چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

شیعه چگونه شکل گرفت؟


شیعه چگونه شکل گرفت؟
● آشنایی با فرقه های اسلامی (۷)
شیعه یكی از فرقه های اسلامی است و تأثیرات شگرفی بر تفكر اسلامی و حتی فقه سایر فرقه های اسلامی داشته است. نحوه شكل گیری مذهب شیعه را به روایت استاد علامه طباطبایی (از كتاب شیعه در اسلام ایشان) نقل می كنیم.
آغاز پیدایش«شیعه»را كه برای اولین بار به شیعه علی علیه السلام (اولین پیشوا از پیشوایان اهل بیت علیهم السلام) معروف شدند،همان زمان حیات پیغمبر اكرم باید دانست و جریان ظهور و پیشرفت دعوت اسلامی در ۲۳ سال زمان بعثت،موجبات زیادی در بر داشت كه طبعا پیدایش چنین جمعیتی را در میان یاران پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ایجاب می‏كرد (۱) .
الف) پیغمبر اكرم در اولین روزهای بعثت كه به نص قرآن مأموریت یافت كه خویشان نزدیكتر خود را به دین خود دعوت كند (۲) صریحا به ایشان فرمود كه هر یك از شما به اجابت دعوت من سبقت گیرد،و زیر و جانشین و وصی من است.علی علیه السلام پیش از همه مبادرت نموده اسلام را پذیرفت و پیغمبر اكرم ایمان او را پذیرفت ووعده‏های خود را (۳) تقبل نمود و عادتا محال است كه رهبر نهضتی در اولین روز نهضت و قیام خود یكی از یاران نهضت را به سمت وزیری و جانشینی به بیگانگان معرفی كند،ولی به یاران و دوستان سر تا پا فداكار خود نشناساند یا تنها او را با امتیاز وزیری و جانشینی بشناسد و بشناساند ولی در تمام دوره زندگی و دعوت خود،او را از وظایف وزیری معزول و احترام مقام جانشینی او را نادیده گرفته و هیچگونه فرقی میان او و دیگران نگذارد.
ب) پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به موجب چندین روایت مستفیض و متواترـكه سنی و شیعه روایت كرده‏اندـتصریح فرموده كه علی (۴) علیه السلام در قول و فعل خود از خطا و معصیت مصون است،هر سخنی كه گوید و هر كاری كه كند با دعوت دینی مطابقت كامل دارد وداناترین (۵) مردم است به معارف و شرایع اسلام.
ج) علی علیه السلام خدمات گرانبهایی انجام داده و فداكاریهای شگفت‏انگیزی كرده بود،مانند خوابیدن در بستر پیغمبر اكرم در شب هجرت (۶) و فتوحاتی كه در جنگهای بدر و احد و خندق و خیبر به دست وی صورت گرفته بود كه اگر پای وی در یكی از این وقایع در میان نبود،اسلام و اسلامیان به دست دشمنان حق،ریشه كن شده بودند (۷) .
د) جریان«غدیر خم»كه پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا علی علیه السلام را به ولایت عامه مردم نصب و معرفی كرده و او را مانند خود متولی قرار داده بود (۸) .
بدیهی است این چنین امتیازات و فضائل اختصاصی دیگر كه مورد اتفاق همگان بود (۹) و علاقه مفرطی كه پیغمبر اكرم به‏علی علیه السلام داشت (۱۰) ،طبعا عده‏ای از یاران پیغمبر اكرم را كه شیفتگان فضیلت و حقیقت بودند بر این وا میداشت كه علی علیه السلام را دوست داشته به دورش گرد آیند و از وی پیروی كنند،چنانكه عده‏ای را بر حسد و كینه آن حضرت وا می‏داشت.
گذشته از همه اینها نام«شیعه علی»و«شیعه اهل بیت»در سخنان پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بسیار دیده می‏شود (۱۱) .
● سبب جدا شدن اقلیت شیعه از اكثریت سنی و بروز اختلاف
هواخواهان و پیروان علی علیه السلام نظر به مقام و منزلتی كه آن حضرت پیش پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه و مسلمانان داشت مسلم می‏داشتند كه خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیغمبر اكرم از آن علی علیه السلام می‏باشد و ظواهر اوضاع و احوال نیز جزء حوادثی كه درروزهای بیماری پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به ظهور پیوست (۱۲) نظر آنان را تأیید می‏كرد.
ولی بر خلاف انتظار آنان درست در حالی كه پیغمبر اكرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بیت و عده‏ای از صحابه سرگرم لوازم سوگواری و تجهیزاتی بودند كه خبر یافتند عده‏ای دیگرـكه بعدا اكثریت را بردندـبا كمال عجله و بی آنكه با اهل بیت و خویشاوندان پیغمبر اكرم و هوادارانشان مشورت كنند و حتی كمترین اطلاعی بدهند،از پیش خود در قیافه خیرخواهی،برای مسلمانان خلیفه معین نموده‏اند و علی و یارانش را در برابر كاری انجام یافته قرار داده‏اند (۱۳) .علی علیه السلام و هواداران اومانند عباس و زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد بر آمده به خلافت انتخابی و كارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتی نیز كرده‏اند ولی پاسخ شنیدند كه صلاح مسلمانان در همین بود (۱۴) .
این انتقاد و اعتراف بود كه اقلیتی را از اكثریت جدا كرد و پیروان علی علیه السلام را به همین نام«شیعه علی»به جامعه شناسانید و دستگاه خلافت نیز به مقتضای سیاست وقت،مراقب بود كه اقلیت نامبرده به این نام معروف نشوند و جامعه به دو دسته اقلیت و اكثریت منقسم نگردد بلكه خلافت را اجماعی می‏شمردند و معترض را متخلف از بیعت و متخلف از جماعت مسلمانان می‏نامیدند و گاهی با تعبیرات زشت دیگر یاد می‏كردند (۱۵) .
البته شیعه همان روزهای نخستین،محكوم سیاست وقت شده نتوانست با مجرد اعتراض،كاری از پیش ببرد و علی علیه السلام نیز به منظور رعایت مصلحت اسلام و مسلمین و نداشتن نیروی كافی دست به یك قیام خونین نزد،ولی جمعیت معترضین از جهت عقیده تسلیم اكثریت نشدند و جانشینی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و مرجعیت علمی را حق طلق علی علیه السلام می‏دانستند (۱۶) و مراجعه علمی و معنوی‏را تنها به آن حضرت روا می‏دیدند و به سوی او دعوت می‏كردند (۱۷) .
● دو مسئله جانشینی و مرجعیت علمی
«شیعه»طبق آنچه از تعالیم اسلامی به دست آورده بود معتقد بود كه آنچه برای جامعه در درجه اول اهمیت است،روشن شدن تعالیم اسلام و فرهنگ دینی است (۱۸) و در درجه تالی آن،جریان كامل آنها در میان جامعه می‏باشد.
و به عبارت دیگر اولا:افراد جامعه به جهان و انسان با چشم واقع بینی نگاه كرده،وظایف انسانی خود را (به طوری كه صلاح واقعی است) بدانند و بجا آورند اگر چه مخالف دلخواهشان باشد.
ثانیا:یك حكومت دینی نظم واقعی اسلامی را در جامعه حفظ و اجرا نماید و به طوری كه مردم كسی را جز خدا نپرستند و از آزادی كامل و عدالت فردی و اجتماعی بر خوردار شوند،و این دو مقصود به دست كسی باید انجام یابد كه عصمت و مصونیت خدایی داشته باشد و گرنه ممكن است كسانی مصدر حكم یا مرجع علم قرار گیرند كه در زمینه وظایف محوله خود،از انحراف فكر یا خیانت سالم نباشد و تدریجا ولایت عادله آزادیبخش اسلامی به سلطنت استبدادی و ملك كسرایی و قیصری تبدیل شود و معارف پاك دینی مانند معارف ادیان دیگر دستخوش تحریف و تغییر دانشمندان بلهوس و خودخواه گردد و تنها كسی كه به تصدیق پیغمبر اكرم در اعمال و اقوال خود مصیب و روش او با كتاب خدا و سنت پیغمبر مطابقت كامل داشت همان علی علیه السلام بود (۱۹) .
و اگر چنانچه اكثریت می‏گفتند قریش با خلافت حقه علی مخالف بودند،لازم بود مخالفین را بحق وادارند و سركشان را به جای خود بنشانند چنانكه با جماعتی كه در دادن زكات امتناع داشتند،جنگیدند و از گرفتن زكات صرفنظر نكردند نه اینكه از ترس مخالفت قریش،حق را بكشند .
آری آنچه شیعه را از موافقت با خلافت انتخابی باز داشت،ترس از دنباله ناگوار آن یعنی فساد روش حكومت اسلامی و انهدام اساس تعلیمات عالیه دین بود،اتفاقا جریان بعدی حوادث نیز این عقیده (یا پیش بینی) را روز به روز روشنتر می‏ساخت و در نتیجه شیعه نیز در عقیده خود استوارتر می‏گشت و با اینكه در ظاهر با نفرات ابتدائی انگشت شمار خود به هضم اكثریت رفته بود و در باطن به اخذ تعالیم اسلامی از اهل بیت و دعوت به طریقه خود،اصرار می‏ورزیدند در عین حال برای پیشرفت و حفظ قدرت اسلام،مخالفت
” پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به موجب چندین روایت مستفیض و متواترـكه سنی و شیعه روایت كرده‏اندـتصریح فرموده كه علی (۴) علیه السلام در قول و فعل خود از خطا و معصیت مصون است،هر سخنی كه گوید و هر كاری كه كند با دعوت دینی مطابقت كامل دارد وداناترین مردم است به معارف و شرایع اسلام.... “
علنی نمی‏كردند و حتی افراد شیعه،دوش به دوش اكثریت به جهاد می‏رفتند و در امور عامه دخالت می‏كردند و شخص علی علیه السلام در موارد ضروری،اكثریت را به نفع اسلام راهنمایی می‏نمود (۲۰) .
● روش سیاسی خلافت انتخابی و مغایرت آن با نظر شیعه
«شیعه»معتقد بود كه شریعت آسمانی اسلام كه مواد آن در كتاب خدا و سنت پیغمبر اكرم روشن شده تا روز قیامت به اعتبار خود باقی و هرگز قابل تغییر نیست (۲۱) و حكومت اسلامی با هیچ عذری نمی‏تواند از اجرای كامل آن سرپیچی نماید،تنها وظیفه حكومت اسلامی این است كه با شورا در شعاع شریعت به سبب مصلحت وقت،تصمیماتی بگیرد ولی در این جریان،به علت بیعت‏سیاست آمیز شیعه و همچنین از جریان حدیث دوات و قرطاس كه در آخرین روزهای بیماری پیغمبر اكرم اتفاق افتاد،پیدا بود كه گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابی معتقدند كه كتاب خدا مانند یك قانون اساسی محفوظ بماند ولی سنت و بیانات پیغمبر اكرم را در اعتبار خود ثابت نمی‏دانند بلكه معتقدند كه حكومت اسلامی می‏تواند به سبب اقتضای مصلحت،از اجرای آنها صرفنظر نماید.
و این نظر با روایتهای بسیاری كه بعدا در حق صحابه نقل شد (صحابه مجتهدند و در اجتهاد و مصلحت بینی خود اگر اصابت كنند مأجور و اگر خطا كنند معذور می‏باشند) تأیید گردید و نمونه بارز آن وقتی اتفاق افتاد كه خالد بن ولید یكی از سرداران خلیفه،شبانه در منزل یكی از معاریف مسلمانان«مالك بن نویره»مهمان شد و مالك را غافلگیر نموده،كشت و سرش را در اجاق گذاشت و سوزانید و همان شب با زن مالك همبستر شد!و به دنبال این جنایتهای شرم آورد،خلیفه به عنوان اینكه حكومت وی به چنین سرداری نیازمند است،مقررات شریعت را در حق خالد اجرا نكرد (۲۲) !!
و همچنین خمس را از اهل بیت و خویشان پیغمبر اكرم بریدند (۲۳) و نوشتن احادیث پیغمبر اكرم به كلی قدغن شد و اگر در جای حدیث مكتوب كشف یا از كسی گرفته می‏شد آن را ضبط كرده‏می‏سوزانیدند (۲۴) و این قدغن در تمام زمان خلفای راشدین تا زمان خلافت عمر بن عبد العزیز خلیفه اموی (۹۹ـ۱۰۲) استمرار داشت (۲۵) و در زمان خلافت خلیفه دوم (۱۳ـ۲۵ ق) این سیاست روشنتر شد و در مقام خلافت،عده‏ای از مواد شریعت را مانند حج تمتع و نكاح متعه و گفتن«حی علی خیر العمل»در اذان نماز ممنوع ساخت (۲۶) و نفوذ سه اطلاق را دایر كرد و نظایر آنها (۲۷) .
در خلافت وی بود كه بیت المال در میان مردم با تفاوت تقسیم‏شد (۲۸) كه بعدا در میان مسلمانان اختلاف طبقاتی عجیب و صحنه‏های خونین دهشتناكی به وجود آورد و در زمان وی معاویه در شام با رسومات سلطنتی كسری و قیصر حكومت می‏كرد و خلیفه او را كسرای عرب می‏نامید و متعرض حالش نمی‏شد.
خلیفه دوم به سال ۲۳ هجری قمری به دست غلامی ایرانی كشته شد و طبق رأی اكثریت شورای شش نفری كه به دستور خلیفه منعقد شد،خلیفه سوم زمام امور را به دست گرفت.وی در عهد خلافت خود خویشاوندان اموی خود را بر مردم مسلط ساخته در حجاز و عراق و مصر و سایر بلاد اسلامی زمام امور را به دست ایشان سپرد (۲۹) ایشان بنای بی‏بند و باری گذاشته آشكارا به ستم و بیداد و فسق و فجور و نقص قوانین جاریه اسلامی پرداختند،سیل شكایتها از هر سوی به دار الخلافه سرازیر شد،ولی خلیفه كه تحت تأثیر كنیزان اموی خود و خاصه مروان بن حكم (۳۰) قرار داشت،به شكایتهای مردم ترتیب اثر نمی‏داد بلكه گاهی هم دستور تشدید و تعقیب شاكیان را صادر می‏كرد (۳۱) و بالأخره به سال ۳۵ هجری،مردم بر وی شوریدند وپس از چند روز محاصره و زد و خورد،وی را كشتند.
خلیفه سوم در عهد خلافت خود حكومت شام را كه در رأس آن از خویشاوندهای اموی او معاویه قرار داشت،بیش از پیش تقویت می‏كرد و در حقیقت سنگینی خلافت،در شام متمركز بود و تشكیلات مدینه كه دار الخلافه بود جز صورتی در بر نداشت (۳۲) خلافت خلیفه اول با انتخاب اكثریت صحابه و خلیفه دوم با وصیت‏خلیفه اول و خلیفه سوم با شورای شش نفری كه اعضا و آیین نامه آن را خلیفه دوم تعیین و تنظیم كرده بود،مستقر شد .و روی هم رفته سیاست سه خلیفه كه ۲۵ سال خلافت كردند در اداره امور این بود كه قوانین اسلامی بر طبق اجتهاد و مصلحت وقت كه مقام خلافت تشخیص دهد،در جامعه اجرا شود و در معارف اسلامی این بود كه تنها قرآن بی اینكه تفسیر شود یا مورد كنجكاوی قرار گیرد خوانده شود و بیانان پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم (حدیث) بی اینكه روی كاغذ بیاید روایت شود و از حدود زبان و گوش تجاوز نكند.كتابت،به قرآن كریم انحصار داشت و در حدیث ممنوع بود (۳۳) پس از جنگ یمامه كه در سال دوازده هجری قمری خاتمه یافت و گروهی از صحابه كه قاری قرآن بودند در آن جنگ كشته شدند،عمر بن الخطاب به خلیفه اول پیشنهاد می‏كند كه آیات قرآن در یك مصحف جمع آوری شود،وی در پیشنهاد خود می‏گوید اگر جنگی رخ دهد و بقیه حاملان قرآن كشته شوند،قرآن از میان ما خواهد رفت،بنابر این،لازمست آیات قرآنی را در یك مصحف جمع آوری كرده به قید كتابت در بیاوریم (۳۴) ،این تصمیم را درباره قرآن كریم گرفتند با اینكه حدیث پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم كه تالی قرآن بود نیز با همان خطر تهدید می‏شد و از مفاسد نقل به معنا و زیاده و نقیصه و جعل و فراموشی در امان نبود ولی توجهی به نگهداری حدیث نمی‏شد بلكه كتابت آن ممنوع و هر چه به دست می‏افتاد سوزانیده‏می‏شد تا در اندك زمانی كار به جایی كشید كه در ضروریات اسلام مانند نماز،روایات متضاد به وجود آمد و در سایر رشته‏های علوم در این مدت قدمی بر داشته نشد و آنهمه تقدیس و تمجید كه در قرآن و بیانات پیغمبر اكرم نسبت به علم و تأكید و ترغیب در توسعه علوم وارد شده بی اثر ماند و اكثریت مردم سرگرم فتوحات پی در پی اسلام و دلخوش به غنایم فزون از حد كه از هر سو به جزیرهٔ العرب سرازیر می‏شد،بودند و دیگر عنایتی به علوم خاندان رسالت كه سر سلسله‏شان علی علیه السلام بود و پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم او را آشناترین مردم به معارف اسلام و مقاصد قرآن معرفی كرده بود نشد،حتی در قضیه جمع قرآن (با اینكه می‏دانستند پس از رحلت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم مدتی در كنج خانه نشستند و مصحف را جمع‏آوری نموده است) حضرت علی را مداخله ندادند حتی نام او را نیز به زبان نیاوردند (۳۵) .
اینها و نظایر اینها اموری بود كه پیروان علی علیه السلام را در عقیده خود راسختر و نسبت به جریان امور،هشیارتر می‏ساخت و روز به‏روز بر فعالیت خود می‏افزودند.علی نیز كه دستش از تربیت عمومی مردم كوتاه بود به تربیت خصوصی افراد می‏پرداخت.
در این ۲۵ سال،سه تن از چهار نفر یاران علی علیه السلام كه در همه احوال در پیروی او ثابت قدم بودند (سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد) در گذشتند ولی جمعی از صحابه و گروه انبوهی از تابعین در حجاز و یمن و عراق و غیر آنها در سلك پیروان علی درآمدند و در نتیجه پس از كشته شدن خلیفه سوم،از هر سوی به آن حضرت روی نموده و به هر نحو بود با وی بیعت كردند و وی را برای خلافت برگزیدند.
● انتهای خلافت به امیر المؤمنین علی (ع) و روش آن حضرت
خلافت علی علیه السلام در اواخر سال ۳۵ هجری قمری شروع شد و تقریبا چهار سال و پنج ماه ادامه یافت.علی علیه السلام در خلافت،رویه پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را معمول می‏داشت (۳۶) و غالب تغییراتی را كه در زمان خلافت پیشینیان پیدا شده بود به حالت اولی برگردانید و عمال نالایق را كه زمام امور را در دست داشتند از كار بر كنار كرد (۳۷) .و در حقیقت یك نهضت انقلابی بود و گرفتاریهای بسیاری در بر داشت.
علی علیه السلام نخستین روز خلافت در سخنرانی كه برای مردم نمود چنین گفت:«آگاه باشید !گرفتاری كه شما مردم هنگام بعثت پیغمبر خدا داشتید امروز دوباره به سوی شما برگشته و دامنگیرتان‏شده است.باید درست زیر و روی شوید و صاحبان فضیلت كه عقب افتاده‏اند پیش افتند و آنان كه به ناروا پیشی می‏گرفتند،عقب افتند (حق است و باطل و هر كدام اهلی دارد باید از حق پیروی كرد) اگر باطل بسیار است چیز تازه‏ای نیست و اگر حق كم است گاهی كم نیز پیش می‏افتند و امید پیشرفت نیز هست.البته كم اتفاق می‏افتد كه چیزی كه پشت به انسان كند دوباره برگشته و روی نماید» (۳۸) .
علی علیه السلام به حكومت انقلابی خود ادامه داد و چنانكه لازمه طبیعت هر نهضت انقلابی است،عناصر مخالف كه منافعشان به خطر می‏افتد از هر گوشه و كنار سر به مخالفت بر افراشتند و به نام خونخواهی خلیفه سوم،جنگهای داخلی خونینی بر پا كردندـكه تقریبا در تمام مدت خلافت علی علیه السلام ادامه داشتـبه نظر شیعه،مسببین این جنگهای داخلی جز منافع شخصی منظوری نداشتند و خونخواهی خلیفه سوم،دستاویز عوامفریبانه‏ای بیش نبود و حتی سوء تفاهم نیز در كار نبود (۳۹) .سبب جنگ اول كه«جنگ جمل»نامیده می‏شود،غائله اختلاف طبقاتی بود كه از زمان خلیفه دوم در تقسیم مختلف بیت المال پیدا شده بود،علی علیه السلام پس از آنكه به خلافت شناخته شد،مالی در میان مردم بالسویه ” درست در حالی كه پیغمبر اكرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بیت و عده‏ای از صحابه سرگرم لوازم سوگواری و تجهیزاتی بودند كه خبر یافتند عده‏ای دیگرـكه بعدا اكثریت را بردندـبا كمال عجله و بی آنكه با اهل بیت و خویشاوندان پیغمبر اكرم و هوادارانشان مشورت كنند و حتی كمترین اطلاعی بدهند،از پیش خود در قیافه خیرخواهی،برای مسلمانان خلیفه معین نموده‏اند و علی و یارانش را در برابر كاری انجام یافته قرار داده‏اند. علی علیه السلام و هواداران او مانند عباس و زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد بر آمده به خلافت انتخابی و كارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتی نیز كرده‏اند ولی پاسخ شنیدند كه صلاح مسلمانان در همین بود... “
قسمت فرمود (۴۰) چنانكه سیرت پیغمبر اكرم نیز همانگونه بود و این روش زبیر و طلحه را سخت بر آشفت و بنای تمرد گذاشتند و به نام زیارت كعبه،از مدینه به مكه رفتند و ام المؤمنین عایشه را كه در مكه بود و با علی علیه السلام میانه خوبی نداشت با خود همراه ساخته به نام خونخواهی خلیفه سوم!نهضت و جنگ خونین جمل را بر پا كردند (۴۱) .
با اینكه همین طلحه و زبیر هنگام محاصره و قتل خلیفه سوم در مدینه بودند از وی دفاع نكردند (۴۲) و پس از كشته شدن وی اولین كسی بودند كه از طرف خود و مهاجرین با علی بیعت كردند (۴۳) و همچنین ام المؤمنین عایشه خود از كسانی بود كه مردم را به قتل خلیفه سوم تحریص می‏كرد (۴۴) و برای اولی بار كه قتل خلیفه سوم را شنید به وی دشنام داد و اظهار مسرت نمود.اساسا مسببین اصلی قتل خلیفه،صحابه بودند كه از مدینه به اطراف نامه‏ها نوشته مردم را بر خلیفه می‏شورانیدند .
سبب جنگ دوم كه جنگ صفین نامیده می‏شود و یك سال و نیم طول كشید،طمعی بود كه معاویه در خلافت داشت و به عنوان خونخواهی خلیفه سوم این جنگ را بر پا كرد و بیشتر از صد هزار خون ناحق ریخت و البته معاویه در این جنگ حمله می‏كرد نه دفاع،زیرا خونخواهی هرگز به شكل دفاع صورت نمی‏گیرد.
عنوان این جنگ«خونخواهی خلیفه سوم»بود با اینكه خود خلیفه سوم در آخرین روزهای زندگی خود برای دفع آشوب از معاویه استمداد نمود وی با لشگری از شام به سوی مدینه حركت نموده آنقدر عمدا در راه توقف كرد تا خلیفه را كشتند آنگاه به شام‏برگشته به خونخواهی خلیفه قیام كرد (۴۵) .
و همچنین پس از آنكه علی علیه السلام شهید شد و معاویه خلافت را قبضه كرد،دیگر خود خلیفه سوم را فراموش كرده،قتله خلیفه را تعقیب نكرد!!
پس از جنگ صفین،جنگ نهروان در گرفت،در این جنگ جمعی از مردم كه در میانشان صحابی نیز یافت می‏شد،در اثر تحریكات معاویه در جنگ صفین به علی علیه السلام شوریدند و در بلاد اسلامی به آشوبگری پرداخته هر جا از طرفداران علی علیه السلام می‏یافتند می‏كشتند،حتی شكم زنان آبستن را پاره كرده جنینها را بیرون آورده سر می‏بریدند (۴۶) .
علی علیه السلام این غائله را نیز خوابانید ولی پس از چندی در مسجد كوفه در سر نماز به دست برخی از این خوارج شهید شد.
● بهره‏ای كه شیعه از خلافت پنجساله علی (ع) بر داشت
علی علیه السلام در خلافت چهار سال و نه ماهه خود اگر چه نتوانست اوضاع درهم ریخته اسلامی را كاملا به حال اولی كه داشت‏برگرداند ولی از سه جهت عمده موفقیت حاصل كرد:
۱) به واسطه سیرت عادله خود،قیافه جذاب سیرت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را به مردم،خاصه به نسل جدید نشان داد،وی در برابر شوكت كسرایی و قیصری معاویه در زی فقرا و مانند یكی از بینواترین مردم زندگی می‏كرد.وی هرگز دوستان و خویشاوندان و خاندان خود را بر دیگران مقدم نداشت و توانگری را به گدایی و نیرومندی را به ناتوانی ترجیح نداد .
۲) با آن همه گرفتاریهای طاقت فرسا و سرگرم كننده،ذخایر گرانبهایی از معارف الهیه و علوم حقه اسلامی را میان مردم به یادگار گذاشت.
مخالفین علی علیه السلام می‏گویند:وی مرد شجاعت بود نه مرد سیاست،زیرا او می‏توانست در آغاز خلافت خود،با عناصر مخالف،موقتا از در آشتی و صفا در آمده آنان را با مداهنه راضی و خشنود نگهدارد و بدین وسیله خلافت خود را تحكیم كند سپس به قلع و قمعشان بپردازد .
ولی اینان این نكته را نادیده گرفته‏اند كه خلافت علی یك نهضت انقلابی بود و نهضتهای انقلابی باید از مداهنه و صورت سازی دور باشد.مشابه این وضع در زمان بعثت پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز پیش آمد و كفار و مشركین بارها به آن حضرت پیشنهاد سازش دادند و اینكه آن حضرت به خدایانشان متعرض نشود ایشان نیز كاری با دعوت وی نداشته باشند ولی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم نپذیرفت با اینكه می‏توانست در آنروزهای سخت،مداهنه و سازش كرده موقعیت خود را تحكیم نماید،سپس به مخالفت دشمنان قد علم كند .اساسادعوت اسلامی هرگز اجازه نمی‏دهد كه در راه زنده كردن حقی،حق دیگری كشته شود یا باطلی را با باطل دیگری رفع نمایند و آیات زیادی در قرآن كریم در این باره موجود است (۴۷) .
گذشته از اینكه مخالفین علی در باره پیروزی و رسیدن به هدف خود از هیچ جرم و جنایت و نقض قوانین صریح اسلام (بدون استثنا) فرو گذاری نمی‏كردند و هر لكه را به نام اینكه صحابی هستند و مجتهدند،می‏شستند ولی علی به قوانین اسلام پایبند بود.
از علی علیه السلام در فنون متفرقه عقلی و دینی و اجتماعی نزدیك به یازده هزار كلمات قصار ضبط شده (۴۸) و معارف اسلام را (۴۹) در سخنرانیهای خود با بلیغترین لهجه و روانترین بیان ایراد نموده (۵۰) وی دستور زبان عربی را وضع كرد و اساس ادبیات عربی را بنیاد نهاد.وی اول كسی است در اسلام كه در فلسفه الهی غور كرده (۵۱) به سبك استدلال آزاد و برهان منطقی سخن گفت و مسائلی را كه تا آن روز در میان فلاسفه جهان،مورد توجه قرار نگرفته بود طرح كرده و در این باب بحدی عنایت به خرج می‏داد كه در بحبوحه (۵۲) جنگها به بحث علمی می‏پرداخت.
۳) گروه انبوهی از رجال دینی و دانشمندان اسلامی را تربیت كرد (۵۳) كه در میان ایشان جمعی از زهاد و اهل معرفت مانند«اویس قرنی و كمیل بن زیاد و میثم تمار و رشید هجری»وجود دارند كه در میان عرفای اسلامی،مصادر عرفان شناخته شده‏اند و عده‏ای مصادر اولیه علم فقه و كلام و تفسیر و قرائت و غیر آنها می‏باشند.
● انتقال خلافت به معاویه و تبدیل آن به سلطنت موروثی
پس از شهادت امیر المؤمنین علی علیه السلام به موجب وصیت آن حضرت و بیعت مردم،حضرت حسن بن علی علیهما السلام كه پیش شیعه دوازده امامی،امام دوم می‏باشد متصدی خلافت شد ولی معاویه آرام ننشسته به سوی عراقـكه مقر خلافت بودـلشكر كشیده با حسن بن علی به جنگ پرداخت .
وی با دسیسه‏های مختلف و دادن پولهای گزاف،تدریجا یاران و سرداران حسن بن علی را فاسد كرده بالأخره حسن بن علی را مجبور نمود كه به عنوان صلح،خلافت را به وی واگذار كند و حسن بن علی نیز خلافت را به این شرط كه پس از در گذشت معاویه،به وی‏برگردد و به شیعیان تعرض نشود،به معاویه واگذار نمود (۵۴) .
در سال چهل هجری،معاویه بر خلافت اسلامی استیلا یافت و بلافاصله به عراق آمده در سخنرانی كه كرد به مردم اخطار نموده و گفت:«من با شما سر نماز و روزه نمی‏جنگیدم بلكه می‏خواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود رسیدم» (۵۵) !!
و نیز گفت:«پیمانی كه با حسن بستم لغو و زیر پای من است!!» (۵۶) معاویه با این سخن اشاره می‏كرد كه سیاست را از دیانت جدا خواهد كرد و نسبت به مقررات دینی،ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگهداشتن حكومت خود به كار خواهد بست و البته روشن است كه چنین حكومتی سلطنت و پادشاهی است نه خلافت و جانشینی پیغمبر خدا.و از اینجا بود كه بعضی از كسانی كه به حضور وی بار یافتند به عنوان پادشاهی سلامش دادند (۵۷) و خودش نیز در برخی از مجالس خصوصی،از حكومت خود با ملك و پادشاهی تعبیر می‏كرد (۵۸) اگر چه در ملأ عام خود را خلیفه معرفی می‏نمود.البته پادشاهی كه بر پایه زور استوار باشد وراثت را به دنبال خود دارد و بالأخره نیز به نیت خود جامه عمل پوشانید و پسر خود یزید را كه جوانی بی‏بند و بار بود و كمترین شخصیت دینی نداشت،ولایت عهدی داده به جانشینی خود برگزید (۵۹) و آن همه حوادث ننگین را به بار آورد.
معاویه با بیان گذشته خود اشاره می‏كرد كه نخواهد گذاشت حسن علیه السلام پس از وی به خلافت برسد،یعنی در خصوص خلافت بعد از خود،فكری دیگر دارد و آن همان بود كه حسن علیه السلام را با سم شهید كرد (۶۰) و راه را برای فرزند خود یزید هموار ساخت.معاویه با الغای پیمان نامبرده می‏فهمانید كه هرگز نخواهد گذاشت شیعیان اهل بیت در محیط امن و آسایش بسر برند و كما فی السابق به فعالیتهای دینی خود ادامه دهند و همین معنا را نیز جامه عمل پوشانید (۶۱) .
وی اعلام نمود كه هر كس در مناقب اهل بیت حدیثی نقل كند هیچگونه مصونیتی در جان و مال و عرض خود نخواهد (۶۲) داشت و دستور داد هر كه در مدح و منقبت سایر صحابه و خلفا حدیثی‏بیاورد،جایزه كافی بگیرد و در نتیجه اخبار بسیاری در مناقب صحابه جعل شد (۶۳) و دستور داد در همه بلاد اسلامی در منابر به علی علیه السلام ناسزا گفته شود (و این دستور تا زمان عمر بن عبد العزیز خلیفه اموی«۹۹ـ۰۱۱»اجرا می‏شد) وی به دستیاری عمال و كارگردانان خود كه جمعی از ایشان صحابی بودند،خواص شیعه علی علیه السلام را كشت و سر برخی از آنان را به نیزه زده در شهرها گردانیدند و عموم شیعیان را در هر جا بودند به ناسزا و بیزاری از علی تكلیف می‏كرد و هر كه خود داری می‏كرد به قتل می‏رسید (۶۴) .
● سخت‏ترین روزگار برای شیعه
سخت‏ترین زمان برای شیعه در تاریخ تشیع،همان زمان حكومت بیست ساله معاویه بود كه شیعه هیچگونه مصونیتی نداشت و اغلب شیعیان اشخاص شناخته شده و مارك دار بودند و دو تن از پیشوایان شیعه (امام دوم و امام سوم) كه در زمان معاویه بودند،كمترین وسیله‏ای برای برگردانیدن اوضاع ناگوار در اختیار نداشتند حتی امام سوم شیعه كه در شش ماه اول سلطنت یزید،قیام كرد با همه یاران و فرزندان خود شهید شد،در مدت ده سالی كه در خلافت معاویه می‏زیست تمكن این اقدام را نیز نداشت.
اكثریت تسنن،این همه كشتارهای ناحق و بی‏بند و باریها را كه به دست صحابه و خاصه معاویه و كارگردانان وی انجام یافته است،توجیه می‏كنند كه آنان صحابه بودند و به مقتضای احادیثی كه از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم رسیده،صحابه مجتهدند و معذور و خداوند از ایشان راضی است و هر جرم و جنایتی كه از ایشان سر بزند معفو است!!!
▪ ولی شیعه این عذر را نمی‏پذیرد،زیرا:
اولا) معقول نیست یك رهبر اجتماعی مانند پیغمبر اكرم صلی الله علیه و اله و سلم برای احیای حق و عدالت و آزادی بر پا خاسته و جمعی را هم عقیده خود گرداند كه همه هستی خود را در راه این منظور مقدس گذاشته آن را لباس تحقق بخشند و وقتی كه به منظور خود نایل شد،یاران خود را نسبت به مردم و قوانین مقدسه خود آزادی مطلق بخشد و هر گونه حقكشی و تبهكاری و بی بند و باری را از ایشان معفو داند،یعنی با دست و ابزاری كه بنایی را بر پا كرده با همان دست و ابزار آن را خراب كند.
ثانیا) این روایات كه صحابه را تقدیس و اعمال ناروا و غیر مشروع آنان را تصحیح می‏كند و ایشان را آمرزیده و مصون معرفی می‏نماید از راه خود صحابه به ما رسیده و به روایت ایشان نسبت داده شده است و خود صحابه به شهادت تاریخ قطعی با همدیگر معامله مصونیت و معذوریت نمی‏كردند،صحابه بودند كه دست به كشتار و سب و لعن و رسوا كردن همدیگر گشودن و هرگز كمترین اغماض و مسامحه‏ای در حق همدیگر روا نمی‏داشتند.
بنابر آنچه گذشت،به شهادت عمل خود صحابه،این روایات صحیح نیستند و اگر صحیح باشند مقصود از آنها معنای دیگری است غیر از مصونیت و تقدیس قانونی صحابه.
و اگر فرضا خدای متعال در كلام خود،روزی از صحابه در برابرخدمتی كه در اجرای فرمان او كرده‏اند اظهار (۶۵) رضایت فرماید،معنای آن،تقدیر از فرمانبرداری گذشته آنان است نه اینكه در آینده می‏توانند هر گونه نافرمانی كه دلشان می‏خواهد بكنند.
● استقرار سلطنت بنی امیه
سال شصت هجری قمری معاویه در گذشت و پسرش یزید طبق بیعتی كه پدرش از مردم برای وی گرفته بود زمان حكومت اسلامی را در دست گرفت.
یزید به شهادت تاریخ،هیچگونه شخصیت دینی نداشت،جوانی بود حتی در زمان حیات پدر،اعتنایی به اصول و قوانین اسلام نمی‏كرد و جز عیاشی و بی بند و باری و شهوترانی سرش نمی‏شد و
” «شیعه»معتقد بود كه شریعت آسمانی اسلام كه مواد آن در كتاب خدا و سنت پیغمبر اكرم روشن شده تا روز قیامت به اعتبار خود باقی و هرگز قابل تغییر نیست و حكومت اسلامی با هیچ عذری نمی‏تواند از اجرای كامل آن سرپیچی نماید،تنها وظیفه حكومت اسلامی این است كه با شورا در شعاع شریعت به سبب مصلحت وقت، تصمیماتی بگیرد ولی در این جریان،به علت بیعت‏سیاست آمیز شیعه و همچنین از جریان حدیث دوات و قرطاس كه در آخرین روزهای بیماری پیغمبر اكرم اتفاق افتاد،پیدا بود كه گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابی معتقدند كه كتاب خدا مانند یك قانون اساسی محفوظ بماند ولی سنت و بیانات پیغمبر اكرم را در اعتبار خود ثابت نمی‏دانند بلكه معتقدند كه حكومت اسلامی می‏تواند به سبب اقتضای مصلحت،از اجرای آنها صرفنظر نماید.... “
در سه سال حكومت خود،فجایعی راه انداخت كه در تاریخ ظهور اسلام با آن همه فتنه‏ها كه گذشته بود،سابقه نداشت.
سال اول،حضرت حسین بن علی علیه السلام را كه سبط پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بود با فرزندان و خویشان و یارانش با فجیعترین وضعی كشت و زنان و كودكان و اهل بیت پیغمبر را به همراه سرهای بریده شهدا در شهرها گردانید (۶۶) و در سال دوم،«مدینه»را قتل عام كرد و خون و مال و عرض مردم را سه روز به لشكریان خود مباح ساخت (۶۷) و سال سوم،«كعبه مقدسه»را خراب كرده و آتش‏زد!! (۶۸) و پس از یزید،آل مروان از بنی امیه زمام حكومت اسلامی راـبه تفصیلی كه در تواریخ ضبط شدهـدر دست گرفتند حكومت این دسته یازده نفری كه نزدیك به هفتاد سال ادامه داشت،روزگار تیره و شومی برای اسلام و مسلمین به وجود آورد كه در جامعه اسلامی جز یك امپراطوری عربی استبدادی كه نام خلافت اسلامی بر آن گذاشته شده بود،حكومت نمی‏كرد و در دوره حكومت اینان كار به جایی كشید كه خلیفه وقت (ولید بن یزید) كه جانشین پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و یگانه حامی دین شمرده می‏شد،بی محابا تصمیم گرفت بالای خانه كعبه غرفه‏ای بسازد تا در موسم حج در آنجا مخصوصا به خوش گذرانی بپردازد (۶۹) !!
خلیفه وقت‏[ولید بن یزید]قرآن كریم را آماج تیر قرار داد و در شعری كه خطاب به قرآن انشاء كرد گفت:روز قیامت كه پیش خدای خود حضور می‏یابی بگوی خلیفه مرا پاره كرد!! (۷۰) البته شیعه كه اساسا اختلاف نظر اساسی‏شان با اكثریت تسنن در سر دو مسئله خلافت اسلامی و مرجعیت دینی بود،در این دوره تاریك،روزگاری تلخ و دشواری می‏گذرانیدند ولی شیوه بیدادگری و بی بند و باری حكومتهای وقت و قیافه مظلومیت و تقوا و طهارت پیشوایات اهل بیت آنان را روز به روز در عقایدشان استوارتر می‏ساخت و مخصوصا شهادت دلخراش حضرت حسین پیشوای‏سوم شیعه در توسعه یافتن تشیع و بویژه در مناطق دور از مركز خلافت،مانند عراق و یمن و ایران كمك بسزایی كرد.
گواه این سخن این است كه در زمان امامت پیشوای پنجم شیعه كه هنوز قرن اول هجری تمام نشده و چهل سال از شهادت امام سوم گذشته بود،به مناسبت اختلال و ضعفی كه در حكومت اموی پیدا شده بود،شیعه از اطراف كشور اسلامی مانند سیل به دور پیشوای پنجم ریخته به اخذ حدیث و تعلم معارف دینی پرداختند (۷۱) .هنوز قرن اول هجری تمام نشده بود كه چند نفر از امرای دولت شهر قم را در ایران بنیاد نهاده و شیعه نشین كردند (۷۲) ولی در عین حال شیعه به حسب دستور پیشوایان خود،در حال تقیه و بدون تظاهر به مذهب زندگی می‏كردند.
بارها در اثر كثرت فشار و سادات علوی بر ضد بیدادگریهای حكومت قیام كردند ولی شكست خوردند و بالأخره جان خود را در این راه گذاشتند و حكومت بی‏پروای وقت در پایمال كردن‏شان فروگذاری نكرد.جسد زید را كه پیشوای شیعه زیدیه بود از قبر بیرون آورده به دار آویختند و سه سال بر سر دار بود،پس از آن پایین آورده و آتش زدند و خاكسترش را به باد دادند!! (۷۳) به نحوی كه اكثر شیعه معتقدند امام چهارم و پنجم نیز به دست بنی امیه با سم در گذشتند (۷۴) و درگذشت امام دوم و سوم نیز به دست آنان بود.فجایع اعمال امویان به حدی فاحش و بی‏پرده بود كه اكثریت اهل تسنن با اینكه خلفا را عموما مفترض الطاعه می‏دانستند ناگزیر شده خلفا را به دون دسته تقسیم كردند.خلفای راشدین كه چهار خلیفه اول پس از رحلت پیغمبر اكرم می‏باشند (ابو بكر و عمر و عثمان و علی) و خلفای غیر راشدین كه از معاویه شروع می‏شود.
امویین در دوران حكومت خود در اثر بیدادگری و بی بند و باری به اندازه‏ای نفرت عمومی را جلب كرده بودند كه پس از شكست قطعی و كشته شدن آخرین خلیفه اموی،دو پسر وی با جمعی از خانواده خلافت از دار الخلافه گریختند و به هر جا روی آوردند پناهشان ندادند،بالأخره پس از سرگردانیهای بسیار كه در بیابانهای نوبه و حبشه و بجاوه كشیدند و بسیاری از ایشان از گرسنگی و تشنگی تلف شدند،به جنوب یمن در آمدند و به دریوزگی خرج راهی از مردم تحصیل كرده و درزی حمالان عازم مكه شدند و آنجا در میان مردم ناپدید گردیدند (۷۵) .
● شیعه در قرن دوم هجری
در اواخر ثلث اول قرن دوم هجری،به دنبال انقلابات و جنگهای خونینی كه در اثر بیدادگری و بد رفتاریهای بنی امیه در همه جای كشورهای اسلامی ادامه داشت،دعوتی نیز به نام اهل بیت پیغمبر اكرم در ناحیه خراسان ایران پیدا شده،متصدی دعوت«ابو مسلم مروزی»سرداری ایرانی بود كه به ضرر خلافت اموی قیام كردو شروع به پیشرفت نمود تا دولت اموی را بر انداخت (۷۶) .این نهضت و انقلاب اگر چه از تبلیغات عمیق شیعه سرچشمه می‏گرفت و كم و بیش عنوان خونخواهی شهدای اهل بیت را داشت و حتی از مردم برای یك مرد پسندیده از اهل بیت (سربسته) بیعت می‏گرفتند با اینهمه به دستور مستقیم یا اشاره پیشوایان شیعه نبود،به گواهی اینكه وقتی كه«ابو مسلم»بیعت خلافت را به امام ششم شیعه امامیه در مدینه عرضه داشت،وی جدا رد كرد و فرمود:«تو از مردان من نیستی و زمان نیز زمان من نیست» (۷۷) .
بالأخره بنی عباس به نام اهل بیت خلافت را ربودند (۷۸) و در آغاز كار روزی چند به مردم و علویین روی خوش نشان دادند حتی به نام انتقام شهدای علویین،بنی امیه را قتل عام كردند و قبور خلفای بنی امیه را شكافته هر چه یافتند آتش زدند (۷۹) ولی دیری نگذشت كه شیوه ظالمانه بنی امیه را پیش گرفتند و در بیدادگری و بی بند و باری هیچگونه فروگذاری نكردند.
«ابو حنیفه»رئیس یكی از چهار مذهب اهل تسنن به زندان منصور رفت (۸۰) و شكنجه‏ها دید و«ابن حنبل»رئیس یكی از چهار مذهب،تازیانه خورد (۸۱) و امام ششم شیعه امامیه پس از آزار و شكنجه بسیار،با سم درگذشت (۸۲) و علویین را دسته دسته گردن می‏زدند یا زنده زنده دفن می‏كردند یا لای دیوار یا زیر ابنیه دولتی می‏گذاشتند.
«هارون»خلیفه عباسی كه در زمان وی امپراطوری اسلامی به اوج قدرت و وسعت خود رسیده بود و گاهی خلیفه به خورشید نگاه می‏كرد و آن را مخاطب ساخته می‏گفت به هر كجا می‏خواهی بتاب كه به جایی كه از ملك من بیرون است نخواهی تابید!از طرفی لشكریان وی در خاور و باختر جهان پیش می‏رفتند ولی از طرفی در جسر بغداد كه در چند قدمی قصر خلیفه بود،بی‏اطلاع و بی اجازه خلیفه،مأمور گذاشته از عابرین حق عبور می‏گرفتند،حتی روزی خود خلیفه كه می‏خواست از جسر عبور كند،جلویش را گرفته حق العبور مطالبه كردند! (۸۳) یك مغنی با خواندن دو بیت شهوت انگیز،«امین»خلیفه عباسی را سر شهوت آورد،امین سه میلیون درهم نقره به وی بخشید،مغنی از شادی خود را به قدم خلیفه انداخته گفت:یا امیر المؤمنین !این همه پول را به من می‏بخشی؟خلیفه در پاسخ گفت اهمیتی ندارد ما این پول را از یك ناحیه ناشناخته كشور می‏گیریم!! (۸۴) ثروت سرسام آوری كه همه ساله از اقطار كشورهای اسلامی به عنوان بیت المال مسلمین به دار الخلافه سرازیر می‏شد،به مصرف هوسرانی و حقكشی خلیفه وقت می‏رسید،شماره كنیزان پریوش ودختران و پسران زیبا در دربار خلفای عباسی به هزاران می‏رسید!!
وضع شیعه از انقراض دولت اموی و روی كار آمدن بنی عباس،كوچكترین تغییری پیدا نكرد جز اینكه دشمنان بیدادگری وی تغییر اسم دادند.● شیعه در قرن سوم هجری
با شروع قرن سوم،شیعه نفس تازه‏ای كشید و سبب آن :
اولا)این بود كه كتب فلسفی و علمی بسیاری از زبان یونانی و سریانی و غیر آنها به زبان عربی ترجمه شد و مردم به تعلیم علوم عقلی و استدلالی هجوم آوردند.علاوه بر آن«مأمون»خلیفه عباسی (۱۹۵ـ۲۱۸) معتزلی مذهب به استدلال عقلی در مذهب علاقه‏مند بود و در نتیجه به تكلم استدلالی در ادیان و مذاهب رواج تام و آزادی كامل داده بود و علما و متكلمین شیعه از این آزادی استفاده كرده در فعالیت علمی و در تبلیغ مذهب اهل بیت فروگذاری نمی‏كردند (۸۵) .
ثانیا) مأمون عباسی به اقتضای سیاست خود به امام هشتم شیعه امامیه ولایت عهد داده بود و در اثر آن علویین و دوستان اهل بیت تا اندازه‏ای از تعرض اولیای دولت مصون بوده و كم و بیش از آزادی بهره‏مند بودند ولی باز دیری نگذشت كه دم برنده شمشیر به سوی شیعه برگشت و شیوه فراموش شده گذشتگان به سراغشان آمد،خاصه در زمان متوكل عباسی (۲۳۲ـ۲۴۷ هجری) كه مخصوصا با علی و شیعیان وی دشمنی خاصی داشت و هم به امروی بود كه مزار امام سوم شیعه امامیه را در كربلا با خاك یكسان كردند (۸۶) .
● شیعه در قرن چهارم هجری
در قرن چهارم هجری عواملی به وجود آمد كه برای وسعت یافتن تشیع و نیرومند شدن شیعه كمك به سزایی می‏كرد كه از آن جمله سستی اركان خلافت بنی عباسی و ظهور پادشاهان«آل بویه»بود .
پادشاهان«آل بویه»كه شیعه بودند،كمال نفوذ را در مركز خلافت كه بغداد بود و همچنین در خود خلیفه داشتند (۸۷) و این قدرت قابل توجه به شیعه اجازه می‏داد كه در برابر مدعیان مذهبی خود كه پیوسته به اتكای قدرت،خلافت آنان را خرد می‏كردند،قد علم كرده آزادانه به تبلیغ مذهب بپردازند .
چنانكه مورخین گفته‏اند در این قرن،همه جزیرهٔ العرب یا قسمت معظم آن به استثنای شهرهای بزرگ،شیعه بودند و با این وصف برخی از شهرها نیز مانند هجر و عمان و صعده در عین حال شیعه بودند.در شهر بصره كه پیوسته مركز تسنن بود و با شهر كوفه كه مركز تشیع شمرده می‏شد رقابت مذهبی داشت،عده‏ای قابل توجه شیعه بودند و همچنین در طرابلس و نابلس و طبریه و حلب و هرات،شیعه بسیار بود و اهواز و سواحل خلیج فارس از ایران نیز مذهب‏شیعه رواج داشت (۸۸) .
در آغاز این قرن بود كه«ناصر اطروش»پس از سالها تبلیغ كه در شمال ایران به عمل آورد به ناحیه طبرستان استیلا یافت و سلطنت تأسیس كرد كه تا چند پشت ادامه داشت و پیش از«اطروش»نیز حسن بن زید علوی سالها در طبرستان سلطنت كرده بود (۸۹) .
در این قرن،فاطمیین كه اسماعیلی بودند به مصر دست یافتند و سلطنت دامنه‏داری (۲۹۶ـ۵۲۷) تشكیل دادند (۹۰) .
بسیار اتفاق می‏افتاد كه در شهرهای بزرگ مانند بغداد و بصره و نیشابور كشمكش و زد و خورد و مهاجمه‏هایی میان شیعه و سنی در می‏گرفت و در برخی از آنها شیعه غلبه می‏كرد و از پیش می‏برد.
● شیعه در قرن نهم هجری
از قرن پنجم تا اواخر قرن نهم،شیعه به همان افزایش كه در قرن چهارم داشت ادامه می‏داد و پادشاهانی نیز كه مذهب شیعه داشتند به وجود آمده از تشیع ترویج می‏نمودند.
در اواخر قرن پنجم هجری،دعوت اسماعیلیه در قلاع الموت ریشه انداخت و اسماعیلیه نزدیك به یك قرن و نیم در وسط ایران در حال استقلال كامل می‏زیستند (۹۱) و سادات مرعشی در مازندران،سالهای متمادی سلطنت كردند (۹۲) .
«شاه خدابنده»از پادشاهان مغول،مذهب شیعه را اختیار كرد و اعقاب او از پادشاهان مغول،سالیان دراز در ایران سلطنت كردند و از تشیع ترویج می‏كردند و همچنین سلاطین«آق قویونلو و قره قویونلو»كه در تبریز حكومت می‏كردند (۹۳) و دامنه حكمرانی‏شان تا فارس و كرمان كشیده می‏شد و همچنین حكومت فاطمیین نیز سالیان دراز در مصر بر پا بود.
البته قدرت مذهبی جماعت با پادشاهان وقت تفاوت می‏كرد چنانكه پس از بر چیده شدن بساط فاطمیین و روی كار آمدن سلاطین«آل ایوب»،صفحه برگشت و شیعه مصر و شامات،آزادی مذهبی را بكلی از دست دادند و جمع كثیری از تشیع از دم شمشیر گذشتند (۹۴) .
و از آن جمله«شهید اول محمد بن محمد مكی»،یكی از نوابغ فقه شیعه،سال ۷۸۶ هجری در دمشق به جرم تشیع كشته شد (۹۵) !!
● و همچنین شیخ
” خمس را از اهل بیت و خویشان پیغمبر اكرم بریدند و نوشتن احادیث پیغمبر اكرم به كلی قدغن شد و اگر در جای حدیث مكتوب كشف یا از كسی گرفته می‏شد آن را ضبط كرده‏می‏سوزانیدند و این قدغن در تمام زمان خلفای راشدین تا زمان خلافت عمر بن عبد العزیز خلیفه اموی (۹۹ـ۱۰۲) استمرار داشت... “
اشراق«شهاب الدین سهروردی»در حلب به جرم فلسفه به قتل رسید (۹۶) !!
روی هم رفته در این پنج قرن،شیعه از جهت جمعیت در افزایش و از جهت قدرت و آزادی مذهبی،تابع موافقت و مخالفت سلاطین وقت بوده‏اند و هرگز در این مدت،مذهب تشیع در یكی از كشورهای اسلامی،مذهب رسمی اعلام نشده بود.
● شیعه در قرن دهم تا یازدهم هجری
سال ۹۰۶ هجری،جوان سیزده ساله‏ای از خانواده شیخ صفی اردبیلی (متوفای ۷۳۵ هجری) كه از مشایخ طریقت در شیعه بود با سیصد نفر درویش از مریدان پدرانش به منظور ایجاد یك كشور مستقل و مقتدر شیعه از اردبیل قیام كرده شروع به كشور گشایی و بر انداختن آیین ملوك الطوایفی ایران نمود و س از جنگهای خونین كه با پادشاهان محلی و مخصوصا با پادشاهان آل عثمان كه زمان امپراطوری عثمانی را در دست داشتند،موفق شد كه ایران قطعه قطعه را به شكل یك كشور درآورده و مذهب شیعه را در قلمرو حكومت خود رسمیت دهد (۹۷) .پس از درگذشت شاه اسماعیل صفوی،پادشاهان دیگری از سلسله صفوی تا اواسط قرن دوازدهم هجری سلطنت كردند و یكی پس از دیگری رسمیت مذهب شیعه امامیه را تأیید و تثبیت نمودند،حتی در زمانی كه در اوج قدرت بودند (زمان شاه عباس كبیر) توانستند وسعت ارضی كشور و آمار جمعیت را به بیش از دو برابر ایران كنونی (سال ۱۳۸۴ هجری قمری) برسانند (۹۸) گروه شیعه در این دو قرن و نیم تقریبا در سایر نقاط كشورهای اسلامی به همان حال سابق با افزایش طبیعی خود باقی بوده است.
● شیعه در قرن دوازده تا چهاردهم هجری
در سه قرن اخیر،پیشرفت مذهبی شیعه به همان شكل طبیعی‏سابقش بوده است و فعلا كه اواخر قرن چهاردهم هجری است تشیع در ایران مذهب رسمی عمومی شناخته می‏شود و همچنین در یمن و در عراق اكثریت جمعیت را شیعه تشكیل می‏دهد و در همه ممالك مسلمان نشین جهان،كم و بیش شیعه وجود دارد و روی هم رفته در كشورهای مختلف جهان،نزدیك به صد میلیون شیعه زندگی می‏كند.
پی‏نوشتها:
۱ـاولین اسمی كه در زمان رسول خدا پیدا شد،«شیعه»بود كه سلمان و ابوذر و مقداد و عمار با این اسم مشهور شدند (حاضر العالم الاسلامی،ج ۱،ص ۱۸۸)
۲ـ و انذر عشیرتك الاقربین (سوره شعرا،آیه ۲۱۴)
۳ـدر ذیل این حدیث،علی (ع) می‏فرماید:«من كه از همه كوچكتر بودم عرض كردم:من وزیر تو می‏شوم،پیغمبر دستش را به گردن من گذاشته فرمود:این شخص برادر و وصی و جانشین من می‏باشد باید از او اطاعت نمایید،مردم می‏خندیدند و به ابی طالب می‏گفتند:تو را امر كرد.
منبع : این روزها