چهارشنبه, ۲۷ تیر, ۱۴۰۳ / 17 July, 2024
مجله ویستا

سیاست خارجی تکثرگرا


سیاست خارجی تکثرگرا
هر چند دیپلمات های ایرانی و مذاكره كنندگان هسته ای طی دو سال گذشته موفق شده اند با مهارت و كارایی قابل توجهی ضمن فرسایشی كردن بحران، رویارویی نهایی بین طرفین درگیر را به تاخیر اندازند، اما قراین و شواهد نشان می دهد كه سرانجام بحران به مراحل نهایی خود وارد شده و دو طرف در پس دو سال مذاكره به نقطه ای رسیده اند كه می بایستی فارغ از سیاسی كاری و مشی دیپلماتیك به این سئوال پاسخ روشن دهند كه آیا ایران به عنوان یك كشور عضو سازمان ملل می تواند دانش هسته ای و فناوری و تجهیزات لازم را برای استفاده از انرژی نهانی طبیعت داشته باشد یا نه. پاسخ طرف اروپایی مذاكرات كه به نمایندگی از جهان غرب كنترل این گفت وگوها را دراختیار دارد چندان دور از ذهن نبود. به ویژه در شرایط سیاسی جدید ایران كه پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری موجبات تمركز افزون تر قدرت را در اختیار اصول گرایان فراهم آورده. لذا وقتی كه مشخص شد در متن پیشنهادات اروپا در لفافه ای از جملات دیپلماتیك و سیاسی، مخالفت قدرت های اروپایی با هر گونه فعالیت هسته ای ایران بیان شده كمتر تحلیلگری شگفت زده شد.در این شرایط آنچه از بیشترین اهمیت برخوردار است پی بردن و ریشه یابی دلایل رفتار اخیر كشورهای اروپایی و درك صحیح علل عملكرد فعلی این كشورهاست كه موجب شده مذاكرات ایران و اروپا به رغم اهمیت زیاد برای دوطرف در آستانه ناكامی كامل قرار گیرد. حال اگر سیاستگزاران و سیاستمداران ایرانی تحلیل درستی از ریشه های تفكر كشورهای غربی و چگونگی تلقی آنان از نظام بین الملل و رابطه آن با ساخت سیاسی داخلی كشورها داشته باشد، عبور از بحران فعلی و حتی دستیابی نهایی به فناوری هسته ای امكان پذیر و قابل دسترسی به نظر می رسد. درست برعكس حالت پیش گفته، عدم شناخت شرایط فوق خطرات جدی و قابل توجهی را برای امنیت ملی و شرایط اجتماعی و سیاسی كشور به بار خواهد آورد. خطراتی كه شاید امكان جبران آن نیز به سادگی میسور نباشد.در اینجا و در مجمل ترین بیان علت عملكرد اروپا در ماه های اخیر و توجه بیش از اندازه آنان به شرایط داخلی ایران جهت ارائه پیشنهادات و در نهایت ارائه پیشنهادات غیرقابل قبول از سوی این كشورها، ریشه در تلقی غرب از رفتار سیاست خارجی كشورها در نظام نوین بین المللی و چگونگی حفظ امنیت جهانی در این نظام دارد. در توضیح مراتب فوق نیاز به بررسی مختصر نظام سرمایه داری و متعاقب آن بررسی عملكرد این نظام در ۶۰ ساله اخیر است. دوره ای كه با تقابل جدی این سیستم با اتحاد شوروی در اولین سال های دهه ۵۰ آغاز شد و با فروپاشی این كشور در پایان قرن شرایط جدیدی را در عرصه نظام بین الملل پدید آورد.در ابتدای بحث باید گفت كه در تئوری و در عرصه عمل نظام سرمایه داری یك نظام منسجم و متشكل است كه همچون تمام نظام های سیاسی، اجتماعی در پی توسعه و گسترش خود و دستیابی به مرزهای جدید است. لیبرالیسم تمام عیار شرط اصلی عضویت در این سیستم به شمار می رود و به رغم اینكه دكترین حاكمیت محدود در آن برقرار نیست، كشورهای عضو جایگاه خود را در سیستم پذیرفته و بر این اساس و در مسیر راهبردهای دیكته شده توسط رهبران سیستم حركت می كنند. كشورهای انگلیس و آمریكا كه طی ۵/۲ قرن گذشته به ترتیب رهبری این نظام را برعهده داشته اند، از جایگاه ویژه ای در داخل سیستم و خارج از آن به عنوان رهبر سیستم برخوردار بوده و هستند. تمام برخوردهایی نیز كه در طی دو قرن گذشته در داخل سیستم سرمایه داری رخ داده، نه به علت تعارض اجزای اصلی سیستم كه به علت انحراف برخی از اعضا از اصول لیبرالیسم بوده است. چنانچه در تمام این مدت طولانی هیچ برخوردی بین كشورهای دارای سیستم سیاسی لیبرال رخ نداده به نحوی كه آخرین جنگ بین دو كشور با نظام های پیش گفته جنگی بوده كه در سال ۱۸۲۰ بین بریتانیا و آمریكا رخ داده، در تمام این مدت دو و نیم قرن كشورهای سرمایه داری در داخل سیستم با رعایت سلسله مراتب و البته با تلاش برای ارتقای جایگاه به حیات خود ادامه داده اند. تلاشی كه منافع كشور و سیستم را توامان تامین كرده است.از طرف دیگر نظام بین الملل طی دهه ها و قرون گذشته شرایط و ویژگی های متفاوتی را تجربه كرده و از نظام موازنه قوا به نظام دوقطبی و از نظام دوقطبی به نظام تك قطبی در شرایط فعلی تغییر كرده است. بدیهی است در هر كدام از این شرایط چگونگی عكس العمل غرب كه نمایندگی سیستم سرمایه داری و شاكله اصلی قدرت جهانی را در تمام نظام های فوق دراختیار داشت، تفاوت های نمایانی كرده است. نظام دوقطبی انعطاف پذیر كه متعاقب خرابی های گسترده جنگ جهانی دوم و پایان عصر استعمار در دنیا حاكمیت یافته بود بر مبنای رقابت شدید و گسترده دو ابرقدرت با ویژگی های ایدئولوژیك متضاد شكل یافته بود كه موجب می شد چگونگی تعامل این دو قدرت بزرگ با سایر دولت ها در نظام جهانی، البته با صرف نظر از كشورهایی كه متحد دو قدرت بوده و از ساختار سیاسی و ایدئولوژیك مشابه قطب اصلی قدرت در هر بلوك برخوردار بودند، نه بر اساس ویژگی های سیاسی و ایدئولوژیك كشور پیرامونی مورد بحث، كه بر اساس چگونگی روابط آنها با هر كدام از بلوك های متخاصم و دیدگاه رهبران این كشورها در زمینه نحوه تعامل ابرقدرت ها طرح ریزی می شد.در این شرایط مجموعه غرب به طور اعم و ایالات متحده به طور اخص به رغم ساخت سیاسی كاملاً لیبرال و توسعه یافته و جامعه باز از حكومت هایی با ساختار اقتدارگرا و عموماً ناتوان و البته وابسته و متمایل به غرب در بین دولت های جهان سوم حمایت می كردند. بخش عمده ای از این دولت ها، نظام های سنتی و واپس زده ای بودند كه اصولاً توانایی درك ماهیت غرب و شرق را نداشته و تنها بر اساس ویژگی های ظاهری این دو نظام سیاسی كه آن نیز عمدتاً نشات گرفته از ماهیت لیبرالیسم غربی و تغییرات تدریجی و غیرمحسوسی در آن بود، دشمنی با كمونیسم و حمایت و همسازی با غرب را پیشه كرده بودند. حكومت های سلطنتی، فئودال و قبیله ای كه در تمام مدت جنگ سرد متحد غرب محسوب می شدند، نمونه روشنی از این نوع حكومت ها بودند. بخش دیگری از این دیكتاتورها نیز نظام های وابسته ای بودند كه نفرت دیكتاتورهای حاكم بر این كشورها از كمونیسم بیشتر ناشی از انگیزه آنان جهت ثروت اندوزی و سوءاستفاده شخصی بود. انگیزه هایی كه شرایط لازم را برای وابستگی آنان به غرب فراهم آورده. غرب نیز تحت تاثیر فضای ویژه جنگ سرد، حمایت از آنان و حتی كمك برای به قدرت رسیدن آنان را در سرلوحه برنامه های خود قرار داده بود. به طور خلاصه ماهیت جنگ سرد و نحوه تعامل نیروها در آن و خصومت شدید مابین آنان موجب می شد كه نظام های سیاسی متعارض به ویژه نظام های سرمایه داری حمایت از حكومت هایی با ساختار متفاوت با خود را در پیش گیرند.
با حذف اتحاد شوروی از معادلات سیاسی و اقتصادی جهان و سقوط بلوك شرق، نظام سرمایه داری به نظام برتر سیستم بین الملل تبدیل شد و در نتیجه به طور طبیعی تمام دولت ها فعالیت در چارچوب سرمایه داری جهانی را آغاز كرده و توسعه دادند. در این مسیر هر چقدر سیستم سیاسی و اقتصادی كشورها بازتر و شفاف تر می شد، میزان هماهنگی آن با سرمایه داری جهانی بالاتر رفته، همسازی آن با سیستمی كه ایالات متحده در راس آن قرار داشت افزون تر می شد. ایالات متحده با توجه به سیر غالب بین الملل كه تمایل به همگرایی جهانی، گسترش تجارت و پرهیز از تنش های منطقه ای در آن وجه غالب را دربرداشت، تلاش كرد لیبرالیسم و سیستم سیاسی و فرهنگی ایالات متحده را به صورت سیستم هژمون بر جهان مسلط كند چرا كه در این صورت سود سیاسی و اقتصادی بیشتری نصیب این كشور می شد. البته پرواضح است كه توسعه دموكراسی در كشورها تبعات مثبت فراوانی را در بسیاری از آنها به بار خواهد آورد و توسعه اقتصادی و اجتماعی در شرق آسیا نمونه روشن چنین فرایندی است. فرایندی كه سود دوجانبه را برای جهان اول و سوم به بار خواهد آورد.اما برخورد هواپیما های تروریست های وابسته به القاعده به ساختمان های تجارت جهانی در نیویورك بعد جدیدی را به فرایند گسترش لیبرالیسم در جهان اعطا كرد. این بعد جدید و جهانی حضور و هماهنگی در سیستم «امنیت جهانی» و تلاش در جهت حل ریشه ای مسئله امنیت در جهان بود. هر چند حمله به برج های تجارت جهانی و سایر عملیات از این نوع واكنش های طبیعی، ساخت اجتماعی، قبیله ای و سنتی كشور های پیرامونی در مقابل هژمونی سرمایه داری جهانی بود كه بیشترین فشار را برای نظام ها و ساختار های واپس گرای آنها وارد می ساخت، اما حمایت گروه طالبان از این گروه ها و سابقه عملكرد تنش زای صدام حسین در دهه پیش كشور های غربی را متوجه خطراتی ساخت كه هماهنگی بین این گروه ها و نظام های اقتدار گرا و ماجراجو در جهان سوم می توانست برای آنان به همراه داشته باشد.لذا توجه كشور های غربی به اهمیت مسئله ساخت سیاسی داخلی در تامین ریشه ای امنیت جهانی جلب شد. در توضیح این معنی باید گفت كه لیبرالیسم ویژگی های مشخصی را به تمام ابعاد سیاسی كشور های دارای آن اعطا می كند و كشور هایی كه برپایه اندیشه لیبرال هدایت می شوند در سیاست خارجی از الگویی پیروی می كنند كه همسازی با نظم مسلط جهانی و عدم ماجراجویی ویژگی اصلی آن است. در واقع اگر سیستم دموكراسی لیبرال را یك سیستم بالنسبه محافظه كار بدانیم كه تغییرات شدید را برنمی تابد و مطالبات مردمی را به تدریج و در طول زمان و البته در جهت منافع مردم تعدیل و تبلور می بخشد، می توان دریافت كه همین ویژگی ها به بخش خارجی سیاست نیز تسری یافته و سیاست خارجی كشور هایی با سیستم پیش گفته، سیاستی فنی، منعطف و محافظه كار است كه بنا به تمایل و خواست همیشگی افكار عمومی از اقدامات ساختار شكنانه و ماجراجویانه دوری می گزیند.در واقع صدام حسین و گروه طالبان به عنوان شاخصه های خشن ترین دیكتاتوری های جهان حاضر ثابت كردند وقتی سیاست خارجی از عقل جمعی تبعیت نكرده بر هوس های فردی یك دیكتاتور پایه ریزی شود، می توان انتظار هرگونه عمل نابخردانه، جنجال آفرین و تنش زا را داشت. این مسئله همان موقعیتی است كه از فردای فروپاشی برج های تجارت جهانی نیویورك در اذهان سیاستگزاران پدید آمد و رشد یافت. در واقع در شرایط جهانی پس از ۱۱ سپتامبر سیستم های اقتدارگرا كه بر تمایلات یك فرد و گروه تكیه دارند نه به عنوان یك مشكل سیاسی یا اقتصادی، بلكه به عنوان یك خطر امنیتی برای صلح منطقه ای و جهانی تلقی شد.
از اینجا می توان علت مخالفت قاطع كشور های غربی را از دسترسی ایران در شرایط ناشناخته داخلی به هر نوعی از فناوری هسته ای درك كرد. در این كه ایران در سال های پس از انقلاب اسلامی كشوری خارج از سیستم سرمایه داری بوده و دارای جایگاه ارتباطات بین الملل ویژه است، هیچ شكی نیست و در اینكه این جایگاه و ارتباطات ویژه موجب اختلافات جدی غربی با ایران شده نیز نباید تردیدی داشت. اما باید توجه كرد كه در تمام موارد پیش از این ایران نه تهدیدی امنیتی كه مخالفی سیاسی و اقتصادی بود. با مخالف سیاسی می توان و می بایستی مذاكره كرد و در مسیر مذاكره نیز تبادل هرگونه امتیازی مقبول است. اما موضوع انرژی هسته ای از دیدگاه اروپاییان نه یك مضمون سیاسی كه موضوعی دقیقاً امنیتی است. اروپا می تواند ایران دارای تكنولوژی هسته ای را تحمل كند اما پیش از آن باید به نظام سیاسی ایران اعتماد كرده از وجود دموكراسی برگشت ناپذیر در آن مطمئن شود. باید دانست كه مخالفت امروز اروپا با دستیابی ایران به فناوری هسته ای در شرایط امروز تبدیل به یك مسئله غیر قابل مذاكره سیاسی شده است كه به ویژه از طرف اروپا كمتر چشم اندازی برای انعطاف در مسیر آن وجود دارد.در نهایت به نظر می رسد در شرایط امروز ایران و برخلاف دیدگاه های رایج در ایران زمان و خرید آن مهم ترین نیاز در مذاكرات هسته ای با غرب به شمار می رود. ساختار سیاسی ایران اگرچه با یك ساختار لیبرال متفاوت است، اما چگونگی رفتار نظام سیاسی ایران طی دهه گذشته نشان از نوعی تكثر گرایی نهادینه در آن دارد كه فرهنگ سیاسی امروز ایران تخطی از آن را جایز نمی شمارد. لذا به نظر می رسد به مرور زمان و با زائل شدن تاثیر تبلیغات زمان انتخابات و آشكار شدن مشی عمومی و كلی نظام سیاسی اعتماد به ایران و ساخت سیاسی آن در محافل سیاسی و استراتژیك جهانی افزایش خواهد یافت. در این شرایط مذاكرات هسته ای نیز به خودی خود از حالت جمود و انفعال خارج شده و با افزایش اعتماد نظام بین الملل به ایران مذاكرات نیز روال طبیعی خود را ادامه خواهد داد. در اصول نیز سیاست و دیپلماسی اموری هستند كه از عجله و شتابزدگی بیشترین آسیب را می بینند.
مرتضی شربیانی
منبع : روزنامه شرق