یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا
تصوف و شریعت
شریعت در اصطلاح، تعالیمی است كه آنها را، یكی از پیامبران از سوی خدا آورده باشد، اعم از اینكه از امور اعتقادی باشد یا عملی و گاهی نیز فقط به احكام فرعیه گفته میشود(۱)؛ موضوع بحث حاضر شریعت به معنای اخیر آن است. كاربرد این واژه در چند قرن نخستِ اسلام بیشتر در معنای عام آن، یعنی مجموعه اصول اعتقادی و فروع فقهی و دستورات اخلاقی بوده و در اصطلاح صوفیان هر گاه قسیم طریقت و حقیقت قرار گرفته، غالبا در فروع عملی و احكام فقهی و یا جنبههای ظاهری تعالیم دینی (فقه و حدیث) به كار رفته است.
بررسی رابطه تعالیم صوفیان با شریعت به معنای عامِ آن و عرضه مبانی نظری و عملی آنان بر قرآن و سنت، كاری سترگ و جمعی است؛ بهعلاوه، دانشی وسیع و عمیق میطلبد و البته این در توان هر كسی نیست و چه بسا دستنیافتنی باشد؛ زیرا صوفیان نیز همانند دیگر گروههای اسلامی در مبانی نظری و تعالیم عملی و روشهای سلوك از دیدگاه یكسانی برخوردار نیستند و در سلسلهها و طریقههای مختلف آنها، در رد و قبول برخی از عقاید و روشهای سلوك، اختلاف مبانی و نقد درونیِ فراوانی وجود دارد. تقسیم تصوف به عاشقانه و زاهدانه، موضع و روش ملامتیگری برخی از صوفیان، بیاعتنایی پارهای از آنان به مستحسنات و ظواهر تصوف و زی صوفیانه، اختلاف صوفیان شیعی و سنی در پارهای از مبانی و رد ادعاهای بزرگ برخی از صوفیان توسط برخی دیگر، از مواردی است كه با اندك توجهی به آثار صوفیان روشن میشود. به عنوان نمونه در توجه و تأكید آنان به شریعت (به معنای خاص) و اعتنا به ظاهر و باطن، برخی از آنها بیشتر به شریعت متمایل هستند و عدهای نیز بر لبّ و حقیقت تاكید میكنند و گروهی نیز به جمع این دو، گرایش دارند.(۲) افزون بر این، تبیین، فهم و شناخت همهجانبه حقیقت اسلام و رسیدن به مراد واقعی آموزههای كتاب و سنت و فلسفه احكام ظاهری اگر مُحال نباشد، امری بسیار مشكل و طاقتفرساست و هر فرقه و مكتبی مدعی رسیدن به واقعیت و حقیقت اسلام است.
با این توجه، قلمرو تحقیق حاضر، شریعت به معنای عام آن نیست، بلكه مرادْ شریعتی است كه در احكام فقهی و اعمال جوارحی جلوه میكند و احیانا در زبان و كاربرد صوفیان، قسیم طریقت و حقیقت است و صوفیه آن را به عنوان یكی از مراحل آغازینِ سیر و سلوك انسان و مراتب رسیدن به معارف الهی به كار میبرند.
در واقع، محور اصلی این پژوهش نوع دیدگاه و میزان پایبندی آنان به تكالیف شرعیِ فقهی و نگاه ویژه آنان به آموزههای فقهی و ظاهریِ شریعت است. طبیعی است كه اگر بخواهیم ربط و نسبت تصوف و عرفان و تعالیم بزرگان تصوف را با شریعت، به معنای عام آن عرضه كنیم، بحث گستردهتر و عمیقتری پیش خواهد آمد. نگارنده جهت ساماندهیِ این پژوهش در آغاز به جایگاه شریعت و میزان پایبندی صوفیان به آن و رابطه شریعت با طریقت و حقیقت میپردازد، سپس موضوع سقوط تكلیف و توجیه صوفیه را در اینباره پی میگیرد. ارائه نمونههایی از چالش محدثان و فقیهان با برخی از آموزههای صوفیه مانند شیوههای سلوك صوفیانه، رقص و سماع نیز اگرچه بایسته است و در غنای بحث سهمی بسزا دارد، اما محدودیتهای این نوشتار اجازه پرداختن به آنها را نمیدهد.
البته نمیتوان منكر شد كه با ملاحظه تعابیر مختلف صوفیان به ویژه در آثار قبل از قرن هفتم، مراد آنان از شرع و شریعت و قسیم آن، یعنی طریقت و حقیقت، به خوبی روشن نیست. در برخی از تعابیر آنها، شریعت شامل طریقت و صرفا مقابل حقیقت است، در واقع شامل دستورهای دینی و سنن و آداب نیز میباشد و مراد آنها از حقیقت رسیدن به مرحله توحید و مشاهدههای باطنی عارف است. در این تقسیمبندی، احادیث و سنن و حتی مستنبطات و مستحسنات صوفیه كه آن را متخذ از قرآن و سنت میدانند، از علوم شریعت است.
● فصل اول: جایگاه شریعت از دیدگاه صوفیان
اگر سخنان صوفیان را درباره شریعت از ابتدای شكلگیری تا مرحله كمال آن، پیگیری كنیم بسیاری از مشایخ عرفان بر لزوم شریعت و عمل به آن تاكید داشتهاند از نظر آنان شریعت نه تنها ضروری است، بلكه طلسم وجود انسانی را جز بدان كلید نمیتوان گشود و راه باز شدن ابواب علوم باطنی تنها شریعت است(۳) و گام نهادن در طریقت، بدون رعایت شریعت، جز هوا و هوس و وسوسه و زندقه و الحاد پیامدی نخواهد داشت.(۴) اگرچه مخالفان متشرع تصوف، مشایخ و پیروان این مكتب را همیشه به بیاعتنایی به شریعت و ترك تكلیفهای شرعی و اعمال عبادی متهم میكنند.(۵) ظواهر شبههبرانگیز رفتار و سخنان خود صوفیان و سوء استفادههای برخی از پیروان آنها نیز به آن حملهها دامن زده است، اما با پیگیری مواضع و سخنان و رفتارهای مشایخ آنها متوجه میشویم كه جریان و بدنه اصلی تصوف از اتهام بیاعتنایی به شریعت مبراست.
در بررسی تعریفهای بسیاری از آنان از حقیقت، زهد، ورع، تقوا، انس، صبر، ویژگیهای عارف و دیگر مقامات و حالات عرفانی مشاهده میكنیم كه در تبیین و تفسیر این موضوعات، محافظت بر طاعت و عبادت و حفظ حدود شریعت به گونهای نهفته است. مثلاً شبلی، یكی از اركان ورع را، دوری از محرمات و مشكوكات شرعی دانسته و عارفی دیگر احتراز از هر چیزی را كه شوب انحراف شرعی داشته باشد از لوازم ورع میداند(۶) و اساسا شرط پیروی از شیخ را این میدانند كه سالك بین شریعت و طریقت جمع كرده، از اعتنای كامل به دستورهای شرعی فروگذاری نكند.(۷)
كلابادی شناخت علم شریعت و عمل بروفق فتوای فقها را بر صوفیان واجب دانسته، هیچ گونه تقصیر و تاخیر و تفریط را روا نمیشمارد.(۸) سهروردی نیز بر لزوم متابعت شرع تاكید دارد.(۹) جامی در احوال یكی از صوفیان مینویسد:
وی گفته كه: «لا یظهر علی احد شیء من نور الایمان الا با تباع السنهٔ و مجانبهٔ البدعهٔ، و كل موضعتری فیه اجتهادا ظاهرا بلا نور، فاعلم انّ ثمهٔ بدعهٔ خفیهٔ.»(۱۰)
عزّالدین محمود كاشانی شرط اساسی تصوف و حقیقت عشق را در طاعت و عبادت و ملازمت شریعت میداند و میگوید: «و اقوال و افعال صوفی همه موزون بود بهمیزان شرع».(۱۱) آنان بر خلاف آنچه بعضی مخالفان تصوف گفتهاند، در ترویج و عمل به فرایض و مستحبات دین اصرار میورزند. امام محمد غزالی در كیمیای سعادت، اركان مسلمانی را برشمرده، مهمترین آنها را ركن معاملات و عبادات میداند.(۱۲)
قیصری در مقدمه شرح تائیه ابن فارض در تبیین دیدگاه عارفان نسبت به شریعت میگوید:
بر طالبان راه حق واجب است كه در عبادات و طاعات از علمای ظاهر پیروی كرده، علم به ظاهر شریعت را بپذیرند چه آن صورت علم حقیقت است و لاغیر(۱۳)
در مجموع میتوان جایگاه شریعت را نزد مشایخ صوفیه در موارد ذیل جستوجو كرد:
۱) تأكید آنان بر پیروی از كتاب و سنت و ضرورت علم به شریعت و مسایل فقهی
۲) التزام عملی مشایخ عرفان به تكالیف ظاهری و فقهی و حتی افراط در آن
۳) نفی و طرد اباحیگری از ساحت تصوف
۴) تأكید آنان بر رابطه و انفكاكناپذیری شریعت از دیگر مراحل سلوك.
الف) تأكید بر پیروی از كتاب و سنت و ضرورت آگاهی از تعالیم شریعت و مسائل فقهی
صوفیان نه تنها در آثار خود بر لزوم استناد و تكیه بر كتاب و سنت تأكید میكنند، بلكه سخنان و مبانی خود را شرح آن دو میدانند و در بیان تعالیم و اصول تصوف این موضوع را دخیل میدانند. سهل بن عبدالله بر آن است كه اصول تصوف و شرط اصلی فتوّت تمسك به كتاب و سنت، خوردن حلال و... است(۱۴) ابن عطا میگوید: «هیچ مقامی برتر از موافقت فرمان كتاب و سنت نیست».(۱۵) بایزید بسطامی میگوید «به من خطاب شد: «خلاصِ تو از توییِ تو، در متابعت دوست ماست یعنی محمد عربی، صلوات الرحمانعلیه» و رودباری نیز در كلام خود صوفی واقعی را سالك بر طریق مصطفی میداند.(۱۶) قشیری یكی از عوامل مهم ضعف و سستی در طریقت تصوف را بیاعتنایی برخی صوفیان به ویژه مبتدیان به شریعت و عدم تمیز بین حلال و حرام دانسته، از مشایخ تصوف سخنانی بسیار در جهت ترویج التزام به شریعت آورده است.(۱۷)
محمد بن فضل بلخی نیز در تأكید بر این مطلب میگوید: «آشناترین شخص به خدا كسی است كه در راه اوامر و پیروی از سنت پیامبر(ص) تلاش كند».(۱۸)
جُنید درباره تصوف میگوید:
این راه را كسی باید كه كتاب خدای بر دست راست گرفته باشد و و سنت مصطفی بر دست چپ و در روشنایی این دو شمع میرود تا نه در مغاك شبهت افتد و نه در ظلمت بدعت.(۱۹)
خواجه عبدالله انصاری میگوید:
عموم علما و مشایخ صوفیه معتقدند نهایات و رسیدن به مراحل سیر و سلوك و طی طریقت حاصل نیست مگر به تصحیح بدایات و این بدایات به عنوان پایهها عبارتند از: امتثال امر الهی، پیروی از سنت پیامبر، بزرگداشت نهی و اجتناب از نواهی و رعایت محارم الهی.(۲۰)
نصرآبادی گفته است: «اصل تصوف، ایستادن است به كتاب وسنت و... .»(۲۱) از جنید نیز اقوالی در تكیه به سنّت وشریعت باقی است(۲۲) دیگر بزرگان تصوف نیز بر لزوم تبعیت از كتاب و سنت تاكید كردهاند. كمتر عارفی را میتوان یافت كه در بیان لزوم این امر تسامحی كرده باشد.(۲۳)
ابن عربینیز ـ اگرچه به عدم پایبندی به شریعت متهم شده است ـ در آثار خود، اهمیت شریعت را متذكر شده و هشدار داده است كه شریعت محمدی هرگز بر كنار گذاشته نشود.(۲۴)
در دیدگاه آنان كشف و شهود نیز آنگاه ارزش دارد كه بر وفق كتاب و سنت باشد(۲۵)
امّا در رابطه با لزوم آگاهیداشتن از تعالیم شریعت و مسائل فقهی نیز، میتوان به آنچه از نسفی،(۲۶) ابونصر سراج، شیخ احمد جام(۲۷) و دیگران نقل شده است اشاره كرد.(۲۸)ب) التزام عملی به تكالیف شرعی فقهی
ارائه نمونههای التزام عملی بزرگان تصوف به رعایت شرع و ملازمت همیشگی آنان با دعا، عبادت، ذكر، احتیاطهای شرعی و حجهای طاقت فرسا، امری نیست كه قابل انكار باشد. به جرئت میتوان مدعی شد كه نگاهی هر چند گذرا به شرح حال صوفیان گذشته و حال، این آموزه را به همراه دارد كه آنان حتی در توجه به مستحبات و مكروهات، پیشقدم بودهاند، چه برسد به انجام واجبات شرعی، و ترك محرمات الهی.(۲۹)
به عنوان نمونه، عطار درباره بایزید مینویسد كه او در نماز از هیبت حق و تعظیم حالت او كاملاً تغییر میكرد. و درباره یكی دیگر از صوفیان میگوید ساعتی در عمر خود از عبادت و ذكر خدا خالی نبود.(۳۰)
نقل كردهاند كه ابراهیم ادهم یك شب در حالت بیماری هفتاد و چند بار تجدید وضو كرد و هر دفعه دو ركعت نماز گزارد یا بر تشنگی سخت تحمل میكرد و آب وضو را به مصرف سوز عطش نمیرسانید.(۳۱)
در وصف معروف كرخی، گویند: روزی طهارت شكست در حال تیمم كرد. گفتند اینك دجله چرا تیمم كنی؟ در پاسخ گفت: شاید تا به آنجا برسم نمانده باشم.(۳۲) در مورد حمدون، موسس سلسه قصاریه و یكی از بنیانگذاران ملامتیّه، میخوانیم:
میگویند او را دوستی بود كه هنگام مرگ به بالین وی بود، چون آن دوست جان داد وی فورا چراغ را خاموش كرد، گفتند: در چنین هنگامی رسم بر آن باشد كه چراغ بیشتر روش كنند. گفت روغن این چراغ تا این زمان از آنِ وی بود و اكنون از آنِ وارثان.(۳۳)
در تقیّد بایزید بسطامی به شریعت مینویسند كه در طول عمر خویش جز به مسجد و رباط تكیه نكرد و مدام بر این باور بود كه حق تعالی از ذره باز خواهد پرسیدو این از ذره بیش است.(۳۴)
ابن بزاز اردبیلی نیز در كتاب صفوهٔ الصفا به بیان اهتمام شیخ صفی الدین اردبیلی به رعایت موازین شرعی پرداخته، قضایایی را نقل میكند كه خواندنی است.(۳۵)
رضاعلی شاه درباره لزوم تمسك به شرع و عمل به شعایر دینی به پیروان خود دستوراتی دارد كه نقل برخی از فرازهای آن میتواند رهگشای بسیاری از شبهات در مورد دیدگاه و عمل صوفیان باشد. بهویژه اینكه وی و هم مسلكان ایشان، همواره مورد چنین اتهامی بودهاند. وی مینویسد:
فقرا باید كاملا رعایت آداب شرع مطهر را نموده، در رفتار و گفتار خود از دستورات شارع مقدس و ائمه هدی علیهم السلام تخطی نكنند و فرمایش معصوم ـ علیه السلام ـ : كونوا لنا زینا و لا تكونوا علینا شینا را در نظر داشته باشند. و چون لازمه عمل به احكام، اطلاع و علم به آنهاست رساله عملیه را مطالعه نمایند كه دستور مرجع عالیقدر تقلید را بدانند و كوتاهی در انجام وظائف شرعیه، باعث سخط خدا و پیغمبر و ائمه ـ علیهم السلام ـ میباشد.
فقرا... از بدگویی و غیبت و تهمت كه از گناهان كبیره است پرهیز نمایند.
در اجتماعات غیر مذهبی نیز مراقبت كنند كه امری بر خلاف دستور شرع مقدس واقع نشود.
... خواهران ایمانی باید نهایت رعایت در حفاظ و حجاب اسلامی داشته باشند.(۳۶)
وی در تبیین و تأیید شیوه عملی سلسله نعمت اللهیه، میگوید:
«پیروان این فرقه به آداب شریعت تقید دارند چرا كه ظاهر باید عنوان باطن باشد و رسیدن به مقامات عرفانی جز از راه بندگی ممكن نیست و هر فردی تا زمانی كه در قید حیات مادی دنیوی است مكلف است و یقین در آیه «واعبدر بك حتی یاتیك الیقین» به معنای مرگ است».(۳۷) نگارنده بر آن است كه اگر بخواهیم جانب انصاف را در بررسی رفتارهای دیگر گروههای رعایت نماییم و سخن و كار دیگران را حمل بر صحت كنیم، نمیتوان تحلیل برخی از پژوهشگران را كه میگویند: این قبیل تمسكها و سخنان صوفیان به منظور تقیه و استتار كارهای خلاف خودشان است، قابل اعتنا دانست.(۳۸)
ج) نفی و طرد اباحیگری از ساحت تصوف
مبارزه با تفكر اباحیگری وبی اعتنایی به ظواهر دینی نیز در رفتار و گفتار بسیاری از مشایخ عرفان به چشم میخورد؛ سراج طوسی، فصل بزرگی از كتاب اللمع را به اشتباهات صوفیان اختصاص داده و از جمله مباحث وی اباحیگری برخی از صوفیان است. هجویری میگوید:
دو گروه درباره شریعت و حقیقت به غلط افتادهاند یكی علمای ظاهر كه گویند: خودِ شریعت حقیقت است و حقیقتْ شریعت؛ ویكی گروه ملحده كه قیام هر یك از این با دیگری روا ندارند و گویند كه چون حال حقیقت كشف گشت، شریعت برخیزد.(۳۹)
در میان صوفیان كمتر كسی است كه همانندغزالی به معرفی صوفینمایان واباحتیان پرداخته باشد وی در كیمیای سعادت میگوید:
وگروهی دیگرازاین قوم بتر باشند كه طاقت جامه دریده و مختصر ندارند وطاقت گزاردن فرایض و ترك معاصی ندارند كه به عجزبرخویشتن اقراردهند كه اندردست شیطان و شهوات اسیرند، گویند: كاردل دارد وبه صورت (ظاهر) نظرنیست كه این برای مجاهده، كسانی را فرمودهاند كه ایشان اسیرنفس خویشتن گشتهاند و ما را خود نفس بمرده است و دین ما دوقله (آب كر) شده است كه به چنین چیزهاآلوده نشود ومتغیرنگردد، و چون به عابدان نگرند گویند:این مزدوران بی مزدانند و چون به علما نگرند گویند: این قوم به حدیث افتادهاند و راه فراحقیقت نمیدانند.
و باز میگوید:
و چنین قوم كشتنیاند و خون ایشان به اجماع امت حلال است(۴۰) و بترین این قوم آن باشد كه سخنكی چند به عبارت صوفیان یاد گرفته باشد و بیهوده میگوید و میپندارد كه علم اولین و آخرین بر ایشان گشاده شد كه آن سخن میتوانند گفت و باشد كه شومی آن سخن ایشان به جایی كشد كه با چشم حقارت در علم و علما نگرند و باشد كه شرع نیز در چشم ایشان مختصر گردد و گویند كه این برای ضعفاست و كسانی كه در این راه قوی شدهاند ایشان را هیچ چیز زیان ندارد و... و چون بدین درجه رسیدند، كشتن یكی از ایشان فاضلتر از كشتن هزار كافر در بلاد هند و روم است.(۴۱)
حاصل كلام او درباره چنین صوفیانی آن است كه اباحتیان زندیق، معاملات با ایشان باطل باشد، كه خون و مال ایشان معصوم نباشد، بلكه ایشان را خود ملك نبود و نكاح ایشان باطل بود، و حكم ایشان حكم مرتدان باشد.(۴۲)
با بررسی سفارشهای فراوان صوفیان درباره شریعت و مبانی طریقت، به روشنی بهدست میآوریم كه آنان نفی و طرد اباحیگری و سستی و بیمبالاتی نسبت به شرع را به همراه معرفی اباحتیان و صوفی نمایان، از وظایف اصلی خود میدانستهاند.(۴۳) از جنید نقل شده است كه درباره قومی كه به سقوط تكلیف اعتقاد دارند و میگویند، ما واصل شدهایم، گفته است، درست است، واصل شدهاند اما به جهنّم.(۴۴)
شیخ احمد به صوفیان و پیروان تصوف سفارش میكند كه گول این سخن را نخورند كه برخی میگویند: باطن باید پاك باشد چرا كه ظاهر نشانه باطن است.(۴۵)
وی در جای دیگری چنین افراد لا ابالی راناجوانمردانی میداند كه راه زندیقی پیشه گرفته و اباحی گری را در میان امت محمد(ص) پراكندهاند و اسباب بدنامی اهل صلاح و تصوّف حقیقی شدهاند.(۴۶)
از نظر مولانا جلال الدین اگر بر خاستن قیود شریعت در حالت سكر بیخودی و فناءفی الله، با دلایل فقهی توجیهپذیر باشد، باز هم ادعای رسیدن به این مقام، گزافهای بیش نیست.(۴۷) در جای دیگر نیز اباحتیان عصر را مفسدان و مكاران زمانه دانسته، میگوید:
شرع و تقوی را فكنده سوی پشت
كو عمر؟ كو امر معروفی درشت؟
كاین اباحت زین جماعت فاش شد
رخصت هر مفسد قلّاش شد
كو ره پیغمبر و اصحاب او؟
كو نماز و سبحه و آداب او(۴۸)
ملاصدرا كه در نقد تصوف بازاری، گوی سبقت را از دیگران ربوده است، گزندهترین جملات را متوجه آن دستهای از صوفیان میكند كه جاهلانه مدعی رهایی از تكلیف و وصول به حق شده و با رهزنی خود، اسباب بد نامی صوفیان حقیقی و تعالیم این راه و رسم شدهاند.(۴۹)
سهروردی نیز به چنین طایفهای اشاره میكند ومی گوید كه ایشان عین الحاد و زندقهاند. جامی در مقدمه نفحات الانس میگوید:
متشبهان مبطل به صوفیه، معتقد بودند كه تقلید به احكام شریعت، وظیفه عوام است كه نظر ایشان بر ظواهر اشیاء مقصور بود، و اما حال خواص و اهل حقیقت از آن عالیتر است كه به رسوم ظاهر، مقید شوند و اهتمام ایشان به مراعات حضور باطن بیش بود.
اینان خود را فانی در حق میپنداشتند و بدین بهانه در مرتع اباحت میچریدند.(۵۰)
طرفه اینكه صوفیان بر ضرورت علم و عمل به شعایر دینی نه تنها تاكید دارند بلكه میتوان گفت، در این مهم پیش قدم نیز میباشند.(۵۱) با بررسی نقد و انتقادهایی كه از این جهت، متوجه صوفیان شده است متوجه میشویم كه عملكرد و دیدگاه صوفیان درباره برخی از دستورات فقهی، از طرف دو دسته، البته با انگیزههای مختلف مورد نقد و ردّ، واقع شده است.
۱) پژوهشگران بی طرف و یا مخالفان غیر مذهبی تصوّف كه افراط آنها را در توجه به آخرت و دلمشغولی به عبادات و اذكار، بهانه ساخته، چنین روشی را بر نمیتابند.
۲) عدهای دیگر ،بویژه متشرعان، بی اعتنایی به ظواهر شرعی و لاابالی گری آنها را مطرح كردهاند. بنابر دیدگاه اول اگر نقدی متوجه آنان باشد نه از جهت اباحیگری آنها نسبت به ظواهر دینی و عبادت است، بلكه زیادهروی آنان در نسیان حظوظ دنیوی و فقدان اعتدال در توجه به دو بعد دنیوی و اخروی مادی و معنوی بشری است.(۵۲)
البته كه با لحاظ راه و رسم و بدعتهای صوفیان بازاری، كه یقینا مورد نقد و اعتراض بزرگان تصرف نیز بوده و هست، میتوان حق را به مخالفان دسته اوّل داد و همزبان با خود مولوی گفت:
صوفیئی گشته به نزد این لئام الخیاطه و اللواطه و السلام(۵۳)
و طبعاً به تعبیر لسانالغیب: چنین خرقه و ظاهری مستوجب آتش و بر بنیاد مكر و حقه بازی خواهد بود. اما تفكیك تعالیم و سخنان استوانها و فرهنگسازان هر مكتبی از سوء استفاده شیادان و جاهلان به آن راه كار دشواری نیست اگرچه اكسیر كمیاب است.د) رابطه شریعت و طریقت و حقیقت
میتوان گفت، این موضوع از مهمترین مسائل بحثانگیز جهان تصوف شده است، تا جایی كه سازگاری میان تعابیر مختلف آنها بویژه در باب «حقیقت» بسیار مشكل است. برخی از آنان در تفاسیر خود، جنبه معرفتی آنرا لحاظ میكنند و پارهای جنبه عینی آنرا(۵۴)؛ در برخی از تعابیر آنها شریعت به معنای عام موردنظر است و در بعضی دیگر به معنای خاص. در نوع گرایش نیز بعضی از آنان، شریعت را ترجیح میدهند و مكتب خود را بر پایه آن استوار كردهاند و برخی بر عكس.(۵۵)
آنها بر اساس تفسیر باطنی خود از دقایق اعمال شرعی(۵۶) و تفكیك اعمال ظاهری از باطنی و ترجیح عمل قلبی بر عمل جوارحی، به این نتیجه رسیدهاند كه هر یك از اعمال قلبی و جوارحی جایگاه ویژه خود را دارد و قلمرو فهم و تبلیغ آن میتواند از هم جدا باشد. بر این اساس یك دانش مربوط به حقیقت و باطن دین است، و در قلمرو فهم و تعلیم عارف میگنجد و علمی دیگر مربوط به ادب شرع و ظواهر و اعمال جوارحی است كه به عهده فقیه میباشد.(۵۷)
اساس سخن آنان در این است كه شریعت را بهطور كلی، ظاهری هست و باطنی؛ ظاهر آن اعمال و احكام شرعی از قبیل نماز و روزه است كه دستورات آن از جانب خدا و پیامبر(ص) رسیده است و باطن آن، اعمال قلبی و سری و روحی است كه آنها را طریقت میگویند و در واقع میتوان گفت طریقت در نگاه آنان همان باطن شریعت و مراحل سیر و سلوك عرفانی و منازل و مقامات است كه مصادیق آن در ترك دنیا و دوام ذكر و توجه به خدا و تضرع و صدق و طهارت بوده و پیامبر(ص) نیز مصداق اتم این ترك دنیا و سیر و سلوك است.(۵۸)
از دیدگاه آنها همانگونه كه انسان با وجودِ داشتن بدن و نفس و عقل، در واقع دارای سه بخش جدا نیست بلكه نسبت آنها بههم، نسبت ظاهر و باطن است، این سه عنوان در زبان عارفان نیز از این قبیل است و یكی ظاهر است و دیگری باطن و سومی باطن باطن.(۵۹)
نجم الدین رازی درباره این تقسیم بندی میگوید «شریعت را ظاهری هست و باطنی؛ ظاهر آن اعمال بدنی و باطن آن اعمال قلبی و سری و روحی است و آنرا طریقت گویند.»(۶۰)
در آثار صوفیه، حدیثی منسوب به پیامبر(ص) با عنوان «الشریعهٔ اقوالی و الطریقهٔ افعالی و الحقیقهٔ احوالی» نیز دیده میشود. حدیثی كه سید حیدر آملی كتاب اسرار الشریعه و برخی از دیگر آثار خود را بر اساس آن سامان داده است.(۶۱) ما در این مقام برای روششدن چگونگی رابطه این مراتب با یكدیگر به سه مبحث ذیل اشاره میكنیم: ۱. جدایی ناپذیری این مراتب ۲. تاكید بر باطن شریعت و تقدم آن برظاهر ۳. تفكیك قلمرو دانش اهل شریعت از فهم ارباب طریقت و حقیقت.
۱) جداییناپذیری این مراتب
گرچه تعابیر مختلفی كه از این مراحل سهگانه ارائه شده است(۶۲) میتواند دستاویز مخالفان عرفان و تصوّف قرار گیرد و چه بسا در پیچ و خم بازی با الفاظ بتوان برای متهمكردن متصوفه به تفكیك شریعت از طریقت و حقیقت و ابزارانگاری و بیمبالاتی نسبت بدان دستاویزی پیدا كرد، اما با بررسی سخنان و دیدگاههای عارفان انفكاكناپذیری این سه، نزد آنان مسلم است.
در هر یك از آثار صوفیان این نكته مشهود است كه آنان بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به انفكاكناپذیری شریعت و طریقت و حقیقت، اشاره كردهاند.
هجویری مینویسد:
پس شریعت فعل بنده بود و حقیقت داشت خداوند و حفظ و عصمت وی ـ جل جلاله ـ پس اقامت شریعت بیوجود حقیقت محال بود و اقامت حقیقت بیحفظ شریعت محال و مثال این چون شخصی باشد زنده بجان چون جان از وی جدا شود شخص مرداری شود و جان بادی. پس قیمتشان بهمقارنه یكدیگرست، همچنان شریعت بیحقیقت ریائی بود و حقیقت بیشریعت نفاقی، قوله تعالی «والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا» مجاهدت شریعت و هدایت حقیقت، آن یكی حفظ بنده مر احكام ظاهر را بر خود و دیگر حفظ حق مر احوال باطن را بر بنده، پس شریعت از مكاسب بود و حقیقت از مواهب.(۶۳)
نسفی گوید:
بدان كه شریعت گفتِ انبیاست، و طریقت كرد انبیاست، و حقیقت دیدِ انبیا. سالك باید كه اول از علم شریعت آن چه ما لابدّ است بیاموزد و یاد گیرد، و آن گاه از عمل طریقت آنچه ما لابدّ است بیاموزد، و آنگاه از عمل حقیقت. ای درویش هر كه قبول میكند آنچه پیمبر(ص) وی گفته است، از اهل شریعت است، و هر كه انجام میدهد آنچه پیغمبر انجام داده است، از اهل حقیقت است.(۶۴)
ملاحظه میشود در این تعابیر و تعابیر فراوان و صریح هر یك از مشایخ عرفان و تصوف هیچ گاه به جدایی بین این سه مرحله اشاره نشده است و چه بسا تاكید شده كه شریعتمدار بودن عارفان در مراحل سیر و سلوك، مقدم بردو مرحله دیگر است. بویژه اگر در مثالهای آنها دقت كنیم، این امر روشنتر میشود.
ابن سبعین،(۶۵) خواجه عبدالله،(۶۶) سراج طوسی،(۶۷) ابوطالب مكی(۶۸)، سلمی در رساله الفرق بین الشریعهٔ والحقیقهٔ(۶۹)، احمد جام(۷۰)، شبستری(۷۱) و میبدی در كشف الاسرار(۷۲) نیز بر تقدم شریعت بر طریقت و لزوم مراعات احكام شرعی، تاكید دارند.
قشیری نیز به زیبایی تمام در باره جداییناپذیری این مراتب سخن میگوید:
شریعت امر بود به التزام بندگی و حقیقت مشاهدت ربوبیت بود، هر شریعت كه مؤید نباشد به حقیقت، پذیرفته نبود، هر حقیقت كه بسته نبود به شریعت با هیچ حاصل نیاید و شریعت به تكلیف خلق آمده است و حقیقت خبر دادن است از تصرف حق، شریعت پرستیدن حق است و حقیقت دیدن حق است. شریعت قیام كردن است به آنچه فرموده و حقیقت دیدن است آن را كه قضا و تقدیر كردست. از استاد بو علی دقاق شنیدم كه گفت ایاك نعبد (یعنی نگهداشتن) شریعت است و ایاك نستعین (اقرار) به حقیقت است و بدان كه حقیقت، شریعت است از آنجا كه واجب آمد به فرمان (وی) و حقیقت نیز شریعت است از آن جا كه معرفت، به امر او واجب آمد.(۷۳)
شبستری نیز در گلشن راز این پیوستگی را به روشنی بیان میكند(۷۴) ابن عربی و شاگردان مكتب او اعم از شیعی و سنی نظیر قونوی و قیصری و سید حیدر و كاشانی نیز بیاناتی كافی در این زمینه دارند.
امام خمینی(ره) ضمن اثبات معانی باطنی برای عبادات، به ویژه نماز و لزوم توجه به آداب باطنی و قلبی نماز جهت برخورداری آن از روح ملكوتی، راه وصول به باطن را تادّب به آداب ظاهری آن میداند.(۷۵) وی در جای دیگری میگوید:
بدان كه هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمیشود مگر آنكه ابتدا كند انسان از ظاهر شریعت و تا انسان متادب به آداب شریعت حقه نشود هیچ یك از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا نشود و ممكن نیست كه نور معرفت در قلب او جلوه كند و علم باطن و اسرار شریعت از برای او منكشف شود. و پس از انكشاف حقیقت و بروز انواع معارف در قلب نیز متادّب به آداب خواهد بود و از این جهت دعوی بعضی باطل است كه به ترك ظاهر، علم باطن پیدا شود(۷۶)
و در جای دیگر میگوید «هیچ گاه بیتشبّث به صورت و ظاهر، به لب و باطن نتوان رسید و ترك ظاهر، مساوی است با ابطال ظاهر و باطن شرایع»(۷۷)
۲) تاكید بر باطن شریعت و تقدم آن بر ظاهر
صوفیان اگرچه بر جداییناپذیری شریعت، از طریقت و حقیقت تاكید دارند و تلاش میكنند تا تعالیم طریقتی و صوفیانه خود را با آموزههای كتاب و سنت، تطبیق دهند،(۷۸) نمیتوان منكر شد كه دیدگاه آنان درباره شریعت و رابطه آن با طریقت و حقیقت و اساسا نسبت ظاهر و باطن، با دیدگاه دیگر فرقههای اسلامی تفاوتی روشن دارد. در پایبندی غالب مشایخ صوفیه به فروع احكام دین و اعمال ظاهری و عادات صوری، اگرچه تردیدی نیست، نمیتوان تردید كرد كه بسیاری از آنان در پیتقسیم، كفه باطنیگری را سنگینتر گرفتند و تقیدات درونی و روحی را نسبت به معاملات ظاهر، ترجیح دادند(۷۹). شاید بتوان گفت یكی از اساسیترین عوامل نزاع آنان با متشرعان، به ویژه فقیهان و متكلمان و تكفیر و تفسیق آنان توسط برخی از دانشمندان اسلامی،(۸۰) در همین نكته نهفته است. آنان اگرچه عقیده اسماعیلیان را، به جهت افراط در باطنیگری، و تاكید بر باطن معارف دینی مورد حمله قرار میدهند و آن را موجب ضلالت و ضربه به ظواهر دینی میدانند(۸۱)، خود نیز در تأكید بر حقیقت و طریقت، كه تعبیری دیگر از باطن اسماعیلیان است، به پیامدی مشابه گرفتار شدهاند. آنان مدعی هستند كه تعالیم و علوم خاصّشان، باطن شریعت است كه آن را به صورت مستقیم از خدا میگیرند؛ نه همانند محدثین و فقها از مردگان و لابلای كتب،(۸۲) و بر این عقیده هستند كه كلمات آنها درباره طریقت در واقع همان اسرار شریعت است كه به واسطه كشف الهی و به گونه تقلید مستقیم از شارع و با املای الهی بدان دست مییابند.(۸۳)
از منظر صوفیان علم باطن سرّی از اسرار الهی است كه ویژه بندگان خاص بوده و منحصر در قلوب اولیاست و از اینجاست كه بین حقیقت و شریعت تفاوت قایل میشوند.(۸۴)از معروف كرخی و برخی دیگر از نخستین بنیانگذاران تصوف، نقل شده كه تصوف در اصل پیوستگی و تمسّك به حقایق در برابر رسوم شریعت و قوانین و سنن است و آنچه اصل و اساس است و مخاطب آن افراد برجسته و صوفیان هستند، همان حقایق و تعالیم باطنی است نه رسوم ظاهری شریعت(۸۵).
ابوطالب مكی در كتاب قوت القلوب مباحثی را در باب علم ظاهر و باطن طرح كرده و با ارائه شواهدی از آیات و احادیث، بر ترجیح علم باطن بر ظاهر تاكید كرده، از قول برخی مشایخ تصوف نقل میكند كه علم ظاهر از عالم ملك است و علم باطن از عالم ملكوت و اوّلی علم دنیاست، چرا كه در دنیا بدان محتاج هستیم و دومی علم آخرت، چرا كه زاد و توشه آخرت است و چنین استدلال میكند كه عالم ملك خزانه علم ظاهر است و قلب خزانه ملكوت و باب علم باطن است و بنابراین فضل علم باطن بر علم ظاهر، مانند فضل ملك است بر ملكوت.(۸۶)
ابن عربی نیز شریعت، (به تعبیر خودش علم احكام) را به جسم، و حقیقت (احكام باطنی) را به روح آن تشبیه كرده، و شریعت را صورت ظاهری حقیقت دانسته، میگوید: راز اینكه صوفیان بین شریعت و حقیقت تفاوت گذاردهاند این است كه آنان احساس كردند همگان شریعت و علم ظاهری را فهمیده، بدان عمل میكنند، اما حقیقت را فقط عدهای خاص میفهمند.(۸۷) سید حیدر آملی اگرچه در بسیاری از موارد كلامش شریعت و طریقت و حقیقت را اعتباراتی از یك واقع معرفی میكند، در عین حال نسبت شریعت به طریقت را ، همانند بسیاری دیگر از صوفیان، نسبت پوست به مغز میداند. وی علم طریقت را نیز در مقایسه با حقیقت با همین نسبت تبیین میكند و برآن است كه در این مقایسه، پوست كجا و مغز كجا.(۸۸)
طبیعی است كه وقتی صوفیه به جنبههای باطنی دیانت و عمل میاندیشند، آنچه برای آنها اساس است، فهم حقیقت عبادات است.(۸۹) و در عمل خود به تكالیف، به حدود و شرایط ظاهری معین شده از طرف شرع اكتفا نمیكنند و در حركت و سكون و قیام و قعود خود به گونهای رفتار میكنند كه لحظهای از مشاهده حق باز نمانند و شریعتمداری را در آن میبینند كه بدو خورند و بدو گیرند و بدو روند و بدو بینند و بدو شنوند و همیشه بدو باشند، نه اینكه صرفا به عمل ظاهری و حدود و شرایط خشك فقهی عمل كنند.(۹۰)
۳) تفكیك قلمرو دانش اهل شریعت از فهم ارباب طریقت و حقیقت:
صوفیان علاوه بر تقسیم و درجهبندی شریعت، طریقت و حقیقت و تمییز بین این مراتب؛ قلمرو شناخت و ارائه هر یك از این امور را ویژه گروهها و افراد خاصی میدانند و چه بسا با این تفكیك و پارهای از تعبیرهای خود، اسباب حساسیت مخالفان، به ویژه فقها را فراهم كردهاند. ابونصر سراج، بعد از تقسیم علم به باطن و ظاهر، میگوید، هر یك از این علوم جایگاه و صاحبانی مخصوص به خود دارد. وی عالمان را به سه دسته اصحاب حدیث، فقها و صوفیه تقسیم میكند و میگوید: هر یك از این سه گروه با نوعی از علم و عمل و حقیقت و حال همراهند و آن وظایفی كه به عهده فقیه است با وظیفهای كه به عهده صوفی است تفاوت دارد.(۹۱) غزالی این تقسیمبندی را به گونهای دیگر انجام میدهد و بعد از تقسیم علما به علمای رسوم و علمای قلوب میگوید:
و بدین خاطر است كه به عالمان علوم ظاهری، زینت زمین و ملك و به عالمان باطن زینت آسمان و ملكوت، گفته شده است(۹۲)
و در جای دیگر عالمان آخرت (صوفیه) را مفتیان قلوب دانسته است كه در آخرت اسباب نجات از قهر و غلبه میباشند؛ بر خلاف فقها كه كارشان رتق و فتق امور این جهانی است.(۹۳) با توجه به تفكیك این وظایف و اهمیت كار صوفیان حتی دانشمندانی نظیر ابنحجر هیثمی و دیگران در مقایسه محدثان و فقها و صوفیه، صوفیان را برتری میبخشند.(۹۴) حساسیت فقها آنگاه بیشتر میشود كه صوفیه خود را حامل اسرار الهی و وارثان اسرار اولیاء و انبیاء دانسته، برآنند كه تنها عملكننده به احكام ظاهری و باطنی آنان میباشند و غیر صوفیان تنها عامل به احكام ظاهری شریعت هستند.(۹۵) از طرف دیگر فقیهان را فاقد بصیرت و فهم عمیق دین دانسته و عبادت فقیهانه را عبادتی بیارزش و غیر مستمر و ظاهری قلمداد كردهاند كه ویژه اوقات خاصی است و در غیر آن وقت خاص عاطل و باطل است.(۹۶) طرفه آنكه:
عارف و فقیه و متكلم هر كدام وظیفه و اثری مخصوص در مذهب دارند. عارف ربانی روحانیت مذهب را میافزاید و خلایق را به سوی خداپرستی جذب و رهبری میكند و در مثل قوه جاذبه و مولده است. اما فقیه احكام ظاهری شریعت را نگاهبانی میكند و به منزله قوه ماسكه است. و وظیفه متكلم حمایت و پاسبانی و دفع دشمنان دین است و از این جهت او را به قوه دافعه مانند باید كرد.
دفتر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل اسپید همچون برف نیست
زاد دانشمند آثار قلم
زاد صوفی چیست انوار قدم(۹۷)
و نتیجه آن چنین میشود كه: از شافعی میپرسید امثال این مسایل
یكی از پژوهشگران معاصر مینویسد:
در میان اصحاب ائمه اطهار، كسانی اخذ احكام شریعت كردند و آن را ترویج نمودند و كسانی از جنبه ولایتی و طریقتی ایشان، مأمور دعوت به تهذیب نفس و سلوك الی الله شدند كه مشایخ صوفیه یا عرفا هستند و از اینجا بود كه طریقت اسلامی به نام «طریقت مرتضوی در قیاس با شریعت محمدی» نامیده شده است.(۹۸)
صوفیه علت تفاوت وظایف صوفی با فقیه را با توجه به تمایز حوزه مسئولیت هر یك تفسیر میكنند و میگویند، كار فقیه مربوط به اعضاء و جوارح مكلفان و پیگیری وظایف سیاسی و اجتماعی و سامان دادن امور ظاهری است؛ اما وظیفه و قلمرو مسئولیت عارف و صوفی امور مربوط به باطن و قلب و طبابت امراض درونی انسانها و پیگیری تربیت روحی و معنوی آنهاست. با توجه به این تفاوت قلمرو و اهداف است كه باید فقیهان، آشنای احكام فرعی و وظایف ظاهری و متكلمان، متخصص ابعاد كلامی شریعت و صوفیان، آشنایانِ احكام روحی و وظایف قلبی باشند. از چنین زاویهای است كه چه بسا فقیه و متكلم فردی را مسلمان و مؤمن بدانند، اما عارف به صحّت چنین ایمانی گواهی ندهد.(۹۹) از اینرو غزالی فهم معنای اخلاص، خشوع و احتراز از ریا در عبادات را كه از دستورات فقیهان نیز میباشد، منوط به فراگیری از صوفیان كرده، بر آن است كه آنان در پاسخ به این امور درمانده میشوند و حتی اگر پاسخی ارائه دهند از شأن و حوزه كاری خود خارج شدهاند چرا كه این امور مربوط به آخرت است و فهم دقایق آن به عهده ارباب اشارت و سردمداران بشارت است و ناسوتیان را چه رسد كه بر كرسی لاهوتیان تكیه زنند. از نگاه وی، اگر فردی بعد از نیت، مشغول نماز گردد و از آغاز تا انجام آن، در فكر چیز دیگری و در خیال ساخت و ساز عمارت و معامله در بازار باشد، نمازش از شرایط فقهی برخوردار است و فقیه به صحت و قبولی آن حكم میكند.(۱۰۰) اما صوفی كه جز به صفای قلب نمیاندیشد، به چنین عباداتی جز به دیده تحقیر نمینگرد.
در راستای همین تفكیك وظایف است كه صوفیان، خود را حاملان فهم اسرار حقایق شرع و متصدی و مروج امر ولایت و طریقت میدانند.(۱۰۱)
ابن عربی بعد از طرح این ادعا كه فهم باطن و توضیح این نكته كه خطاب برخی از آیات قرآن ویژه صوفیان است، میگوید:
ما خلق الله اشق و لااشد من علماء الرسوم علی اهل الله المختصین بخدمته، العارفین به، من طریق الوهب الالهی الذی منهم اسراره فی خلقه و منهم معانی كتابه و اشارات خطابه فهم لهذه الطایفهٔ مثل الفراعنهٔ للرسل و لما كان الامر كما ذكرنا عدل اصحابنا الی الاشارات.(۱۰۲)
بهعلاوه آنان معتقدند كه علوم خود را از راه تعلّم فرا نمیگیرند بلكه از طریق ذوق و سلوك و تجلیات الهی به دست میآورند. این علم سرّی است كه ویژه خواص است و از راه درس و فكر دستیافتنی نیست.(۱۰۳) و حتی عالمان غیرصوفی را به سخریه میگیرند كه علمشان را از مردگان گرفتهاند و چنین علمی را برای مریدان خود به عنوان آفت سلوك میدانند و از آن وحشت دارند.(۱۰۴) به برخی از احادیث نیز تمسك میكنند. به عنوان نمونه نقل كنند كه جبرئیل با شریعت بر پیامبر نازل شد و بعد از استقرار شریعت، حقیقت و حكمت واقعی را بر او نازل كرد و به دنبال آن، پیامبر برخی از اصحاب خود را مخصوص علم باطن شریعت كرد و اولین فرد از این افراد كه از حقیقت و باطن، سخن گفت، علی بود و در پی آن این ویژگی به برخی منتقل شد كه از جمله آنها جُنید، سری سقطی و محاسبی میباشند و این روند همواره ادامه دارد.(۱۰۵)
و نیز از پیامبر نقل كردهاند كه «وقتی از جبرئیل درباره علم باطن سؤال كردم جبرئیل گفت: این را از خدا سؤال كردم و خداوند در جوابم فرمود: این علم سری از اسرارم است كه تنها در قلب برخی از بندگانم قرار میدهم و هیچ كس از آن مطلع نیست.»(۱۰۶) و تنها كسانی به ارزش این اسرار پی برده، به علم حقیقت و طریقت میرسند و شایستگی رسیدن به چنین علمی را پیدا میكنند كه علاوه بر داشتن استعداد و زمینه قبلی ـ البتّه با پذیرش اصل سرّ قدر ـ سالیان دراز به خدمت شیخ و پیر درآمده، از دستورات و حتّی باطن وی استفاده كنند.
با توجه به اینكه برای حالات و طرق معنوی، بر خلاف احوال ظاهری، نمیتوان حدود و ثغور مشخصی بیان كرد و آن را تحت ضابطه عام و حكم كلی قرار داد، میبینیم كه عارفان ارشاد باطن را خارج از دایره دستورات ظاهری شریعت میدانند. و برای رسیدن به حقیقت و ارائه طریق سیر و سلوك و طی طریق معنوی و باطنی، پیر را به جای فقیه مینشانند. و چه بسا كه وی برای هر مریدی با توجه به حالات و استعداد او، نسخهای خاص و احیانا متضاد بپیچد. اما فقیه نسخهای عمومی و همیشگی و دستورالعملی یكسان، برای عموم مقلدان صادر میكند.(۱۰۷)
در این تقسیمبندی شیخ صوفی ملزم است به طالبان حقیقت و مریدان خود، چنین دستور دهد كه همیشه و در همه جا وقتتان را در اختیار حق بگذارید.(۱۰۸) امّا از دیدگاه فقیه عبادت و نیایش مخصوص ساعات و ایام خاصی است.● فصل دوم: سقوط تكلیف شرعی از نگاه صوفیان
▪ طرح این اندیشه از زبان صوفیان
طرح چنین دیدگاهی از آغاز در میان صوفیان نه تنها از ظواهر سخنان و اشعار آنان به دست میآید بلكه بسیاری از بزرگان تصوف با صراحت آن را نقل كردهاند. در این جا بعد از اشارهای گذرا به وجود چنین اندیشهای در میان عارفان و سخنانی كه موجب این تلقی از آنان شده است پاسخ آن را بیان خواهیم كرد.
خواجه عبدالله انصاری از یحیی بن معاذ نقل میكند كه به او گفتهاند: «قومیاند كه میگویند ما به جایی رسیدهایم كه ما را نماز نباید كرد، گفت: به گور رسیدهاند، به سقر رسیدهاند»(۱۰۹) هجویری ضمن اشاره به چنین تفكری در میان صوفیان، آن را از آفتهای بزرگی كه در میان این راه و رسم نفوذ كرده است و صوفیان بدان دچار شدهاند، به حساب میآورد(۱۱۰) غزالی و سهرودی و جامی و احمد جام و عطار و بسیاری از مشایخ دیگر عرفان چنین طرز تفكری را در میان برخی از صوفیه گزارش كردهاند.
در نگاه نخست با ملاحظه تشبیهها و تمثیلهای بزرگان عرفان از شریعت، نظیر پوسته و نردبان و شمع راه، نسبت ابزارانگاری و موقتیدانستن شریعت به آنان چندان غیر موجه جلوه نمیكند. صاحب گلشن راز كه اثر او را به عنوان یك دوره فشرده عرفان به زبان شعر تلقی كردهاند، میگوید:
خدا را یافتم دیدم حقیقت
برون رفتم من از قید شریعت
حقیقت خود مقام ذات او دان
شده جامع میان كفر و ایمان
ولی چون پخته شد بیپوست نیكوست
اگر مغزش بر آری بركنی پوست
شریعت پوست، مغز آمد حقیقت
میان این و آن باشد طریقت
خلل در راه سالك نقض مغز است
چو مغزش پخته شد بیپوست نغز است
چو عارف با یقین خویش پیوست
رسیده گشت مغز و پوست بشكست(۱۱۱)
مولوی نیز میگوید:
چون به مطلوبت رسیدیای صلیح
شد طلبكاریِ علم اكنون قبیح
چون شدی بر بامهای آسمان
سرد باشد جستوجوی نردبان
اندر استغنا مراعات نیاز
جمع ضدین است چون گرد و دراز
ابن عربی درباره جماعتی از صوفیان میگوید:
و حق تعالی این طایفه را مقبول قلوب ساخته و محبت و توجه به ایشان را در دل مردمان جای داده است، این سودایان حق از تكالیف شرع آسوده و بخشودهاند و در سراسر عمر با آنكه به اعمال شرعی خود نمیپردازند، به اجر نیكوكاران نایل میشوند(۱۱۲).
عین القضات، ضمن اشاره به این نكته كه افراد بسیاری بودهاند كه نماز ظاهر (نماز فقهی) را ترك كردهاند،(۱۱۳) بر آن است كه بند شریعت پایبست برخی از سالكان طریقت نمیباشد و در دفاع از منصور حلاج مینویسد:
بسیار كس بود كه هیچ عمل نكند از آنجا كه به طریق است اما او یك نفس خالی ننشیند از فكر و ذكر یوم التغابن و آید كه تو را نماز فرا كردن چه آورد و منصور را از نماز كردن چه واداشت «یحشر الناس علی نیاتهم»، نه به عمل است كه به دل است(۱۱۴)
وی در جای دیگر میگوید: «حكم شریعت تا آنجاست كه قالب و بشریت بر جای باشد و تكلیف بر قالب است و تكلیف تا زمانی است كه از خود بیرون نیامده باشی(۱۱۵)»
حتی نقل شده كه فرقهای از آنها موسوم به «اولیائیه» بودهاند كه اعتقاد داشتند وقتی سالك به مرحله ولایت برسد خطاب امر و نهی از او برطرف میشود و تا سالك در مرحله خطاب به تكلیف شرعی است، از ولایت سرّی او خبری نیست.(۱۱۶)
مولوی، در مقدمه دفتر پنجم مثنوی، ضمن تشبیه شریعت به شمع رهنمون و علم طب برای مداوا و كیمیا برای كیمیاگری، میگوید:
و جهت این گفتهاند: لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع» همچنانكه مس زر شود و یا خود از اصل زر بود او را نه علم كیمیا حاجت است كه آن شریعت است و نه خود را در كیمیا مالیدن كه آن طریقت است چنانكه گفتهاند «طلب الدلیل بعد الوصول الی المدلول قبیح و ترك الدلیل قبل الوصول الی المدلول مذموم»... و حقیقتیافتگان به حقیقت شادند كه ما زر شدیم و از علم و عمل كیمیا آزاد شدیم.(۱۱۷)
تعابیری این گونه در میان آثار عرفانی شاگردان مكتب عرفانی ابن عربی، نظیر قونوی و قیصری نیز یافت میشود.
با توجه به ظواهر این سخنان است كه برخی از پژوهشگران و مخالفان تصوف و عرفان میگویند: حاصل آنكه صوفیِ پخته میل ندارد خود را به زنجیرهای قوانین شرع و آداب و عادات مصنوعی اجتماع و اخلاق مصنوعی عرفی مقید سازد و هیچ گاه به آسانی زیر بار آنچه مردم به حكم عادت و تقلید بد یا خوب میدانند نمیرود.(۱۱۸)
قطعا ظواهر این سخنان، طرح اتهام موقتیبودن و ابزارانگاری شریعت نزد عارفان را موجه جلوه میدهد. بدین جهت برای روشن شدن موضوع، در ابتدا به تبیین و تفسیر عرفانی سقوط تكالیف شرعی پرداخته، پاسخ بزرگان عرفان را به صورت مختصر بیان میكنیم.
▪ پاسخ صوفیان
الف) عدم خطاب تكلیف شرعی در مقام فنا و بیخودی
برخی از بزرگان صوفیه میگویند: اندیشه سقوط تكلیف كه در آثار ما، چه به طور مستقیم و چه غیر مستقیم، به آن اشاره شده، متوجه آن حالتی از عارف است كه فقها نیز تكلیف و خطابات ظاهری را متوجه آن نمیدانند. حالت سكر و فنا و وبیخودی و مستی كه در لسان عارفان(۱۱۹) به كار رفته حالتی است كه اساسا تكلیف متوجه شخص نمیشود، همانگونه كه در فقه بر مریض و اعمی و مست و بیهوش و خواب، حرجی نیست. به تعبیر مولوی:
مست و بنگی را طلاق و بیع نیست
همچو طفل است او معاف و معتق است
چونكه مستم كردهای حدم مزن
شرع مستان را نبیند حد زدن
چون شدم هشیار آنگاهم بزن
كه نخواهم گشت خود هشیار من
از دیدگاه آنان، عارف در حالت فنا و سكر از جهت گفتار و كردار، معاف است و در آن صورت سخن او به اقتضای حالش خواهد بود.(۱۲۰) بررسی و تحلیل مفهوم و ماهیت و موارد و ویژگیهای مقام فنا كه در فرهنگ تصوف از آغاز مطرح بوده است جایگاه ویژهای میطلبد. نوشتارهای عارفان درباره این موضوع سرشار از اختلاف تعبیر و چه بسا همراه با اختلافهای مبنایی باشد و نمیتوان از حاصل سخن آنان، كه دستاورد تجربههای مختلف عرفانی و با ملاحظه حالات متفاوت سائلان و مریدان خود است، مراد آنان را به خوبی ترسیم كرد. با این همه در لسان بیشتر آنان، این نكته به چشم میخورد كه عارف ممكن است در سلوك خود، به حالتی برسد كه تكلیف از او برداشته شود و یا تكلیف و عبادت وی از نوع دیگری بشود.
ذكر بیانی از امام محمد غزالی این اندیشه را روشنتر خواهد كرد آنجا كه میگوید:
و چون سالك ذاكر، به ذكر خود و دل و باطن خود توجه نكرده، سراپا مستغرق یاد حق گردد... حالتی پیدا كند كه از آن به فنا تعبیر میشود و در این حالت سالك از خویش غایب شده و... فنا وقتی به كمال میرسد كه سالك هم از خویش فانی شود و هم از فنای خویش. زیرا كه غایت فنا، فنای از فناست،... حالت اینان نسبت به محبوب خودشان، به حالت تو میماند نسبت به چیزهایی كه شیفته شان هستی، از مال و جاه و معشوق، كه تو هم از شدت تفكر در معشوق خود، چنان مستغرق در او میشوی كه دیگر، چیزی نخواهی شنید و چیزی نخواهی دید.(۱۲۱)البته این سخنان، در مباحث و حوزه نظری است، اما اینكه كسی به چنین مرحلهای برسد یا نه و یا كسی تا به حال مدعی چنین حالتی شده یا نه، بحث دیگری میطلبد.
به تعبیر حافظ آن توحید و فنا كه نهایت سیر سالك است نه چشماندازی متناهی دارد و نه رسیدن بدان به سادگی میسر شود.
این راه را نهایت صورت كجا توان بست
كِش صد هزار منزل بیش است در بدایت
و بنابراین دیدگاه پس از مرگ نیز تحولات ادامه خواهد یافت و حتی بنابر نظر شیخ ولی الله دهلوی «فنا پانصد سال پس از مردن برای انسان حاصل میشود»(۱۲۲) و «نهایت وصول را نمیتوان با عمر ابد در آخرت نیز تهیه كرد تا چه رسد به عمر دنیا»(۱۲۳)
ابن سینا نیز در بحث مقامات العارفین به تحلیل و توجیه موضوع سقوط تكلیف از نگاه عرفانی آن پرداخته، میگوید:
بسا كه عارف در حال اتصالش به عالم قدس نسبت به هر چیزی غفلت داشته باشد و در حكم كسانی باشد كه بر آنان تكلیفی نیست و لازمه توجه تكلیف به مكلف درك وی از تكلیف است و بر آن است كه در واقع وقتی عارف در حال فنا و استغراق است قالب او در اختیار خودش نیست و از آن غافل است و از طرفی شریعت به قالب و ظاهر بشر مربوط است و در آن حالت، عارف دیگر نمیتواند در قلمرو شرع واقع شود و اساسا در این گونه موارد تكلیفی نیست كه عارف بخواهد انجام دهد و باید به جای اینكه بگوییم عارف به شرع عمل نمیكند باید بگوییم: شرع متوجه عارف نمیشود.(۱۲۴)
و آنگاه اگر عبادتی هم متوجه عارف شود دیگر آن عبادت قبل از وصل نیست و آن عبادت قبلی وسیله، و این بعدی خواص و آثار است. در این هنگام نه تكلّفی در كار است و نه نیاز به ترتیب مقدمات هست. اگر قبلا راهی بود برای سیر از ظاهر به باطن اكنون ابتهاج و تجلی باطن است در ظاهر(۱۲۵).
عین القضاهٔ نیز میگوید:
خطاب و تكلیف آنجایی است كه قالب بشری وجود داشته باشد، اما وقتی قالب كنار میرود، تكلیفی نیست و اگر تكلیفی باشد به گونهای دیگر است.(۱۲۶)
صاحب این سخن گرچه فردی بود كه همواره پیروان خود را به نماز و پیروی از احكام شرع سفارش میكرد و معتقد بود، نماز بزرگترین ركن دین و و حد فاصل كفر و ایمان است و ترك آن موجب كفر است(۱۲۷) اما داستان نمازنخواندن محمد معشوق را نیز نقل میكند و وی را تا درجهای بالا میبرد كه صدیقان در روز قیامت از اینكه در دنیا خاك زیرپای وی نبودند، حسرت میخورند.(۱۲۸) این تعریف و تمجید از كسی كه اهل نماز نباشد چه بسا موجب ریشخند مخالفان تصوف و تقویت شبهه آنان به اصل این راه و رسم نیز شده است.(۱۲۹) اما وی میگوید. «هر تجلی از نامهای خداوند، حالی در سالك ایجاد میكند و هر حالی نكتههای خاص خود را دارد».
لاهیجی در تفسیر این تعبیر شبستری كه شریعت پوست است و اگر به مغز رسیدی دیگر ضرورتی ندارد، میگوید:
نزد محققان، غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهری و باطنی قرب و وصول به حق است و روندگان و سالكان راه اللّه، چون به وسائل عبادات و متابعت اوامر و نواهی به نهایت كمال وصول مییابند و به مرتبه محبوبی میرسند، به دو قسم تقسیم میشوند:
۱) قسم اول: آنهایند كه نور تجلّی الهی، ساتر نور عقل ایشان گشته و در بحر وحدت محو و مستغرق شدهاند و از آن استغراق و بی خودی، مطلقا به ساحل صحو و مرتبه عقل باز نیایند، چون مسلوب العقل گشتهاند، به اتفاق اولیا و علما تكالیف شرعیه و عبادات از این طایفه ساقط است، چون تكالیف بر عقل است. و ایشان را والهان طریقت میگویند...
۲) قسم دوم: آن طایفهاند كه بعد از آنكه مستغرق دریای وحدت شده و از هستی خود فانی شده و به بقای حق باقی گشتهاند، ایشان را از آن استغراق توحید و سكر، برای ارشاد خلق به ساحل صحو بعدالمحو، و فرق بعدالجمع، فرود آوردهاند واین گروه چنانچه در بدایت امر قیام به ادای حقوق شرعیه از فرایض و نوافل نمودهاند، در نهایت نیز همچنان مینمایند و از رعایت اوضاع و قوانین شرعیه و عبادات، دقیقهای فرو گذار نمینمایند.(۱۳۰)
حاصل كلام مشایخ صوفیه این است كه :سالكان و عاشقان طریقت و واصلان به حقیقت برخی هشیارند و عاقل و در عین جنون باطنی به بند شریعت مقید، و پارهای دیگر مست و دیوانه ظاهری و باطنی و بدون اینكه خود خواسته باشند، از قید شریعت آزاد و البته غیر قادر براعمال ظاهری. این افراد اگرچه همواره از طرف متشرعه و فقها به زیر تیغ سرزنش و تكفیر بودهاند، اما در حقیقت اینها نه كافرند نه ملحدونه دیوانه و نه مستحق سرزنش .آنان به فقیهان می گویند اگر شماحكم تكلیفی رامتوجه عاقلان میپندارید و به مقتضای وظایف خویش جویای علت آن نیز نمیباشید، ما را نیز از كسانی محسوب كنید كه مست و بیعقل شدهاند.
ب) تغییرماهیت تكلیف در مقام فنا
این پاسخ اگر چه تكملهای بر پاسخ سابق است وبرخی آن را مربوط به بقاء بعد از فنای عارف میدانند، در عین حال، با توجه به تعابیر مختلف عارفان در این باره میتوان آن را پاسخی مستقل دانست، در این پاسخ، عارف مانند دیوانه ومست معمولی تكلیف از او برداشته میشود بلكه در آن حال نیز اهل انجام تكالیف عبادی است، البته عبادت او در این حال از نوعی دیگر است واساساً به اختیار خود او نیست.
ابن عربی در گزارشی از ماهیت و چگونگی تكلیف این گونه سالكان درباره یكی از آنها میگوید كه:
پیوسته در حال بهت و تفكر و سكوت بود و نمازها را به وقت میگزارد و بعضی وقت ها كه میدیدم نماز میخواند از او میپرسیدم: میبینم كه نماز میخوانی، در جواب میگفت: نه به خدا سوگند! اوست كه میبینم مرا از جای بلند میكند و بر جای مینشاند، نمیدانم میخواهد با من چه كند. به اومیگفتم: آیا در نماز برای ادای فریضه الهی نیّت میكنی؟ میگفت: نیت چیست؟ پاسخ میدادم: قصد قربت به خداوند است در اعمال و عباداتی كه انجام میدهی. میخندید و میگفت: من میگویم او را میبینم و او مرا بر پای میدارد و مینشاند؛ چگونه نیت نزدیكشدن به كسی كنم كه با من است و پیوسته او را مشاهده میكنم و هرگز از چشمم پنهان نمیشود .این كلام دیوانگان است شما عقل ندارید.(۱۳۱)
ابن عربی قائل بود پیامبر نیز در هنگام نزول فرشته وحی، دارای چنین حالتی است، البته با این ویژگی كه پیامبر منتظر و مستعد آن امر خطیر است و خداوند تحمل آن امر خطیر را به او داده است به علاوه اینكه وی مأمور به تبلیغ رسالت و سیاست امت است و لازم است در میان مردم باشد.(۱۳۲)
از دیدگاه وی عبد در این حالت هم عابد است و هم معبود و در واقع حق است كه عبادت میكند نه عبد، احادیث قرب نوافل نیز مؤید این مطلب است(۱۳۳) چنین حالتی برای مرحوم علامه طباطبایی(ره) نیز گزارش شده است، از قول شاگردان او نقل شده است كه وی در سال آخر عمرش غالباً در حالت خواب بوده است و در حالی كه دائماً چشمان او بسته بود به اذكاری خاص مشغول بود و بدون اینكه چشم خود را باز كند و یا كسی به او بگوید وقت نماز است نمازش را حتی با رعایت آداب و مستحبات آن میخواند.(۱۳۴)
تفسیر و برداشت امام خمینی(ره) نیز به این دیدگاه نزدیكتر است. از نظر او عارف وقتی به منتهای سیر خود رسید، اینگونه نیست كه عبادت نكند بلكه عبادت میكند، اما با توجه به فنای اراده او در اراده حق خداوند، در اینجا دیگر عبادت از حق است در مرئات عبد. وی برای تثبیت این مهم، در موارد زیادی از آثارش به حدیث قرب نوافل استناد میكند،(۱۳۵) اگر چه بر خلاف بسیاری از مفسران،(۱۳۶) یقین را در آیه شریفه «و اعبد ربّك حتی یاتیك الیقین»(۱۳۷) به معنای مرگ معمولی نمیداند و تفسیر عرفانی آیه را پذیرفته، آن را به معنای فنای در حق میداند، اما وی همانند برخی دیگر از عارفان برداشتهای ناصواب برخی از صوفیان از این آیه را، مبنی بر رفع شریعت بر نمیتابد.(۱۳۸)ج) آسانی و شیرینی انجام تكالیف برای عارفان واصل
برخی دیگر از عرفا سقوط تكلیف را به معنایلغوی آن میگیرند و میگویند عارفان را در انجام تكالیف مشقتی نیست و به مرحلهای میرسند كه در آن هنگام دیگر در انجام عبادات هیچ سختی احساس نمیكنند و عبادت نور چشم آنها میشود و برای انجام آن نیازی به صبر ندارد.(۱۳۹) مثلاً نجم الدین كبری، در پاسخ به این پرسش كه آیا تكلیف از خواص بندگان خدا ساقط میشود، میگوید:
آری، اما نه به این معنا كه آن عده از بندگان از انجام تكالیف محروم و معاف باشند، بلكه به این معنا تا كه تكلیف، مأخوذ از كلفت است كه به معنای مشقت بوده باشد، بنابراین آنان گونهای خدا را عبادت میكنند كه احساس هیچ گونه كلفت و مشقتی در خود نمینمایند، بلكه از انجام عبادت لذت میبرند و از آن شادكام گردیده، به طرب میآیند چه آن كه نماز، مناجات با بینیاز است.
وی از قول ابو عبدالله حضرمی نقل كرده است كه میگفت:
مردم میگویند، من معتقدم كه تكلیف از بندگان خدا برداشته شده و قائل به اسقاط تكلیفم. در پاسخ آنها میگویم چگونه قائل به اسقاط تكلیفم و حال آن كه از كودكی به انجام تكالیف الهی میپرداختم و بر آنها مواظبت داشتم و تا این وقت هم دست از تكلیف برنداشتم، آری من میگویم بندگان ویژه خدا درانجام تكالیف الهی، احساس هیچ گونه مشقتی در خود نمینمایند.(۱۴۰)
شعرانی در الیواقیت و الجواهر بابی با عنوان «تكالیف شرعی با وجود عقل از هیچ انس و جنّی هر چند به بالاترین درجات قرب به خدا برسد، ساقط نمیشود» باز كرده و میگوید:
هیچ یك از اهل سنت و جماعت، این دیدگاه را نپذیرفتهاند و آن عارفانی كه گفتهاند سالك به درجهای میرسد كه تكلیف از او ساقط است، مرادشان همان كلفت به معنای مشقت عبادت است، یعنی سالك در اینجا به درجهای میرسد كه عبادت برای او لذتآور میشود و در ادامه میگوید، خداوند از پیامبرش دوام تكلیف خواسته و نه راحتی از آن را، چرا كه میگوید: «فاذا فرغت فانصب» و ما نیز پیوسته و تا زمان مرگ، مأمور به انجام تكالیف هستیم و عارفان باید پیوسته ظواهر شرعی را رعایت كنند و هیچ موردی نداریم كه خدا چیزی را واجب یا حرام كند و آن گاه برای اولیاء خود در آن عمل، اجازه ترك قائل شود و شرع نیز همگانی و همیشگی است و برای عارف و غیر عارف نیز تفاوتی ندارد.(۱۴۱)
د) تكیه بر زبانی ویژه:
صوفیان از دیرباز، برای بازگوكردن تجارب عرفانی و تعالیم صوفیانه به زبانی خاص متوسل شدهاند. و این از ویژگیهای متمایزكننده عرفان از دیگر علوم است. درك اجمالی این زبان خاص، رازگشای بسیاری از اهداف، سخنان و تعابیر بزرگان این راه و رسم خواهد بود. آنها در آثار كلاسیك و تعلیمی خود به ویژگیهای این زبان و اصطلاحات ویژه تعالیم عرفانی اشاره كردهاند.(۱۴۲) به ویژه با توجه به این كه عارفان به اقتضای حال و موقعیت خود و حال، درك و همّت مخاطبان، سخنهای مختلف و احیانا ناهمگونی داشتهاند و احوال مختلف قبض، بسط، سكر، خوف، رجا، غم و شادی و فرق و جمع گوینده سخن، در نوع تعابیر آنها تأثیر داشته است.(۱۴۳)
وجود زبان رمز، اشارت، تلمیح، كنایه، تمثیل و سخنانی كه التزام به ظاهر آن در نظر شرع و عرف اگر كفر نباشد، قطعاً فسق است، و در فرهنگ تصوف شایع است، موجب شده است كه آنان به اتهام ناسازگاری و مخالفت با ظواهر دینی مورد هجوم بسیاری قرار گیرند. كم نبودند افرادی نظیر حلاج و عین القضاهٔكه بهخاطر سخنان خود خریدار سرِ دار شده، بعد از مرگ نیز همچنان متهم به كفر وزندقه باقی ماندند.
شیخ روزبهان شیرازی كه كتاب شرح شطحیات خود را به منظور تفهیم و تبیین رموز شطحیات عارفان، به ویژه حلاج و تطبیق بر شریعت سامان داده است، مشكلاتی را كه صوفیان بدان دچار شدهاند، اینگونه بیان میكند:
ابوسعید خراز ـ كه قمر الصوفیه كنیت اوست -تصنیفی كرده بود و آن را «كتاب السرّ» خوانده، علما معنی آن ندانستند و به كفر وی گواهی دادند، ابو العباس عطار را برای حسین منصور نعل در سر فرو كوفتند و بدان بكشتند، چندین نوبت جنید را به كفر منسوب كردند، سهل بن عبدالله را از تستر براندند و همچنان بایزید بسطامی در گرگان سالی بماند و صبحی را در اسماءو صفات كافر گفتند، حصری را حلولی خواندند، ابراهیم ادهم را بزدند... .(۱۴۴)
حاجی سبزواری در تعلیقه اسفار میگوید:
عرفا دو دسته هستند: عدهای بین عالم ملك و ملكوت جمع كرده، اما جمعشان «جمع سالم» وعدهای دیگر، جمعشان «جمع مكسر» است؛ دسته اول اگر به معارف بلند ماورای طبیعت سری بزنند، از عالم طبیعت و ناسوت باز نمانده و توان جمعبینی دو عالم را دارند. اما دسته دوم توان چنین جمعی را ندارند و اینكه میبینیم عرفا احیانا شطحیاتی داشته، سخنان متشابهی میگویند، باید آن را به محكمات سخن آنان ارجاع دهیم و نباید انتظاری كه از معصومان و اولیاء بزرگ داریم، از آنان داشته باشیم و لذا در عرفان دو كار لازم است: یكی ارجاع متشابهات به محكمات و دیگر ارجاع شطحیات به محكمات.(۱۴۵)
خلاصه آنكه عارفان، همواره در دفاع از زبان ویژه خود بر این نكته تاكید داشتهاند كه بیان تجربههای عرفانی به آسانی میّسر نیست.(۱۴۶) اینان حقایق معقوله را بهصورت اعیان محسوسه به تصویر میكشند.(۱۴۷) آنها به نیكی میدانند كه این گونه سخنان، در افهام خلایق مشكل ایجاد میكند و چه بسا «ظاهربینان محجوب كه حوصله درك آن معانی را ندارند اشارات این قوم را طامات میپندارند و از سر جهل و عناد، طعن و انكار احوال اهل دل را جایز میشمارند».(۱۴۸) اما رمز و راز آن را به تعبیر شبستری در گلشن راز، این گونه بیان میكنند كه نه احوال حقیقت و اسرار در خور فهم هر كس است و نه ظرف لفظ گنجایش هر معنایی را دارد و حقایق ذوقی و وجدانی قابل تعبیر لفظی نیست.
از دیدگاه آنان وقتی صوفی در بحر حیرت غرق شد و در تصوف عشق آمد، هر چه بگوید، بخشوده است. چرا كه عالم جان و معانی را زبانی دیگر است كه محصول عالم بیخودی و مستی و بیخبری است و نباید آن را با موازین عالم هشیاری تعبیر و تفسیر كرد. به تعبیر مولوی اگر چه این حالات را در باطن نامی نیست، اما چون از باطن سوی ناودان زبان روان شود، افسرده گشته، نقش و عبارت میشود و اینجاست كه نامش كفر و ایمان و نیك و بد میشود.(۱۴۹)
از این پیمانه و جام و سبوها
غرض پیمانه و جام سبو نیست
میان عارفان را اصطلاحی است
كه جز عارف كسی را گفتگو نیست
شیخ روزبهان نیز میگوید:
زبان عرفان به زبان صحو و تمكین و سكر تقسیم میشود و این رموز و اشارات و شطحیات آنهابه زبان سكر است و وعدهای را یارای فهم آنها نیست چراكه از بطون و متشابهات هستند.(۱۵۰)
و به تعبیر خلاصه شرح تعرف:
و این گروه را عباراتی است كه ایشان بدان مفردند و ایشان را اندر الفاظ اصطلاحاتی است كه معنی آن الفاظ ایشان دانند و غیر ایشان ندانند و آن را استعمال نكنند.(۱۵۱)
در تكمیل این سخنان میتوان به تعابیر و اشعار برخی از بزرگان معاصر همچون علامه طباطبایی(ره) و حضرت امام خمینی(ره) اشاره كرد كه تعابیر كنایی و استفاده از الفاظ عشق مجازی و مانند آن، در آثارشان بسیار مشاهده میشود.(۱۵۲)
عین القضاهٔ هم در رد كیفرخواست مخالفان خود، برای این مسئله كه عرفا زبانی خاص دارند و حقیقت آن را باید از خود آنها جویا شد، تأكید میكند.
تمنای اصلی او در این دفاعیات این است كه با توجه به وجود متشابهاتی در فرهنگ تصوف، همانند قرآن، لازم است آنچه قبل و بعد این كلمات متشابه است، بررسی شود تا مجالی برای اعتراض باقی نماند.(۱۵۳)
پی نوشت:
۱. پورجوادی، مجله معارف، دوره پنجم، شماره اول، ص۱۴؛ سراج طوسی، اللمع، ص ۴۳.
۲. محمد عبدالرئوف، طبقات الصوفیهٔ، ج۳، ص۴۳۶.
۳. مرصاد العباد، ص۱۶۲ـ۱۶۳؛ نفحات الانس، ص۴۹۸ و ۵۰۱.
۴. شرح گلشن راز، لاهیجی، ص۲۵۱.
۵. به عنوان نمونه رك: تحفهٔ الاخیار، ص۸۳ـ۸۷.
۶. ترجمه رساله قشیریهٔ، ص۱۶۶ـ۱۷۰؛ و رك: مصباح الهدایهٔ، در بیان اركان توبه، ص۳۶۸؛ در تذكرهٔ الاولیاء، ص۳۹۷ از قول یحیی معاذ در علایم توبه میگوید: «توبه عبارت است از كم خوردن از بهر روزه، كم خفتن از بهر نماز و كم گفتن از بهر ذكر» همچنین رك: همان، ص۳۷۱.
۷. تذكرهٔ الاولیاء، ص۴۸، ۲۷۰. تذكرهنویسانی همانند عطار و سلمی و خواجه عبدالله و جامی و دیگران، در بررسی زندگی و بیان حالات عارفان در بسیاری از موارد، ویژگی بسیاری از مشایخ صوفیه را جمع بین طریقت و شریعت میدانند و آن را به عنوان افتخار متذكر میشوند.
۸. التعرف لمذهب التصوف، ص ۸۴، ۳۶۳ ـ ۳۶۷.
۹. عوارف المعارف، ص۲۳ـ۳۶ و ۱۰۱.
۱۰. نفحات الانس، ص۶۰.
۱۱. مصباح الهدایهٔ، ص ۳۵۶.
۱۲. كیمیای سعادت؛ جلد۱، ص۴ـ۱۰. امام خمینی(ره) در مصباح الهدایهٔ، ص۷۱، نوع كلمات عرفا را بیانات قرآن و سنت میداند. همچنین رك: سر الصلاهٔ، ص۱۰۴.
۱۳. یثربی، عرفان نظری، ص۳۷۲.
۱۴. تذكرهٔ الاولیا، ص۳۱۴.
۱۵. همان، ص۴۹۱.
۱۶. همان، ص۲۰۷، ۷۵۶.
۱۷. رك: ترجمه رساله قشیریه، ص۱۱، ۴۵، ۵۶۵؛ تذكرهٔ الاولیاء، ص ۴۲۰ـ۴۲۱؛ كشف المحجوب، ص۳۹۱؛ صفوهٔ الصفا، ج۲، ص۴۱۷.
۱۸. نفحات الانس، ص۳۰۴، ۱۱۸.
۱۹. مقدمهای بر مبانی عرفان و تصوف، ص۱۴؛ و نیز: نفحات الانس، ص۳۹۲.
۲۰. منازل السائرین، ص۲۷.
۲۱. ترجمه رساله قشیریه، ص ۸۳.
۲۲. همان، ص ۵۲.۲۳. تفصیل بیشتر این مسئله را رك: الاعتصام، ص ۷۰ـ۷۷ وی در این باره نزدیك به ۵۰ مورد از نقل قولهایی را كه بر تاكید عرفا بر لزوم شریعت و اتباع كتاب و سنت و عمل بدان دلالت میكند، آورده است. و نیز: رساله ختم الاولیاء، ص ۶۹ ـ ۷۱ و جامع الاسرار، ص۳۴۵ـ۳۴۷.
۲۴. در فتوحات مكیه آمده است: «و الشریعهٔ ابدا لا تكون بمعزل فانها تعم قول كل قائل و اعتقاد كل معتقد» (ج ۴، ص ۹۴). البته از دیدگاه وی شریعت ظاهر احكام حقیقت و حقیقت باطن احكام شریعت و غایت شریعت، سعادت حسی است كه منقطع میشود و مانند حقیقت یكدست و پایدار نیست. (شرح رساله روح القدس، ص۱۳ـ۱۵) درباره تاكید ابن عربیبر لزوم مشروعبودن ریاضات و مجاهدات رك: فتوحات، ج۲، ص۳۷۰، رسایل ابن عربی، رساله الشیخ الی الامام الرازی، ص۴ و ۷. به نقل از محیالدین عربی، ص۵۵۰.
۲۵. تذكرهٔ الاولیاء، ص۳۱۴، و نیز: فتوحات، ج۳، ص۸و۵۵ و رك: ابوالحسن شاذلی، فیلسوف الصوفیهٔ، ص ۸۹.
۲۶. الانسان الكامل، ص۳.
۲۷. مفتاح النجاهٔ، ص ۷۳.
۲۸. جهت توضیح بیشتر درباره تاكید صوفیه بر فراگیری علوم ظاهری، رك: فوایح الجمال، ص۹۲ـ۹۵؛ الرسالهٔ القشیریهٔ، ص۳۸۱، و نیز: الفقه عند الشیخ الاكبر، ص۳۷.
۲۹. رك: مصباح الهدایهٔ و مفتاح الكفایهٔ، ص۴۶ـ۶۷. گزارش بیشتر آن را بنگرید: نفحات الانس، ص ۵۹، ۱۰۸، ۱۱۸، ۲۹۵، ۳۲۷، ۱۶۱.
۳۰. تذكرهٔ الاولیاء، ص۵۵، ۵۰۶؛ نفحات الانس، ص۵۹.
۳۱. رك: عوارف المعارف، باب ۳۵. البته در نقل این گونه سخنان چه بسا مبالغه شده و برخی از آنها به داستانسرایی شبیهتر است امّا همین كه تذكرهنویسان صوفیه این سخنان و كردارها را به عنوان الگو و نقطه مثبت ذكر میكنند، حكایت از اهتمام ویژه آنان به رعایت شریعت و ظواهر دینی دارد.
۳۲. تذكره الاولیاء، ص۳۲۶.
۳۳. ترجمه رساله قشیریه، ص۵۰.
۳۴. در اینباره رك: تذكره اولالیاء، ص ۱۶۰ به بعد؛ و نیز، بایزید بسطامی، ص۷۷، تاكید و زیادهروی آنان در عمل به شریعت و احتیاطهای افراطی آنان را حتی برخی به عنوان دستاویز مذمت صوفیه قرار دادهاند. رك: تحفهٔ الاخیار، ص ۹ـ۱۰.
۳۵. صفوهٔ الصفاء، ص۸۸۳.
۳۶. رك: خورشید تابنده، ص۷۱۲ـ۷۱۴، همچنین برای اطلاع بیشتر ر.ك: همان ص۵۰۷و۵۳۶.
۳۷. رساله رفع شبهات رضا علی شاه، ص۷۳.
۳۸. برای نمونه رك: التصوف الاسلامی، ص۲۵۴، بنیهٔ العقل العربی، ص۳۷۸. اما به این نكته نیز باید توجه كرد كه با همه تاكیدهای صوفیان بر ضرورت شریعت و عمل به آداب و عبادات و سنن اسلامی، و حتی افراط در آن، ماهیت و اهداف و منشأ انجام این امور، نزد آنان از ویژگیهایی برخوردار است كه مورد توجه عموم مسلمانان به ویژه متكلمان و فقها نیست. از جمله اختلاف آنان را با دیگران میتوان در امور ذیل جستجو كرد.
۱. اختلاف در هدف عمل به تكالیف شرعی: عمده تاكید آنها بر آثار تربیتی و ایجاد تحول درونی و تغییر جوهره و نهاد انسان در این دنیا است. قبلاً گفتیم كه مقام فنا و جمع و رسیدن به حقیقت، منتهای آرزوی آنان است. در واقع آنان برخلاف عابدان و زاهدان به دنبال قرب به حق و بهشت و نجات از جهنم نفس هستند و بهشت آنها وصال و دیدار حق در همین نشئه دنیوی است و چندان توجهی به وعده فردای زاهد ندارند. آنان داشتن هدفی جز حق را شرك میدانند و شان خود را فراتر از اغراض دنیوی و اخروی میدانند.
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تو در بند خویشی نه در بند دوست
البته تاكید بر چنین آثاری مورد انكار فقها و متكلمان و دیگر دانشمندان اسلامی نیست؛ آیات قرآن و احادیث پیامبر و اهل بیتـ علیهمالسلام ـ نیز بدان اشاره كردهاند و قرآن مجید، رضوان الهی را بزرگتر از دیگر آثار انجام وظایف میداند؛ اما تاكیدهای فراوان و اصل قراردادن چنین هدفی ویژه صوفیان است.
۲ـ اختلاف در منشاء تكلیف: تاكید آنها بر اطاعت محض از شیخ و پیر در سلوك عرفانی و اخذ علم از باطن مشایخ، از ویژگیهای صوفیان است كه مورد انكار و مذمت شدید متشرعان به ویژه فقها و متكلمان واقع شده است.
فقها میگویند: غیر از وحی آسمانی و سنت، منشئی برای تكالیف شرعی به طور مستقیم وجود ندارد، اما آنها میگویند: ما صاحب علم لدنی و الهی و از ارباب اشارت هستیم و علم خود را مستقیما از خدا میگیریم
۳ـ اختلاف در كمیت تكلیف: زیاده روی آنان در عبادات و ذكر و ورد و احتیاطهای آنان در امور عبادی و تكالیف را قبلاً گزارش كردیم و اجمال آن اینكه این مورد یكی از مستندات اتهام بدعتگذاری به صوفیان شده است و آنها علاوه بر عبادات ظاهری كه در شرع وارد شده است تكالیف اضافی و احیانا طاقت فرسایی را بر خود و پیروانشان تحمیل میكنند. رك: لبّ و لباب مثنوی، ص۳۳۸؛ رساله ملاصدرا، ص۴۸؛ همچنین الاشارات و التنبیهات، مقدمه نمط نهم؛ تذكرهٔ الاولیاء، ج۱، ص۷۳؛ شرح كلمات قصار باباطاهر، ص۵۷، ۵۸؛ پژوهشی در نسبت دین و عرفان، ص۱۳۴ـ۱۳۵.
۳۹. كشف المحجوب، ص۴۹۸-۴۹۹.
۴۰. كیمیای سعادت، ج ۲، ص۹-۳۰۷
۴۱. همان ج ۱ ص ۴۶۲.
۴۲. همان ج ۱ ص ۳۲۹.
۴۳. اگر چه تاكید بسیاری از مشایخ صوفیه بر این مطلب درست و بجاست، اما نمیتوان منكر شد كه لازمه تاكیدهای فراوان و افراط آنها در بیان رحمت خدا، ترویج اندیشه جبریگری، توجه زیاد به باطن، طرح اندیشه عشق و عاشقی خدا به بنده وبنده به خدا، تفكیك شریعت از طریقت و برخی از سخنان و اشعار صوفیان در اینباره، باعث شده است كه عدهای در میان صوفیان، به چنین دامی گرفتار شوند. تا جایی كه برخی معتقدند روحیه عرفانی و نگاه خاص صوفیان به خدا، بهشت، جهنم، شیطان و... انسان را نسبت به قیود شریعت، لاابالی میكند.
۴۴. الیواقیت و الجواهر، شعرانی ص ۲۷۲ـ۲۷۳.
۴۵. انس التائبین، ۱۶۴.
۴۶. شرح احوال و نقد و تحلیل آثار احمد جام، به نقل از روضهٔ المذنبین، ص ۴۴۹.
۴۷. نقد صوفی، ص۳۰۰؛ مثنوی، دفتر سوم شماره ابیات ۶۷۸ - ۶۹۲ و شمارههای ۲۰۶۳ ـ ۲۰۶۷.
۴۸. مثنوی، ج۳، ص۳۰۹.
۴۹. رك: ترجمه كسراصنام الجاهلیه با عنوان عرفان و عارف نمایان، ص ۲۶ و نیز، آداب الصلاهٔ، ص۱۵۶.
۵۰. نفحات الانس، ص۱۰.
۵۱. كافی است برای اثبات این مدعا نظری اجمالی به آثار آنها به ویژه آثار كلاسیك بیفكنیم، آثاری نظیر رساله قشیریه، مر صاد العباد، كشف المحجوب، اوراد الحباب، مصباح الهدایهٔ، عوارف المعارف، قوت القلوب و بسیاری از آثار دیگری كه به كتاب فقهی شبیهتر هستند تا كتاب عرفانی.
۵۲. تحقیقاً اگر صوفیه دستور محكم و روشن قرآن، مبنی بر «ولا تنس نصیبك من الدنیا» را متوجه عام و خاص مردم بدانند، در بسیاری از رفتارها خلاف این آموزه اصیل قرآنی عمل كردهاند.
۵۳. مثنوی، ج۲، ص۷۹.
۵۴. شرح مثنوی، محمد تقی جعفری ج ۱۱ ص ۱۱۶.
۵۵. مصباح الهدایهٔ و مفتاح الكفایهٔ، مقدمه مصحح.
۵۶. عارفی از الجزایر، ص ۲۱۱.
۵۷. رك: احیاءالعلوم، ج ۱، ص ۱۶؛ سخنان پیر هرات، ص۲۸. مخالفین تصوف، اعم از شیعه و سنّی، به این تقسیمبندی و تفكیك قلمرو به طور قاطع حمله برده، آن را بدعت و مخالف آموزههای اسلامی میدانند. نویسنده شیعی كتاب التفتیش، كه در مخالفت با آموزههای صوفیان چیزی را فروگذار نكرده و همه صوفیان را به یك دیده نگریسته است اساسیترین بدعت صوفیان را تقسیم دین به شریعت و طریقت میداند و آن را عامل و زمینه ساز اباحیگری قلمداد میكند (ص۵ـ۶، ۳۰۳ـ۳۰۴) ابن تیمیه و ابن جوزی نیز در یورش گستردهشان علیه تصوف به این موضوع اشاره میكنند. ابن جوزی در كتاب تلبیس ابلیس كه حجم عمده آن در رد صوفیان است، همه بدعتگری صوفیان را ناشی از فقدان و بیاعتنایی به علم شریعت دانسته، میگوید كه آنها علم شریعت را علم ظاهر و هواهای نفسانی خود را علم باطن میدانند. وی مینویسد: «و لقد فرّق كثیرٌ من الصوفیهٔ بین الشریعهٔ و الحقیقهٔ و هذا جهل من قائله، لان الشریعهٔ كلها حقایق» و باز میگوید «و كل من رام الحقیقهٔ من غیر الشریعهٔ فمغرور مخدوع» (تلبیس ابلیس ص۲۰۲ـ۳۰۳، ۳۲۶، ۳۷۴). یكی از عوامل مهم حساسیت متشرعان به ویژه فقیهان در برابر این تقسیمبندی این است كه آنها پیامد چنین تفكیكی را از طرفی تقسیم مراتب علوم و وظایف عالمان، اتهام پیامبر(ص) به مخصوصكردن عدهای به علم خاص و از طرفی آن را نوعی تمسخر و ریشخند به غیر صوفیان میدانند. زیرا بر اساس دیدگاه صوفیان قلمرو امر به معروف و نهی از منكر در این زمینه به عهده ارباب باطن و طریقت است و ارباب علوم ظاهری را نرسد كه به علم طریقت و حقیقت دست یازند.
استاد جواد تهرانی یكی از مخالفان سرسخت صوفیه، بعد از اشاره به این مراتب بر آن است كه: چنین تعریفی از طریقت با خارج موافقت ندارد زیرا برخی از دستورات طریقتی همانند گذاشتن شارب و چلهنشینی و خلوت و عزلت و اذكار و سماع، از دستورات طریقت هستند اما مربوط به تن هستند و از طرفی در شریعت دستورات روحی بیشماری داریم. وی مینویسد: «منظور این است كه نه طریقت صوفیه منحصر در آداب باطنی و اخلاقی و قلبی است و نه شریعت خالی از آداب مزبور است و برای تقرب به خداوند و حصول كمال هرگز به طریقتسازی در مقابل شریعت نیاز نبوده كه موجب تفرقه شدید و دستهبندیهای وخیم بین مسلمین گردد».
وی نتیجه میگیرد كه گرچه برای تهذیب اخلاق همانند دیگر امور مربی و معلم لازم است اما نه بدان گونه كه صوفیه میگویند. (عارف و صوفی چه میگویند، ص۸۳.) برخی دیگر هدف صوفیان را از این تقسیمبندی، توجیه تا كیدهای خود بر باطن و حقیقت میدانند.
۵۸. رك: احیاء العلوم، ج۱، ص۱۶؛ شرح التعرف لمذهب التصوف، مستملی بخاری، ج۲، ص۷۰، فتوحات، ج۴، ص۲۶۲.
۵۹. رك: آشنایی باعلوم اسلامی (كلام و عرفان و حكمت عملیه)، ص ۹۶.
۶۰. مرصاد العباد، ص ۱۶۲.
۶۱. رك: اسرار الشریعه و انوار الحقیقه، ص۸، ۲۴ و نیز حدیث دیگری منسوب به امام علی(ع) كه گفته «الشریعه نهر و الحقیقه بحر»، همان، ص۳۴. این حدیث در آغاز كتاب التفسیر المحیط الاعظم نیز آمده است. نیز رك: طرایق الحقایق، ج۱، ص۵۶، الانسان الكامل، ص۳.
۶۲. تعابیری نظیر كشتی برای مسافر و مقصد، درخت برای بار، روغن برای چراغ حقیقت، بند و افسار برای رسیدن به حقیقت، یا شمع رهنمون و پوست و مغز. رك: شرح اصطلاحات تصوف، ج۶، ص۴۲۰ـ۴۲۱؛ نفحات الانس، ص۵۰۱؛ اسرار التوحید، ص۲۱؛ شرح گلشنراز، ص۲۵۱. مقدمه كتاب اسرار الشریعه و اطوار الطریقه و انوار الحقیقه.
۶۳. كشف المحجوب، ص ۴۹۹.
۶۴. الانسان الكامل، ص ۳ و ۴۳۹.
۶۵. محمد عبدالرئوف، طبقات الصوفیهٔ، ج ۲، ص ۴۴۱.
۶۶. خواجه عبداللّه انصاری، طبقات الصوفیهٔ، ص ۲۳۲.
۶۷. اللمع، ص۱۰.
۶۸. التصوف الاسلامی (تاریخ، عقاید، طرق) به نقل از قوت القلوب، ص۳۲۲.
۶۹. مجله معارف، دوره چهارم، شماره ۳؛ رساله سلّمی و طبقات الصوفیهٔ، سلمی، ص ۳۰۰.
۷۰. انس التائبین، صص ۸۷ ـ ۹۰.
۷۱. لاهیجی، شرح گلشن راز، ص ۲۵۱.
۷۲. لطایفی از قرآن (برگزیده كشف الاسرار)، دكتر محمد مهدی ركنی.
۷۳. ترجمه رساله قشیریه، ص ۱۲۷.
۷۴. گلشن راز، ص ۳۴.
۷۵. آداب نماز، ص۴۵.
۷۶. شرح چهل حدیث، ص۷۰.
۷۷. تفسیر سوره حمد، ص۷۷.
۷۸. اشاره به گوشهای از این تلاشها و تطبیقها را بنگرید: فتوحات، ج۳، ص۸ و ج۴، ص۲۶۳ و۴۱۹؛ شرح مقدمه قیصری، ص۱۸ـ۱۹؛ اللمع، ص۲۱ به بعد؛ خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۶۳۷ـ۶۴۲؛ مصباح الهدایه، باب ۵، فصل ۱؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ج۱، ص۲۴۴؛ الاعتصام، ص۱۷۳ـ۱۷۷؛ خورشید تابنده، ص۱۷.
۷۹. نقد صوفی، ص۳۶.۸۰. عبدالكریم الجیلی، فیلسوف الصوفیهٔ، ص۲۲۳. عین القضاهٔ از دستورات فقهی به فقه ظاهر و از تعالیم عرفانی به فقه باطن تعبیر كرده است (نامههای؛ عین القضاهٔ، ج۱، ص۵ـ۳۸۳.)
۸۱. بنیهٔ العقل العربی، ص۲۷۱ـ۲۷۷.
۸۲. عرفان نظری، ص۳۵۵ـ۳۹۶، فتوحات، ج۱، ص۳۱.
۸۳. رك: الیواقیت و الجواهر، ص۷ـ۲۰؛ مظاهر الانحرافات العقدیهٔ، ج۱، ص۱۰۱ـ۱۱۸.
۸۴. دنباله جستجو در تصوف ایران، ص۲۰ همچنین رك: مظاهر الانحرافات العقدیه، ج۱، ص۱۱۱.
۸۵. بنیهٔ العقل العربی، ص۲۷۷، به نقل از رساله قشیریه، ص۱۲۷، ۲۰ و ۲۱. سلمی نیز در تبیین خود از تفاوت علم شریعت و حقیقت چنین تعبیری دارد (رك: مجله معارف، دوره چهاردهم، شماره ۳، ص۷۶ به بعد. و نیز ولدنامه، ص۴۵.
۸۶. قوت القلوب، ص۱۲۰ـ۱۲۳.
۸۷. رك: شرح رساله روح القدس فی محاسبهٔ النفس، ص۱۳ـ۱۵.
۸۸. جامع الاسرار، ص۴۳.
۸۹. برای نمونه رك: نامههای عین القضاهٔ، ج۱، ص۴۶۶ـ۴۶۹.
۹۰. رك: تذكرهٔ الاولیاء، ۴۶۶ـ۴۴۹.
۹۱. اللمع، ص۱۰۷ به بعد.
۹۲. احیاء العلوم، ج۱، ص۲۲.
۹۳. همان، ج۴، ص۲۱۳، و ج۱، ص۱۷۱.
۹۴. الاحسان، ص۴۸.
۹۵. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۳۳ به بعد.
۹۶. التصوف الاسلامی، ص۲۵۴ به نقل از قوت القلوب، ج۱، ص۱۵۳.
۹۷. مصباح الهدایهٔ، مقدمه استاد همایی، ص۱۰۳.
۹۸. دكتر پازوكی، فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز، دوره دوم، شماره اول و دوم، ص۶۱ـ۶۳، همچنین رك: عرفان ایران، شماره ۷.
۹۹. الاحسان، ص۵۰.
۱۰۰. رك: الاحیاء، ج۱، ص۱۷ به بعد.
۱۰۱. رك: جامع الاسرار، ص۴۶ـ۴۷، ۱۴۴.
۱۰۲. رك: عرفان ایران، (مجموعه مقالات) به كوشش سید مصطفی آزمایش، شماره ۷، ص۷۱ـ۸۵.
۱۰۳. ر.ك: مظاهر الانحرافات العقدیهٔ، ج۱، ص ۱۱۸؛المنقذ من الضلال، ص ۶۱؛ فتوحات مكیه، ج ۲، ص ۱۷۵.
۱۰۴. این گونه مواضع صوفیان را بنگرید: مظاهر الانحرافات العقدیهٔ، ص ۱۱۱ ـ۱۸۸.
۱۰۵. جمهرهٔ الاولیاء، ج۱، ص ۱۵۹.
۱۰۶. همان، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۸.
۱۰۷. ر.ك: عینالقضاهٔ، تمهیدات، ص ۲۵۰ ـ ۲۵۲؛ مصباح الهدایهٔ، آداب مرید با شیخ؛ پژوهشی در نسبت دین و عرفان، ص ۷۹ ـ ۸۱.
۱۰۸. اشتغال به علم باطن و گذاردن وقت همیشگی در اختیار خدا، بدین معنا نیست كه دیگر نیازی به رسوم شریعت نیست و تنها هدفِ عبادت، توجه دادن به مردم و از روی تقیّه باشد، چنانچه برخی از پژوهشگران گفتهاند. (بنیهٔ العقل العربی، ص ۳۷۸).
۱۰۹. خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیهٔ، ۱۰۱.
۱۱۰. كشف المحجوب، ص۳۷۱ـ۳۷۲، ۴۹۸؛ و نیز رك: نفحات الانس، ص۱۰؛ تمهیدات، ص۱۰۲، ۳۵۰ـ۳۵۲؛ كسر اصنام الجاهلیهٔ، ص۲۶ به بعد؛ تذكرهٔ الاولیاء، ص۱۷۷ـ۱۸۰؛ مفتاح النجاهٔ، ص۱۳۵ـ۱۳۸؛ تاریخ تصوف، ج۲، ص۱۷۷ـ۱۸۰.
۱۱۱. گلشنراز، توضیح و تفسیر این اشعار را رك: شرح گلشن راز لاهیجی، ص۲۴۴ـ۲۶۴.
۱۱۲. فتوحات مكیه، ج۱، ص۲۴۸.
۱۱۳. نامههای عین القضات، ج۱، ص۷۳ـ۷۴.
۱۱۴. همان، ص۶۲.
۱۱۵. تمهیدات، ص۳۵۱.
۱۱۶. كشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۱۵۳؛ نقد صوفی، محمد كاظم یوسفپور، ص۲۲۰.
۱۱۷. مثنوی، مقدمه دفتر پنجم، ص۸۰۸.
۱۱۸. تاریخ تصوف، ص۱۸۶؛ عارف و صوفی چه میگویند، ص۳۷ـ۴۷.
۱۱۹. البته باید بین مجنون و مستی كه در لسان فقها به كار میرود با آنچه كه عارفان بیان میكنند تفاوت قایل شد. با ذكر بیانی از ابنعربی این تفاوت به خوبی روشن میشود، وی بعد از اینكه بیان میكند سلب عقل در مجذوبان الهی از جانب خدا بوده و حكم فقهی برای آنها همانند حكم فقهی برای حیوانات است و مؤاخذهای برای آنها نیست. فرق بین مجذوب (عارف در حال فنا) و مجنون (دیوانه و غیر عاقل در لسان فقها) را اینگونه بیان میكند كه مجنون در اثر فساد مزاج، گرسنگی، اضطراب و سراسیمگی به آن حالت افتاده است، اما در مجذوب، تجلی ناگهانی الهی عقل او را ربوده است و آنان نیز سه دستهاند؛ عدهای همیشه تحت سیطره الهیاند و هیچ تدبیر و تصرفی در خود ندارند و عده دیگر گرچه عقلشان در گرو خداست، اما حواسشان كار میكند و تكالیف و وظایف زندگی را، در معنای حیوانی آن، مثل دیگران انجام میدهند و برخی دیگر گاهی به خود میآیند و گاهی از خود میروند. (رك: الیواقیت و الجواهر فی بیان عقاید الاكابر، ص۲۷۳ـ۲۷۴)
از دید آنان چنین دیوانگانی دیوانه جمال معشوق هستند و پیامبر(ص) نیز از وجود آنان خبر داده است (نامههای عین القضاهٔ، ج۲، ص۳۴۰).
۱۲۰. در اینباره رك: شرح گلشن راز، ص۵۶۱، به بعد؛ و نیز تفصیل دیدگاه قیصری را رك: عرفان نظری، ص۳۷۳ـ۳۷۶.
۱۲۱. الاربعین فی اصول الدین، چاپ قاهره ص ۵۳ـ۵۲.
۱۲۲. مهر تابان، محمدحسین تهرانی، ص۱۲۲.
۱۲۳. مصباح الهدایهٔ، كاشانی، ص۴۳۰.
۱۲۴. الاشارات و التنبیهات، ج۳، نمط نهم، ص ۳۹۳ - ۳۹۴.
۱۲۵. رك: عرفان نظری، ص ۳۸۸ به نقل از معراج السالكین؛ نیز عین القضاهٔ، تمهیدات، ص ۲۵۴.
۱۲۶. تمهیدات، ص ۱۰۲ و ۳۵۰ ـ ۳۵۲.
۱۲۷. نفحات الانس، ص۳۱۴؛ نامههای عین القضاهٔ، ج۲، ص۲۶۸. وی در جای دیگر بهانه برخی از صوفیان را كه میگفتند: هنوز نیت درونی خود را پاك نكردهاند و دارای نجاست درونی هستند پس نباید نماز كنند، رد كرده، میگوید: اینها در خطا هستند زیرا نماز در هیچ حالتی از كسی بر نمیخیزد. (همان، ج۱، ص۳۸۴)
۱۲۸. نامهها، ج۱، ص۶۲ـ۶۳.
۱۲۹. برای نمونه رك: آقا محمدعلی كرمانشاهی، خیراتیه، ج۲، ص۹۲.
۱۳۰. الاشارات و التنبیهات، نمط نهم، مقامات العارفین.
۱۳۱. معارف، دوره چهارم، شماره ۲، ص ۱۵۱، این مقاله به ترجمه جزء بیست و سوم از باب چهل و چهارم، ص ۷۰، فتوحات مكیه پرداخته است. در این فصل ابن عربی احوال دیوانگان الهی را شرح كرده است.
۱۳۲. همان، ص۱۵۷
۱۳۳. محمد حسین تهرانی، مهرتابان، ص۷۷ـ۷۸.
۱۳۴. همان، ص ۱۹۱.
۱۳۵. از جمله بنگرید: سرالصلاهٔ، ص ۸۳ ـ ۱۰۲، ۳۸.
۱۳۶. بنگرید: مجمع البیان؛ تبیان؛ تفسیر فخر رازی؛ منهج الصادقین ذیل آیه شریفه، ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۲، ص ۲۹۰؛ ج ۳، ص ۱۱۶.
۱۳۷. سوره حج، ۹۹.
۱۳۸. بنگرید: سرالصلاهٔ، ص ۸۳، ۹۶، بیان السعادهٔ، ج۲، ص ۴۰۵ ـ ۴۰۶.
۱۳۹. المنقذ من الضلال، ص۹۲.
۱۴۰. مشارق الدراری،، ص ۲۶۳؛ بایزید بسطامی، ص ۶۸، به نقل از فوایح الجمال؛ نیز درباره این ادعا رك: رساله قشیریه، ص۱۴، ۱۹، ۲۶.
۱۴۱. الیواقیت و الجواهر، ص۲۷۰ـ۲۷۳.
۱۴۲. از جمله رك: اوراد الاحباب، ص۲۳۹ـ۲۵۳؛ اللمع، ص ۴۰۹ به بعد؛ رساله قشیریه، ص ۱۲۱ به بعد؛ كشف المحجوب، ص ۴۷۹ ـ ۵۰۸.
۱۴۳. عرفان نظری، ص۵۸۸ـ۵۹۱.
۱۴۴. شرح شطحیات، ص ۴۵.
۱۴۵. رك: ولایت نامه، علامه طباطبایی، ترجمه همایون همتی، سخنان آیت الله جوادی آملی در مورد روش سلوكی و مبانی علامه طباطبایی، ص۲۱ـ۲۲.
۱۴۶. تمهیداتِ عین القضات، ص ۲۹؛ اللمع، ص ۴۱۹؛ نیز رك: تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص۲۹۰.
۱۴۷. گوهر مراد، ص ۴۹.
۱۴۸. شرح گلشن راز، ص ۶۲۳، ۵۵۶.
۱۴۹. فیه ما فیه، ص۹۸.
۱۵۰. شرح شطحیات، شیخ روزبهان بقلی، تصحیح هنری كربن، ص۵۵.
۱۵۱. خلاصه شرح تعرف، ص ۳۵۹. بررسی بیشتر زبان عارفان و تفاوت آن را در زبان تصوف كلاسیك و غیر كلاسیك و موارد آن را در حوزه مباحث عرفان نظری وعلمی و مسایل شریعت و طریقت و حقیقت، رك: معارف، دوره هشتم، شماره۲.
۱۵۲. رك: دیوان حضرت امامخمینی(ره). البته ایشان در ردّ تصوف خانقاهی و سوء استفاده كنندگان از این راه و رسم سخنان بسیاری دارند.
۱۵۳. دفاعیات عین القضات، ص ۴۵ ـ ۵۶. برای اطلاع بیشتر از كسانی كه در ردّ صوفیه به این مسئله استناد كردهاند؛ ر.ك: خیراتیه، ص ۹۴ و حقیقهٔ العرفان یا التفتیش.
نویسنده: علی - آقانوری
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست