چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

"انقلاب در بحران"


"انقلاب در بحران"
كارنامه و خاطرات جناب آقای هاشمی رفسنجانی در سال ۵۹ با عنوان "انقلاب در بحران" علاوه بر روشن ساختن نكات تاریخی بسیار، زمینه تحقیق و مطالعه‌‌ای عمیق را دربارهٔ چگونگی خروج انقلاب اسلامی از یكی از بحرانهای جدی پیش روی خود در این سال، فراهم می‌آورد. در سال ۵۸ بلافاصله بعد از موفقیت آقای ابوالحسن بنی‌صدر در ایستادن بر سكوی ریاست جمهوری كشور، تلاشهای وسیع و همه جانبه‌ای صورت گرفت تا با تكرار یك تجربه تلخ تاریخی، برای چندمین بار خیزش سراسری ملت علیه استبداد و سلطه بیگانه به بیراهه كشانده شود و ناكام بماند. بدین منظور جمعی به صورت تشكیلاتی و انفرادی به سرعت در اطراف رئیس‌جمهور گرد آمدند و جماعتی نیز به حزب جمهوری اسلامی نزدیك شدند تا با استفاده از این دو نماد، تضاد آشتی ناپذیری را به جامعه تزریق كنند.
هرچند صاحب و راوی این خاطرات به عنوان شخصیتی نادر و نامدار در تحولات نیم‌ قرن اخیر كشور، تلویحاً یاران رهبری انقلاب در حزب جمهوری اسلامی را عامل اصلی خروج از این بحران معرفی می‌كند، اما نامه‌نگاریهای محرمانه فردی و جمعی این عزیزان از یك سو و عملكرد رهبری انقلاب كه حتی نزدیكترین یارانش در تجزیه و تحلیل دقیق آن درمی‌مانند از سوی دیگر، زمینه¬ای را برای قضاوت همه‌جانبه اهل مطالعه و تحقیق فراهم می‌آورد و بر آنان روشن می‌سازد كه كدام تدبیر توانست چنین بحرانی را با حداقل هزینه متصور مهار سازد. آیا نگرانیهای درست و بحق بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی و عملكردهای ناشی از آن موجب خروج نظام نوپای ملت ایران در این سال از یكی از پیچیده‌ترین بحرانهای سیاسی شد؟ كدام تمهیدات توانست پدیده‌ای را كه جنبش‌های سدهٔ قبل از انقلاب اسلامی را زمین‌گیر كرده بود، مهار كند؟ دستكم امروز بر پژوهشگران بخوبی روشن است كه آنچه توانست بُعد ضد استعماری نهضت مشروطیت را بعد از پیروزی ملت، از آن بستاند و نیز در جریان جنبش ملی شدن صنعت نفت، امكان بازسازی نیروهای زخم خورده انگلیسی را فراهم آورد، طراحی‌های حسابگرانه برای قطبی كردن شدید جامعه و تقسیم آن به دو طیف روشنفكران و طرفداران آنها از یكسو و نیروهای مذهبی با محوریت روحانیت از سوی دیگر بود.
شاید آنچه امروز برای خواننده كتاب "انقلاب در بحران" تا حدودی قابل هضم نباشد، مشاهده و دریافت دیدگاههای محرمانه آن ایام صاحب خاطرات دربارهٔ عملكرد رهبری انقلاب بدون هیچ‌گونه پاورقی یا توضیح است. نامه انتقادی و محرمانه آقای هاشمی‌رفسنجانی در تاریخ ۲۵/۱۱/۵۹ به امام از موضع شاگردی برجسته و سختكوش به استاد خویش قابل فهم و درك است. افشای این گونه انتقادات تند و تیز از امام، ادعای آیت‌الله منتظری در مورد اینكه هیچ‌كس جرأت انتقاد از ایشان را نداشت كاملاً سست می‌سازد: "ظرفیت انتقادپذیری ایشان نسبت به مشكلات نظام كم بود"(خاطرات آیت‌الله منتظری، ص۴۴۷) بر خلاف این ادعا، امام نه تنها آقای هاشمی را از خود دور نمی‌سازد، بلكه احترام فوق‌العاده‌ای نیز برای وی قائل می‌شود كه در اظهار نظرهای ایشان نسبت به این شاگرد، بخوبی منعكس است. در نامه مورد اشاره، شاگرد، استاد خویش را تلویحاً به آسایش‌طلبی و تأثیرپذیری از تبلیغات اغیار متهم می¬سازد و این كه امام در زمینه مورد اشاره قاطعیت و صراحت لازم را در هدایت انقلاب ندارد: "آیا رواست كه همه گروه دوستان ما به اضافهٔ اكثریت مدرسین و فضلای قم و ائمهٔ جمعه و جماعات و... در یك طرف اختلاف و شخص آقای بنی‌صدر در یك طرف و جناب‌عالی موضع ناصح بی‌طرف داشته باشید؟ مردم چه فكر خواهند كرد؟ و بعداً تاریخ چگونه قضاوت می‌كند؟... گاهی به ذهنم خطور می‌كند كه تبلیغات و ادعاهای دیگران شما را تحت تأثیر قرار داده و قاطعیت و صراحت لازم را- كه از ویژگیهای شما در هدایت انقلاب بوده- در موارد فوق‌الذكر ضعیف‌تر از گذشته نشان می‌دهید، بسیاری از مردم هم متحیرند كه چرا امام قاطع و صریح در این مسائل سرنوشت‌ساز صراحت ندارند."(صص۳۶۶-۳۶۴) آقای هاشمی همچنین در زمان تدوین كتاب (سال ۸۴) در ذیل این نامه تاریخی می‌نویسد: "البته علی‌رغم صراحتی كه در بیان نظرات، در این نامه بود، امام همچنان ترجیح دادند كه میانهٔ كار را بگیرند. به همین علت این نامه در آن شرایط خاص، تغییری در مواضع ایشان نداد."(ص۳۶۶)
این ‌كه آقای هاشمی در سال ۸۴ هیچ‌گونه اشاره‌ای به تدبیر امام در حل این مسئله پیچیده و دشوار نمی‌كند بدین معنی است كه وی همچنان با اعتقاد به صحت انتقادات خود از عملكرد امام، تلاش دارد دستكم در این زمینه پافشاری خود و سایر عزیزان بنیانگذار حزب جمهوری اسلامی را به عنوان عامل وقوف امام از درستی مواضعشان، در تاریخ به ثبت رساند. اما برای روشن شدن حقیقت لازم است بر این نكته تأكید ورزیم كه امام از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با آگاهی از وجود زمینه‌های قوی و گسترده قطبی شدن جامعه، بر این مهم عنایت خاص داشت تا بهانه‌ای برای تشدید این زمینه‌ها فراهم نیاید. برای نمونه، در مورد شورای انقلاب، با وجود محرمانه بودن هویت اعضای آن تأكید فراوان داشتند روحانیون وجه غالب را در آن نداشته باشند و حتی نقش پررنگ و حساسیت برانگیزی در امور جامعه ایفا نكنند: "تفكر امام از آغاز شروع نهضت، این بود كه روحانیت در كار اجرایی كمتر شركت كند و فقط ناظر و پشتوانهٔ امور باشد. ایشان، حضور روحانیت را در شورای انقلاب كه متشكل از روحانیون و غیرروحانیون بود، كافی می‌دانستند... البته ایشان معتقد بودند حضور روحانیون در دستگاه قضائی مسأله دیگری است...".(انقلاب و پیروزی، هاشمی رفسنجانی، كارنامه و خاطرات سالهای ۸-۱۳۵۷، به كوشش عباس بشیری، ص۴۱۲)
در جریان برگزاری اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری، حزب جمهوری اسلامی تلاش كرد امام را ترغیب به تغییر تدبیر خود كند: "چون سیاست حزب جمهوری اسلامی معرفی آیت‌الله بهشتی به عنوان كاندیدای حزب بود، من و آیت‌الله خامنه‌ای برای حل مشكل، در اوایل دی‌ماه، به قم رفتیم. امام كه می‌دانستند ما رفته‌ایم ایشان را قانع كنیم تا كاندیداتوری دكتر بهشتی را برای ریاست جمهوری قبول كنند، حضور ما را خیلی جدی نگرفتند و حتی ما را به اندرونی منزلشان نبردند، بلكه خودشان در وسط راهرو میان اندرونی و بیرونی، نشستند و ما را هم همان‌جا نشاندند و به حرفهای ما گوش دادند. ما اصرار می‌كردیم كه در این موقعیت درست نیست كه ما، روحانیت را محدود و ممنوع كنیم. ولی ایشان استدلال ما را نپذیرفتند و فرمودند: "من مصلحت نمی‌دانم."(همان، ص۴۱۲)
این تدبیر امام و اینكه مصلحت نمی‌دانستند روحانیت خود را در ابتدای انقلاب به سرعت درگیر امور اجرایی كشور كند چند دلیل داشت: اول اینكه از دوران پهلوی اول قدرتهای سلطه‌گر توانسته بودند بین قشر تحصیل‌كرده جامعه و روحانیت فاصله بیندازند و این فاصله طی سالیان دراز بدبینی جدی و عمیقی میان آنها ایجاد كرده بود. البته تلاش شخصیتهایی چون دكتر علی شریعتی تا حدی از این فاصله كاست، اما این جدایی به سرعت قابل ترمیم نبود. مرحوم شریعتی با علم به بیگانه شدن تحصیل‌كرده‌ها با روحانیت درصدد خنثی سازی تبلیغات مغرضانه سلطه‌گران برآمد و اعلام كرد: "در صدر همه نهضتهایی كه در برابر هجوم فرهنگی و حتی سیاسی و اقتصادی استعمار غربی عكس‌العمل ایجاد كرد و بپاخیزی و رستاخیزی به وجود آورد، چهره‌های علمای مترقی و شجاع و آگاه اسلامی را می‌بینید... من به شبه روشنفكرانی كه درباره مذهب اسلام و علمای اسلامی همان قضاوتهای صادراتی اروپایی را درباره قرون وسطای مسیحیت و كلیسای كاتولیك تكرار می‌كنند كار ندارم. آنها كه قضاوتهایشان كار خودشان و صادر شده از اندیشه مستقل و تحقیق و شناخت مستقیم خودشان است می‌دانند كه نقش علمای مذهبی، مذهب، مسجد و بازار در نهضت‌ها و انقلابات سیاسی صد سال اخیر چه بوده است... این كه می‌گویم روح و رهبری همه نهضتهای ضد امپریالیستی و ضد استعماری و ضد هجوم فرهنگی اروپایی را در نهضت‌های اسلامی، علما و متفكران بزرگ اسلامی به دست داشتند و گاهی حتی از اصل ایجاد كرده‌اند، یك واقعیت عینی است. در تمام جامعه‌های اسلامی كه در صد سال اخیر با تمدن جدید آشنا شدند و با مسائل اقتصادی و سیاسی و نظامی اروپا سر و كار پیدا كردند نگاه كنید، پای یكی از این قراردادهای سیاهی را كه در این قرن و بیش از یك قرن تدوین شده و این قراردادهای شوم استعماری كه در میان كشورهای اسلامی و آفریقا و آسیا با امپریالیسم منعقد گردیده، یعنی تحمیل گردید، زیر یكی از این قراردادها امضای یك عالم اسلامی وجود ندارد، متأسفانه و با كمال شرمندگی همه امضاها از تحصیلكرده‌های مدرن و "روشنفكر" و "امروزی" و "غیرمتعصب" و دارای "جهان‌بینی باز" و "امانیستی" و "مترقی" و غیرمذهبی است." (علی شریعتی، مجموعه آثار، شماره ۵، صص۸۳-۸۲)
مسلماً دفاع پررنگ روشنفكران اصیل مذهبی همچون مرحوم شریعتی از روحانیت و عملكرد شخص امام، در فضای فكری قشر تحصیل‌كرده تغییراتی به وجود آورده بود، اما چون كشور در آغاز رجعت جوانان به دین و فرهنگ ملی قرار داشت این دگرگونی نوپا می‌توانست با یك درگیری كاذب متوقف یا وضعیت اولیه مجدداً برقرار شود؛ بنابراین تدبیر امام در این زمینه دقیقاً به سبب آگاهی دقیق ایشان از شرایط اجتماعی بود و نباید شناخت قشر تحصیل‌كرده از روشنفكران پرآوازه بعد از عبور از این بحران، ما را دچار خطا سازد. در سالهای اولیه دهه شصت بسیاری از گروههای روشنفكری یا مخالف با اسلام فقاهتی، وابستگیهای خود را آشكار ساختند. ازجمله برخی از آنان سر بر آستان دیكتاتور بغداد ساییدند و از آنجا كه به خدمت دشمن متجاوز درآمدند، به طور كلی در میان ملت بی‌اعتبار گشتند. ارتباط شاپور بختیار با بغداد و دریافت كمك ۴۰ میلیون دلاری، آغاز ارتباط مسعود رجوی با طارق عزیز با تأیید بنی‌صدر - كه این گروه پرمدعا را متعاقباً عامل برخی از جنایات صدام ساخت - و ... واقعیتها را در مورد گروههای معاند با روحانیون عیان كرد. لذا طبیعی بود كه بعدها امام چندان بر نظر اولیه خود پافشاری نكنند. دلیل دوم امام بر منع روحانیت از دخالت گسترده در امور اجرایی احتمالاً تلاش ایشان برای حفظ جایگاه و موقعیت آنان در جامعه سنتی ایران بود. روحانیت به دلیل ارتباط تنگاتنگش با توده‌های محروم همواره در نهضت‌های عدالت‌خواهانه و ضد استعماری نقش پیشتاز را ایفا كرده است و قطعاً دخالت در امور اجرایی، نقش هدایتی این كانون مورد اعتماد آنها را زایل می‌سازد. این مقوله در شرایط كنونی با تغییراتی در روند امور در ربع قرن گذشته مورد توجه قرار گرفته است و اینكه امروز از جمع رؤسای سه قوه صرفاً ریاست قوه قضائیه روحانی است می‌تواند بازگشت به نظرات امام ارزیابی شود.
از جمله دلایل احتمالی دیگر، الگوی مدیریتی امام برای اداره كشور با استفاده از همه ظرفیتها بود. امروزه مدل مد نظر امام بتدریج در برخی جوامع مورد توجه قرار گرفته و بسیار بر كارآیی سیستم افزوده است. ایجاد نهاد رهبری در كنار مدیریتهای مؤسسات بزرگ صنعتی و اقتصادی برای برقراری رابطه قویتر با نیروی انسانی - به عنوان عامل تعیین كننده در هر پیشرفتی- از آن جمله است. در این سیستم، رهبری نقش اقناعی و تقویت باورهای پیش برنده را دارد و مدیریت اجرایی، حل و فصل مشكلات روزمره را پی می‌گیرد. امام در ابتدای انقلاب و قبل از اینكه چنین مدلی در جوامع صنعتی همچون ژاپن مورد توجه قرار گیرد، معتقد بودند كه ائمه جمعه و نمایندگان رهبری در سراسر كشور، بهتر است نقش هدایتی و انعكاس دهنده مسائل و مشكلات مردم را داشته باشند، مدیریتها نیز در تعامل منطقی با آنان به پیشبرد امور جامعه بپردازند. متأسفانه این الگو به دلایل مختلف ازجمله پرجاذبه بودن مسائل اجرایی نتوانست به صورت جامع به اجرا درآید.
به عنوان آخرین نكته در این زمینه باید نگاه فرهنگی امام به انقلاب را مورد اشاره قرار داد. از آنجا كه رهبری، انقلاب واقعی را در تحول فكری جامعه می‌دید، معتقد بود روحانیت از طریق تولید اندیشه و فكر و كمك به تقویت هویت فرهنگی انقلاب قادر خواهد بود بنیان و پایه استقلال همه جانبه كشور را تضمین كند، ضمن اینكه امور اجرایی در حوزه تبحر آنان نیست و در تعارض با نوآوری در اندیشه دینی است؛ مسئله‌ای كه غفلت از آن در سالهای گذشته تبعات جبران ناپذیری را به بار آورده است و اكنون با تأخیر به آن توجه می‌شود.در سالهای اولیه پیروزی نهضت اسلامی ملت ایران، گسترش توطئه‌ها موجب شد حفظ اصل چنین تحولی كه به رژیم استبدادی پایان داده و بیگانگان را از كشور رانده است، برای امام موضوعیت پیدا كند. لذا از برخی از دیدگاهها و نظراتشان در مورد مدل‌‌سازیهای خاص چنین نهضتی عدول كردند و قطعاً آنچه را بعدها و در شرایط ویژه به آن تن داده شد نمی‌توان به عنوان دلیلی بر غلط بودن راهكارهای اولیه پنداشت. در این ارتباط جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی از یك سو عوامل مؤثر در ایجاد بحران رویارو قرار دادن روحانیت و روشنفكران را در سال ۵۹ به صورت جامع مطرح نمی‌سازد و از سوی دیگر این‌گونه وانمود می‌كند كه بعد از وقوف امام بر صحت تشخیص بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی، ابتدا ایشان در برابر كژرویهای بنی‌صدر ایستادند و در نهایت منع خود را در مورد ورود روحانیت به امور اجرایی كشور برداشتند، حال آن‌ كه بر اساس شواهد بسیار این روایت بر واقعیت منطبق نیست.
جناب آقای هاشمی ابتدا با محدود جلوه‌گر ساختن ابعاد بحران، آن را در شخص بنی‌صدر خلاصه می‌سازد: "آیا رواست كه همه گروه دوستان ما به اضافه اكثریت مدرسین و فضلای قم و ائمه جمعه و جماعات و... در یك طرف اختلاف و شخص بنی‌صدر در یك طرف و جنابعالی موضع ناصح بی‌طرف داشته باشید؟" و به این ترتیب به نوعی حساسیت ویژه و تدابیر كلان امام را در حل این بحران بی‌دلیل جلوه‌گر می‌سازد، در حالی كه تنشها و درگیریهایی كه دستكم در همین كتاب گزارش شده‌اند نشان از وجود پتانسیلی جدی برای صف‌بندیها و دسته‌بندیهای كاذب دارند. برای نمونه، آقای هاشمی در این ایام خود متوجه خطر رویارو قرار گرفتن اقشار مختلف ملت بوده و در تلاش برای جلوگیری از تشدید بحران، در سخنرانی‌هایش اختلافات را عادی و طبیعی قلمداد می‌كرده است: "در دومین روز حضور در استان لرستان به بخش اَزنا از توابع این استان رفتم و در مسجد امام حسین (ع) این بخش، برای مردم سخنرانی كردم. در این سخنرانی به ضرورت اتحاد و همبستگی مردم مؤمن و انقلابی كشورمان اشاره و با نگاهی به اختلافات بین رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر، تاكید كردم: اختلاف بینش آن كسی كه در حوزه علمیه قم بزرگ شده با آن شخصی كه در دانشگاه یك كشور خارج رشد یافته، امری طبیعی است و نباید این اختلاف نظر، باعث رو در رویی اقشار ملت شود."(ص۴۰۰)
اما نكته‌ غیرقابل هضم برای خواننده كتاب این‌ است كه چرا آقای هاشمی در برخورد با ژرف‌نگری امام حاضر به پذیرش این واقعیت نیست كه اگر ایشان با قوت و شدت جلوی صف‌بندیها را نمی‌گرفتند، به هیچ وجه ماهیت كسانی كه قصد داشتند اقشار مختلف را رو در روی یكدیگر قرار دهند، برای ملت مشخص نمی‌شد، لذا امروز نیز راوی محترم حاضر نیست بر آنچه به عنوان زیر سؤال بردن تدابیر رهبری می‌توان از آن یاد كرد تكمله‌ای بزند: "من و جمع دوستانمان برخی از دلائل اختلاف با آقای بنی‌صدر را خدمت امام گفتیم. آقای بنی‌صدر هم دلائل خود را ارائه داد. همچنین آقای بازرگان نظراتش را گفت و پیشنهادهایی برای حل اختلافات داد... من در این جلسه همانند متن نامه‌ای كه چندی پیش برای امام نوشته بودم، مطالبم را خیلی صریح و روشن مطرح كردم و توضیح دادم كه اختلاف ما با آقایان بر سر آرمان‌ها و اهداف اسلامی و ملی انقلاب است و تاكید كردم كه اگر امام فعلاً مصلحت نمی‌دانند كه روی آن اهداف تكیه شود، صریحاً به ما بگویند و در این صورت مسئولیت عواقب آن را بپذیرند...".(ص۴۱۵)
آنچه در این ایام امام به مصلحت جامعه نمی‌دیدند دامن زدن به اختلافات و فراهم كردن زمینه‌ها و بسترهای لازم برای ایجاد شكاف میان ملت بود. نباید فراموش كرد كه بنی‌صدر در یك انتخابات پرشور در سال ۵۸ توانسته بود رای اكثریت جامعه را متوجه خود سازد. در سال ۵۹ اجتماعاتی كه وی در آن به سخنرانی می‌پرداخت بسیار پرشورتر و فشرده‌تر از مجالس عمومی شخصیتهای برجسته روحانی بود. حتی در شهرهای مذهبی چون دزفول این واقعیت به صورت ملموسی رخ می‌نمود. شهید بهشتی نیز در نامه خود به امام به این مسئله اذعان دارد كه افراد آگاه از ماهیت بحران‌سازان در اقلیت قرار دارند: "شاید برای شما شنیدن این خبر تلخ و دشوار باشد كه بسیاری از كسانی كه در طول سالهای اخیر در راه حاكم شدن اسلام اصیل بر جامعه ما كوشیده و رنجها برده‌اند و در طول این سالها به مقتضای طبیعت و ماهیت نظام اداری رژیم شاهی، در همه سازمانهای لشكری و كشوری همواره در اقلیت بوده و زیر فشار اكثریت غرب‌گرا یا شرق‌گرای حاكم بر این سازمانها به سر برده‌اند هم‌اكنون در جمهوری اسلامی هم كه امام در راس آن است و تنی چند از فرزندان امام نیز بخشی از مسئولیتها را برعهده دارند و مردم عزیز ما نیز در صحنه‌ها حضور دارند، دوباره تحت فشار همان اكثریت قرار گرفته‌اند. ولی این بار زیر حمایت همه جانبه رئیس جمهور و فرماندهٔ نیروهای مسلح با كمال تأثر و تاسف، این اقلیت مؤمن كه اگر حمایتش كنند، می‌رود كه اكثریت شود."(صص۴۰۶-۴۰۴) آیا رهبری كه توانست با هوشمندی و صبر و تحمل بسیار زیاد در مدت كوتاهی این اكثریت را بدون مداخله مستقیم و صرفاً از طریق فراهم كردن زمینه‌های تامل و تدبر به اقلیت تبدیل كند، شایسته چنین كنایه‌هایی است كه شاگرد در حق استاد روا می‌دارد: "ما در این مقطع زمانی از شورای عالی قضایی كه مسئولیت عظیمی به دوش آن است انتظار داریم كه مسامحه نكند و ما مسامحه را نخواهیم بخشید و از رهبر عظیم‌الشان‌مان، امام عزیزمان و این ذخیره الهی در این انقلاب مستضعفین به خاطر اخطارشان قبل از سخنرانی، تشكر می‌كنیم و به خاطر تذكرات و اخطارشان بعد از سخنرانی، ولی این را كافی نمی‌دانیم. ملت ایران و مقلدان امام كه نمی‌خواهند پیش از امام و با صدایی رفیع‌تر از صدای امام حرف بزنند، انتظار دارند كه در این حادثه عظیم، رهبری امام پیشاپیش آنها باشد."(ص۳۹۸) به طور مسلم آنچه در نهایت موجب شد امام در برابر خودمحوری‌های بنی‌صدر و فتنه‌انگیزیهای طیف اطراف وی موضع آشكار بگیرند، برخوردهای این چنینی آقای هاشمی با ایشان نبود؛ زیرا حتی توهین‌های آشكار نیز نتوانسته بود در صبر و شكیبایی امام تا رسیدن به مقصود، خللی وارد كند: "طی حادثه مشكوكی در شهر اصفهان، گروهی از اعضا و هواداران مجاهدین خلق و جمعی از مخالفان انقلاب كه توسط دفتر همكاریهای مردم با رئیس جمهور ساماندهی شده بودند، در تجمعی از هواداران رئیس‌جمهور با دادن شعارهایی علیه برخی از شخصیتهای روحانی، اقدام به پاره كردن عكس‌های امام و اهانت‌هایی به ایشان كردند. با پخش تصاویر این حادثه از تلویزیون آقای سیدجلال‌الدین طاهری، امام جمعه شهر اصفهان، در اعتراض به این تحركات [در تاریخ ۲۴ آذر ۱۳۵۹] بیانیه‌ای منتشر ساخت و از این شهر به قم هجرت كرد... در این میان آیت‌الله منتظری، پیشنهاد كرد كه در اعتراض به این حركتها، راهپیمایی سراسری [در روز ۲۷ آذر ۱۳۵۹] برگزار شود. این پیشنهاد به سرعت مورد استقبال احزاب و تشكلهای اسلامی و انقلابی قرار گرفت... در نهایت بار دیگر امام به میدان آمدند و با تشكر و قدردانی از احساسات و عواطف مردم و با توجه به حساسیتهای كشور، مجدداً تأكید كردند: "به خاطر حفظ وحدت اگر به من و یا عكس من اهانتی شده مردم عكس‌العمل نشان ندهند" و دستور دادند كه: از تعطیلی و راهپیمایی‌هایی كه قرار است به این عنوان انجام شود، صرف‌نظر نمایند و به رفع مشكلات و كارهای دیگری كه دارند بپردازند و حتی‌الامكان مردم را به آرامش و نظم دعوت كنند."(صص۳۱۵-۳۱۴)
جالب است بدانیم امام كه در مورد شخص خود این‌گونه عمل می‌كند، با وجود مضر دانستن مجادلات لفظی و سیاسی بعضاً اجازه می‌دادند بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی از خود دفاع كنند: "هنگام سخنرانی بنی‌صدر در مراسم هفده شهریور، ما در منزل شهید بهشتی بودیم و این سخنان را از طریق رادیو شنیدیم و البته سخت متاثر شدیم. همان جا به پیشنهاد جمع، تلفنی از حاج احمد آقا خواستم كه امام درباره جواب گفتن ما به آن اظهارات، نظر بدهند و جواب رسید كه امام فرمودند: "با توجه به تخلف بنی‌صدر از دستور حفظ حرمت دیگران، در جواب گفتن آزادیم". در مصاحبه‌ای كه یك روز بعد انجام شد، به ابعاد مختلف سخنان بنی‌صدر پرداختم و اشكالات آن را بازگو كردم...".(ص۲۰۱) واكنش‌ آقای هاشمی به برخی سرمقاله‌های "روزنامه انقلاب اسلامی" متعلق به بنی‌صدر از تریبون مجلس، از جمله دیگر مواردی است كه علی‌رغم منع امام صورت می‌گیرد، در حالی كه حتی اگر حساسیت بجای رهبری نبود بهتر بود روزنامه جمهوری اسلامی به آن پاسخ دهد: "سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامی [در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۹] مدعی شده بود "هر چیزی را كه به صورت طرح یا لایحه به مجلس می‌برند، برای حذف رئیس‌جمهوری است" این در حالی بود كه سوابق كاری مجلس نشان می‌داد تا این تاریخ جمعاً ۴۱ طرح و ۳۲ لایحه تقدیم مجلس شده كه تنها طرح اداره صدا و سیما ربطی به رئیس‌جمهور پیدا می‌كرد كه در آن هم، مجلس حقی را برای رئیس‌جمهور قائل شده بود كه از طرف شورای نگهبان و با توجه به وظایف وی در قانون اساسی رد شده بود... من فقط به تذكری در این زمینه در جلسه علنی [۱۳ بهمن ۱۳۵۹] مجلس، اكتفا كردم و گفتم: "طبق فرمان امام و به خاطر وحدت، در این باره بحثی نمی‌كنم، گرچه به عنوان رئیس این مجلس باید از مجلس دفاع بكنم، اما طرح‌ها و لوایحی كه در مجلس است، خود جواب این حرف را می‌دهد و البته ملت نیز قضاوت نهایی را خواهد كرد. ولی ما از امام تقاضا می‌كنیم كه چون به حق، از ما خواسته‌اند كه چیزی نگوییم، خودشان به این مسائل توجه بفرمایند."(صص۵-۳۵۴) هرچند واكنش آقای هاشمی به محتوای سرمقاله روزنامه انقلاب اسلامی را از تریبون رسمی مجلس نمی‌توان به منزله خویشتن‌داری تلقی كرد، اما ایشان دستكم در اینجا درخواست امام را مبنی دامن نزدن به اختلافات، موضعی بحق اعلام می‌دارند. بعید به نظر می‌رسد حتی در همان زمان امام با ارسال توضیح توسط روابط عمومی مجلس به روزنامه مورد بحث برای درج، مخالفتی می‌داشتند. آقای هاشمی ضمن بحق دانستن نظر امام، موضوع پاسخگویی به یك روزنامه را - كه البته ظاهراً توسط رئیس‌جمهور اداره می‌شد- به سطح ریاست مجلس می‌كشاند و ابتدای جلسه علنی - كه مستقیماً از رسانه ملی پخش می‌شد - به آن پاسخ می‌دهد و در نهایت هم می‌گوید، امام خودشان به این مسائل توجه كنند!
این نوع ناشكیبایی در برابر تدابیر دوراندیشانه امام در حالی است كه حتی آیت‌الله خامنه‌ای نیز به كرات از تریبون نماز جمعه جامعه را دعوت به آرامش می‌كند: "در حال حاضر جمهوری اسلامی احتیاج به آرامش دارد و ما باید از هرگونه درگیری برحذر باشیم"(جمعه ۵ دیماه ۵۹) هشدارهای امام و آیت‌الله خامنه‌ای مؤید این واقعیت است كه برخلاف گفتهٔ آقای هاشمی ریشه بحران آن سال صرفاً در عملكرد آقای بنی‌صدر محدود نمی‌شد تا امام با موضعگیری قاطع در مقابل وی به یك مشكل غامض پایان دهد. واقعیت آن بود كه بعد از پیروزی ابوالحسن بنی‌صدر در انتخابات ریاست جمهوری سعی شد وی نقش دكتر مصدق را ایفا كند و قطب‌بندی‌ای به وجود آید كه جامعه ما از آن ذهنیتی تاریخی داشت، اما امام با آگاهی از منویات تمام جریاناتی كه گرد اولین رئیس‌جمهور منتخب ایران گرد آمده بودند، این حركت حساب شده و همه جانبه را مدبرانه خنثی كرد. تدبیر رهبری بر دو پایه استوار بود: اول میدان دادن هرچه بیشتر به بنی‌صدر به منظور شناخت مستقیم جامعه از وی، دوم دعوت یاران صدیق روحانی خویش به بردباری و خویشتنداری. حمایت قانونی و اصولی امام از رئیس‌جمهور برای آحاد جامعه كاملاً روشن ساخت كه ایشان به عنوان یك شخصیت روحانی نه تنها هیچ‌گونه تعارض شخصی با رئیس‌جمهور غیر روحانی ندارد، بلكه در تعارضات میان وی و بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی نیز ناصحی بی‌طرف است. متأسفانه در كنار چنین مسائلی از سوی شاگردانی صدیق، وجود افرادی در حزب جمهوری اسلامی كه از كانون دیگری تبعیت می‌كردند مسئله را برای امام غامض‌تر می‌ساخت و بهانه‌های فراوانی به طیف اطراف آقای بنی‌صدر می‌داد تا قطب‌بندی مشابه آنچه نهضت ملی شدن صنعت نفت را عقیم ساخت داشته باشند.ماجرای فعالیتهای ناهمگون چند تن از جمله دكتر آیت- به عنوان اقلیتی در درون حزب جمهوری اسلامی- كه هر از گاهی خوراك تبلیغاتی برای تشدید بحران فراهم می‌ساخت، در حقیقت به یكی از ضعفهای این حزب بازمی‌گشت. در این كتاب جناب آقای هاشمی مشكل را این‌گونه تبیین می‌كند: "شهید دكتر حسن آیت كه عضو شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی بود، علیه اندیشه‌های لیبرالیستی موضع داشت و حرف خود را در ضدیت با عوامل لیبرال كه بنی‌صدر را بخشی از آن می‌دانست، بی‌پروا در سخنرانیها و مجالس مختلف می‌زد و در این كار چندان به نظرات حزب و چارچوب انضباطی آن پایبند نبود. بنی‌صدر و دوستانش از همین نقطه استفاده كردند و با همكاری برخی منافقین، متن سخنان شهید آیت را كه در یك جلسه خصوصی و در حضور چند نفر از دانشجویان، مطرح شده بود و مخفیانه ضبط كرده بودند به عنوان افشای طرح یك توطئه [در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۵۹] در روزنامه انقلاب اسلامی منتشر ساختند."(ص۱۲۵)
به جای ارائه چنین تبیینی از عملكرد افرادی چون آیت و تعبیر مخالفت علنی آنها با منویات رهبری به مواضع ضدلیبرالی‌، مناسب بود آقای هاشمی دستكم این انتقاد را بر حزب به دلیل عضویت چنین افرادی در شورای مركزی آن، وارد می‌دانستند. چگونه می‌توان خواننده كتاب را مجاب كرد كه بی‌توجهی آیت به هشدارهای مكرر امام ناشی از حساسیت فوق‌العاده وی به لیبرالیسم بوده در حالی‌كه وی مدتها در ارتباط با فرد و تشكیلاتی بود كه علاوه بر لیبرال بودن، آشكارا تظاهر به شرب خمر و غیره می‌كرد. مظفر بقایی كه سالها آیت متأثر از وی عمل می‌كرد در كتاب خاطراتش كه بعد از انقلاب در سفر وی به آمریكا توسط طرح تاریخ شفاهی هاروارد تدوین شد هیچ‌گونه ابایی از بیان این‌گونه خصوصیات ندارد: "خانه سعید نفیسی كه آمدیم بیرون سه نفری رفتیم توی یك كافه‌ای مشروبی بخوریم و صحبت كنیم". (خاطرات دكتر مظفر بقایی كرمانی، سال ۸۲، نشر علم، ص۱۰۹)
مظفر بقایی و حزب زحمتكشان به عنوان جریانی بسیار مشكوك كه نقش مخرب آن در دامن زدن به تضادها و فراهم آوردن زمینه كودتای انگلیسی- آمریكایی در ۲۸ مرداد ۳۲ بر هیچ محققی پوشیده نیست- توانسته بود بعد از پیروزی انقلاب اعضایی از شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی را متأثر از خود سازد.
افراد مرتبط با مظفر بقایی در حزب جمهوری اسلامی- كه از جمله چهره‌های بارز دیگر آن می‌توان از محمود كاشانی یاد كرد- از یك سو به صورت افراطی و تحریك كننده به دكتر مصدق حمله می‌كردند و از سوی دیگر با هجمه! به بنی‌صدر كمك می‌نمودند تا وی شأنی مشابه مصدق بیابد. البته عملكرد حسابگرنه اطرافیان رئیس‌جمهور نیز برای تضعیف رهبری انقلاب با به عرش بردن دكتر مصدق حلقه‌های تنش را تكمیل می‌نمود.
فقدان موضع‌گیری آقای هاشمی درباره جریان مظفر بقایی، خود بیانگر اختلاف بینش تاریخی این شاگرد و استاد است. راوی محترم این خاطرات بدون ریشه‌یابی علت عدم پایبندی دكتر آیت به رهنمود حیاتی امام، صرفاً به بیان این مسئله بسنده می‌كند كه موضعگیری‌های این عضو شورای مركزی حزب شخصی بوده و ارتباطی به مواضع رسمی حزب نداشته است.
خوشبختانه حساسیت بجای امام در برابر جریان مظفر بقایی منجر به دستگیری وی بعد از فروكش كردن غائله بنی‌صدر- رجوی شد. بقایی كه توانسته بود در مقاطع حساس تاریخ معاصر در چهره فردی ضد استبداد پهلوی، به دقت منافع بیگانه را تأمین كند، در زندان با كم و زیاد كردن میزان داروهای مصرفی خود، به زندگی سیاسی پررمز و رازش پایان داد و حاضر نشد كمترین اطلاعاتی در اختیار مردم قرار دهد. البته باید اذعان داشت از جمله عوامل مؤثر در مهار بحران سال ۵۹ و فتنه‌انگیزیهای طیف اطراف بنی‌صدر و افرادی چون مظفر بقایی، تبعیت روحانیون برجسته بنیانگذار حزب جمهوری اسلامی از تدابیر امام بود، هرچند كه آماج اتهامات قرار گرفتن و صبر و شكیبایی پیشه ساختن، بعضاً فوق تحمل برخی از آنان بود. اما در نهایت این پیروی از پیر طریقت توانست قطب‌بندی‌ای را كه دشمنان استقلال كشور به آن بسیار امید بسته بودند، بی‌اثر سازد و زمینه بركناری بنی‌صدر را به عنوان نماد ظاهری این تحركات در سال ۶۰ فراهم آورد. در واقع تدابیر امام به نوعی شرایط اجتماعی را رقم زد كه در خرداد ۶۰ زمانی كه مجلس به عدم كفایت رئیس‌جمهور رأی داد از ۱۱ میلیون رأی دهنده به وی نه تنها خبری نبود، بلكه آشكار شدن پیوندهای پنهان او با جریانات منحرف، جهش سیاسی و رشد چشمگیر توده‌های مردم را به دنبال داشت.
از جمله مسائل دیگری كه در این كتاب (انقلاب در بحران) جمع‌بندی دقیقی از آن ارائه نمی‌شود، نحوه حل و فصل اختلافات دانشجویان تسخیركننده سفارت آمریكا در تهران با دولت، توسط مجلس شورای اسلامی است. امام قبل از تشكیل اولین دوره مجلس شورای اسلامی، تصمیم‌گیری در این زمینه را به نمایندگان ملت واگذار نمود. مجلس نیز بعد از رسمیت یافتن، تصمیماتی در این زمینه اتخاذ كرد، اما متاسفانه بعد از آزادی دیپلماتهایی كه دانشجویان اصرار بر محاكمه آنان داشتند، عمده شروط اعلام شده توسط ایران تحقق نیافت و دلایل آن نیز برای افكار عمومی تبیین نشد. آقای هاشمی ضمن پذیرش برخی انتقادات در این زمینه می‌گوید: "البته برخی از مخالفان صادق، موضوع عدم پیش‌بینی ضمانت اجرایی تعهدات از سوی آمریكا را با توجه به سوابق منفی آن كشور، مورد نقد و پرسش قرار دادند كه بعداً در عمل هم ثابت شد كه این سئوال و انتقاد بجاست... در حل سریعتر موضوع، اختلاف‌نظر ریشه‌ای وجود نداشت و تقریباً همه در مورد آن توافق داشتند، چه آنها كه از ابتدا به دلائل مختلف با این كار و تداوم آن مخالف بودند و چه آنهایی كه به شدت از این اقدام حمایت می‌كردند. حتی ما نیز كه از همان ابتدا با كاری انجام شده روبرو شدیم كه مورد تائید امام قرار گرفته بود، خواستار تسریع در حل و فصل آبرومندانه مسئله بودیم. به نظر می‌رسید بیشتر مخالفتها، ناشی از همان اختلافات سیاسی داخلی بود."(صص۶-۳۴۵) آقای هاشمی در این فراز با عبارت "با كاری انجام شده روبرو شدیم" در واقع از پذیرش مسئولیت چگونگی حل این مسئله خود را دور می سازد و ترجیح می‌دهد از كنار ضعفهای بروز یافته در ایفای این مسئولیت، عالمانه بگذرد.
در آخرین فراز از این نوشتار باید اذعان داشت علی‌رغم آنكه آقای هاشمی تا پایان سال ۵۹ خود را ملزم به خاطره‌نویسی روزانه نمی‌دانسته و یادداشتهای ایشان مربوط به سال ۶۰ به بعد است، در این كتاب موضوعات مفیدی برای تاریخ‌پژوهان گرد آوری شده است. مسائلی همچون چگونگی تعامل امام با مخالفان خویش از مطالب ارزشمند این اثر به حساب می‌آید. برای نمونه، برخورد رأفت‌آمیز رهبری انقلاب با خانواده كسانی كه قرار بود منزل ایشان و سایر شخصیتها و مراكز مهم را در جریان كودتای نوژه بمباران كنند از فرازهای درخشان تاریخ انقلاب اسلامی به حساب می‌آید: "از جمله نكات آموزنده و به یاد ماندنی این حادثه كه شاید در هیچ انقلاب و كشور دیگری احتمال وقوع آن نباشد، مسئله توجه خاص امام به خانواده معدومین این كودتای نافرجام بود. در این ارتباط امام به سرهنگ [جواد] فكوری دستور دادند كه ابتدا وضع بازماندگان معدومین كودتا مورد بررسی قرار گیرد و سپس پیشنهادهایی برای تأمین زندگی آنها داده شود كه این كار انجام شد و ایشان ضمن موافقت با كلیه پیشنهادهای داده شده كه شامل كمك بلاعوض و وام قرض‌الحسنه بود، اظهار امیدواری كردند كه خانواده این اشخاص در دامان اسلام و امت اسلامی با رفاه زندگی كنند...".(ص۱۴۶)
البته اشتباهاتی در اعداد و ارقام ارائه شده در این كتاب خودنمایی می‌كند كه از آن جمله تعداد دیپلماتهای شهید در جریان حمله مزدوران مسلح به سفارت ایران در لندن است. در این حادثه دو تن از كاركنان سفارت به شهادت رسیدند و نه یك تن. همچنین نیروهای ویژه انگلیسی برای پنهان كردن نقش این كشور در این جنایت، بعد از تسلیم شدن افراد مسلح اقدام به قتل آنان كردند و جز یك تن كه به اشتباه به خارج سفارت انتقال یافت پنج مرد مسلح عامدانه كشته شدند كه در كتاب تعداد آنها سه تن اعلام شده است.(صص۸-۹۷) در متن كتاب، تعداد روزهایی كه دانشجویان، دیپلماتهای آمریكایی را در اختیار داشتند ۴۴۲ روز ذكر شده(ص۳۴۴) در حالی‌ كه به درستی این رقم در روزشمار پیوست كتاب ۴۴۴ روز آمده است(ص۵۶۳)
صرف نظر از این‌گونه خطاهای جزئی كتاب، اهتمام آقای هاشمی در ارائه یك مجموعه ارزشمند از تاریخ انقلاب درخور ستایش و ارج‌گذاری است. به طور قطع این اقدام شایسته می‌بایست سرمشق دیگر دست‌اندركاران نهضت اسلامی قرار گیرد تا زمینه جامع‌نگری به این تحول بزرگ در تاریخ معاصر فراهم آید.
منبع:این مقاله توسط دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران به خبرگزاری فارس ارسال شده است.
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید