پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
جهان ـ تصویر (بررسی اجمالی ساختار مبانی معرفت از دید ویتگنشتاین)
در نظر ویتگنشتاین امكان معرفت و خطا هر دو تنها به وجود زمینهای غیرقابل تردید وابسته است و این زمینه را نحوه معیشت انسان و بازیهای زبانیای كه در آنها شركت میجوید فراهم میآورند. ساختار این زمینه خاص تحت عنوان آنچه ویتگنشتاین آن را «جهان ـ تصویر»(world-picture) مینامد قابل بررسی است. این مقاله به بررسی جهان ـ تصویر و شرح مختصر ویژگیهایی كه ویتگنشتاین برای آن بر میشمارد میپردازد.به نظر میرسد ویتگنشتاین معتقد است كه آن چیزی كه نهایتا هر معرفتی و هر استدلالی به آن ختم میشود از نوع نظر(seeing) نیست، بلكه از نوع عمل(acting) است، اعمال غریزی(instinctive behaviour) انسان و اعمالی كه، خصوصا در مراحل اولیه آموزش، از اطرافیانش با اعتماد صرف به آنان، تعلیم میگیرد. این نحوه عمل فرضهایی(assumptions) را در خود دارد كه كودك آنها را همراه با آنچه میآموزد جذب میكند. در این صورت، مبانی معرفت، یعنی همان امور یقینی، از جنس معرفت نیستند و بنابراین سخن از توجیه در مورد آنها بیمعناست. نوعا جهان ـ تصویری كه از این طریق شكل میگیرد، امری همگانی است و نه متعلق به فرد، و در عین حال نظامی همبسته است كه اجزای آن اتكای دو جانبه بر یكدیگر دارند. و هر پژوهشی كه از سوی شخص بخواهد صورت گیرد تنها بر این مبنای قطعی ممكن خواهد بود. اما این قطعیت به معنای مطابقت آنها با واقع نیست، بلكه مطابقت با واقع در این مورد اصلاً كاربرد روشنی ندارد. در عین حال تغییر در جهان ـ تصویر نیز امری ناممكن نیست، هر چند تنها تحت شرایطی خاص روی میدهد. تنوع جهان ـ تصویرها مسأله كیفیت مواجهه آنها را پیش میكشد و اینكه آیا نوعی امر عینی كه فیصله بخش اختلاف جهان ـ تصویرها باشد وجود دارد یا نه؟ در این خصوص تفسیرهای مختلفی از رأی ویتگنشتاین شده است.
سؤال شكاكانه شاید اولین و مهمترین سؤال در حوزه معرفتشناسی باشد. قدمت طرح این سؤال خود نشانی بر این مطلب میتواند بود. نظریه كلی هر فیلسوفی در مورد مبانی باورها و داوری او در مورد وثاقت این مبنا، بر نوع پرداخت وی به هر مسأله دیگری در این حوزه تأثیر مستقیم دارد. در فلسفه ویتگنشتاین این نظریه كلی را تحت عنوان «جهان ـ تصویر» میتوان بررسی كرد.
ویتگنشتاین معتقد است كه هر انسانی از بدو تولد در جریان رشد و تعلیم و تربیت یافتن خود، به تدریج واجد چارچوبی برای نگرش به عالم میگردد، كه اولاً حاصل بررسی و گزینش شخص او نیست، بلكه ناشی از نحوه عمل و معیشت او و تعلماتی است كه او خواه ناخواه آنها را به میراث میبرد؛ و ثانیا مبنا و اساس هرگونه پژوهشی است كه از سوی او در آینده انجام خواهد گرفت. هر آزمون، قبول، یا ردّی از سوی او تنها بر آن اساس صورت میپذیرد؛ چرا كه صحیح و غلط از آن جا معنا میگیرد و در درون آن تعیین میگردد و موجودیّت استدلالها به آن وابسته است. ویتگنشتاین این چارچوب را تصویر شخص از جهان، یا به تعبیر مختصرتر، جهان ـ تصویر مینامد.
او این ادعای خود را به عنوان یك نظریه مطرح نمیكند و قصد ساختن یك نظام معرفتشناختی را ندارد. بعضی، از اِسناد هر نوع نظریهای به ویتگنشتاین به شدت منع كردهاند چنین كاری خلاف مشی فلسفی او و دقیقا همان كاری است كه او همواره از آن نهی میكند و آن را در حوزه فلسفی ناممكن میشمارد. در نظر او توصیف صرف است كه باید جانشین هرگونه نظریهپردازی، فرضیهسازی یا تبیین گردد. (ر.ك:۱۰۹ (۲)(PI, این توصیف، چشم ما را باز میكند و اجازه میدهد كه به یك موضوع خاص با توجه به امور دیگر و از منظرهای مختلف بنگریم و دیدی وسیعتر و عمیقتر نسبت بدان به دست آوریم. ویتگنشتاین به هیچ وجه معتقد نیست كه میتوان مسائل فلسفی را به راحتی از آن جایی كه باید آغاز كرد و با ترتیبی منطقی پیش رفت تا آن جا كه همه چیز معلوم و واضح گردد، بلكه بالعكس او این مسائل را عمیقا پیچیده میداند و حتی گاه از نحوه پرداخت خود به آنها ابراز نارضایتی میكند. او در آثارش خود درگیر مسأله است، نه اینكه مسألهای را حل كرده باشد و راهحل آن را پیش روی ما نهد. گاه به كشف بینشی نو نایل میشود و گاه از یافتن آنچه میطلبد مأیوس میگردد و راههایی را بارها و بارها به طرق مختلف از نو میپوید. از اینرو بر آراء خویش نیز متصلّب نیست و حتی بعضی از اندیشههایش را در قالب یك سؤال مطرح میسازد.
این وضع خاص، علت اصلی سبك بخصوص نوشتههای ویتگنشتاین است. نوشتههایی كه هرگز نقطه شروع و پایانی ندارند. به گفته استرول،(P.۸۰) در واقع، هیچ معلوم نیست كه در این روند پژوهشی چیزی باشد كه بتواند پایان آن خوانده شود. شاید تنها كاری كه میتوان و باید كرد این باشد كه همچنان پیش رویم. بینشهای ویتگنشتاین مانند علائم راهنما در یك جادّه نیستند كه ما را در یك مسیر خاص پیش برند و به هدف برسانند، بلكه مانند پنجرههاییاند كه مدام از زوایای گوناگون به سوی موضوعی گشوده میشوند و دیدی جامعتر از آن به دست میدهند. هر چند این سبك خاص امتیازات ویژه و بیبدیلی دارد(۳)، لكن توفیق در تنظیم مطالب او را دشوار میسازد.
پرداخت ویتگنشتاین به مسأله مبانی معرفت و طرح دید كلی او در خصوص نحوه كسب معرفت، كه میتوانیم آن را تحت عنوان «جهان ـ تصویر» عرضه كنیم، نیز واجد همین سبك است و بنابراین ارائه نقطه نظرات او در این مورد به شیوهای واجد نظم منطقی، بسیار دشوار مینماید.
ویتگنشتاین در كتاب درباب یقین، به صورت كاملاً پراكنده، گاه مستقیما و گاه غیرمستقیم، از ویژگیهای این جهان ـ تصویر سخن گفته است؛ اما نه تنها آنها را از هم تفكیك نكرده است، بلكه از آن جا كه این ویژگیها كاملاً به هم وابسته و مربوطند، ارائه آنها از سوی ما نیز به صورت جدا از هم به آسانی ممكن نیست. این خصایص ابتنا یا تقدم و تأخر لازم الاجرایی نیز بر یكدیگر ندارند، و از اینرو توصیف این خصایص به شیوههای گوناگون میسّر است. آنها یك مجموعه بهم پیوسته و هماهنگ را میسازند، بدون اینكه برای مطالب آن ترتیب خاصی را بتوان در نظر گرفت. پس شاید بهتر آن باشد كه از مهمترین مطلب آغاز كنیم.
به نظر میرسد كه لُبّ بینش ویتگنشتاین در این مورد، كشف ارتباط و همبستگی خاص میان باور و عمل است. مراد از این ارتباط، تأثیر و تأثر معلوم میان باور و عمل نیست، بلكه اگر بتوان گفت، نوعی در هم تنیدگی، یا حتی نوعی یگانگیِ (البته با لحاظ تقدّمی كه ویتگنشتاین برای عمل قائل است) باور و عمل است، به طوری كه شاید بتوان گفت در این جا باور همان عمل به بیان در آمده است. به نظر ویتگنشتاین شأن ابتدایی انسان عمل اوست، او قبل از هر چیز یك موجود كنشگر است و نحوه نگرش او به امور نیز متأخر از نحوه معیشت و عمل اوست و جهان ـ تصویر به طور كلی همان «نحوه نگرش ما به امور» است.
كانوی كه این دیدگاه ویتگنشتاین را با دیدگاه هایدگر در این مورد ـ مبنی بر اینكه وجه غالب و اوّلی انسان بودن چیزی از نوع اهتمام عملی است ـ نزدیك میبیند، كیفیت تولد و رشد جهان ـ تصویر در دامان فعالیتهای ما را اینگونه توضیح میدهد : فعالیتهای ما در «تطابق با» یك قالب معنایی روی میدهد، بدون آنكه ما آگاهی صریحی از چنان قالبی داشته باشیم. اما آن قالب میتواند به تصویر در آید و ما میتوانیم نسبت به ارتباط قالب معنایی و فعالیتی كه در آن سكنا داریم آگاهی یابیم. انحاء معیشت انسان كه همان قالبهای پیوستگی میان معنا و فعالیتاند، وقتی كه مورد آگاهی مستقیم قرار گیرند و بتوانند به خوبی بیان شوند، به صورت جهان ـ تصویر در میآیند. او در عین حال تذكر میدهد كه این سخن نباید به گونهای تفسیر شود كه مستلزم تصویری ذهنی یا بصری باشد. مراد ویتگنشتاین مدل مفهومی از جهان نیست. این تصویر از الگوهای فعالیت، ساخته شده و بنابراین ساختارش ساختار افعال است. افعالی كه تجسم وحدت و یكپارچگی یك «نحوه معیشت»اند. او جهان ـ تصویر را چشماندازی از چنان انحاء معیشت انسانی كه آگاهانه مورد توجه قرار گرفتهاند میخواند.(۴)
بدین ترتیب، یكی از مهمترین ویژگیهای جهان ـ تصویر ابتنای آن بر عمل است، آن هم عملی غریزی مشابه با اعمال حیوانات. در عین حال كودك، از هنگامی كه به این جهان وارد میشود، نه فقط عمل میكند، بلكه در ارتباط با دیگران و اعمال آنان نیز هست و بدین ترتیب از آنان تأثیر میپذیرد و تعلیم میبیند. این آموزش اكتسابی كه با اعتماد كامل كودك صورت میپذیرد نیز از عوامل مهم سازنده جهان ـ تصویر شخص است.
● عمل و تعلّم : مبنای جهان ـ تصویر
چنانكه در ابتدای سخن اشاره شد، سؤال مهم و اساسیای كه در باب معرفت مطرح است، سؤال از وثاقت باورهاست. اهمیت این مسأله وقتی روشنتر میشود كه به این مطلب توجه كنیم كه باورهای ما اساس اعمال ما نیز هستند و اگر باورهای ما از اعتبار كافی برخوردار نباشند، همه اعمال ما نیز بی وجه و گزاف خواهند بود.
در نظامهای سنتی معرفتشناسی، چه نظامهای عقلگروانه و چه نظامهای تجربه گروانه، عموما همه معارف ما نهایتا مبتنی بر فقراتی از معرفت میشدند كه كل نظام معرفتی، حاصل از تركیبات گوناگون آنها بود و در نتیجه بحث از وثاقت باورها به بحث از وثاقت این فقرات بنیادین ارجاع میشد. و فیلسوفانی كه قصد اعتبار بخشیدن به نظام معرفتی را داشتند، سعی در نشان دادن بداهت، خود بسندگی و خود موجه بودن این قضایا را داشتند. اما این راه برای دفاع از اعتبار نظام معرفتی، چندان قرین توفیق نبوده است؛ چرا كه هم بداهت مبانی و هم خصوصا امكان ابتنای كل نظام معرفتی بر آن مبانی همواره مشكوك مانده است.
اما ویتگنشتاین توصیفی كاملاً دیگرگونه از مبانی معرفت دارد. در نظر وی هم مبانی معرفت و هم كیفیت ابتنای معارف دیگر بر آنها كاملاً متفاوت است. مطابق با نظر او، نهایتا، این نه عمل ماست كه بر دانستههای ما متكی است، بلكه بالعكس معارف ما هستند كه بر اعمال ما مبتنیاند. ویتگنشتاین مبانی معرفت را اصلاً از سنخ معرفت، بلكه حتی از سنخ باور نمیداند تا نیازمند توجیه باشند، آنها را از سنخ عمل میداند، آن هم عملی طبیعی و غریزی كه مربوط به حیوانیت انسان است و مختارانه انتخاب نشده است : «هر چند عرضه دلایل، یعنی توجیه شاهد، به پایان میرسد، ولی آن پایانِ این نیست كه برخی از گزارهها بی واسطه در نظر ما صادق جلوه كنند. یعنی نوعی نظر كردن(seeing) از جانب ما نیست، بلكه عمل كردن ماست كه در كنه بازی زبانی واقع است» (OC, ۲۰۴).(۵) او در جای دیگر میگوید: «این پایان یك پیشفرض نامدلل(ungrounded) نیست بلكه یك نحوه عمل(way of acting) نامدلل است» (OC, ۱۱۰).
قول به ابتنای باور بر عمل، و به تعبیر دقیقتر، ابتنای نظام معرفتی انسان بر نحوه معیشت او، ویژگی خاص دیدگاه ویتگنشتاین است. این نحوه معیشت نه چیزی است كه ما را از آن گریزی باشد و نه بدون آن داشتن یك نظام معرفتی ممكن است. ویتگنشتاین در توضیح این دیدگاه، انسان را در ابتدای ورودش به عالم و مواجههاش با آن در نظر میگیرد، هر چند رفتار غریزی انسان در همه دوران زندگی او نقش مقدم را ایفا میكند. «اگر دست كسی را به آتش نزدیك كنیم، آن شخص، ولو آنكه فیلسوفی شكاك باشد، بیدرنگ دست خود را عقب خواهد كشید. در این جا باوری مطرح نیست، صرفا عمل است، هر چند باور به سوزانندگی آن آتش از این عمل جداشدنی نیست.» بدین معناست كه ویتگنشتاین میگوید كه ابتداییترین ارتباط انسان با جهان عمل اوست. او از فاوست گوته نقل میكند: «در ابتدا كردار(The deed) بود» (OC, ۴۰۲).
كودك از ابتدای تولد، مطابق با غرایز ذاتیاش در هر مواجههای عكسالعملی نشان میدهد، به طوری كه میتوان گفت از این حیث میان انسان و حیوانات فرقی وجود ندارد. این ابتداییترین حیثیت انسان است. ویتگنشتاین میگوید : «در این جا میخواهم انسان را چون یك حیوان در نظر گیرم؛ همچون موجودی ابتدایی كه برای آن غریزه قائلیم، اما تعقّل نه، همچون مخلوقی در وضعیت ابتدایی» (OC, ۴۷۵). در نظر ویتگنشتاین، ریشه و شكل اولیه بازی زبانی یك عكسالعمل است و هر نوع آموزشی نیز در ابتدا فقط نوع خاصی از عمل كردن، و به تعبیر دیگر نوع خاصی از عكسالعمل نشان دادن است؛ زیرا هر عملی در یك شرایط خاص، عكسالعملی است نسبت به آن شرایط. «مایلم بگویم، كودك یاد میگیرد كه فلان طور واكنش نشان دهد و در این گونه واكنش نشان دادن هنوز چیزی نمیداند. دانستن، تازه در مرحلهای بعد آغاز میشود» (OC, ۵۳۸). او این واكنش نشان دادن در انسان را كاملاً به رفتار غریزی حیوانات شبیه میداند. به تعبیر مالكوم(P.۳۰۳) كودك هم مثل گربه از سگ فرار میكند و نمیاندیشد كه «این حیوان ممكن است خطرناك باشد، پس بهتر است از آن پرهیز كنم». عكسالعملهایی چون نوشیدن شیر یا فرار از هر امر ناملایمی از سوی یك كودك نیز دقیقا به همین شكل صرفا غریزی است.آنچه كودك در ابتدا یاد میگیرد طرز رفتار و عمل است و نه باور به چیزی. «كودكان نمیآموزند كه كتاب وجود دارد، صندلی وجود دارد و غیره و غیره، ـ آنان یاد میگیرند كه كتاب را بیاورند، روی صندلی بنشینند و غیره و غیره» (OC, ۴۷۶). این یادگیری با اعتماد كامل كودك به اطرافیانش صورت میگیرد و گویی این اعتماد هم خود یك تمایل طبیعی و غریزی است.
البته ویتگنشتاین تعبیر «تعلیم یافتن»(learning) را هم چندان خوش نمیدارد (ر.ك: (OC, ۲۷۹، و تعبیر «تربیت یافتن»(training) را بهتر میپسندد. (ر.ك: (PI, ۵, ۶, ۱۸۹, ۲۰۶, ۴۴۱ ظاهرا این بدان جهت است كه جنبه عملی بودن آموزش كاملاً لحاظ شده باشد. كودك وقتی در این جهان واقع میشود خود را درگیر در این جهان و خصوصا در ارتباط با انسانهای دیگری كه او را احاطه كردهاند مییابد. كودك، غرائز، خواستهها و نیروهایی دارد، اما چنانكه فیلیپس (P. ۲۱۵) اشاره میكند هیچیك از اینها به تنهایی برای رفع نیازهایش كافی نیستند، بلكه او برای بقا و برای برآوردن نیازهایش به انسانهایی كه در ارتباط با آنهاست نیز محتاج است. او در این ارتباط به آنها اتكا و اعتماد دارد و آنچه از آنان كسب میكند را بیچون و چرا میپذیرد. ارتباط متقابل كودك با جهان اطرافش و آنچه او فرا میگیرد، بسیاری از قضایا را پیشفرض میگیرد. از جمله آنها همین قابل اعتماد بودن اطرافیان است. یقین كودك به صدق آنان از اولین شروط امكان آموختن كودك است. «كودك با باور داشتن بزرگسالان میآموزد»(OC, ۱۶۰). اصلاً در آن مرحله متقاعد شدن یا نشدن مطرح نیست، اعتماد صرف است و بس. كودك باورهایی را چون میراثی از نیاكان و اطرافیانش دریافت میكند. «اما من تصویر خود از جهان را با اقناع خویش به صحت آن به دست نیاوردهام، آن را به این دلیل نیز ندارم كه به صحت آن قانع شدهام، نه، این تصویر زمینهای موروثی(inherited) است كه بر اساس آن صحیح را از غلط باز میشناسم» (OC, ۹۴). تعلیمات عملی جز با یقین امكانپذیر نیستند. ویتگنشتاین میگوید : «صورت ابتدایی بازی زبانی یقین است، چون بییقینی هرگز به عمل منجر نمیگردد» (۶)(PO,P.۳۹۷) كودك در ابتدا قادر به شك كردن نیست. هرگز نمیتوان پیش از هرگونه باوری شك كرد. ویتگنشتاین بر این نكته كاملاً تأكید دارد كه «شك پس از باور میآید» (مثلاً ر.ك : OC, ۱۶۰). لذا كودك بسیاری از چیزها را از طریق تعلیم میآموزد.
هنفلینگ در پاسخ به این ایراد كه چرا باید به مكتسبات كودك اینقدر اهمیت داد و آنها را موثّقتر از یافتههای یك بزرگسال مجرب و ورزیده تلقی كرد؟ میگوید كه اصلاً آنچه كودك در این مراحل میآموزد نوعی باور نیست (مثلاً نسبت به اینكه اشیاء فیزیكی وجود دارند)، بلكه این است كه در یك فعالیت، در یك بازی زبانی، شركت جوید. بدین ترتیب اگر به او بگوییم : «این دست توست»، به او باوری را نمیآموزیم، بلكه معنای كلمه «دست» را به او میآموزیم [اینكه [چطور این كلمه را در بازیهای زبانی غیرقابل شمارش كه به دست او مربوط میشوند، به كار برد. (OC, ۳۷۴) ویتگنشتاین، در عبارتی در زتل،(Zettle P.۴۱۶) به مستشكلی كه میپرسد: «بدین ترتیب آیا او باید با تعلّم یك یقین كاذب شروع كند؟» پاسخ میدهد : «هنوز در بازیهای زبانی آنان مسأله یقین و عدم یقین مطرح نیست. به یاد داشته باش كه آنها در حال آموختن انجام كاری هستند»(Hanfling, p. ۱۶۶).
بدین ترتیب، كودك با یقین آغاز میكند، اما آن یقین اولیه یقینی در رفتار است، نه یقین نسبت به یك گزاره. بنابراین استعمال لفظ «یقین» در باب آن نیز، به گفته كسانی چون مالكوم با تسامح همراه است. مالكوم این رفتار غریزی و خالی از هرگونه تردید را چنان بنیادی میداند كه در قالب لفظ در آمدن آن حتی با الفاظ سلبیای چون «فقدان شك»(the absence of doubt) یا «رفتار نامردد»(unhesitating behaviour) مشكل یا حتی ناممكن است.(Malcolm, pp. ۳۱۴-۳۱۷)
در عین حال، از سخنان ویتگنشتاین چنان بر میآید كه این رفتار، باورهایی را فرض میگیرد، بدون آنكه در سطح آگاهی كودك باشند. ویتگنشتاین میپرسد: «آیا كودك باور دارد كه شیر وجود دارد؟ یا میداند كه شیر وجود دارد؟ آیا گربه میداند كه موش وجود دارد؟» (OC, ۴۷۸)كودك به چنین چیزهایی نمیاندیشد، اما در عین حال تقبّل آنها در عمل او نهفته است. همین است كه ویتگنشتاین میپرسد : «آیا باید بگوییم این شناخت كه اشیاء فیزیكی وجود دارند خیلی زود حاصل میشود یا خیلی دیر؟» (۴۷۹). هنفلینگ در پاسخ به این سؤال میگوید :
به یك معنا خیلی زود حاصل میشود : چون ما در این جا با یكی از آن قضایایی مواجهیم كه خود را در بازی زبانی نشان میدهند، حتی اگر بنحو معمول بیان نمیشوند و هیچ كاربردی خارج از فلسفه ندارند. اما به معنایی دیگر پاسخ این است كه «خیلی دیر». همان مفهوم وجود و «اشیاء فیزیكی» مفاهیمی بسیار پیچیدهاند كه نمیتوانند ابتدا در كسب بازی زبانی حاصل آیند. لزومی هم ندارد كه آنها را به دست آوریم تا صلاحیت استعمال زبان را داشته باشیم. به این معنا آنها به روبنای نظام مفهومی تعلق دارند و نه به مبنای آن.(Hanfling, p. ۱۶۵)
در این جا همان معنای اول مورد نظر ماست.
اگر بگویم ما تقبل میكنیم(assume) كه زمین از سالها پیش وجود داشته است (یا چیزی نظیر این)، البته در آن صورت عجیب به نظر میآید كه ما باید چنین چیزی را تقبل كنیم. اما این در كل نظام بازیهای زبانی ما به مبانی تعلق دارد. میتوان گفت: تقبل، اساس عمل را میسازد و بنابراین، طبعا، اساس فكر را نیز (OC, ۴۱۱).
چه اعمالی كه به نحو غریزی انجام میشوند و چه اعمالی كه از طریق تعلیم و تربیت آموخته میشوند، گویی فرضهایی را در دل خود دارند. در عین حال در ذهن كودكی كه شیر را مینوشد هیچ اندیشهای در باب وجود شیر حاضر نیست، اما بدون فرض وجود آن، عمل او بیاساس است. این فرض بدون آنكه او خود بداند در عمل او خوابیده است. در واقع، در طی فرآیند تعلیم و تربیت، بسیاری از چیزها به شخص نوآموز منتقل میشود، بدون آنكه به نحو صریح به آنها اشاره شود و بدون آنكه به بیان درآیند. مثلاً به كودك میآموزند كه اشیاء به خودی خود ناپدید نمیشوند، یا به قول ویتگنشتاین «وقتی آموخته میشود كه گنجهای در اتاق هست، آموخته نمیشود كه شك كند كه آنچه بعدا میبیند همچنان یك گنجه است یا نوعی صحنهپردازی» (OC, ۴۷۲). اینها فرضهایی هستند نهفته در آنچه به شخص آموخته میشود. برای كودك هیچ سؤالی در مورد آنها پیش نمیآید، اما «او این نتیجه را همراه با آنچه میآموزد جذب (swallow) میكند» (OC, ۱۴۳). در انسان، با رشد قوای ذهنی، اندك اندك استعدادی به فعلیت میرسد كه میتواند آن فرضها را انتزاع كند و گویی آنها را از آموختههای قبلیاش تجرید كند. بدین ترتیب، هر فرد صرفا با شركت در فعالیتها و بازیهای زبانی مختلف واجد یك جهان ـ تصویر میگردد. كسب یك جهان ـ تصویر مثل یادگیری قواعد یك بازی است و همانطور كه قواعد بازی میتوانند صرفا به نحو عملی آموخته شوند، بدون اینكه به هیچ قاعدهای تصریح شود، در مورد یادگیری قضایایی كه یك جهان ـ تصویر را توصیف میكنند نیز چنین است (OC, ۹۵).
این نكته را نیز باید افزود كه حتی یادگیری زبان نیز مستلزم فعالیتی نظری نیست. وقتی كودك میترسد، عكسالعملی نشان میدهد و به تدریج یاد میگیرد كه كلمات یا جملاتی را هم به عكسالعمل ترس خود بیفزاید. او كلمات و جملات را هم صرفا از طریق آموزش و یا تقلید صرف به عكسالعمل خویش میافزاید. ویتگنشتاین در تحقیقات فلسفی میگوید كه وقتی كودك تعبیرات زبانی درد را میآموزد، در واقع «درد ـ رفتار جدیدnew pain-behaviour »ی را میآموزد. (PI, ۲۴۴) و اینها همانقدر به تفكر وابستهاند كه رفتارهای غریزی دوران قبل از سخن گفتن. مالكوم استفاده ویتگنشتاین از تعبیر «اظهار»(utterance) برای اینگونه سخنان را اشاره به این میداند كه آنها حاصل فكر نیستند، بلكه بیان بیواسطه دردند. او میگوید كه این عكسالعملها به هیچ وجه از باور ناشی نمیشوند، بلكه صرفا عملی غریزیاند، درست مثل پراندن پشهای كه روی بدن كسی نشسته باشد.(Malcolm, p. ۳۰۳ & ۳۰۶) «مطمئن بودن از درد دیگری، شك داشتن نسبت به آن و غیره نیز انواع بسیار زیاد رفتارهای طبیعی، غریزی نسبت به انسانهای دیگرند و زبان ما صرفا نوعی تمدید و بسط آنهاست.» (Z, ۵۴۵)
نكته مهم دیگری در مورد یادگیری زبان این است كه یادگیری مفاهیم، خود مستلزم توافق در برخی احكام است. این از نكاتی است كه ویتگنشتاین در رد امكان زبان خصوصی نیز از آن سود میجوید.(Hanfling, Ch. ۵, p. ۸۸) ویتگنشتاین میگوید : «اگر بناست كه زبان وسیله ارتباط باشد، باید نه فقط در تعاریف(definitions) كه در احكام (judgments) هم توافق باشد (هر قدر این غریب بنماید)»(PI, ۲۴۲) . فیلیپس در توضیح این نكته میگوید : اینكه مردم در كاربرد زبان توافق دارند و تجارب خود را به شیوهای مشترك به صورت مفهومی در میآورند، دلیل بر این نیست كه این توافق آنها پیشفرض توافق یا عدم توافق در احكام باشد؛ زیرا توافق در مفاهیم و توافق در احكام مستقل از هم نیستند. كودك قبل از آنكه زبان را بفهمد یا به كار گیرد، ارتباطات قابل ملاحظهای با والدینش دارد، بنابراین ابتدا باید آموخته باشد كه این ارتباطات غیرشفاهی (نظیر لبخند زدن یا اخم كردن) را بفهمد. او به كمك دیگران یاد میگیرد كه امور را به هم مربوط كند، و در آخر با استفاده از آنچه قبلاً از طریق ارتباطاتش آموخته [كه طبعا یك مجموعه از احكام است]، شروع به یادگیری زبان میكند. او نمیتواند تنها با تكیه بر اطلاعات زبانی، استعداد سخن گفتن را كسب كند.(Phillips, pp. ۲۱۵-۱۶) بنابراین پیشفرض یادگیری مفاهیم، داشتن بعضی باورها در توافق با دیگران است، و این نیز گویای تقدّم كسب بعضی باورها بر هرگونه تفكر و تأمل نظری است.
باید توجه داشت كه هر چند ویتگنشتاین به مراحل ابتدایی آموزش بیشتر توجه میكند و روشن است كه در آن مراحل نقش تعلم و عمل، بسیار بیشتر از نقش تأمل و نظر است، اما چنین نیست كه تأثیر نحوه معیشت و عمل در باورهای ما در بزرگسالی منتفی باشد، بلكه نحوه عمل ما همواره رقم زننده باورهای ماست. ویتگنشتاین میگوید : «چرا من وقتی میخواهم از روی صندلی بلند شوم، خود را قانع نمیكنم كه دو پا دارم؟ چرایی وجود ندارد. من فقط این كار را نمیكنم. این نحوه عمل من است» (۱۴۸). این نحوه عمل ماست كه بر آن باور مقدم است. ویتگنشتاین معتقد است كه در نحوه عمل ما، حتی اصول كلیای چون اصل یكنواختی طبیعت یا قانون استقراء هم نقشی ندارند، بلكه عمل جزئی ما بر آن اصول كلی مقدم است (ر.ك: OC, ۴۹۹-۲۸۷) و اصول كلی، بعدها استنباط میشوند.● سنخ متفاوت مبانی معرفت
با توجه به آنچه گفته شد، ممكن است این ایراد به نظر برسد كه گفتههای ویتگنشتاین فقط بیانگر این هستند كه انسانها به چیزهایی باورمند میشوند، در حالی كه در بحث معرفتشناختی همه سخن بر سر توجیه این باورهاست و اینكه آیا این باورها قابل دفاع و مؤثقند یا نه؟
اما باید گفت تمام سخن ویتگنشتاین هم این است كه، از آن جا كه باورهای ما ریشه در نحوه معیشت و شركت ما در فعالیتهای زندگی روزمرهمان دارند، لذا اصلاً از مقولهای نیستند كه در باب آنها توجیه داشتن یا معقول بودن مطرح باشد، بلكه ورای موجه یا ناموجه بودن و گویی چون چیزی حیوانیاند. (ر.ك: OC, ۳۵۹). بازی زبانی مبتنی بر دلیل نیست، معقول(reasonable) (یا نامعقول) نیست. هست ـ چنانكه زندگی ما. .(OC, ۵۵۹) به گفته ویتگنشتاین این دانستنیها هستند كه نیاز به توجیه دارند، اما اینها از امور «دانستنی» نیستند (ر.ك: OC, ۴۸۴, ۴۱۴, ۴, ۱۰۱ و...) و این از مهمترین دعاوی ویتگنشتاین در كتاب درباب یقین است. مبانی یقینی چیزی هستند كه هرگونه پرسشی از سوی ما نیز در دامن آنها مطرح میگردد. «ما با دنبال كردن خط فكری بخصوصی به این مجاب شدگی نرسیدهایم، بلكه آن در همه پرسشها و پاسخهای من لنگر انداخته، جوری لنگر انداخته كه نمیتوانم به آن دست بزنم» (OC, ۱۰۳). ویتگنشتاین بارها این مضمون را با عبارات مختلف تكرار میكند كه «ما اینگونهایم» یا «این روش ماست»، اگر كسی با ما مخالفت ورزد نهایتا میگوییم، «این نحوه عمل من است» (OC, ۱۴۸). ما به اینها یقین داریم و این از سر شتابزدگی یا سطحی بودن نیست، بلكه جزو حیات و نحوه زندگی ماست (OC, ۳۵۸). «زندگی من عبارت از این است كه راضی به پذیرفتن خیلی چیزها باشم.» (۳۴۴). گره زدن باورهای مبنایی و یقینی ما با عمل طبیعی و غریزی ما دقیقا به همین معناست. ویتگنشتاین مبانی معرفت را نه به حوزهای كه در آن توجیه، معنادار است، كه به حوزهای ورای آن متعلق میداند. آن حوزه حوزه عمل و زندگی ماست. آیر با نقل عبارات ۵۵۹، ۲۰۴ و ۴۷۶ درباب یقین میگوید: «من در این عبارات نه فقط انعكاسی از یكی دانستن معنای جمله با كاربرد آن، بلكه انعكاسی از یكی دانستن كاربرد آن با روش تحقیق و تصدیق قضیهای كه آن جمله بیان میدارد را نیز كشف میكنم.» (Ayer: P.۱۲۵) یعنی، نه تنها كاربرد جمله است كه تعیین كننده معنای آن است، بلكه تصدیق آن نیز وابسته به كاربرد آن است. خود كاربرد است كه مؤید صدق قضیّه است.
● جمعی بودن جهان ـ تصویر
وقتی سخن از كاربرد جملات گفته میشود، روشن است كه با امری جمعی مواجهیم. كاربرد جملات و تفهیم و تفاهم توسط آنها امری جمعی است. همینطور نحوه معیشت یك فرد در جامعه انسانیاش چیزی نیست كه اختصاص به شخص او داشته باشد. از اینرو توافقی كه من در پذیرش قضایای جهان ـ تصویر دارم، توافقی صرفا از جانب من نیست، بلكه توافقی جمعی است. «من مطمئنم: به دلیل آنچه به من گفتهاند، آنچه خواندهام و تجاربم. شك داشتن نسبت به آنها به نظرم دیوانگی میآید. البته این نیز در توافق با دیگران است؛ اما من با آنان توافق دارم» (OC, ۲۸۱).
این توافق ادعایی اضافه بر آنچه ویتگنشتاین قبلاً درباره نحوه حصول جهان ـ تصویر گفته بود نیست، بلكه توافق، اقتضای همان تصویری است كه از نحوه اكتساب باورها تصویر شده بود. در آن جا گفته شد كه مبنای باورهای ما اعمال غریزی و كارهایی كه از طریق تعلیم و تربیت میآموزیم و در مجموع نحوه معیشت ما و شركتمان در فعالیتها و بازیهای زبانی جامعهمان است؛ و چون ما و دیگران در این بازیها مشتركا شركت میجوییم، طبیعی است كه در باورهای مبناییمان نیز با دیگران در توافق باشیم. «ما كاملاً به آن مطمئنیم، فقط به این معنا نیست كه هر شخص واحدی نسبت به آن مطمئن است، بلكه ما به جامعهای تعلق داریم كه با دانش(science) و آموزش و پرورش (education) با هم پیوند خوردهاند» (OC, ۲۹۸). این بند به گویاترین وجهی رأی ویتگنشتاین را در این مورد بیان میكند، كه كاملاً همخوان با اصل سخن ویتگنشتاین در باب تكون جهان ـ تصویر است.
نكته خُرد دیگری نیز وجود دارد و آن اینكه، نه تنها من به اینها باور دارم و نه تنها من همگام با دیگران به اینها باور دارم، بلكه من باور نیز دارم كه آنان به اینها باور دارند. هر كسی میداند كه دیگران نیز اینها را قبول دارند. «اما نه فقط من همه آنها را میدانم یا به آنها باور دارم، بلكه دیگران نیز همینطورند. یا بهتر بگویم، من باور دارم كه آنان بدانها باور دارند» (OC, ۲۸۸). او در دو بند بعد نیز همین نكته را تكرار میكند. در مجموع باید گفت كه در مورد این باورها «چیزی همگانی(universal) وجود دارد، نه فقط چیزی شخصی(personal)» (OC, ۴۴).
● جهان ـ تصویر : یك نظام همبسته
یكی از خصائص بسیار مهم جهان ـ تصویر این است كه جهان ـ تصویر یك رشته احكام جدا از هم و نامربوط با هم نیست، بلكه یك نظام (system) و یك ساختار (structure) است (OC, ۱۰۲)، «نظام كاملی از قضایا» (OC, ۱۴۱) یا مجموعه هماهنگی از گزارهها (OC, ۲۲۵) است كه در ارتباط با یكدیگر و مؤید یكدیگرند. و خصوصا باید توجه داشت كه فراگیری این جهان ـ تصویر هم با كل آن آغاز میشود، نه با جزئی از پس جزء دیگر. كودكان همینطور كه بزرگ میشوند، تحت تعلیم انسانهایی كه آنان را احاطه كردهاند تصویری از جهان پیرامونشان، مشابه با تصویر جامعه و مربیانشان، كسب میكنند. این تصویر، تصویری از یك كل به هم بسته است كه اجزای آن در ابتدا وضوح كامل ندارند. اندك اندك با آموزشهای بیشتر، جزئیات بیشتری از این كل برای او آشكار میشود. «وقتی شروع به باور چیزی میكنیم، شروع به باور نظام كاملی از قضایا میكنیم و نه یك قضیه واحد (روشنایی به تدریج بر كل آن طالع میشود)» (OC, ۱۴۱). فیلیپس در این باره میگوید :
لزومی ندارد بپذیریم كه چیزی باید باشد كه ابتدائا آموخته شود (یا چنانكه چامسكی معتقد است برای كودك برنامهریزی شود.) به طوری كه این آموخته ابتدایی معرفتی را كه برای برداشتن گامهای بعدی لازم است فراهم آورد. هیچ قاعدهای كه اولین قاعده باشد، كه مقدم بر قواعد دیگر برای یادگیری آنها آموخته شود، وجود ندارد.(phillips, p. ۲۱۵)
ما با تمامیتی از احكام مواجه میشویم و آن را میپذیریم. قبل از آن كه اجزای آن را به طور دقیق بشناسیم، و در این صورت طبیعی است كه شناخت هر یك از اجزای آن كل پس از پذیرش آن تقدم خاصی نسبت به دیگری ندارد. و این نظام كامل را به ساختمان بزرگی تشبیه میكند كه پس از باور به وجود آن، هر بار گوشه كوچكی از آن را میبینیم (OC, ۲۷۶). آنچه مهم است این است كه این اجزا متقابلاً به هم متكی و مؤید یكدیگرند. «این اصول متعارف به صورت منفرد نیستند كه برای من بدیهی جلوه میكنند، بلكه نظامی است كه در آن نتایج و مقدمات متقابلاً مؤید یكدیگرند» (OC, ۱۴۲).
البته این بدان معنا نیست كه در نظام كاملی از باورها كه برای شخص حاصل میآید همه باورها نقش مشابه داشته باشند، بلكه در آن خانه بزرگ، بعضی از باورها به منزله پایه و مبنای این عمارت و بعضی دیگر به منزله بنا و طبقات رویین آنند. این نظام، نظام كاملی است كه در آن بعضی چیزها از ثبات بیشتری برخوردارند، هر چند این ثبات نیز خود مرهون دیگر چیزهاست.
كودك یاد میگیرد كه انبوهی از چیزها را باور كند. یعنی یاد میگیرد كه بنابر این باورها عمل كند. كمكم از آنچه باور كرده است نظامی شكل میگیرد و در آن نظام بعضی از چیزها به صورت تزلزلناپذیری ثابت میمانند و بعضی بیش یا كم مستعد تغییرند. آنچه ثابت میماند نه بدین خاطر كه ذاتا بدیهی یا قانع كننده است ثابت میماند، بلكه آنچه در اطراف آن قرار دارد آن را ثابت نگه میدارد (OC, ۱۴۴).
در واقع این ساختار، ساختمانی یكپارچه و كاملاً به هم وابسته است. و بنابراین در عین حال كه تزلزل مبانی باعث تزلزل كل خانه خواهد بود، اما بالعكس نیز اگر كل خانه بخواهد عوض شود، مبانی نیز دیگر پابرجا نخواهند بود. و از قضایای مبنا، كه گاه آنها را به محوری تشبیه میكند كه همه سؤالات و تردیدهای ما حول آن میچرخند (OC, ۳۴۱)، به عنوان سنگ زیرین(rock bottom) اعتقادات یاد میكند و بارها به این مسأله اشاره میكند كه اگر این قضایا از دست بروند، كل باورهای ما از دست خواهند رفت. (ر.ك. بندهای ۲۳۴، ۲۹۱، ۲۹۲، ۳۷۰، ۴۱۹، ۴۹۰، ۶۱۳، ۶۱۴) اما در عین حال، این مبانی نیز بدون كل بنا باقی نخواهند بود. «درباره این دیوارهای مبنا تقریبا میتوان گفت كه آنها را كل بنا نگاه میدارد» (OC, ۲۴۸).این خصوصیت، یعنی اتكای دو جانبه بنا و مبنا، كه فارق مهمی میان معرفتشناسی ویتگنشتاین و نظامهای سنتی معرفتشناسی مبناگروی است، به نظر میرسد كه حاكی از عنصری كلگروانه یا تلائمگروانه در دیدگاه ویتگنشتاین باشد. بنابر دیدگاه او اعتبار هر چه در این نظام است با اعتبار بقیه و با اعتبار كل نظام وابسته است. او میگوید : «معرفت ما نظامی عظیم را میسازد و هر تكه بخصوصی فقط در درون این نظام ارزشی راكه ما برای آن قائلیم دارا است. (OC, ۴۱۰) هر گونه تزلزل و تردیدی در هر یك از گزارههای این مجموعه نیز بیارتباط با بقیه مجموعه و باور ما به كل آن نیست؛ چرا كه آن گزارهها جدا جدا به ما آموخته نشدهاند، بلكه انبوهی از گزارههای متكی بر همند. (OC, ۲۷۴) به طوری كه اگر كسی یكی از آن باورها را رد كند، مثلاً بگوید اتومبیلها از زمین میرویند، دیگر نمیتواند این باور را با بقیه باورهای ما مرتبط كند و بنابراین در آن صورت كل نظام، تحقیقگری ما را نمیپذیرد. (OC, ۲۷۹) و در این صورت در بقیه باورهای ما نیز میتواند تردید كند.
ویتگنشتاین در موارد متعددی جهت یقینی تلقی شدن یك گزاره توسط ما را این میداند كه همه چیز به سود آن است و هیچ چیز مخالف آن نیست (ر.ك : ۴، ۸۹، ۹۳، ۱۹۱، ۲۰۳، ۱۱۸). یا گاه در تثبیت یك باور میگوید : «فرض مخالف هیچگونه مؤیدی ندارد» (ر.ك: OC, ۲۰۳, ۱۹). این اظهارات نیز حاكی از نوعی اتكاء مبانی یقینی بر كل باورهای ماست.
● جهان ـ تصویر: مبنای قطعی هر پژوهش
نظام اعتقادات ما مبنای هر پژوهشی است كه از سوی ما بخواهد انجام گیرد. هر آزمودنی و هر اثبات یا رد كردنی به این نظام وابسته است، اما نه فقط به این معنا كه نقطه شروع استدلال ما باشد، بلكه اساسا ماهیت استدلال را خود آن نظام تعیین میكند.
هر آزمودنی و هرگونه تأیید یا عدم تأیید یك فرضیه از همان اول در درون یك نظام صورت میگیرد و این نظام، نقطه كمابیش دلخواهانه و مشكوك حركت استدلالهای ما نیست، بلكه به ماهیت آنچه استدلالش مینامیم تعلق دارد. این نظام بیش از آنكه نقطه حركت باشد، عاملی است كه حیات استدلالها به آن بسته است (OC, ۱۰۵).
نه اینكه با كدام گزاره استدلال خود را آغاز كنیم، بلكه اینكه استدلال كنیم چه چیزی را دلیل به حساب آوریم و روش پیش رفتن و حكم كردن ما چگونه باشد، همه اینها درون آن نظام معین میشوند.
البته همانطور كه قبلاً نیز اشاره شد، همه قضایایی كه جهان ـ تصویرها را میسازند، به لحاظ میزان ثبات و تقین، با هم یكسان نیستند (ر.ك : ۵۲، ۶۶، ۱۴۴، ۴۵۴، ۶۱۳، ۶۷۳) «مواردی وجود دارند كه در آنها شك، نامعقول است، اما موارد دیگری هم هستند كه در آنها شك منطقا ناممكن مینماید» (OC, ۴۵۴). بعضی از این گزارهها همان گزارههای محوریاند كه شك و سؤال بدون آن كه آنها را مصون از شك بدانیم ممكن نیست (ر.ك: OC, ۳۴۱).
بدین ترتیب در تصویر ما از جهان، برخی از گزارهها محرز تلقی میشوند، و مطلقا قابل اتكا(absolutely solid) تلقی كردن آنها خود بخشی از روش حكم كردن ما (OC, ۱۵۰)و بخشی از روش شك و تحقیق ماست. (OC, ۱۵۱) این گزارهها مورد مناقشه قرار نمیگیرند، در مسیر تحقیق قرار نمیگیرند (۸۸) و از تردد [در این جاده] بركنار میمانند (۲۱۰)؛ حتی ممكن است به بیانْ هم در نیایند (۸۷)، اما نحوه نگرش و پژوهشهای ما را شكل میدهند (۲۱۱). هرگونه تحقیقی بر اساس مفروض گرفتن برخی امور و با داشتن یك روش میسر است، این گزارهها تعیین كننده روش تحقیقهای ما هستند. ماهیت حكم كردن و اصول صدور حكم، خود توسط این احكام تعیین میگردد (۱۲۴, ۱۴۹). این قضایا مبنای تعیین صدق و كذبند. «این تصویر، زمینهای موروثی است كه بر اساس آن صحیح را از غلط تمیز میدهم.» (۹۴)و بنابراین در مورد خود آنها نمیتوان سخن از صدق و كذب گفت. ویتگنشتاین میگوید : «این گفته به نظرم مبنایی آمده است. اگر این غلط است، پس صحیح و غلط دیگر چیست؟!» (۵۱۴). هر تصدیق یا تكذیبی بر اساس یك مبنا ممكن است، این مبنا برای ما همان گزارههای جهان ـ تصویر ماست كه برای هر پژوهشی معیاری جز آن در اختیار نداریم. آنها را میتوان اصول مبنایی پژوهش انسانی نامید (ر.ك: ۶۷۰). حكم كردن در نظر ما یعنی حكم كردن بر اساس آن. بنابراین هیچ امری نمیتواند ما را از باور به آنها منصرف سازد. «آیا سؤال این است : اما اگر ایجاب میكرد كه عقیدهات را حتی در مورد این مبناییترین چیزها هم تغییر دهی چه؟» و به نظر میرسد پاسخ آن این باشد : «واجب نیست كه آن را تغییر دهی. مبنایی بودن آنها درست در همین است.» (OC, ۵۱۲). آنچه مبنایی است خوداساس هر تحقیقی و حكمی است و بنابراین خود نمیتواند مورد سؤال قرار گیرد.
اما نباید گمان كرد كه مبانی موردنظر ویتگنشتاین همان مبانی موردنظر معرفتشناسی سنتی است. این مبانی در دید ویتگنشتاین بسیار متنوعتر و متكثرتر از مبانی آن نظامهای معرفتشناختیاند. مثلاً در نظر او «نام من ل.و. است» از قضایایی است كه در صورت تكذیب آن، صحیح و غلط معنای خود را از دست میدهد (۵۱۵). هنفلینگ در این باره میگوید :
قضایای «مبنایی» ویتگنشتاین برخلاف دادههای مبنایی معرفتشناسی سنتی، از انواع گوناگونند. برخی شخصیاند و برخی غیرشخصی. برخی در باب اشیاء موجود در محیط شخصند و برخی دیگر در باب بدن او. بعضی درباره حقایق ریاضی، بعضی دیگر در باب نظم علّی، و بعضی دیگر در باب محفوظاتاند.(Hanfling, p. ۱۶۲)
● مشابهت قطعیّت مبانی و قطعیّت ریاضیات
ویتگنشتاین قطعیت قضایای محوری جهان ـ تصویر را گاه با قطعیت قضایای ریاضی مقایسه میكند و آنها را برابر میشمارد. از نظر او میان یقین ما نسبت به این دو نوع قضیه فرقی وجود ندارد. «ما با همان یقینی كه به هر قضیه ریاضی باور داریم، میدانیم كه حروف الف و ب چگونه تلفظ میشوند، رنگ خون انسان چه نام دارد، اینكه انسانهای دیگر خون دارند و آن را «خون» مینامند (۳۴۰). او بازی فیزیكی را همانقدر یقینی میداند كه بازی ریاضی را (۴۴۷).(۷) و علت این عدم تفاوت میان قضایای ریاضی و قضایای تجربی به لحاظ قطعیت این است كه «قضیه ریاضی [نیز] از طریق یك سلسله افعالی به دست آمده كه به هیچ وجه با افعال بقیه حیات ما متفاوت نیستند و به همان میزان در معرض فراموشكاری، غفلت و توهماند» (OC, ۶۵۱). مثلاً خطای حافظه همانقدر كه میتواند در قضیه «امروز الف را دیدم» دخیل باشد، در قضیه ۴=۲+۲ نیز میتواند دخیل باشد. و بر عدم بروز خطا در هیچیك از آنها نمیتوان دلیل آورد. (ر.ك: ۷۸) و این نامدلل بودن مبانی باورهای ماست كه حتی در باب ریاضیات نیز صدق میكند.(۸)
● مسأله مطابقت با واقع
البته باید توجه داشت كه همه آنچه ویتگنشتاین در باب یقینی بودن و قطعیت برخی از گزارهها میگوید هرگز بدین معنا نیست كه آنها را «مطابق با واقع» میداند. اساسا در نظر ویتگنشتاین مفهوم «تطابق با واقع» كاربرد روشنی ندارد (۲۱۵). برای روشن شدن این مفهوم باید بدانیم «مطابقت» در این مورد چگونه چیزی است و پاسخ به این سؤال، ما را گرفتار دور خواهد كرد :
خوب، اگر همه چیز به سود یك فرضیه باشد و هیچ چیز به زیان آن نباشد ـ در آن صورت به نحو یقینی صادق است؟ میتوان آن را چنین در نظر گرفت ـ اما آیا آن فرضیه به نحو یقینی با واقعیت، مطابق است؟ ـ با این سؤال، از همین حالا گرفتار دور شدهای (۱۹۱).
اگر بخواهیم آنچه را همه چیز در آن است و هیچ چیز علیه آن نیست مطابق با واقع بخوانیم، این در بهترین حالت فقط نشان میدهد كه «تطابق» به چه معناست. «این تطابق، اگر عبارت از این واقعیت نیست كه آنچه در بازیهای زبانی شاهد محسوب میشوند به سود گزاره ما هستند، عبارت از چیست؟» (رساله منطقی فلسفی) (OC, ۲۰۳).
یقین كامل هم به تطابق با واقع وابسته نیست. لزومی ندارد كه متعلق یقین كامل حقیقت فرض شود، بلكه یقین كامل چیزی است كه به موضع و نگرش انسان وابسته است (OC, ۴۰۴). دانستههای انسان، بیقید و شرط حقیقت نیست، بلكه فقط تا بدان حد كه مبنای پایداری برای بازیهای زبانی اوست حقیقت است (OC, ۴۰۳).
● تغییر جهان ـ تصویر
با توجه به آنچه در باب نحوه تكوین جهان ـ تصویر بیان شد و قطعیتی كه ویتگنشتاین برای باورهای مبنایی ما در این نظام تصویر كرد، ممكن است تصور شود كه جهان ـ تصویر، یا لااقل فقرات مبناییتر آن، تغییر ناپذیرند. اما باید گفت كه در نظر ویتگنشتاین چنان نیست كه همه باورهایی كه از كودكی به انسان منتقل میشود، برای همیشه جبرا با او بماند، بلكه این امكان وجود دارد كه كسی بعدها در صحت و سقم باورهایی كه كسب كرده است تأمل یا تردید كند و سپس آنها را تأیید كند یا كنار بگذارد. آنچه ویتگنشتاین اظهار میكند صرفا قبول و عدم چند و چون ابتدایی نسبت به این باورهاست. او میگوید : «من به میزان فراوانی چیزها آموختهام و بر اساس وثاقت انسانها آنها را پذیرفتهام و سپس با تجربه خودم بعضی چیزها را تأیید شده یا تأیید ناشده یافتهام (OC, ۱۶۱).
البته روشن است كه این تردید فقط در مورد بعضی از باورهای سابق ممكن است، نه در باب همه آنها با هم. ویتگنشتاین میگوید : «میتوانیم در تك تك این واقعیات شك كنیم، اما نمیتوانیم در همه آنها شك كنیم» (OC, ۲۳۲)؛ چرا كه همانطور كهویتگنشتاین بارها تذكر میدهد، شك هنوز نیازمند مبناست و اگر هیچ باوری نباشد كه بر آن مبنا دچار تردید شویم، شك كردن بیمعنا خواهد بود. یعنی همانطور كه قبلاً نیز گفته شد، سؤالها و تردیدهای ما بر این واقعیت مبتنیاند كه برخی از گزارهها مصون از شكند، و بدون وجود آنها نه شك ممكن است و نه معرفت.
ویتگنشتاین افكار ما را به یك رودخانه تشبیه میكند. رودخانه بستری دارد و آبی كه در این بستر در جریان است. افكاری، ثابت و پابرجا هستند و افكار دیگری بر بستر این افكار میآیند و میروند. آن بستر جهان ـ تصویر ماست. اما آنچه مهم است این است كه خود بستر رودخانه نیز دو بخش دارد: صخرههای سختی كه در معرض هیچ تغییر و حركتی نیستند، یا فقط تغییری نامحسوس دارند، و شن و ماسههای كف روخانه كه هر از گاه ممكن است شسته و زایل شوند، یا در كف رودخانه مانده ته نشین گردند. و نیز اینكه این نسبت میتواند با زمان تغییر كند، یعنی صخرههای سخت در گذشت زمان ممكن است فرسایش یابند، و بالعكس سنگهای كوچك ممكن است به بستر رودخانه پیوسته و اندك اندك سخت گردند (ر.ك: OC, ۹۶-۹۹).
این تصویر نشانگر اعتقاد ویتگنشتاین به امكان تغییر جهان ـ تصویر است (نیز ر.ك: OC, ۲۵۰). البته همانطور كه در این تصویر مشهود است، این تغییر در بخشی از جهان ـ تصویر صورت نمیگیرد یا بسیار به سختی صورت میگیرد. احتمال تردید، تجدیدنظر، و تغییر در فقرات مبناییتر نظام معرفتی و جهان ـ تصویر شخص به مراتب كمتر از احتمال آن در مورد فقرات روبناییتر آن است. مثلاً باور به وثاقت حواس از مبناییترین باورهای ماست و بنابراین مثل قضایای علمی، كه خود بر این مبنا ساخته میشوند، در معرض تغییر نیست.پس، هر چند بنابر دیدگاه ویتگنشتاین ما به واسطه نحوه معیشتمان و از طریق تعلیم و تربیت، واجد یك جهان ـ تصویر میشویم كه تنها پنجرهای است كه از آن میتوانیم به جهان بنگریم، اما این بدان معنا نیست كه هیچگونه دخل و تصرفی در آن نتواند صورت گیرد. «همانطور كه در نوشتن، شكل اصلی خاصی از حروف را یاد میگیریم و بعدا آن را تنوع میبخشیم، به همین ترتیب، ابتدا ثبات اشیا را به عنوان هنجار میآموزیم، كه پس از آن معروض اصلاحات واقع میشود» (OC, ۴۷۳). بخشهایی از جهان ـ تصویر میتوانند مورد تأمل، تردید، تحقیق و اصلاح قرار گیرند. كیفیت جریان آب در بستر رودخانه، ضربات آبهایی كه به یك قسمت یا قسمتی دیگر میكوبند، تعیین كننده این است كه بستر رودخانه چه حالتی پیدا كند. تغییراتی كه در نگرش علمی جوامع پیش میآید، به همین صورت روی میدهد. این تغییری است كه بر اساس مبانی دیگر صورت میگیرد. اصولاً هر تغییر رأی معقولی كه بر پایه تحقیق صورت گیرد، مسلما مبنا و پشتوانهای دارد، یعنی باورهای دیگری هستند كه وثاقت آنها محرز است و در عین حال با باور قبل ما سازگار نمیافتند، بلكه اقتضای باوری دیگر را دارند. مثلاً كروی یا مسطح بودن زمین باوری است متكی به اعتماد ما به تجربه و مشاهدات حسی. وقتی بر ما معلوم شود كه شواهد مذكور مؤید كروی بودن زمین به جای مسطح بودن آنند، بر همان مبنا بنایی دیگر میسازیم.
اما در سخنان ویتگنشتاین به نوعی دیگر از تغییر جهان ـ تصویر نیز بر میخوریم. این تغییر ظاهرا تغییری متكی به دلیل نیست، بلكه حصول این تغییر از نوع حصول ابتدایی جهان ـ تصویر است. وقتی تغییری بخواهد در باورهای مبنایی كه خود مدلل نیستند روی دهد، ناگزیر تغییری مدلل نخواهد بود. در بند ۹۱ در باب یقین ویتگنشتاین از پادشاهی سخن میگوید كه بر این باور است كه عالم با او آغاز شده است، و اینكه اگر با او سخن گفته میشد، اثبات نادرستی نظر او ممكن نبود. هر چند برگرداندن او از این نظر ممكن میبود. او میگوید : «اما این اقناعی از نوع خاص بود، پادشاه سوق داده میشد به اینكه به گونهای دیگر به جهان بنگرد.» یا در جایی دیگر وقتی تذكر میدهد كه در انتهای ادله اقناع است، بومیانی را به یاد میآورد كه توسط مبلغان مذهبی به كیشی نو در میآیند (OC, ۶۱۲). و یا در جای دیگر از دادن(to give) جهان ـ تصویر كه از طریق نوعی اقناع (persuasion) صورت میگیرد، سخن میگوید (OC, ۲۶۲).
اما در این صورت، این سؤال باقی میماند كه این تغییر، اگر متكی بر دلیل نیست، اصلاً چرا صورت میگیرد؟ این سؤالی است كه بعینه در مورد عدم تغییر رأی نیز میتواند مطرح گردد؛ زیرا هم پایبندی نسبت به آن عقاید و هم عدول از آنها هر دو پدیدههایی هستند كه قطعا علتی دارند.
● سادگی، تناسب و كارآیی
به نظر میرسد علت پایبندی به مبانی معرفتی یا رویگردانی از آنها را در نظر ویتگنشتاین بتوان به اموری نظیر سادگی، تناسب و سازواری (symmetry) و خصوصا كارآیی یك باور اسناد داد. او میگوید : «به خاطر داشته باش كه گاه به خاطر سادگی یا تناسب یك نظر، نسبت به صحت آن مجاب میشویم، یعنی اینها هستند كه شخصی را به روی آوردن به این دیدگاه میكشانند» (OC, ۹۲). در جایی دیگر میگوید: «تصویر زمین به عنوان یك گوی، تصویر خوبی است، این خوبی را در همه جا به اثبات رسانده است، تصویر سادهای هم هست ـ خلاصه اینكه، ما با آن كار میكنیم بدون آنكه در آن تردید كنیم» (OC, ۱۴۷).
ظاهرا ذهن ما انسانها به پذیرش چیزهای سادهتر بیشتر متمایل است و پذیرش آنها و التزام به آنها در عمل نیز برای ما آسانتر است. مثلاً ویتگنشتاین میپرسد كه چه چیزی ما را از این اعتقاد باز میدارد كه وقتی هیچكس به یك میز نگاه نمیكند، آن میز ناپدید شده و یا رنگ آن تغییر میكند و وقتی دوباره به آن نگاه میكنیم به وضع اول باز میگردد. شاید بتوان گفت علت این است كه این اعتقاد نه سادگی اعتقادی را كه ما در اینباره داریم دارد و نه با اعتقادات دیگر ما كاملاً سازوار است و از همه مهمتر اینكه كارآیی خوبی در عمل ندارد. چنین به نظر میرسد كه از دید ویتگنشتاین كارآیی عملی یك باور، نقش مهمی در پذیرش آن ایفا میكند. آنچه باعث میشود كه ما همچنان به باورهای مبنایی خود ملتزم باشیم این است كه آنها را برای مقاصد عملی خود كاملاً كارا و مفید مییابیم. توجه او به افاده عملی چنان است كه او خود در یكی از بندهای درباب یقین موضع خود را شبیه پراگماتیسم میخواند (ن.ك: OC, ۴۲۲). او در جای دیگر میپرسد: «و در این صورت آیا میتوان گفت : ما اینگونه اعتقاد میورزیم؛ زیرا معلوم شده كه به صرفه است؟» (OC, ۱۷۰). و باز در جای دیگری وقتی از اعتماد كامل ما به نتایج تجارب دیگران سخن میگوید میپرسد : «آیا این اعتماد هم كارآمدی خود را نشان نداده است؟» و پاسخ میدهد : «تا جایی كه من میتوان حكم كنم ـ چرا» (OC, ۶۰۳). اینكه ما در عین حال كه این امكان را كاملاً منتفی نمیدانیم كه «چیزی واقعا بیسابقه رخ دهد» و بسیاری از باورهای یقینی ما را از ما بگیرد، باز هم نسبت به آنها هیچ تزلزلی به خود راه نمیدهیم، شاید به خاطر این است كه چنین تردید و تزلزلی هیچ افاده عملیای برای ما ندارد، بلكه بالعكس، مصالح عملی ما اقتضای عدم اعتنا به آن را دارد. ما دلیلی برای اعتماد به آنچه به ما آموخته شده است نداریم، اما این اعتماد علتی دارد و آن این است كه ما آن را مفید مییابیم. «این بازی، ارزش خود را در عمل نشان میدهد. این میتواند علت به اجرا در آمدن بازی باشد، اما دلیل (ground) نیست» (OC, ۴۷۴).
● داوری در باب جهان ـ تصویرها و مسأله عینیت معرفت
بنابر آنچه ویتگنشتاین در طرح جهان ـ تصویر میگوید چنین برداشت میشود كه انسانهای مختلف در جوامع گوناگون، كه انحاء معیشت متفاوتی دارند، واجد جهان تصویرهای گوناگونند. در این صورت، امكان مواجهه جهان ـ تصویرها با یكدیگر این سؤال را پیش میكشد كه آیا در این رویارویی، امكان داوری میان دو جهان ـ تصویر و تشخیص رأی صحیحتر وجود دارد یا نه؟
در پاسخ به این سؤال، به صورت بسیار مختصر، شاید بتوان چنین گفت كه اگر اختلاف در جهان ـ تصویر در مبانی آن نباشد، فیصله اختلاف بر اساس آن مبانی ممكن به نظر میرسد، اما اگر دو جهان ـ تصویر در مبانی با هم مختلف باشند، دیگر نمیتوانند با آوردن دلایلی دیگری را به سوی نظر خود فرا بخوانند؛ زیرا این مبانی مختلف، خود اموری نامدللند. البته این امكان وجود دارد كه امور دیگری فراخوانده شوند كه طرف مخالف را قانع سازند كه دید خود را نسبت به امور عوض كند.
به مسأله داوری میان جهان ـ تصویرها، كه با مسأله عینیت معارف و دعاوی ما پیوند مستقیم مییابد و از اینرو حائز اهمیت بسیار است، از سوی متفكران مختلف، به انحاء گوناگون پرداخته شده است، و رأی ویتگنشتاین در این باب به طرق گوناگون تفسیر شده است. بعضی، از آن جا كه هیچ معیار مطلقی بیرون از جهان ـ تصویرها برای داوری آنها نیافتهاند، ویتگنشتاین را نسبیگرا دانستهاند، اما از طرفی كسانی در سخنان ویتگنشتاین اشارهای به یك نحوه معیشت انسانی یافتهاند، یعنی نحوه معیشتی كه همه انسانها از آن رو كه انسانند در آن سهیمند و بنابراین در باورهایی كه حاصل از این نحوه معیشت است نیز مشتركند. آنان این مبنای مشترك را زمینه واحدی دانستهاند كه بر اساس آن جهان ـ تصویرهای گوناگون میتوانند با هم گفتگو داشته و به تفاهم برسند. و بدین ترتیب ویتگنشتاین را قائل به نوعی عینیت دانستهاند. البته این بیانی بسیار ساده سازانه از تفسیرهای مختلف از رأی ویتگنشتاین در ارتباط با مسأله عینیت و نسبی گروی است. این تفسیرها از جنبههای كاملاً گوناگونی به این مطلب پرداختهاند و آرایی متنوع و متكثر در این باب عرضه كردهاند.(Haller,, pp. ۲۲۳-۳۱)
آنچه گذشت شرحی اجمالی و در حد امكان تنظیم یافته از توصیفات ویتگنشتاین از ویژگیهای آن نظامی بود كه او جهان ـ تصویرش مینامد. این مطالب، سؤالات فراوانی را بر میانگیزد و مسائل عدیدهای را پیش میكشد كه پژوهش و داوری در باب آنها مستلزم پرداختی بسیار وسیعتر و دقیقتر به آنها میباشد.
منابع
۱- Stroll, Avrum, Moore & Witt genstein on certainty, (Oxford University press, ۱۹۹۴).
۲- (Humanities Press Gertrude. D. Conway, Wittgenstein on Foundations, ۱۹۸۹ .International,
۳- Malcolm, Norman, "Wittgenstein : The Relation of Language to Instinctive Behaivioun, in L. Wittgenstein : Crirtcal Assessments, ed.
۴- Phillips. Derek L. Wittgenstein and scientific knowledge, (Macmillan Press LTO, ۱۹۹۷).
۵- Ayer, A. J. Wittgenstein, (Random House, ۱۹۸۵).
۶- Noam Chomsky, Aspects of the theory of Syntax (Cambridge : Mass MITpress, ۱۹۶۵)
۷- Haller, Rudolf, "Was Wittgenstein a Relativist?", in Wittgenstein : Mind &Language.
۸- Carl, Wolfgang : "Wittgenstein۰۳۹;s Refutation of Skepticism", in Wittgnstein : Mind & Language.
۹- Bogen, James : "Wittgenstein and Skepticism", in Ludwig Wittgnstein : Critical Assessments, vol. ۲.
۱۰- Fogelin, Robert : "Wittgenstein and the History of Philosophy", in Wittgenstein.
۱۱- Phillips, Derek L., "Relativism and Wittgenstein", Wittgenstein and Scientific Knowledge.
۱۲- Hanfling, Oswald, "Language - games and Objectivity", Wittgenstein۰۳۹;s Later Philosophy.
۱۳- Malcolm, Norman, Wittgensteinian Themes, Ch.۷.
۱۴- Hamfling, Oswald, Wittgenstein۰۳۹;s Later Philosophy, Introduction (State University of New York Press, ۱۹۸۹).
۱۵- Conway. Gertrude. D. Wittgenstein on Foundations, (Humanities Press International, ۱۹۸۹)
۱ ـ دانشجوی دكتری فلسفه تطبیقی مركز تربیت مدرس دانشگاه قم.
* مراد از "PI" كتاب Philosophical Investigation ویتگنشتاین و مراد از شمارههای جلوی آن شماره بندهای این كتاب است.
۲- استرول در فصل ۶ تحت عنوان «یافتن آغاز» امتیازات این سبك، كه به آن عنوان "broken text" (=متن منفصل) میدهد، را به تفصیل شرح میدهد.
۳- كانوی میگوید (pp. ۸۳-۸۵) همانطور كه در نظر هایدگر انسان با موجودات و اشیاء دیگر در تماس است و این تماسبدوی چیزی از نوع معرفت نیست، بلكه سر و كار داشتن دلمشغولانه فرد با آنچه در درگیریهای روزمرهاش با جهان خود مییابد است. یعنی آشنایی اصلی ما با امور از نوع تأمل نظری نیست، بلكه از نوع مراوده واقعی و بیرونی است. به همین ترتیب ویتگنشتاین نیز معتقد است كه انسانها در قالبی از معانی و فعالیتها سكنا دارند كه بنحو بنیادی، جهان آنان را میسازد.
* مراد از OC كتاب On Certainty ویتگنشتاین و مراد از شمارههای جلوی آن شماره بندهای این كتاب است.
- ۴philosophical occasions.
۵- برای موارد دیگر ر.ك : ۷۷، ۷۸، ۴۴۸، ۴۵۵ و بندهای ۶۵۱ـ۶۵۸.
۶- باید توجه داشت كه مراد خود اصول متعارفه ریاضی نیست كه نامدلل بودن آنها معلوم است، بلكه مراد باور بین این قضایا و ادعای من نسبت به آنهاست كه برای آن دلیلی ندارم. شاید فراموش كرده باشم و ۲+۲ مساوی با ۴ وضع نشده باشد.
نویسنده:مینو حجت
منبع:فصلنامه نامه مفید، شماره ۳۶
۱- Stroll, Avrum, Moore & Witt genstein on certainty, (Oxford University press, ۱۹۹۴).
۲- (Humanities Press Gertrude. D. Conway, Wittgenstein on Foundations, ۱۹۸۹ .International,
۳- Malcolm, Norman, "Wittgenstein : The Relation of Language to Instinctive Behaivioun, in L. Wittgenstein : Crirtcal Assessments, ed.
۴- Phillips. Derek L. Wittgenstein and scientific knowledge, (Macmillan Press LTO, ۱۹۹۷).
۵- Ayer, A. J. Wittgenstein, (Random House, ۱۹۸۵).
۶- Noam Chomsky, Aspects of the theory of Syntax (Cambridge : Mass MITpress, ۱۹۶۵)
۷- Haller, Rudolf, "Was Wittgenstein a Relativist?", in Wittgenstein : Mind &Language.
۸- Carl, Wolfgang : "Wittgenstein۰۳۹;s Refutation of Skepticism", in Wittgnstein : Mind & Language.
۹- Bogen, James : "Wittgenstein and Skepticism", in Ludwig Wittgnstein : Critical Assessments, vol. ۲.
۱۰- Fogelin, Robert : "Wittgenstein and the History of Philosophy", in Wittgenstein.
۱۱- Phillips, Derek L., "Relativism and Wittgenstein", Wittgenstein and Scientific Knowledge.
۱۲- Hanfling, Oswald, "Language - games and Objectivity", Wittgenstein۰۳۹;s Later Philosophy.
۱۳- Malcolm, Norman, Wittgensteinian Themes, Ch.۷.
۱۴- Hamfling, Oswald, Wittgenstein۰۳۹;s Later Philosophy, Introduction (State University of New York Press, ۱۹۸۹).
۱۵- Conway. Gertrude. D. Wittgenstein on Foundations, (Humanities Press International, ۱۹۸۹)
۱ ـ دانشجوی دكتری فلسفه تطبیقی مركز تربیت مدرس دانشگاه قم.
* مراد از "PI" كتاب Philosophical Investigation ویتگنشتاین و مراد از شمارههای جلوی آن شماره بندهای این كتاب است.
۲- استرول در فصل ۶ تحت عنوان «یافتن آغاز» امتیازات این سبك، كه به آن عنوان "broken text" (=متن منفصل) میدهد، را به تفصیل شرح میدهد.
۳- كانوی میگوید (pp. ۸۳-۸۵) همانطور كه در نظر هایدگر انسان با موجودات و اشیاء دیگر در تماس است و این تماسبدوی چیزی از نوع معرفت نیست، بلكه سر و كار داشتن دلمشغولانه فرد با آنچه در درگیریهای روزمرهاش با جهان خود مییابد است. یعنی آشنایی اصلی ما با امور از نوع تأمل نظری نیست، بلكه از نوع مراوده واقعی و بیرونی است. به همین ترتیب ویتگنشتاین نیز معتقد است كه انسانها در قالبی از معانی و فعالیتها سكنا دارند كه بنحو بنیادی، جهان آنان را میسازد.
* مراد از OC كتاب On Certainty ویتگنشتاین و مراد از شمارههای جلوی آن شماره بندهای این كتاب است.
- ۴philosophical occasions.
۵- برای موارد دیگر ر.ك : ۷۷، ۷۸، ۴۴۸، ۴۵۵ و بندهای ۶۵۱ـ۶۵۸.
۶- باید توجه داشت كه مراد خود اصول متعارفه ریاضی نیست كه نامدلل بودن آنها معلوم است، بلكه مراد باور بین این قضایا و ادعای من نسبت به آنهاست كه برای آن دلیلی ندارم. شاید فراموش كرده باشم و ۲+۲ مساوی با ۴ وضع نشده باشد.
نویسنده:مینو حجت
منبع:فصلنامه نامه مفید، شماره ۳۶
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست