چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا
اسلامگرایان و جهانی شدن; جهان در آینه هویت
● یکم
ابوالاعلی مودودی (۱۹۷۹م) برداشتی از تمدنهای جهان دارد که به انگاره اندامواره ابن خلدون درباره دولتها نزدیک است. او بر پایه این برداشت، در سال ۱۹۳۸ مقالهای با عنوان «خودکشی تمدن غرب» نوشت (۱) و سرنوشت امتها و سرگذشتسدههای سپری شده را به تمدنهای نابود شده کهن پیوند داد. او هنگامی که در نقشه تراژیک خود از تاریخ بشری به دوران مدرن میرسد، میگوید:
«امروزه میبینیم این سنتخداوند تکرار میشود; وبال زشتکاریهایی که امم پیشینمرتکب شدهاند، اکنون به کام ملتهای غربی ریخته میشود... آفات جنگ جهانی و مشکلات اقتصادی و افزایش بیکاری و گسترش بیماریهای مرگبار و از همگسیختگی نظام خانواده، همه نشانههای روشنی بر این واقعیت هستند که سراسر این پدیدهها ثمره ستم و سرکشی و پیروی از شهوات و رویگردانی از حق است....» او با این که خود این ظواهر را عذابی الیم میشمرد، باور دارد که حتی اگر این هشدارها و آزمونهایی که بر سروروی آنها فرود میآید، آنها را از خوابغفلتبرانگیزد، [دیگر هیچ سودی ندارد.
چون] سرنوشت تمدن هیولاوش آنها همانا مرگ است; زیرا به رای او دو اهریمن نیرومند بر این تمدن پنجه افکندهاند و آن را به هاویه هلاک میکشانند: اهریمن مهار نسل و اهریمن قومگرایی. اهریمن اول بر جان و روان مرد و زنشان چیره شده و موجب شده که آنها خود را به ستخویشتن نابارور کنند. اهریمن دوم نیز بر خرد و ذهن ملتها و حکومتهایشان سایه افکنده است. راه خروج از این قطار شتابان به سوی دره مرگ، رهایی از «عبودیت فکری» الگو یا نمونه غربی، و بازگشتبه اصالت اسلام است.
با این همه، گرچه مودودی در استدلال برای دیدگاه خود درباره تمدن غربی، از الگوها و نمونهها و رویدادها و مقولههای موجود در تاریخ تمدن غرب یاد میکند، در زمینه پیشنهاد بدیل و گزینه مناسب، نمونه و رویدادی از تمدن ریشهدار اسلامی نمیآورد، بلکه برای تاسیس الگو و سرمشق به قرآن پناه میبرد; همانسان که در عرصه نقد تمدن غربی نیز از آن بهره میگیرد. (۲)
سیدقطب استنباط مودودی و ندوی از مشکلات تمدن معاصر یا بهتر بگوییم، مشکلات مسلمانان با تمدن مدرن را میپذیرد. او حتی در شیوه استدلال قرآنی و نیز نقد غرب هم از آن دو، پیروی میکند. سیدقطب با استناد فراوان به کتاب الکسیس کارل با عنوان انسان موجود ناشناخته به این تشخیص میرسد که تمدن غرب، تمدنی بیمار است. (۳) به نظر کارل، بیماری تمدن غرب از «واپس ماندگی علوم انسانی نسبتبه علوم تجربی» مایه میگیرد.
سیدقطب گرچه با تشخیص او مبنی بر بیماری تمدن غرب همرای است، نظر او را در شناخت اسباب بیماری بر صواب نمیداند. این بیماری کشنده در دید او به شالوده غیر دینی تمدن معاصر باز میگردد: «همه آفتها از این شکاف برمیآیند. جور و جنایت واقعی آن بر آدمی از این سرچشمه پلید میجوشد; از این که ارزشهای انسانی را به هدر میدهد. همچنین همه ویژگیهای فردی و نوعی آن از این رستنگاه عفونتبار سر برمیکشد». (۴)
سیدقطب چند گامی پیشتر مینهد و دین را با فطرت انسانی برابر مینشاند و میگوید تمدن غربی با فطرت انسانی ناسازگار است. (۵) هنگامی که کار به سطحی جهانی بکشد، [روشن است که این تمدن به تباهی فراگیر خواهد انجامید.] (او تمدن غربی را جهانی میداند و همواره از آن به نام تمدن معاصر یاد میکند، در حالی که مودودی و پس از او ندوی بر ویژگی اروپایی و غربی آن اصرار میورزند.) نگونبختی انسان در جهان معاصر به دلیل استیلای تمدن مدرن و ارزشهای آن بر اوست.
این ارزشها مادی و در ستیز با فطرت انسانیاند و بذر جدال و جنگ میکارند و آدمیان را به افروختن شعلههای جنگ جهانی وامیدارند، چنانکه در دو جهان جنگ [پیشین] چنین شد; و نیز در دهها جنگی که تمدن معاصر در دیگر جاهای جهان، آتش آن را گسترده است. (۶)
ابوالحسن علی حسنی ندوی در شناختخود از تمدن اروپایی یا غربی و روابط ستیزهگرانه آن با اسلام، اختلاف نظر چندانی با مودودی و سیدقطب ندارد، ولی برخلاف آنها، در دو کتابی که در نیمه نخست دهه پنجاه منتشر کرد، بر ابعاد تاریخی و تحلیلی تمدن اسلامی و تمدن غرب انگشت مینهد. از این رو، تصویری که او به دست داد، در میان اسلامگرایان معاصر رواج یافت; اما مودودی و سیدقطب بر جنبههای جدلبرانگیز و ستیزهگرانه رابطه دو حوزه تمدنی تاکید میکردند.
نخستین کتاب ندوی، جهان از انحطاط مسلمانان چه زیانی میبرد؟ نام داشت و نسخه عربی آن در سال ۱۹۵۰ منتشر شد. (۷) این کتاب در دو بخش نسبتا مساوی به سامان آمده است. نیمه اول، تاریخ تمدن اسلامی و شرایط و زمینههای ظهور آن را، در مقام شورشی بر ظلمت جامعه جاهلی و پوچی چالش ساسانیبیزانسی، بررسی میکند. فصلی که به پژوهش زمینهها و بستر پیدایش اسلام و تمدن اسلامی میپردازد، به هیچ روی پیشدرآمدانه نیست; تقریبا چهل صفحه از آن به متهم کردن فرهنگها و تمدنها و سنتهای دینی موجود در دیگر نقاط جهان در قرن پنجم و ششم میلادی مانند یهودیت، مسیحیت، زرتشتباوری، بوداباوری و هندوئیسم میگذرد.
سنت امپراتوریهای کسری و قیصر که در جزیرهٔالعرب آن روزگار حاکم بوده نیز طعن و تقبیح شدهاند. بخش ویژه تمدن اسلامی با بررسی «روش پیامبران در اصلاح و تغییر» آغاز شده و جالب آن که بر جوانب تربیتی و اخلاقی و فرهنگی بیش از هر چیز تکیه دارد. (۸) وقتی که سخن به انحطاط تمدن اسلامی میرسد، به سیاستباز میگردد و تاکید میورزد که انحطاط، موجب جدایی دین از سیاستشد و نالایقان را به امامت رساند; همانطور که زمینه بیاعتنایی به دانشهای سودمند را فراهم چید. در ادوار متاخر چند برهه کوتاه درخشیدن گرفت، مانند دوران صلاحالدین و برخی از ممالیک و عثمانیها; ولی [آن دورانها] تنها برههای کوتاه بودند و بس و فراتر از این بر پایه نبوغ نظامی شکل گرفته بودند نه نبوغ فرهنگی و تمدنی.
ندوی بخش مربوط به تمدن اروپایی را با بحث درباره ریشههای یونانی آن آغاز میکند و عناصر اساسی آن را حسباوری، دینگریزی، اهتمام بیش از حد به زندگی، وطنپرستی و قومگرایی برمیشمرد. (۹) کلید فهم تمدن اروپایی در اندیشه ندوی مادی بودن آن است; چنین بوده و هنوز هم چنین است. میان معنویت و زهدگرایی مسیحی با مادهباوری تمدنی، چالشی رخ داد و مادهباوری در آن به پیروزی رسید و مسیحیتشرقی کنار زده شد و روحانیتخود را از دست داد و آنچه روی داد این بود که به قول ابن تیمیه روم نصرانی نشد، بلکه نصرانیت رومی شد.
به این ترتیب، بیماری بدخیم تمدن اروپایی پدید آمد: مادهباوری و غریزهمحوری که بر افراد چیره بود، قومپرستی و ملیگرایی دولتها و مردم. از این رو، اروپا (و همچنین سراسر غرب) به دلیل وجود گرایشهای گسستجویانه و شکافخواهانه فردی و جمعی به سوی خودکشی میرود. دو جهان جنگ و صدها جنگ استعماری گواه این واقعیت است.
جهانی که امروزه سرنوشتش به دست تمدن غربی است، سرگذشتی جاهلی دارد یا دست کم بدان میانجامد; (۱۰) از یک سو جنگ و جدال آنها برای تکمیل جهانگشایی خود، و از سوی دیگر چالش درونی آنها با یکدیگر، که از انگیزههای مادی سرکشی که در افراد و گروهها و دولتها وجود دارد، مایه میگیرد. امروزه مسلمانان وظیفه دارند جهان را از این تمدن خودکامه چیره نجات دهند و کارها را به سامان اصلی خود برگردانند. آشوب و هرج و مرجی که در جهان جاری است، چنانکه انسانها دیگر مهار سرنوشت جهان و سرنوشتخود را از دست دادهاند، نشان میدهد که با انحطاط مسلمانان چه زیان و ضرر عظیمی به جهانیان رسید. به نظر ندوی، عربها همانطور که در آغاز اسلام پیشرو بودند، در این دوران نیز باید پیش از دیگر مسلمانان به پا خیزند و جهان را نجات دهند.
ندوی این وظیفه بیدارگرانه و نجاتبخش را آسان نمیگیرد. (۱۱) اندیشه یا ایدئولوژی غربی به جهان اسلامی و عربی تهاجم کرده و پاره مهمی از ساختار فردی و جمعی و دولتی آن، در همه سطوح فنی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گردیده است. ندوی مظاهر «غربزدگی» را در دیگر مناطق جهان بررسی میکند و نتیجه میگیرد که تاثیر غربیها در هیچجا مانند گسترههای سیاسی و ساختار دولتها عمیق و ماندگار نبوده است. ندوی آرزوی جوامعی را در دل میپرورد که سنت و اصالتخود را حفظ کردهاند. او نقش ویژهای به کشور مصر در تاسیس تمدن اسلامی نوین میدهد; تمدنی که در دگردیسی موجود جهان مشارکت داشته باشد و نماینده سرکشی و عصیان تودههای جهان علیه مستکبران و زورمندان باشد. (۱۲)
مودودی با تحلیل سریعی از مواضع فرهنگی و سیاسی موجود در جهان اسلام در دوران جنگ جهانی دوم و آغاز آن، طرحی برای جدایی دو تمدن غربی و اسلامی میریزد. این گسست جنبههای اعتقادی، فرهنگی و سیاسی را در بر میگیرد. مودودی این امر را ممکن میبیند که کشوری مانند پاکستان، در مقام متحد و نماینده خاص فرهنگ اسلامی به پا خیزد و خاستگاه تمدن شکوفا و نوین اسلامی و کعبه آمال مسلمانان جهان شود و رقیبی حقیقی برای تمدن غربی و چهبسا بهترین سرمشق برای سراسر جهان گردد. (۱۳)
به نظر میآید این الگو برای سیدقطبگیرایی بسیاری داشته; اما فقط از جنبههای عقیدتی و مفهومی آن. او بیش از آن که از نقد مودودی از تمدن غرب بهره بگیرد، به انگاره او درباره یکه و یگانه بودن عقیده اسلامی تکیه کرد; مفاهیمی که مودودی در رساله سلفی خود، اصطلاحات چهارگانه، از آنها یاد کرده: اله، رب، عبادت و دین. (۱۴) سیدقطب با سبک بلاغی و پیرایهپردازانه خود در کتاب ارکان و ویژگیهای اندیشه اسلامی، این چهار مقوله را شرح و تفسیر کرده است.
به رای مودودی و سیدقطب، تمدن حاوی ویژگیها و ارکان خاصی است و رکن اساسی تمدن اسلامی همانا دین اسلامی است. بنابراین، اگر بخواهیم تمدن اسلامی را بشناسیم باید به متن بنیادگذار این تمدن که در درجه نخست قرآن کریم است، بازگردیم; همانگونه که برای درک تمدن غربی یا مدرن باید به یونان بازگشت. زیرا این تمدن، ساخته یونانیان یا بر پایه اندیشه ایشان است. اگر این امر در شناخت هر تمدنی سودمند باشد به این لحاظ که تمدن، جوهری ثابت است و جز به شکل صوری تغییر نمیکند در بازشناسی امر اصیل و عارضی در آن تمدن نیز یاریگر خواهد بود.
به این ترتیب، تصحیح عقیدتی در نظر مودودی و سیدقطب مبنا و معیار شکلگیری دوباره تمدن اسلامی است و این امر میتواند هسته اصلی آن را تعیین کند و پوستهها و پیرایههای پیرامونی را از آن بزداید. مودودی میخواهد از تمدن غربی بگسلد; هم بدین خاطر که پاک و پیراسته شود، و هم بدین سبب که الگویی تازهای بیافریند. سیدقطب اما، در آغاز به الگوی سیاسی جداگانهای نمیاندیشد و یا اولویت را بدان نمیدهد. او بیش از هر چیز دلمشغول پالایش عقیدتی و پالودن مفاهیم و انگارههاست و به همین دلیل است که میکوشد جماعتی را فراهم آورد که از نظر عقیدتی به گونهای دیگر میاندیشند و در میانه تیرگیها و تاریکیهای جاهلیت، الگویی جذاب پیش میکشند. (۱۵)
ندوی گرچه با دیدگاه مودودی و قطب درباره تمدن غربی و تمدن اسلامی موافق است (سیدقطب بر نخستین چاپ عربی کتاب ندوی در سال ۱۹۵۰ مقدمهای نگاشت)، از آغاز در نتیجهگیری از آنها جدا میشود. او مسلمانان را از نظر اعتقادی منحرف نمیداند; همچنین در نوشتههای اولیه خود از ضرورت تشکیل دولتی اعتقادی برای اجرای الگوی تمدنی اسلامی سخن نگفته است.
به رای او، ویژگی و خصلتخاص تمدن اسلامی در قرن نوزدهم و آغازه قرن بیستم مورد پژوهش و کاوش اصلاحگران مسلمان قرار گرفته است. (۱۶) بر این روی، مسلمانان در این دوران زندگی میکنند نه در بیرون آن و اگر سنتهای خود را حفظ و نوسازی کنند، میتوانند به جاهلیت اروپایی (که بیش از آن که اعتقادی باشد، اخلاقی و رفتاری است) آلوده نشوند و با همکاری دیگر تمدنهای غیر غربی که مانند مسلمانان و چه بسا بیش از آنها عرصه ترکتازی غربیان واقع شدهاند تمدن و توسعهای مستقل پدید آورند.
اندیشه ندوی که نماینده نگرش روشنفکر اسلامی غیر حزبی است، به دست مالک بن نبی، اندیشمند الجزایری، به نتایج منطقی خود میرسد. مالک بن نبی در دهه پنجاه، در مصر میزیست و با شور و هیجان بسیار به انقلاب ۲۳ ژولای پیوست و با آن همراهی کرد. ندوی نیز نهضت مصری نامی که او خود بر آن نهاده بود را که همان انقلاب افسران آزاد بود، با احتیاط تایید کرد.
(۱۷) اما مالک بن نبی گامهایی را که انقلاب مصر در گستره بینالمللی برداشت، به نظریهای درباره تمدن اسلامی بدل کرد. دوایر سهگانه عبدالناصر خیال و رؤیای کسانی را که به فرهنگ اسلامی تعلق داشتند، بیدار کرد. پس از آن، در سال ۱۹۵۵ [کنفرانس] باندونگ و کوششهای مصر در پشتیبانی از جنبشهای آزادیبخش آفریقا رخ داد تا به چیزی که بعدها به جبهه عدم تعهد شناخته شد، اعتبار و رسمیت و اهمیتبیشتری دهد. (۱۸)
مالک بن نبی میان فرهنگ و تمدن تمایز مینهد. نگرش او به تمدن به نظریهای در باب انسان و شیوههای تحقق انسانیت او در بستری طبیعی و معین (خاک و زمان) نزدیک است. آنچه روح خاص تمدن را شکل میدهد به نظر او چهار امر فرهنگی است: رویکرد اخلاقی، رویکرد زیباشناختی، منطق عملی و صنعت و فن. انعطافپذیری این انگاره موجب شد که مالک بن نبی فرق بارزی میان تمدن اسلامی و غربی نبیند. آنچه هست تمایزی است که غربیان از راه استعمار و جهانگشایی خود پدید آوردهاند.
به نظر نبی، دو متحد تمدنی غرب (واشنگتن مسکو) به رغم داشتن اختلاف بر سر منابع و بازارها و میزان نفوذ خود، با یکدیگر همکاری میکنند و چون پارههای پراکنده یک پیکرند. اما مسلمانان که دارای تمدنی واحد هستند به یکدیگر پشت میکنند. مالک بن نبی باور دارد که شش تکه تمدن اسلامی: جهان اسلامی عرب، جهان اسلامی ایران، جهان اسلامی مالزی، جهان اسلامی آفریقا، جهان اسلامی اروپا، و جهان اسلامی چین مغولستان میتوانند با یکدیگر همکاری کنند. او این همکاری را تنها بر پایهای دینی استوار نمیکند، بلکه دو بستر و فضای فرهنگی و سیاسی برای آن میآفریند.
تکههای ششگانه یاد شده، در فرهنگ یا پارهای از عناصر فرهنگی خود با هم شریکند. آنها همچنین وجه جامع سیاسیای نیز دارند و آن این است که همگی تلاش میکنند تا از بند و زنجیر استعمار غربی و بازار غربی بگریزند و رهایی یابند. (۱۹) بدینرو این امکان هست که تمدن آسیاییآفریقایای پدید آید که قاهره، دهلی، پکن، جاکارتا و... مراکز گوناگون آن باشند و با اصالت و تجدد خود، با ارزشهای انسانی بزرگی که از آنها دفاع میکند و برای تحقق آنها میکوشد، نه این که بدیل و رقیبی برای تمدن غرب بسازد، که به سطح همسانی و مشارکت فعال با آن برای ساختن اکنون جهان و سرنوشت آینده آن برسد.
● دوم
در دهه شصت [میلادی]، در گستره اندیشه اسلامی، تحولی به سوی ستیزهگری و مبارزه سیاسی مورد نظر مودودی و سیدقطب پدید آمد. (۲۰) ندوی نیز در پیوستن به مبارزان اسلامی علیه جبهه غریبان تردیدی به خود راه نداد. (۲۱) مالک بن نبی اما، پیش از آن که به آواز دعوتگرانه اصالتگرایان در قلمرو فرهنگی پاسخ مثبت دهد، خار خار تردید جانش را میخراشید.
(۲۲) مساله اصلی جریان احیاگری که از دهه چهل بر اندیشه اسلامی حاکم شده بود تغییری نکرده بود; تنها جای اولویتها عوض شده بود. دلمایه بنیادین اندیشه اصلاحگرانه اسلامی در دهه بیست، مساله هویتشد و اندک اندک مساله پیشرفت را که در نیمه دوم قرن نوزدهم ذهن همه را به خود پرداخته بود، کمرنگ کرد; زیرا خلافت اسلامی زوال یافت و تشکیل دولت ملی، در وجدان و آگاهی نخبگان جهان اسلام بویژه هند و مصر بحران آفرید.در پی بروز مساله هویت درونگرایی که بر خود میترسد، جمعیتهای اسلامیای به وجود آمدند که هدف اسلامیشان حفظ شخصیت اسلامی خود و آیینها و نمادها و رفتارهای آن و اندیشه اصالتگرایانه و احیاگرانه همراه آن بود. کتابها و برنامههای بسیاری درباره نقد تمدن غربی و برتری تمدن اسلامی، در چارچوب اندیشه اصالت و تاصیل (اصل بنیادی و رجوع مدام به آن) نوشته شد; همچنین در این باب مقایسههایی در مسائل و امور گوناگون میان غرب و جهان اسلام صورت میگرفت و در نهایت نیز به نتایج از پیش تعیین شده درباره برتری و فراتری تمدن اسلامی میانجامید. (۲۳) برخی از این کوششها را، به ایجاز، در بخش خستسخن آوردیم.
دهه شصت پس از آمال و وعدههای دهه پنجاه برآمد و رویدادهای تازهای در آستین داشت. وحدت مصر و سوریه به پایان رسید و جوانه چالشهای نژادی میان پاکستان شرقی و غربی زده شد و سوسیالیسم رو به پیشرفت نهاد و گسست میان اسلامگراها و دولت ملی بیشتر شد. درست است که دولتها هرگز قومیت و ملیت را در مقام مبنای دولت نپذیرفتند (آنچنان که رشیدرضا و ندوی میگفتند)، (۲۴) ولی تلاش پاکستان که، بنا به فرض، قائم بر اسلام بود به کامیابی بیشتری دستیافت و در عوض مصر عبدالناصر که برخی از غیر حزبیها آن را طرح جامع تمدنی میدانستند، به دولت اقلیمی عادیای تحول یافت.
از این رو نرم نرمک، اندیشه بنیانگذاری تمدنی بزرگ، و طراحی و برنامهریزی برای آن از ذهن اسلامگرایان حزبی و غیر حزبی پاک شد و اندیشه نظام اسلامی متکاملی جای آن را گرفت که ویژگی اساسی آن اجرای شریعت در جامعه است، نه صرفا چارچوب فرهنگی یا تمدنیای که «فلسفه انقلاب» به آنها وعده داده است.
در این احوال، نقد و نقض غرب ادامه، بل شدت یافت; اما دیگر نه برای مقایسه یا اثبات برتری اسلام، بلکه برای حمله به نظامهای سیاسی موجود در جهان اسلام، به این لحاظ که آنها وابسته و ساخته و پرداخته یکی از دو قطب سرمایهداری یا سوسیالیستی بودند. (۲۵) انگارههای مبارزهجویانه و مفاهیم توطئهآمیزانهای که مسلمانان در دهه شصت و هفتاد از جهان داشتند، معطوف به شناخت جهان نبود، بلکه آنها میخواستند از این مفاهیم و انگارهها، استراتژیهایی به منظور جدال علیه جامعه و دولتحاکم در کشور خود بسازند.
بدینسان، در دهه شصت و هفتاد، تصویر جهان در ذهن اسلامگرایان متعصب به بدترین وجهی تیره و مشوش شد. آنچه بود دولتها و تمدنها نبود، کفر و ایمان بود; و چون کفر چیره بود، همه جهان را فرا گرفته بود و ایمان حضور و تاثیر بیفروغی داشت و به جماعت کوچکی که به نام آن میجنگید، محدود میشد; نیرویی که در کنار آتش و آهن، مسلح به آیاتی از قرآن یا پاره گفتارهایی از ابنتیمیه و ابنکثیر و مودودی و سیدقطب بود. (۲۶)
اندیشه اسلامی احیاگر، چه انقلابی و چه غیر انقلابی، در نگرش خود به جهان و نقش مسلمانان در آن به سه مقوله تکیه میکرد; سه مقولهای که مشکل استبه وسیله آنها نگاهی از سر معرفت و به قصد فهم و درک به متغیرها افکند: مقوله استخلاف، مقوله تکلیف و مقوله حاکمیت. (۲۷) انسان، براساس قرآن، جانشین خداوند در جهان شده تا آن را آبادان و اصلاح کند. مسلمانان پیروان آخرین دین و واپسین پیامبر، مکلف به این جانشینی هستند و مکلف به این که حاکمیتخداوند را در زمین تحقق بخشند.
برای این که مقتضای تکلیف به حاکمیت تحقق پیدا کند، باید تا آنجا که میتوانند در ایجاد و تشکیل حکومت و نظامی که پایه اساسی آن شریعت اسلامی است، بکوشند. از آنجا که دولت اسلامی، دولت اندیشه و عقیده است، باید مردم تحتسلطه خود و دیگران را بر محور و محک این عقیده تقسیمبندی کند:
مؤمنان، اهل کتاب و کافران یا مشرکان. تا اندیشه دولت ملی یا قومی در این دیدگاه نامقبول است، مساله شهروندی که قائم به برابری حقوق و تکالیف است، هیچ جایی در آن ندارد. از همین چشمانداز به نظام جهانی و سازوکارهای آن نگریسته میشود; نظام جهانی بر پایه قانونها و نظامهای قراردادیای شکل گرفته که با مبانی مشروعیت اسلامی و تقسیمبندیهای آن ناسازگار است. (۲۸)
اندیشه احیاگر اسلامی در دهه هشتاد و نود، گرایشی مهم در درون خود پدید آورد که میخواست از الزامات قهری دهه شصت و هفتاد بگسلد و بگریزد، ولی نتوانست آنچنان که با مقوله پیشرفت (ساخته اصلاحگران در دهه بیست) وداع کرده بود از این الزامات سنگین رهایی یابد. (۲۹) چه بسا اسباب این امر به بحران درونی و شناخت اندک جهان و نیاز به فرهنگ خودسنجی و دیگر فشارهای ناهمسازی که هماره یا از سوی نظامهای سیاسی یا از سوی توده مردم بر آن فرود میآید، بازگردد. با این حال، به نظر میرسد مشکل اساسی اندیشه احیاگرانه اسلامی در تاکید و تمرکز آن بر مقوله هویت است. زیرا اندیشه هویت، چه دینی و چه ملی، قائم بر نمادها و آیینهایی است که دگردیسی را برنمیتابد.
به هر روی، گروههای گوناگون وابسته به این گرایش اساسی، در دو دهه اخیر کوشیدهاند دستبه کار تعدیلاتی شوند تا در عین حفظ شخصیت اصلی خود، پلی به جهان و دوران کنونی هم بزنند. به همین دلیل است که میبینیم نظام اسلامیای طراحی میکنند که نگرشی فراگیر به جهان، انسان و نقش مسلمانان دارد و مانند سابق با نظام جهانی هم یکسره ناسازگار نیست و در پارهای موارد با آن تلاقی میکند و در برخی مواضع از آن جدا میشود.
به این ترتیب شهروندی کاملا رد نمیشود، بلکه بنیاد آن پذیرفته میشود. پارهای تفاوتها که مثلا در مورد اهل ذمه روی میکند، تفاوتهای قائم بر تقسیم جزئی و صنفی دانسته میشود، نه تمایزی حقیقی و اساسی. (۳۰) همچنین بیانیه حقوق بشر به طور اجمال مقبول است، اما فلسفه لیبرالیستی آن و نیز برخی جزئیات آن به دور افکنده میشود. (۳۱) دموکراسی نظام قراردادی غربی است; با این همه، گرچه در شالوده لیبرالی خود با شورا به مفهوم اسلامی آن تفاوت جوهری دارد، در پارهای امور اجرایی شبیه آن است. (۳۲) نظام جهانی نماینده سلطه ناپسندی در چارچوب نظام دو قطبی و اینک تکقطبی جهان است، اما دیگر مبارزه با این نظام به نام جاهلیت صورت نمیگیرد، بلکه به نام عدالت و آزادی سامان مییابد و به همین دلیل مسلمانان میتوانند با دیگر ملتهایی که همین مشکلات را با نظام جهانی دارند، همبسته و همپیمان شوند. (۳۳)
گسترش فزاینده جریان احیاگری اسلامی و فضای وسیعی که از قلمرو فرهنگ و اقتصاد و جامعه و سیاست پر میکند، موجب شده که ادبیات و فعالیت آن صبغهای دعوتگرانه و اخلاقی به خود بگیرد و چه بسا در درون جوامع اسلامی یا بیرون آنها محل قبول و اقبال بیابد. این ادبیات به مقایسه تمدنها و اثبات برتری اسلام به دلایلی انسانی و اخلاقی بازگشته است. برنامهها و طرحهای جامع درباره دولت اسلامی، قانونهای اساسی اسلامی، دیدگاه اسلامی کردن علم، سازمانها و بانکهای اقتصاد اسلامی، بیانیههای حقوق بشر اسلامی و دیدگاههای اسلامی در باب نظام جهانی عادل و انسانی افزایش یافته است. (۳۴)
● سوم
بنیامین باربر، پژوهشگر امریکایی در کتابی که در سال ۱۹۶۶ منتشر کرد واژه جهاد را در برابر جهانی شدن، (Globalization) قرار داد. (۳۵) او مفهوم اسلامی نو و کهنه جهاد را بررسی نمیکند; هدف او پیش کشیدن جهاد در مقام نماد واکنش جوامع جهان سومی در برابر پدیده جهانی شدن است که سلطه غربی را در دل خود دارد. جهانی شدن در دید او در اقتصاد بازار و سلطه نظام مالی و پولی بر سراسر جهان و چیرگی تکنولوژی مدرن و رسانههای خبری و ارتباطی پیشرفته تجلی مییابد.
این موجب میشود احساس ناخوشایندی به انسان، در جهان سوم و حتی خارج از آن، دست دهد; احساس این که به وسیله نیروهای کوری به کانون ناشناخته ترسناکی که با خشونت کشندهای با او رو به رو میگردد، کشانده میشود; درست مانند ناتوانی که دیو غولپیکری او را احاطه کرده و او به ناگزیر و ناخواسته، واکنش نشان میدهد.
صرف نظر از فهم باربر از جهاد و ارزیابی او از ماهیت واکنشها، آنچه مهم است این است که در قرن نوزدهم در اندیشه اسلامی بحرانی به شکل واکنش به استعمار اروپایی پدید آمد و فقیهان مسلمان کوشیدند با زنده کردن خاطره از دست رفتن اندلس، وضعیت مسلمانان را در برابر تهاجم استعماری میان دو گزینه قرار دهند: یا جهاد یا هجرت! جهاد برای حفظ مشروعیتیا دفاع از دارالاسلام; و هجرت، اگر مجاهدت امکانپذیر نبود. (۳۶) مسلمان نمیتواند ولایت غیر مسلمان را بپذیرد.
این وضع از هند، اندونزی، الجزایر و سودان گرفته، تا لیبی در دوران تهاجم ایتالیاییها به سال ۱۹۱۱، جاری بود. (۳۷) با فروپاشی خلافت در سال ۱۹۲۴ نگرش به جهان به صورت دارالاسلام/ دارالکفر یا دارالحرب دچار شکستها و لرزههای شدیدی شد; امری که برای استراتژیستها و تاریخنگاران به معنای تکوین نظام نوین جهانی بود. ولی برای فقیه مسلمان، زوال دارالاسلام نشانه پایان مشروعیت اسلامی بود.
آنچه در اینجا برای ما مهم است کاوش و تحلیل کوششهای گوناگونی که به هدف کنار آمدن با وضع جدید صورت گرفت، نیست; (۳۸) آنچه اهمیت دارد واکنش در برابر جهان، به صورت بازگشتبه خویشتن و تلاش گسترده برای شکل دادن به آن برحسب فرهنگ و وجدان ملی یا قومی یا اسلامی گروههای گوناگون است. مساله اساسی آن گونه که باربر میکوشد مسائل و مشکلات وجدان اسلامی را در برابر مقتضیات جهان جدید صورتبندی کند دو عقلانیت متفاوت یا متناقض نیست.
اگر فرهنگ را عامل مهم و مؤثری در شیوههای معرفت و عمل بدانیم، نمیتوان آگاهی و وجدانی را که به واکنش و نیز تصمیمگیری میپردازد، نتیجه مکانیکی فرهنگی دانست که حاوی نگرش به جهان و جایگاه هویت جمعی در آن است. همچنین نمیتوان انکار کرد که مساله هویت، اساسا مساله آگاهی به ضرورتهاست و هماره در احاطه نمادها و آیینهایی است که از فرهنگ وام میگیرد و تحول مییابد و معناها و کارکردهای نوی پیدا میکند.
دریافت عربی و اسلامی از هویت و خود مانند هر دریافت و وجدان دیگری در طول چهار دهه، میان دو طرف شناختخود و نگرش به جهان در نوسان بود تا این که در دهه شصت، در درون فرهنگ هویت، به دو گرایش گسسته از هم انجامید: قومگرایان به مارکسیسم گرویدند و احیاگران مسلمان به اسلامگرایی. هر دو دریافت، نشاندهنده بحرانی در نگرش به جهان و عصر بود; دریافتی که مقتضی نمادهای فرهنگی تازهای بود که پیش از این در قفسه تاریخ و آگاهی آن موجود نبود. دریافتهای یاد شده نمادهایی تازه آوردند و رنگ و رویی یقینی و حتمیتی جبری بدان دادند. این امر را میتوان در برنهاده (اسلامگرایان) موسوم به تهاجم فرهنگی و برنهاده (مارکسیستها) موسوم به نوامپریالیسم دید. (۳۹)
خلدون گولاب، پژوهشگر ترک در مقالهای با عنوان «کثرتباوری پسامدرن و نقد اسلامی دموکراسی» نقاط اشتراک اسلامگرایی نوین و گرایشهای پسامدرن را بررسی کرده است. (۴۰) یکی از نقاط تلاقی این است که هر دو به دموکراسی حمله میکنند و به بیگناهی اولیه فرامیخوانند.
او آنگاه از این نکته یاد میکند که اسلامگرایان «جماعت» را بر دولت مقدم میدانند، در حالی که نویسندگان پسامدرن بر جامعه مدنی تاکید مینمایند. اسلامگرایان نگرشی درباره جهان پیش میکشند که شالوده آن بر جماعتهای دینی (و نه جامعه) قرار دارد و جماعتهای دینی از استقلال برخوردارند و ارزشها و آیینها و مصلحتهای خاص خود را دارند، در حالی که نومدرنها از کثرتباوری فرهنگی سخن میگویند و این که هر جماعت فرهنگیای میتواند منظومه متفاوت خود از دیگران را داشته باشد و به رسمیتشناخته شود.
فرهنگ هویت، اگرچه از سویی فرهنگ پاس داشتن و نگهداری از خویشتنی است که گمان میرود در معرض تهدید است، از سوی دیگر فرهنگ تنزهطلبی است; فرهنگ تقسیم جهان به امر قدسی و امر عرفی است و به همین دلیل، فرهنگ گسست است.
فرهنگ هویت میکوشد تا برای نگهداری از خویش از جهان بگسلد; اما چه چاره که سرچشمه تهدید هویت، چیز معینی نیست که بتوان آن را از میان برد یا بر آن غلبه کرد و یا دستکم در برابرش ایستاد; سرچشمه تهدید، سراسر جهان است! و به همین سبب، نمادهای خیر که به خود نسبت داده میشود (تقوا، جهاد و شهادت) در برابر نمادهای شر که بر جهان و بر دیگری دلالت میکند (جاهلیت) به کار میرود. (۴۱)
اگر نیک بنگریم خواهیم دید که این گسست، به دلیل عقاید تنزهطلبانه، گسست از تاریخ خود و از جامعه و کشور خود است. این از هم گسیختگی درونی است و عقاید و تنزهطلبی آن موجب میشود که از سوی پیروان آن، ایدئولوژی سیاسی به شمار نیاید.
دلیلی که آنها برای این امر میآورند هجرت رسول است (بعد نمادین و آیینی). آنها میکوشند با بهرهگیری از روش احیای آن، نفس تجربه تاریخی هجرت رسول یا عناصری از آن زمینه و تجربه تاریخی از میان رفته را دوباره فعال کنند و از نو به کار گیرند. هجرت، خروج از جماعت کافر و کوشش برای تاسیس جماعت (مدینه) برای بازگشتبه مبارزه با دارالشرک است.
در نهایت، هجرت جدا شدن گروه اندک از انبوه گمراه انگاشته میشود. گروه اندک نشانه برگزیده بودن است; کسانی که نه از دیگران الهام میگیرند و نه با آنها سازگاری میکنند. طرفه آن که، این انگاره که جهان و گروههای موجود در آن را به گسترههای کفران نعمت و انکار عبودیتبدل کرده، ناگزیر است که در جزئیات قائل به تفصیل شود: هنوز اهل کتاب را از دیگر گروههای کافر جدا میداند. بر این پایه، جهان از سه گروه یا مجموعه تشکیل شده است: مسلمانان، اهل کتاب و مشرکان یا کافران. (۴۲)
همانگونه که پیشتر آوردم دگردیسی مهمی که در دهه هشتاد در این نگرش رخ داد این بود که اندیشه نظام اسلامی مستقل و کاملی که بتواند با دیگر نظامهای سیاسی بزرگ همزیستی کند، پدید آمد و ضرورت نگرش دوباره به جهان و همه ساختارها و نظامهای سیاسی و مشکلات گوناگونش، از این منظر طرح شد.
ویژگی این تفطن تازه این بود که به رغم میل آشکاری که به تبلیغ داشت و معتقد بود که اگر جهان به صلحتحقیقی خود بیندیشد، نظام اسلامی را بهترین گزینه خواهد دید نسبتبه چالشهای موجود در جهان عرب و اسلام بر سر جامعه و دولت، مستقل بود. این تحول در نگرش به جهان هنوز بر شانههای اندیشه هویت تکیه میداد و فروع خود را بر اصول آن تاسیس میکرد. در این انگاره، دین حاوی کلیت تمدن بود; به این ترتیب در قلمرو فرهنگ عربی، اسلامگرایان احیاگرا دنیویت نو (جهانی شدن) را دین رقیب خود به شمار میآوردند که باید با آن ستیخت. قومگرایان نیز آن را نماد قومیتستیزی و رویه دیگر امپریالیسم میشناختند. (۴۳)
به نظر میرسد چالشها و رخدادهای پدید آمده در گستره سیاسی و فرهنگی از دهه هفتاد به این سو، به گسترش افق نگاه اسلامگرایان و قومگرایان به جهان معاصر کمکی نکرده است:
جنگ دوم خلیج [فارس] که اسلامگرایان و قومگرایان آن را حملهای به عرب و اسلام تعبیر کردند، (۴۴) دخالتهای ناتو و قطبهای نظام نوین جهانی، در مناطق گوناگون جهان در دهه هفتاد، که بیشتر در منطقه ما بوده، و تداوم تحریم شدید یا محدود ایران و عراق و سودان و لیبی.
در قلمرو فرهنگی خاورشناسان جدید و هواداران دیدگاههای کلان در امریکا و اروپا، نقشهها و طرحهایی پی ریختند و انسانشناسیهای نفی دیگری (که نماد آن فوکویاما است) یا چالشهای رقیبشکنانه (که نماد آن هانتینگتون است (۴۵) ) تدوین کردند.
همه این رخدادها به فوران دوباره آتشفشان هویت انجامید; هویتی که به قول کلیفورد گیرتز، (Clifford Geertz) مانند دود است; اگر فرو بنشیند فراموش میشود و اگر برانگیخته شود غبار میکند و چشم را تیره. با جوشیدن دوباره هویت در عرصه فرهنگی، ایده تهاجم فرهنگی و نوسازی درونی از تو سر بر کشید و قومگرایان پیشرو، مسلمانان را با آوردن استدلالهای اقتصادی و فرهنگی، برای رویارویی با جهانی شدن یاری کردند. (۴۶) گمان میرود مذاکرات صلح با اسرائیل در آینده، با عدم توازن قوایی که در میان هست، بر امکان پیدایش نگرشهای متفاوت و متنوع به جهان و دوران جدید، تاثیر منفی بگذارد.
مشکل آشکاری در میان نخبه فرهنگ عربی معاصر وجود دارد که به رویکرد و فرآیند گشوده شدن به روی جهان مجال نمیدهد. این مشکل از جانب قومگرایان پیشرو و نولیبرالهاست. قومگرایان بیش از مسلمانان، جهان و متغیرهای آن را میشناسند و پس از آن که از حاشیه قدرت کناره گرفتند و با دگرگون شدن اوضاع جهان، به شدت دگرگون شدند، هنوز هم تمایزهای بسیاری نسبتبه مسلمانان دارند.
از این رو هنوز نگرهها و ایدههای آنان، بر معرفت ما به جهان و متغیرهای آن میافزاید. نولیبرالها از آغاز، خود را در بستر جهانی شدن قرار دادهاند و در برابر توده مردم، وظیفه معرفتی روشنگرانهای برای خود قائل نیستند; آنها مواضعی آموزشی و تبیینی دارند که از یک سو توده مردم را تحقیر میکند و از سوی دیگر آنان را به دگرگونیهای ریشهای در فرهنگ و آگاهی فرا میخواند.
یکی از نویسندگان نواسلامگرا باور دارد که مساله «من کیستم؟» که پرسش اساسی هویت است در راس اولویتها خواهد ماند. (۴۷) اما علی مزروعی، استاد گینهای آمریکایی، میاندیشد که آشتی با وضع تازه جهان و با جهانی شدن از سه راه امکانپذیر است: معرفتیانسانی، واقعنگری، استراتژیک. (۴۸) امر نخستبدین معناست که باید ارزشهای انسانی فراگیری را که با روح حاکم بر تمدن ما ناسازگار نیستبه رسمیتبشناسیم; اگرچه در متون ما نیامده باشد.
امر دوم مقتضی در نظر گرفتن متغیرهای زندگی با جهان و در جهان است. گروههای اسلامی بزرگ را، که امروزه به نسل سوم و چهارم رسیدهاند، در اروپا و امریکا و استرالیا ببینید که چگونه خویشتن خود را حفظ کردهاند و در عین حال در جوامع جدید زندگی میکنند و مشارکت فعال دارند. امر سوم الزام میکند که با فراگذشتن از چالش موجود در جهان اسلام و عرب بر سر جامعه و دولت، نگرش خود را نهتنها به فنآوری، که به جهان معاصر و متغیرهای فرهنگی و سیاسی گوناگون آن دگرگون کنیم [به سخن دیگر، به نگرشی جهانی و نه منطقهای دست پیدا کنیم].
مشکل حقیقی ما آن گونه که قومگرایان و چپ کهن و اسلامگرایان میخواهند به ما بباورانند در پذیرش این قرائت و تفسیر یا جهانی شدن نیست. مشکل واقعی در جهاننگری و غربشناسی بحرانزده ما نهفته است; نوع نگاهی که در قلمرو فرهنگی ما حاکم است. (۴۹) شالوده نگرش جدید یا نو شونده، آگاهی و فرهنگی است که مانع اصلی ظهور آسان آن دشمنی قدرت آمریکا، اصالتگرایی دینی و فرهنگی و هویتبحرانی است.
فیا دارها بالحزن ان مزارها قریب ولکن دون ذلک اهوال (۵۰)
(آه خانه او در حزن. دیدار او نزدیک است ولی در راه بسی خطر خفته است.)
پینوشتها:
× مراد رضوان السید از اسلامگرایان، در اینجا، پیروان اسلام ایدئولوژیک و اسلام حزبی است و طبعا با مفهوم مسلمانان، تفاوت عمده و اساسی دارد.
×× رضوان السید، تاریخنگار برجسته اندیشه سیاسی و شاگرد نامدار پرفسور فان اس است. او این مقاله را که به عربی «الاسلامیون والعولمهٔ، العالم فی مرآهٔ الهویهٔ» نام دارد، به ماه اگوستسال ۱۹۹۹ در سمینار «دین، کثرتباوری و جهانی شدن» در دانشگاه بلمند لبنان ارائه کرد. این مقاله تاکنون منتشر نشده است.
۱. این مقاله به همراه مقالاتی از این دست، در کتابی به نام نحن و الحضارهٔ الغربیهٔ فراهم آمد و در سال ۱۹۵۵ به عربی برگردانده شد. مبنای کار من چاپ هفتم این کتاب در بیروت به سال ۱۹۷۰ از انتشارات دارالفکر ص۷۰۸۱ بوده است.
۲. همان، ص۵۲ به بعد و نیز ص۲۴۲ به بعد.
۳. سیدقطب، الاسلام و مشکلات الحضارهٔ، دار احیاء الکتب العربیهٔ، عیسی الحلبی و شرکاه. القاهرهٔ، ۱۹۶۲، ص۱۱۷-۱۱۶.
۴.همان، ص۱۱۷.
۵. همان، ص۱۱۹ به بعد و نیز سیدقطب، السلام العالمی والاسلام، الطبعهٔ العاشرهٔ، دارالشروق، ۱۹۹۲، ص۱۶۷ به بعد.
۶. همان، ص۱۹۹-۱۹۶.
۷. السیدابوالحسن الحسنی الندوی، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، الطبعهٔ السادسهٔ، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۹۶۵.
۸. همان، ص۶۶-۲۷.
۹. همان، ص۱۱۱-۷۸.
۱۰. همان، ص۲۵۸.
۱۱. ابوالحسن علی الحسنی الندوی، الصراع بین الفکرهٔ الاسلامیهٔ والفکرهٔ الغربیهٔ فی الاقطار الاسلامیهٔ، دارالندوهٔ للتوزیع، بیروت، ۱۹۶۵، ص۹۳۶.
۱۲.همان، ص۱۲۰ به بعد.
۱۳. نگا. مودودی، نظریهٔ الاسلام و هدیلاه فی السیاسهٔ والقانون والدستور، دمشق، دارالفکر، ۱۹۶۹، ص۸۶-۷۰;...
۱۴. مودودی، المصطلحات الاربعهٔ فی القرآن، الطبعهٔ الاولی، الدار الکویتیهٔ، ۱۹۶۹، ص۸۹. سیدقطب این کتاب را، از روی چاپ انگلیسی آن در اوایل دهه پنجاه، میشناخته و آن را یکی از مهمترین دستاوردهای اندیشه اسلامی نوین میشمرده; اما ندوی در کتاب الصراع بین الفکرهٔ الاسلامیهٔ و الفکرهٔ الغربیهٔ فی الاقطار الاسلامیهٔ، ص۱۱۴-۱۱۳ به آن حمله کرده است.
۱۵. سیدقطب، خصائص التصور الاسلامی ومقوماته. دارالشروق، الطبعهٔ الخامسهٔ، ۱۹۸۱، ص۱۱۴-۱۱۳.
۱۶. الندوی، الصراع بین الفکرهٔ...، ص۱۲۰ به بعد.
۱۷. همان، ص۱۴۲-۱۴۱.
۱۸. مالک بن نبی، فکرهٔ کومنولث اسلامی، ۱۹۵۵، مشکلهٔ الافکار فی العالم الاسلامی، ۱۹۵۶، میلاد المجتمع، ۱۹۵۶، مؤتمر باندونغ او فکرهٔ الاسیویهٔ الافریقیهٔ، ۱۹۵۶، الصراع الفکری فی البلاد المستعمرهٔ، ۱۹۶۰، شروط النهضهٔ، ۱۹۶۵، نقد الاقتصاد السیاسی، ۱۹۶۶.
۱۹. ر.ک: شایف عکاشه، الصراع الحضاری فی العالم الاسلامی; دراسهٔ تحلیلیهٔ فی فلسفهٔ الحضارهٔ عند مالک بن نبی، دارالفکر، دمشق، ۱۹۸۶، ص۲۲-۹۱۱.
۲۰. نگا. رضوان السید، «حرکات الاسلام السیاسی المعاصرهٔ; تاملات فی بیئاتها الایدیولوجیهٔ والسیاسیهٔ»، در کتاب: سیاسیات الاسلام المعاصر; مراجعات و متابعات، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۹۷۷، ص۲۰۴-۱۸۴.
۲۱.ر.ک: ندوی، الصراع بین الفکرهٔ الاسلامیهٔ... نشرهٔ العالم، ۱۹۷۰، بیروت، ص۴۸-۳۶، و نیز محمدجمال باروت، یثرب الجدیدهٔ، الحرکات الاسلامیهٔ الراهنهٔ، ریاض الریس للکتب والنشر، بیروت، ۱۹۹۴، ص۱۴۷-۱۴۵، ندوی، با این حال، باور داشت که اسلام هیچ عیبی ندارد و همه مشکل در ستیزهگری غربیهاست، نه در تاریکاندیشی یا خواری مسلمانان، نگاه کنید به کتاب او: التفسیر السیاسی للاسلام فی مرآهٔ کتابات المودودی و سیدقطب که برای نخستین بار در سال ۱۹۷۸ منتشر شد.
۲۲. ر.ک: رضوان السید، احمد برقاوی، المسالهٔ الثقافیهٔ فی العالم الاسلامی، دارالفکر، دمشق، ۱۹۸۸، ص۴۷-۴۶.
۲۳. رضوان السید، سیاسیات الاسلام المعاصر، ص۱۸۳-۱۷۱.
۲۴. همان، بخش «المصطلح السیاسی العربی الحدیث» ص۷۶-۴۹.
۲۵. برای نمونه ر.ک: یوسف قرضاوی، الحلول المستوردهٔ وکیف جنت علی امتنا، مؤسسهٔ الرسالهٔ، الطبعهٔ الحادیهٔ عشر، بیروت، ۱۹۸۵، و نیز از همین نویسنده: الحل الاسلامی فریضهٔ و ضرورهٔ، مکتبهٔ وهبهٔ، الطبعهٔ الخامسهٔ، القاهرهٔ، ۱۹۹۳، و نیز: محمد قطب، رؤیهٔ اسلامیهٔ لاحوال العالم المعاصر، مکتبهٔ السنهٔ، بدون تاریخ، و نیز: محمد محمد حسین، ازمهٔ العصر، مؤسسهٔ الرسالهٔ، الطبعهٔ الثانیهٔ، بیروت، ۱۹۸۵، همچنین نگاه کنید به قرائت انتقادی دلایلی که برای نقد غرب از سوی آنها آورده میشود، در: حازم صاغیهٔ، ثقافات الخمینیهٔ; موقف من الاستشراق ام حرب علی طیف، بیروت، ۱۹۹۵، و نیز: رضوان السید، سیاسیات الاسلام المعاصر، فصل ماوراء التبشیر والاستعمار; ملاحظات حول النقد العربی للاستشراق، ص۳۳۶-۳۲۳.
۲۶. ر.ک: رضوان السید، «المسیحیون وجماعات الاسلام الاحیائی والسیاسی فی الوطن العربی». در مجله آفاق، شماره ۲۰، بیروت، ۱۹۹۸، ص۱۰۱-۷۷...
همچنین نگاه کنید به سخن محمد البهی که عضو هیچ حزب اسلامیای نیست در کتاب الفکر الاسلامی و المجتمع المعاصر; مشکلات الحکم والتوجیه، ۱۹۶۵، درباره اینکه اسلام نه سرمایهداری است و نه سوسیالیسم و نه مارکسیسم عربی، بلکه فطرت خداوندی است; فطرتی که مردم را بر آن سرشته است.
نیز نگاه کنید به نگرش معتدل جناح اصلی اخوان المسلمین در کتاب دعاهٔ لا قضاهٔ، ۱۹۷۷ که با رویکرد مودودی و سیدقطب سازگار نیست. اما اختلافنظر آنها تنها در مساله عدم تکفیر مسلمانان است و در نوع نگرش به جهان هیچ خلاف و اختلافی با یکدیگر ندارند،...
۲۷. چه بسا عبدالقادر عودهٔ (۱۹۵۴) نخستین کسی باشد که، در کتاب خود با عنوان الاسلام و اوضاعنا السیاسیهٔ (۱۹۵۴)، از اندیشه استخلاف به گونهای ایدئولوژیک بهره گرفته است. محمد عبدالله دراز، در کتاب معروف خود به نام دستور الاخلاق فی القرآن (۱۹۵۹) کوشیده تا مبانی آن را پیریزی کند. پس از این است که این اندیشه، در دهه شصت و هفتاد و تا امروز در نوشتههای اسلامگرایان، شیوع و رواج مییابد. برای نمونه نگاه کنید به: احمد حسن فرحات، الخلافهٔ فی الارض، دارالارقم، الکویت، ۱۹۸۶.
رضوان السید، «مسالهٔ حقوق الانسان فی الفکر الاسلامی المعاصر بین الخصوصیهٔ والعالمیهٔ» در کتاب: سیاسیات الاسلام المعاصر، ص۲۵۳-۲۵۲ (مبانی حقوق بشر بر مبنای نظریه استخلاف در این فصل بررسی شده است). درباره اندیشه جاهلیت و اکمیتبرای نمونه نگاه کنید به: سیدقطب، معالم فی الطریق، ۱۹۶۴; محمد قطب، جاهلیهٔ القرن العشرین، ۱۹۶۶; عبدالجواد یاسین، مقدمهٔ فی فقه الجاهلیهٔ المعاصرهٔ، دارالزهراء، ۱۹۸۶; عبدالغنی عماد، حاکمیهٔ الله و سلطان الفقیه; قراءهٔ فی خطاب الحرکات الاسلامیهٔ المعاصرهٔ، بیروت، ۱۹۹۷.
Y. Choueiri, Islamic Fundamentalism, ۱۹۹۲, p. ۱۲۵-۱۴۰.
۲۸. ر.ک: یوسف قرضاوی، الحل الاسلامی، فریضهٔ وضرورهٔ، الطبعهٔ الخامسهٔ، ۱۹۹۳. محمد محمد حسین، ازمهٔ العصر، ۱۹۷۱. عبدالجواد یاسین، پیش گفته، ۱۹۸۶; احمد موصللی، الاصولیهٔ الاسلامیهٔ والنظام العالمی، بیروت، ۱۹۹۲.
در زمینه قرائت انتقادی پیشنهاد قرضاوی به عنوان حل اسلامی نگاه کنید به مقاله خلیل عبدالکریم با نام «من آفات الفکر العربی الاسلامی» در کتاب قضایا فکریهٔ، ژولای ۱۹۹۵، ص۲۶۸-۲۵۹. همچنین درباره آراء اسلامگرایان درباره نظام بینالمللی نگاه کنید به: کتاب پیشگفته احمد موصللی.
۲۹. ر.ک: رضوان السید، پیشگفته، ص۱۸۳-۱۷۱.
۳۰. برای نمونه ر.ک: عبدالکریم زیدان، احکام الذمیین والمستامنین، ۱۹۷۳، و نیز قرضاوی، غیر المسلمین فی المجتمع الاسلامی، ۱۹۷۹، و فهمی هویدی، مواطنون لاذمیون، ۱۹۸۵ ...
۳۱. ر.ک: رضوان السید، «مسالهٔ حقوق الانسان فی الفکر الاسلامی المعاصر» در کتاب سیاسیات الاسلام المعاصر، ص۲۶۱-۲۴۳...
۳۲. ر.ک: رضوان السید، «مسالهٔ الشوری بین النص والتجربهٔ التاریخیهٔ للامهٔ» در کتاب پیش گفته ص۲۷۸-۲۶۲; و نیز فهمی هویدی، الاسلام والدیموقراطیهٔ، ۱۹۹۳، و گوردن کرمر ««الاسلامیون والحدیث عن الدیموقراطیهٔ» در مجله الاجتهاد، السنهٔ الخامسهٔ، ۱۹۹۳، ص۱۱۲-۱۰۱.
John Esposito, O. Voll, "Islam and Democracy", ۱۹۹۶.
۳۳. ر.ک: سیار الجمیل، العولمهٔ الجدیدهٔ والمجال الحیوی للشرق الاوسط، مفاهیم عصر قادم، مرکز الدراسات الاستراتیجیهٔ والبحوث والتوثیق، بیروت، ۱۹۹۷، ص۳۸-۲۵ و ۲۶۷-۲۵۵ و احمد موصللی، پیش گفته، و نیز یوسف قرضاوی، اولویات الحرکهٔ الاسلامیهٔ فی المرحلهٔ القادمهٔ، الطبعهٔ الرابعهٔ، ۱۹۹۲.
۳۴.
۳۵.
درباره این کتاب و ایده اساسی آن بنگرید به: محمد ارکون، قضایا فی نقد العقل الدینی، کیف نفهم الاسلام الیوم؟ دار الطلیعهٔ، بیروت، ۱۹۹۸، ص۱۹۸-۱۵۳.
۳۶.
و نیز رضوان السید، «دارالاسلام والنظام الدولی والامهٔ العربیهٔ» در کتاب پیش گفته، ص۱۱۱-۷۷.
۳۷.حتی وقتی امپراتوری در جنگ اول شرکت کرد (۱۹۱۴)، سلطان عثمانی اعلام جهاد داد. ندوی نیز فتوای هجرت از هند را صادر کرده است (۱۹۲۰). به پینوشتشماره ۳۶ بنگرید.
۳۸. درباره واکنشهای اسلامی در قالب کتابها و فتاوی و همایشها بنگرید به: وجیه کوثرانی، الدولهٔ والخلافهٔ فی الخطاب العربی ابان الثورهٔ الکمالیهٔ فی ترکیا، دارالطلیعهٔ، بیروت، ۱۹۹۶، و رضوان السید، پیش گفته، ص۲۲۶-۱۵۷.
۳۹. برای نمونه بنگرید به:
محمد الغزالی، الغزو الثقافی یمتد فی فراغنا، ۱۹۸۵ و یوسف قرضاوی، الحلول المستوردهٔ وکیف جنت علی امتنا، و هم او: بینات الحل الاسلامی وشبهات العلمانیین والمغتربین، ۱۹۸۸ و محمد محمد حسین، حصوننا مهددهٔ من داخلها، ۱۹۶۷ و علی محمد جریشهٔ و محمد شریف الزیبق، اسالیب الغزو الفکری للعالم الاسلامی، و نیز برای قرائت انتقادی مارکسیستی در این باره بنگرید به: سمیر امین، نحو نظریهٔ للثقافهٔ، نقد التمرکز الاوروبی والتمرکز المعکوس، ۱۹۸۹.
۴۰.
۴۱. درباره صورتهای گشودگی و فروبستگی هویت و بحرانها و نمادهای آن بنگرید به:
Manuel Castells, "The Power of Identity". Vol.II, ۱۹۹۷.
و نیز سهیر لطفی علی (دبیر)، ندوهٔ الهویهٔ والتراث، قاهرهٔ، ۱۹۹۸; همچنین دیدگاه محمد قطب درباره «جاهلیت» در این زمینه قابل اعتناست. بنگرید به کتاب او با عنوان: رؤیهٔ اسلامیهٔ لاحوال العالم المعاصر، ۱۹۹۲.
۴۲. ر.ک: مقاله پیشگفته من در مجله آفاق.
۴۳. ر.ک: سخنرانیهای کنفرانس «عرب و جهانی شدن» که از سوی مرکز دراسات الوحدهٔ العربیهٔ در اواخر سال ۱۹۹۷ در بیروت برگزار شد و مهمترین آن در دو شماره ۲۲۸ و ۲۲۹ مجله المستقبل نشر یافت و، در ژوئن ۱۹۹۸، در کتابی به نام العرب والعولمهٔ گرد آمد. همچنین بنگرید به: روژه گارودی، وعود الاسلام، ترجمه عربی، ۱۹۸۴; و نیز: وحیدالدین خان، الاسلام والعصر الحدیث، ۱۹۸۳، و ویلفرد مراد هوفمان، الاسلام هو البدیل، ترجمه عربی، ۱۹۹۳.
۴۴. ر.ک:
james Piscatiri(ed.),Islamic Fundamentalists and Gulf Crisis,۱۹۹۱.
۴۵. مقاله هانتینگتون، «برخورد تمدنها» که برای نخستبار در مجله Foreign Affairs در سال ۱۹۹۳ منتشر شد، چندین بار به عربی ترجمه شده است. این مقاله بعدها به صورت کتاب درآمد:...
و نیز بنگرید به ترجمه بسیار نیکوی کتاب فرانسیس فوکویاما با عنوان: نهایهٔ التاریخ والانسان الاخیر، مرکز الانماء العربی، ۱۹۹۳. مقایسه کنید با نگرشهای کهنهتر غربیها به عربها و اسلام در:
N. Daniel, Islam and the West, ۱۹۸۰.
و نیز کتاب ریچارد سوذرن، صورهٔ الاسلام فی اروبا فی العصور الوسطی، ترجمه رضوان السید، بیروت، ۱۹۸۳.
همچنین برنارد لوئیس و ادوارد سعید، الاسلام الاصولی فی وسائل الاعلام الغربیهٔ من وجههٔ نظر امریکیهٔ، دارالجیل، بیروت، ۱۹۹۴.
و دست آخر به کتاب فرد هالیدی، الاسلام والغرب، خرافهٔ المواجههٔ; الدین والسیاسهٔ فی الشرق الاوسط، ترجمهٔ عبدالاله النعیمی، دارالساقی، ۱۹۹۷. و نیز فواز جرجس، امیرکا والاسلام السیاسی، صراع الحضارات ام صراع المصالح، بیروت، ۱۹۹۸...
این دستاوردها را با دیدگاههای اسلامگرایانه و قومگرایانهای که متفاوت با هانتینگتون و فوکویاما است، مقایسه کنید، در: صدام الحضارات، مرکز الدراسات الاستراتیجیهٔ والبحوث والتوثیق، ۱۹۹۵، و هادی المدرسی، لئلا یکون صدام الحضارات، الطریق الثالثبین الاسلام والغرب، بیروت، ۱۹۹۶.
۴۶. برای آگاهی از دیدگاههای قومگرایانه رادیکال یا محافظهکارانه، درباره جهانی شدن نگاه کنید به مجله المستقبل شماره ۲۲۸ و۲۲۹، ۱۹۹۸ (السید یاسین، محمد عابد الجابری، جلال امین، پل سالم، عبدالاله بلقزیز، محمد الاطرش) و نیز مجله الاجتهاد، شماره ۳۸ سال دهم، ۱۹۹۸ (حازم الببلاوی، عبداللطیف الحمد، ناصر السعید، رمزی الزکی، احمد ثابت). همچنین کتابی که ترجمه عربی آن، به تازگی مقبولیتی عمومی میان قومگرایان و مسلمانان یافته است: هانس پیتر مارتن و هرالد شومان، فخ العولمهٔ، الاعتداء علی الدیموقراطیهٔ والرفاهیهٔ، ترجمهٔ عدنان عباس علی. مراجعهٔ و تقدیم رمزی زکی، سلسلهٔ العالم المعرفهٔ، ۱۹۹۸، و نیز بنگرید به کتاب مارکسیستبرجسته عرب، سمیر امین، نقد روح العصر، ۱۹۹۸، وعبدالحی زلوم نویسنده اسلامگرا: نذر العولمهٔ، ۱۹۹۹.
۴۷. این نویسنده منیر شفیق نام دارد. نگاه کنید به کتاب او با نام: الاسلام فی معرکهٔ الحضارهٔ، بیروت، ۱۹۸۰.
۴۸. علی مزروعی در سخنرانیای که در مرکز پژوهشهای سیاسی دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه قاهره، نوامبر ۱۹۹۷ ایراد کرد، این سخن را بیان داشت. نگاه کنید به پیشنهادهای آشتیجویانه شبیه به آن از سوی عبدالعزیز بن عثمان التویجری، «الثقافهٔ العربیهٔ الاسلامیهٔ وعلاقتها بالثقافات الاخری» روزنامه الحیاهٔ، شنبه ۴ آوریل، ۱۹۹۸، ص۱۳ و نیز هیام الملقی، ثقافتنا فی مواجههٔ الانفتاح الحضاری، ۱۹۹۵.
۴۹. دیدگاه مخالف این رای را میتوانید در کتاب زیر بیابید: ادریس هانی، العرب والغرب، ایهٔ علاقهٔ، ای رهان؟ ۱۹۹۸ .
۵۰ . این بیتسروده ابوالعلاء معری است.
رضوان السید (××)
ترجمه محمدمهدی خلجی
× مراد رضوان السید از اسلامگرایان، در اینجا، پیروان اسلام ایدئولوژیک و اسلام حزبی است و طبعا با مفهوم مسلمانان، تفاوت عمده و اساسی دارد.
×× رضوان السید، تاریخنگار برجسته اندیشه سیاسی و شاگرد نامدار پرفسور فان اس است. او این مقاله را که به عربی «الاسلامیون والعولمهٔ، العالم فی مرآهٔ الهویهٔ» نام دارد، به ماه اگوستسال ۱۹۹۹ در سمینار «دین، کثرتباوری و جهانی شدن» در دانشگاه بلمند لبنان ارائه کرد. این مقاله تاکنون منتشر نشده است.
۱. این مقاله به همراه مقالاتی از این دست، در کتابی به نام نحن و الحضارهٔ الغربیهٔ فراهم آمد و در سال ۱۹۵۵ به عربی برگردانده شد. مبنای کار من چاپ هفتم این کتاب در بیروت به سال ۱۹۷۰ از انتشارات دارالفکر ص۷۰۸۱ بوده است.
۲. همان، ص۵۲ به بعد و نیز ص۲۴۲ به بعد.
۳. سیدقطب، الاسلام و مشکلات الحضارهٔ، دار احیاء الکتب العربیهٔ، عیسی الحلبی و شرکاه. القاهرهٔ، ۱۹۶۲، ص۱۱۷-۱۱۶.
۴.همان، ص۱۱۷.
۵. همان، ص۱۱۹ به بعد و نیز سیدقطب، السلام العالمی والاسلام، الطبعهٔ العاشرهٔ، دارالشروق، ۱۹۹۲، ص۱۶۷ به بعد.
۶. همان، ص۱۹۹-۱۹۶.
۷. السیدابوالحسن الحسنی الندوی، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، الطبعهٔ السادسهٔ، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۹۶۵.
۸. همان، ص۶۶-۲۷.
۹. همان، ص۱۱۱-۷۸.
۱۰. همان، ص۲۵۸.
۱۱. ابوالحسن علی الحسنی الندوی، الصراع بین الفکرهٔ الاسلامیهٔ والفکرهٔ الغربیهٔ فی الاقطار الاسلامیهٔ، دارالندوهٔ للتوزیع، بیروت، ۱۹۶۵، ص۹۳۶.
۱۲.همان، ص۱۲۰ به بعد.
۱۳. نگا. مودودی، نظریهٔ الاسلام و هدیلاه فی السیاسهٔ والقانون والدستور، دمشق، دارالفکر، ۱۹۶۹، ص۸۶-۷۰;...
۱۴. مودودی، المصطلحات الاربعهٔ فی القرآن، الطبعهٔ الاولی، الدار الکویتیهٔ، ۱۹۶۹، ص۸۹. سیدقطب این کتاب را، از روی چاپ انگلیسی آن در اوایل دهه پنجاه، میشناخته و آن را یکی از مهمترین دستاوردهای اندیشه اسلامی نوین میشمرده; اما ندوی در کتاب الصراع بین الفکرهٔ الاسلامیهٔ و الفکرهٔ الغربیهٔ فی الاقطار الاسلامیهٔ، ص۱۱۴-۱۱۳ به آن حمله کرده است.
۱۵. سیدقطب، خصائص التصور الاسلامی ومقوماته. دارالشروق، الطبعهٔ الخامسهٔ، ۱۹۸۱، ص۱۱۴-۱۱۳.
۱۶. الندوی، الصراع بین الفکرهٔ...، ص۱۲۰ به بعد.
۱۷. همان، ص۱۴۲-۱۴۱.
۱۸. مالک بن نبی، فکرهٔ کومنولث اسلامی، ۱۹۵۵، مشکلهٔ الافکار فی العالم الاسلامی، ۱۹۵۶، میلاد المجتمع، ۱۹۵۶، مؤتمر باندونغ او فکرهٔ الاسیویهٔ الافریقیهٔ، ۱۹۵۶، الصراع الفکری فی البلاد المستعمرهٔ، ۱۹۶۰، شروط النهضهٔ، ۱۹۶۵، نقد الاقتصاد السیاسی، ۱۹۶۶.
۱۹. ر.ک: شایف عکاشه، الصراع الحضاری فی العالم الاسلامی; دراسهٔ تحلیلیهٔ فی فلسفهٔ الحضارهٔ عند مالک بن نبی، دارالفکر، دمشق، ۱۹۸۶، ص۲۲-۹۱۱.
۲۰. نگا. رضوان السید، «حرکات الاسلام السیاسی المعاصرهٔ; تاملات فی بیئاتها الایدیولوجیهٔ والسیاسیهٔ»، در کتاب: سیاسیات الاسلام المعاصر; مراجعات و متابعات، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۹۷۷، ص۲۰۴-۱۸۴.
۲۱.ر.ک: ندوی، الصراع بین الفکرهٔ الاسلامیهٔ... نشرهٔ العالم، ۱۹۷۰، بیروت، ص۴۸-۳۶، و نیز محمدجمال باروت، یثرب الجدیدهٔ، الحرکات الاسلامیهٔ الراهنهٔ، ریاض الریس للکتب والنشر، بیروت، ۱۹۹۴، ص۱۴۷-۱۴۵، ندوی، با این حال، باور داشت که اسلام هیچ عیبی ندارد و همه مشکل در ستیزهگری غربیهاست، نه در تاریکاندیشی یا خواری مسلمانان، نگاه کنید به کتاب او: التفسیر السیاسی للاسلام فی مرآهٔ کتابات المودودی و سیدقطب که برای نخستین بار در سال ۱۹۷۸ منتشر شد.
۲۲. ر.ک: رضوان السید، احمد برقاوی، المسالهٔ الثقافیهٔ فی العالم الاسلامی، دارالفکر، دمشق، ۱۹۸۸، ص۴۷-۴۶.
۲۳. رضوان السید، سیاسیات الاسلام المعاصر، ص۱۸۳-۱۷۱.
۲۴. همان، بخش «المصطلح السیاسی العربی الحدیث» ص۷۶-۴۹.
۲۵. برای نمونه ر.ک: یوسف قرضاوی، الحلول المستوردهٔ وکیف جنت علی امتنا، مؤسسهٔ الرسالهٔ، الطبعهٔ الحادیهٔ عشر، بیروت، ۱۹۸۵، و نیز از همین نویسنده: الحل الاسلامی فریضهٔ و ضرورهٔ، مکتبهٔ وهبهٔ، الطبعهٔ الخامسهٔ، القاهرهٔ، ۱۹۹۳، و نیز: محمد قطب، رؤیهٔ اسلامیهٔ لاحوال العالم المعاصر، مکتبهٔ السنهٔ، بدون تاریخ، و نیز: محمد محمد حسین، ازمهٔ العصر، مؤسسهٔ الرسالهٔ، الطبعهٔ الثانیهٔ، بیروت، ۱۹۸۵، همچنین نگاه کنید به قرائت انتقادی دلایلی که برای نقد غرب از سوی آنها آورده میشود، در: حازم صاغیهٔ، ثقافات الخمینیهٔ; موقف من الاستشراق ام حرب علی طیف، بیروت، ۱۹۹۵، و نیز: رضوان السید، سیاسیات الاسلام المعاصر، فصل ماوراء التبشیر والاستعمار; ملاحظات حول النقد العربی للاستشراق، ص۳۳۶-۳۲۳.
۲۶. ر.ک: رضوان السید، «المسیحیون وجماعات الاسلام الاحیائی والسیاسی فی الوطن العربی». در مجله آفاق، شماره ۲۰، بیروت، ۱۹۹۸، ص۱۰۱-۷۷...
همچنین نگاه کنید به سخن محمد البهی که عضو هیچ حزب اسلامیای نیست در کتاب الفکر الاسلامی و المجتمع المعاصر; مشکلات الحکم والتوجیه، ۱۹۶۵، درباره اینکه اسلام نه سرمایهداری است و نه سوسیالیسم و نه مارکسیسم عربی، بلکه فطرت خداوندی است; فطرتی که مردم را بر آن سرشته است.
نیز نگاه کنید به نگرش معتدل جناح اصلی اخوان المسلمین در کتاب دعاهٔ لا قضاهٔ، ۱۹۷۷ که با رویکرد مودودی و سیدقطب سازگار نیست. اما اختلافنظر آنها تنها در مساله عدم تکفیر مسلمانان است و در نوع نگرش به جهان هیچ خلاف و اختلافی با یکدیگر ندارند،...
۲۷. چه بسا عبدالقادر عودهٔ (۱۹۵۴) نخستین کسی باشد که، در کتاب خود با عنوان الاسلام و اوضاعنا السیاسیهٔ (۱۹۵۴)، از اندیشه استخلاف به گونهای ایدئولوژیک بهره گرفته است. محمد عبدالله دراز، در کتاب معروف خود به نام دستور الاخلاق فی القرآن (۱۹۵۹) کوشیده تا مبانی آن را پیریزی کند. پس از این است که این اندیشه، در دهه شصت و هفتاد و تا امروز در نوشتههای اسلامگرایان، شیوع و رواج مییابد. برای نمونه نگاه کنید به: احمد حسن فرحات، الخلافهٔ فی الارض، دارالارقم، الکویت، ۱۹۸۶.
رضوان السید، «مسالهٔ حقوق الانسان فی الفکر الاسلامی المعاصر بین الخصوصیهٔ والعالمیهٔ» در کتاب: سیاسیات الاسلام المعاصر، ص۲۵۳-۲۵۲ (مبانی حقوق بشر بر مبنای نظریه استخلاف در این فصل بررسی شده است). درباره اندیشه جاهلیت و اکمیتبرای نمونه نگاه کنید به: سیدقطب، معالم فی الطریق، ۱۹۶۴; محمد قطب، جاهلیهٔ القرن العشرین، ۱۹۶۶; عبدالجواد یاسین، مقدمهٔ فی فقه الجاهلیهٔ المعاصرهٔ، دارالزهراء، ۱۹۸۶; عبدالغنی عماد، حاکمیهٔ الله و سلطان الفقیه; قراءهٔ فی خطاب الحرکات الاسلامیهٔ المعاصرهٔ، بیروت، ۱۹۹۷.
Y. Choueiri, Islamic Fundamentalism, ۱۹۹۲, p. ۱۲۵-۱۴۰.
۲۸. ر.ک: یوسف قرضاوی، الحل الاسلامی، فریضهٔ وضرورهٔ، الطبعهٔ الخامسهٔ، ۱۹۹۳. محمد محمد حسین، ازمهٔ العصر، ۱۹۷۱. عبدالجواد یاسین، پیش گفته، ۱۹۸۶; احمد موصللی، الاصولیهٔ الاسلامیهٔ والنظام العالمی، بیروت، ۱۹۹۲.
در زمینه قرائت انتقادی پیشنهاد قرضاوی به عنوان حل اسلامی نگاه کنید به مقاله خلیل عبدالکریم با نام «من آفات الفکر العربی الاسلامی» در کتاب قضایا فکریهٔ، ژولای ۱۹۹۵، ص۲۶۸-۲۵۹. همچنین درباره آراء اسلامگرایان درباره نظام بینالمللی نگاه کنید به: کتاب پیشگفته احمد موصللی.
۲۹. ر.ک: رضوان السید، پیشگفته، ص۱۸۳-۱۷۱.
۳۰. برای نمونه ر.ک: عبدالکریم زیدان، احکام الذمیین والمستامنین، ۱۹۷۳، و نیز قرضاوی، غیر المسلمین فی المجتمع الاسلامی، ۱۹۷۹، و فهمی هویدی، مواطنون لاذمیون، ۱۹۸۵ ...
۳۱. ر.ک: رضوان السید، «مسالهٔ حقوق الانسان فی الفکر الاسلامی المعاصر» در کتاب سیاسیات الاسلام المعاصر، ص۲۶۱-۲۴۳...
۳۲. ر.ک: رضوان السید، «مسالهٔ الشوری بین النص والتجربهٔ التاریخیهٔ للامهٔ» در کتاب پیش گفته ص۲۷۸-۲۶۲; و نیز فهمی هویدی، الاسلام والدیموقراطیهٔ، ۱۹۹۳، و گوردن کرمر ««الاسلامیون والحدیث عن الدیموقراطیهٔ» در مجله الاجتهاد، السنهٔ الخامسهٔ، ۱۹۹۳، ص۱۱۲-۱۰۱.
John Esposito, O. Voll, "Islam and Democracy", ۱۹۹۶.
۳۳. ر.ک: سیار الجمیل، العولمهٔ الجدیدهٔ والمجال الحیوی للشرق الاوسط، مفاهیم عصر قادم، مرکز الدراسات الاستراتیجیهٔ والبحوث والتوثیق، بیروت، ۱۹۹۷، ص۳۸-۲۵ و ۲۶۷-۲۵۵ و احمد موصللی، پیش گفته، و نیز یوسف قرضاوی، اولویات الحرکهٔ الاسلامیهٔ فی المرحلهٔ القادمهٔ، الطبعهٔ الرابعهٔ، ۱۹۹۲.
۳۴.
۳۵.
درباره این کتاب و ایده اساسی آن بنگرید به: محمد ارکون، قضایا فی نقد العقل الدینی، کیف نفهم الاسلام الیوم؟ دار الطلیعهٔ، بیروت، ۱۹۹۸، ص۱۹۸-۱۵۳.
۳۶.
و نیز رضوان السید، «دارالاسلام والنظام الدولی والامهٔ العربیهٔ» در کتاب پیش گفته، ص۱۱۱-۷۷.
۳۷.حتی وقتی امپراتوری در جنگ اول شرکت کرد (۱۹۱۴)، سلطان عثمانی اعلام جهاد داد. ندوی نیز فتوای هجرت از هند را صادر کرده است (۱۹۲۰). به پینوشتشماره ۳۶ بنگرید.
۳۸. درباره واکنشهای اسلامی در قالب کتابها و فتاوی و همایشها بنگرید به: وجیه کوثرانی، الدولهٔ والخلافهٔ فی الخطاب العربی ابان الثورهٔ الکمالیهٔ فی ترکیا، دارالطلیعهٔ، بیروت، ۱۹۹۶، و رضوان السید، پیش گفته، ص۲۲۶-۱۵۷.
۳۹. برای نمونه بنگرید به:
محمد الغزالی، الغزو الثقافی یمتد فی فراغنا، ۱۹۸۵ و یوسف قرضاوی، الحلول المستوردهٔ وکیف جنت علی امتنا، و هم او: بینات الحل الاسلامی وشبهات العلمانیین والمغتربین، ۱۹۸۸ و محمد محمد حسین، حصوننا مهددهٔ من داخلها، ۱۹۶۷ و علی محمد جریشهٔ و محمد شریف الزیبق، اسالیب الغزو الفکری للعالم الاسلامی، و نیز برای قرائت انتقادی مارکسیستی در این باره بنگرید به: سمیر امین، نحو نظریهٔ للثقافهٔ، نقد التمرکز الاوروبی والتمرکز المعکوس، ۱۹۸۹.
۴۰.
۴۱. درباره صورتهای گشودگی و فروبستگی هویت و بحرانها و نمادهای آن بنگرید به:
Manuel Castells, "The Power of Identity". Vol.II, ۱۹۹۷.
و نیز سهیر لطفی علی (دبیر)، ندوهٔ الهویهٔ والتراث، قاهرهٔ، ۱۹۹۸; همچنین دیدگاه محمد قطب درباره «جاهلیت» در این زمینه قابل اعتناست. بنگرید به کتاب او با عنوان: رؤیهٔ اسلامیهٔ لاحوال العالم المعاصر، ۱۹۹۲.
۴۲. ر.ک: مقاله پیشگفته من در مجله آفاق.
۴۳. ر.ک: سخنرانیهای کنفرانس «عرب و جهانی شدن» که از سوی مرکز دراسات الوحدهٔ العربیهٔ در اواخر سال ۱۹۹۷ در بیروت برگزار شد و مهمترین آن در دو شماره ۲۲۸ و ۲۲۹ مجله المستقبل نشر یافت و، در ژوئن ۱۹۹۸، در کتابی به نام العرب والعولمهٔ گرد آمد. همچنین بنگرید به: روژه گارودی، وعود الاسلام، ترجمه عربی، ۱۹۸۴; و نیز: وحیدالدین خان، الاسلام والعصر الحدیث، ۱۹۸۳، و ویلفرد مراد هوفمان، الاسلام هو البدیل، ترجمه عربی، ۱۹۹۳.
۴۴. ر.ک:
james Piscatiri(ed.),Islamic Fundamentalists and Gulf Crisis,۱۹۹۱.
۴۵. مقاله هانتینگتون، «برخورد تمدنها» که برای نخستبار در مجله Foreign Affairs در سال ۱۹۹۳ منتشر شد، چندین بار به عربی ترجمه شده است. این مقاله بعدها به صورت کتاب درآمد:...
و نیز بنگرید به ترجمه بسیار نیکوی کتاب فرانسیس فوکویاما با عنوان: نهایهٔ التاریخ والانسان الاخیر، مرکز الانماء العربی، ۱۹۹۳. مقایسه کنید با نگرشهای کهنهتر غربیها به عربها و اسلام در:
N. Daniel, Islam and the West, ۱۹۸۰.
و نیز کتاب ریچارد سوذرن، صورهٔ الاسلام فی اروبا فی العصور الوسطی، ترجمه رضوان السید، بیروت، ۱۹۸۳.
همچنین برنارد لوئیس و ادوارد سعید، الاسلام الاصولی فی وسائل الاعلام الغربیهٔ من وجههٔ نظر امریکیهٔ، دارالجیل، بیروت، ۱۹۹۴.
و دست آخر به کتاب فرد هالیدی، الاسلام والغرب، خرافهٔ المواجههٔ; الدین والسیاسهٔ فی الشرق الاوسط، ترجمهٔ عبدالاله النعیمی، دارالساقی، ۱۹۹۷. و نیز فواز جرجس، امیرکا والاسلام السیاسی، صراع الحضارات ام صراع المصالح، بیروت، ۱۹۹۸...
این دستاوردها را با دیدگاههای اسلامگرایانه و قومگرایانهای که متفاوت با هانتینگتون و فوکویاما است، مقایسه کنید، در: صدام الحضارات، مرکز الدراسات الاستراتیجیهٔ والبحوث والتوثیق، ۱۹۹۵، و هادی المدرسی، لئلا یکون صدام الحضارات، الطریق الثالثبین الاسلام والغرب، بیروت، ۱۹۹۶.
۴۶. برای آگاهی از دیدگاههای قومگرایانه رادیکال یا محافظهکارانه، درباره جهانی شدن نگاه کنید به مجله المستقبل شماره ۲۲۸ و۲۲۹، ۱۹۹۸ (السید یاسین، محمد عابد الجابری، جلال امین، پل سالم، عبدالاله بلقزیز، محمد الاطرش) و نیز مجله الاجتهاد، شماره ۳۸ سال دهم، ۱۹۹۸ (حازم الببلاوی، عبداللطیف الحمد، ناصر السعید، رمزی الزکی، احمد ثابت). همچنین کتابی که ترجمه عربی آن، به تازگی مقبولیتی عمومی میان قومگرایان و مسلمانان یافته است: هانس پیتر مارتن و هرالد شومان، فخ العولمهٔ، الاعتداء علی الدیموقراطیهٔ والرفاهیهٔ، ترجمهٔ عدنان عباس علی. مراجعهٔ و تقدیم رمزی زکی، سلسلهٔ العالم المعرفهٔ، ۱۹۹۸، و نیز بنگرید به کتاب مارکسیستبرجسته عرب، سمیر امین، نقد روح العصر، ۱۹۹۸، وعبدالحی زلوم نویسنده اسلامگرا: نذر العولمهٔ، ۱۹۹۹.
۴۷. این نویسنده منیر شفیق نام دارد. نگاه کنید به کتاب او با نام: الاسلام فی معرکهٔ الحضارهٔ، بیروت، ۱۹۸۰.
۴۸. علی مزروعی در سخنرانیای که در مرکز پژوهشهای سیاسی دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه قاهره، نوامبر ۱۹۹۷ ایراد کرد، این سخن را بیان داشت. نگاه کنید به پیشنهادهای آشتیجویانه شبیه به آن از سوی عبدالعزیز بن عثمان التویجری، «الثقافهٔ العربیهٔ الاسلامیهٔ وعلاقتها بالثقافات الاخری» روزنامه الحیاهٔ، شنبه ۴ آوریل، ۱۹۹۸، ص۱۳ و نیز هیام الملقی، ثقافتنا فی مواجههٔ الانفتاح الحضاری، ۱۹۹۵.
۴۹. دیدگاه مخالف این رای را میتوانید در کتاب زیر بیابید: ادریس هانی، العرب والغرب، ایهٔ علاقهٔ، ای رهان؟ ۱۹۹۸ .
۵۰ . این بیتسروده ابوالعلاء معری است.
رضوان السید (××)
ترجمه محمدمهدی خلجی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست