دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

زنبورکی در دست استاد هندی


زنبورکی در دست استاد هندی
در كتابچه مخصوص آمده است: اول بار كه یك عروسك‌ساز از هند به تهران آمد و وارد دارالخلا‌فه ناصری شد قصه <عاقبت طیران> را ساخته بود با عروسك‌ها. شاه كه هنوز خیلی جوان بود به تماشا دل بست. شبی در نارنجستان [محلی بین اندرونی و بیرونی حرم شاه ] صحنه آراستند و او هم نشست و همه را ساكت كرد و خوب به آن اتاقك چشم دوخت. نوشته‌اند كه شاه مدتی از آن تماشا در فكر فرورفت و بعد رفت پشت جعبه و به استاد هندی فرمان داد در حضورش بازی بسازد و چندان كه دید او با چه مهارت با حركات انگشت خود، نخ‌هایی را كه عروسك‌ها به آن متصلند می‌گرداند، از پشت صحنه بیشتر خوشش آمد تا جای تماشاگران.
از جمله حكایت‌ها كه می‌گویند این است كه ناصرالدین‌شاه بعد از آن به دفعات به وزیران و صدراعظم و دیگران می‌گفت ما هم باید بتوانیم مانند استاد هندی با مهارت نخ‌ها را چنان بكشیم و بداریم كه مردم همان كنند كه ما می‌خواهیم اما تماشاگران ما را نبینند و حواسشان به حركات عروسك منعطف باشد.پیداست كه نه او و نه هیچكدام از پنج شاهی كه بعد از او بر تخت سلطنت ایران نشستند نتوانستند مردم را عروسك كنند و نخشان را در دست بگیرند.
این ماجرای شهرام جزایری و فرار وی از زندان، یكی از هزاران حكایتی بود كه در هر نقطه عالم رخ می‌داد نگاه‌ها را به سمت خود می‌خواند و توجه‌ها را جلب می‌كرد؛ از ابتدا تا انتها عادی بود؛ نه چنانكه برخی تصور كرده‌اند. او تنها كسی بود كه با شناخت سوراخ‌های قانونی و غیرقانونی، در مدتی كوتاه به ثروتی كلا‌ن رسید، نه ایران تنها نقطه دنیاست كه چنین امری در آن روا می‌شود و نه چنانكه برخی تصور كردند فرار وی از زندان نشانه بی‌آبرویی نظام بود، كه اگر چنین بود تمام نظام‌های دنیا بی‌آبرو بودند. در خبرها آمده كه بیش از هزار زندانی خطرناك كه طی ۱۰ سال گذشته در آمریكا از زندان فرار كرده‌اند، هنوز پیدا نشده‌اند. پس فرار زندانی امری عادی است در جهان از اول پیدایش زندان تا به حال.اینك می‌توان پرسید پس چیست پشت سر این ماجرا كه هر كس درباره آن سخن می‌گوید چشمكی در صورتش ظاهر می‌شود.
از ابتدا تا انتها. از لحظه دستگیری و تیتر تمام صفحه كیهان <رشوه به ۱۶۰ نماینده مجلس> تا زمانی كه فیلمی‌پخش شد كه وی را با صورت سائیده [ از چه‌؟] در هواپیمایی اختصاصی نشان می‌داد و صدایش پخش می‌شد كه می‌گفت توسط سربازان گمنام امام زمان دستگیر شده است. مهم‌تر اینكه پس چیست در این ماجرا كه كسی مانند این نویسنده كه تلا‌ش دارد به طرح توطئه آلوده نشود و ادعا دارد كه از آخرین كسان است كه گمان دیگر درباره ماجراها می‌برد، وقتی مانند امروز می‌خواهد در این باره بنویسد با حكایت <عروسك خیمه شب‌بازی> و دارالخلا‌فه ناصری آغاز می‌كند.اولین دلیلش آغشته شدن اتهامات شهرام جزایری به مسائل سیاسی است.
از همان اول كه او در عین سلا‌مت فرز و چالا‌ك در دادگاهش حضو ر یافت در حالی كه به درست قوه قضاییه اجازه نمی‌دهد كه اتهام‌های اثبات نشده - اعم از كیفرخواست و یا دفاعیه و ادعاهای متهم - از تلویزیون پخش شود. حتی در ممالكی كه همه چیز را از رسانه ملی می‌توان پخش كرد، دادگاه‌ها را نمی‌توان مگر با شروطی كه یكی هم همین است كه چشمك‌ساز باشد.او به زندان رفت و در همه این سال‌ها، گهگاه از نوع زندانی كشیدنش، از نحوه زندگی اش و از داستان ثروتش خبرها منتشر می‌شد ولی مگر عاقل به شایعات توجه می‌كند. تا زمانی كه افشا شد كه شب عیدی او سرگرمی تازه آفرید ملت را؛ فرار از راه دادگاه.
چند روزی خبر اول بود و گمانه زنی‌ها بازی‌های خبری انحرافی در سایت‌های اینترنتی و همه مشغول بازی دزد فراری كه انگار باستركیتون بازی می‌كرد و پاسبان به دنبالش و همه شهر - در اینجا كشور - هم بی اختیار به دنبال پاسبان. و از آنجا كه این‌گونه سریال‌ها باید همیشه خوش عاقبت باشد، در شب عید، خبر خوش دستگیری او هم رسید از <یكی از شیخ نشین‌های جنوبی.> ولی سخنگوی قوه قضاییه درست گفته است كه این ماجرایی عادی است و در همه دنیا نمونه دارد. ‌ به گمانم همین یك دلیل كه پرونده از اول به سیاست آلوده شد كافی است كه تا نام جزایری می‌آید چشمك به چشم‌ها آید. چه رسد كه وی از آن بازیگران است كه هر كس او را ‌[یا تیپی را كه او نمایندگی‌اش می‌كند] می‌شناسد می‌داند كه به همان حال است كه اغلب جوانانی كه به موفقیت دست می‌یابند گمان می‌كنند كه از زیركی توان آن دارند كه همه غیرممكن‌ها را ممكن كنند و همین سرنگونشان می‌كند؛ همین به دامشان می‌اندازد؛ همین آنها را به <زنبوركی> بدل می‌كند.نوشته‌اند كه ناصرالدین شاه وقتی شرح كار بازی‌ساز هندی می‌داد می‌گفت <استادی هندی بجا، نخ‌ها و چوبدست و حركت دست هم درست، اما زنبوركی با آن لا‌غری كه داشت موجود دیگری بود. استاد انگشت نجنبانده می‌جهید و می‌جست و از این سوی جعبه به آن سو می‌پرید. اصلا‌ خوش دست بود و استاد هندی را به ذوق می‌آورد كه او را بجهاند. كلمه در دهان استاد نگشته او ادایش می‌كرد. این عروسك را استاد ازل ساخته بود تا در چنین خیمه شب‌بازی‌ای نقش بگیرد؛ به همه كار می‌آمد.>
مسعود بهنود
منبع : روزنامه اعتماد ملی