سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا

هرمنوتیک فلسفی و قرائت‌های مختلف از دین


هرمنوتیک فلسفی و قرائت‌های مختلف از دین
هرمنوتیك شامل مجموعه بحثهایی درباره تفسیر متن و فهم آن است. در واقع، علمی است كه متكفل بیان شیوه فهم و مكانیزم تفسیر متون است. برای هرمنوتیك می‏توان دو اصطلاح عام و خاص تصور كرد. اصطلاح عام آن، هر نوع پژوهشی را در باب تفسیر متن شامل می‏شود و اصطلاح خاص آن ناظر به مباحثی است كه معنای متن را با توجه به فضای فرهنگی و علمی ذهن مخاطب در نظر می‏گیرد. هرمنوتیك فلسفی رویكردی جدید در باب تفسیر متن است كه مبتنی بر مفسرمحوری است. نظریه قرائتهای مختلف از دین، مبتنی بر همین مبنای تفسیری هرمنوتیك مدرن است. آنچه در پی می‏آید نگاهی منتقدانه به مبانی هرمنوتیك مدرن و قرائتهای مختلف از دین و نوع ارتباط آنها با یكدیگر است.
هرمنوتیك فلسفی یكی از رویكردهای مدرن در باب تفسیر متن به حساب می‏آید. خصوصیات مبنایی این رویكرد فلسفی به تفسیر متن، باعث شده است تا از سویی مورد توجه و بررسی اهل نظر و اندیشه قرار گیرد و از سویی دیگر منشأ پیدایش و یا مستند برخی مكتبهای فلسفی دیگر شود. بحث قرائتهای مختلف از دین كه در سالهای اخیر مورد توجه و تبلیغ قرار گرفته، اثر پذیرفته از همین رویكرد فلسفی در باب تفسیر متن است؛ به گونه‏ای كه می‏توان گفت پشتوانه مبنایی بحث قرائتهای مختلف از دین، هرمنوتیك فلسفی است. البته اثبات این نكته متوقف بر بیان حقیقت هرمنوتیك فلسفی و مبانی آن است تا از این رهگذر بتوان به میدان نقد و ارزیابی بحث قرائتهای مختلف از دین وارد شد. از این رو، بحث خود را با مطالبی در باب هرمنوتیك فلسفی آغاز می‏كنیم. البته پیش از آن، نگاهی معناشناسانه به مفهوم هرمنوتیك و برخی متعلقات آن لازم به نظر می‏رسد.
● چیستی هرمنوتیك
هرمنوتیك(۲) از كلمه یونانی hermeneuien به معنای تفسیر كردن گرفته شده است. در اصطلاح هم، شامل مجموعه بحثهایی درباره تفسیر متن و فهم آن است. در قرون وسطا، هرمنوتیك را به معنای تفسیر و تأویل كتاب مقدس به كار می‏بردند و به تعبیر پل ریكور (از نظریه‏پردازان هرمنوتیك معاصر) علمی است كه متكفل بیان شیوه فهم و مكانیزم تفسیر متون است.(۳) بنابراین، دو ركن اساسی و دو گزینه مهم قابل بررسی در این بحث وجود دارد: فهم و متن. در واقع، اجزای كلیدی هرمنوتیك این دو گزینه است. هم باید مكانیزم فهم تبیین شود و هم معنای متن مورد توجه قرار گیرد.
با توجه به قلمرو این بحث می‏توان برای هرمنوتیك دو اصطلاح عام و خاص تصور كرد. اصطلاح عام هرمنوتیك شامل هر نوع پژوهشی در باب تفسیر متن می‏شود و به تبع آن، در برگیرنده تمامی مكتبها و رویكردهای مختلف در زمینه تفسیر متن است. بنابر اصطلاح عام، مباحثی از قبیل بحث الفاظ اصول كه به نوعی مرتبط با تفسیر و فهم متن و مراد مؤلف است، جزء مباحث تفسیر متن به حساب می‏آید. اصطلاح خاص این مفهوم هم ناظر به مباحثی است كه معنای متن را در ارتباط با فضای علمی و فرهنگی مخاطب بررسی می‏كند. از این رو، دانشمندان هرمنوتیك به گروه خاصی كه در این زمینه پژوهش می‏كنند، اطلاق می‏گردد. هرمنوتیك به معنای عام آن با پیدایش متن پیدا شده اما هرمنوتیك به معنای خاص آن و به عنوان شاخه‏ای از شاخه‏های علوم و علمی مستقل حدود دو یا سه قرن قدمت دارد كه از آن به هرمنوتیك مدرن یاد می‏شود. شایان ذكر است كه متن در این بحث شامل هر چیزی است كه مفید معنایی باشد. بنابراین، غیر از مكتوبات، سخنان، اثرهای هنری، طبیعت، هستی و هر منظره‏ای كه متضمن معنایی در درون خود است، متن محسوب می‏شود.
● بنیانگذاران هرمنوتیك مدرن
در تاریخ این رشته علمی به اندیشمندان نام‏آوری برمی‏خوریم كه هریك در استخوان‏بندی و ارتقای آن نقش اساسی داشته‏اند. اولین كسی كه در باب هرمنوتیك كتاب نوشت، یوهان رامباخ بود كه در سال ۱۷۲۳ كتابی با عنوان نهادهای هرمنوتیك قدسی نوشت. این كتاب را می‏توان سرآغاز هرمنوتیك نوین قلمداد كرد. كلادنیوس نیز در سال ۱۷۴۲ كتابی با عنوان درآمدی بر تفسیر از سخن‏ها و كتاب‏های خردمندانه نگاشت و در آن، این نكته را بیان كرد كه در تفسیر متن، آنچه مهمترین محور به حساب می‏آید، نیت مؤلف است؛ زیرا ما در تفسیر متن به دنبال فهم مراد و مقصود مؤلف هستیم نه چیز دیگر.(۴) شلایرماخر نیز یكی از شخصیتهای مشهور، بلكه بنیانگذار این علم نوین قلمداد می‏گردد. اگوست بك و دیلتای از دیگر دانشمندان هرمنوتیك نوین به حساب می‏آیند كه هر كدام با ارائه نظریه‏هایی، تحولاتی در هرمنوتیك به وجود آوردند.
در خصوص هرمنوتیك فلسفی باید گفت آنچه در این رویكردی فلسفی اتخاذ شده، غیر از رویكرد متداول در باب فهم است؛ یعنی فهم در این مكتب فلسفی، دست‏یابی به مراد و مقصود مؤلف متن نیست (چنان كه كلادینوس و دیگران می‏پنداشتند) بلكه آنچه مهم است فهم مفسر است و این كه مفسر از متن چه می‏فهمد. این رویكرد بر این مبنا استوار بود:
«آنچه ما قابل فهم می‏شماریم، معلول عوامل پنهان و مقدری است كه فهم ما قبل از تفكر، واجد آن بوده است. به تعبیری می‏توان گفت تفسیر مستلزم پیش فرض است؛ یعنی هر تفسیری حتی تبیینهای علوم طبیعی نیازمند پیش فرض هستند. قبل از پرداختن به زمین‏شناسی ما سنگ و صخره را به عنوان سنگ و صخره فهم می‏كنیم و سپس بر روی آن مطالعه می‏نماییم.»(۵)
از آنجا كه تكیه‏گاه این مكتب تفسیری، بر وجودشناسی است، هرمنوتیك فلسفی نامیده شده است. بر طبق گزاره‏های این مكتب، فهم ما از وجود و نیز وجود انسان، دقیقا در تفسیر ما از متون و فهم متن دخیل و تأثیرگذار است. بدیهی است نتیجه چنین رویكردی آن خواهد بود كه تحقق فهم، دائما متوقف بر افق خاص مفسر است كه در رتبه قبل از فهم متن قرار دارد و ما بدون سهم‏بخشی به آن افق خاص (كه همان افق ذهنی مفسر است) نمی‏توانیم به هیچ فهمی از هیچ متنی نایل آییم. افق ذهنی مفسر هم، شامل پیش‏فرضها و پیش‏داوریهای ذهنی اوست كه از وجود گرفته شده و مبتنی بر هستی‏شناسی و پدیدارشناسی است و طبعا در مراجعه به جهان و پدیدارها دائما تحول‏پذیر است؛ یعنی مفسر با یك سری پیش‏فرضها و پیش‏فهمهای ذهنی دائما متغیر به سراغ متن می‏رود. بنابراین، فرایند فهم چیزی جز اتحاد افق معنایی متن و افق معنایی مفسر نیست و آنچه را مفسر از متن با ملاحظه سلایق خود می‏فهمد مهم است نه كشف مراد مؤلف و از این روست كه هرمنوتیك فلسفی در فرایند فهم، مفسر محور است نه مؤلف محور.
در تكوین هرمنوتیك فلسفی دو اندیشمند مؤثر بودند بلكه بانیان این رویكرد هرمنوتیكی خاص به شمار می‏آیند: هیدگر و گادامر. هیدگر وجودشناسی را به جای روش‏شناسی و معرفت‏شناسی قرار داد و هرمنوتیك را از حوزه معرفتی به حوزه فلسفی و وجودشناسی كشاند. گادامر، اندیشمندی لهستانی است كه در برسلاو سابق (ورتسلاو فعلی) به دنیا آمد.(۶) او هرچند از شخصیتهایی مانند دیلتای متأثر شده بود، اما شاگرد هیدگر بود و بیشترین تأثیر را از او پذیرفت. گادامر در تبیین و تثبیت هرمنوتیك فلسفی، كوشش‏های ژرفی انجام داد؛ به گونه‏ای كه شخصیت برجسته این مكتب فكری به حساب می‏آید.(۷)
● زیرساخت‌های تفكر هیدگر و گادامر
مبنای فكری هیدگر و گادامر، دخالت پیش‏فرضها و ذهنیات مفسر در تفسیر متن است. هیدگر معتقد است برای هر تفسیری پیش‏فرض یا پیش‏فرضهایی لازم است. حتی تفسیرهای مربوط به علوم طبیعی، پیش‏فرض طلبند. پیش‏فرضی كه ما از وجود یا وجود انسان داریم، كاملاً در تفسیر متون دخیل است. او معتقد است واژه‏ها دارای مفاهیم غیر متغیر مستقل از كاربردشان نیستند. بنابراین، گذشتگان از برخی مفاهیم چیزی می‏فهمیدند كه ممكن است ما خلاف آن را بفهمیم. هیدگر در باب تفسیر یك متن به نحو قطعی، حرف صریحی ندارد، فقط قائل به تأثیر و دخالت پیش‏فرضهای مفسر در تفسیر متن است. به همین جهت، ممكن است این تفسیر در زمانهای مختلف، دستخوش تغییر و تبدل هم گردد.(۸)
گادامر نیز همین رویكرد یعنی دخالت سلایق و پیش‏فرضهای مفسر را در تفسیر و فهم متن دخیل می‏داند. به عبارتی، افق معنایی مفسر كه همان انتظارات، پرسشها، عقاید و سلایق اوست، با افق معنایی متن ادغام می‏شود؛ بدین معنا كه شناسنده (مفسر) با پیش‏فرضهای از پیش تعیین شده به سراغ متن می‏رود و هیچ متنی فارغ از افق معنایی مفسر، قابل فهم نیست.(۹) بدیهی است نتیجه چنین مبنایی آن خواهد بود كه همیشه فهم ما از یك متن، فهمی عصری و وابسته به فضای ذهن خاص مفسر باشد. از این رو، هیچ‏گاه جزم و اطمینان به معنای یك متن برای ما امكان‏پذیر نخواهد بود و هیچ تفسیری را نمی‏توان دائما قطعی و صحیح دانست.
● خاستگاه هرمنوتیك فلسفی و چالش‌های فرارو
با توجه به مبانی اندیشه هرمنوتیك فلسفی، می‏توان خاستگاه این رویكرد تفسیری را، اعتبار همه فهمها حتی در یك موضوع واحد دانست؛ بدین معنا كه به مقتضای این رویكرد، در واقع فهم صحیح و غیرصحیح وجود ندارد. توضیح آن كه در باب تفسیر متن، برخی مؤلف‏محورند و معتقدند ما در فرایند تفسیر و فهم، به دنبال فهم مراد مؤلف هستیم، نه چیز دیگر؛ یعنی می‏خواهیم آنچه را مؤلف می‏خواسته بگوید، دریابیم. از این رو، مفسر تمام همت خود را به كار می‏برد تا با كمك قرائن و شواهد معتبر به مراد مؤلف دست پیدا كند و این امر در خصوص متون دینی بسیار جدی است؛ زیرا اساس بندگی و عبودیت كه پس از اعتقاد به خدا، امتثال اوامر و ترك نواهی اوست، زمانی محقق می‏گردد كه بتوانیم مراد واقعی او را از متن دینی دریابیم. برای ما مهم آن است كه مراد واقعی و مقصود حقیقی حضرت احدیت دست پیدا كنیم.
در مقابل، گروهی مفسرمحورند؛ یعنی معتقدند آنچه در فرایند تفسیر برای آنها مهم است، فهم و برداشت مفسر است نه مراد مؤلف. این گروه، تفسیر را تركیبی از افق معنایی مفسر با افق معنایی متن تلقی می‏كنند. در این دیدگاه كشف مراد مؤلف مهم نیست. آنچه مهم و محور است، برداشت مفسر است؛ اگر چه خلاف مراد مؤلف باشد. افرادی مانند هیدگر و گادامر نیز كه حقیقت فهم را متوقف بر پیش‏دانسته‏ها و سلایق و انتظارات مفسر می‏دانستند، جزء مفسرمحورها به شمار می‏آیند. این رویداد هرمنوتیكی به متن (مفسرمحوری) از جهات عدیده‏ای نقدپذیر است كه به برخی از آنها اشاره می‏كنیم:
۱ـ از آنجا كه هرمنوتیك فلسفی مبتنی بر مفسرمحوری است و رأی مفسر را بر مراد و مقصود مؤلف ترجیح می‏دهد، قهرا به نسبیت معرفت شناختی منتهی می‏گردد؛ زیرا در صورت وجود تفسیرها و فهمهای مختلف و متناقض نسبت به یك اثر و با توجه به اعتبار همه آنها (چنان كه مدعای قائل است) باید همه آنها بدین دلیل كه با پیش‏فرضهای مفسرین صورت پذیرفته‏اند، تفاسیری صحیح و معتبر باشند و روشن است كه تصحیح دو تفسیر متناقض نسبت به یك متن، امری غیر معقول است، در حقیقت، در این دیدگاه چون ملاك و معیاری برای تشخیص صحیح و غیرصحیح وجود ندارد، در فرایند تفسیر به چیزی جز شكاكیت معرفتی نخواهیم رسید.(۱۰)
۲ـ اینكه فهم مراد و مقصود مؤلف بدون لحاظ پیش‏فرضهای مفسر امكان‏پذیر نیست و به تعبیری توقف شناخت پیام واقعی مؤلف كه در قالب متن آمده است بر دخالت دادن سلایق و ذهنیتهای مفسر، ادعایی بدون دلیل است. افرادی مانند گادامر بر اساس كدام برهان عقلی و منطقی به این نتیجه رسیده‏اند كه مقوله تفسیر، جز با اتحاد افق معنایی متن و افق فهم مفسر تحقق‏پذیر نبوده و دست‏یابی به مراد مؤلف بدون دخالت دادن ذهنیتها و سلایق مفسر، امری غیر ممكن است؟! آیا واقعا بدون دخالت دادن سلایق فردی مفسر و اوضاع شخصی و روحی او نمی‏توان به فهم مراد مؤلف دست یافت؟! بدیهی است التزام به چنین امری محتاج دلیل است. مگر این كه ادعا كنند كه آنها به دنبال كشف مراد مؤلف نیستند كه در این صورت باید پاسخ دهند كه انگیزه آنها از تفسیر متن چه بوده است و به چه منظور به تفسیر متنی خاص روی آورده‏اند. تحقیقاتی كه عقلای عالم روی اسناد رسمی و سری و یا مكاتبات بزرگان و اندیشمندان انجام می‏دهند به چه منظور است؟ آیا انگیزه جز دست‏یابی به محتوای آنها كه همان مراد مؤلفشان است انگیزه دیگری داشته‏اند؟!۳ـ سیره عقلا بیانگر این واقعیت است كه هر صاحب خردی كه به مطالعه متنی می‏نشیند، در پی آن است كه مراد مؤلف را دریابد. از این رو، تمام تلاش خود را صرف مقدمات رسیدن به چنین فهمی می‏كند و آنچه او را در رسیدن به این هدف یاری می‏رساند، انجام می‏دهد. و چه بسا خود را به افق زمانی متن منتقل می‏كند تا از این طریق به مشخصه‏های زمانی و مكانی حتی روحیات شخصی مؤلف نزدیكتر شود تا بتواند مراد او از متن را بهتر دریابد. بنابراین، هرمنوتیك فلسفی با تأكیدش بر عدم اهتمام به كشف مراد مؤلف، با سیره و روش عقلا در تغایر است.
۴ـ وقتی این مسأله برهانی شد كه هدف از تفسیر، كشف مراد صاحب متن است، قائلین به هرمنوتیك فلسفی كه قائل به محوریت مفسر هستند، باید اول این مسأله را اثبات كنند كه بدون توجه به پیش‏فرضها و دخالت دادن سلایق مفسر در فرایند تفسیر، دسترسی به مراد مؤلف امكان ندارد، آنگاه از لزوم دخالت دادن سلیقه‏ها و ذهنیتها و روحیات خاص مفسر در فرایند فهم سخن برانند؛ زیرا با فرض عدم توقف فهم مراد مؤلف بر سلایق مفسر، جایی برای مقتضیات مفسرمحوری باقی نخواهد ماند و قائلین به هرمنوتیك فلسفی تاكنون دلایل محكمی بر توقف فهم مراد مؤلف بر دخالت دادن ذهنیتهای مفسر در تفسیر متن ارائه نداده‏اند.
۵ـ انسان در مواجهه با متنی كه مربوط به زمان حال نیست با دو نوع فهم و برداشت روبروست: یكی كشف و فهم مراد صاحب آن متن، مستقل از ملاحظات مربوط به متن و دیگری فهمی مطابق با ملاحظه سلایق مفسر. حال اگر كسی فقط در پی كشف مراد مؤلف است نه چیز دیگر (یعنی مهم برایش، فهم این است كه مؤلف چه می‏خواسته بگوید.) هرمنوتیك گادامری نسبت به ارائه طریق برای دست‏یابی به چنین فهمی ناتوان است؛ زیرا آنچه را هرمنوتیك فلسفی برمی‏تابد فقط قسم دوم است كه متكی بر نادیده انگاشتن مراد مؤلف است.(۱۱)
خویشاوندی مبنایی هرمنوتیك و بحث قرائت‌های مختلف
یكی از مباحثی كه به تازگی توسط برخی از اندیشمندان مسلمان به آن دامن زده شده، بحث قرائتهای مختلف از دین است كه در باب فهم گزاره‏ها و تفسیر متون دینی منطقی بر رویكرد هرمنوتیك فلسفی است.
عینیت نتیجه‏ای كه از بحث قرائتهای مختلف و هرمنوتیك فلسفی به دست می‏آید، تداعی كننده نوعی قرابت و خویشاوندی مبنایی بین این دو رویكرد است: طبعا بررسی ارتباط این دو تفكر برای شناخت مبانی رویكرد قرائتهای مختلف از دین، امری لازم می‏نماید. اما پیش از پرداختن به رابطه بین این دو رویكرد تفسیری، در خصوص اختلاف قرائتها در فهم دین و متون دینی توجه به این نكته ضروری است كه بحث تفسیر و تأویل متون پیشینه‏ای به قدمت فرهنگ آدمی دارد و در اسلام نیز از سابقه‏ای طولانی برخوردار است. بنابراین، می‏توان گفت اختلاف برداشتها در خصوص متون دینی اسلام و آموزه‏های آنها، بویژه در علم تفسیر، عرفان نظری، اصول و استنباط از روایات انكار نشدنی است.
در باب تفسیر قرآن، تفسیرهای متعدد با گرایشهای مختلف پدید آمد. این تعدد برداشتها از آیات، خود به نوعی طرح مباحث هرمنوتیكی است اما نكته شایان توجه آن است كه این فهمها و تفسیرهای مختلف از سوی مفسرین با پذیرش محوریت متن و به منظور دست‏یابی به مراد صاحب متن بوده و خواهد بود؛ یعنی آنها به دنبال فهم معنای واقعی متن و مراد مؤلف هستند بدون دخالت دادن سلایق خودشان در تفسیر متن و این مطلب با آنچه «امكان قرائتهای مختلف از دین» نام نهاده‏اند، تفاوت روشنی دارد؛ زیرا نظریه مشهور قرائتهای مختلف از دین، عمدتا از هرمنوتیك فلسفی تغذیه می‏كند و بر این باور است كه آنچه در تفسیر و فهم متن اهمیت دارد ادغام و تركیب افق معنایی مفسر و افق معنایی متن است (به همان بیانی كه گذشت). چكیده ادعای معتقدین به هرمنوتیك فلسفی از این قرار است:
۱ـ شریعت و متون دینی صامت و خاموشند؛ ۲ـ پیش‏فرضهای ذهنی و خارجی مفسران و مخاطبان، در تفسیر متون تأثیر می‏گذارد؛ ۳ـ حقیقت و گوهر دین در تور هیچ مفسری نمی‏افتد؛ ۴ـ هیچ قرائت ناب و سره‏ای وجود ندارد و ما همواره با آمیخته‏ای از حق و باطل سر و كار داریم.»(۱۲)
بنابراین قرائتهای مختلف چون مبتنی بر مبنای هرمنوتیك مدرن فلسفی (مفسرمحوری) است، قطعا مفسرمحور است. وقتی چنین شد تشخیص ردپای هرمنوتیك فلسفی در بحث قرائتهای مختلف از دین، امر مشكلی نخواهد بود. بنابراین، به نظر می‏رسد بین این دو مكتب تفسیری، ارتباط محكمی از نوع اشتراك در مبنا وجود دارد كه البته اشتراك مبنایی این دو، مستلزم اشتراك در نتایج خواهد بود.
ضابطه‏مند بودن اختلاف نظر مفسرین در برداشت از كتاب و سنت
از آنجا كه اختلاف قرائتها بین علمای دینی در خصوص آموزه‏های دینی، امری انكارنشدنی است، این پرسش پیش می‏آید كه آیا مقتضای چنین امری تأیید بحث قرائتهای مختلف از دین و یا هرمنوتیك فلسفی نیست؟
در پاسخ باید گفت: پذیرش اختلاف قرائتها بین علمای دین نه تنها مؤید نظریه قرائتهای مختلف از دین یا هرمنوتیك فلسفی نیست بلكه با آن تفاوت جدی و مبنایی دارد؛ زیرا اختلافی كه بین اندیشمندان اسلامی و مدافعان هرمنوتیك فلسفی وجود دارد، مربوط به امكان و عدم امكان یا قرائتهای مختلف نیست بلكه نقطه اختلاف، دو نكته بنیادین در باب تفسیر و بازكاوی متن است:
الف) عمومیت اختلاف قرائتها: معتقدین به هرمنوتیك فلسفی و به تبع آن، قرائتهای مختلف از دین، قائل به اختلاف قرائتها به صورت موجبه كلیه هستند؛ یعنی اختلاف قرائت را در همه گزاره‏های دینی جاری می‏دانند، بدون آن كه قائل به فهمهای ثابت و شفاف درباره گزاره‏های متون دینی باشند و در واقع، هیچ قلمرویی را برای اختلاف فهم‏ها نمی‏پذیرند. بر اساس این تفكر، تك تك آیات قرآن می‏تواند مورد اختلاف قرائت قرار گیرد؛ در حالی كه مخالفان این رویكرد، اختلاف قرائت را به صورت موجبه جزئیه می‏پذیرند و در عین حال به فهمهای ثابت از دین نیز اعتقاد دارند.
ب) اعتقاد به وجود معیار ارزیابی فهمهای صحیح از غیر صحیح: مدافعین نظریه امكان قرائتهای مختلف از دین با توجه به اقتباسی كه از هرمنوتیك فلسفی دارند، هیچ نوع معیاری را برای تشخیص فهمهای صحیح و غیرصحیح قبول ندارند و به تعبیر دیگر، در روش‏شناسی فهم دین نیز نسبی‏گرا هستند؛ در حالی كه رویكرد مقابل، به وجود معیارهای ثابت برای تشخیص فهمهای صحیح از غیر صحیح معتقد است و این اختلاف نظرها را ضابطه‏مند می‏داند. بنابراین، بین این دو بحث اختلاف اساسی وجود دارد و وجود اختلاف نظر بین علمای دینی در پاره‏ای از گزاره‏های دینی، دلیل اثبات نظریه قرائتهای مختلف از دین نیست. البته توجه به این نكته ضروری است كه لزوما چنین نیست كه تفسیرهای ضابطه‏مند، مختلف هم نباشند.
این‏كه تفسیر باید بر اساس ضابطه و قاعده باشد، به این معناست كه اصول عقلانی‏ای كه رعایت آن لازم است در فرایند تفسیر مورد توجه و مراعات قرار گیرد. در عین حال، چه بسا مفسرانی با تكیه بر همین اصول منطقی و پیش نیاز تفسیر، به برداشتهای مختلفی هم برسند و این مسأله با مدعای هرمنوتیك فلسفی كه قائل به هیچ ضابطه‏ای در مكانیزم تفسیر متن (جز دخالت ذهنیت‏ها و سلایق مفسر) نیست، بسیار تفاوت دارد. به علاوه، بیشتر اختلافهای اندیشمندان دینی، در حقیقت، ابتدایی و غیر واقعی‏اند؛ مثلاً اختلاف در برداشتهای فقهی بین فقها امر مسلمی است اما با مطالعه جوانب قضیه، معلوم می‏شود كه دو فتوای مختلف، در واقع ناظر به دو ساحت از یك موضوع بوده‏اند یا اصلاً متعلق آنها موضوع واحد نبوده است تا موجب تعارض گردد.
نتیجه آن كه حتی كثرت اختلاف برداشتها در بین عالمان دینی از آنجا كه مبتنی است بر قواعد و ضوابط منطقی و عقلانی مكانیزم تفسیر، پذیرفتنی است و منافاتی با عقل ندارد. این مسأله مخصوص عالمان دینی نیست و دانشمندان و متخصصان رشته‏های علوم طبیعی، انسانی و... را نیز در بر می‏گیرد.
●● سخن پایانی
بحث امكان قرائتهای مختلف از دین در سالهای اخیر در جامعه اسلامی ایران حساسیت خاصی پیدا كرده است. برخی به آن دامن می‏زنند و گروهی دیگر به نقد آن می‏پردازند. چنین حساسیتی معلول عواملی است كه به دو مورد آن اشاره می‏كنیم:
۱ـ فرهنگ جامعه ما مبتنی بر آموزه‏های دینی است. از طرفی توجه به دین و آموزه‏های دینی و امتثال آنچه خداوند از ما خواسته است، متوقف بر فهم صحیح مراد او، از متون دینی است. به همین منظور عالمان دینی همیشه درصدد آن بوده و هستند كه به مقصود و مراد واقعی خداوند و شارع مقدس دست پیدا كنند و طبیعی است كه چنین امری با رویكرد مفسرمحوری كه مبنای هرمنوتیك گادامری است و طراحان قرائتهای مختلف هم آن را پذیرفته‏اند، در تعارض بوده، نوعی اصطكاك معرفت شناختی را در جامعه ایجاد می‏كند. بدین سبب جامعه دینی در خصوص تفكر نسبی‏گرایی معرفتی و نتایج و پیامدهای آن و آنچه متكی به چنین تفكراتی است (مانند نظریه قرائتهای مختلف از دین) حساسیت نشان می‏دهد.
۲ـ این نظریه دست‏كم در جامعه اسلامی ایران فاقد وجهه علمی است. بدین معنا كه طرح این نظریه و دامن زدن به آن بیشتر رنگ و بوی سیاسی دارد. توضیح آن كه یكی از راههای مبارزه سیاسی با هر حكومتی، تضعیف و تخریب مبانی ایدئولوژیكی نظام ایدئولوژیك مورد نظر است. در خصوص نظام جمهوری اسلامی نیز برخی برآنند تا از راه تضعیف آرمانها و تشكیك در ارزشهای تعریف شده و اصول بنیادین این نظام، پشتوانه مكتبی آن را مخدوش كنند و روشن است كه مبارزه ایدئولوژیكی بسیار جدی‏تر از سایر مبارزه‏هاست. مثال آن، همین تمسك به نظریه قرائتهای مختلف برای تضعیف اصول قانون اساسی است. در قانون اساسی این مطلب كه قوانین مصوب نظام اسلامی نباید با شریعت مخالفت داشته باشد، تأكید شده است. مخالفین نظام با تمسك به نظریه قرائتهای مختلف می‏گویند: باید دید مراد كدام قرائت از شریعت است؛ زیرا شریعت قرائتهای مختلف دارد. ممكن است فلان مصوبه با فلان قرائت از شریعت ناسازگار باشد اما با قرائتی دیگر از آن مخالف نباشد. در این صورت لازم نیست ما خود را ملزم به آن قرائت كنیم كه برای تصویب آن قانون مشكل داشته باشیم. بر این اساس، در اصول قانون اساسی تشكیك كرده و با استفاده سیاسی از نظریه قرائتهای مختلف از دین، در واقع یك مبارزه سیاسی را با نظام پی می‏گیرند.
نویسنده:حسن رضایی مهر
۱ـ مدرس حوزه، محقق و نویسنده.
۲- Hermenutics.
۳ـ عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژه‏ها، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص ۵۷۷.
۴ـ ر.ك.: مهدی هادوی تهرانی، مبانی كلامی اجتهاد، موسسه فرهنگی خانه خرد، ۱۳۷۷، صص ۱۲۳ـ۱۲۲.
۵ـ عبدالرسول بیات و دیگران، پیشین، ص ۵۸۴.
۶ـ بابك احمدی، ساختار و تأویل متن، نشر مركز، چاپ پنجم، ۱۳۸۰، ص ۵۷۰.
۷ـ ر.ك.: پل ریكور، رسالت هرمنوتیك، ص ۳۷ و نیز ر.ك.: احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیك، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۰، ص۲۱۷.
۸ـ ر.ك.: احمد واعظی، پیشین، صص ۱۷۶ـ۱۷۲.
۹ـ مهدی هادوی تهرانی، پیشین، همان، ص ۲۲۴.
۱۰ـ هیرش یكی از ناقدان جدی گادامر در باب تفسیر متن است. انتقاد اساسی او به گادامر این است كه هرمنوتیك گادامری، مستلزم نسبیت و لغو هرگونه معیار داوری در فهمهاست. ر.ك.: دیوید كوزنز هوی، حلقه انتقادی، صص ۷۷ـ۷۵ و نیز: بابك احمدی، پیشین، ص ۵۹۴.
۱۱ـ ر.ك.: عبدالرسول بیات و دیگران، پیشین، ص ۵۹۱.
۱۲ـ عبدالرسول بیات و دیگران، پیشین، ص ۵۹۳.
منبع:ماهنامه رواق اندیشه، شماره ۴۴
منبع : خبرگزاری فارس