شنبه, ۲۴ آذر, ۱۴۰۳ / 14 December, 2024
مجله ویستا


گام لرزان غزل نو


گام لرزان غزل نو
شاید امروزه سخن گفتن از غزل، به ویژه غزل معاصر، نوعی كژتابی سلیقه بنماید و آب در هاون كوبیدن هم. اما به واقع پس از جنجال های مختلف و بحث های فراوان در دهه های اخیر پیرامون شعر و ظهور نظریه های مختلف در این عرصه، شعر نو نتوانسته آن گونه كه برخی از سردمداران آن ادعا می كردند، به تحرك و پویایی مشخصی برسد و در این راه غزل معاصر در سكوتی سنگین حركت كرد و بالید و توانست پهلو به پهلوی شعر نو، عرصه های جدیدی را به روی مخاطبان بگشاید و زیبایی شناسی تازه ای را شكل دهد. اگرچه سالها پیش، شاید همزمان با ورود «مرگ مؤلف» رولان بارت، بسیاری از نوسرایان شمشیر از رو بستند و مرگ غزل را فریاد زدند و در مباحث مختلف از لورفتگی فرمی در این قالب سخن ها گفتند و زمانه را فارغ از غزل جهانی زیباتر ترسیم كردند، ولی در پس تمام این جنجال ها و هیاهوهای كذایی، برخی از جوانان، با تأسی از غزل سرایان نسل پیشین، پرچم رو به افول این قالب را یك تنه به دوش كشیدند و غزل معاصر را در مقامی نهادند كه امروز دیگر كمتر تئوریسینی به خود اجازه می دهد سخن از مرگ غزل بگوید و لورفتگی فرمی یا تكیه غزل بر چیزی غیر از خود (منظور همان وزن های عروضی است) را دلیل بر زوال محتوم آن بداند؛ خاصه این كه دهه ۷۰ پر بود از تئوری های ریز و درشت شعر نو و از هر بامی صدایی بلند بود و انتظار می رفت كه این دهه، خواستگاه جدیدی برای سرودن اشعاری باشد تازه تر.
اما حالا كه از آن غوغاها دور شده ایم و حتی بسیاری از آنها را فراموش كرده ایم آنچه را كه در آن سالها شكل گرفته بهتر می توان دید و بررسی كرد و در مقام قضا نشست.از سویی تلاش عده ای تازه نفس در غزل هم در آن سالها، جان تازه ای به این فرم شعری داد و امروزه با اندكی شعورمداری باید اذعان كرد كه غزل جدید، راه های تازه ای را گشوده است. هرچند در باب زیبایی شناسی آن بتوان بحث كرد و مورد توجه قرارش داد. اما این حقیقت می تواند درست باشد كه در هیاهوی نوسرایان در دهه ،۷۰ غزل دوباره توانست جانی بگیرد و دوباره زنده شود و راهی نو را بپیماید؛ چه اگر روزگاری در دهه ۶۰ موازین غزل به همان سه رویكرد خراسانی، عراقی و هندی سنجیده می شد، اما امروزه این سخن را نمی توان در بررسی غزل جدید تسرّی داد و بر اساس همان الگوهای زیبایی شناسی گذشته سنجید. باید اذعان كرد كه غزل جدید، امروزه رویكرد تازه ای است كه شكل گرفته است. اگرچه در این راه بزرگانی چون سیمین بهبهانی، حسین منزوی و محمدعلی بهمنی و... در شكل گیری این جریان بسیار تأثیرگذار بودند و در همان روزها كه مرگ غزل سخنی رایج بود، اینان به همان شیوه می سرودند كه سال ها پیشتر، اما طلایه دار این جریان جوانانی گمنام بودند؛ جوانانی چون محمد سعید میرزایی و علی محمد مسیحا و... كه در این مجال نگاه به اشعار این دو شاید اندكی گویای اتفاقی باشد كه در فضای غوغاسالارانه دهه ۷۰ گم شد و هیچ گاه سخنی به جد از آن گفته نشد.
۲«شاعری شوریده و البته لولیده! در شهر ما روزگار می گذراند كه غزل های نابی دارد. اما به واسطه احوالات و ظاهر نامناسب مطرود اهل شعر است. جملاتی كه او به زبان می آورد چندان باب طبع و حوصله خواص نیست و همیشه سعی دارد كه موارد ساده را هم پلیسی جلوه دهد. اما بعضی ها نیز او را فیلسوفی می دانند كه بر وی ظلم و بی عدالتی روا داشته اند و صد البته خود نیز از معتقدان پر و پا قرص این عقیده مشكوك است. از نظر عده ای از شعرنخوان ها و بعضی از شعرخوان ها و جمعی از ریش و سبیل دارهای ادبیات فارسی، آنچه كه من و بعضی از دوستانم بر سر قالب بیچاره غزل آورده ایم، بی شباهت به رفتار و گفتار شاعر همشهری یاد شده من نیست.
حال با این ناخلف ها (كه خود نیز از آن گروهم) چه باید كرد؟ شاید جواب این پرسش را باید به مسابقه گذاشت! جایزه اش هم اگر دیوان سوزنی سمرقندی باشد كه عالی است!» (۱)
این سخن علی محمد مسیحا، شاید نوعی اعتراف باشد از كاری كه انجام داده است. بی شك او و میرزایی و برخی دیگر با رویكردی جدید، غزل را به وادی دیگری راندند؛ به جایی كه شاید كمتر نشانی از تغزل و صنایع مختلف ادبی در آن باشد.
نگاه جدید آنان به این قالب، دیگر جا برای هیچ نقاد سنتی باقی نگذارده تا با مترهای كلاسیكی خود به جان اشعارشان بیافتند و عیار آن را بسنجند. آنان با رویكرد زبانی جدید و حتی شیوه گفتاری متفاوت، عملاً راه بر زیبایی شناسی سنتی غزل بسته اند و پرسه در اشعارشان برای كشف زیبایی ها، اگرچه نه كامل، اما تا اندازه زیادی متر و میزان جدیدی را می طلبد. به تعبیری در بررسی شعر اینان، جای پایی از جناس ها و مراعات نظیرها و... نیست و اگر هم باشد، زیبایی چندانی ندارد. این شاعران جدید- كه البته برای نگاه دقیق تر، تنها دونفرشان را برگزیده ایم- فراسوی این صنایع و الگوها پا در میدانی تازه گذاشته اند و راهی جدید می پویند. این كه تا چه اندازه درست هست یا نه، حكایت دیگری است. هدف بررسی كوتاه و مجملی است برای شناخت اندكی بهتر شاید. ۳
آن قالبی كه روزگاری Erato با گیتاری در دست در اساطیر نماینده اش بود و خدای آواز نام گرفته بود، پس از سال ها در مطلع قصیده بودن بالاخره به دستان سنایی شاعر از آن هزار ابیات كنده شد و چهره ای جدید یافت و شاعران را به گرد خود جمع كرد. غزل بود و عاشقانه ها، غزل بود و عارفانه ها. همواره از غزل به عنوان قالبی برای تغزل یاد می شد و حتی در روزگار ما بسیاری از كهن سرایان نه از غزل روی گرداندند و نه از تغزل.
اما جوانان راهی دیگر جستند. غزل دیگر قرار نبود كه از زلف یار بگوید و نرگس چشم.همان گونه كه شعر نو، پا از جهان حماسه به بیرون نهاد و در كنج قهوه خانه جای گرفت، غزل هم پا به خیابان گذارد. دیگر نه از تغزل های پر آه و گداز خبری شد و نه ردیف ها و قوافی سخت؛ همه چیز تقلیل یافت. غزل تغزل را فرو نهاد و به جهان امروز آمد و همراه شاعر سوار اتوبوس، مترو، آسانسور و... شد و با او گشتی در فضای شهر زد و از روزنامه ها و صفحات حوادث هم نگذشت. شاید این اقدام بیش از هر چیزی باعث پویایی این فرم سخت شد، اما در آن دیگر كمتر نشانی از تغزل به جا ماند. عموماً بسیاری از مضامین آن برآمده از زندگی روزمره شاعر بود. غزل در حد یك «داستان واره» تقلیل یافت. صنایع مختلف به فراموشی سپرده شد و آنچه كه در این گذار به زیبایی شناسی اش قوام بخشید، روایت داستانی بود.
از سویی ابیات غزل كه تا پیش از آن عموماً مستقل بودند و به تنهایی قابل درك و فهم- علاوه بر جای گرفتن در یك كلیت كه قابل درك و فهم بودند- راهی دیگر گرفتند و مثل دانه های زنجیر، بخشی از یك روایت به هم پیوسته شدند و در اغلب موارد، به تنهایی بی معنا. در كلامی دیگر ، غزل، تغزل را وانهاد و به «داستان واره»ای تبدیل شد كه در آن نه قوانین رایج كه الگوهای روایی از اهمیت برخوردار شدند. به عنوان نمونه توجه به این غزل محمدسعید میرزایی خالی از لطف نیست.
این برف كه بیاید، من مرده ام، و تو
در پشت گوشی نشنیدن، الو، الو
این برف كه بیاید، من پلك بسته ام
این برف كه... بیا عجله كن! بدو! بدو!
حالا كه دیرتر برسی، توی چارراه
پشت چراغ قرمز هی منتظر بشو
حتماً تو هم نشانی من را؟-بله تو هم؟
برگرد! توی خانه بگرد، آن كمد، كشو
حالا به هم بریز، مدارك، كتاب ها
و روزنامه ها، چمدان، جامه های نو
این بود مثل این كه؟ نه انگار، آن یكی ست!
این هم نه! هی بچرخ به دور خودت، برو-
از دوستت بپرس، شماره نداشت؟ نه؟
به خانه اش برو، نه اداره نه... نه ... - الو! (۲)
اگرچه نمونه هایی از این دست، كم نیست، اما آنچه كه مورد توجه است، استفاده از زبانی رایج و مرسوم از سویی و بیان رویدادی معمولی در زندگی می تواند باشد. مسلماً این زبان گذشته از داستان وارگی و عدم تغزل امكانات جدیدی هم فراهم آورده؛ از جمله این كه وسواس بیمارگونه برای همسان سازی قوافی و یا تاكید بر پیوستگی ابیات و حتی جدل های گوناگون در مورد وزن جای خود را به بررسی یك الگوی روایی داده است كه می بایست درست باشد.
دیگر غزل، شعری نیست كه بتوانی از دلش شاه بیت بجویی، بلكه یك روایت به هم پیوسته است و می بایست بر موازین روایی آن را بسنجی. «داستان واره» ای است كه یك داستان كوتاه را به شیوه ای موجز و با استفاده از رویكردهای مختلف روایی بیان می كند. از جمله رویكردهایی كه می توان به آن اشاره كرد كه البته بدیع نیست، اما بسیار جاافتاده و مورد توجه قرار گرفته است، رویكرد فرازبانی اش است. این كه شاعر فرآیند سرودن را به خودآگاه می كشاند و از آن بهره می جوید. مانند این غزل مسیحا:
«دوید» خط بخورد، «می دود» نوشته شود
و در ادامه این شعر، مرد، كشته شود
نه... بد نمی شود این سرنوشت شورانگیز
به پای شاعر بیچاره ای نوشته شود
به كنجكاوی خواننده ات چه مربوط است،
كه او به نثر كدامین گناه كشته شود
و اصلاً این به تو مربوط نیست، قافیه ای
سه بار در غزلی این چنین نوشته شود
تفنگی از دل یك فیلم كهنه می دزدی
و می دهی به «چخوف» تا ز متن هشته شود
نه «هشته» خط بخورد، ساده تر: بیاویزد
و تا كه پنبه این قصه خوب رشته شود
به جای اسلحه بنویس: ناشناسی برد
كه فعل «می دود» از تیرها گذشته شود
و هیچ تیر خطا رفته ای هدر نرود
به هر وسیله نصیب دو تا فرشته شود
... تو مانده ای نگران «كجای دنج غزل-
جسد به امر گم و گور كن» سرشته شود
و ناشناس كه در گوشه ای از این كاغذ
نشسته است كبابش كمی برشته شود.(۳)
۴تكیه بر عبارت های رایج اجتماعی و حتی استفاده از شیوه های روزمره در بیان مفاهیم، با هدف روایت یك داستان در غزل به تدریج شایع شد. جزئی نگری در غزل جدید به اندازه ای رشد كرد كه حتی صفات، خصوصیات و رفتارهای افراد در آن با ذره بینی وسواس آلوده دیده شد.
«ترا نیام....(سرفه امانش برید) دی... كه
دوباره سرفه، زمینی كه خون و گل بی تو» (۴)
و یا:خواب است این یا...(سه نقطه) تشویش، تلواسه؟(نقطه)
بعداً سیر سطر:- خاتون! پس كی می آیی بمانی؟!(۵)
عمده تكیه غزل های جدید بر توصیف موقعیت اشخاصی است كه وجود دارند. در توصیف موقعیت ها رویكردهای مختلف عاطفی، رفتاری و گفتاری از زبان اشخاصی بیان می شوند كه به عنوان یك كاراكتر وجود دارند.
«عكس سیاسفید به دست شما كجا؟»
- طفل شماره ده این جمع بی صدا
«ا ا شما كجا؟! ه ! اینجا كجا؟» سكوت
او می رود میان همان جمع آشنا:
- آقا! نمی گذاردم این(نام او چه بود؟)-
تا من بمانم این طرف خاطرات، با- ...(۶)
یا:یك روز، پیش از آن كه به این متن آمدم
من با سر بریده خود، حرف می زدم
شب می وزید، سایه من گر گرفته بود
در باد جمع می شدم و كش می آمدم
دیدم كنار شعر، سرم را بریده اند
اما هنوز، سمت تو لبخند می زدم...(۷)
در واقع این شیوه روایی، به گونه، درهم آمیختن فضای داستان با شعر است. استفاده از قالب غزل برای بیان یك موقعیت، احساس، یا ماجرای ذهنی و حتی واقعی، غزل را به وادی داستان گویی كشانده است. شاید به همین دلیل است كه كمتر رویكرد تغزلی در آن دیده می شود. میرزایی با بهره گیری از قالب غزل به بیان داستان هایی وهم آلود می پردازد. در اشعار او عناصر روایی داستانی بیشتر حضور دارند، تا عناصر شعری.مسیحا نیز از چنین ویژگی ای در اشعارش سود می برد.به بیانی دیگر آن مسیری را كه نسل پیشین غزل سرایان رفته اند، به وسیله جوانترها به داستان نزدیك تر شد و از تغزل بیشتر فاصله گرفت.
اما این كه این حركت تا كجا به پیش برود و چه عرصه های تازه ای را بپیماید و به كجا برسد، مسلماً باید منتظر ماند. این واقعیت اما روشن است كه غزل امروز، با رویكرد داستان گویی (البته نه نظامی وار) برشی كوتاه از زندگی شاعر و تجارب اوست و نه از آن معشوق غایب از نظر در آن خبری هست و نه نظربازی های پنهانی اش. بلكه هرچه هست، اتفاقات رایج است؛ اتفاقاتی كه بسیار معمولی اند كه تنها با بیانی زیبا و ریزبینانه بیان می شوند. غزل امروز در زندگی امروز ما، جا باز كرده است و در آن توانسته گسترش یابد. انواع مختلفی از اصطلاحات و تكیه كلام ها و گفتارهای رایج اجتماعی، عملاً در این قالب از شعر حضور دارند. اما این سؤال مطرح است كه به تعبیر خود شاعران جوان در عرصه غزل، آیا این قالب بلادیده و آسیب دیده است؟! این فرآیند كه موجب اتفاقی در این حوزه شده، آیا راهگشاست یا به بیراهه رفتن؟! باید نشست و منتظر ماند!
مانی راد ۱
پی نوشت ها
۱- یادداشتی از علی محمد مسیحا با عنوان «غزل مزل»
۲- «الواح صلح» ، محمدسعید میرزایی
۳- شعر ازعلی محمد مسیحا
۴- قسمتی از شعر «مرد منفعل» از علی محمد مسیحا.
۵- قسمتی از شعر «بوی تند بیابان» از مجموعه تمام خاطره ها علی محمد مسیحا
۶- شعری از مسیحا
۷- «الواح صلح» محمدسعید میرزایی
منبع : روزنامه همشهری