دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
فریادها و نجواها
وقتی آخر هفته گذشته رمان «تاوان» یان مکیوئین را بازخوانی میکردم اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد این بود: از خدا میخواهم جو رایت – که دو سال پیش در فیلم «غرور و تعصب» یک اقتباس به همریخته و شلخته از جین آستین به خورد تماشاگران داد – به رمان شگفتانگیز مکیوئین گند نزند! رمانی که از شهوت و عشق و فقدان سخن میگوید و هر بلایی که هنر میتواند سر زندگی بیاورد را بر شخصیتهایش آوار میکند. دومین چیزی هم که به ذهنم خطور کرد این بود: کریستوفر همپتون به عنوان فیلمنامهنویس واقعاً با این همه عبارات به هم پیوسته که به هیچ قاعده و اصولی پایبند نیستند چه میخواهد بکند؟ فیلمهای زیادی را میتوان نام برد که از روی رمانها و یا داستانهای معتبر و معروف اقتباس شدهاند اما حقیقت این است که تعداد کمی از آنها نتوانستهاند کیفیت و اعتبار منبع اقتباسشان را تکرار کنند. در میان این فیلمها شاید «رستگاری شاوشنک» یک استثناء باشد که بیشک میتواند در برابر رمان استیون کینگ قد علم کند.
فیلمهای زیادی از روی نمایشنامههای شکسپیر تولید شدهاند اما کدامیک را میتوانید همتراز نمایشنامه مورد اقتباسش بدانید؟ حتی فیلمنامه «بلوند قانونی» هم در برابر رمان آن حرفی برای گفتن ندارد. فیلم «تاوان» هم ظاهرا متاثر از همین قاعده به پای رمان یان مک یوئین نمیرسد و نمیتواند ارزشهای ادبی آن را در قالب فیلمی سینمایی بازآفرینی کند.
مکیوئین را میتوان به همراه آستین از سردمداران شاخص رئالیسم روانشناختی در ادبیات دانست با این تفاوت که مکیوئین خلاف آستین نه به دلیل شخصیتهای متعدد و تاثیرگذار مورد توجه فیلمسازان واقع شده است و نه به دلیل جزئیات توصیفی فراوان. بلکه این ویژگیهای گوتیک موجود در «تاوان» بوده که آن را برای اقتباس سینمایی مناسب کرده است؛ ویژگیهایی که در مرز باریک میان درونگرایی اخلاقی، وحشت اغراق شده و کمدی سیاه موجود در رمان نمود یافته است.
نقطه ضعف فیلم «تاوان» فاصله گرفتن نسبی آن از اصول ملودرام است و به همین دلیل به یک نمایش اعصاب خردکن شبیه شده است که بر مبنای شهادتی دروغ سرنوشت یک خانواده روستانشین اما پرافاده انگلیسی را در تابستان گرم سال ۱۹۳۵ دگرگون میکند و جوانان خانواده را به جنگ جهانی میفرستد؛ جنگی که دو جوان از سه جوان خانواده را به کام مرگ میکشد و تنها یکی از آنها را زنده باقی میگذارد. البته ماجرای اصلی از کمی قبلتر شروع شده است: جایی که برایونی تالیس ۱۳ساله (با بازی سوارشی رونان) که نمایشنامهنویسی تازه کار است از رابطه موجود میان خواهرش مسیلیا (کایرا نایتلی) و پسر خدمتکار خانه رابی (جیمز مکآوی) برداشت نادرستی میکند و با شهادت دروغ خود جنایتی که در عمارت درندشت و تا حدی ترسناک تالیس روی داده است را به گردن رابی میاندازد. در واقع برایونی با دروغ خود علاوه بر زندگی خودش زندگی اطرافیانش را هم نابود میکند. میتوان با اطمینان گفت که جو رایت کارگردانی فیلم «تاوان» رادار تجاری خود را به کار انداخته بوده است تا رمان سیاه نسبتا مهجور مکیوئین را به یک فیلم محبوب تبدیل کند و به همین دلیل نیمه اول فیلم را با تأثیر از فیلمهای پرآوازه اسکاری کارگردانی کرده است که به دلیل تصنعی بودنش به ترکیب نسبتاً ماهرانهای از دو سریال تلویزیونی مشهور به نامهای «تئاتر شاهکار / Masterpiece Theatre» و «طبقه بالا، طبقه پایین/ Upstairs, Downstairs» شبیه شده است.
رایت با هوشمندی برای اولینبار در زندگی کایرا نایتلی از وی در نقش یک زن آزادیخواه اما شکننده و زودرنج استفاده کرده است که پتانسیل زنانه هم دارد. مکآوی هم در قالب یک جوان نجیب در سایه نایتلی ایفای نقش میکند تا نشان دهد رابی چگونه در آبهای گرم بیتجربگی جوانیاش سقوط میکند. مکآوی همچنین زوج مناسبی برای بازیگر زیبا و البته با استعدادی همچون نایتلی است که میتواند با تکیه بر صورت کمتر شناخته شده خود تقابل جالبی در کنار وی ایجاد کند. مکیوئین استاد خلق پیچیدگیهای زیرکانه است و عموماً اصول داستانیاش را در سایه فروع قرار میدهد و شخصیتهایش را از چشم دیگر شخصیتها به خواننده معرفی میکند. به عنوان مثال در همین رمان «تاوان» تغییر و تحول برایونی بیهیچ اشاره مستقیمی در بستر جنگ جهانی دوم تعریف میشود.
سفری که از جنسیت در حال شکلگیری برایونی آغاز میشود، به غرور و گستاخی دوران جوانی میرسد و به بلوغ شخصیت رماننویس وی در پایان فیلم منتهی میشود. هم مکیوئین و هم همپتون (که مهارت خوبی در تبدیل نثر مواج نویسنده به دیالوگ داشته است) داستان خود را در سایه جنگ بسط دادهاند و از برایونی جوان (با بازی رامولا گارای) استفاده کردهاند که در وهله اول مانع وصال زوج عاشق شده بود تا اسطوره زنان قهرمان اینگونه داستانها را نابود کند.
جو رایت که ظاهراً (مانند من) خوره فیلمهای کلاسیک هالیوودی است نیمه دوم رمان مکیوئین را در قالب نسخهای بدلی و بیارزش از فیلمهای جنگی دهه ۱۹۴۰ به تصویر کشیده است و از ویژگیهای آن فیلمها مانند دیالوگهای ضدجنگ نجیبزادگان و صحنههای جنگ پر از دود و فریاد زخمیهایی که در فرانسه جان میسپارند استفاده فراوان کرده است. از طرف دیگر صحنههایی در رمان وجود دارد که مکیوئین در آنها زمزمه میکند اما رایت در برداشت سینمایی همان صحنهها فریاد را به زمزمه ترجیح داده است. موسیقی متن اپرایی فیلم هم با آن همه سر و صدای اضافیاش با صدای متوالی کلیدهای ماشین تحریر و صدای طبلهایی که خبر از جنگ میدهند ترکیب شده است تا در به حاشیه راندن عمیقترین و مهیجترین مضمون رمان مکیوئین نقش بسزایی داشته باشند: اینکه یک داستان چگونه میتواند تاوان اشتباهات موجود در زندگی را بپردازد (و یا حتی نپردازد). شاید به دلیل بیتوجهی به همین مضمون کلیدی است که سسیلیا و رابی در پایان فیلم برخلاف مشابهانشان در رمان مجبورند در مجموعه تصویری نچسب و باسمهای که شبیه یکی از کارت پستالهای شرکت هالمارک است گرفتار شوند و در ساحلی بادگیر که برای همیشه به رنگ قهوهای تیره است در آغوش یکدیگر آرام بگیرند.
منبع: Village Voice
الا تیلر
الا تیلر
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست