جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
زبان و ادبیات، بیگانگیها
در وهله اوّل، به محض برخورد با یک اثر ادبی و سنجش پدیدار شناسانه آن با یک اثر زبانی، در مییابیم که این دو، علیرغم یگانگیهایشان، دو ساحت جداگانهاند؛ برای نمونه شعر سعدی یا حافظ با گپ دوستانه دو پیرمرد شیرازی تفاوت دارد. البته این دریافت یک دریافت اوّلیه است که میتواند به عنوان فرضیهای برای مطالعه علمی در اینباره پذیرفته شود؛ با این حال این فرضیه به سرعت شکننده است، زیرا تا زمانی که به تبع تاریخ ادبیات نویسان، اثر ادبی را به مفهوم اثر مکتوب بدانیم،(۱) مشکل است حاضر باشیم مرز مشخصی میان ادبیات و زبان در نظر بگیریم.
در وهله بعد به کاربرد این دو میاندیشیم؛ زبان پدیدهای است عمومی که در همه جا و با همه کس هست، اما ادبیات به این اندازه عمومیت ندارد. ادبیات برخلاف زبان ابزار ارتباط انسانها با یکدیگر نیست، بلکه فراتر از این، ابزار تأثیر بیچون و چرای انسانها بر یکدیگر است. این نکته نیز میتواند به تثبیت فرضیه ما کمک کند؛ با این حال تثبیت یک فرضیه چیزی است و اثبات آن چیزی دیگر، از این رو در وهلههای بعدی باید به این مهم پرداخت.
شـاید منطقـیترین راه بـرای این منظور مقایسه زبان و ادبیات از جهت علتهای چهارگانه فاعلی، مادی، صوری و غایی باشد. این علتها، همان علل اربعه معروف ارسطوییاند. در واقع بیشتر حـرفهایی که تاکنـون دربـاره ایـن دو زده شـده است یا از این پس زده خواهد شد، به یکی از همین علتها باز میگردد.
● بیگانگی از جهت علت فاعلی:
زبان از کدام نیروی درونی انسان مایه میگیرد؟ ادبیات چه؟ پاسخ این دو پرسش میتواند ما را به شناخت یکی از بیگانگیهای این دو رهنمون شود و آن عبارت است از تفاوت در علت فاعلی.
این را میدانیم که گفتار ما آواهای به هم پیوستهای است که از راه امواج صوتی نقل مکان میکنند؛ این را نیز میدانیم که این آواها از حرکت هوای درون ششها و سایش آن با بخشهای گوناگون اندامهای گویایی به وجود میآیند؛ این را هم میدانیم که مغز انسان با تحریک اعصاب و عضلات ششها و اندامهای گویایی، آنها را به این کار وا میدارد، اما آیا این توصیفهای فیزیکی برای شناخت پدیده پیچیدهای مانند زبان بسنده است؟ طبیعتا با اکتفا به این گونه توصیفهای یک سویه، دیگر نباید در پی شناخت تفاوتی میان زبان و ادبیات باشیم، زیرا این اندازه بدانیم که ذهن «محصولی از رشد و توسعه تکاملی حیات» و «سطح معینی از تکامل دستگاه عصبی» است و از این رو «کارکردهای ذهنی» در واقع «کارکردهای مادهاند»،(۲) مسأله حل خواهد شد.
حتی نباید به دنبال تفاوتی میان انسان و حیوانی برویم، زیرا همین اندازه بدانیم که «شالوده مادی سخنگویی در مراکز معینی از مغز انسان جای دارد» و ساخت و کار این مراکز، در واقع «افزودگی به فعالیتهای عالی عصبی» است،(۳) مشکل برطرف خواهد گشت، امّا و صد امّای دیگر که این فرضیههای یکسره ماده گرایانه دری نه، که دریچهای هم به سوی واقعیت زبان و ادبیات نمیگشاید؛ پدیدههایی که در اعماق وجود آدمی ریشه دارند و همچون «بت عیار» مولوی(۴) هر لحظه به شکلی بر میآیند و دل میبرند و نهان میشوند و باز به طریقی دیگر بر میآیند، چگونه میتوانند چنین سادهانگارانه تن به شناخته شدن بدهند؟
معمولاً از تخیل انسان، به عنوان عامل ذهنی ایجاد ادبیات یاد میکنند. خواجه نصیر «صناعت شعر» را «ملکهای» میداند که شاعر «با حصول آن» به «ایقاع تخیّلاتی» که «مبادی انفعالاتی مخصوص» است، «بروجه مطلوب، قادر باشد.»(۵) تعریف ادبیات به مثابه کلام تخیّلی، از زمان رمانتیکها در غرب رواج یافت و کمابیش بر تعریفهای دیگر چیره شد، تا جایی که امروزه از پذیرفتهترین تعاریف آن به شمار میآید.(۶) البته هر یک از نظریه پردازان غربی کوشیدهاند تا رنگی از یک بینش خاص را بر روی این تعریف بزنند؛ چنان که فرای با توجه به دیدگاهش درباره واقعیت اسطوره میگوید: «به جز تخیّل بشری واقعیتی در ادبیات وجود ندارد»(۷) و برنار پنگو(۸) با توجه به دیدگاهش درباره قدرت و حاکمیت میگوید: «وظیفه ادبیات این است که قدرت حاکم تخیّل را بیان کند.»(۹)
واژه تخیّل در فرهنگهای فارسی و عربی به معنای خیالپردازی آمده است.(۱۰) از معانی متعدد واژه خیال در این فرهنگها چنین استنباط میشود که اصل معنای آن نمود چیزها باشد، تا جایی که به نمود چیزها در آینه و آب و چشم و خواب و حتی به سایه و مترسک خیال گفتهاند. در «کتاب العین» میخوانیم: «و الخیالُ کلُّ شیٍ تراه کالظلّ و خیالک فی المرآة و هو ما یأتی العاشق أیضا فی النوم علی صورة عشیقته».(۱۱)
یکی از معانی واژه خیال عبارت است از آنچه انسان در رؤیا مشاهده میکند، چنانکه ابولطیب متنبّی میگوید:
نصیبک فی حیاتک من حبیب نصیبک فی منامک من خیال(۱۲)
شریف مرتضی در کتاب «طیف الخیال» به مضمون سازی برخی از شعرای طراز اول عرب با واژههای خیال و طیف توجه کرده است.(۱۳) این موضوع، همچنین دستمایه کار یکی از پژوهشگران معاصر عرب برای بررسی گستردهتر در این باره قرار گرفته است.(۱۴) در این دو کتاب میتوان به معانی بسیاری برای واژه خیال دست یافت؛ با این حال از شعر فارسی برای این واژه معانی متفاوتی به دست میآید؛ چنان که در این ابیات حافظ آن را به معنای تصویر نقاشی شده مییابیم:
هر کو نکند فهمی زین کلک خیالانگیز نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد(۱۵)
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی خیال سبز خطی نقش بستهام جایی(۱۶)
و در این ابیات او نیز آن را به معنای سایهبازی، گونهای نمایش عامیانه قرنهای میانه مشرق زمین،(۱۷) مییابیم:
در خیال این همه لعبت به نظر میبازم بوکه صاحب نظری نام تماشا ببرد(۱۸)
سایه افکند حالیا شب هجر تا چه بازند رهروان خیال(۱۹)
شناختهترین همه این معانی نمود درونی چیزها و به تعبیر دیگر تصویر ذهنی اشیاست. واژه Image در زبان انگلیسی هم همین معنی را باز میتابد.(۲۰)
روشناست که این گونه برخوردهای لغت ـ معنایی با واژههایی مانندتخیل و خیالکهادبیات را برپایهآنها استوار دانستهاند، راهی به دهی نخواهد برد، از این رو شاید بهتر باشد ببینیم در برخوردهای دیگر چه به دست میآوریم.
آنچه به دنبال میآید روایتی است تازه از آرای ابن سینا در این باره.(۲۱) بدین دلیل او را برگزیدهایم که فلسفه وی حد فاصلی است میان فلسفههای شرق و غرب و همچنین فلسفههای مشّا و اشراق. به هر حال از دیدگاه ابن سینا: قوای نفس بر روی دو محور همسطح جریان مییابند؛ در یک سمت این دو محور، حواس پنجگانه و در سمت دیگر آنها عقل و بر روی محور نخست، به ترتیب، نیروهای حس مشترک، خیال و متخیّله و بر روی محور دوم، به ترتیب، نیروهای وهم، حافظه و مفکّره قرار دارند که از یک سو به وسیله حواس پنجگانه با جهان بیرون و از سوی دیگر به وسیله عقل با نفس ناطقه پیوند یافتهاند. برای این که اصطلاحات قدمایی با اصطلاحات امروزی موافق افتد، از این پس به جای اصطلاح حس مشترک از اصطلاح حس، به جای متخیله از اصطلاح تخیّل و به جای اصطلاح مفکّره از اصطلاح تفکّر(۲۲) بهره میبریم.
در این میان نیروهای محور حس ـ خیال ـ تخیل به کار ادراک صور محسوسات و نیروهای محور وهم ـ حافظه ـ تفکر به کار ادراک معانی محسوسات میپردازند؛(۲۳) از این رو این دو محور را اجمالاً محور صورت و محور معنی مینامیم. ادراک معانی محسوسات که در وهله اوّل کار وهم است،(۲۴) بدین گونه روی میدهد که حیوان یا انسان از ادراک صور محسوسات، اموری غیرمحسوس و در عین حال مرتبط با آنها را درک میکند؛ چنان که گوسفند با دیدن گرگ وجود خطر را میفهمد.(۲۵) این ادراک، البته به مدد غریزه یا تداعی یا قیاس تحقق مییابد.(۲۶)
میان نیروهای دو محور صورت و معنی، دو به دو، گونهای معادله کارکردی وجود دارد؛(۲۷) به این معنی که کار حس و وهم، قبول و حکم،(۲۸) کار خیال و حافظه، حفظ و تذکر(۲۹) و کار تخیل و تفکر، ترکیب و تفصیل(۳۰) ادراکات است.
در این جا دو نکته را نباید فراموش کرد: نخست این که کارکرد هر یک از نیروهای محور صورت یا معنی میتواند متناظر با کارکرد نیروی معادل یا حتی نامعادل آن در محور دیگر باشد، چنان که گاه حافظه کار تذکر معانی را با رجوع به صور محفوظ در خیال به انجام میرساند.(۳۱) دوم این که رابطه هر یک از این نیروها با نیروی دیگر رابطه خادم و مخدوم است و همه آنها سلسلهوار به یکدیگر پیوستهاند.(۳۲)
در این میان کار حواس پنجگانه، انتخاب و انتقال ادراکات و کار عقل، تنظیم و تشکیل آنها میباشد؛ ادراکات حواس پنجگانه و به تبع آن ادراکات نیروهای دیگر ادراکاتی جزئیاند که عقل آنها را به کلیت میرساند و از کلیت کثیر تا کلیت واحد، یعنی از نظام تا شکل، پیش میبرد.(۳۳) این ادراکات از حواس پنجگانه تا عقل، سیری از مادی تا تجریدی را طی میکنند و با رسیدن به عقل، تجریدی تمام مییابند.(۳۴) عقل این کارها را با کمک مقدمات اولیه یا اولیات عقلیه محض انجام میدهد.(۳۵)
ناگفته نماند که این نیروها به اعتبار کارکردهای گوناگونی که دارند، از یکدیگر جدا پنداشته میشوند، اما واقعیت عبارت است از یگانگی آنها با عنوان کلی نفس.(۳۶)
از روایت فوق، نتایج زیر به دست میآید:
الف) صورت و معنی در ذهن انسان پابهپا پیش میروند، تا جایی که میتوان گفت، هیچ صورتی جدای از معنی و هیچ معنایی جدای از صورت قابل تصور نیست؛ از این رو ذهن، خواه ناخواه، دو وجهی عمل میکند و هر چیز را دالی میبیند که باید به مدلول آن رسید. ابن سینا، خود، از این امر به جمع کردن نفس میان مراعات معانی و صور تعبیر کرده است.(۳۷)
ب) میتوان کارکرد نیروهای خیال و حافظه را به طور خلاصه، تقلید نامید، زیرا حفظ و تذکر صور و معانی محسوسات، همان تقلید از آنها است.
ج) همچنین میتوان کارکرد نیروهای تخیل و تفکر را به طور خلاصه تصرف نامید، زیرا ترکیب و تفصیل صور و معانی محسوسات، جز همان تصرف در آنها نیست. ابن سینا و دیگر قدما با توجه به این واقعیت، این دو نیرو را متصرفه خواندهاند.(۳۸)
د) به همین گونه میتوان کارکرد نیروهای تخیل و تفکر را از جهتی دیگر خلاقیت و ابداع نامید، زیرا ترکیب و تفصیل صور و معانی محسوسات به ایجاد صور و معانی جدید منجر میشود.(۳۹)
اکنون ببینیم کدامیک از این نیروها در کار ادبیات و کدام یک از آنها در کار زبان فاعلیت دارند؟ با مروری بر آثار مشهور ادبی، یک ویژگی را در همه آنها به یکسان مشاهده میکنیم و آن عبارت است از منطبق نبودن بر واقعیت. جهانی که در یک شعر یا داستان ترسیم میگردد، جهانی دیگر است که به عبارتی، تنها از راه سنجش، با جهان واقعی پیوند میخورد.(۴۰) البته شاید در نهایت به این باور برسیم که «جهان واقعا همان است»،(۴۱) اما منظور از آن، واقعا این همانی نیست، بلکه قبول یکی به بهای ردّ دیگری است. آن نیرویی که جهان ادبیات را هستی میبخشد؛ همان نیرویی است که آن را خلاقیت نامیدیم و گفتیم میتوان آن را تخیّل و تفکر و تصرف و ابداع نیز نام داد؛ همان نیرویی که خواجه نصیر از آن به «توهم اقتدار بر ایجاد چیزی»(۴۲) تعبیر میکند.
پر بیراه نیست اگر بگوییم شاعر یا نویسنده خود را با تمامت خویش در آیینه جهان متجلی میخواهد و از آن جا که در جهان واقعی به این خواسته نمیرسد، جهانی دیگر میآفریند به نام ادبیات. این کار در کمال یافتهترین حالت، سایهای از شور الهی «فخلقت الخلق لکی اعرف» است و از این رو به جاست آن را خلاقیت ظلّی بدانیم.(۴۳)
احتمالاً در این جا این پرسش پیش میآید که چگونه برخی از آثار واقعی مانند کتابهای تاریخ که گمان غیرادبی بودن آنها میرود، اثر ادبی شمرده میشوند؟ جان. ام. الس(۴۴) «توافق جامعه» را شرط اصلی این امر قلمداد میکند.(۴۵) ایگلتون نیز در این باره بر «ارتباطی که مردم بین خود و این آثار برقرار میکنند» تأکید میورزد؛(۴۶) با این حال چنین به نظر میرسد که جامعه و مردم شدیدا تحت تأثیر کیفیات ذاتی آثار ادبی قرار میگیرند و چه بسا آنچه آنها را به این توافق و ارتباط وا میدارد، چیزی جز تأثر برخاسته از خلاقیت به کار رفته در این آثار نباشد. به نوشته رضا براهنی: «ما نمیتوانیم عین واقعیت تاریخی را به صورت ادبیات در آوریم».(۴۷) حتی آگهیهای تبلیغاتی و سخنرانیهای سیاسی نیز برای کسب چنین توافق و ارتباطی، ناچار از تمسک به این کیفیاتاند؛ چنان که در «فن خطابه»(۴۸) قدیم معمولاً همراه با بحثهای اساسی بحثی هم به آرایههای شعری مورد استفاده خطبا اختصاص داشته است.(۴۹)
اگر بخواهیم در این باره به نمونهای اشاره کنیم، باید از «تاریخ بیهقی» نام ببریم که این جایگاه را دست کم در دانشکدههای ما دارد. یکی از مصادیق بارز خلاقیت بیهقی مواردی است که هنگام بازگو کردن تاریخ دوره غزنویان، پارهای از وقایع دورههای گذشته را به دلیل همخوانی با پارهای از وقایع این دوره، در دل سخن جای میدهد.(۵۰) او برای این کار به نظریهای چنگ میزند که آن را در چند کلمه چنین خلاصه کرده است:
از سخن سخن میشکافد.(۵۱)
بدین گونه وی در جمود تاریخنگاری جریانی را به وجود میآورد که به ایجاد نوعی بساطت خاطر در خواننده میانجامد. این امر البته، سوای زبان آهنگین و ایجازها و اطنابهای به جا و کنایات زنده و طرحمندی داستانوار وقایع است که در کتاب بیهقی به وفور یافت میشود. اینها و جز اینها همه دست به دست هم دادهاند تا ما این کتاب را اثری ادبی بدانیم.
نمونه گویاتر در این باره گونهای رمان به نام رمان تاریخی است که اصولاً با تکیه بر خلاقیت در تاریخ به وجود میآید. شاید بیتوجهی به این امر یکی از پژوهشگران را بر آن داشته است تا در بحث از رمانهای تاریخی عصر جدید ایران، علیرغم آگاهی به این که «غرض نویسنده داستان، تاریخ نویسی نبوده»، سخن از «اشتباهات فراوان تاریخی» به میان آورد.(۵۲)
حتی در مکتبهای ادبی کلاسیسم، رئالیسم و ناترالیسم که بر تقلید از طبیعت، بیان واقعیتهای زندگی اجتماعی و اعمال روشهای مشاهده تجربی اصرار ورزیدهاند، خلاقیت ادبی جای خود را دارد. به قول فیلسین شاله(۵۳) چه بسا مردان و زنانی که حیات ذهنی آنها در نزد ما مدیون بالزاک است(۵۴) و او کسی نیست جز اونوره دو بالزاک،(۵۵) پیشگام مکتب ادبی رئالیسم.(۵۶) باری؛ چنان که فرای مینویسد: «صرفنظر از آن که از چه سمتی حرکت کنیم، نشانههای ادبیات همواره به یک سو رهنموناند؛ به دنیایی که در آن چیزی ورای تخیّل بشری نیست».(۵۷)
امروزه روان شناسان در بررسی فرایند تخیل به این نتیجه رسیدهاند که بهترین دستاوردهای تمدن از این فرایند ریشه گرفته است.(۵۸) آنها برآنند که اسحاق نیوتن(۵۹) هنگام تصور ماه به شکل یک توپ و پرتاب ذهنی آن به دور زمین برای شناخت چگونگی گردش ماه به دور زمین، از نیروی تخیل بهره گرفت؛ کاری که آن را «گذر از استعاره به قاعده» نامیدهاند.(۶۰)
ابن سینا نیز تصریح کرده است که این نیرو میتواند موضوع نفس ناطقه شود و انسان در علوم از آن سود ببرد.(۶۱) یکی از کارکردهای چنین نیرویی حدس است که به پیشبینیهای درست و نادرست میپردازد و انسان را از بسیاری دوباره کاریهای بیجا و رویدادهای ناخواسته دور میدارد؛ ما میتوانیم روی تنه درختی بر زمین، به آسانی راه برویم، اما اگر تنه درخت را پلی کنند که زیر آن پرتگاهی باشد، به حدس در مییابیم که ممکن است هنگام گذشتن بیفتیم و از این رو یا نمیگذریم و یا با احتیاط میگذریم.(۶۲) حدس زیربنای فرضیات علمی را تشکیل میدهد و زمینه آزمایش و خطای بیدردسر را درباره این فرضیات فراهم میآورد؛ بر این پایه کشفیات علمی هر یک به گونهای مرهون نیروی تخیلند؛ تا جایی که میتوان گفت این نیرو بود که نخستین بار به کره ماه پا نهاد.
از این گذشته، زبان علمی گرایش فراوانی به کاربرد رمز دارد. فرمولها نمونههایی از رمز را در این زبان به رخ میکشند؛ فرمول H۲O رمزی است به معنای آب. حتی اعداد نمونههایی از رمز را در این زبان باز مینمایند؛ وقتی مینویسیم ۳۳، این عدد رمزی است به معنایی که شاید سی و سه سال باشد یا سی و سه چیز دیگر. این امر نیز خود نوعی استفاده از تخیل تلقی میشود، زیرا رمز، جز از تخیل بر نمیخیزد.
با این همه، شکاف ژرفی ادبیات را از علم جدا میکند و آن این که در علم منطبق بودن بر واقعیت حرف اول را میزند، اما چنان که پیشتر گذشت، در ادبیات عکس این شرط وجود دارد و این است که علم محتمل صدق و کذب است، اما ادبیات چنین نیست. این سخن فیلیپ سیدنی(۶۳) به تکرار آن میارزد که: «شاعر بر هیچ چیز تأکید نمیکند؛ بنابراین دروغ نمیگوید»؛(۶۴) از این رو این سخن زرتشتِ فریدریش نیچه(۶۵) که شاعران بسیار دروغ میگویند،(۶۶) نمیتواند درست باشد. سخن مورد قبول همگان در این باره عبارات مثلواری است مانند «احسن الشعر اکذبه» که از قدیم الایام شنیدهایم و خواجه نصیر هم بدانها اشاره کرده است.(۶۷) باز فرای در این باره مینویسند: «شهرتی که شاعر به عنوان دروغگوی مجاز پیدا کرده و چگونگی فراهم آمدن آن برای ما قابل درک است. در برخی زبانها، کلمه شاعر خود به معنای دروغگو است و لغاتی که در نقد ادبی به کار میبریم ـ قصه، داستان، اسطوره ـ جملگی معنای چیزی را که نمیتوانیم باور کنیم، پیدا کردهاند. در دوران ملکه ویکتوریا بعضی از والدین فرزندانشان را از خواندن داستان باز میداشتند، زیرا معتقد بودند که فاقد واقعیت است، ولی امروزه قلیل است شمار افراد منصف و معقولی که حق شاعر را مبنی بر اعمال تغییرات دلخواه در درونمایههای مقتبس از تاریخ یا زندگی واقعی منکر شوند؛ علتش را مدتها قبل از این ارسطو بیان کرده است».(۶۸)
اگر میگوییم در ادبیات شرط منطبق بودن بر واقعیت وجود ندارد، بدان معنی نیست که ادبیات به طور کلی از بیان واقعیت میگریزد، بلکه فراتر از آن به واقعیتی دیگر میاندیشد. «هنر با دنیایی که برای خود میسازیم، آغاز میشود، نه با دنیایی که مشاهده میکنیم».(۶۹) شاید پیش از نیوتن کسی نتوانسته باشد نظریه رجوع به اصل را که شکل فلسفی قانون علمی جاذبه عمومی است، زیباتر از بزرگان شعر و عرفان ما بیان کند؛ چنان که نظامی گنجوی میگوید:
گر زمینی رسد به چرخ برین هم زمینش فرو کشد به زمین(۷۰)
اما او با بیان آن میخواهد سریان عشق را در اجزای وجود توضیح دهد و این همان چیزی است که شعر وی را از یک نوشته علمی جدا میسازد. حافظ نیز نظریه فلسفی جوهر فرد را که در روزگار ما با کشف اتم از مقوله علم دانسته میشود، نه برای بیان آن، که برای توضیح تنگی دهان یار چنین به زیبایی دستاویز قرار داده است:
بعد از اینم نبود شایبه در جوهر فرد که دهان تو در این نکته خوش استدلالیست(۷۱)
آنچه درباره زبان علمی گذشت، درباره زبان عادی نیز صدق میکند. هر زبان، خواه ناخواه زاده تخیل است، زیرا به هر حال واژگان آن از مقوله رمز تلقی میشوند و خاستگاه رمز هم جز تخیّل نیست. افزون بر این، بشر اوّلیه به سبب بیتجربگی در شناخت علمی طبیعت، عناصر آن را مانند خود جاندار میانگاشته است؛ به گونهای که جاندار انگاری(۷۲) برای او گریزناپذیر بوده است؛(۷۳) از این رو زبان وی به نظر بشر امروزی شاعرانه مینماید؛ زبانی سرشار از نسبت دادن زندگی به عناصر طبیعت: «تمام چیزهایی که مدتهاست به صورت تصویرهای شاعرانه در آمدهاند، زمانی در معنای مستقیم به کار میرفتند و اصلاً معنای مجازی نداشتند».(۷۴) شعر خاطرهای است که از زبان اوّل بشر در شعور جمعی ما باقی مانده است و هر از گاهی به محض وجود آمادگی درونی و زمینه بیرونی سر بر میآورد و خویش را آشکار میسازد. با این حال در زبان عادی نیز همچون زبان علمی، البته در یک میدان عمل وسیعتر، شرط منطبق بودن بر واقعیت وجود دارد و از این رو میتوان گفت، زبان، چه عادی و چه عملی، در نهایت چیزی جز تقلید نیست.
پس تا این جای بحث پی بردیم که: اولاً زبان از نیروی تقلید انسان مایه میگیرد، اما ادبیات از نیروی خلاقیت انسان؛ ثانیا در زبان شرط منطبق بودن بر واقعیت وجود دارد، اما در ادبیات نه؛ ثالثا زبان ذاتا محتمل صدق و کذب است، اما ادبیات چنین نیست.
یکی از دلایل انتقاد ارسطو بر افلاطون درباره تعریف شعر این بود که افلاطون بنیان این تعریف را بر تقلید نهاد، زیرا با توجه به نظریه مثل هر چیز را نمودی از بودهای جهان برین و به تعبیر دیگر تقلیدی از آنها میدانست و شعر را که به تقلید چیزها میپردازد، تقلید تقلید و «از اصل، سه مرحله دور»(۷۵) میشمرد و بدین سبب شاعران را از مدینه فاضله طرد میکرد،(۷۶) اما ارسطو گرچه با تعریف شعر به مثابه تقلید، موافقت نشان میدهد، تقلید را در این مورد به مفهوم تقلید از امر ممکن میگیرد که این امر، هم میتواند احتمالی باشد و هم ضروری.(۷۷) او با بیان این نکته در واقع بر نقش خلاقیت در شعر انگشت صحه میگذارد. این دیدگاه به عبارتی بزرگترین ضربه وی بر حملات افلاطون به شعر بود.(۷۸)
از آثار این دو فیلسوف چنین بر میآید که هنگام بحث از تقلید، به شعر نظر داشتهاند، امّا این نیز محرز است که شعر از دیدگاه آنها دقیقا همان چیزی نیست که امروزه بدین نام شناخته میشود. تعریف افلاطون از تقلید با در برداشتن دو مفهوم آن، یعنی تقلید به قول و تقلید به فعل که خواجه نصیر میآورد،(۷۹) مصادیقی جز تقلید قهرمانان یک داستان یا بازیگران یک نمایش را کمتر میپذیرد: «وقتی کسی میکوشد تا گفتار یا حرکاتش، شبیه گفتار یا حرکات کس دیگری باشد، نمیگوییم از آن تقلید میکند؟»(۸۰) ارسطو اذعان دارد که در روزگار او «هیچ لفظ مشترکی» نبوده است تا بتواند آن را بر هر گونه سخن که به «تقلید از امور» میپردازد، اطلاق کند.(۸۱) با این حال به نوشته وی «شاعر باید بیشتر سازنده افسانه باشد تا سازنده سخنان موزون».(۸۲)
به طور کلی میتوان گفت بحث تقلید در آثار این دو تن بیشتر به جنبه داستانی یا نمایش منظومههای یونانی باز میگردد. البته حکمای اسلامی کوشیدهاند تا این بحث را به معنای عربی شعر محدود سازند و از این رو ضمن کاربرد برابر بسیار مناسب محاکات برای اصطلاح تقلید، بعضا مدح و هجو را با اصطلاحات تراژدی و کمدی برابر قرار دادهاند(۸۳) که چندان مناسب نمینماید.
از مسائلی که با بحث تقلید سر و کار دارد، مسأله سرقات ادبی است که مورد توجه فراوان ادبیات شناسان اسلامی بوده است.(۸۴) شاعران و نویسندگان در کار خود از منابع اطلاع و استفاده متعددی یاری میگیرند که متون در رده مهمترین این منابعند. با این امر، در حالت طبیعی پای مناسبات بینامتنی(۸۵) به میان کشیده میشود، اما چنانچه این عمل در مرحله تقلید صرف بماند و به مرحله خلاقیت لازم نرسد، سرقت ادبی روی میدهد؛ البته تشخیص در این باره کار بسیار حساسی است که جز از عهده قاضیان حاذق و منتقدان ماهر بر نمیآید.(۸۶)
تا این جا دانستیم که عامل ذهنی ایجاد ادبیات، نیروی خلاقیت انسان است؛ اکنون این پرسش پیش میآید که پس عواطف آدمی در ادبیات چه کارهاند؟ بند تو کروچه(۸۷) کلاً هنر را «شهود غنایی» تعریف میکند(۸۸) و منظور او از غنایی همان عاطفی است. احمدامین هر سخن را به اندازهای که از عواطف بهره برده باشد، ادبیات میداند.(۸۹) با این همه نمیتوان انکار کرد که در زبان نیز ردپای عواطف وجود دارد؛ هنوز و تا همیشه نام کربلا ما ایرانیان را در مهر و کین و شیون و شوری مقدس فرو میبرد؛ این که جای خود دارد؛ حتی اشارات مهیج یک کر و لال به واقعهای، هیجان ما را در معمولیت انسانیمان بر میانگیزد؛ از این رو عاطفی بودن مشخصه تمایزدهنده ادبیات از زبان نیست. در عین حال با نگاهی به تاریخ ادبیات جهان، کفه ترازوی سخنان عاطفی را در آثار ادبی سنگینتر مییابیم؛ شاید بدین سبب که عواطف همواره خودجوشتر و دم دستتر بودهاند.
آنچه مسلم است این که نیروی خلاقیت انسان حرکت خود را از نقطهای میآغازد که این نقطه میتواند یک حالت عاطفی مانند غم یا خشم یا بیم یا شادی یا دوستی یا امید باشد، اما این بدان معنی نیست که تعقل یا حتی نتواند به تحریک این نیرو بپردازد. احساس(۹۰) نتواند به تحریک این نیرو بپردازد.
حکمای اسلامی عواطف را به قوّه محرّکه نفس حیوانی نسبت میدهند(۹۱) و جای آن را قلب میدانند.(۹۲) از دیدگاه آنها این قوّه که منشأ اراده است،(۹۳) با دو کارکرد شهوت و غضب، حرکت انسان را در زندگی روزمرّه باعث میشود.(۹۴)
عواطف، چنان که دکتر شفیعی کدکنی اشاره میکند، چندان شناختی نیستند؛ ما برای توصیف سادهترین عواطف به شدت عاجزیم؛ این در حالی است که به نوشته اریک فروم:(۹۵) «چنین اشکالی حتی برای توصیف پیچیدهترین ماشینها وجود ندارد».(۹۶) با این حال در یک تقسیمبندی میتوان همه عواطف را بر دو دسته شمرد: عواطفی که به سوی خواستهها سوق میدهند و عواطفی که از ناخواستهها برحذر میدارند؛ عواطف خواهنده و عواطف پرهیزنده. این تقسیمبندی در دو کارکردی که حکمای اسلامی برای قوه محرکه نفس حیوانی ذکر کردهاند، کاملاً آشکار است. عواطف به نوشته آی. ا. ریچاردز(۹۷): «بیشتر هنگامی بروز میکنند که تمایلات دایمی یا ادواری فرد، به طور ناگهانی، خواه تسهیل و خواه عقیم میشود».(۹۸)
در آثار عرفای اسلامی نیز شمار فراوانی از عواطف به نحو بیسابقهای مورد اشاره قرار گرفتهاند؛ شاید بدین سبب که آنها مکتب نظری و عملی خود را براساس قلب و تهذیب آن بنا نهادهاند. از این دیدگاه عواطف حول محور توحید معنی مییابند و از این رو یا الهیاند و یا غیرالهی؛ به ویژه عشق مرکزی است که عواطف مختلف را دور خویش گرد میآورد و به سوی یک هدف راه مینماید: «بیان کردیم که عشق را به قبله معین حاجت نیست تا عشق بود. اکنون بدان که ان اللّه جمیل و یحب الجمال؛ عاشقِ آن جمال باید بود یا عاشق محبوبش».(۹۹)
اگر از دیدگاه جامعهشناسان هم بنگریم، میتوانیم عواطف را به فردی و اجتماعی تقسیم کنیم، اما شناخت ما از عواطف به این تقسیمبندیهای سطحی خلاصه میشود؛ با این حال همین تقسیمبندیها از ریشههایی برخوردارند که پس گرفتنشان ما را به اعماق وجود انسان میرساند و جهانی شگفتانگیز از ساز و کار درون آدمی را که رویشگاه معانی است، پیش چشم ما مینهد.
باری، عواطف به عنوان فعّالترین عامل حرکات ما در کل زندگی، میتوانند حرکت ادبی را نیز به عنوان جزئی از این کل در پی داشته باشند؛ به عبارتی: «عواطف هستند که ما را به حرکت وا میدارند، اراده را شکل میدهند و خط سیر جریان زندگی را معین میسازند.»(۱۰۰)
علیرضا فولادی
کتابنامه:
۱ ـ آیین سخنوری و نگرشی بر تاریخ آن، علیاکبر ضیائی، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ج۱، ۱۳۷۳.
۲ ـ ارسطو و فن شعر، دکتر عبدالحسین زرینکوب، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چ۱، ۱۳۵۷.
۳ ـ از صبا تا نیما، یحیی آرینپور، ج۲، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چ۵، ۱۳۵۷.
۴ ـ اساس الاقتباس، خواجه نصیرالدین طوسی، به تصحیح مدرس رضوی، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، بیچا، ۱۳۶۷.
۵ ـ اصول انقلابی، آی. ا. ریچاردز، به ترجمه سعید حمیدیان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ۱، ۱۳۷۵.
۶ ـ بعد زیباشناختی، هربرت مارکوزه، به ترجمه داریوش مهرجویی، تهران، انتشارات اسپرک، چ۱، ۱۳۶۸.
۷ ـ پیشدرآمدی بر نظریه ادبی، تری ایگلتون، به ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر مرکز، چ۱، ۱۳۶۸.
۸ ـ تاریخ ادبیات ایران، جلالالدین همایی، ج۱ ـ ۲، تهران، کتابفروشی فروغی، چ۳، بیتا.
۹ ـ تاریخ بیهقی، خواجه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، ج۱، تهران، انتشارات سعدی، چ۱، ۱۳۶۸.
۱۰ ـ تخیل فرهیخته، نورتروپ فرای، به ترجمه سعید ارباب شیروانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ۲، ۱۳۷۲.
۱۱ ـ «تعریف ادبیات»، جان. ام. الس، به ترجمه فاطمه راکعی، سوره، جنگ نهم، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چ۱، ۱۳۶۳.
۱۲ ـ تمهیدات، ایمانوئل کانت، به ترجمه غلامعلی حداد عادل، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ۲، ۱۳۷۰.
۱۳ ـ چنین گفت زرتشت، فریدریش نیچه، به ترجمه داریوش آشوری، تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، چ۷، ۱۳۷۰.
۱۴ ـ «خسرو و شیرین»، سبعه، حکیم نظامی گنجوی، ج۲، به تصحیح حسن وحید دستگردی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، چ۲، ۱۳۶۳.۱۵ ـ «خیالبازی یا نمایش سایهها»، علیرضا ذکاوتی قراگزلو، کیهان فرهنگی، س۲، ش۳، اسفند ۱۳۶۵.
۱۶ ـ دوره کامل آثار افلاطون، به ترجمه محمدحسین لطفی، ج۲، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چ۲، ۱۳۶۷.
۱۷ ـ دیوان خواجه شمسالدین محمدحافظ شیرازی، به تصحیح محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، تهران، کتابفروشی زوار، چ۴، ۱۳۶۲.
۱۸ ـ رسائل ابنسینا، به ترجمه ضیاءالدین درّی، تهران، کتابخانه مرکزی، چ۲، ۱۳۶۰.
۱۹ ـ رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ج۱، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، بیط، ۱۴۰۵ ق.
۲۰ ـ روانشناسی تخیل، ای. روزت، به ترجمه اصغر الهی و پروانه میلانی، تهران، انتشارات گوتنبرگ، بیچا، ۱۳۷۰.
۲۱ ـ روانشناسی شفا ـ الفن السادس من کتب الشفاء، شیخالرئیس حسینبن عبداللّهبن سینا، به ترجمه اکبر دانا سرشت، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چ۵، ۱۳۶۳.
۲۲ ـ زبان از یاد رفته، اریک فروم، به ترجمه ابراهیم امانت، تهران، انتشارات مروارید، چ۵، ۱۳۶۸.
۲۳ ـ زبان و زبانشناسی، الکساندر کونداتف، به ترجمه علی صلحجو، تهران، انتشارات ایران یاد، چ۱، ۱۳۶۳.
۲۴ ـ سافتار و تأویل متن، بابک احمدی، ج۱، تهران، نشر مرکز، چ۲، ۱۳۷۲.
۲۵ ـ سخن شناسی، یکانی، کتابخانه ابنسینا، چ۱، ۱۳۴۶.
۲۶ ـ سرچشمههای دانش و تخیّل، جاکوب برونوفسکی، به ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، انتشارات دنا، چ۱، ۱۳۶۸.
۲۷ ـ السرقات الادبیه ـ دراسة فی ابتکار اعمال الادبیة و تقلیدها، الدکتور بدوی طبانه، بیروت، دارلثقافة، بیط، ۱۹۸۶ م.
۲۸ ـ سوانح، احمد غزالی، به تصحیح هلموت ریتر، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ۲، ۱۳۶۸.
۲۹ ـ شرح دیوان المتنبی، عبدالرحمن البرقوقی، ج۲، مصر، المطبعه الرحمانیة، قم، کتابفروشی ارومیهای، ط۱، ۱۳۶۸.
۳۰ ـ الشفاء ـ المنطق ـ ۹ ـ الشعر، ابن سینا، تصحیح الدکتور عبدالرحمن بدوی، قاهره، الدارالمصریه للتألیفو الترجمه، قم، منشورات مکتبه، آیةاللّه العظمی المرعشی النجفی، بیط، ۱۴۰۴ق.
۳۱ ـ شناخت زیبایی ـ «استیک»، فیلیسین شاله، به ترجمه علیاکبر بامداد، تهران، کتابخانه طهوری، چ۳، ۱۳۴۷.
۳۲ ـ شیوههای نقد ادبی، دیوید دیچز، ترجمه غلامحسین یوسفی و محمدتقی صدقیانی، تهران، انتشارات علمی، چ۱، ۱۳۶۶.
۳۳ ـ صور خیال در شعر فارسی، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، چ۳، ۱۳۶۶.
۳۴ ـ طیف الخیال، شریف مرتضی، به ترجمه دکتر نصرتاللّه فروهر، تهران، انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چ۱، ۱۳۷۶.
۳۵ ـ الطیف و الخیال فی الشعر القدیم العربی، د. حسن البّنا عزالدّین، بیروت، دارالمناهل، ط۲، ۱۴۱۵ ق/ ۱۹۹۴ م.
۳۶ ـ «عشق و غیرت»، دکتر برات زنجانی، طلایه ـ دوره جدید، س۱، ش۱، خرداد ۱۳۷۴.
۳۷ ـ «عناصر تشکیل دهنده ادبیات»،، احمدامین، ترجمه حسن حسینی، سوره، جنگ ششم، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چ۱، ۱۳۶۳.
۳۸ ـ غلط ننویسیم ـ فرهنگ دشواریهای زبان فارسی، ابوالحسن نجفی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ۴، ۱۳۷۱.
۳۹ ـ کتاب العین، ابی عبدالرحمن الخلیلبن احمد الفراهیدی، تصحیح الدکتور مهدی المخزومی و الدکتور ابراهیم السامرائی، ج۳، بیجا، مؤسسة دارالهجره، ط۲، ۱۴۱۰ ق.
۴۰ ـ کتاب نمایش ـ فرهنگ واژهها، اصطلاحها و سبکهای نمایشی، خسرو شهریاری، ج۱، تهران، مؤسسة انتشارات امیرکبیر، چ۱، ۱۳۶۵.
۴۱ ـ کلیات زیباشناسی، بندتو کروچه، به ترجمه فؤاد روحانی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ۴، ۱۳۷۲.
۴۲ ـ کیمیا و خاک، رضا براهنی، تهران، نشر مرغ امین، چ۱، ۱۳۶۴.
۴۳ ـ گرایشهای فلسفی در نقد ادبی، سعید عدنان، به ترجمه دکتر نصراللّه امامی، اهواز، دانشگاه شهید چمران اهواز، چ۱، ۱۳۷۶.
۴۴ ـ گزیده غزلیات مولوی، به انتخاب و توضیح دکتر سیروس شمیسا، تهران، چاپ و نشر بنیاد، چ۱، ۱۳۶۸.
۴۵ ـ گفتاری درباره نقد، گراهام هوف، به ترجمه نسرین پروینی، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چ۱، ۱۳۶۵.
۴۶ ـ لغتنامه دهخدا.
۴۷ ـ «مسؤولیت نویسنده»، برنار پنگو، وظیفه ادبیات، لئونید لئونوف و دیگران، به ترجمه ابوالحسن نجفی، تهران، کتاب زمان، چ۱، ۱۳۵۶.
۴۸ ـ مکتبهای ادبی، رضا سیدحسینی، تهران، کتاب زمان، چ۲، ۱۳۶۵.
۴۹ ـ نظریه ادبیات، رنه ولک و آوستن وارن، به ترجمه ضیاء موحد و پرویز مهاجر، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ۱، ۱۳۷۳.
۵۰ ـ نظریه شناخت، م. کورنفورت، به ترجمه فرهاد نعمانی و منوچهر، سناجیان، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی با همکاری مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چ۳، ۱۳۵۷.
پینوشتها:
(۱) ر.ک: ک۴۹، صص ۱۰ ـ ۹ و ک۸، ص۳۸.
(۲) ک۵۰، ص ۵.
(۳) ک۵۰، صص ۱۷ ـ ۱۶.
(۴) رک: مستزاد منسوب به مولوی با مطلع:
هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد دل برد و نهان شد
هر دم به طریقی دگر آن یار برآمد گه پیرو جوان شد
ضمنا این مستزاد در کلیات شمس تبریزی به تصحیح بدیعالزمان فروزانفر نیامده است، اما در برخی از گردآوریها و گزینشهای غزلیات مولوی، میتوان آن را یافت، از آن جمله است: ک۴۴، صص۱۳۶ ـ ۱۳۵.
(۵) ر.ک: ک۴، ص ۵۸۶.
(۶) ر.ک: ک۷، صص ۲۷ ـ ۲۶.
(۷) ک۱۰، ص ۵۶.
(۸) Bernard Pingoud
(۹) ک۴۷، ص۶۲
(۱۰) ر.ک: ک۴۶، ذیل واژه «تخیل».
(۱۱) ک۳۹، ذیل واژه «خیال».
(۱۲) ک۲۹، ص۲۲.
(۱۳) ر.ک: ک۳۴.
(۱۴) ر.ک: ک۳۵.
(۱۵) ک۱۷، ص۱۰۹.
(۱۶) ک۱۷، ص۳۴۹.
(۱۷) برای آگاهی ر.ک: ک۱۵، صص۲۹ ـ ۲۶ و ک۴۰، صص۱۰۸ ـ ۱۰۷ و ص۱۴۱.
(۱۸) ک۱۷، ص۸۸.
(۱۹) ک۱۷، ص۲۰۶.
(۲۰) ر.ک: ک۳۳، صص۱۰ ـ ۹.
(۲۱) ر.ک: ک۳۰ و ک۲۱. نیز ر.ک: ک۱۸، صص۹۵ ـ ۷۷ و صص۲۶۲ ـ ۱۸۷.
(۲۲) ر.ک: ک۳۸، صص۱۰۹ ـ ۱۰۸.
(۲۳)ر.ک: ک۳۰، صص۳۷ ـ ۳۵.
.ک: ک۳۰، ص۳۶ و ص۱۴۷.
(۲۵) ر.ک: ک۳۰، صص۴۸ ـ ۱۴۷.
(۲۶) ر.ک: ک۳۰، صص۶۴ ـ ۱۶۳.
(۲۷) ر.ک: ک۳۰، ص۱۴۷.
(۲۸) ر.ک: ک۳۰، صص۳۶ و ص۱۴۷ و ص۱۴۸.
(۲۹) ر.ک: ک۳۰، ص۱۴۷ و ص۱۴۹.
(۳۰) ر.ک: ک۳۰، ص۳۶ و ص۱۴۷.
(۳۱) ر.ک: ک۳۰، ص۱۴۹.
(۳۲) ر.ک: ک۳۰، صص۵۲ ـ ۵۱ و ص۲۲۳.
(۳۳) ر.ک: ک۳۰، صص۱۸۴ و ص۲۰۹.
به جاست دیدگاه تانت را در این باره بیاوریم که: «فکر کردن همان حکم کردن یا به طور کلی ارجاع تصویرات به احکام است» و: «مراحل منطقی احکام، همان راههای ممکن متحد ساختن تصویرات در وجدان است». ر.ک: ک ۱۲، ص۱۴۶.
(۳۴) ر.ک: ک۳۰، صص۵۲ ـ ۵۱ و ص۱۸۴. و ص۲۱۲.
(۳۵) ر.ک: ک۳۰، ص۳۷ و ص۱۸۵.
بحث کانت در این باره معروف است. او این مقدمات اولیه یا اولیات عقلیه محض را در یک جا «موجودات عقلی محض» مینامد. ر.ک: ک۱۲، ص۱۸۵.
(۳۶) ر.ک: ک۳۰، ص۲۰۷.
(۳۷) ر.ک: ک۳۰، ص۱۵۵.
(۳۸) ر.ک: ک۱۸، صص۳۷ ـ ۱۳۶.
(۳۹) ر.ک: ک۳۰، ص۱۴۷.
(۴۰) ر.ک: ک۴۵، ص۵۵.
(۴۱) ک۶، ص۱۱۰.
(۴۲) ک۴، ص۵۹۱.
(۴۳) ر.ک: ک۱۹، ص۲۲۵ و ص۲۹۰.
(۴۴) J. M. Eles.
(۴۵) ر.ک: ک۱۱، ص۲۶۰.
(۴۶) ر.ک: ک۷، ص۱۴.
(۴۷) ک۴۲، ص۱۲۲.
(۴۸) Rhetoric.
(۴۹) ر.ک: ک۱، صص۶۵ ـ ۵۸.
(۵۰) .ک: ک۹، ص بیست و سوم.
(۵۱) ک۹، ص۲۲۰. بیهقی در جایی دیگر مینویسد: از حدیث حدیث شکافد. ک۹، ص۱۹۰.
(۵۲) ر.ک: ک ، ص۲۳۸ و ص۲۵۷.
(۵۳)
(۵۴) ر.ک: ک۳۱، ص۵۰.
(۵۵) H. de Balzac.
(۵۶) ر.ک: ک۴۸، صص۴۸ ـ ۱۴۵.
(۵۷) ک۱۰، صص۴۷ ـ ۴۶.
(۵۸) ر.ک: ک۲۰.
(۵۹) E. Newton.
(۶۰) ر.ک: ک۲۶، ص۶۵.
(۶۱) ر.ک: ک۳۰، ص۱۶۲.
(۶۲) ر.ک: ک۳۰، ص۱۷۷.
(۶۳) Sir Philip sidney.
(۶۴) ک۴۵، ص۵۴.
(۶۵) F. Nietzsche.
(۶۶) ک۱۳، ص۱۸۷.
(۶۷) ر.ک: ک۴، ص۵۹۴ و ص۵۹۶.
(۶۸) ر.ک: ک۱۰، ص۳۴.
(۶۹) ک۱۰، ص۹.
(۷۰) ک۱۴، ص۳۶۰.
برای آگاهی ر.ک: ک۳۶، صص۳۷ ـ ۳۲.
(۷۱) ک۱۷، ص۴۸.
(۷۲) Animism.
(۷۳) ر.ک: ک۲۵، ص۲۷ ـ ۱۲۶.
(۷۴) ک۲۳، ص۱۱۲.
(۷۵) ر.ک: ک۱۶، ص۱۲۵۳.
(۷۶) ر.ک: ک۱۶، ص۶۲ ـ ۱۲۶۱.
(۷۷) ر.ک: ک۲، ص۱۲۸.
(۷۸) ر.ک: ک۳۲، ص۲۹.
(۷۹) ر.ک: ک۴، ص۵۹۱.
(۸۰) ک۱۶، ص۹۶۲.
(۸۱) ر.ک: ک۲، صص۱۴ ـ ۱۱۳.
(۸۲) ک۲، ص۱۲۹.
(۸۳) ر.ک: ک۴۳، ص۱۱۱.
(۸۴) ر.ک: ک۲۷، ص۳ (مقدمه).
(۸۵) برای آگاهی ر.ک: ک۲۴، ص۵۸.
(۸۶) برای آگاهی ر.ک: ک۳۳، صص۲۲۰ ـ ۲۰۲.
(۸۷) Benedetto Croce.
(۸۸) ر.ک: ک۴۱، ص۸۶.
(۸۹) ر.ک: ک۳۷، ص۵۳.
(۹۰) منظور از احساس در این جا، ادراک حسی است.
(۹۱) ر.ک: ک۳۰، ص۳۳.
(۹۲) ر.ک: ک۳۰، صص۳۳ ـ ۲۳۲.
(۹۳) ابن سینا از اراده به «اجماع» تعبیر کرده است. ر.ک: ک ، صص۷۴ ـ ۱۷۲.
(۹۴) ر.ک: ک۳۰، ص۳۳.
(۹۵) Erick Fromm.
(۹۶) ک۲۲، ص۱۳.
(۹۷) I. A. Richards.
(۹۸) ک۵، ص۸۳.
(۹۹) ک۲۸، ص۱۸.
(۱۰۰) ک۳۷، ص۵۲.
کتابنامه:
۱ ـ آیین سخنوری و نگرشی بر تاریخ آن، علیاکبر ضیائی، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ج۱، ۱۳۷۳.
۲ ـ ارسطو و فن شعر، دکتر عبدالحسین زرینکوب، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چ۱، ۱۳۵۷.
۳ ـ از صبا تا نیما، یحیی آرینپور، ج۲، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چ۵، ۱۳۵۷.
۴ ـ اساس الاقتباس، خواجه نصیرالدین طوسی، به تصحیح مدرس رضوی، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، بیچا، ۱۳۶۷.
۵ ـ اصول انقلابی، آی. ا. ریچاردز، به ترجمه سعید حمیدیان، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ۱، ۱۳۷۵.
۶ ـ بعد زیباشناختی، هربرت مارکوزه، به ترجمه داریوش مهرجویی، تهران، انتشارات اسپرک، چ۱، ۱۳۶۸.
۷ ـ پیشدرآمدی بر نظریه ادبی، تری ایگلتون، به ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر مرکز، چ۱، ۱۳۶۸.
۸ ـ تاریخ ادبیات ایران، جلالالدین همایی، ج۱ ـ ۲، تهران، کتابفروشی فروغی، چ۳، بیتا.
۹ ـ تاریخ بیهقی، خواجه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، ج۱، تهران، انتشارات سعدی، چ۱، ۱۳۶۸.
۱۰ ـ تخیل فرهیخته، نورتروپ فرای، به ترجمه سعید ارباب شیروانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ۲، ۱۳۷۲.
۱۱ ـ «تعریف ادبیات»، جان. ام. الس، به ترجمه فاطمه راکعی، سوره، جنگ نهم، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چ۱، ۱۳۶۳.
۱۲ ـ تمهیدات، ایمانوئل کانت، به ترجمه غلامعلی حداد عادل، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ۲، ۱۳۷۰.
۱۳ ـ چنین گفت زرتشت، فریدریش نیچه، به ترجمه داریوش آشوری، تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، چ۷، ۱۳۷۰.
۱۴ ـ «خسرو و شیرین»، سبعه، حکیم نظامی گنجوی، ج۲، به تصحیح حسن وحید دستگردی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، چ۲، ۱۳۶۳.۱۵ ـ «خیالبازی یا نمایش سایهها»، علیرضا ذکاوتی قراگزلو، کیهان فرهنگی، س۲، ش۳، اسفند ۱۳۶۵.
۱۶ ـ دوره کامل آثار افلاطون، به ترجمه محمدحسین لطفی، ج۲، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چ۲، ۱۳۶۷.
۱۷ ـ دیوان خواجه شمسالدین محمدحافظ شیرازی، به تصحیح محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، تهران، کتابفروشی زوار، چ۴، ۱۳۶۲.
۱۸ ـ رسائل ابنسینا، به ترجمه ضیاءالدین درّی، تهران، کتابخانه مرکزی، چ۲، ۱۳۶۰.
۱۹ ـ رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ج۱، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، بیط، ۱۴۰۵ ق.
۲۰ ـ روانشناسی تخیل، ای. روزت، به ترجمه اصغر الهی و پروانه میلانی، تهران، انتشارات گوتنبرگ، بیچا، ۱۳۷۰.
۲۱ ـ روانشناسی شفا ـ الفن السادس من کتب الشفاء، شیخالرئیس حسینبن عبداللّهبن سینا، به ترجمه اکبر دانا سرشت، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چ۵، ۱۳۶۳.
۲۲ ـ زبان از یاد رفته، اریک فروم، به ترجمه ابراهیم امانت، تهران، انتشارات مروارید، چ۵، ۱۳۶۸.
۲۳ ـ زبان و زبانشناسی، الکساندر کونداتف، به ترجمه علی صلحجو، تهران، انتشارات ایران یاد، چ۱، ۱۳۶۳.
۲۴ ـ سافتار و تأویل متن، بابک احمدی، ج۱، تهران، نشر مرکز، چ۲، ۱۳۷۲.
۲۵ ـ سخن شناسی، یکانی، کتابخانه ابنسینا، چ۱، ۱۳۴۶.
۲۶ ـ سرچشمههای دانش و تخیّل، جاکوب برونوفسکی، به ترجمه کامبیز عزیزی، تهران، انتشارات دنا، چ۱، ۱۳۶۸.
۲۷ ـ السرقات الادبیه ـ دراسة فی ابتکار اعمال الادبیة و تقلیدها، الدکتور بدوی طبانه، بیروت، دارلثقافة، بیط، ۱۹۸۶ م.
۲۸ ـ سوانح، احمد غزالی، به تصحیح هلموت ریتر، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ۲، ۱۳۶۸.
۲۹ ـ شرح دیوان المتنبی، عبدالرحمن البرقوقی، ج۲، مصر، المطبعه الرحمانیة، قم، کتابفروشی ارومیهای، ط۱، ۱۳۶۸.
۳۰ ـ الشفاء ـ المنطق ـ ۹ ـ الشعر، ابن سینا، تصحیح الدکتور عبدالرحمن بدوی، قاهره، الدارالمصریه للتألیفو الترجمه، قم، منشورات مکتبه، آیةاللّه العظمی المرعشی النجفی، بیط، ۱۴۰۴ق.
۳۱ ـ شناخت زیبایی ـ «استیک»، فیلیسین شاله، به ترجمه علیاکبر بامداد، تهران، کتابخانه طهوری، چ۳، ۱۳۴۷.
۳۲ ـ شیوههای نقد ادبی، دیوید دیچز، ترجمه غلامحسین یوسفی و محمدتقی صدقیانی، تهران، انتشارات علمی، چ۱، ۱۳۶۶.
۳۳ ـ صور خیال در شعر فارسی، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، چ۳، ۱۳۶۶.
۳۴ ـ طیف الخیال، شریف مرتضی، به ترجمه دکتر نصرتاللّه فروهر، تهران، انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چ۱، ۱۳۷۶.
۳۵ ـ الطیف و الخیال فی الشعر القدیم العربی، د. حسن البّنا عزالدّین، بیروت، دارالمناهل، ط۲، ۱۴۱۵ ق/ ۱۹۹۴ م.
۳۶ ـ «عشق و غیرت»، دکتر برات زنجانی، طلایه ـ دوره جدید، س۱، ش۱، خرداد ۱۳۷۴.
۳۷ ـ «عناصر تشکیل دهنده ادبیات»،، احمدامین، ترجمه حسن حسینی، سوره، جنگ ششم، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چ۱، ۱۳۶۳.
۳۸ ـ غلط ننویسیم ـ فرهنگ دشواریهای زبان فارسی، ابوالحسن نجفی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چ۴، ۱۳۷۱.
۳۹ ـ کتاب العین، ابی عبدالرحمن الخلیلبن احمد الفراهیدی، تصحیح الدکتور مهدی المخزومی و الدکتور ابراهیم السامرائی، ج۳، بیجا، مؤسسة دارالهجره، ط۲، ۱۴۱۰ ق.
۴۰ ـ کتاب نمایش ـ فرهنگ واژهها، اصطلاحها و سبکهای نمایشی، خسرو شهریاری، ج۱، تهران، مؤسسة انتشارات امیرکبیر، چ۱، ۱۳۶۵.
۴۱ ـ کلیات زیباشناسی، بندتو کروچه، به ترجمه فؤاد روحانی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ۴، ۱۳۷۲.
۴۲ ـ کیمیا و خاک، رضا براهنی، تهران، نشر مرغ امین، چ۱، ۱۳۶۴.
۴۳ ـ گرایشهای فلسفی در نقد ادبی، سعید عدنان، به ترجمه دکتر نصراللّه امامی، اهواز، دانشگاه شهید چمران اهواز، چ۱، ۱۳۷۶.
۴۴ ـ گزیده غزلیات مولوی، به انتخاب و توضیح دکتر سیروس شمیسا، تهران، چاپ و نشر بنیاد، چ۱، ۱۳۶۸.
۴۵ ـ گفتاری درباره نقد، گراهام هوف، به ترجمه نسرین پروینی، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چ۱، ۱۳۶۵.
۴۶ ـ لغتنامه دهخدا.
۴۷ ـ «مسؤولیت نویسنده»، برنار پنگو، وظیفه ادبیات، لئونید لئونوف و دیگران، به ترجمه ابوالحسن نجفی، تهران، کتاب زمان، چ۱، ۱۳۵۶.
۴۸ ـ مکتبهای ادبی، رضا سیدحسینی، تهران، کتاب زمان، چ۲، ۱۳۶۵.
۴۹ ـ نظریه ادبیات، رنه ولک و آوستن وارن، به ترجمه ضیاء موحد و پرویز مهاجر، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ۱، ۱۳۷۳.
۵۰ ـ نظریه شناخت، م. کورنفورت، به ترجمه فرهاد نعمانی و منوچهر، سناجیان، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی با همکاری مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چ۳، ۱۳۵۷.
پینوشتها:
(۱) ر.ک: ک۴۹، صص ۱۰ ـ ۹ و ک۸، ص۳۸.
(۲) ک۵۰، ص ۵.
(۳) ک۵۰، صص ۱۷ ـ ۱۶.
(۴) رک: مستزاد منسوب به مولوی با مطلع:
هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد دل برد و نهان شد
هر دم به طریقی دگر آن یار برآمد گه پیرو جوان شد
ضمنا این مستزاد در کلیات شمس تبریزی به تصحیح بدیعالزمان فروزانفر نیامده است، اما در برخی از گردآوریها و گزینشهای غزلیات مولوی، میتوان آن را یافت، از آن جمله است: ک۴۴، صص۱۳۶ ـ ۱۳۵.
(۵) ر.ک: ک۴، ص ۵۸۶.
(۶) ر.ک: ک۷، صص ۲۷ ـ ۲۶.
(۷) ک۱۰، ص ۵۶.
(۸) Bernard Pingoud
(۹) ک۴۷، ص۶۲
(۱۰) ر.ک: ک۴۶، ذیل واژه «تخیل».
(۱۱) ک۳۹، ذیل واژه «خیال».
(۱۲) ک۲۹، ص۲۲.
(۱۳) ر.ک: ک۳۴.
(۱۴) ر.ک: ک۳۵.
(۱۵) ک۱۷، ص۱۰۹.
(۱۶) ک۱۷، ص۳۴۹.
(۱۷) برای آگاهی ر.ک: ک۱۵، صص۲۹ ـ ۲۶ و ک۴۰، صص۱۰۸ ـ ۱۰۷ و ص۱۴۱.
(۱۸) ک۱۷، ص۸۸.
(۱۹) ک۱۷، ص۲۰۶.
(۲۰) ر.ک: ک۳۳، صص۱۰ ـ ۹.
(۲۱) ر.ک: ک۳۰ و ک۲۱. نیز ر.ک: ک۱۸، صص۹۵ ـ ۷۷ و صص۲۶۲ ـ ۱۸۷.
(۲۲) ر.ک: ک۳۸، صص۱۰۹ ـ ۱۰۸.
(۲۳)ر.ک: ک۳۰، صص۳۷ ـ ۳۵.
.ک: ک۳۰، ص۳۶ و ص۱۴۷.
(۲۵) ر.ک: ک۳۰، صص۴۸ ـ ۱۴۷.
(۲۶) ر.ک: ک۳۰، صص۶۴ ـ ۱۶۳.
(۲۷) ر.ک: ک۳۰، ص۱۴۷.
(۲۸) ر.ک: ک۳۰، صص۳۶ و ص۱۴۷ و ص۱۴۸.
(۲۹) ر.ک: ک۳۰، ص۱۴۷ و ص۱۴۹.
(۳۰) ر.ک: ک۳۰، ص۳۶ و ص۱۴۷.
(۳۱) ر.ک: ک۳۰، ص۱۴۹.
(۳۲) ر.ک: ک۳۰، صص۵۲ ـ ۵۱ و ص۲۲۳.
(۳۳) ر.ک: ک۳۰، صص۱۸۴ و ص۲۰۹.
به جاست دیدگاه تانت را در این باره بیاوریم که: «فکر کردن همان حکم کردن یا به طور کلی ارجاع تصویرات به احکام است» و: «مراحل منطقی احکام، همان راههای ممکن متحد ساختن تصویرات در وجدان است». ر.ک: ک ۱۲، ص۱۴۶.
(۳۴) ر.ک: ک۳۰، صص۵۲ ـ ۵۱ و ص۱۸۴. و ص۲۱۲.
(۳۵) ر.ک: ک۳۰، ص۳۷ و ص۱۸۵.
بحث کانت در این باره معروف است. او این مقدمات اولیه یا اولیات عقلیه محض را در یک جا «موجودات عقلی محض» مینامد. ر.ک: ک۱۲، ص۱۸۵.
(۳۶) ر.ک: ک۳۰، ص۲۰۷.
(۳۷) ر.ک: ک۳۰، ص۱۵۵.
(۳۸) ر.ک: ک۱۸، صص۳۷ ـ ۱۳۶.
(۳۹) ر.ک: ک۳۰، ص۱۴۷.
(۴۰) ر.ک: ک۴۵، ص۵۵.
(۴۱) ک۶، ص۱۱۰.
(۴۲) ک۴، ص۵۹۱.
(۴۳) ر.ک: ک۱۹، ص۲۲۵ و ص۲۹۰.
(۴۴) J. M. Eles.
(۴۵) ر.ک: ک۱۱، ص۲۶۰.
(۴۶) ر.ک: ک۷، ص۱۴.
(۴۷) ک۴۲، ص۱۲۲.
(۴۸) Rhetoric.
(۴۹) ر.ک: ک۱، صص۶۵ ـ ۵۸.
(۵۰) .ک: ک۹، ص بیست و سوم.
(۵۱) ک۹، ص۲۲۰. بیهقی در جایی دیگر مینویسد: از حدیث حدیث شکافد. ک۹، ص۱۹۰.
(۵۲) ر.ک: ک ، ص۲۳۸ و ص۲۵۷.
(۵۳)
(۵۴) ر.ک: ک۳۱، ص۵۰.
(۵۵) H. de Balzac.
(۵۶) ر.ک: ک۴۸، صص۴۸ ـ ۱۴۵.
(۵۷) ک۱۰، صص۴۷ ـ ۴۶.
(۵۸) ر.ک: ک۲۰.
(۵۹) E. Newton.
(۶۰) ر.ک: ک۲۶، ص۶۵.
(۶۱) ر.ک: ک۳۰، ص۱۶۲.
(۶۲) ر.ک: ک۳۰، ص۱۷۷.
(۶۳) Sir Philip sidney.
(۶۴) ک۴۵، ص۵۴.
(۶۵) F. Nietzsche.
(۶۶) ک۱۳، ص۱۸۷.
(۶۷) ر.ک: ک۴، ص۵۹۴ و ص۵۹۶.
(۶۸) ر.ک: ک۱۰، ص۳۴.
(۶۹) ک۱۰، ص۹.
(۷۰) ک۱۴، ص۳۶۰.
برای آگاهی ر.ک: ک۳۶، صص۳۷ ـ ۳۲.
(۷۱) ک۱۷، ص۴۸.
(۷۲) Animism.
(۷۳) ر.ک: ک۲۵، ص۲۷ ـ ۱۲۶.
(۷۴) ک۲۳، ص۱۱۲.
(۷۵) ر.ک: ک۱۶، ص۱۲۵۳.
(۷۶) ر.ک: ک۱۶، ص۶۲ ـ ۱۲۶۱.
(۷۷) ر.ک: ک۲، ص۱۲۸.
(۷۸) ر.ک: ک۳۲، ص۲۹.
(۷۹) ر.ک: ک۴، ص۵۹۱.
(۸۰) ک۱۶، ص۹۶۲.
(۸۱) ر.ک: ک۲، صص۱۴ ـ ۱۱۳.
(۸۲) ک۲، ص۱۲۹.
(۸۳) ر.ک: ک۴۳، ص۱۱۱.
(۸۴) ر.ک: ک۲۷، ص۳ (مقدمه).
(۸۵) برای آگاهی ر.ک: ک۲۴، ص۵۸.
(۸۶) برای آگاهی ر.ک: ک۳۳، صص۲۲۰ ـ ۲۰۲.
(۸۷) Benedetto Croce.
(۸۸) ر.ک: ک۴۱، ص۸۶.
(۸۹) ر.ک: ک۳۷، ص۵۳.
(۹۰) منظور از احساس در این جا، ادراک حسی است.
(۹۱) ر.ک: ک۳۰، ص۳۳.
(۹۲) ر.ک: ک۳۰، صص۳۳ ـ ۲۳۲.
(۹۳) ابن سینا از اراده به «اجماع» تعبیر کرده است. ر.ک: ک ، صص۷۴ ـ ۱۷۲.
(۹۴) ر.ک: ک۳۰، ص۳۳.
(۹۵) Erick Fromm.
(۹۶) ک۲۲، ص۱۳.
(۹۷) I. A. Richards.
(۹۸) ک۵، ص۸۳.
(۹۹) ک۲۸، ص۱۸.
(۱۰۰) ک۳۷، ص۵۲.
منبع : هنر دینی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست