چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
بدون آمریکا، هرگز!
امروز، هویت سیاست خارجی ایران عمدتا در پرتو مواضع سلبی، نقیضی و واکنشی آن در برابر یک <دگر رادیکال خارجی> به نام آمریکا معنا مییابد. به بیان دیگر، امروز همان دگرهویتسوز، هویتساز نیز شده است. از این رو، جای پای آن را بر سر هر کوی و برزنی در عرصه سیاست خارجی (و حتی سیاست داخلی) خود میبینیم. آنگاه که کشوری را <دوست> تعریف میکنیم و باب مراوده و مذاکره با آن را میگشاییم، و نیز آنگاه که کشوری را <خصم> تعریف میکنم و باب مراوده و مذاکره با آن را میبندیم، آمریکا حضور دارد. آنگاه که در عرصه روابطمان با سایر کشورها ره <گفتمان> میپوییم، و آنگاه که رهرو راه <کوفتمان> میشویم، آمریکا حضور دارد.
آنگاه که در سیاست خارجیمان <دولت محور> میشویم، و آنگاه که <ملت محوری> را پیشه خود میسازیم، آمریکا حضور دارد. آنگاه که از منظری <ایدئولوژیک> به طراحی روابط و سیاست خارجی خود میپردازیم، و آنگاه که مهندسی <عقلایی> را در دستور کار خود قرار میدهیم، آمریکا حضور دارد. آنگاه که بهمثابه یک <هدف> به گروههای سمپات خود در محیط فراملی مینگریم، و آنگاه که از آنان بهرهای <ابزاری> میبریم، آمریکا حضور دارد. در یک کلام، در هر دم و بازدممان، در هر کنش و واکنشمان، در هر کامیابی و ناکامیمان، در هر گسست و پیوستمان، در هر گشت و بازگشتمان، در هر فراز و فرودمان، در هر قهر و آشتیمان، در هر همگرایی و واگراییمان، آمریکا حضور دارد. اگر بخواهیم با بیانی لاکانی از این واقعیت تعریف و تحلیلی به دست دهیم، باید بگوییم که آنچه امروز هویت سیاست خارجی ایران را فارغ از همه تغییرهای ممکن در محتوا و سویههای ایجابی و سلبیاش خلق و حفظ میکند، روکش، گرهگاه و یا نقطه آجیدنی است به نام <آمریکا.>
همین نقطه گرهای (آجیدن) است که سایر کنشها و واکنشهای پراکنده را در یک مجموعه معنایی خاص سامان میدهد؛ از سیالیت و سرریزشدن آنان جلوگیری و معنایشان را تثبیت میکند. از رهگذر فرآیند روکش کردن، کلیتی تحقق مییابد که از طریق آن جریان سیال و آزاد عناصر ایدئولوژیک و سیاسی متوقف و تثبیت میشوند و به بخشهایی از یک شبکه سامانیافتهمعنا بدل میگردند. بدین ترتیب، نطقه آجیدن یا روکش، مراسم غسل تعمید را در مورد سایر مفاهیم و مواضع اجرا کرده و آنان را همکیش و هممرام خود میسازد. از رهگذر این غسل تعمید، نوعی تشکل گفتمانی شکل میگیرد که در فضای آن:
۱) تمامی دقایق و عناصر نظری و عملی ناهمگون و نامتجانس، همگون و متجانس جلوه میکنند
۲) هر <سوءتصمیم و تدبیری>، <حسن تصمیم و تدبیر> تعریف میشود
۳) هر <صدای مخالفی>، <صدای دشمن> تصویر میشود
۴) هر <شکستی>، عین <پیروزی> تعریف میشود
۵) هر <بلایی>، عین <رحمت> شناخته میشود
۶) هر <تهدیدی>، عین <فرصت> تعریف میگردد
۷) و بالاخره، بر سیمای هر نظر و عملی، با هر درونمایه و سویه ای، رنگی قدسی پاشیده میشود.
بنابراین، از رهگذر این روکش و غسل تعمید، یک زنجیره همارزی chain of equivalence میان دقایق نظری و عملی متکثر و متشتت، در مقابل یک <غیر( >یک تهدید بزرگ)، شکل میگیرد. زنجیره همارزی، هر نوع تکثر و تشتت مفهومی و رفتاری را پوشش میدهد و نوعی انتظام و قاعدهمندی بدان میبخشد. به بیان دیگر، در این زنجیره، عناصر و دقایق متنوع و متعدد نظری و عملی، خصلتهای متفاوت و معناهای رقیب خود را از دست میدهند و در فضای معنایی که گفتمان مسلط ایجاد میکند منحل میشوند. این زنجیره همارزی، همانگونه که گفتیم، هستی خود را باردار و وامدار یک <دگر رادیکال> است. در پرتو این <دگر رادیکال> است که حتی تفاوتها و تمایزهای ایدئولوژیک و سیاسی با تمامی کشورهایی که این <دگر>، دگر آنان نیز هست، فراموش میشود و نوعی <بلوک تاریخی( >در بیان گرامشی) میان آنان شکل میگیرد. در پرتو این دگر یا شیطان بزرگ است که دست دادن با شیطانهای ریز و درشت دیگر توجیه میشود. از رهگذر کاریکاتوریزه کردن این <غیر یا تهدید خارجی> است که بسیاری از اقدامات صواب/ناصواب و ثواب/ناثواب اربابان قدرت در داخل و خارج از کشور توجیه و تفسیر میشود. و این یعنی قرار گرفتن در سراشیبی استحاله هویتی.
افزون بر این، باید بدانیم منطق همارزی، منطق سادهسازی فضای سیاسی نیز هست. منطق همارزی میکوشد از طریق مفصلبندی نیروهای اجتماعی و سیاسی، تمایزات آنها را کاهش داده و آنان را در مقابل یک <غیر> منسجم نماید. گفتمانها در تعارض و تفاوت با دیگری شکل میگیرند. لاکلاو، از این نوع رابطه، با مفاهیمی همچون ضدیت و غیریت نام میبرد و تصریح میکند که این مفاهیم به رابطه یک پدیده یا چیزی بیرون از آن اشاره دارند که نقش اساسی در هویتبخشی و تعیین آن پدیده ایفا میکنند. لاکلاو، مفهوم بیرونسازنده constitutive outside را برای توضیح ویژگیهای غیریت به کار میبرد و همچون دریدا برای شکلگیری هویتها و تثبیت معانی بر لزوم وجود غیر یا خصم تاکید میکند. غیر، از یک سو، مانع شکلگیری کامل و یا تثبیت گفتمان میشود و آن را در معرض فروپاشی قرار میدهد و از سوی دیگر، نقش اساسی در شکلگیری آن ایفا میکند. بنابراین، ضدیت عملکردی دوسویه دارد، از یک سو، مانع عینیت و تثبیت گفتمانها و هویتها است و از سوی دیگر، سازنده هویت و عامل انسجام گفتمانی است. هر گفتمان در سایه دیگری یا غیر شکل میگیرد و تحتتاثیر آن متحول میشود و احیانا رو به زوال میرود. و این همان منظری است که امکان تحلیل چهره پارادوکسیکال سیاست خارجی ما را در رابطه با آمریکا، فراهم میسازد. دقیقا به علت همین کارکرد و کاربرد نقطهگرهای (یا دگر رادیکال) است که امروز، بر لبان سیاست خارجی ما هم <مرگ بر آمریکا> و هم <زنده باد آمریکا>؛ هم <با آمریکا، هرگز> و هم <بدون آمریکا، هرگز> جاری است (البته یکی توام با آوا و صوت و دیگری بدون آوا و صوت.) به بیان دیگر، سیاست خارجی ما، امروز با یک دست آمریکا را به عقب میراند و به دست دیگر او را به جلو میکشد: به عقب میراند، زیرا هویت خود را در <فاصله> با آمریکا تعریف کرده است، و به جلو میکشد، زیرا مانایی و پویایی این <هویت> در گرو حضور هماره این دگر است.
این چهره ناسازهگون (پارادوکسیکال) سیاست خارجی را میتوان در چارچوب چرخش تناقضآمیز و خودنفی کننده هگلی- چسترتون نیز توضیح داد. از این منظر میتوان گفت ایران در جدال آنتاگونیستی خود با آمریکا، دقیقا همان چیزی را قربانی میکند که به دفاع از آن برخاسته است: یعنی هویت انقلابی و دینی خود. به بیان دیگر، ایرانی که برای دفاع از هویت و تمامیت خود به جنگ آمریکا رفته است، در نهایت بدانجا میرسد که هویت و تمامیت خود را در معرض چالشهای گوناگون قرار دهد تا صرفا بتواند به جنگ خویش با آمریکا ادامه دهد.
نمیدانم، روزی که قرار باشد <آمریکا> بساط خود را جمع کند و از ساحت و سرزمین گفتمانی صاحبان تصمیم و تدبیر امروز ما خارج شود، چه خواهد شد اما میدانم که بدون بازآفرینش و بازتولید <آمریکایی دیگر> سیاست خارجی ما با نوعی بحران هویت، مقبولیت، مشروعیت و کارآمدی مواجه خواهد شد.
اما همانگونه که گفتیم این <دیگری بزرگ> همانقدر که هویتساز است، هویتسوز نیز هست. از این رو، براساس منطق <دیالکتیک سوردل>، برای مصون ماندن از <سوز> او باید به دامان خود او پناه برد (درست مثل بچهای که از ترس مادر به دامان خود او پناه میبرد.) به بیان دیگر، سیرت و صورت پرومتهای این دگر بزرگ، نفرت را در کنار عشق و آتش را در کنار آب نشانده و موجب شده که مقامات امروز ما با یک دست او را به عقب برانند و با دست دیگر به جلو؛ هم سخت به او دشنام بدهند، و هم با قولی لین آن را سرزمین متمدنترین مردمان بنامند؛ و همزمان هم از <امتناع> و هم از <امکان> رابطه با او سخن بگویند.
در ایران امروز، این دوگانه امتناع امکان، سخت ملوث به اغراض و امراض سیاسی- جناحی و اهداف و ملبس به امیال معطوف به قدرت شده است. به بیان سادهتر، هر اندازه به انتخابات دهم نزدیک میشویم، این <دگر بزرگ> افزون بر خاصیت <هویتسازی>، از خاصیت <قدرتسازی> نیز برخوردار میگردد. لذا در این شرایط، عقل ابزاری و اراده معطوف به قدرت (بقا در قدرت) به حاملان و عاملان گفتمان مسلط سیاسی جامعه ما حکم میکند که در پنهان با آمریکا آن کنند که در آشکار خلافش میگویند. بالاخره، برای بقا در قدرت هم باید دم مخالفان رابطه با آمریکا را دید و هم مقداری به موافقان این رابطه حال داد. الحمدلله در این مسیر، چه ره مسجد پیموده شود و چه ره میخانه، بساط توجیه و تشریع پهن است. پس، هر آنچه حادث گردد، نیک و نیکو و مرضی خدا و خلق خواهد بود.
محمدرضا تاجیک
منبع: باران
منبع: باران
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست