را به اطلاع دکتر ایمانی، دفتر حقوقی وزارتخانه و معاونت پژوهشی وزارتخانه و شخص وزیر رساندم و حتی بازرسی کل کشور هم برای این اتفاق به جریان افتاد ولی عملاً کسی حقی برای بنده قائل نشد و با کمال تأسف علاوه بر اینکه جلوی کار عدهای گرفته شد، در سرمقالهای که در شمارة جدید فصلنامه نوشتند، اشاره کردهاند که در انتشارات هیچگونه بایگانی برای استفادة آنها نبوده و به همین دلیل هم این افراد فقط ترجمه کردهاند. این در حالی است که کادر جدید انتشارات فرصت یکسالهای را برای تحقیق داشتهاند و حتی مدعی این بودند که من انتشارات را انحصاری کردهام، پس خیلی جالب است که همین افراد برای ادامة کارشان متکی به آنچه بودهاند که من گردآوری کردهام، از طرفی تمام آنها جزء مدرسین دانشگاههای تئاتری هم بودند و اگر اراده میکردند میتوانستند مطالب دانشجویانشان را هم چاپ کنند!
اشاره به نبود بایگانی در انتشارات کردید، این جمله را ما هم آن زمان شنیدیم، یعنی این افراد اعلام کردند که بعد از رفتن شما در انتشارات هیچگونه مدرک و بایگانی از گذشته موجود نبوده است.
یک روز به من اطلاع دادند که دکتر نشان دستور داده تا قفل انتشارات و اتاق من را تغییر دهند تا من دیگر نتوانم به آنجا وارد شوم. متأسفانه من این حرف را باور نکردم و یه فردی که حامل این خبر بود تذکر دادم که انتشارات نمایش بخش خصوصی است و نمیتوان بدون مجوز رسمی قفل آن را تغییر داد و من هم چون مجوز نشر دارم و امتیازم دولتی نیست در صورت انجام چنین کاری از آنها شکایت میکنم، آن شخص آن روز رفت و بعد از مدتی حراست تالار به من گفت که دکتر نشان دستور دادهاند مرا به مرکز راه ندهند و آنها هم گفته بودند که ما با کارمند رسمی مرکز نمیتوانیم چنین برخوردی بکنیم. در هر حال من هر چند وقت یکبار به مرکز و اتاقم در انتشارات سر میزدم تا اینکه یک روز یکی از همکارانم به من اطلاع داد که صبح آن روز قفل در اتاقم را شکستهاند و من هم از آن روز به بعد دیگر به مرکز نرفتم.
پس اصلاً نمیدانم که در این مدت در اتاقم چه گذشته است و چه چیزهایی را بردهاند. و نمیدانم منظور از آرشیو چیست؟ محققین من مطالبشان را آماده تحویل میدادند و ما تشکیلات خاصی به عنوان بایگانی تحقیق نداشتیم.فقط بیست روز بعد از این اتفاق همکارانم به من تلفن کردند و گفتند که آقای امینی کلید جدید انتشارات را داشته و چند روز بعد از نرفتن من به اتاق آمده و دستور داده که وسایل مربوط به تقیان را جمعآوری کنند و گویا دو تا کارتن از وسایل من را جمعآوری کردند که من هنوز هم آنها را دریافت نکردهام. البته بماند که من در آن اتاق هر چیزی نگهداری میکردم و پول نقد، تمام اسناد یونسکو، نامههای خصوصیام، کتابهایی که به من هدیه داده بودند و... در آن اتاق بود و هنوز هم نمیدانم چه بلایی سر آنها آمده است. پس این آقایان توقع داشتند که چه چیزی را در آن اتاق پیدا کنند؟ اگر توقع مقالهها و تحقیقات آمادهای را داشتهاند که باید بگویم ما هیچ وقت در انتشارات مطلب آماده انبار نمیکردیم و هر چه از قبل بوده قطعاً میبایستی در آنجا پیدا میکردند، مگر اینکه خودشان همة آنها را جمع کرده باشند!
▪ شایعة بازنشسته شدن و واگذاری مسئولیتهای شما به دیگران چقدر صحت داشت؟ چون بعد از رفتن شما از انتشارات عدهای میگفتند که شما بازنشسته شدهاید و به همین دلیل هم مسئولیت انتشارات به دیگران واگذار شده است؟
ـ من هم این شایعه را شنیدم که نمیدانم چرا چنین چیزی اعلام شده است چون من هنوز یکسال دیگر به بازنشستگیام باقی مانده است. از طرفی هم فکر میکنم اگر مدیری از کارمندش ناراضی است اصلاً احتیاجی به دروغ گفتن ندارد، بلکه به راحتی میتواند اعلام کند که من از فلان شخص خوشم نمیآید و نمیخواهم با او کار کنم! در صورتی که ایشان بعد از شکایتهای متوالی من و حضور بازرسی کل کشور با خواهش از من خواستند که مسئولیتی را در ادارة تئاتر قبول کنم تا همه سر و صداها بخوابد، من هم موافقت کردم و حتی در آنجا باز هم یک طرح پژوهشی بزرگ درباره نقالی را به آقای فتحعلیبیگی ارائه کردم که برای دکتر نشان فرستاده شد اما دکتر نشان حتی جواب آن را هم نداد.
در واقع میخواهم بگویم که من به شخصه در هر شرایطی در حال کار هستم و تمام وقتم را بر روی تحقیقات فرهنگیام متمرکز کردهام و اصلاً هم علاقهای ندارم که وقت خودم را به خاطر یک میز و صندلی تلف کنم، بلکه تنها توقع داشتم که ایشان جلوی این فعالیت فرهنگی را نگیرند و راه ما را سدّ نکنند. چهبسا که شخصی مثل مجید شریفخدایی با وجود بدهی ۷ـ ۲۶ میلیونی که به چاپخانه و نویسندگان ما داشت هیچوقت جلوی کارمان را نگرفت.
در هر حال هم امیدوارم که بعد از این همه نامهنگاری حداقل مسئولان جدید وزارت ارشاد و معاونان فرهنگی این وزارتخانه به این مسئله رسیدگی کنند، بهخصوص اینکه فصلنامه جدید تئاتر که توسط مدیریت جدید مرکز منتشر شده است با وجود تمام محاسنی که دارد متأسفانه نتوانسته راه فصلنامه قبلی را برای تدوین تاریخ تئاتر ایران ادامه دهد، زیرا اساساً در آن پژوهش تئاتری به چشم نمیخورد.
مریم رضازاده
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست