دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

پیامبر در عهدین


پیامبر در عهدین
خدای سبحان در آیه ۱۵۷ سوره اعراف چنین فرموده است: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر... .»
از این آیه شریفه استفاده می‏شود که اهل کتاب در عصر نزول قرآن، بشارت به حضرت رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله را در کتاب‏های خود می‏یافته‏اند. همچنین بر اساس آیه سوره مبارکه صف، حضرت عیسی‏علیه السلام خود را مبشر پیامبری به نام «احمد» می‏داند:
«و اذ قال عیسی بن مریم یا بنی‏اسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدی من التوراة و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد فلما جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین.» (صف: ۶)
این آیات و نظایر آن ما را از مراجعه به تورات و انجیل موجود بی‏نیاز می‏سازد. گذشته از آن، کسی که اندک آشنایی با عهدین موجود داشته باشد به یقین می‏داند که این کتب اندک شباهتی با تورات و انجیل مورد نظر قرآن ندارند، حتی ترکیب و صورت محرفی از آنها نیز نمی‏توانند باشند. عهدین موجود «سیره مانندی‏» بیش نیستند که در طول قرن‏های متمادی، نویسندگان بسیاری آنها را به رشته تحریر در آورده‏اند. بنابراین، جستجو از بشارت‏های قرآنی در این کتاب‏ها اساسا خطاست. با وجود این، شواهد و قراینی در آنها وجود دارد که به خوبی، بر پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله قابل تطبیق است. این شواهد و قراین هم در عهد عتیق و هم در عهد جدید قابل پیگیری است.
● پیامبر موعود در عهد عتیق
در عهد عتیق بشارت‏های بسیاری وجود دارد. در میان آنها، مواردی هست که در طول تاریخ تنها بر پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله قابل تطبیق است. از این نمونه است آنچه در خطاب به حضرت موسی‏علیه السلام در سفر تثنیه از عهد عتیق آمده است:
«نبی‏ای را از برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر کسی که سخنان مرا، که او به اسم من می‏گوید، نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (۱)
مسیحیان به بیانی که در کتاب اعمال رسولان آمده است، (۲) مصداق این بشارت را حضرت عیسی مسیح‏علیه السلام می‏دانند. اما آیا حضرت عیسی‏علیه السلام می‏تواند مصداق این بشارت باشد؟
در این عبارت چند خصوصیت مهم برای «پیامبر موعود» وجود دارد که قابل تامل و بررسی است:
الف) پیامبری نظیر موسی‏علیه السلام
بر اساس شواهد، آن پیامبر، خاتم الانبیاء است نه عیسی میسح که در ذیل، برخی از این شواهد و دلایل را می آوریم:
۱) حضرت موسی‏علیه السلام و پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله هم پدر داشتند و هم مادر، همچنین تشکیل خانواده دادند و دارای فرزندانی نیز گردیدند. اما حضرت عیسی‏علیه السلام فقط مادر داشتند و خلقت ایشان همانند خلقت‏حضرت آدم‏علیه السلام بود، تا پایان عمر هم تشکیل خانواده ندادند و مجرد باقی ماندند. پس او «نظیر موسی‏» نبودند.
۲) حضرت موسی‏علیه السلام و پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله نزد مردم خود پذیرفته شدند.
شکی نیست که یهود مزاحمت‏های فراوانی برای حضرت موسی‏علیه السلام ایجاد کردند و در دوران سرگردانی در بیابان پیوسته بهانه‏جویی می‏کردند. اما در عین حال، حضرت موسی‏علیه السلام را به عنوان پیامبری الهی قبول داشتند. به نحو مشابهی، قریش عرصه را بر پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله در مکه تنگ گرفتند و آن حضرت پیوسته مورد اذیت و آزار آنها بودند تا پس از سیزده سال از محل تولد خود به مدینه هجرت کردند، اما پیش از رحلت، تمام ملت عرب او را به عنوان پیامبر قبول داشتند. ولی بر اساس اناجیل موجود، یهود حضرت عیسی‏علیه السلام را نپذیرفتند (۳) و در نهایت، او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومی کردند. حتی امروز پس از دو هزار سال، ملت‏یهود حضرت عیسی‏علیه السلام را رد می‏کنند و قبول ندارند. بنابراین، حضرت عیسی‏علیه السلام «نظیر موسی‏» نبود.
گمان مبرید آمده‏ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم، نیامده‏ام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم; زیرا هر آینه به شما بگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه‏ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.
۳) حضرت موسی‏علیه السلام و پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله پیامبر بودند و در عین حال، حکومت و رهبری جامعه را نیز برعهده داشتند، وحی الهی را دریافت می‏کردند و بر اساس آن، به ارشاد و راهنمایی مردم می‏پرداختند. علاوه بر آن، حاکم بر مردم نیز بودند. او دستور داد مردمی را که حرمت روز سبت را شکسته بود و در آن روز، هیزم جمع کرده بودند سنگسار کنند. (۴) کم نبود گناهانی که مرتکبان آنها به مجازات مرگ محکوم می‏شدند و حضرت موسی‏علیه السلام دستور اجرای حکم الهی صادر می‏کردند.
به نحو مشابهی، حضرت محمد صلی الله علیه وآله نیز از چنین قدرتی برخوردار بودند. اما حضرت عیسی هرگز فرصت اجرای فرامین الهی را پیدا نکردند.
۴) حضرت موسی‏علیه السلام و پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله، هر کدام شریعت جدیدی آوردند. حضرت موسی‏علیه السلام علاوه بر «ده فرمان‏»، شریعت جامعی برای هدایت قوم بنی‏اسرائیل آوردند. پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله نیز در بین مردمی که غرق در جهل و وحشیگری بودند مبعوث شدند و آنها را از حضیض ذلت‏به اوج عزت رسانیدند. ایشان مصدق و مهیمن تعلیمات انبیای سلف‏علیهم السلام بودند، ولی در عین حال، شریعت جدیدی آوردند. اما حضرت عیسی‏علیه
السلام شریعت جدیدی نیاوردند و بر اساس نقل اناجیل فرمودند: «گمان مبرید آمده‏ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم، نیامده‏ام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم; زیرا هر آینه به شما بگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه‏ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. (۵)
ب) از میان برادران ایشان:
کتاب مقدس از حضرت ابراهیم‏علیه السلام به عنوان دوست و خلیل خدا یاد می‏کند. حضرت ابراهیم‏علیه السلام دو همسر به نام‏های ساره و هاجر داشت. هاجر اولین پسر حضرت ابراهیم، اسماعیل‏علیه السلام، را به دنیا آورد. در این زمان، حضرت ابراهیم‏علیه السلام هشتاد و شش‏ساله بودند. (۶) هنگام عهد خدا با حضرت ابراهیم‏علیه السلام، حضرت اسماعیل‏علیه السلام یگانه فرزند ایشان بود. (۷) همسر دیگر حضرت ابراهیم، ساره، نیز در ایام پیری حامله شد و پسری زایید و حضرت ابراهیم‏علیه السلام نام او را اسحاق نهادند. در آن هنگام، حضرت ابراهیم‏علیه السلام صد ساله بودند. (۸) عهد عتیق فرزندان اسماعیل و فرزندان اسحاق را در مقابل یکدیگر با هم برادر خوانده است. (۹) فرزندان اسحاق یهودی و فرزندان اسماعیل عرب زبان بودند. حضرت محمدصلی الله علیه وآله از نژاد اسماعیل، فرزند اول ابراهیم خلیل الله‏علیه السلام، بود که خداوند او را از میان برادران اسرائیل - یعنی از نژاد اسماعیل - برگزید و این دقیقا همان چیزی است که در خطاب به حضرت موسی‏علیه السلام آمده است. (۱۰)
ج) خداوند کلام خود را در دهان او گذاشت:
در کتاب اشعیای نبی‏علیه السلام چنین آمده است: «و آن طومار را به کسی که خواندن نداند، داده، گویند: این را بخوان و او می‏گوید: خواندن نمی‏دانم.» (۱۱)
پیامبر اکرم ‏صلی الله علیه وآله چهل ساله بودند که در غار حرا، در شب بیست و هفتم ماه رجب، جبرئیل امین ایشان را با زبان مادریشان مورد خطاب قرار داد و فرمود: بخوان، او فرمود: من خواندن نمی‏دانم. به او گفته شد: به نام خداوند کریم خود بخوان. (۱۲) اینچنین فرشته وحی، کلمات الهی را بر دهان مبارک پیامبرصلی الله علیه وآله گذاشت و ایشان نیز به همان صورتی که به ایشان وحی و القا شده بود، تکرار کردند و به مردم ابلاغ نمودند.
در قرآن کریم، سوره‏های متعددی وجود دارد که با کلمه «قل‏» آغاز شده‏اند. همچنین آیات فراوانی وجود دارد که در ابتدای آنها کلمه «قل‏» وارد شده است. تمام اینها نشانگر آن است که فرشته وحی کلام الهی را بر دهان حضرت رسول‏صلی الله علیه وآله گذاشته است. آن حضرت مکتب ندیده بودند و در تمام عمر شریف خود هرگز قلم به دست نگرفتند. معلم او فقط قادر توانا بود:
«وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی .» (نجم: ۳-۵)
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
او آن است که بعد از من می‏آید، اما پیش از من شده است. من لایق نیستم بند نعلینش را باز کنم.» ...«او از من تواناتر است.»
د) او از خدا و به نام خدا سخن خواهد گفت:
در سراسر قرآن کریم، که معجزه جاوید پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله است، یک اظهار نظر و تفسیر و حتی یک کلمه و اشاره از خود پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله یا از یاران مؤمن و صدیق او دیده نمی‏شود. قرآن کریم، به تمامی، وحی و کلام خدا و از زبان خداست. ۱۱۳ سوره از ۱۱۴ سوره قرآن کریم با «به نام خداوند بخشنده مهربان‏» شروع شده است. تنها در ابتدای سوره مبارکه «توبه‏» است که «بسم الله الرحمن الرحیم‏» وجود ندارد. دلیل آن هم خطاب خاص این سوره مبارکه به مشرکان است. مسلمانان به تبع پیامبر خود، هر امری را با نام خدا شروع می‏کنند و هر کاری را که با نام اقدس خدا شروع نشود ابتر می‏دانند. اما مسیحیان امور خود را با نام خدا شروع نمی‏کنند، بلکه با نام «پدر، پسر، روح القدس‏» شروع می‏کنند، در حالی که خدا اسمی است که جنسیت‏بردار نیست. بنابراین، پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله که از خدا و به نام خدا سخن می‏گفت، مصداق اتم این بشارت است.
پیامبر اکرم‏صلی الله علیه وآله در عهد جدید
در قرون اولیه میلادی، مردم در انتظار پیامبری نظیر موسی‏علیه السلام بودند. برای کسانی که با عهد جدید آشنایی داشته باشند این مطلب غیر قابل انکار است. بر اساس عهد جدید و اسناد به دست آمده در سواحل بحرالمیت، مردم در عصر حضرت یحیی و حضرت عیسی‏علیهما السلام در انتظار چند نفر بودند. این انتظار در مواقع گوناگونی ظهور و بروز داشته است:
- اشاره (۱۴) به «آن نبی‏»
الف) «آن نبی‏» پس از موعظه روز عید:
در روز عید بزرگی که حضرت عیسی‏علیه السلام مردم را موعظه می‏کردند، پس از اتمام موعظه، در بین مردم اختلاف افتاد که او چه کسی است. بعضی او را همان پیامبری دانستند که حضرت موسی‏علیه السلام و دیگران به آن بشارت داده بودند و بعضی دیگر او را مسیح موعودعلیه السلام دانستند:
«آنگاه بسیاری از آن گروه چون این کلام را شنیدند، گفتند: در حقیقت، این شخص همان نبی است
و بعضی گفتند: او مسیح است و بعضی گفتند: مگر مسیح از جلیل می‏آید؟... پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد.» (۱۵)
از این عبارت به خوبی هویداست که مردم در انتظار یک مسیح و یک پیامبر موعود بودند. به عبارت دیگر، آنها در انتظار دو نفر بودند به همین دلیل در بینشان اختلاف افتاد; زیرا بعضی گفتند این است و بعضی گفتند آن!
چون سیر شدند حضرت دستور دادند که پاره‏های باقی‏مانده را جمع کنند تا چیزی ضایع نشود. پس جمع کردند و از پاره‏های پنج نان جو، که از خورندگان زیاده آمده بود، دوازده سبد پر کردند. چون مردمان این معجزه را، که از عیسی صادر شده دیدند، گفتند: "این البته همان نبی است که باید در جهان بیاید" و اما عیسی چون دانست که می‏خواهند بیایند و او را به زور برده پادشاه سازند باز تنها به کوه برآمد
ب) «آن نبی‏» پس از معجزه اطعام:
در طبریه، آن سوی دریای جلیل، گروه بسیاری به پیشواز حضرت عیسی‏علیه السلام آمدند. آن حضرت با پنج قرص نان و دو ماهی کوچک تمام آن جمعیت را، که در حدود پنج هزار نفر بودند، اطعام کردند. «چون سیر شدند حضرت دستور دادند که پاره‏های باقی‏مانده را جمع کنند تا چیزی ضایع نشود. پس جمع کردند و از پاره‏های پنج نان جو، که از خورندگان زیاده آمده بود، دوازده سبد پر کردند. چون مردمان این معجزه را، که از عیسی صادر شده دیدند، گفتند: "این البته همان نبی است که باید در جهان بیاید" و اما عیسی چون دانست که می‏خواهند بیایند و او را به زور برده پادشاه سازند باز تنها به کوه برآمد.» (۱۶)
ج) «آن بنی‏» در تفحص یهود و شهادت حضرت یحیی‏علیه السلام:
وقتی حضرت یحیی‏علیه السلام به ارشاد و موعظه مردم پرداختند، درباره او به تحقیق و تفحص پرداختند. در انجیل یوحنا، در این باره چنین آمده است:
«این است‏شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی. معترف شد و انکار ننمود، بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم.
آنگاه از او سؤال کردند: پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟
گفت: نیستم،
آیا تو «آن نبی‏» هستی؟ جواب داد که نی.
آنگاه بدو گفتند: پس کیستی تا به آن کسانی که ما را فرستاده‏اند جواب بریم؟ درباره خود چه می‏گویی...؟ فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال کرده، گفتند: اگر تو مسیح و الیاس و «آن نبی‏» نیستی پس برای چه تعمید می‏دهی...؟
یحیی در جواب ایشان گفت:... او آن است که بعد از من می‏آید، اما پیش از من شده است. من لایق نیستم بند نعلینش را باز کنم.» (۱۷) «او از من تواناتر است.» (۱۸)
چنان که مکرر بیان شده است، انبیای بنی‏اسرائیل پیوسته از ظهور «مسیح‏» و «پیامبری نظیر موسی‏» خبر داده بودند. بنابراین، طبیعی بود که مردم گمان کنند حضرت یحیی‏علیه السلام همان «مسیح موعود» و یا پیامبر موعود باشد.
بدین سبب، حاکمان اورشلیم برخود لازم و واجب می‏دانستند که از این موضوع تحقیق کنند. آنها افرادی ساده لوح و زودباور نبودند; اگر کسی ادعای نبوت می‏کرد به خوبی، تحقیق می‏کردند. تحقیق در مورد دعاوی کسانی که ادعای نبوت می‏کردند و یقین به صحت و سقم ادعاها از وظایف شورای بزرگ سنهدرین بود.
این شورا از ۷۱ نفر عضو مشاور تشکیل می‏شد. (۱۹) از این‏رو، شورای مزبور، که انجیل یوحنا آن را «یهود» می‏نامد، هیئتی اعزام کرد تا درباره دعاوی یحیی‏علیه السلام تحقیق کنند.
هیئت اعزامی سه سؤال از حضرت یحیی‏علیه السلام پرسیدند:
- آیا تو «مسیح موعود» هستی؟
- آیا تو الیاس نبی هستی؟
- آیا تو «آن نبی‏» - پیامبر موعود - هستی؟
که اهل کتاب در عصر نزول قرآن، بشارت به حضرت رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله را در کتاب‏های خود می‏یافته‏اند. همچنین بر اساس آیه سوره مبارکه صف، حضرت عیسی‏علیه السلام خود را مبشر پیامبری به نام «احمد» می‏داند
حضرت یحیی‏علیه السلام در جواب سؤال اول، اقرار کرد که مسیح نیست. سؤال دوم درباره حضرت الیاس‏علیه السلام بود. یهودیان طبق کتاب دوم پادشاهان (۲۰) معتقد بودند که حضرت الیاس‏علیه السلام پیامبری است که بر گردباد سوار شده و به آسمان عروج کرده و شخصا به زمین رجعت‏خواهد کرد. چون حضرت یحیی‏علیه السلام مسیح بودن خود را منکر شد، به نظر هیئت اعزامی چنین رسید که وی باید حضرت الیاس نبی‏علیه السلام باشد که رجعت کرده است. بنابراین، از حضرت یحیی‏علیه السلام سؤال کردند که آیا تو الیاس نبی هستی؟ حضرت یحیی‏علیه السلام پاسخ دادند که من الیاس نیستم. (۲۱) سپس فرستادگان با خود گفتند که اگر او مسیح و الیاس نیست، آیا همان نبی‏ای است که حضرت موسی و انبیای دیگرعلیه السلام به ظهور او بشارت داده‏اند؟ لذا، سؤال سوم را مطرح کردند. حضرت یحیی‏علیه السلام به این پرسش نیز پاسخ منفی دادند و فرمودند پیامبر موعود «از او نیرومندتر است‏» (۲۲) و او حتی خود را لایق نمی‏یابد که بند نعلین او را باز کند. (۲۳)
این مطلب معلوم است که کلیسا همواره حضرت یحیی‏علیه السلام را منادی ظهور حضرت عیسی‏علیه السلام، وابسته و تابع وی معرفی کرده‏اند. در این باره چند نکته قابل توجه است:
- حضرت یحیی و حضرت عیسی‏علیهما السلام معاصر و با تفاوت شش ماه، (۲۴) هم‏سن یکدیگر بودند. حضرت یحیی‏علیه السلام در این پرسش و پاسخ می‏فرماید: آن که بعد از من می‏آید نیرومندتر از من خواهد بود. قید «بعد» نشان می‏دهد که آن پیغمبر در زمان نامعینی در آینده خواهد آمد. این کلمه در زبان انبیاعلیهم السلام در عهد عتیق معمولا به معنای یک یا چند دوران است.
- حضرت یحیی‏علیه السلام به دنبال بررسی‏های هیئت اعزامی، آشکارا اعلام کرد که پیامبر دیگری در راه خواهد بود. شان و جلال او در پیشگاه قادر متعال آنچنان است که او - یحیی - حتی شایسته بازکردن بند کفش‏هایش نیست. بدیهی است که آن پیامبر، با چنان مشخصاتی، حضرت عیسی‏علیه السلام نبود; زیرا اگر حضرت عیسی‏علیه السلام «آن نبی‏» بود، حضرت یحیی‏علیه السلام مانند یک شاگرد و مرید و حواری باید دنباله‏رو او می‏شد و البته حضرت یحیی‏علیه السلام هرگز در مورد حضرت عیسی‏علیه السلام چنین نکرد. او بدون آنکه کوچک‏ترین توجهی به حضور پسر خاله‏اش، حضرت عیسی‏علیه السلام، در یهودیه و جلیلیه داشته باشد، موعظه می‏کرد و همچنان مردم را تعمید می‏داد و شاگرد و حواری جدید می‏پذیرفت. (۲۵) او با هردویس در افتاد، (۲۶) فریسیان و صدوقیان را سخت مورد حمله قرار می‏داد (۲۷) و پیشگویی می‏کرد که پس از او پیامبری خواهد آمد که «بس نیرومندتر» از اوست. (۲۸) البته در تمام این مدت، حضرت عیسی‏علیه السلام هم، که از قبل به آنجا آمده بود، در آن حوالی، سرگرم فعالیت‏هایی بود. (۲۹)
- هنگامی که حضرت یحیی‏علیه السلام را نزد خود مجسم کنیم که در بیابان‏های یهودیه و در سواحل رود اردن برای توده‏های مؤمن یهودی، که چند هزار سال سابقه خداپرستی داشته‏اند، با فریاد موعظه می‏کرد و با وجود آن، راه به جایی نمی‏برد و آنگاه که حضرت محمدصلی الله علیه وآله را در نظر آوریم که آرام و با وقار، آیات آسمانی قرآن کریم را به گوش اعراب بت‏پرست و جاهل دیرباور می‏رساند و وقتی که تاثیر و نفوذ این مواعظ دوگانه را بر شنودگان آن دو بزرگوار ارزیابی کنیم و به نتایج نهایی آنها بنگریم می‏توانیم تفاوت عظیم میان آنان را حس کنیم و به اهمیت و معنای این کلمات که «او از من نیرومندتر است‏» پی ببریم.
- مردم به شدت در انتظار ظهور «پیامبر موعود» بوده‏اند و این مطلب در جای جای عهد جدید آمده است. در بعضی جاها «پیامبر موعود»، حضرت عیسی‏علیه السلام دانسته شده، اما از آنجا که بر خود آن حضرت پوشیده نبوده که شخص دیگری در راه است‏به درخواست مردم توجه نکرده‏اند. حتی ممکن است‏حضرت عیسی‏علیه السلام در تعیین او مطالبی گفته باشند، ولی انجیل‏نویسان آن را نقل نکرده باشند. اما اجمالا نقل شده است که «و چون مردمان این معجزه را، که از عیسی صادر شده دیدند، گفتند: این البته همان نبی است که باید در جهان بیاید و اما عیسی چون دانست که می‏خواهند بیایند و او را به زور برده، پادشاه سازند باز تنها به کوه برآمد.» (۳۰) اگر حضرت عیسی‏علیه السلام همان پیامبر موعود بود نباید به درخواست مردم پشت پا می‏زد. تعداد جمعیت‏بسیار زیاد بوده است; دست کم، پنج هزار نفر به استقبال حضرت عیسی‏علیه السلام شتافتند و آن حضرت با معجزه، تمام آنها را اطعام کرد. (۳۱) بنابراین، بهترین فرصت‏برای اجابت دعوت مردم فراهم بوده است، ولی حضرت عیسی‏علیه السلام به اصرار آنها پاسخ منفی می‏دهد و به تنهایی به کوه می‏رود تا خدا را عبادت کند. (۳۲) پس چون مردم در تطبیق پیامبر موعود با حضرت عیسی‏علیه السلام دچار اشتباه شده بودند، آن حضرت با عدم اجابت دعوت آنها تفهیم کرد که او آن «پیامبر موعود» نیست و باید در انتظار دیگری باشند. در نتیجه، فرمود که تسلی‏دهنده دیگری در راه است و او شما را به جمیع راستی هدایت‏خواهد کرد.
● اشاره به تسلی‏دهنده یا فارقلیط
تسلی‏دهنده یا فارقلیط معروف، در ابواب چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم انجیل یوحنا آمده است: «من از پدر سؤال می‏کنم و او تسلی‏دهنده دیگری به شما اعطا خواهد کرد... .» (۳۳) «و لکن چون تسلی‏دهنده که او را از جانب پدر نزد
شما می‏فرستم، آید... او بر من شهادت خواهد داد.» (۳۴) «و من به شما راست می‏گویم که رفتن من برای شما مفید است; زیرا اگر نروم تسلی‏دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما می‏فرستم.» (۳۵)
در توضیح کلمه «تسلی‏دهنده‏» باید بگوییم: این کلمه در این عبارت‏ها ترجمه واژه «فارقلیط‏» است. کلمه فارقلیط از طریق زبان سریانی به زبان عربی راه یافته و اصل آن «پارکلیتوس‏» به زبان یونانی است. در زبان یونانی، این کلمه به معنای تسلی‏دهنده می‏باشد، اما کلمه ستایش شده یعنی «محمد» و مشتقات آن نظیر «احمد» ترجمه پرکلیتوس است. بعید نیست که این دو کلمه در اصل، یکی بوده و با افزودن «الف‏»، تعریف شده باشد. در این نوشته ما همان معنایی را لحاظ می‏کنیم که خود مسیحیان در نظر گرفته‏اند. مسیحیان معتقدند که مقصود از تسلی‏دهنده «روح‏القدس‏» است که پنجاه روز پس از عروج حضرت عیسی‏علیه السلام نزد حواریون آمد و آنان را تقویت روحی کرد، به شرحی که در آغاز کتاب اعمال رسولان آمده است. (۳۶) ولی مسلمانان اعتقاد دارند که شواهد و قراین کافی وجود دارد که تسلی‏دهنده مورد نظر نمی‏تواند روح‏القدس مورد نظر مسیحیان باشد.
منبع: سایت ستاد پاسخگویی به مسایل دینی
فرآوری برای تبیان: گروه دین و اندیشه – مرتضی رستمی
۱) تثنیه، ۱۸:۱۸ و ۱۹
۲) اعمال رسولان، ۳:۲۲
۳) او در جهان بود... جهان او را نشناخت. به نزد خاصان خود آمد و خاصانش او را نپذیرفتند.» یوحنا، ۱:۱۰ و ۱۱
۴) اعداد، ۱۵:۳۲، ۳۶
۵) متی، ۵:۱۷
۶) پیدایش، باب ۱۶
۷) پیدایش، ۱۷:۱۵ - ۱
۸) پیدایش، ۲۱:۲ - ۵
۹) پیدایش، ۱۶:۱۲ و ۲۵:۱۸
۱۰) تثنیه، ۱۸:۱۸ قابل توجه است که در ترجمه‏های جدید، که به نام ترجمه تفسیری از سوی کلیساها انتشار یافته است، در این عبارات، لفظ «از میان برادران‏» ایشان را حذف کرده‏اند. ر. ک. به: کتاب مقدس، ترجمه تفسیری، انجمن بین‏المللی کتاب مقدس، ۱۹۹۵م، تثنیه، ۱۸:۱۸
۱۱) اشعیا، ۲۹:۱۲
۱۲) آیات ۱ - ۵ سوره علق
۱۳) شیخ محمود شبستری، گلشن راز
۱۴) آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته‏ها هست‏بسی محرم اسرار کجاست
(حافظ)
۱۵) یوحنا، ۷:۴۰ - ۴۳
۱۶) یوحنا، ۶:۱۰ - ۱۴
۱۷) یوحنا، ۱:۱۹ - ۲۷
۱۸) مرقس، ۱:۷
۱۹) در اسرائیل سه دادگاه وجود داشت که مهمترین آن دادگاه سنهدرین کبیر بود. اعضای آن هم وظیفه قضاوت را به عهده داشتند و هم وظیفه هئیت منصفه را، این دادگاه مسئولیت‏های سنگینی داشت. پیغمبر دروغین و کاهن اعظم را تنها در این دادگاه می‏توانستند محاکم کنند. ر.ک. به: گنجینه‏ای از تلمود ص ۳۰۲.
۲۰) کتاب دوم پادشاهان، ۲:۱۱
۲۱) بر اساس اناجیل موجود، نظریه عیسی‏علیه السلام در اینجا مخالف نظریه یحیی است. حضرت یحیی‏علیه السلام می‏فرماید که او الیاس نبی نیست، اما حضرت عیسی‏علیه السلام، حضرت یحیی‏علیه السلام را همان الیاس نبی‏علیه السلام می‏دانست. ما هر دو بزرگوار را پیامبر خدا و راستگو می‏شماریم، لکن اناجیل موجود را هم مخدوش می‏دانیم اما کلیسا که هم وثاقت اناجیل را پذیرفته و آن را الهام و تحت اشراف روح‏القدس می‏داند باید این تناقص را حل کند، لابد می‏گویند یکی نمی‏دانسته است! (ر. ک. به: متی ۱۷:۱۱ - ۱۳)
۲۲) مرقس، ۱:۷ و لوقا، ۳:۱۶
۲۳) یوحنا، ۱:۲۷
۲۴) لوقا، ۱:۲۶
۳۵) متی، ۳:۵ و لوقا، ۳:۱۸
۲۶) مرقس، ۶:۲۱ - ۲۹ / لوقا، ۳:۱۹ - ۲۰
۲۷) متی، ۳:۷ / لوقا، ۳:۷
۲۸) متی، ۳:۱۱ / مرقس، ۱:۷
۲۹) متی، ۴:۱۲ ، ۱۳ ، ۲۳ و ابواب دیگر
۳۰) یوحنا، ۶:۱۴ و ۱۵
۳۱) یوحنا باب ۶.
۳۲) یوحنا، ۶:۱۵
۳۳) یوحنا، ۱۴:۱۷ و ۱۸
۳۴) یوحنا، ۱۵:۲۶ و ۲۷
۳۵) یوحنا، ۱۶:۷ و ۸
۳۶) اعمال رسولان، باب‏های ۱ و ۲
منبع : تبیان