دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

امام (ره) و «انقلاب» آوینی!


امام (ره) و «انقلاب» آوینی!
«هابیل» از جمله نشریات غیردولتی و دانشجویی است كه با رویكردی متفاوت در عرصه تاریخ و فرهنگ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس فعالیت می كند. در هر شماره از این نشریه بخش مجزایی تحت عنوان «پاطوق» وجود دارد كه به گروهی نویسی جمعی از نویسندگان جوان حول محور یك موضوع اختصاص یافته است. موضوع پاطوق شماره ۱۱ این نشریه كه در دست چاپ است، نقد و بررسی افكار «سیدمرتضی آوینی» است.
در سالروز شهادت آن شهید (۲۰ فروردین) مسئولین این نشریه یكی از یادداشت های پاطوق مذكور را در اختیار «ایران» قرار داده اند كه از مسئولان این نشریه و نویسنده محترم آن سپاسگزاریم.
رابطه حركت حضرت «روح الله» با خیلی ها اگر یكسویه باشد اما انصاف آن است كه این رابطه با حركت سید «مرتضی» دوسویه خواهد بود. اثر حركت امام بر آوینی و اثرات وی بر گسترش و تداوم حركت امام(ره)، یعنی انقلاب اسلامی، هر دو قابل تأمل و بررسی اند بویژه تأثیر حركت او بر انقلاب و بویژه مسأله «هنر انقلابی» باید مورد توجه قرار گیرد.
● جستجوگری بی پاسخ!
داستان تحول مرتضی، داستان تحول خیلی هاست و چه بسیار تحولاتی شگرف تر كه تحت تأثیر انقلاب اسلامی رخ دادند و این خود حجتی است بر آن كه حركت مردم ایران در عرصه برون همراه با تحول ساحت درونی ایشان بوده و آفاق و انفس پا به پای هم متأثر گشته اند.
مرتضی آوینی جوان خوش ذوق و پراحساسی بود كه در سال ۴۴ وارد دانشكده معماری دانشگاه تهران شد و در فضای روشنفكران غربگرای آن روز تنفس كرد. دوستش می گوید: «... ما در آن دوران آوینی را كامران صدا می كردیم. . . كامران آوینی، تیپی روشنفكرانه داشت و شدیداً به ادبیات و فلسفه علاقه داشت. . . جوانی بود بسیار مؤدب، دوست داشتنی، خیلی زرنگ و باهوش. عینك تیره می زد و سعی می كرد به حالتی صحبت كند كه بیشتر اشاره های روشنفكری بود. بیشتر كتابهای شعر می خواند یا آثار هربرت ماركوزه و سایبرنتیك و خیلی با آثار عربی آشنا و صمیمی بود.» (۱)
انسانی كه خودش در جایی نوشته بود، هربرت ماركوزه را می خواندم و طوری كتاب را دستم می گرفتم كه دیده شود(۲)، پس از سال ۵۷ دیگر شناخته نمی شد! وی ذهن جستجوگری داشت كه همواره به دنبال یافتن پاسخ صحیح سؤالات آن بود و بالاخره آن را یافت. دوست دوران دانشگاهش می گوید: «حساسیت روحی اش در اوج بود. انسان ملتهب آن دوران ما، سرگشته ای بود كه به دنبال جهت بود و در پی انتخاب راه حتی مسیر را زیگ زاگ می رفت و مثبت و منفی را امتحان می كرد.»(۳)
● انسان انقلاب اسلامی
آوینی پس از انقلاب، كه مجموعه ماندگار روایت فتح از تولیدات اوست، دچار انقلابی حقیقی شده و معجونی است از تركیب اندیشه دینی و فلسفی، اخلاص، هنر و عمل در جهت نیازهای انقلاب. و هم اوست كه وقتی جمعی از طلاب قم برای آغاز مسیر فیلمسازی به او مراجعه می كنند توصیه می كند كه ابتدا جای خودتان را در جهان پیدا كنید و رابطه حقایق را بفهمید و می گوید «اول بروید اسرارالصلوهٔ امام را بخوانید.»(۴) حقیقت این است كه او به انسانی دیگر بدل شده و دیگرگونه می اندیشد، نوشته های ملكوتی او گواه خوبی بر این مدعاست: «ای بیابان! چه سعادتمند انسانهایی كه خداوند رمل تو را طینت آفرینش آنان قرار دهد، چرا كه با عشق حسین زاده خواهند شد و نفسشان عطر نام روح الله خواهد گرفت. این رمل ها قدمگاه مجاهدان راه خدا و صحنه نبردی است كه برای اقامه عدل برپا شده است.»(۵)
اینك نگاه او به همین پدیده های طبیعی، رنگ و بویی دیگر دارد و با آن عمق دینی و فلسفی و از دلی چنان صاف، درباره وقایع یك شب جنگ، چنین می تراود: «یأس از جنود شیطان است و مؤمن هرگز دل به یأس نمی بازد. طغیان آب رودخانه ابتلایی است كه ایمان من وتو در كشاكش مبارزه آزموده شود، اگر نه همه ذرات جهان، از پای تا سر، مسخر اولیای خدا هستند. . . دنیا علی الظاهر در كف شیاطین است. آن ها به سرچشمه قدرتهای مادی جهان دست یافته اند و در سایه وحشت بار تكنولوژی، حاكمیت ستم بار خود را بر جهان گسترده اند. اما عصر جاهلیت كنونی هم به پایان رسیده و جهان آینده، جهان اسلام است...»(۶)
او نمادی بارز از انسان انقلاب اسلامی و بسیجی خمینی و فیلسوفی با سلاح قلم است كه درنهایت نیز در همان راه به مرگ آگاهی خویش شهادت داد و با عشق به امام حق، در راه آرمان دوست قربانی شد چرا كه خود چنین اعتقادی داشت:
«خوشا آنان كه مردانه مرده اند و تو ای عزیز، می دانی تنها كسانی مردانه می میرند كه مردانه زیسته باشند...»(۷)
● بعثت دیگرباره انسان
بی شك انقلاب اسلامی، مبانی آن و ملزومات عملی آنها، شاه بیت نظرات و اقداهای آوینی بوده است چرا كه او خود، فرزند انقلاب اسلامی بود.
الف) نگرش فلسفی:
آوینی، انقلاب ایران را نه یك حركت احساسی توده ها و غلیان حس انقلابی گری جوانان كه جریانی فكری و فلسفی می داند كه اتفاقاً می تواند جایگزین تفكر فلسفی حاكم بر سیاره زمین شود و جسم و جان جهانیان را سامان بخشد. او كه ناقد جدی تفكر فلسفی غرب است و در مقاله های متعدد و كتاب هایی چون مبانی توسعه و تمدن غرب، بر آثار زیانبار و مبانی انسان شناختی و هستی شناختی آن، نقدهای فراوانی نگاشته است، تفكر انقلاب اسلامی و نوع نگرش آن به خدا، انسان و جهان را تفكر اصیل منطبق با حقیقت وجودی آن ها و مدل عملی مبتنی بر این تفكر را چاره ساز دردهای امروز این جهان می داند.
«تمدن امروز كلیت و شمولیتی دارد كه آن را تجزیه ناپذیر می سازد. همه این انقلاب ها-حتی انقلاب الجزایر كه در نسبت با دین برپا شده است- بعد از پیروزی به این توهم دچار آمده اند كه می توانند فرهنگ مستقل خویش را با تكنولوژی غربی و برنامه های جذاب غرب برای توسعه اقتصادی جمع آورند، حال آنكه این امر عملاً ناممكن است.»(۸)
بر اساس موضع خاص وی درباره تمدن و تكنولوژی غرب كه متأثر از استادش، احمد فردید است، او همواره تأكید می كند تفكر انقلاب اسلامی در مقابل تفكر فلسفی غرب قرار گرفته و نمی توان مدلی التقاطی از آنان را تصور كرد فلذا، به شدت در مقابل قرائت های روشنفكرانه از انقلاب موضع می گیرد و نفهمیدن مبانی فكری انقلاب توسط ایشان را نمایان می سازد و آنان را ابزار ترویج تفكر و فرهنگ غربی در كشور می داند.
«غرب، انقلاب اسلامی را مبتنی بر تفكر سنتی ایران بعد از اسلام می بیند و لذا رودررویی انقلاب را با خویش همچون مقابله سنت و تجدد یافته است و می داند كه تهاجم خویش را باید متوجه نقاطی سازد كه سنت و تجدد- به گمان او- به یكدیگر می رسند.»(۹)
ب) نگرش تاریخی:
آوینی، انقلاب ایران را در یك مسیر تاریخی می بیند و از كنار قبل و بعد آن بی تفاوت نمی گذرد و حتی ارتباطی وثیق با گذشته تاریخی آن برقرار می كند. وی این انقلاب را در ادامه حركت خونبار انبیا از ابتدای خلقت تا كنون برای مباره با ظالمان و اقامه عدل بر زمین و همچنین الگو گرفته از قیام خونین و تاریخ ساز ابی عبدالله الحسین(ع) می داند كه تعبیر اصحاب آخرالزمانی حسین(ع) برای بسیجیان خمینی كبیر(ره) در كلمات او، به خوبی گویای باور به این پیوند تاریخی است. این نگرش تا حدی است كه وی عصر حاضر را نیز با القابی مشابه صدر اسلام توصیف می كند و بر اساس مبانی اعتقادی خود، آن را دوران جاهلیت ثانی می نامد كه با وقوع انقلاب ایران، تحول آن آغاز شده است. «... و تو ای آن كه در سال ۶۱ هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اكنون در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت پای به سیاره زمین نهاده ای، نومید مشو كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنه خون توست.»(۱۰)
وی همچنین معتقد است ادامه این روند تاریخی، به فرجام خوش جهان، نابودی نظام به هم پیچیده غرب -كه با توسعه تكنولوژی حیات خویش را حفظ كرده و گسترش داده است- و پیروزی و گسترش گام به گام انقلاب اسلامی در سراسر جهان منجر خواهد شد.
ج) نگرش عرفانی:
آوینی، آنگاه كه از سیطره ظلمت و تباهی بر سیاره زمین و تجلی نوری حیات بخش با وقوع انقلاب اسلامی سخن می گوید، از منظر انسانی عارف به این پدیده می نگرد كه بازگشت به فطرت و حقیقت وجودی انسان را در آن متجلی دیده است و حاكمیت دیگرباره خدا بر سیاره زمین را امید می كشد.
«صد ها سال از آغاز عصر غیبت كبری گذشته است و اكنون در عمیق ترین ادوار ظلمانی كفر، آنجا كه سیطره شب وسعتی تمام یافته است و دیگر تا مطلع فجر تاریخ قدمی بیش نیست، انسان بعثتی دیگرباره می یابد و لیاقت حضورپیدا می كند. ملت مسلمان ایران اكنون آیینه ای است كه نور حق در آن جلوه كرده است و همین نور می رود تا از مشرق وجود طلوع كند و آسمان تاریخ را به جلوه عدل بیاراید.»(۱۱)
وی، بسیجیان خمینی كبیر(ره) را نیز، رهگشایان تاریخ به سوی نور و سربازان اهل ولایت الهی جبهه توحید می داند و آنان را سپاه نور می خواند. او حركت انقلاب را بر خلاف جهت رنسانس، در جهت گسترش تدریجی نور در عالم می داند و بازگشت انسان به خدا را نشانه آن قلمداد می كند.
د) نگرش فرهنگی:
آوینی، انقلاب ایران را تحول در ارزش ها و یك تغییر عمیق فرهنگی می داند، چه در ارزشهای جامعه ای كه انقلاب در آن رخ داد و متأثر از فضای فرهنگی غالب جهان بود و چه جهانی كه این انقلاب، آن را متأثر ساخت و باورها، ارزش ها و هنجارهایی كاملاً متفاوت در آن به رسمیت شناخته شده بود. «انقلاب اسلامی اصولاً بیرون از عالم فرهنگی دنیای جدید وقوع یافته است و فارغ از معیارها، ارزش ها، نسبت ها و مفاهیم و اصول دنیای جدید. به همین علت است كه غربی ها انسان هایی چنین را بنیادگرا می خوانند، چرا كه این انقلاب از لحاظ ایجابی در امتداد سیر تطور تاریخی دنیای جدید قرار ندارد.»(۱۲)
حسن ختام مقال را سخنی از سید شهیدان اهل قلم پیرامون انقلاب امامی كه انقلاب حقیقی او را رقم زد و وی را از كامران به سید مرتضی رساند قرار داده ایم:
«حتی اگر هیچ برهان دیگری در دست نداشتم، ظهور انقلاب اسلامی- و بهتر بگویم، بعثت تاریخی انسان در وجود مردی چون حضرت امام خمینی(ره)- برای من كافی بود تا باور كنم كه عصر تمدن غرب سپری شده است و تا آن وضع موعود كه انسان در انتظار اوست فاصله ای چندان باقی نمانده است. حقیقت دین را باید نه در عوالم انتزاعی كه در وجود انسان هایی جست كه به خلیفه اللهی مبعوث شده اند. فصل الخطاب با انسان كامل است و لا غیر.»(۱۳)
پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است
علیرضا كمیلی
منبع : روزنامه ایران