چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
جایگاه «بلی» و معنای آن در قرآن کریم
یكی از واژههایی كه در كلام عرب به عنوان حرف جواب به كار میرود و از جایگاه خاصی برخوردار است واژه «بلی» است . این واژه در قرآن كریم در آیات متعددی به كار رفته است . براساس آنچه در كتاب المعجم المفهرس (۱) آمده، این كلمه ۲۲ بار در قرآن ذكر شده است . شناخت جایگاه «بلی» و معنای آن از مسائلی است كه در فهم آیات مربوطه و ارتباط مقاطع آنها با یكدیگر، نقشی تعیین كننده دارد . مع الاسف، بسیاری از مترجمان با نگرشی سطحی از این آیات عبور كرده و با قراردادن معادلی نامناسب و گاه نادرستبرای این واژه، به ترجمه آیه اقدام نمودهاند . برای روشن شدن حقیقت امر، لازم است این مسئله از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار گیرد . از این رو، ما در این مقال بر آن شدهایم تا نخستبا استناد به كتب اهل لغت و ادب، جایگاه «بلی» را در كلام عرب مشخص كنیم، آن گاه معادل صحیحی را كه میتوان در زبان فارسی برای آن قرار داد ارائه دهیم، سپس به مجموعه آیاتی كه این واژه در آنها به كار رفته است، فهرستگونه اشاره كنیم و در پایان، برخی از آیات مورد بحث را با ترجمه پیشنهادی آنها و مقایسه با بعضی از ترجمههای معروف، به عنوان نمونه بیاوریم .
جایگاه «بلی» از دیدگاه اهل لغت و ادب
در مفردات راغب، ذیل واژه «بلی» آمده است:
«بلی» یا برای رد نفی است، مانند: «وقالوا لن تمسنا النار . . . بلی من كسب سیئهٔ . . .» [بقره، ۸۰- ۸۱]، و یا در پاسخ استفهام مقرون به نفی قرار میگیرد، مانند: «الستبربكم قالوا بلی» [اعراف، ۱۷۲]، و «نعم» در مورد استفهام مجرد از نفی به كار میرود، مانند: «فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا قالوا نعم» [اعراف، ۴۴]، كه در این جا در پاسخ نمیگویند: «بلی» . بنابراین، اگر كسی بگوید: «ماعندی شیء» و شما در پاسخ بگویی: «بلی» ، در حقیقتسخن او را رد كردهای; و اگر بگویی: «نعم» ، در واقع به آن اقرار نمودهای . (۲)
چنان كه ملاحظه میكنید، از سخن راغب بر میآید كه «بلی» همواره پس از نفی قرار میگیرد، و جمله منفی یا به صورت اخبار است و یا به صورت استفهام; اما در پاسخ سؤال مثبت، «نعم» گفته میشود .
ابن منظور در این باره میگوید:
«بلی» در پاسخ سؤالی گفته میشود كه مشتمل بر حرف نفی باشد، مانند: «الم تفعل كذا؟» كه مخاطب در پاسخ میگوید: «بلی» . همچنین «بلی» در پاسخ سؤالی قرار میگیرد كه با انكار گره خورده است . برخی گفتهاند كه «بلی» در پاسخ سخنی گفته میشود كه در آن انكار وجود دارد، مانند آیه: «الستبربكم قالوا بلی» . (۳)
وی سپس در بیان این نكته كه چرا «بلی» پیوسته پس از انكار قرار میگیرد، سخنی را از تهذیب به شرح زیر آورده است:
«بلی» از آن روی پس از انكار قرار میگیرد كه معنای آن بازگشت از انكار به اثبات است . در حقیقت، «بلی» به منزله «بل» است، و «بل» همواره پس از انكار قرار میگیرد، مانند: «ما قام اخوك بل ابوك» و «ما اكرمت اخاك بل اباك» ; و هنگامی كه فردی به دیگری بگوید: «الا تقوم؟» و او پاسخ دهد: «بلی» ، مقصود او «بل اقوم» است، كه الف را بر «بل» افزودهاند تا سكوت بر آن صحیح باشد، زیرا اگر در پاسخ، تنها به «بل» اكتفا كند، مخاطب در انتظار كلامی پس از آن خواهد بود; از این روی الف را بر آن افزودهاند تا برای مخاطب این گمان پیش نیاید . (۴) همان گونه كه میبینید، ابن منظور نیز - چه در سخن خود، و چه در سخنی كه از تهذیب نقل كرده - «بلی» را به كلام منفی اختصاص داده است . ابوالعز همدانی، در ذیل آیه ۸۱ سوره بقره، كه واژه «بلی» در آن به كار رفته، چنین آورده است:
«بلی» حرف است و در دو مورد به كار میرود:
۱ . پس از حرف نهی; خواه به صورت خبر باشد و خواه به صورت نهی . میگویی: «ما ضربت زیدا» و مثبت در پاسخ میگوید: «بلی» یعنی «بلی قد ضربت» ، و نیز میگویی: «لاتضرب زیدا» و مثبت میگوید: «بلی» یعنی «بلی اضربه» . از همین قبیل است آیه: «لن تمسنا النار الا ایاما معدودهٔ . . . بلی . . .» [بقره، ۸۰- ۸۱]، یعنی «تمسكم ابدا» ، و این ابدیتبه دلیل تعبیر «هم فیها خالدون» است [كه در ذیل آیه آمده است] ; و آیه «ما كنا نعمل من سوء بلی» [نحل، ۲۸]، یعنی «بلی عملتم السوء» ; و آیه: «لایبعث الله من یموت بلی» [نحل، ۳۸]، یعنی «بلی یبعثهم» . در این گونه موارد اگر با «نعم» پاسخ بگویی، به آنچه نفی شده است اعتراف كردهای .
۲ . در پاسخ استفهامی كه بر سر نفی درآمده است . در این صورت «بلی» آن را اثبات میكند; بدین معنی كه ما قبل خود را تصدیق مینماید; چنان كه بگویی: «الم اكرم فلانا؟ الم اهزم جیشا؟» و كسی در پاسخ بگوید: «بلی» ، یعنی «بلی اكرمته و بلی هزمته» . در قرآن آمده است: «الستبربكم قالوا بلی» [اعراف، ۱۷۲ . ] همچنین آمده است: «الیس هذا بالحق قالوا بلی» [احقاف، ۳۴]، كه این دو آیه بدین معنی است: «بلی انت ربنا، و بلی هذا الحق» ، كه اگر در این جا با «نعم» پاسخ بگویی، موجب كفر خواهد شد، زیرا معنای آن چنین است: «نعم لستبربنا، و نعم لیس هذا بالحق» . (۵)
چنان كه ملاحظه میكنید، در كلام همدانی، علاوه بر آنچه در كتب لغت آمده، ورود «بلی» در پاسخ نهی نیز مطرح شده است .
در معجم القواعد العربیه آمده است:
«بلی» حرف جواب است و اختصاص به نفی دارد و ابطال آن را میرساند; خواه نفی مجرد باشد، مانند: «زعم الذین كفروا ان لن یبعثوا قل بلی وربی لتبعثن» [تغابن، ۷]، یا نفی مقرون به استفهام . استفهام نیز، خواه استفهام حقیقی باشد، مانند: «الیس علی بآت؟» یا استفهام توبیخی، مانند: «ام یحسبون انا لانسمع سرهم ونجواهم بلی» [زخرف، ۸۰] یا استفهام تقریری، مانند: الستبربكم قالوا بلی» [اعراف، ۱۷۲ . ] فرق میان «بلی» و «نعم» این است كه «بلی» فقط پس از نفی میآید، ولی «نعم» ، هم پس از نفی میآید و هم پس از اثبات . بنابراین اگر كسی بگوید: «ما قام زید» ، تصدیق این سخن با گفتن «نعم» و تكذیب آن با گفتن «بلی» است . (۶)
همان گونه كه میبینید، صاحب معجم نیز مانند دیگران «بلی» را حرف جواب در كلام منفی دانسته و در فرق میان «بلی» و «نعم» تصریح كرده است كه «بلی» فقط پس از نفی میآید، ولی «نعم» ، هم پس از نفی و هم پس از اثبات قرار میگیرد .
از آنچه تاكنون گفتیم، این نتیجه به دست میآید كه از دیدگاه اهل لغت و ادب، «بلی» همواره در پاسخ نفی قرار میگیرد و آن را ابطال میكند; خواه نفی، نفی مجرد باشد یا همراه با استفهام . استفهام نیز تفاوت نمیكند، خواه استفهام حقیقی باشد یا توبیخی و یا تقریری . ولی «نعم» همیشه برای تصدیق ماقبل خودش به كار میرود; خواه ماقبل آن منفی باشد یا مثبت . در این جا، این نكته را نیز باید یادآور شویم كه برخی از نحویان در مواردی كه پاسخ نفی به وسیله «بلی» داده میشود، مجاز دانستهاند كه به جای «بلی» از «نعم» استفاده شود، با این توجیه كه نفی را حتی در استفهام تقریری به اثبات برگردانده و گفتهاند كه در پاسخ جمله مثبت، گفتن «نعم» صحیح است . البته این دیدگاه چندان مورد اعتماد نیست و غالبا ادبا این توجیه را نپذیرفته و برای هر یك از «بلی» و «نعم» جایگاه خاص خود را قائل شدهاند . برای روشن شدن این مسئله و اختلاف نظری كه در آن وجود دارد، مناسب است دیدگاه ابن هشام انصاری را در این جا منعكس كنیم . وی در كتاب مغنی اللبیب آورده است: «بلی» حرف جواب است و الف آن اصلی است . گروهی گفتهاند كه اصل آن «بل» بوده و الف بر آن افزوده شده، و برخی از آنان بر این باورند كه الف به دلیل این كه اماله میشود علامت تانیث است .«بلی» اختصاص به نفی دارد و بیانگر ابطال آن است; خواه نفی مجرد باشد، مانند: «زعم الذین كفروا ان لن یبعثوا قل بلی وربی» [تغابن، ۷]، یا مقرون به استفهام . استفهام نیز، خواه استفهام حقیقی باشد، مانند: «الیس زید بقائم؟» كه در پاسخ آن میگویی: «بلی» ، یا استفهام توبیخی، مانند: «ام یحسبون انا لانسمع سرهم ونجواهم بلی» [زخرف، ۸۰] و «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه بلی» [قیامت، ۳- ۴]، یا استفهام تقریری، مانند: «الم یاتكم نذیر قالوا بلی» [ملك، ۸- ۹] و «الستبربكم قالوا بلی» [اعراف، ۱۷۲]، كه در این آیه نفی همراه با تقریر در حكم نفی مجرد است كه با «بلی» پاسخ داده میشود . به همین دلیل، ابنعباس و دیگران گفتهاند كه اگر مردم در پاسخ میگفتند: «نعم» كافر میشدند . سبب كفرشان این است كه «نعم» برای تصدیق كسی است كه از نفی یا ایجاب چیزی خبر میدهد، و لذا گروهی از فقها گفتهاند كه اگر كسی بگوید: «الیس لی علیك الف؟» و مخاطب در پاسخ بگوید: «بلی» ، پرداخت آن مبلغ بر عهده اوست، و اگر بگوید: «نعم» ، پرداخت آن مبلغ بر او لازم نیست . برخی گفتهاند: پرداخت آن مبلغ در هر دو صورت بر او لازم است، و دلیل آن را اقتضای عرف - نه لغت - دانستهاند .
سهیلی و گروهی دیگر، در آنچه از ابنعباس و دیگران در آیه «الستبربكم قالوا بلی» نقل شده است مخالفت كرده و گفتهاند: استفهام تقریری به خبر مثبتباز میگردد، و به همین جهتسیبویه، متصله بودن «ام» در كلام خداوند: «افلا تبصرون ام انا خیر» [زخرف، ۵۱- ۵۲] را به دلیل این كه «ام» پس از ایجاب قرار نمیگیرد، نپذیرفته است . پس وقتی كه ثابتشد استفهام تقریری در حكم ایجاب است، پاسخ گفتن با «نعم» تصدیق آن خواهد بود . پایان كلام سهیلی و همفكرانش .بر سهیلی و همفكران او این اشكال وارد است كه به اتفاق همگان، «بلی» در پاسخ ایجاب قرار نمیگیرد، هر چند از كتب حدیثی بر میآید كه «بلی» در پاسخ استفهام مجرد از نفی نیز به كار میرود . در صحیح بخاری در كتاب الایمان آمده است كه پیامبر (ص) به یاران خود گفت: «اترضون ان تكونوا ربع اهل الجنهٔ؟ قالوا: بلی» . . . در صحیح مسلم نیز در كتاب الهبهٔ این عبارت آمده است: «ایسرك ان یكونوا الیك فی البر سواء؟ قال: بلی، قال: فلا اذا» . این عبارت نیز در همان جاست: «انت الذی لقیتنی بمكهٔ؟» كه مخاطب در پاسخ گفت: «بلی» . البته سهیلی و همفكرانش نمیتوانند به این عبارات استدلال كنند، زیرا این گونه كاربردها محدود است و نباید قرآن را بر آن حمل كرد . (۷)
اكنون كه جایگاه «بلی» از دیدگاه لغتشناسان و ادیبان مشخص شد، لازم استبه ادات جواب در زبان فارسی نیز نظری بیفكنیم و جایگاه هر یك از آنها را بشناسیم، آن گاه ببینیم در زبان فارسی چه واژهای باید معادل «بلی» قرار گیرد . واژههایی كه در نگارش فارسی به عنوان ادات جواب به كار میروند، عبارتند از: بلی، آری، چرا . برای آگاهی از معنای لغوی هر یك از این واژهها، به آنچه در لغتنامه دهخدا آمده استبسنده میكنیم . در این لغت نامه ذیل واژه «بلی» آمده است:
بلی [ . ب] (قید جواب ماخوذ از عربی) ممال بلی [ب لا] و آن لفظی است كه برای تصدیق كلام آید . در اصل، این لفظ عربی استبه فتح لام، مگر فارسیان به كسر لام استعمال كنند (غیاث .) در جواب استفهام نفی آید در عربی، ولی در فارسی مطلقا به معنی آری باشد و در تلفظ عامیانه «بله» گویند، چنانكه: میروی؟ بلی (یادداشت مرحوم دهخدا .() ۸)
و ذیل واژه «آری» آمده است:
آری . كلمهایستبرای تصدیق در پاسخ استفهام ثبوتی . بلی . ها . ای . نعم . اجل . مقابل نه . نی . . . گفت این پیغام خداوند بحقیقت میگذاری؟ گفتم آری (تاریخ بیهقی .() ۹)
و درباره واژه «چرا» میخوانیم:
چرا [ . چ . . . ] بلی . نعم . آری . جواب مثبت در سؤال نفی . آری در پاسخ سؤال نفی . مثال: شما همراه ما نمیآئید، چرا یعنی میایم . تو فرزند فلانی نیستی، چرا یعنی هستم . (۱۰)
چنان كه ملاحظه میكنید، براساس آنچه در لغتنامه دهخدا آمده است، در زبان فارسی، دو واژه «بلی» و «آری» در پاسخ استفهام ثبوتی به كار میرود; برخلاف واژه «چرا» كه اختصاص به سؤال منفی دارد . البته به این نكته باید توجه داشت كه هرچند در كتب لغت، واژه «چرا» به عنوان پاسخ سؤال منفی مطرح شده است، ولی به حكم كاربردهای متداول در زبان فارسی، این پاسخ اختصاص به سؤال ندارد، بلكه در مورد خبر منفی نیز از همین واژه استفاده میشود; به عنوان مثال، كسی از نیامدن شخصی خبر میدهد و میگوید: فلانی نیامده است; و شنونده كه از آمدن او آگاه شده است، میگوید: «چرا» ; یعنی آمده است .
پس از آن كه جایگاه «بلی» و معنای آن را در كلام عرب دانستیم، و از نحوه كاربرد ادات جواب در فارسی نیز آگاه شدیم، باید ببینیم مناسبترین معادلی كه میتوان در زبان فارسی برای «بلی» قرار داد چه واژهای است . به نظر میرسد، از آن جا كه «بلی» در كلام عرب برای ابطال نفی سابق و اثبات خلاف آن به كار میرود، مناسبترین معادل آن در زبان فارسی واژه «چرا» است; زیرا تمام ویژگیهایی كه برای «بلی» در نظر گرفته شده، برای «چرا» نیز در زبان فارسی منظور گردیده است . البته برخی مترجمان در ترجمه «بلی» تعبیراتی از قبیل «چنین نیست، بلكه» یا «حق این است كه» و مانند آن را به كار بردهاند كه به كاربردن این گونه تعبیرات نیز، به دلیل این كه بیانگر مفهوم «بلی» هست اشكال ندارد; اما به كاربردن «بلی» یا «آری» كه اختصاص به استفهام ثبوتی دارد، بدون تصریح به پاسخ تفصیلی، صحیح نیست و موجب انحراف از معنای واقعی كلام میگردد .متاسفانه بسیاری از مترجمان، این نكته را مورد توجه قرار نداده و در ترجمه «بلی» مسامحه نموده و حتی در مواردی كه «بلی» مسبوق به استفهام تقریری است و روشنترین مصداق كاربرد «بلی» به شمار میرود، آن را به «آری» ترجمه كردهاند . این نكته را نیز نباید از نظر دور داشت كه هرچند واژه «آری» از نظر لغتبرای تاكید نیز به كار میرود، ولی این معنی در هیچ یك از آیات مورد بحث، مقصود نیست، زیرا تاكید در حقیقت اثبات مطلب گذشته است، در صورتی كه «بلی» در تمامی آیات برای ابطال گذشته و اثبات خلاف آن است . اكنون به ذكر موارد كاربرد «بلی» و جایگاه این واژه در آیات قرآن كریم میپردازیم .
كاربرد «بلی» و جایگاه آن در قرآن كریم
چنان كه در آغاز سخن اشاره شد، واژه «بلی» در بیست و دو مورد از قرآن كریم به كار رفته است كه نه مورد آن مسبوق به نفی مجرد از استفهام، و سیزده مورد بقیه، مسبوق به نفی همراه با استفهام است . در آیاتی كه «بلی» مسبوق به نفی همراه با استفهام است، استفهام آن یا تقریری است، یا انكاری و یا توبیخی . از مجموع این بیست و دو مورد، تنها در چهار جا، پاسخ تفصیلی پس از «بلی» آمده، و در بقیه موارد، فقط به پاسخ اجمالی، یعنی لفظ «بلی» بسنده شده است . موارد نه گانهای كه «بلی» در آنها مسبوق به نفی مجرد از استفهام است، به ترتیب سورهها عبارتند از: بقره، ۸۱ و ۱۱۲; آل عمران، ۷۶; نحل، ۲۸ و ۳۸; سبا، ۳; زمر، ۵۹; تغابن، ۷; انشقاق، ۱۵ . و اما سیزده مورد بقیه كه «بلی» در آنها مسبوق به نفی همراه با استفهام است، به ترتیب عبارتند از: بقره، ۲۶۰; آلعمران، ۱۲۵; انعام، ۳۰; اعراف، ۱۷۲; یس، ۸; زمر، ۱۷; غافر، ۵۰; زخرف، ۸۰; احقاف، ۳۳ و ۳۴; حدید، ۱۴; ملك، ۹; قیامت، ۴ . و چهار موردی كه در آنها پس از «بلی» پاسخ تفصیلی ذكر شده است، به ترتیب عبارتند از: سبا، ۳; زمر، ۵۹; تغابن، ۷; ملك، ۹ .
ذكر این نكته لازم است كه در تمامی آیات مورد بحث، «بلی» مسبوق به نفی صریح است، بجز آیه ۵۹ سوره زمر، كه «بلی» در آن مسبوق به جمله شرطیهای است كه در دو آیه قبل از آن، با «لو» آمده و در حكم نفی است . اكنون برای تطبیق نكات یاد شده با آیات قرآنی، برخی از آیات مورد نظر را با ترجمه پیشنهادی آنها به عنوان نمونه میآوریم، و در ذیل هر یك، به تعبیرات سه ترجمه از ترجمههای معاصر، یعنی ترجمه آقایان خرمشاهی و فولادوند، و ترجمه شادروان مجتبوی اشاره میكنیم . نخستبعضی از آیاتی را كه «بلی» در آنها مسبوق به نفی مجرد از استفهام است میآوریم، و سپس به برخی از آیاتی كه «بلی» در آنها پس از نفی همراه با استفهام آمده است اشاره میكنیم .
الف . «بلی» پس از نفی مجرد از استفهام
و قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودهٔ قل اتخذتم عند الله عهدا فلن یخلف الله عهده ام تقولون علی الله ما لا تعلمون . بلی من كسب سیئهٔ و احاطتبه خطیئته فاولئك اصحاب النار هم فیها خالدون (بقره، ۸۰- ۸۱ .) در این جا «بلی» در پاسخ «لن تمسنا النار الا ایاما معدودهٔ» آمده و ادعای یهودیان را مبنی بر این كه آتش دوزخ جز چند روزی به آنان نمیرسد، نفی كرده و خلودشان در دوزخ را اثبات نموده است . در حقیقت، پاسخ تفصیلی این ادعا چنین است: «بلی تمسكم النار ابدا» ، یعنی: «چرا، آتش دوزخ برای همیشه به شما خواهد رسید» . ترجمه آیات این گونه است:
«و گفتند: آتش [دوزخ] جز روزهایی معدود به ما نخواهد رسید . بگو: آیا در پیشگاه خدا پیمانی گرفتهاید - كه البته خدا هرگز از پیمان خود تخلف نمیكند - یا چیزی را بر خدا میبندید كه نمیدانید؟ . چرا، [آتش دوزخ برای همیشه به شما خواهد رسید، زیرا] كسانی كه بدی كنند و گناهشان آنان را فراگیرد، اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود» .
در این جا، غالب مترجمان، از جمله سه مترجم نامبرده، «بلی» را به «آری» ترجمه كرده و به پاسخ تفصیلی پس از آن هم اشارهای نكردهاند .و قالوا لن یدخل الجنهٔ الا من كان هودا او نصاری تلك امانیهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقین . بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (بقره، ۱۱۱- ۱۱۲ .) در این جا نیز «بلی» در پاسخ «لن یدخل الجنهٔ . . .» آمده است . آیه نخست، قول یهودیان و مسیحیان را حكایت میكند كه هر كدام ادعا میكردند كه هیچ كس جز پیرو آیین آنان وارد بهشت نمیشود . در آیه دوم، این ادعا به وسیله «بلی» ابطال گردیده و ورود دیگران به بهشت نیز اثبات شده است . پاسخ تفصیلی آن چنین است: «بلی یدخلها غیركم» ، یعنی: «چرا، غیر شما نیز وارد بهشت میشود» . ترجمه این دو آیه از این قرار است:
«و گفتند: جز آن كس كه یهودی یا مسیحی است، هرگز كسی وارد بهشت نمیشود .این است آرزوهایشان! بگو: اگر راست میگویید، برهان خود را بیاورید . چرا، [غیر شما نیز وارد بهشت میشود، زیرا] هركس خود را تسلیم خدا كند و نیكوكار باشد، مزدش را نزد پروردگارش خواهد داشت و [چنین كسانی] نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند» .
در این آیه نیز بیشتر مترجمان، «بلی» را بدون افزودن پاسخ تفصیلی، به «آری» ترجمه كردهاند، ولی آقای خرمشاهی آن را به «حق این است» ترجمه نموده كه تعبیری بجا و مناسب است . ترجمه ایشان از آیه دوم چنین است:
«حق این است كه هركس روی دل به سوی خدا نهد و نیكوكار باشد پاداشش نزد پروردگارش [محفوظ ] است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند» . و من اهل الكتاب من ان تامنه بقنطار یؤده الیك و منهم من ان تامنه بدینار لا یؤده الیك الا ما دمت علیه قآئما ذلك بانهم قالوا لیس علینا فی الامین سبیل و یقولون علی الله الكذب و هم یعلمون . بلی من اوفی بعهده و اتقی فان الله یحب المتقین (آل عمران، ۷۵- ۷۶ .) در این دو آیه، «بلی» در پاسخ «لیس علینا فی الامیین سبیل» آمده است . این سخن، سخن برخی از اهل كتاب است كه مدعی بودند اگر به اموال مشركان خیانت كنند، مشركان حق هیچگونه اعتراضی نسبتبه آنان ندارند . خداوند این سخن را به وسیله «بلی» پاسخ داده، كه پاسخ تفصیلی آن بدین گونه است: «بلی علیهم سبیل» ، یعنی: «چرا، راه اعتراض بر ضد آنان گشوده است» . ترجمه آیات چنین است:
«و از اهل كتاب كسانی هستند كه اگر مال فراوانی به آنان امانت دهی، آن را به تو بر میگردانند; و از آنان كسانی هستند كه اگر دیناری به آنان امانت دهی، آن را به تو بر نمیگردانند، مگر این كه پیوسته بالای سرشان ایستاده باشی . این [خیانت] از آن روست كه آنان گفتند: در مورد امیها هیچ راهی [برای اعتراض] بر ما وجود ندارد; و آگاهانه بر خدا دروغ میبندند . چرا، [راه اعتراض بر ضد آنان گشوده است، چون] هركس به عهد خود وفا كند و پرهیزگار باشد، خدا پرهیزگاران را دوست دارد» .
در این آیه نیز آقای خرمشاهی در مفهوم «بلی» دقت نموده و ترجمهای دقیق از آن بدینگونه ارائه داده است:
«چنین نیست، بلكه هركس به پیمانش وفا كند و پارسایی ورزد، [بداند كه] خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» .
دیگر مترجمان، غالبا آن را به «آری» ترجمه كرده و توضیحی هم بر آن نیفزودهاند . الذین تتوفیهم الملآئكهٔ ظالمی انفسهم فالقوا السلم ما كنا نعمل من سوء بلی ان الله علیم بما كنتم تعملون (نحل، ۲۸ .)
در این آیه، «بلی» در پاسخ جمله منفی قبل از خودش «ما كنا نعمل من سوء» قرار گرفته و ادعای كافران را مبنی بر این كه هیچكار بدی نكردهاند، ابطال میكند . پاسخ تفصیلی آن چنین است: «بلی عملتم السوء» ، یعنی: «چرا، شما كارهای بدی انجام دادهاید» . ترجمه آیه اینگونه است:
«همانان كه فرشتگان جانشان را در حالی میگیرند كه بر خود ستمكار بودهاند . پس سر تسلیم فرود میآورند [و میگویند: ] ما هیچ كار بدی نكردهایم [ . پاسخ میشنوند: ] چرا، [شما كارهای بدی انجام دادهاید] . به یقین، خدا به آنچه كردهاید داناست» .
در این آیه، با این كه «بلی» به عكس آیات قبلی، متصل به جمله منفی است و ابطال نفی در آن به مراتب روشنتر از آیات گذشته است، غالب مترجمان، حتی آقای خرمشاهی، آن را به «آری» ترجمه كرده و به پاسخ تفصیلی هم اشاره نكردهاند . وقال الذین كفروا لا تاتینا الساعهٔ قل بلی وربی لتاتینكم عالم الغیب لایعزب عنه مثقال ذرهٔ فی السموات ولا فی الارض ولا اصغر من ذلك ولا اكبر الا فی كتاب مبین (سبا، ۳ .)
در این آیه، «بلی» در پاسخ جمله منفی «لاتاتینا الساعهٔ» آمده و قول كافران را مبنی بر این كه رستاخیزی در كار نیست، ابطال كرده است . این آیه از جمله آیاتی است كه پاسخ تفصیلی در آن به طور صریح ذكر شده و آن فعل «لتاتینكم» است كه پس از قسم آمده است . ترجمه آیه اینگونه است:
«و كافران گفتند: رستاخیز برای ما نخواهد آمد . بگو: چرا، سوگند به پروردگارم - همان دانای نهانها - كه حتما برای شما خواهد آمد . هموزن ذرهای، نه در آسمانها و نه در زمین، از او پوشیده نیست، و چیزی كوچكتر از آن و بزرگتر از آن نیست مگر این كه در كتابی روشن [ثبتشده] است» .
از آن جا كه در این آیه به پاسخ تفصیلی تصریح شده است، مترجمان در ترجمه آن كمتر دچار اشكال شدهاند . به همین سبب میبینیم آقایان خرمشاهی و فولادوند، در ترجمه این آیه واژه «چرا» را معادل «بلی» قرار دادهاند، و شادروان مجتبوی از تعبیر «نه آن است كه شما میگویید» بهره جسته است .
ب . «بلی» پس از نفی همراه با استفهام
اكنون برخی از آیاتی را كه «بلی» در آنها مسبوق به نفی همراه با استفهام است، با ترجمه آنها از نظر میگذرانیم . ذكر این نكته لازم است كه در این بخش از آیات، به دلیل این كه زمینه تقریر یا توبیخ یا انكار وجود دارد، و در زبان فارسی، كاربرد واژه «چرا» در این گونه موارد از وضوح بیشتری برخوردار است، مترجمان غالبا در انتخاب معادل برای «بلی» راه درست را پیمودهاند; هرچند در برخی آیات به دلیل عدم توجه به جایگاه «بلی» ، معنای مناسبی از آن ارائه ندادهاند . با ذكر نمونههایی از آیات و ترجمه آنها این حقیقتبه خوبی روشن خواهد شد . اذ تقول للمؤمنین الن یكفیكم ان یمدكم ربكم بثلاثهٔ الاف من الملآئكهٔ منزلین . بلی ان تصبروا و تتقوا و یاتوكم من فورهم هذا یمددكم ربكم بخمسهٔ الاف من الملآئكهٔ مسومین (آل عمران، ۱۲۴- ۱۲۵ .)
در این جا «بلی» پس از جمله منفی و سؤالی «الن یكفیكم ان یمدكم . . .» قرار گرفته و استفهام آن انكاری است . پاسخ تفصیلی سؤال بدینگونه است: «بلی یكفیكم الامداد بهم» ، یعنی: «چرا، امداد به وسیله این گروه از فرشتگان برای شما كافی است» . ترجمه آیات چنین است:
«آن گاه كه به مؤمنان میگفتی: آیا برای شما كافی نیست كه پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته فرود آمده یاری كند؟ . چرا، [امداد به وسیله این گروه از فرشتگان برای شما كافی است، ولی] اگر صبر كنید و پرهیزگار باشید، و [دشمنان] در همین لحظه بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشانگذار یاری خواهد كرد» . در این آیه، غالب مترجمان، از جمله سه مترجم نامبرده، «بلی» را به «آری» ترجمه كرده و هیچگونه توضیحی به عنوان پاسخ تفصیلی بر آن نیفزودهاند; در نتیجه ارتباط آیه دوم با آیه اول از نظر معنی مبهم مانده است .
ام یحسبون انا لا نسمع سرهم ونجواهم بلی ورسلنا لدیهم یكتبون (زخرف، ۸۰ .) در این آیه، «بلی» پس از جمله منفی و سؤالی «ام یحسبون انا لانسمع . . .» آمده و استفهام آن توبیخی است . پاسخ تفصیلی آن چنین است: «بلی نسمع» ، یعنی: «چرا، میشنویم» . ترجمه آیه از این قرار است:
«آیا میپندارند كه ما راز آنان و نجوایشان را نمیشنویم؟ چرا، [میشنویم] و فرشتگان ما نزدشان [حضور دارند و اعمالشان را] مینویسند» . در ترجمه این آیه، آقای فولادوند و شادروان مجتبوی، «بلی» را به «چرا» ترجمه كردهاند، ولی آقای خرمشاهی آن را به «آری» ترجمه نموده و فعل «میشنویم» را بر آن افزوده است، كه البته تعبیر «چرا» مناسبتر است .ویوم یعرض الذین كفروا علی النار الیس هذا بالحق قالوا بلی وربنا قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون (احقاف، ۳۴ .)
در این آیه، «بلی» مسبوق به جمله منفی و سؤالی «الیس هذا بالحق» است و استفهام آن تقریری است . پاسخ تفصیلی سؤال چنین است: «بلی هذا حق» ، یعنی: «چرا، این حق است» . ترجمه آیه از این قرار است: «و روزی كه كافران بر آتش [دوزخ] عرضه شوند، [از آنان میپرسند: ] آیا این حق نیست؟ میگویند: چرا، سوگند به پروردگارمان [كه این حق است . ] میگوید: پس این عذاب را به سزای آن كه كفر میورزیدید، بچشید» .
در ترجمه این آیه، آقای خرمشاهی واژه «چرا» ، و آقای فولادوند واژه «آری» بدون پاسخ تفصیلی، و شادروان مجتبوی واژه «آری» را همراه با پاسخ تفصیلی به كار بردهاند .
ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه . بلی قادرین علی ان نسوی بنانه (قیامت، ۳- ۴ .) در این جا، «بلی» پس از جمله منفی و سؤالی «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه» قرار گرفته و استفهام آن توبیخی است و پاسخ تفصیلی سؤال این گونه است: «بلی نجمعها» ، یعنی: «چرا، استخوانهای او را گرد میآوریم» . ذكر این نكته لازم است كه واژه «قادرین» پاسخ تفصیلی «بلی» نیست، بلكه وصفی است كه در تركیب كلام، به عنوان حال برای فاعل «نجمعها» آمده است . بسیاری از مترجمان علاوه بر این كه به این ویژگی تركیبی در آیه توجه نكرده و كلمه «قادرین» را به عنوان پاسخ تفصیلی تلقی نمودهاند، در ترجمه «بلی» نیز معادلی مناسب انتخاب نكردهاند . به هر حال، ترجمه صحیح آیه بدینگونه است:
«آیا انسان میپندارد كه هرگز استخوانهایش را گرد نمیآوریم؟ . چرا، [گرد میآوریم، ] در حالی كه قدرت داریم سرانگشتانش را نیز مرتب كنیم» . در ترجمه این آیه، آقای خرمشاهی تعبیر «حق این است كه» ، و آقای فولادوند تعبیر «آری» ، و شادروان مجتبوی تعبیر «چرا» را به كار برده است .
در پایان، نكتهای را كه در ضمن مقاله به آن اشاره شد، یادآور میشویم و آیات مربوط به آن را همراه با ترجمه آنها در این جا میآوریم . گفتیم كه در تمامی آیات مورد بحث، «بلی» مسبوق به نفی صریح است، بجز آیه ۵۹ سوره زمر، كه «بلی» در آن مسبوق به جمله شرطیهای است كه در دو آیه قبل با حرف شرط «لو» آمده و در حكم نفی است . این آیات كه از آیه ۵۵ تا ۵۹ سوره زمر را تشكیل میدهند و در معنی و تركیب، با یكدیگر ارتباط دارند از این قرارند:
واتبعوا احسن ما انزل الیكم من ربكم من قبل ان یاتیكم العذاب بغتهٔ وانتم لا تشعرون . ان تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله وان كنت لمن الساخرین . او تقول لو ان الله هدانی لكنت من المتقین . او تقول حین تری العذاب لو ان لی كرهٔ فاكون من المحسنین . بلی قد جاءتك آیاتی فكذبتبها واستكبرت وكنت من الكافرین (زمر، ۵۵- ۵۹ .) در این آیات، «بلی» در پاسخ جمله شرطیه «لو ان الله هدانی . . .» قرار گرفته كه در حكم نفی و به معنای «ما هدانی الله» است . در ضمن، این جا از مواردی است كه «بلی» در آن همراه با پاسخ تفصیلی آمده است، زیرا جمله «قد جاءتك آیاتی» پاسخ «ما هدانی الله» است، و آمدن آیات خدا، در واقع همان هدایت الهی است . ترجمه آیات چنین است:
«و پیش از آن كه به طور ناگهانی و در حالی كه توجه ندارید، عذاب بر شما دررسد، نیكوترین چیزی را كه از جانب پروردگارتان به سوی شما فروفرستاده شده است پیروی كنید . تا مبادا كسی بگوید: افسوس بر آنچه درباره خدا كوتاهی كردم، و راستی كه من از مسخرهكنندگان [دین خدا] بودم . یا بگوید: اگر خدا مرا هدایت كرده بود از پرهیزگاران میشدم . یا هنگامی كه عذاب را میبیند، بگوید: كاش بازگشتی [به دنیا] داشتم تا از نیكوكاران میشدم . چرا، در حقیقت آیات من برای تو آمد، ولی آنها را دروغ شمردی و تكبر ورزیدی و از كافران شدی» .
پینوشتها:
۱) محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكریم، چاپ نهم، انتشارات اسماعیلیان، تهران، ۱۳۶۹، ذیل واژه «بلی» .
۲) راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، دارالقلم - دمشق/الدار الشامیهٔ - بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م، ص ۱۴۶ .
۳) لسان العرب، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت ۱۴۰۸ ه/۱۹۸۸م، ج ۱، ص ۵۰۰ .
۴) همانجا . آنچه ابن منظور درباره ساختار «بلی» از تهذیب نقل كرده مورد اتفاق همگان نیست، زیرا بصریان بر این باورند كه «بلی» حرف بسیط است; به عكس كوفیان كه اصل آن را «بل» میدانند، كه برای صحتسكوت بر آن، الف بر آخر آن افزوده شده است .(ر . ك . شهابالدین السمین الحلبی، الدر المصون فی علوم الكتاب المكنون، دارالكتب العلمیهٔ، بیروت، لبنان، ۱۴۱۴ه/۱۹۹۴م، ج ۱، ص ۲۷۳- ۲۷۴ .)
۵) حسین بن ابی العز الهمدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، چاپ اول، دارالثقافهٔ، دوحه، ۱۴۱۱ ه/۱۹۹۱م، ج ۱، ص ۳۲۱- ۳۲۲ .
۶) عبدالغنی الدقر، معجم القواعد العربیهٔ فی النحو والتصریف، چاپ اول، منشورات الحمید، قم، ۱۴۱۰ق، ص ۱۲۵ .
۷) ابن هشام جمال الدین الانصاری، مغنی اللبیب عن كتب الاعاریب، چاپ قدیم، ص ۵۹- ۶۰ .
۸) لغت نامه دهخدا، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۲، ج ۳، ص ۴۳۳۳ .
۹) همان، ج ۱، ص ۷۰ .
۱۰) همان، ج ۵، ص ۷۰۸۴ .
محمدرضا انصاری
جایگاه «بلی» از دیدگاه اهل لغت و ادب
در مفردات راغب، ذیل واژه «بلی» آمده است:
«بلی» یا برای رد نفی است، مانند: «وقالوا لن تمسنا النار . . . بلی من كسب سیئهٔ . . .» [بقره، ۸۰- ۸۱]، و یا در پاسخ استفهام مقرون به نفی قرار میگیرد، مانند: «الستبربكم قالوا بلی» [اعراف، ۱۷۲]، و «نعم» در مورد استفهام مجرد از نفی به كار میرود، مانند: «فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا قالوا نعم» [اعراف، ۴۴]، كه در این جا در پاسخ نمیگویند: «بلی» . بنابراین، اگر كسی بگوید: «ماعندی شیء» و شما در پاسخ بگویی: «بلی» ، در حقیقتسخن او را رد كردهای; و اگر بگویی: «نعم» ، در واقع به آن اقرار نمودهای . (۲)
چنان كه ملاحظه میكنید، از سخن راغب بر میآید كه «بلی» همواره پس از نفی قرار میگیرد، و جمله منفی یا به صورت اخبار است و یا به صورت استفهام; اما در پاسخ سؤال مثبت، «نعم» گفته میشود .
ابن منظور در این باره میگوید:
«بلی» در پاسخ سؤالی گفته میشود كه مشتمل بر حرف نفی باشد، مانند: «الم تفعل كذا؟» كه مخاطب در پاسخ میگوید: «بلی» . همچنین «بلی» در پاسخ سؤالی قرار میگیرد كه با انكار گره خورده است . برخی گفتهاند كه «بلی» در پاسخ سخنی گفته میشود كه در آن انكار وجود دارد، مانند آیه: «الستبربكم قالوا بلی» . (۳)
وی سپس در بیان این نكته كه چرا «بلی» پیوسته پس از انكار قرار میگیرد، سخنی را از تهذیب به شرح زیر آورده است:
«بلی» از آن روی پس از انكار قرار میگیرد كه معنای آن بازگشت از انكار به اثبات است . در حقیقت، «بلی» به منزله «بل» است، و «بل» همواره پس از انكار قرار میگیرد، مانند: «ما قام اخوك بل ابوك» و «ما اكرمت اخاك بل اباك» ; و هنگامی كه فردی به دیگری بگوید: «الا تقوم؟» و او پاسخ دهد: «بلی» ، مقصود او «بل اقوم» است، كه الف را بر «بل» افزودهاند تا سكوت بر آن صحیح باشد، زیرا اگر در پاسخ، تنها به «بل» اكتفا كند، مخاطب در انتظار كلامی پس از آن خواهد بود; از این روی الف را بر آن افزودهاند تا برای مخاطب این گمان پیش نیاید . (۴) همان گونه كه میبینید، ابن منظور نیز - چه در سخن خود، و چه در سخنی كه از تهذیب نقل كرده - «بلی» را به كلام منفی اختصاص داده است . ابوالعز همدانی، در ذیل آیه ۸۱ سوره بقره، كه واژه «بلی» در آن به كار رفته، چنین آورده است:
«بلی» حرف است و در دو مورد به كار میرود:
۱ . پس از حرف نهی; خواه به صورت خبر باشد و خواه به صورت نهی . میگویی: «ما ضربت زیدا» و مثبت در پاسخ میگوید: «بلی» یعنی «بلی قد ضربت» ، و نیز میگویی: «لاتضرب زیدا» و مثبت میگوید: «بلی» یعنی «بلی اضربه» . از همین قبیل است آیه: «لن تمسنا النار الا ایاما معدودهٔ . . . بلی . . .» [بقره، ۸۰- ۸۱]، یعنی «تمسكم ابدا» ، و این ابدیتبه دلیل تعبیر «هم فیها خالدون» است [كه در ذیل آیه آمده است] ; و آیه «ما كنا نعمل من سوء بلی» [نحل، ۲۸]، یعنی «بلی عملتم السوء» ; و آیه: «لایبعث الله من یموت بلی» [نحل، ۳۸]، یعنی «بلی یبعثهم» . در این گونه موارد اگر با «نعم» پاسخ بگویی، به آنچه نفی شده است اعتراف كردهای .
۲ . در پاسخ استفهامی كه بر سر نفی درآمده است . در این صورت «بلی» آن را اثبات میكند; بدین معنی كه ما قبل خود را تصدیق مینماید; چنان كه بگویی: «الم اكرم فلانا؟ الم اهزم جیشا؟» و كسی در پاسخ بگوید: «بلی» ، یعنی «بلی اكرمته و بلی هزمته» . در قرآن آمده است: «الستبربكم قالوا بلی» [اعراف، ۱۷۲ . ] همچنین آمده است: «الیس هذا بالحق قالوا بلی» [احقاف، ۳۴]، كه این دو آیه بدین معنی است: «بلی انت ربنا، و بلی هذا الحق» ، كه اگر در این جا با «نعم» پاسخ بگویی، موجب كفر خواهد شد، زیرا معنای آن چنین است: «نعم لستبربنا، و نعم لیس هذا بالحق» . (۵)
چنان كه ملاحظه میكنید، در كلام همدانی، علاوه بر آنچه در كتب لغت آمده، ورود «بلی» در پاسخ نهی نیز مطرح شده است .
در معجم القواعد العربیه آمده است:
«بلی» حرف جواب است و اختصاص به نفی دارد و ابطال آن را میرساند; خواه نفی مجرد باشد، مانند: «زعم الذین كفروا ان لن یبعثوا قل بلی وربی لتبعثن» [تغابن، ۷]، یا نفی مقرون به استفهام . استفهام نیز، خواه استفهام حقیقی باشد، مانند: «الیس علی بآت؟» یا استفهام توبیخی، مانند: «ام یحسبون انا لانسمع سرهم ونجواهم بلی» [زخرف، ۸۰] یا استفهام تقریری، مانند: الستبربكم قالوا بلی» [اعراف، ۱۷۲ . ] فرق میان «بلی» و «نعم» این است كه «بلی» فقط پس از نفی میآید، ولی «نعم» ، هم پس از نفی میآید و هم پس از اثبات . بنابراین اگر كسی بگوید: «ما قام زید» ، تصدیق این سخن با گفتن «نعم» و تكذیب آن با گفتن «بلی» است . (۶)
همان گونه كه میبینید، صاحب معجم نیز مانند دیگران «بلی» را حرف جواب در كلام منفی دانسته و در فرق میان «بلی» و «نعم» تصریح كرده است كه «بلی» فقط پس از نفی میآید، ولی «نعم» ، هم پس از نفی و هم پس از اثبات قرار میگیرد .
از آنچه تاكنون گفتیم، این نتیجه به دست میآید كه از دیدگاه اهل لغت و ادب، «بلی» همواره در پاسخ نفی قرار میگیرد و آن را ابطال میكند; خواه نفی، نفی مجرد باشد یا همراه با استفهام . استفهام نیز تفاوت نمیكند، خواه استفهام حقیقی باشد یا توبیخی و یا تقریری . ولی «نعم» همیشه برای تصدیق ماقبل خودش به كار میرود; خواه ماقبل آن منفی باشد یا مثبت . در این جا، این نكته را نیز باید یادآور شویم كه برخی از نحویان در مواردی كه پاسخ نفی به وسیله «بلی» داده میشود، مجاز دانستهاند كه به جای «بلی» از «نعم» استفاده شود، با این توجیه كه نفی را حتی در استفهام تقریری به اثبات برگردانده و گفتهاند كه در پاسخ جمله مثبت، گفتن «نعم» صحیح است . البته این دیدگاه چندان مورد اعتماد نیست و غالبا ادبا این توجیه را نپذیرفته و برای هر یك از «بلی» و «نعم» جایگاه خاص خود را قائل شدهاند . برای روشن شدن این مسئله و اختلاف نظری كه در آن وجود دارد، مناسب است دیدگاه ابن هشام انصاری را در این جا منعكس كنیم . وی در كتاب مغنی اللبیب آورده است: «بلی» حرف جواب است و الف آن اصلی است . گروهی گفتهاند كه اصل آن «بل» بوده و الف بر آن افزوده شده، و برخی از آنان بر این باورند كه الف به دلیل این كه اماله میشود علامت تانیث است .«بلی» اختصاص به نفی دارد و بیانگر ابطال آن است; خواه نفی مجرد باشد، مانند: «زعم الذین كفروا ان لن یبعثوا قل بلی وربی» [تغابن، ۷]، یا مقرون به استفهام . استفهام نیز، خواه استفهام حقیقی باشد، مانند: «الیس زید بقائم؟» كه در پاسخ آن میگویی: «بلی» ، یا استفهام توبیخی، مانند: «ام یحسبون انا لانسمع سرهم ونجواهم بلی» [زخرف، ۸۰] و «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه بلی» [قیامت، ۳- ۴]، یا استفهام تقریری، مانند: «الم یاتكم نذیر قالوا بلی» [ملك، ۸- ۹] و «الستبربكم قالوا بلی» [اعراف، ۱۷۲]، كه در این آیه نفی همراه با تقریر در حكم نفی مجرد است كه با «بلی» پاسخ داده میشود . به همین دلیل، ابنعباس و دیگران گفتهاند كه اگر مردم در پاسخ میگفتند: «نعم» كافر میشدند . سبب كفرشان این است كه «نعم» برای تصدیق كسی است كه از نفی یا ایجاب چیزی خبر میدهد، و لذا گروهی از فقها گفتهاند كه اگر كسی بگوید: «الیس لی علیك الف؟» و مخاطب در پاسخ بگوید: «بلی» ، پرداخت آن مبلغ بر عهده اوست، و اگر بگوید: «نعم» ، پرداخت آن مبلغ بر او لازم نیست . برخی گفتهاند: پرداخت آن مبلغ در هر دو صورت بر او لازم است، و دلیل آن را اقتضای عرف - نه لغت - دانستهاند .
سهیلی و گروهی دیگر، در آنچه از ابنعباس و دیگران در آیه «الستبربكم قالوا بلی» نقل شده است مخالفت كرده و گفتهاند: استفهام تقریری به خبر مثبتباز میگردد، و به همین جهتسیبویه، متصله بودن «ام» در كلام خداوند: «افلا تبصرون ام انا خیر» [زخرف، ۵۱- ۵۲] را به دلیل این كه «ام» پس از ایجاب قرار نمیگیرد، نپذیرفته است . پس وقتی كه ثابتشد استفهام تقریری در حكم ایجاب است، پاسخ گفتن با «نعم» تصدیق آن خواهد بود . پایان كلام سهیلی و همفكرانش .بر سهیلی و همفكران او این اشكال وارد است كه به اتفاق همگان، «بلی» در پاسخ ایجاب قرار نمیگیرد، هر چند از كتب حدیثی بر میآید كه «بلی» در پاسخ استفهام مجرد از نفی نیز به كار میرود . در صحیح بخاری در كتاب الایمان آمده است كه پیامبر (ص) به یاران خود گفت: «اترضون ان تكونوا ربع اهل الجنهٔ؟ قالوا: بلی» . . . در صحیح مسلم نیز در كتاب الهبهٔ این عبارت آمده است: «ایسرك ان یكونوا الیك فی البر سواء؟ قال: بلی، قال: فلا اذا» . این عبارت نیز در همان جاست: «انت الذی لقیتنی بمكهٔ؟» كه مخاطب در پاسخ گفت: «بلی» . البته سهیلی و همفكرانش نمیتوانند به این عبارات استدلال كنند، زیرا این گونه كاربردها محدود است و نباید قرآن را بر آن حمل كرد . (۷)
اكنون كه جایگاه «بلی» از دیدگاه لغتشناسان و ادیبان مشخص شد، لازم استبه ادات جواب در زبان فارسی نیز نظری بیفكنیم و جایگاه هر یك از آنها را بشناسیم، آن گاه ببینیم در زبان فارسی چه واژهای باید معادل «بلی» قرار گیرد . واژههایی كه در نگارش فارسی به عنوان ادات جواب به كار میروند، عبارتند از: بلی، آری، چرا . برای آگاهی از معنای لغوی هر یك از این واژهها، به آنچه در لغتنامه دهخدا آمده استبسنده میكنیم . در این لغت نامه ذیل واژه «بلی» آمده است:
بلی [ . ب] (قید جواب ماخوذ از عربی) ممال بلی [ب لا] و آن لفظی است كه برای تصدیق كلام آید . در اصل، این لفظ عربی استبه فتح لام، مگر فارسیان به كسر لام استعمال كنند (غیاث .) در جواب استفهام نفی آید در عربی، ولی در فارسی مطلقا به معنی آری باشد و در تلفظ عامیانه «بله» گویند، چنانكه: میروی؟ بلی (یادداشت مرحوم دهخدا .() ۸)
و ذیل واژه «آری» آمده است:
آری . كلمهایستبرای تصدیق در پاسخ استفهام ثبوتی . بلی . ها . ای . نعم . اجل . مقابل نه . نی . . . گفت این پیغام خداوند بحقیقت میگذاری؟ گفتم آری (تاریخ بیهقی .() ۹)
و درباره واژه «چرا» میخوانیم:
چرا [ . چ . . . ] بلی . نعم . آری . جواب مثبت در سؤال نفی . آری در پاسخ سؤال نفی . مثال: شما همراه ما نمیآئید، چرا یعنی میایم . تو فرزند فلانی نیستی، چرا یعنی هستم . (۱۰)
چنان كه ملاحظه میكنید، براساس آنچه در لغتنامه دهخدا آمده است، در زبان فارسی، دو واژه «بلی» و «آری» در پاسخ استفهام ثبوتی به كار میرود; برخلاف واژه «چرا» كه اختصاص به سؤال منفی دارد . البته به این نكته باید توجه داشت كه هرچند در كتب لغت، واژه «چرا» به عنوان پاسخ سؤال منفی مطرح شده است، ولی به حكم كاربردهای متداول در زبان فارسی، این پاسخ اختصاص به سؤال ندارد، بلكه در مورد خبر منفی نیز از همین واژه استفاده میشود; به عنوان مثال، كسی از نیامدن شخصی خبر میدهد و میگوید: فلانی نیامده است; و شنونده كه از آمدن او آگاه شده است، میگوید: «چرا» ; یعنی آمده است .
پس از آن كه جایگاه «بلی» و معنای آن را در كلام عرب دانستیم، و از نحوه كاربرد ادات جواب در فارسی نیز آگاه شدیم، باید ببینیم مناسبترین معادلی كه میتوان در زبان فارسی برای «بلی» قرار داد چه واژهای است . به نظر میرسد، از آن جا كه «بلی» در كلام عرب برای ابطال نفی سابق و اثبات خلاف آن به كار میرود، مناسبترین معادل آن در زبان فارسی واژه «چرا» است; زیرا تمام ویژگیهایی كه برای «بلی» در نظر گرفته شده، برای «چرا» نیز در زبان فارسی منظور گردیده است . البته برخی مترجمان در ترجمه «بلی» تعبیراتی از قبیل «چنین نیست، بلكه» یا «حق این است كه» و مانند آن را به كار بردهاند كه به كاربردن این گونه تعبیرات نیز، به دلیل این كه بیانگر مفهوم «بلی» هست اشكال ندارد; اما به كاربردن «بلی» یا «آری» كه اختصاص به استفهام ثبوتی دارد، بدون تصریح به پاسخ تفصیلی، صحیح نیست و موجب انحراف از معنای واقعی كلام میگردد .متاسفانه بسیاری از مترجمان، این نكته را مورد توجه قرار نداده و در ترجمه «بلی» مسامحه نموده و حتی در مواردی كه «بلی» مسبوق به استفهام تقریری است و روشنترین مصداق كاربرد «بلی» به شمار میرود، آن را به «آری» ترجمه كردهاند . این نكته را نیز نباید از نظر دور داشت كه هرچند واژه «آری» از نظر لغتبرای تاكید نیز به كار میرود، ولی این معنی در هیچ یك از آیات مورد بحث، مقصود نیست، زیرا تاكید در حقیقت اثبات مطلب گذشته است، در صورتی كه «بلی» در تمامی آیات برای ابطال گذشته و اثبات خلاف آن است . اكنون به ذكر موارد كاربرد «بلی» و جایگاه این واژه در آیات قرآن كریم میپردازیم .
كاربرد «بلی» و جایگاه آن در قرآن كریم
چنان كه در آغاز سخن اشاره شد، واژه «بلی» در بیست و دو مورد از قرآن كریم به كار رفته است كه نه مورد آن مسبوق به نفی مجرد از استفهام، و سیزده مورد بقیه، مسبوق به نفی همراه با استفهام است . در آیاتی كه «بلی» مسبوق به نفی همراه با استفهام است، استفهام آن یا تقریری است، یا انكاری و یا توبیخی . از مجموع این بیست و دو مورد، تنها در چهار جا، پاسخ تفصیلی پس از «بلی» آمده، و در بقیه موارد، فقط به پاسخ اجمالی، یعنی لفظ «بلی» بسنده شده است . موارد نه گانهای كه «بلی» در آنها مسبوق به نفی مجرد از استفهام است، به ترتیب سورهها عبارتند از: بقره، ۸۱ و ۱۱۲; آل عمران، ۷۶; نحل، ۲۸ و ۳۸; سبا، ۳; زمر، ۵۹; تغابن، ۷; انشقاق، ۱۵ . و اما سیزده مورد بقیه كه «بلی» در آنها مسبوق به نفی همراه با استفهام است، به ترتیب عبارتند از: بقره، ۲۶۰; آلعمران، ۱۲۵; انعام، ۳۰; اعراف، ۱۷۲; یس، ۸; زمر، ۱۷; غافر، ۵۰; زخرف، ۸۰; احقاف، ۳۳ و ۳۴; حدید، ۱۴; ملك، ۹; قیامت، ۴ . و چهار موردی كه در آنها پس از «بلی» پاسخ تفصیلی ذكر شده است، به ترتیب عبارتند از: سبا، ۳; زمر، ۵۹; تغابن، ۷; ملك، ۹ .
ذكر این نكته لازم است كه در تمامی آیات مورد بحث، «بلی» مسبوق به نفی صریح است، بجز آیه ۵۹ سوره زمر، كه «بلی» در آن مسبوق به جمله شرطیهای است كه در دو آیه قبل از آن، با «لو» آمده و در حكم نفی است . اكنون برای تطبیق نكات یاد شده با آیات قرآنی، برخی از آیات مورد نظر را با ترجمه پیشنهادی آنها به عنوان نمونه میآوریم، و در ذیل هر یك، به تعبیرات سه ترجمه از ترجمههای معاصر، یعنی ترجمه آقایان خرمشاهی و فولادوند، و ترجمه شادروان مجتبوی اشاره میكنیم . نخستبعضی از آیاتی را كه «بلی» در آنها مسبوق به نفی مجرد از استفهام است میآوریم، و سپس به برخی از آیاتی كه «بلی» در آنها پس از نفی همراه با استفهام آمده است اشاره میكنیم .
الف . «بلی» پس از نفی مجرد از استفهام
و قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودهٔ قل اتخذتم عند الله عهدا فلن یخلف الله عهده ام تقولون علی الله ما لا تعلمون . بلی من كسب سیئهٔ و احاطتبه خطیئته فاولئك اصحاب النار هم فیها خالدون (بقره، ۸۰- ۸۱ .) در این جا «بلی» در پاسخ «لن تمسنا النار الا ایاما معدودهٔ» آمده و ادعای یهودیان را مبنی بر این كه آتش دوزخ جز چند روزی به آنان نمیرسد، نفی كرده و خلودشان در دوزخ را اثبات نموده است . در حقیقت، پاسخ تفصیلی این ادعا چنین است: «بلی تمسكم النار ابدا» ، یعنی: «چرا، آتش دوزخ برای همیشه به شما خواهد رسید» . ترجمه آیات این گونه است:
«و گفتند: آتش [دوزخ] جز روزهایی معدود به ما نخواهد رسید . بگو: آیا در پیشگاه خدا پیمانی گرفتهاید - كه البته خدا هرگز از پیمان خود تخلف نمیكند - یا چیزی را بر خدا میبندید كه نمیدانید؟ . چرا، [آتش دوزخ برای همیشه به شما خواهد رسید، زیرا] كسانی كه بدی كنند و گناهشان آنان را فراگیرد، اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود» .
در این جا، غالب مترجمان، از جمله سه مترجم نامبرده، «بلی» را به «آری» ترجمه كرده و به پاسخ تفصیلی پس از آن هم اشارهای نكردهاند .و قالوا لن یدخل الجنهٔ الا من كان هودا او نصاری تلك امانیهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقین . بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (بقره، ۱۱۱- ۱۱۲ .) در این جا نیز «بلی» در پاسخ «لن یدخل الجنهٔ . . .» آمده است . آیه نخست، قول یهودیان و مسیحیان را حكایت میكند كه هر كدام ادعا میكردند كه هیچ كس جز پیرو آیین آنان وارد بهشت نمیشود . در آیه دوم، این ادعا به وسیله «بلی» ابطال گردیده و ورود دیگران به بهشت نیز اثبات شده است . پاسخ تفصیلی آن چنین است: «بلی یدخلها غیركم» ، یعنی: «چرا، غیر شما نیز وارد بهشت میشود» . ترجمه این دو آیه از این قرار است:
«و گفتند: جز آن كس كه یهودی یا مسیحی است، هرگز كسی وارد بهشت نمیشود .این است آرزوهایشان! بگو: اگر راست میگویید، برهان خود را بیاورید . چرا، [غیر شما نیز وارد بهشت میشود، زیرا] هركس خود را تسلیم خدا كند و نیكوكار باشد، مزدش را نزد پروردگارش خواهد داشت و [چنین كسانی] نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند» .
در این آیه نیز بیشتر مترجمان، «بلی» را بدون افزودن پاسخ تفصیلی، به «آری» ترجمه كردهاند، ولی آقای خرمشاهی آن را به «حق این است» ترجمه نموده كه تعبیری بجا و مناسب است . ترجمه ایشان از آیه دوم چنین است:
«حق این است كه هركس روی دل به سوی خدا نهد و نیكوكار باشد پاداشش نزد پروردگارش [محفوظ ] است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند» . و من اهل الكتاب من ان تامنه بقنطار یؤده الیك و منهم من ان تامنه بدینار لا یؤده الیك الا ما دمت علیه قآئما ذلك بانهم قالوا لیس علینا فی الامین سبیل و یقولون علی الله الكذب و هم یعلمون . بلی من اوفی بعهده و اتقی فان الله یحب المتقین (آل عمران، ۷۵- ۷۶ .) در این دو آیه، «بلی» در پاسخ «لیس علینا فی الامیین سبیل» آمده است . این سخن، سخن برخی از اهل كتاب است كه مدعی بودند اگر به اموال مشركان خیانت كنند، مشركان حق هیچگونه اعتراضی نسبتبه آنان ندارند . خداوند این سخن را به وسیله «بلی» پاسخ داده، كه پاسخ تفصیلی آن بدین گونه است: «بلی علیهم سبیل» ، یعنی: «چرا، راه اعتراض بر ضد آنان گشوده است» . ترجمه آیات چنین است:
«و از اهل كتاب كسانی هستند كه اگر مال فراوانی به آنان امانت دهی، آن را به تو بر میگردانند; و از آنان كسانی هستند كه اگر دیناری به آنان امانت دهی، آن را به تو بر نمیگردانند، مگر این كه پیوسته بالای سرشان ایستاده باشی . این [خیانت] از آن روست كه آنان گفتند: در مورد امیها هیچ راهی [برای اعتراض] بر ما وجود ندارد; و آگاهانه بر خدا دروغ میبندند . چرا، [راه اعتراض بر ضد آنان گشوده است، چون] هركس به عهد خود وفا كند و پرهیزگار باشد، خدا پرهیزگاران را دوست دارد» .
در این آیه نیز آقای خرمشاهی در مفهوم «بلی» دقت نموده و ترجمهای دقیق از آن بدینگونه ارائه داده است:
«چنین نیست، بلكه هركس به پیمانش وفا كند و پارسایی ورزد، [بداند كه] خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» .
دیگر مترجمان، غالبا آن را به «آری» ترجمه كرده و توضیحی هم بر آن نیفزودهاند . الذین تتوفیهم الملآئكهٔ ظالمی انفسهم فالقوا السلم ما كنا نعمل من سوء بلی ان الله علیم بما كنتم تعملون (نحل، ۲۸ .)
در این آیه، «بلی» در پاسخ جمله منفی قبل از خودش «ما كنا نعمل من سوء» قرار گرفته و ادعای كافران را مبنی بر این كه هیچكار بدی نكردهاند، ابطال میكند . پاسخ تفصیلی آن چنین است: «بلی عملتم السوء» ، یعنی: «چرا، شما كارهای بدی انجام دادهاید» . ترجمه آیه اینگونه است:
«همانان كه فرشتگان جانشان را در حالی میگیرند كه بر خود ستمكار بودهاند . پس سر تسلیم فرود میآورند [و میگویند: ] ما هیچ كار بدی نكردهایم [ . پاسخ میشنوند: ] چرا، [شما كارهای بدی انجام دادهاید] . به یقین، خدا به آنچه كردهاید داناست» .
در این آیه، با این كه «بلی» به عكس آیات قبلی، متصل به جمله منفی است و ابطال نفی در آن به مراتب روشنتر از آیات گذشته است، غالب مترجمان، حتی آقای خرمشاهی، آن را به «آری» ترجمه كرده و به پاسخ تفصیلی هم اشاره نكردهاند . وقال الذین كفروا لا تاتینا الساعهٔ قل بلی وربی لتاتینكم عالم الغیب لایعزب عنه مثقال ذرهٔ فی السموات ولا فی الارض ولا اصغر من ذلك ولا اكبر الا فی كتاب مبین (سبا، ۳ .)
در این آیه، «بلی» در پاسخ جمله منفی «لاتاتینا الساعهٔ» آمده و قول كافران را مبنی بر این كه رستاخیزی در كار نیست، ابطال كرده است . این آیه از جمله آیاتی است كه پاسخ تفصیلی در آن به طور صریح ذكر شده و آن فعل «لتاتینكم» است كه پس از قسم آمده است . ترجمه آیه اینگونه است:
«و كافران گفتند: رستاخیز برای ما نخواهد آمد . بگو: چرا، سوگند به پروردگارم - همان دانای نهانها - كه حتما برای شما خواهد آمد . هموزن ذرهای، نه در آسمانها و نه در زمین، از او پوشیده نیست، و چیزی كوچكتر از آن و بزرگتر از آن نیست مگر این كه در كتابی روشن [ثبتشده] است» .
از آن جا كه در این آیه به پاسخ تفصیلی تصریح شده است، مترجمان در ترجمه آن كمتر دچار اشكال شدهاند . به همین سبب میبینیم آقایان خرمشاهی و فولادوند، در ترجمه این آیه واژه «چرا» را معادل «بلی» قرار دادهاند، و شادروان مجتبوی از تعبیر «نه آن است كه شما میگویید» بهره جسته است .
ب . «بلی» پس از نفی همراه با استفهام
اكنون برخی از آیاتی را كه «بلی» در آنها مسبوق به نفی همراه با استفهام است، با ترجمه آنها از نظر میگذرانیم . ذكر این نكته لازم است كه در این بخش از آیات، به دلیل این كه زمینه تقریر یا توبیخ یا انكار وجود دارد، و در زبان فارسی، كاربرد واژه «چرا» در این گونه موارد از وضوح بیشتری برخوردار است، مترجمان غالبا در انتخاب معادل برای «بلی» راه درست را پیمودهاند; هرچند در برخی آیات به دلیل عدم توجه به جایگاه «بلی» ، معنای مناسبی از آن ارائه ندادهاند . با ذكر نمونههایی از آیات و ترجمه آنها این حقیقتبه خوبی روشن خواهد شد . اذ تقول للمؤمنین الن یكفیكم ان یمدكم ربكم بثلاثهٔ الاف من الملآئكهٔ منزلین . بلی ان تصبروا و تتقوا و یاتوكم من فورهم هذا یمددكم ربكم بخمسهٔ الاف من الملآئكهٔ مسومین (آل عمران، ۱۲۴- ۱۲۵ .)
در این جا «بلی» پس از جمله منفی و سؤالی «الن یكفیكم ان یمدكم . . .» قرار گرفته و استفهام آن انكاری است . پاسخ تفصیلی سؤال بدینگونه است: «بلی یكفیكم الامداد بهم» ، یعنی: «چرا، امداد به وسیله این گروه از فرشتگان برای شما كافی است» . ترجمه آیات چنین است:
«آن گاه كه به مؤمنان میگفتی: آیا برای شما كافی نیست كه پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته فرود آمده یاری كند؟ . چرا، [امداد به وسیله این گروه از فرشتگان برای شما كافی است، ولی] اگر صبر كنید و پرهیزگار باشید، و [دشمنان] در همین لحظه بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشانگذار یاری خواهد كرد» . در این آیه، غالب مترجمان، از جمله سه مترجم نامبرده، «بلی» را به «آری» ترجمه كرده و هیچگونه توضیحی به عنوان پاسخ تفصیلی بر آن نیفزودهاند; در نتیجه ارتباط آیه دوم با آیه اول از نظر معنی مبهم مانده است .
ام یحسبون انا لا نسمع سرهم ونجواهم بلی ورسلنا لدیهم یكتبون (زخرف، ۸۰ .) در این آیه، «بلی» پس از جمله منفی و سؤالی «ام یحسبون انا لانسمع . . .» آمده و استفهام آن توبیخی است . پاسخ تفصیلی آن چنین است: «بلی نسمع» ، یعنی: «چرا، میشنویم» . ترجمه آیه از این قرار است:
«آیا میپندارند كه ما راز آنان و نجوایشان را نمیشنویم؟ چرا، [میشنویم] و فرشتگان ما نزدشان [حضور دارند و اعمالشان را] مینویسند» . در ترجمه این آیه، آقای فولادوند و شادروان مجتبوی، «بلی» را به «چرا» ترجمه كردهاند، ولی آقای خرمشاهی آن را به «آری» ترجمه نموده و فعل «میشنویم» را بر آن افزوده است، كه البته تعبیر «چرا» مناسبتر است .ویوم یعرض الذین كفروا علی النار الیس هذا بالحق قالوا بلی وربنا قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون (احقاف، ۳۴ .)
در این آیه، «بلی» مسبوق به جمله منفی و سؤالی «الیس هذا بالحق» است و استفهام آن تقریری است . پاسخ تفصیلی سؤال چنین است: «بلی هذا حق» ، یعنی: «چرا، این حق است» . ترجمه آیه از این قرار است: «و روزی كه كافران بر آتش [دوزخ] عرضه شوند، [از آنان میپرسند: ] آیا این حق نیست؟ میگویند: چرا، سوگند به پروردگارمان [كه این حق است . ] میگوید: پس این عذاب را به سزای آن كه كفر میورزیدید، بچشید» .
در ترجمه این آیه، آقای خرمشاهی واژه «چرا» ، و آقای فولادوند واژه «آری» بدون پاسخ تفصیلی، و شادروان مجتبوی واژه «آری» را همراه با پاسخ تفصیلی به كار بردهاند .
ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه . بلی قادرین علی ان نسوی بنانه (قیامت، ۳- ۴ .) در این جا، «بلی» پس از جمله منفی و سؤالی «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه» قرار گرفته و استفهام آن توبیخی است و پاسخ تفصیلی سؤال این گونه است: «بلی نجمعها» ، یعنی: «چرا، استخوانهای او را گرد میآوریم» . ذكر این نكته لازم است كه واژه «قادرین» پاسخ تفصیلی «بلی» نیست، بلكه وصفی است كه در تركیب كلام، به عنوان حال برای فاعل «نجمعها» آمده است . بسیاری از مترجمان علاوه بر این كه به این ویژگی تركیبی در آیه توجه نكرده و كلمه «قادرین» را به عنوان پاسخ تفصیلی تلقی نمودهاند، در ترجمه «بلی» نیز معادلی مناسب انتخاب نكردهاند . به هر حال، ترجمه صحیح آیه بدینگونه است:
«آیا انسان میپندارد كه هرگز استخوانهایش را گرد نمیآوریم؟ . چرا، [گرد میآوریم، ] در حالی كه قدرت داریم سرانگشتانش را نیز مرتب كنیم» . در ترجمه این آیه، آقای خرمشاهی تعبیر «حق این است كه» ، و آقای فولادوند تعبیر «آری» ، و شادروان مجتبوی تعبیر «چرا» را به كار برده است .
در پایان، نكتهای را كه در ضمن مقاله به آن اشاره شد، یادآور میشویم و آیات مربوط به آن را همراه با ترجمه آنها در این جا میآوریم . گفتیم كه در تمامی آیات مورد بحث، «بلی» مسبوق به نفی صریح است، بجز آیه ۵۹ سوره زمر، كه «بلی» در آن مسبوق به جمله شرطیهای است كه در دو آیه قبل با حرف شرط «لو» آمده و در حكم نفی است . این آیات كه از آیه ۵۵ تا ۵۹ سوره زمر را تشكیل میدهند و در معنی و تركیب، با یكدیگر ارتباط دارند از این قرارند:
واتبعوا احسن ما انزل الیكم من ربكم من قبل ان یاتیكم العذاب بغتهٔ وانتم لا تشعرون . ان تقول نفس یا حسرتی علی ما فرطت فی جنب الله وان كنت لمن الساخرین . او تقول لو ان الله هدانی لكنت من المتقین . او تقول حین تری العذاب لو ان لی كرهٔ فاكون من المحسنین . بلی قد جاءتك آیاتی فكذبتبها واستكبرت وكنت من الكافرین (زمر، ۵۵- ۵۹ .) در این آیات، «بلی» در پاسخ جمله شرطیه «لو ان الله هدانی . . .» قرار گرفته كه در حكم نفی و به معنای «ما هدانی الله» است . در ضمن، این جا از مواردی است كه «بلی» در آن همراه با پاسخ تفصیلی آمده است، زیرا جمله «قد جاءتك آیاتی» پاسخ «ما هدانی الله» است، و آمدن آیات خدا، در واقع همان هدایت الهی است . ترجمه آیات چنین است:
«و پیش از آن كه به طور ناگهانی و در حالی كه توجه ندارید، عذاب بر شما دررسد، نیكوترین چیزی را كه از جانب پروردگارتان به سوی شما فروفرستاده شده است پیروی كنید . تا مبادا كسی بگوید: افسوس بر آنچه درباره خدا كوتاهی كردم، و راستی كه من از مسخرهكنندگان [دین خدا] بودم . یا بگوید: اگر خدا مرا هدایت كرده بود از پرهیزگاران میشدم . یا هنگامی كه عذاب را میبیند، بگوید: كاش بازگشتی [به دنیا] داشتم تا از نیكوكاران میشدم . چرا، در حقیقت آیات من برای تو آمد، ولی آنها را دروغ شمردی و تكبر ورزیدی و از كافران شدی» .
پینوشتها:
۱) محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكریم، چاپ نهم، انتشارات اسماعیلیان، تهران، ۱۳۶۹، ذیل واژه «بلی» .
۲) راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، دارالقلم - دمشق/الدار الشامیهٔ - بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م، ص ۱۴۶ .
۳) لسان العرب، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت ۱۴۰۸ ه/۱۹۸۸م، ج ۱، ص ۵۰۰ .
۴) همانجا . آنچه ابن منظور درباره ساختار «بلی» از تهذیب نقل كرده مورد اتفاق همگان نیست، زیرا بصریان بر این باورند كه «بلی» حرف بسیط است; به عكس كوفیان كه اصل آن را «بل» میدانند، كه برای صحتسكوت بر آن، الف بر آخر آن افزوده شده است .(ر . ك . شهابالدین السمین الحلبی، الدر المصون فی علوم الكتاب المكنون، دارالكتب العلمیهٔ، بیروت، لبنان، ۱۴۱۴ه/۱۹۹۴م، ج ۱، ص ۲۷۳- ۲۷۴ .)
۵) حسین بن ابی العز الهمدانی، الفرید فی اعراب القرآن المجید، چاپ اول، دارالثقافهٔ، دوحه، ۱۴۱۱ ه/۱۹۹۱م، ج ۱، ص ۳۲۱- ۳۲۲ .
۶) عبدالغنی الدقر، معجم القواعد العربیهٔ فی النحو والتصریف، چاپ اول، منشورات الحمید، قم، ۱۴۱۰ق، ص ۱۲۵ .
۷) ابن هشام جمال الدین الانصاری، مغنی اللبیب عن كتب الاعاریب، چاپ قدیم، ص ۵۹- ۶۰ .
۸) لغت نامه دهخدا، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۲، ج ۳، ص ۴۳۳۳ .
۹) همان، ج ۱، ص ۷۰ .
۱۰) همان، ج ۵، ص ۷۰۸۴ .
محمدرضا انصاری
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست