چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

هشدار «خاتمی» را جدی بگیریم


هشدار «خاتمی» را جدی بگیریم
. امام در همان زمان خطاب به این دسته فرمودند: «اگر امروز مرحوم «شیخ» حضور داشتند همین کار را می کردند.» قبل از نهضت فشار بر امام و اطرافیانشان از سوی آنان به گونه ای بود که در عرصه درس و تحقیق امام را وادار به ترک تدریس علوم فلسفی و عرفانی کرده و به همین اتهام! لب به کوزه فرزند امام (آقا مصطفی) نمی زدند و آن را نجس می پنداشتند. از ۱۵ خرداد تا پیروزی نهضت این دسته یا با سکوت و یا با مخالفت خوانی علنی و تلویحی خود تلاش می کردند که نهضت را کم رنگ و چهره امام را مخدوش و نهایتاً مردم را از ورود به نهضت مایوس سازند. نگارنده فراموش نمی کند در دوران ستم شاهی پس از اینکه از زندان کمیته مشترک (ساواک) آزاد شدم یکی از آقایان برای دیدن اینجانب آمده بود، نصیحت می کرد که وارد این «بازی ها» نشوم، زیرا پشت این قضایا انگلیسی ها قرار دارند!؟ این دسته که در آستانه پیروزی انقلاب طیفی را تشکیل می دادند، شاخه ای از این طیف اولویت فعالیت های دینی و فرهنگی خود را مبارزه با دکتر شریعتی و اندیشه های او می دانستند و در بحبوحه انقلاب که امام همه را دعوت به وحدت خصوصاً وحدت روشنفکران و حوزویان را مدنظر داشت با پراکنده ساختن سلسله بحث ها و جزواتی علیه دکتر شریعتی (که در آن هنگام مورد علاقه شدید قشرهای مذهبی جامعه خصوصاً جوانان و دانشگاهیان قرار داشت) عملاً موجبات خشنودی رژیم پهلوی و تضعیف جبهه انقلاب را فراهم می ساختند. وحدت حوزه و دانشگاه که از اصول خدشه ناپذیر اندیشه حاکم بر انقلاب از طرف امام اعلام شده بود همواره مورد غضب، بی اعتنایی و هرازچند گاهی دشمنی این افراد قرار می گرفت، گروه دیگری که از این طیف در برابر شعار انقلابی امام که نفی حکومت شاهنشاهی و سلطنتی را صلا می داد، از قانون اساسی مشروطه دفاع می کردند و در مقطعی که انقلاب به فرجام پیروز خود نزدیک می شد ناگهان در مقابل شعار امام و اکثریت قاطع مردم ایران شعار تمکین شاه به قانون اساسی را مطرح ساختند و به اصطلاح مدعی بودند که می خواهند از خونریزی بیشتر جلوگیری کنند! این دسته بعد از پیروزی انقلاب آرام ننشستند و در برابر کوشش خستگی ناپذیر امام و یارانش که تلاش می کردند با تثبیت پایه های نظام جدید تجربه نوین اسلام سیاسی را پس از قرن ها مهجوریت و منزوی بودن به جهانیان نشان دهند، ایستادگی و مقاومت کردند. آنان گاهی با مصوبات انقلابی شورای انقلاب (نمونه بند ج لایحه اصلاحات ارضی) و گاهی با احکام دادگاه های انقلاب در برخورد با سران جنایتکاران رژیم پهلوی و همچنین مصادره اموالی که توسط آنان از اموال مردم به غارت رفته بود به مخالفت و مبارزه برمی خاستند. بیش از این تلاش در جهت تشکیل احزاب مخالف و حتی مبارزه مسلحانه با حکومت جدید وجهه همت آنان بود (به عنوان نمونه جریان حزب خلق مسلمانان و فجایعی که در تبریز رخ داد) زمانی که آثار اضمحلال شوروی سابق توسط دیده بان هوشمند جهان اسلام حضرت امام مشاهده شد و وی اول کسی بود که صدای شکسته شدن استخوان های کمونیسم را شنید، در نامه ای به گورباچف، جسارت و شجاعت او را در دگرگونی فکری و تحولات اجتماعی شوروی ستود و در همین حال او را دعوت به مطالعه اسلامی و نظرات حکمایی همچون ملاصدرا و شیخ اشراق کرد و بدین وسیله خواست تا دریچه های جدیدی به روی این مصلح بلوک شرق گشود شود- در همان زمان از سوی یکی از همین دسته موصوف نامه بسیار تند خطاب به امام پراکنده شد که چرا گورباچف را به فلسلفه کفرآلود صدرا و غیره عودت می دهی و چرا با قال الصادق (ع) و قال الباقر (ع) او (گورباچف) را به راه راست هدایت نمی کنی؟!
... دسته دوم که بعد از انقلاب به صورت تشکیلاتی و سازمان یافته در نهادها و ارگان های حساس رخنه کردند، جریان انجمن حجتیه بود. این دسته قبل از انقلاب دشمن اصلی اسلام را بهایی ها دانسته و اساساً هیچ وجهی و مبنایی برای اسلام سیاسی قائل نبودند. آنان غالباً به این حدیث مرسل استناد می جستند «کل رایه ترفه قبل قیام القائم فصاحب ها طاغوت» (هر پرچمی که قبل از قیام قائم برافراشته شود، صاحب آن طاغوت است) و بدین وسیله هرگونه مبارزه سیاسی علیه رژیم را تخطئه و مخدوش و پیشاپیش محکوم می کردند. از آنجا که این جریان در پوشش امنیتی رژیم شاه قرار داشت و آموزه های آنان مطلوب و پسند رژیم قرار می گرفت در آن ایام بعضی از مبارزان از باب رد گم کردن کارت عضویت آنان را دریافت کرده و در هنگام دستگیری توسط ساواک خود را «انجمنی» جا می زدند. نقل است که شهید صمدیه لباف از مبارزان مسلح دوبار از این طریق خود را از چنگال ساواک رهانیده بود. این دسته قبل از انقلاب تشکیلات منسجمی داشتند و آزادانه فعالیت می کردند. آنان در کلاس های درسی و حوزه های آموزشی خود علناً از ترویج و گسترش فساد توسط رژیم استقبال کرده و آن را مقدمات ظهور امام زمان (عج) تلقی می کردند.
بعد از پیروزی انقلاب با تکیه بر تشکیلات و سازمان های منسجمی که آزادانه در دوران شاه به دست آورده بودند، بعضاً موفق شدند که در نهادهای تازه شکل گرفته انقلاب رخنه کنند. در این مقطع اگرچه جرات نداشتند به نام انجمن حجتیه فعالیت کنند ولی به تدریج افکار مغایر با اندیشه انقلاب را تزریق کرده و سعی داشتند سستی در شالوده های فکری انقلاب پدید آورند. این جریان با سخنرانی قاطع امام در نفی اندیشه انجمن حجتیه (به تعبیر امام ولایتی های بی ولایت) و سوابق انحرافی آنان، خود را جمع و جور ساخته و با انتشار آخرین بیانیه خود، تشکیلات و سازمان خود را تعطیل کردند. اما با تکیه بر رسوبات فکری و نوع نگرشی که به دین و مهدویت و اسلام مبارز داشتند فعالیت خود را کماکان در قالب های دیگری و حتی در قالب حمایت از ولایت و جمهوری اسلامی و حضور در بعضی از دستگاه ها و نهادهای دولتی ادامه دادند.
و اما جریان سوم که همانند دو جریان دیگر در قالب دین به مخالفت و مبارزه با امام و میراث وی اقدام کرد، جریان «مجاهدین خلق» بود. این جریان که خود را مکتبی و به شدت ضدامپریالیسم و ضدارتجاعی و طرفدار طبقات محروم و ستمدیده معرفی می کرد، از آنجا که بعد از انقلاب از طریق سازوکارهای قانونی و رسمی در رسیدن به قدرت توفیقی به دست نیاورده بود، در سایه رافت و سعه صدر مسئولین انقلاب تشکیلات خود را به سرعت گسترش داد و چیزی نگذشت که به عنوان یک سازمان سیاسی- نظامی و مسلح در مقابل انقلاب و نظام به صف آرایی و قدرت نمایی پرداخت. آنان تا قبل از آنکه تیغ های مخفی را از نیام برکشند، با نظر و تاکید امام مبنی بر عدم جلوگیری از فعالیت های آنان، هر آنچه که خواستند گفتند و انتشار دادند. حاصل فعالیت آنان تا خرداد ۶۰ (آغاز جنگ مسلحانه آنان علیه نظام) هزاران نشریه و جزوه و کتاب بود و در شرایطی که از روز اول پیروزی انقلاب از خارج و عوامل داخلی آنان در داخل به تهدید کشور و ضربه بر آن اقدام می شد، این گروه به اصطلاح مسلمان و ضدآمریکایی به جای کمک و تقویت حکومت تازه پدید آمده، در نشریات و منشورات خود، به تضعیف و نابودی انقلاب کمر بستند. آنان زمانی که دریافتند نظام در قالب نهادهای جدید خود تثبیت شده است و تبلیغات انقلاب نمایانه دیگر اثر ندارد، دست به اسلحه برده و با هجوم به نیروهای انقلابی تلاش کردند که کشور را از عناصر و مدیران موثر خالی سازند. شهادت بهشتی و ۷۲ تن از بهترین فرزندان ملت که عموماً از آبدیدگان انقلاب و از مدیران ارشد کشور و نمایندگان پارلمان به حساب می آمدند در راستای خط جدیدی که سازمان ترسیم کرده بود اتفاق افتاد. شهادت رئیس جمهور (رجایی) و نخست وزیر (باهنر) و جمعی از هیات دولت در راستای خط خالی کردن کشور از تجربیات سازنده و سرمایه های ملی و انقلابی پیگیری می شد. آنان افرادی را نشانه می رفتند که اتفاقاً مواضع ضدآمریکایی و امپریالیستی داشته و دفاع آنان از حقوق محرومین و مستضعفین بر همگان روشن و آشکار بود. در مواضع فکری عموم آنان (بهشتی، باهنر، رجایی و قدوسی) به ضدیت با تحجر و قشری گری معروف و مورد غضب جناح سنتی و مقدس مآب بودند. بدین ترتیب سازمان در یک پارادوکس نظری و عملی با اقدامات تروریستی از مکنونات و مخفیات خود خبر داد. رجوی مدعی بود تا زمانی که نظام از چهره های کارآمد و باتجربه برخوردار باشد، ما قدرت را به کف نخواهیم آورد. و آنان و مردم هوادار آنان را باید به رگبار بست. این چنین بود که در هر کوی و برزن خط آتش منافقین بر روی جماعت کاسب کار و فروشنده ها و مغازه دارهای عموماً مستضعف و پائین شهری هم گشوده شد و عده ای در کوچه و خیابان و در مغازه و خانه توسط آنان ترور شده و به شهادت رسیدند. سال ها پس از آن رجوی و منافقین یک بار دیگر به هیجان آمده و به عصبانیت نشستند. ۲ خرداد ۷۶ زمانی که ۳۰ میلیون ایرانی در انتخابات شرکت جستند و از میان آنان بیش از ۲۰ میلیون به رئیس جمهور رای دادند و رویداد بزرگی را در تاریخ ایران رقم زدند، رجوی از این حادثه به عنوان «فتنه خاتمی» نام برد. او که در انتظار یاس و کناره گیری مردم از نظام لحظه شماری می کرد و منتظر بود در یک فرصت استثنایی و در غیبت مردم قدرت را به چنگ آورد، با حادثه ۲ خرداد شوکه شد و مدتی در کما به سر برد. او معتقد بود خاتمی از چنان توانمندی و ظرفیتی برخوردار است که با اشاعه فرهنگ و ادبیات جدید مبتنی بر اصول و آموزه های امام و چیدمان مدیران کارآمد و باتجربه بار دیگر قدرت را از چنگال این جریان مسلح دور خواهد ساخت و به همین دلیل معتقد بود که با آمدن خاتمی انقلاب مورد نظر آنان ۲۰ سال به تاخیر افتاد!اینک خاتمی به عنوان یکی از بزرگترین سرمایه های ارزشمند ملی و اسلامی هشدار می دهد و اظهار نگرانی می کند که جریاناتی که هیچ سنخیتی با انقلاب و تفکر امام ندارند آماده ورود به عرصه قدرت و استحاله نظام هستند.شرایط حساس کنونی هوشیاری و وحدت نظر همه نیروها و اقشار وفادار به منظومه فکری امام را می طلبد خصوصاً روشنفکران، عالمان و نخبگان جامعه.

محسن بهشتی سرشت
منبع : روزنامه شرق