یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


تاریخ ، بهانه است


تاریخ ، بهانه است
ساخت سریال تاریخی، در مقایسه با سریالهای دیگری که برای تلویزیون ساخته می شود، کار دشوارتری است و یکی از این سریالهایی که جدیداً به عنوان سریال تاریخی از تلویزیون پخش می شود، مجموعه «سالهای برف و بنفشه» است.
مهمترین نکته ای که در خصوص تولید و پخش چنین سریالی باید در نظر داشت، نمایش اتفاقاتی است که در خرداد ماه سال ۴۲ رخ داد و حوادثی که پیرامون این واقعه مهم تاریخی شکل گرفت.
با توجه به اینکه بسیاری از تاریخ نگاران معتقدند که نطفه انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران در واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲ شکل گرفت، اما اینکه تا به حال فیلمی در این رابطه ساخته نشده، نشانه ضعف بزرگ فیلمسازان ما در این عرصه است.
شاید برخی از منتقدان سختگیر از این سریال انتقاد کنند که این فیلم بیش از اینکه به حوادث ۱۵ خرداد سال ۴۲ و روزهای نزدیک به آن پرداخته باشد، با ایجاد یک مثلث عشقی یا کینه جویی های یک تیمسار ارتش، به داستان سازی و پیشبرد داستان سریال پرداخته است. البته تا حدی می توان این ایراد را بر سریال وارد دانست، اما باید پذیرفت که فیلم تاریخی، کتاب تاریخ نیست و مخاطبان یک سریال تلویزیونی نیز آنقدر با حوصله نیستند که حوادث تاریخی را دقیقاً آن گونه که اتفاق افتاده، دنبال کنند.
بنابراین یک اصل همواره در ساخت چنین فیلمها یا سریالهایی وجود دارد و آن، ایجاد جذابیت حاشیه ای یک داستان تاریخی برای مخاطب عام است و وجود داستانهای فرعی تا حد زیادی این جذابیت را ایجاد می کند، بخصوص اینکه پای داستانی عاشقانه در میان باشد. سریال «سالهای برف و بنفشه» نیز با ایجاد چند داستان فرعی در کنار داستان اصلی خود سعی کرده تا بیننده را تا هر جا که می تواند با خود همراه کند.
نکته ای که در خصوص داستان اصلی این سریال می توان ذکر کرد، آن است که ماجراهای مربوط به قیام پانزده خرداد، جزو داستانهای فرعی سریال قرار گرفته و داستان زندگی مهندس فلاح و حوادثی که برای او در مواجهه با آدمهای مختلف ایجاد می شود، داستان اصلی سریال واقع شده؛ یعنی قیام ۱۵ خرداد سال ۴۲، دستمایه ای است که بر زندگی شخصیت اصلی سریال اثر گذار می شود و برای او تعیین مسیر می کند.
هر چند که پرداختن به یک مقطع تاریخی مشخص در تاریخ سیاسی اجتماعی ایران در صدا و سیما و در یک سریال تلویزیونی، اتفاق فرخنده ای است که تا قبل از این کمتر به آن پرداخته شده بود، اما این سریال نیز چندان بدون اشکال نیست.
نخستین اشکالی که در این سریال بیش از همه به چشم می آید، مربوط به گریم ها، فضاها و لباسهای شخصیتهای سریال است. در طراحی لباس و صحنه این سریال به هیچ وجه دقت نظر لازم انجام نگرفته و در بسیاری از موارد، تطابق تاریخی طراحی لباسها با آن مقطع تاریخی به چشم می آید.
به طور مثال در صحنه ای که یک موتورسیکلت سوار برای گمراه کردن مأموران، مقابل خانه مهندس فلاح می ایستد، موتورسیکلتی که در این صحنه به کار گرفته شده، کاملاً امروزی است و هیچ شباهتی به موتورسیکلت چهل و چهار سال پیش ندارد. گریم چهره شخصیتهای سریال نیز هیچ شباهتی به آرایش مو و صورت در دهه ۴۰ ندارد و بیننده در برخی موارد احساس می کند که شاهد داستانی است که در روزگار معاصر اتفاق می افتد.
شخصیت پردازی در این سریال نیز بسیار ابتدایی و خام دستانه است، چون آدمهای خوب، بیش از اندازه خوب و سفید هستند و آدمهای بد، بیش از اندازه بد و سیاه و در این میان خبری از شخصیتهای خاکستری نیست، در حالی که در دنیای واقعی شخصیت آدمها به این شکل و با این کنتراست به چشم نمی آیند و با توجه به فضای رئالیستی سریال، انتظار می رفت که به این موضوع بیشتر توجه شود .
هر چند وجود یک پیش زمینه تاریخی برای این شخصیتها تا حدی ایجاد هویت کرده است که این مورد نیز، بیشتر مربوط به فضای تاریخی فیلم است و همین پیش زمینه باعث شده که بر خلاف بسیاری از سریالهایی که هم اکنون از تلویزیون پخش می شود و در آن همه چیز بدون شناسنامه است، همین فضای تاریخی بتواند شناسنامه جغرافیایی و تاریخی مناسبی برای شخصیتهایش ایجاد کند تا شخصیتها بُعد بیشتری پیدا کنند .
با این حال در برخی موارد، شخصیتهای کلیدی بخوبی تعریف نشده اند؛ به طور مثال شخصیت انقلابی که وارد روستا می شود و سعی در آگاهی دادن به مردم دارد، بی هویت به نظر می رسد و توضیحات کافی درباره زندگی گذشته او به بیننده داده نمی شود و شخصیت او بیش از اینکه انقلابی به نظر برسد، شبیه یک آشوبگر تصویر شده است.
در خصوص اهداف او نیز توضیح درستی داده نشده و مشخص نمی شود که چرا مردم تا این اندازه تحت تأثیر او قرار می گیرند. به بیان دیگر، شخصیت انقلابی فیلم که شخصیتی کلیدی در سریال به شمار می رود، بسیار ناشناس به نظر می رسد و به هیچ وجه جذابیتهای لازم برای باورپذیری نقش خود در نزد مخاطب را نمی یابد.
از حیث بازی نیز، سریال با افت و خیزهای زیادی همراه است. به طور مثال جهانگیر الماسی به عنوان منفی ترین شخصیت سریال بر خلاف شخصیتهای مثبت آن (از جمله «سام درخشان» که بازی بسیار سطحی و بدی دارد) بازی قابل قبول و جذابی از خود به نمایش می گذارد؛ یعنی آن طور که بر روی شخصیتهای منفی سریال مانور داده شده، شخصیتهای مثبت، فقط خوبند. همین!
به طور مثال درباره سالهای تحصیل مهندس فلاح در خارج از کشور هیچ توضیحی داده نمی شود و یا در نوع رفتار او و گفتارش بسختی می توان یک مهندس از خارج برگشته را تشخیص داد.
بدون شک اگر تحقیقات تاریخی بیشتری برای ساخت این سریال انجام می گرفت و در طراحی صحنه و دکور آن دقت نظر بیشتری اعمال می شد، سریال «سالهای برف و بنفشه» می توانست کار بسیار بهتری باشد و تبدیل به اثری ماندگار در تلویزیون شود.
نرگس خرقانی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید