یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا
گفتگو با دکتر منوچهر قارونی، متخصص قلب و عروق و استاد دانشگاه تهران

تعداد افرادی که در تمام مراحل عمر، در پی رسیدن به خواستههای دوران کودکی خود هستند و بالاخره به آنها میرسند چندان زیاد نیست. دکتر منوچهر قارونی، یکی از این معدود انسانهاست. او تعریف میکند که روی جلد دفترها و کتابهای دبستان و دبیرستانش نام خود این گونه مینوشته است: «دکتر منوچهر قارونی، متخصص بیماریهای قلب و عروق». این علاقه و تمایل باعث میشود که طی سالها، راهی پر پیچ و خم را طی کند تا جایی که در حال حاضر یکی از محبوبترین و معروفترین متخصصین قلب و عروق کشور باشد. تعداد افرادی که در تمام مراحل عمر، در پی رسیدن به خواستههای دوران کودکی خود هستند و بالاخره به آنها میرسند چندان زیاد نیست. دکتر منوچهر قارونی، یکی از این معدود انسانهاست. او تعریف میکند که روی جلد دفترها و کتابهای دبستان و دبیرستانش نام خود این گونه مینوشته است: «دکتر منوچهر قارونی، متخصص بیماریهای قلب و عروق». این علاقه و تمایل باعث میشود که طی سالها، راهی پر پیچ و خم را طی کند تا جایی که در حال حاضر یکی از محبوبترین و معروفترین متخصصین قلب و عروق کشور باشد.
● یک معرفی کوتاه؟
▪ من متولد ۱۳۲۸ هستم و در تهران به دنیا آمدم. دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان رشدیه و دبیرستان را در دبیرستان البرز گذراندم. سال ۱۳۴۶ دیپلم گرفتم و وارد دانشکده پزشکی شدم. سال ۱۳۵۴ فارغالتحصیل رشته پزشکی شدم و به سربازی رفتم. سربازی را در بوشهر و پایگاه ششم شکاری گذراندم. بعد هم سال ۵۶ امتحان تخصص دادم و نفر اول رزیدنتی قلب شدم. دوران رزیدنتی قلب را در بیمارستان امامخمینی و زیرنظر استادم آقای پروفسور معصومی گذراندم که در اصل بنیانگذار طب قلب و عروق نوین ایران هستند. کمتر کسی الان اسم پروفسور معصومی را میآورد. خدا بیامرزد ایشان را که در واقع پایه و اساس این طب قلب و عروق جدید ایران را ایشان بنا کردند. یک سال هم بعد از رزیدنتی دوره آنژیوگرافی را گذراندم و از سال ۶۰ شد که من استادیار دانشگاه تهران شدم.
● طی این دوران خدمت در دانشگاه چه کارهایی انجام دادید؟
▪ کتابها و اطلسهای مختلفی را ترجمه و تالیف و نگارش کردم. کتاب بیماریهای ایسکمیک قلب، اطلس بیماریهای قلب و عروق، کتاب ایمونولوژی قلب و بسیاری از کتابهای دیگر مخصوصا در زمینه الکتروکاردیوگرافی توسط من و دانشجویانم تحریر شد و بارها تجدید چاپ شد. تعداد بسیار زیادی تز و پایاننامه برای دانشجویان پزشکی طراحی و نظارت کردم. شاید بسیاری از رؤسای فعلی دانشگاه زمانی شاگرد من بودند. خیلی از آنها تز و پایاننامه خود را با من گذراندند. شاید بیش از ۵۰۰ تز و پایاننامه زیر نظر من به نتیجه رسید
● آقای دکتر در مورد زندگی خانوادگی خود بگوئید.
▪ من دو تا فرزند پسر دارم که هر دو دانشجوی پزشکی هستند. طی سالهای استادیام تمام دانشجویانم را مثل همین دو بچهام دوست داشتم و همیشه هم به همکارانم سفارش میکردم که با بچهها تندی نکنید و احساس کنید که فرزندان خودتان هستند. این بچهها آمدهاند که اشتباه کنند و ما باید با آنها طوری رفتار کنیم که آنها بتوانند رشد کنند. یکی از بچههای من انترن است و یکی دیگر سال پنجم پزشکی است
● و اما در مورد همسرتان؟
▪ همسرم هم دکترای ایمونولوژی دارند و در دانشگاه آزاد واحد پزشکی، تدریس میکنند
● طی این چند سال چه سمتهایی در دانشگاه داشتید؟
▪ من رئیس بخش داخلی و بخش قلب بیمارستان امیراعلم بودم. مدتی هم رئیس خود بیمارستان امیراعلم بودم. رئیس کمیسیون پزشکی دانشگاه تهران بودم. در بسیاری از دادگاههای جرائم پزشکی که مربوط به قلب بودهاند، شرکت داشتم. البته فکر نکنید که شرکت در این دادگاهها به عنوان داور نفع مادی برای ما دارد. برای همین هم خیلی از افراد برای یک مدت محدود در این دادگاهها شرکت میکنند اما بعد از مدتی پشیمان میشوند و میروند
● تا حالا شده که پروندهای از فردی که با شما مشکل داشته زیر دست شما بیفتد؟
▪ بله، یک بار این اتفاق افتاد. چند روز فکر کردم و آخر سر پیش دکتر صدر رفتم و گفتم که من با این فرد مشکل داشتهام و لطفا اجازه بدهید که من در مورد این پرونده قضاوت نکنم. میترسم از اینکه در قضاوت این پرونده اشتباه کنم.
● هیچوقت به خارج از کشور نرفتید؟
▪ چرا، سفرهای کوتاه که زیاد داشتم و تقریبا همه جای دنیا رفتهام اما برای طولانیمدت یک ۶ ماهی برای آموزش به خارج رفتم اما دوباره برگشتم. من به میهن خودم وابستگیهای زیادی دارم که نمیتوانم آنها را کنار بگذارم.
● شما هم مثل بقیه دکترها تا دیروقت در مطب هستید؟
▪ نه من اعتقاد دارم که من هم انسان هستم و به یک چیزهایی احتیاج دارم. درست است که پزشک هستم اما خودم هم به عنوان انسان خواستههایی دارم. من معمولا تا حول و حوش ساعت ۷ در مطب هستم. بعد از آن معمولا به محله قدیمیام در خیابان فلسطین میروم. آنجا یک سری از بچههای قدیمی که کاسب و بازاری و ارتشی و از اقشار مختلف هستند میآیند. آنجا یک نیم ساعتی را با هم روزنامه میخوانیم و حرف میزنیم و چای میخوریم و با هم هستیم و بعد هم به منزل میروم و در کنار خانواده هستم. آخر شب هم معمولا یک تا دو ساعت را به مطالعه مطالب و مجلات و مقالات جدید میگذرانم
● شنیدهام که شما زیاد کهریزک میروید.
▪ بله، من هر هفتهای یا دو هفتهای یک بار به کهریزک میروم. آنجا مثل یک دانشگاه است که هنوز شناخته نشده است. دانشگاهی است که انسان در آن میفهمد که نباید مغرور موقعیت حال خود باشد. فکر نکنید که اهالی کهریزک افراد فقیر هستند، نه. بعضی از آنها اصلا فقیر نیستند. فرزندان خیلی از آنها در نقاط مختلف دنیا پزشک و تحصیل کرده هستند. آنجا آدم میفهمد که چقدر موجود کوچک و ضعیفی است. واقعا کهریزک دانشگاه روح و روان است. آنجا می بینید که حتی در سنین پیری هم منیت هست. حتی در آن شرایط هم افراد با هم دعوا میکنند که کی کنار پنجره بخوابد. این نشان میدهد که حتی در این پیری و بیماری و سن بالا باز هم منیت هست یعنی شیطان از اول تا آخر عمر در کمین شماست و هیچ وقت شما را ول نمیکند
● آقای دکتر خانواده از شغل شما راضی هستند؟
▪ خوب، بندهخداها ناچارند. اما من هم زیاد آنها را اذیت نمیکنم. هیچ وقت دیرتر از ساعت ۹ تا ۵/۹ به منزل نمیروم
● به بچههایتان هم توصیه میکنید که قلب بخوانند؟
▪ من توصیه نکردهام. حتی ورود به پزشکی را هم به آنها توصیه نکردم. اما این طور که به نظر میرسد خودشان خیلی علاقه دارند حداقل فرزند بزرگم که به قلب و عروق خیلی علاقه دارند
● چرا از بین این همه رشته قلب را انتخاب کردید؟
▪ یادم میآید که آقای مهران مدیری هم وقتی با من مصاحبه کرد همین را از من پرسید. روی تمام دفترها و کتابهایم نوشته بود دکتر قارونی، متخصص قلب و عروق. یعنی از همان دوران کودکی به این رشته علاقهمند بودم و در این علاقهام هم ثابت قدم بودم
● اگر الان هم دوباره به عقب برگردید باز هم قلب را انتخاب میکنید؟
▪ بله. حتما باز هم قلب را انتخاب میکنم.
● چرا؟
▪ ببینید این قلب یک یار خوب است. در تمام تنگناها و سختیها همیشه تند برای شما زده است. این قلب همیشه دوست و یار شماست.
● شما هم اعتقاد دارید که قلب محل عشق و عاطفه است؟
▪ بله، چون هر هیجانی که احساس میشود بر روی قلب اثر میگذارد و با طپش قلب احساس میشود
● از نظر علمی که محل عشق و عاطفه مغز است؟
▪ بله. درست است که اصل اثرات و اعمال و فرمانها از مغز صادر میشود اما به هر حال همگی توسط طپش قلب احساس میشوند. مثل عشق.
● آقای دکتر اگر پزشکان جوانان بخواهند به جایگاهی مثل شما برسند چه باید بکنند؟
▪ ببینید اصل اول صداقت است. البته اگر صادق باشید شاید اول مردم فکر کنند که شما ابله هستید. متاسفانه بین صداقت و نادانی یک پرده بسیار نازک است و شاید بسیاری از مردم نتوانند که بین این دو افتراق قائل شوند. شاید اگر بد باشید بسیاری فکر کنند که شما آدم زرنگی هستید و افتراق بین بدی و زرنگی هم کار سختی است. اگر بیمارستان و دانشجویانتان را نترسانید مطمئن باشید که در دلها جا باز خواهید کرد. ببینید من در نظام پزشکی و پزشکی قانونی هستم. تقریبا یکی از قدیمیترین پزشکان سازمان پزشکی قانونی هستم و از حدود سال ۱۳۶۳ در این قسمت کار میکنم. طی این سالها متوجه شدهام که بسیاری از تخلفات پزشکان و شکایتهایی که از پزشکان میشود به این خاطر است که با بیمار صادق نبودهاند. اگر کاری که برای بیمار انجام میدهید درست و بهجا و به مورد باشد احتمال خطا هم اندک است اما اگر کاری که میکنید واقعا برای بیمار لازم نباشد،احتمال خطا و اشتباه هم زیاد میشود. اما هنوز کشورش پابرجا و سر پا باشد. این نشان میدهد که هر چقدر که افراد نخبه و دانشمند مهاجرت کنند، افرادی که باقی ماندهاند باز هم آنقدر توانمند و دانا هستند که میتوانند این کشور را بهتر از قبل اداره کنند و این نشان از هوش سرشار ایرانیهاست. در مورد وضعیت طب قلب و عروق ایران هم باید بگوئیم که ممکن است کشورهایی مثل ژاپن و چین و کره از ما جلوتر باشند اما ما هم مطرح هستیم. کاردیولوژیستهای جوان کشور ما افراد بسیار قابلی هستند و کارهای مطرحی را انجام میدهند و من لذت میبرم از اینکه این بچهها و شاگردهای قدیمی من این تواناییها را دارند. در اروپا و آمریکا با آن همه امکانات چندان کار سختی نیست که تحقیق انجام بدهند. کار را بچههای ما و جوانان ما انجام میدهند که بدون داشتن امکانات کافی تحقیقات عالی انجام میدهند. در یک کنفرانسی یکی از آقایان شروع کرد به مسخره کردن ایرانیها که هیچ کار علمی درستی نمیکنند و کارهای آنها کم است. من به شوخی برای آنها داستانی تعریف کردم تا جواب آن آقای دکتر باشد. گفتم ناصرالدین شاه روزی در باغش در حال قدم زدن بود که به آخر باغش رسید دید آنجا کلبه سرایدرش است که یک زن پیر و بسیار زشترویی دارد. به آن سرایدار گفت آخه تو با این زن چطور زندگی میکنی؟ سرایدار گفت اعلیحضرت با شهربانو زندگی کردن که کاری ندارد اگر راست میگویید با این زن زندگی کنید. تحقیق و مطالعه در کشورهای پیشرفته هم کار سختی نیست. کار و همت را بچههای ما در اینجا انجام میدهند که بدون امکانات کافی بهترین مطالعات را انجام میدهند.
● به نظر شما چه کار میتوان انجام داد که راه پیشرفت برای جوانان بازتر شود؟
▪ به نظر من یک مشکل که در کشور ما وجود دارد، حسادتهاست. ما در اسلام اصلا حسادت نداریم. غبطه داریم. غبطه یعنی وقتی میبینیم که کار شما خوب است من هم سعی کنم مثل شما خوب باشم. اما حسادت یعنی من جلوی کار شما را بگیرم ما باید سعی کنیم جلوی حسادتها را بگیریم و آنها را سرکوب کنیم.
● آقای دکتر،دانشجویان پزشکی به شما بسیار علاقه دارند، توصیه شما به اساتید چیست و به نظر شما یک استاد چه کار میتواند انجام دهد تا محبوب دانشجویان باشد؟
▪ متاسفانه در کشور ما اکثر معلمین راه و روش معلمی را نیاموختهاند. در حالی که اگر معلم در قلب دانشجویانش رشد پیدا کند از این طریق میتواندخیلی چیزها را به آنها یاد بدهد. ببینید اگر شما بخواهید که به زور کسی را وادار به کاری کنید ممکن است که از شما اطاعت کند اما آن کار را درست انجام نمیدهد. مثلا اگر سرگروهبان در دوران سربازی ما، سربازی را مجبور به جارو کردن میکرد، آن سرباز جارو میکرد اما همه آشغالها را زیر شوفاژ میزد یعنی بالاخره یک جوری خودش را خالی میکرد.به نظر من با زور و تهدید نمیتوان دانشجو را تربیت کرد و به او آموزش داد. باید در قلب دانشجو بود.لازم نیست که شما به گروه یا تشکل خاصی بند باشید، اگر فقط در دل دیگران باشید مطمئنا همیشه باقی و پایدار میمانید. کسانی همیشه دردلها باقی میمانند که مثل دکتر آرمین و دکتر مژدهی باشند. هنوز سرخاک دکتر آرمین میروم. چون به دل من نشست. دکتر جهان شاه صالح هم همینطور بود. من یک مشکل حقوقی داشتم و برای همین به پیش او رفتم. دکتر به من شماره تلفن خودش را داد و گفت هر وقت مشکلی داشتی به من زنگ بزن. مشکل من بدون نیاز به زنگ زدن به دکتر حل شد اما همیشه در ذهن من ماند که دکتر من را از سر خود باز نکرد و تنهایم نگذاشت. اگر معلمین این جور باشند هیچ دانشجویی آنها را فراموش نمیکند. من همیشه برای همکارانم یک مثال میزنم میگویم اگر فرزند شما شب دیر به منزل بیاید که او را به کلانتری نمیبرید. بلکه در کنار او مینشینید و با او حرف میزنید، این دانشجویان هم همینطور هستند. اگر اشتباه میکنند نباید با آنها بد برخورد کنید همان اشتباهات را هم میتوان طوری با شوخی به آنها فهماند که از آن درس بگیرند. مثلا من بعضی وقتها به دانشجویانی که اشتباه میکنند میگویم عزیزم با تمام تلاشی که کردی اما مریضت هنوز زنده است. این طور کاملا میفهمد که چقدر اشتباه کرده است اما ناراحت هم نمیشود.
دکتر سحر میرپور
منبع : هفته نامه سپید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست