جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
سیمای امیرمؤمنان علیهالسلام از منظر نهجالبلاغه
شناسایی و شناساندن شخصیت امیرمؤمنان علی علیهالسلام به عنوان انسان كامل و الگویی برای كارگزاران و عامّه مردم، جزء ضرورتهای عصر حاضر است. آنچه در این مقاله دنبال شده تصویری از شخصیت آن حضرت است كه از زبان ایشان در نهج البلاغه ارائه گردیده. محورهای مورد توجه در مقاله عبارتند از: مقام علمی؛ مقام بصیرت و یقین؛ مقامهای اخلاقی در عرصههایی همچون پرهیزگاری، زهد و دنیاگریزی، عدالتخواهی، شجاعت و ملازمت با پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله .
این در حالی است كه امام از گفتوگو درباره خود و ستایش از خویشتن ابراز ناخشنودی كرده و آنچه بر زبان ایشان جاری شده از سرِ نیاز و اقتضای حال بوده است.
سیمای آفتابگون حضرت علی علیهالسلام چنان پر تشعشع است كه هر چشمی را یارای نگریستن در آن نیست، و ستیغ شخصیت و هویّت الهی او چنان فرازمند است كه پای هر راهپیمای سختكوش و بلند همّتی به دامن آن نخواهد رسید، و مرغ بلندپرواز اندیشهها به كرانه آن نزدیك نتواند شد. علی بن ابی طالب علیهالسلام بهترین مصداق این بیت نغز است:
كتاب فضل تو را آب بحر كافی نیست كه تر كنم سرانگشت و صفحه بشمارم.
از روزگاری كه آن یگانه دهر پا به عرصه وجود گذاشت، تا به امروز هزاران زبان و قلم در مدح و ستایش ایشان به كار افتادهاند تا رقصكنان جلوهای از جلوههای آن انسان بیهمتا را به تصویر بكشند. اما چه سرّی در شخصیت آن امام همام نهفته است كه همگان همچنان شیدای نیوشیدن مكارم اویند و سر به جیب تفكر در عظمت او؟!
آنچه در این بین شنیدن دارد ترسیم و تصویری است كه خود امام از شخصیت و مقامات علمی و معنوی خویش در برابر چشم همه حقپویان نهاده است، و شاید این بهترین ترسیم باشد؛ زیرا گرچه امام به خاطر ناپسندی تمجید از خویش، از این كار طفره رفته، اما در لابهلای سخنان بر جای مانده از او در نهجالبلاغه، اسراری فروریخته كه سخت به كار میآیند و ارائه آنها برای عاشقان آن امام بسیار شیرین و شنیدنیاند.
● ناخشنودی امام علیهالسلام از ستایش خویشتن
امیرمؤمنان علیهالسلام تجسّم انسان كامل و تفسیر مجسّد آیات نورانی كتاب حق است. چنین انسانی قرآنی نیك میداند كه آیه «فَلاتُزكّوا انفسَكُم هُو اَعلُم بِمَن اتّقی» (پس خودتان را پاك مشمارید. او به [حال] كسی كه پرهیزگار است داناتر است.) (نجم: ۳۲) از آموزههای بلند اخلاقی قرآن است. از اینرو، از ستایش خود اظهار ناخشنودی مینماید:
«و قد كرهتُ أن یكونَ جالَ فی ظنّكم إنّی أحبُّ الاطراءَ و استماعَ الثناءِ و لستُ ـ بِحمداللّهِ ـ كذلكَ، و لو كنتُ اُحبُّ اَن یُقالَ ذلكَ لتركتُه إنحطاطا، لِلّهِ سبحانه عن تناوِل ما هو أحقُّ به مِن العظمهِٔ والكبریاءِ»؛(۲) و خوش ندارم كه در خاطر شما بگذرد كه من دوستدار ستودنم و خواهان شنیدن ستایش. سپاس خدای را كه چنین نیستم، و اگر دوست داشتم كه دربارهام چنین گفته شود، آن را وامینهادم؛ به خاطر فروتنی در پیشگاه خداوند سبحان و عظمت و بزرگی كه او بدان سزاوار است.و در جای دیگر، اذعان میكند كه اگر نهی الهی از خودستایی نبود، انبوه فضایل خود را برمیشمردم:
«و لولا ما نَهیَ اللّهُ عنه من تَزكیهِٔ المرءِ نفسَهُ لَذكَر ذاكرٌ فضائلَ جَمّهًٔ تعرفُها قلوبُ المؤمنینَ و لاتَمجُهُّا آذانُ السامعینَ»؛(۳) و اگر نبود كه خداوند پاك شمردن خویش را نهی كرده است، گوینده فضیلتهای انبوهی را یاد میكرد كه دلهای مؤمنان با آنها آشناست و در گوش شنوندگان خوش آواست.
در خطبه ۲۱۶ با صراحت اعلام میكند كه مرا ستایش نكنید: «ولا تُثنّوا علیَّ بجمیلِ ثناءٍ.»
دامن امام از خودستایی و خودپسندی چنان مبرّا و منزّه است كه از همراه شدن حرب بن شرحبیل شبامی با خود ممانعت كرد؛ معتقد بود چنین همگامی با زمامدار، باعث به انحراف كشیدن او و خواری مؤمن میگردد:
«اِرجِع! فانَّ مَشیَ مِثلِك معَ مِثلی فتنهٌٔ للوالی و مذلّهٌٔ لِلمؤمِن»؛(۴) بازگرد كه پیاده رفتنِ چون تویی با چون من موجب فریفته شدن والی و خواری مؤمن است.
آنگاه كه در بدو ورود به شهر «انبار» با انبوه مردمی روبهرو شد كه بنا به عادت خود در استقبال از شاهان، هلهلهكنان به استقبال ایشان آمدند، مانع این كار شد و به آنان فرمود: چنین برخوردی، هم برای زمامداران زیانآور است و هم برای مردم:
«... واللّهِ ما یَنتفعُ بهذا أُمراؤُكم و اِنَّكم لتَشقّونَ به علی أنفسِكم فی دُنیاكم و تَشقَونَ به فی آخرتِكم»؛(۵) به خدا كه امیران شما از این كار سودی نمیبرند، و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج میافكنید و در آخرتتان بدبخت میگردید.
پرهیز و ناخشنودی از خودستایی ـ هر چند شخص در مرتبهای عالی از كمال انسانی باشد ـ برای انسانهای كمال یافته امری طبیعی است؛ زیرا آنان به همان اندازه كه راه طولانی و دراز كمالات را طی نموده باشند، در برابر خود راهی بس طولانی دیده و مقدار طی شده را در برابر آن بس ناچیز و خرد میانگارند؛ چه آنكه هدف نهایی آنان لقای خداوندی است كه در پهنه ارزشهای والا و صفات جمال و جلال، كرانگی برنمیتابد. سرّ اظهار قصور یا تقصیر یا خردی و ناچیزی اولیای الهی در برابر عظمت خداوند همین نكته است.
علاّمه حدیثشناس، مجلسی رحمهالله ، آورده است: «شاید یكی از آثار استغفار و توبهخواهی پیشوایان دینی، آن هم هفتاد بار یا بیشتر در روز، بیآنكه گناهی مرتكب شده باشند همین است كه هر گامی به سوی عالم قدس میگذارند، درجه پیشین و طاعات و عبادات آن را در برابر درجه پسین ناقص میبینند. از اینرو، از كاستی كار خود استغفار میكنند و به سوی خدا توبه میآورند و برای دستیابی به درجهای بالاتر از درجه خود، به خدا لابه مینمایند.»(۶)
● دلایل ستایش امام علی علیهالسلام از خویشتن
اگر خودستایی در آموزههای قرآن نكوهیده شده و طبع رهپویی در مسیر تكامل آن را برنمیتابد و سیره امیرمؤمنان علیهالسلام نیز با آن نمیسازد، پس چرا احیانا در لابهلای كلمات آن حضرت علیهالسلام به عباراتی برمیخوریم كه حكایت از خودستایی دارند؟
به این پرسش، چند پاسخ ارائه شدهاند:
۱. بیان كمالات نفسانی در حقیقت، بیان نعمتهایی است كه خداوند به شخص داده است، البته در صورتی كه او این كمالات را سراسر منتسب به خداوند بداند و صلای «انّما اوتیتُه علی علمٍ عندی» (قصص: ۷۸) سر ندهد، بلكه معتقد باشد كه «هذا مِن فضلِ ربّی» (نمل: ۴۰) و بدین خاطر است كه خداوند، خود فرمان به بازگویی نعمت خدادادی داده است: «و اَمّا بنعمهِٔ ربِّك فَحدِّث.»(ضحی: ۱۱) امام علیهالسلام در فقرهای از گفتار خود به این امر اشاره كردهاند:
«أنَا الّذی فقأتُ عینَ الشركِ و ثَللتُ عرشَهُ، غیرُ ممتنٍّ علیَ اللّهِ بجهادیٍ و لا مدلٌ الیه بطاعتیِ، و لكن اُحَدِّثُ بنعمهِٔ ربّی»؛(۷) من كسی هستم كه چشم شرك را از كاسه درآوردم و بنیاد آن را درهم شكستم. با این حال، به خاطر جهادم، بر خداوند منّتی ندارم و به خاطر طاعتم نازی بر او نمیفروشم، بلكه تنها از نعمت پروردگارم سخن میگویم.
۲. امام با این كار، میخواهند پرده از چهره تاریخ كنار بزنند؛ زیرا پس از رحلت پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله ، در كنار انحراف مسیر امامت و پیشوایی و انتقال آن به نااهلان، علم و دانش نیز در خدمت همینان برای تثبیت حكومتشان درآمد. در نتیجه، بسیاری از حقایق تاریخی در هالهای از ابهام و حجاب فرو رفتند. چهره تابناك امام علیهالسلام بیشترین بیمهری را در كتاب تاریخ به خود دیده است، تا بدانجا كه لعن و دشنام آن یگانه دهر یك سده در مقدّسترین مكانها و زمانها ورد زبان مردم نادان بود! امام علیهالسلام با عنایت به این واقعیت تلخ، با پردهبرداری از گوشهای از شخصیت والای خود، به مقابله با آن برخاستند.
۳. امام علیهالسلام با این كلمات درصدد دفاع از حق خود برآمدهاند؛ زیرا به رغم وجود دهها شاهد قرآنی و روایی، از جمله ماجرای «غدیر خم»، گروهی سست ایمان در «سقیفه» گرد آمدند و سپیدی مو را بر سپیدی دل ترجیح دادند و چنان تدبیر كردند كه یكی پس از دیگری توپ خلافت را به یكدیگر پاس دهند و به قول امام علیهالسلام ، تا توانستند از پستان آن دوشیدند و آن تنها شایسته روزگار را ۲۵ سال خانهنشین كردند.(۸)
به نظر میرسد محرومیت امّت اسلامی از درك فیوضات علمی، معنوی، سیاسی و اجتماعی امام علیهالسلام ، كه ناشی از جهل و ناآگاهی از مقام بلند و شامخ ایشان بوده، مهمترین عامل توصیف امام علیهالسلام از خود بوده است.
به راستی، چرا امام علیهالسلام بارها در حضور مردم فرمودند: «سَلونی قبلَ اَن تَفقدونی»؟(۹) آیا سرّ این فراخوانی به پرسش همان جمله «قبلَ ان تفقدونی» نیست؟! بنابراین، سخن از شخصیت امیرمؤمنان نیست تا اگر تمجیدی صورت گیرد، به شخص برگردد و حمل بر خودستایی شود، بلكه سخن از علم، معنویت، كمالات اخلاقی و سیاستدانی است كه به صورت تمام و جامع، در این انسان سترگ گرد آمدهاند و زود است كه عمر او به سر آید و مردم از این كان عظیم بیبهره بمانند.
به این سخن بلند امام علیهالسلام توجه كنید:
«غدا ترونَ ایّامی و یكشف لكم عَن سرائری و تَعرفوننی بعدَ خُلوّ مكانی و قیامِ غیری مقامی»؛(۱۰) فردا به روزگارم در خواهید نگریست و رازهای درونم بر شما آشكار خواهند شد و پس از خالی شدن جایگاهم و نشستن دیگری بر جان من، مرا خواهید شناخت.
آیا این گفتار از سر خودستایی صادر شده یا از دردی جانكاه در درون جان امام علیهالسلام خبر میدهد كه چرا میبایست مردم همعصر ایشان تا آن حد مقام و منزلت آن حضرت را نشناسند و پس از گذشت سالیانی چند، تازه پی ببرند كه چه گوهر گرانبهایی از كف دادهاند؟! از اینروست كه در یكی از خطبههای خود، پس از ابلاغ جمله «فاسألونی قبلَ اَن تفقدونی»(۱۱) به فتنههای بنیامیّه اشاره كرده است كه پس از ایشان اتفاق خواهند افتاد و از آنان به عنوان «ماده شتری كلانسال و بدخوی كه دست بر زمین كوبد و به پا لگد زند و به دهان گاز گیرد ... و از مردم كسی را بر جای نگذارد» یاد كرده، آنگاه میفرماید:
«... فعندَ ذلكَ تَودُّ قریشُ بالدنیا و ما فیها لو یَروننی مقاما واحدا و لو قَدرِ جَزر جزورٍ لِاَقبلَ مِنهم ما اَطلبُ الیومَ بعضَه فلا یُعطونیه»؛(۱۲) در این هنگام، قریش دوست دارد دنیا را با آنچه در آن است بدهد، تا زمانی كوتاه به اندازه كشتن شتری مرا ببیند، تا آنچه امروز برخی از آن را میخواهم و به من نمیدهند یكجا تسلیم نماید.
یعنی: در زمان حیات امام علیهالسلام ، قدر ایشان را نشناختند و بهای زمامداری عادلانه او را نپرداختند، آنگاه كه امام علیهالسلام از میان آنان رخت بربندد، چنان تشنه تیغ عدالت و سرانگشتِ توانمندِ تدبیر او خواهند بود كه آرزو كنند كاش تمام دنیا را میدادند و امام علیهالسلام را تنها لحظاتی هرچند كوتاه در میان خود میداشتند.
باری، آنجا هم كه امام علیهالسلام با كمیل خلوت كرد و با اشاره به سینه مبارك خود فرمود: «اِنّ هیهنا لَعِلما جَمّا لو اصبتُ له حملهًٔ»،(۱۳) باز دغدغه از دست رفتن آن دانش بیكران را داشت كه در درون جانش انباشته شده و بسان سیلاب منتظر جوشش بود؛ فرمود:
«یَنحدُر عنّی السیلُ و لایَرقی الیَّ الطیر»؛(۱۴) سیلاب دانش از من میجوشد و مرغ اندیشه كسی به پای من پرواز نتواند كرد.
● مقامها و فضایل امام علی علیهالسلام
۱. مقام علمی
مقام علمی امام علیهالسلام چنان بلند و والاست كه مرغ اندیشه هیچ بشری بدان پایه راه ندارد (لا یَرقی الیَّ الطیرُ) و جویبار دانش از اقیانوس وجود او سرازیر است (یَنحدُر عنّی السیلُ) و دانشی انبوه و انباشته در جان او نهفته است (انّ هیهنُا لَعِلما جَمّا.)
علم و دانش امام علیهالسلام نسبت به شریعت شهره آفاق است و به رغم همه بیمهریهایی كه زمانه نسبت به ایشان روا داشت، قریب به اتفاق صحابه و بزرگان امّت اسلامی ایشان را اعلم مردم و اقضا میشناختند(۱۵) و به قول خلیل بن احمد، او از همگان بینیاز بود، اما همگان به او محتاج، و پی در پی برای گشودن گرههای خود به ایشان مراجعه میكردند.(۱۶) اما آنچه در گفتار امام علیهالسلام انعكاس یافته دانشی است بس فراتر از شریعت كه بدون تردید، برای مردم آن عصر ناشناخته بوده است.
امام از علمی مكنون خبر میداد كه اگر آن را فاش سازد، مردم بسان ریسمان بلندی در چاه به خود خواهند لرزید:
«بَلِ انْدَمجتُ علی مكنونِ علمٍ لو بُحتُ بهِ لاضطربتُم اضطرابَ الأرشیهِٔ فِی الطَویِّ البعیدهِٔ»؛(۱۷) بلكه دانش نهان سراچه دلم را لبریز كرده است كه اگر آن راز را با شما در میان گذارم بسان ریسمان در چاه ژرف، بر خویشتن خواهید لرزید.و در جای دیگر فرمود: اگر پرده از اسرار غیبی برگیرم، به بیابانها خواهید رفت و به خاطر كارهایتان خواهید گریست:
«لو تَعلمونَ ما أعلمُ ممّا طُوِیَ عنكم غَیبُه اِذا لَخَرجتُم اِلیَ الصُّعُداتِ تَبكونَ علی أعمالِكم و تَلتدمونَ علی أنفسِكم»؛(۱۸) اگر آنچه را من میدانم و غیب آن بر شما پوشیده است میدانستید، سر به بیابانها میگذاشتید و بر كردههای خویش میگریستید و بر سر و سینه میزدید.
چنانكه در مقامی دیگر، از اینكه مردم نسبت به ایشان دچار غلوّ و گزافهگویی شده و امام را برتر از پیامبر صلیاللهعلیهوآله بدانند، اظهار نگرانی كرده و بدینروی، اعلام نموده است كه این اسرار را با خواص خود در میان میگذارد:
«واللّهِ لو شئتُ أن أُخبِرَ كُلَّ رجلٍ مِنكم بمَخرجِه و مَولجِهِ و جمیعِ شأنه لفعلتُ، و لكن أخافُ أَن تَكفُروا فیّ بِرسولِ اللّهِ صلیاللهعلیهوآله ، ألا و اِنّی مُفضیه اِلیَ الخاصَّهِٔ مِمّنَ یُؤمنُ ذلكَ مِنه»؛(۱۹) سوگند به خدا، اگر بخواهم هر یك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده است و به كجا میرود و چند و چون تمام امورش چگونه است، میتوانم؛ اما میترسم دربارهام به راه جلو روید و مرا به رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله برتری دهید. هان! من این رازها را با خواصی كه از بیم غلوگویی در امانند، در میان میگذارم.
به راستی، این چه دانشی است كه بر اساس آن، امام از پرونده كامل هر انسان با خبر است و سوگند یاد میكند كه میتواند از تمام شئون و كارهای او پرده بردارد؟
دامنه دانش حضرت علی علیهالسلام تا این حد متوقف نمیشود و اعلام میكند كه از رخدادهایی تا پگاه رستاخیز چنان باخبر است كه گویا در میان آنان و همزمان با آنان حضور دارد:
«از من بپرسید، پیش از آنكه مرا نیابید. بدان كس كه جانم به دست اوست! نمیپرسید از چیزی كه میان شما تا روز قیامت است و نه از گروهی كه صد تن را به راه راست میخواند و صد را گمراه میسازد، جز آنكه شما را از آن آگاه میكنم؛ از آنكه مردم را بدان فرامیخواند و آنكه رهبریشان میكند و آنكه آنان را میراند و آنجا كه فرود آیند و آنجا كه بارگشایند و آنكه كشته شود از آنان و آنكه بمیرد از ایشان.»(۲۰)
در همین راستا، امام از مسلّطشدن معاویه و فرمان او نسبت به دشنام و برائت از امام،(۲۱) فتنهها و حوادث تلخ حكومت بنیامیّه،(۲۲) انقراض حكومت بنیامیّه در فرجام كار آنان و ظهور حكومت عبّاسیان،(۲۳) حكومت كوتاه مروان و زمامداری چهار پسر او،(۲۴) به ویژه به صورتی روشنتر، حكومت عبدالملك بن مروان و چگونگی به قدرت رسیدن او،(۲۵) ظهور حجّاج بن یوسف ثقفی،(۲۶) غرق شدن شهر بصره به استثنای گنبد مسجد آن،(۲۷) رخدادهای شكننده شهر كوفه،(۲۸) طغیان صاحب الزنج از قرامطه،(۲۹) هجوم مغولان،(۳۰) انحراف عقیدتی و اخلاقی در دوران آخرالزمان(۳۱) و ظهور مهدی موعود (عج)(۳۲) خبر دادهاند.
این اخبار چنان با قاطعیت و یقین همراهند كه امام علیهالسلام از تعابیری همچون «كَانّی أَنظُر اِلیهم»؛ گویا به آنان مینگرم، یا «أراهم»؛ آنها را میبینم، استفاده كردهاند. و گاه بر این نكته پای میفشرند كه پیش از این، از زبان پیامبر صلیاللهعلیهوآله از این رخدادها مطّلع شدهام.
ابن ابی الحدید مینویسد: «اینكه علی علیهالسلام میگوید: هر چه از حوادث آینده از من بپرسید خبر خواهم داد، نه ادعای خدایی است و نه ادعای نبوّت، بلكه منظور آن حضرت این است كه من این آگاهی از غیب را از پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله آموختهام. ما علی را در خبرهای غیبی كه از او صادر شده است، امتحان كردهایم و همه خبرهای او را مطابق با واقع یافتهایم.»(۳۳)
چه آزمونی بالاتر از اینكه گزارش آن حضرت درباره هجوم قوم وحشی تاتار در سال ۶۶۶ ق، یعنی درست در زمانی كه ابن ابی الحدید میزیسته ـ شش سده و نیم پس از شهادت امام علیهالسلام ـ به تحقق پیوست.
ابن ابی الحدید در اینباره چنین آورده است: «بدان این غیبی كه امیرمؤمنان علیهالسلام از آن خبر داد، ما با چشم خود دیدیم و در زمان ما واقع شد و مردم از اوایل اسلام انتظار آن را میكشیدند، تا اینكه قضا و قدر، این حادثه خونین را به دوران ما كشید، و آنان از قوم «تاتار» بودند كه از خاور دور خروج كردند و سپاهیانشان وارد شدند و با سلاطین «خطار»، «قفجاق» و شهرهای ماوراءالنهر و خراسان و دیگر شهرهای ایران كاری كردند كه از خلقت آدم علیهالسلام تا عصر ما هیچ تاریخی نظیر آن را ندیده است.»(۳۴)
با همه مدارایی كه امام علیهالسلام در بیان اسرار نهفته در سینه خود داشتند و از اظهار آن جز برای خواص اجتناب میكردند، هنگامی كه با بازگویی برخی از رخدادهای آتی درباره شهر بصره اسرار هویدا ساختند، مردی از میان جمع امام را مخاطب ساخت و شگفتی خود را از دانش امام علیهالسلام چنین ابراز كرد: «به شما علم غیب عطا شده است، ای امیرمؤمنان؟!» امام علیهالسلام با لبخندی از سر مهر و شادمانی به او پاسخ دادند كه این علم غیب نیست، علم غیب آگاهی از زمان قیامت و چهار امری است كه در آخرین آیه سوره لقمان آمده است؛ این دانشی است غیر از علم غیب كه خداوند به پیامبر صلیاللهعلیهوآله آموخته و من آن را از ایشان فراگرفتهام.(۳۵)
مراتب دانش امام علیهالسلام مرزهای زمینیان را درمینوردند و به آسمان و آسمانیان میرسند. امام علیهالسلام در فرازی از نهجالبلاغه در توصیف دانش خود چنین آوردهاند:
«اَیُّها الناسُ سَلونی قَبلَ اَن تَفقدُونی، فَلاَنا بِطُرقِ السماءِ أعلمُ مِنّی بطُرُقِ الارضِ»؛(۳۶) ای مردم، پیش از آنكه مرا نیابید از من بپرسید كه من به راههای آسمان از راههای زمین آگاهترم.
آیا ا معیارهای بشری میتوان از عهده تحلیل دانشی برآمد كه زمین و زمان را درمینوردد؟!
۲. مقام بصیرت و یقین
بصیرتْ بینش است و علمْ دانش. از اینرو، بین آنها تفاوت است و در آیات و روایات، به صورت جداگانه ذكر شدهاند و در دعاها به صورت دو خواست جداگانه مورد طلب واقع گردیدهاند. علم به انسان آگاهی میدهد، اما بصیرتْ نگاه ارزانی میكند. علم میتواند آمیخته با خطا و اشتباه باشد، اما اشتباه و خطا در مرحله بصیرت راه نمییابد؛ چنانكه برای حفظ از دام دنیا، بالاتر از علم و آگاهی، بصیرت و بینش لازم است. بنابراین، علم و بصیرت دو مقوله جداگانه، اما مرتبط با یكدیگرند.
از سوی دیگر، یقین از مقوله علم است، منتها مرتبه عالی علم كه ذرّهای شك و شبهه به آن راه نیابد، هرچند خود یقین به مراتب سهگانه علمالیقین، عینالیقین، و حقالیقین منقسم است. بنابراین، یقین در برابر شك است.
مرتبه یقین چنان والاست كه پیامبری عظیمالقدر همچون حضرت ابراهیم علیهالسلام از خداوند خواست تا او را در امكان وقوع احیای مردگان یا كیفیت اجرای آن، به یقین و مرحله اطمینان باطنی برساند: «قال اَولَم تُؤمِن قالَ بلی و لكن لِیطمئِنَّ قَلبی.»(بقره: ۲۶۰)(۳۷) امیرمؤمنان علیهالسلام در مواردی از گفتار خود، بر این حقیقت پای فشرده كه دارای مقام بصیرت و یقین است.
در جایی فرمود:
«اِنّ معی لَبصیرتی ما لَبَّستُ علی نفسی ولا لُبِّسَ علیَّ»؛(۳۸) حقیقتبینی من با من است؛ نه حق را از خود پوشیده داشتهام، و نه بر من پوشیده بوده است.
در فرازی دیگر، پس از یاد كرد شجاعت و جنگاوری خود در برخورد با دشمنان، فرمود:
«و اِنّی مِن ضلالهم الّذی هم فیه و الهُدیَ الّذی اَنَا علیه لَعلی بصیرهٍٔ مِن نفسی و یقینٍ مِن ربّی»؛(۳۹) من بر گمراهی كه آنان در آن به سر میبرند و هدایتی كه خود از آن برخوردارم، از جانب خود دارای بصیرت و از جانب خداوند دارای یقین هستم.
یعنی: حضرت علی علیهالسلام نسبت به گمراهی مخالفان و هدایت خود، از درون جان دارای بصیرت و بینش و از جانب خدای خود نیز به مرحله یقین و قطع رسیده است.
در جای دیگر، امام علیهالسلام از بصیرت خود با عنوان بیّنه و نشانهای آشكار از جانب پروردگار یاد كرده است:
«و اِنّی لَعلی بیّنهٍٔ مِن ربّی»؛(۴۰) من از جانب پروردگارم دارای دلیل آشكار هستم.
در موردی دیگر، از آن با عنوان یقین یاد نموده است:
«و اِنّی لَعلی یقینٍ مِن ربّی و غیرَ شُبههٍٔ مِن دینی»؛(۴۱) من از جانب پروردگارم بر یقینم و نسبت به دینم هیچ شبههای ندارم.
امام علیهالسلام با آوردن چنین عباراتی و حتی سوگند به نام الهی، از جزم و قطع بیچون و چرای خود نسبت به صحّت و درستی راهی كه طی كرده خبر داده است.(۴۲) این امر به خوبی نشان میدهد كه انحرافات مردم پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله چنان عمیق و گسترده بودند كه چهره تابناك حق و حقیقت در هالهای از ابهام فرو رفته بود و همانگونه كه پیامبر صلیاللهعلیهوآله پیشبینی كرده بودند، فتنههای گمراهكننده بسان پارههای شب به سوی مردم روی كردند. در چنین حال و هوایی، كه رو در روی حضرت علی علیهالسلام شخصیتهای نامدار اسلام و صحابه پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله همچون زبیر و طلحه قرار گرفتند یا یاران شبزندهدار و قرآنخوان حضرت علی علیهالسلام در برابرش صفآرایی كردند و امر بر بسیاری از بزرگان روزگار مشتبه شد و اعلام داشتند نه به كمك علی علیهالسلام میشتابند و نه به دشمنی با او خواهند پرداخت، پیداست كه صرف علم و آگاهی كفایت نمیكند، بلكه نوعی بصیرت و بینش لازم است كه مهشكن و شبههبرانداز باشد. و این خصلتی بود كه حضرت علی علیهالسلام از آن بهره كامل داشت و هر كدام از یاران ایشان همچون عمّار، كه بهره لازمی از آن داشت، توانست در كنار امام باقی بماند.
خصلت دیگری كه امام علیهالسلام خود را بدان متصف میداند، یقین در برابر شك و تردید است؛ یعنی امام خود را نسبت به همه حقایق آسمانی و معارف الهی و هر آنچه دین پیامآور آن بوده، چنان در مرتبهای از یقین و قطع میداند كه ذرّهای شك و تردید در آن راه نمییابد:
«ما شَككتُ فِی الحقِّ مُذ أُریتُه»؛(۴۳) از هنگامی كه حق بر من نمایانده شده، دربارهاش تردید نكردهام.
این جمله از نظر زمان، فراگیری دارد؛ یعنی از نخستین لحظات آشنایی امام علیهالسلام با اسلام در خانه پیامبر صلیاللهعلیهوآله و در زمانی كه تنها ده سال داشت تا لحظه ابراز این كلمات را دربرمیگیرد. عدم رهیافت شك و تردید در حقشناسی در این گستره از حیات امام علیهالسلام حكایت از ژرفای ایمان ایشان دارد. بدون تردید، به خاطر برخورداری از ایمانی چنین راسخ بود كه در همان اوان راه، از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله به عنوان جانشین و خلیفه ایشان معرفی شد.(۴۴)
۳. مقامهای اخلاقی
كراهت و ناخشنودی امام علیهالسلام در بیان سجایای اخلاقی و مقامات معنوی خویش نسبت به سایر زمینهها نمود بیشتری دارد، به ویژه در عرصه ارتباط عبودی با خداوند. در این عرصه، كمتر سخنی به چشم میخورد كه نشانگر مرتبه عبودیت و مقام بندگی و میزان عبادتهای آشكار و پنهان ایشان باشد. مراتب عبودیت امام علیهالسلام بهگونهای بود كه امام سجّاد علیهالسلام ، كه خود در اثر كثرت عبادت به «سیدالساجدین» و «زینالعابدین» ملقّب شد، در برابر عبادت علی علیهالسلام اظهار عجز و ناتوانی میكند.(۴۵)
باری، ناچیز دانستن عبادت در برابر عظمت و نعمتهای خداوند، شعار اولیای الهی است: «و ما عَبدناكَ حقَّ عبادتِك.»(۴۶)
محورهای سجایای معنوی و اخلاقی امام علیهالسلام عبارتند از:
الف. تقوا و پرهیزگاری: بدون تردید، هر كه با نهجالبلاغه و سایر كلمات امام علی علیهالسلام آشنا باشد، در نخستین نگاه درمییابد كه تقوا و پرهیزگاری و ترغیب مردم به آن از عمدهترین دغدغههای فكری و ذهنی امام علیهالسلام بوده است، بهگونهای كه در كمتر خطبه یا نامه یا كلمات قصار است كه به صراحت یا اشاره به آن توجه نشده باشد. نقطه اوج این امر خطبه «همام» است كه امام چنان با عشق و سوز و از اعماق وجود خود، صفات پرهیزگاران را برمیشمرند كه همام ـ مخاطب این خطبه ـ درجا جان به جانآفرین تسلیم میكند.
گذشته از خوی و سیره عملی سراسر آمیخته با تقوای الهی، اهتمام امام علیهالسلام به تقوا در گفتار ایشان و در توصیف خود نیز منعكس شده است. امام در فرازی از نامه سراسر درد و رنج خود، به عثمان بن حنیف، حاكم بصره، پس از تبیین زهد و دنیاگریزی خود و بسندهكردن به كمترین متاع آن چنین آوردهاند: «خوشا كسی كه به آنچه پروردگارش بر عهده وی نهاده، پرداخته است و در سختیاش با شكیبایی ساخته، و به شب دیده بر هم ننهاده، و چون خواب بر او چیره شده بر زمین خفته و كف دست را بالین قرار داده، در جمعی كه از بیم روزِ بازگشت، دیدههاشان به شب بیدار است و پهلوهاشان از خوابگاه بركنار و لبهاشان به یاد پروردگار تر و گناهانشان زدوده است از آمرزش خواستن بسیار.»(۴۷)و آن هنگام كه سخن برخی به گوش آن حضرت میرسد كه میگویند: معاویه از علی علیهالسلام زیركتر و به سیاست آگاهتر است، برآشفته شده، میفرماید: «به خدا سوگند! معاویه از من زیركتر نیست، اما شیوه او پیمانشكنی و گناهكاری است. اگر ناخشنودی از نیرنگ نبود، من از همه مردم زیركتر بودم، اما هر نیرنگ و پیمانشكنی گناه است، و هر چه گناه است موجب تاریكی دل. و روز قیامت نیرنگباز پرچمی دارد كه به آن شناخته میشود.»(۴۸)
ب. زهد و دنیاگریزی: شاید بالاترین سكّوی دنیاپرستی و دنیازدگی حكومت و زمامداری باشد؛ زیرا قدرت و مال در یكجا جمع میشوند؛ اگر شخصی طالب جاه و مقام باشد حكومت بالاترین مقام اجماعی را به همراه میآورد، و اگر طالب مال و ثروت باشد خزانه و بیتالمال در اختیار والی است، و اگر طالب شهوت و شهوترانی باشد امنترین جا برای او دارالاماره است كه نگاه شحنه و شلاق داروغه و داد قاضی و تیغ جلاّد هرگز بدان راه نمییابند. بدین دلیل است كه دنیاخواهان هماره حكومت و زمامداری را هرچند در پهنه كوچكی از دنیا باشد، برای خود آرزو داشتهاند.
اما امیرمؤمنان علیهالسلام با نشستن بر كرسی خلافت و برخورداری از همه امتیازات زمامداری بر سرزمین گسترده اسلامی آن روز، خلافت را با صرف نظر از آثار مثبت آن تا فروترین حد متصور، خرد و ناچیز ساخت، تا بدانجا كه آن را از نعلین پینهزده خود، كه به نظر ابن عبّاس فاقد قیمت بود،(۴۹) یا از عطسهزدن بز، پستتر شمرد،(۵۰) در حالی كه میتوانست از لذتهای دنیا بهره برگیرد؛ چنان كه خود فرمود:
«لوشئتُ لاهتدیتُ الطریقَ الی مُصفّی هذا العسلِ و لُبابِ هذا القمحِ و نسائجِ هذا القَزِّ»؛(۵۱) اگر میخواستم، میتوانستم به این عسل مصفّا و مغز گندم و بافتههای ابریشم راه ببرم و از آنها بهره برگیرم.
اما دامن خود را از چنین آلایشی پیراسته نگاه داشت:
«هیهاتَ أن یَغلبنی هوایَ»؛(۵۲) دور است كه هوای نفسم بر من چیره گردد.
امام در دوران خلافت، به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده كرد. تازه با این زهد شگفتآورش، كه به تصریح خود، دیگران توان انجام آن را ندارند، در ادامه همین نامه آورده است كه میخواهد نفس خود را بیش از این با تقوا ریاضت دهد و كار زهد و دنیاگریزی را به جایی برساند كه به لقمهای نان با اندكی نمك دمساز باشد: «سوگند به خدا ـ جز آنكه مشیّت الهی را استثنا كنم ـ نفس خود را چنان ریاضت دهم كه اگر گرده نانی برای خوردن یافتم شاد شود، و از نانخورش به نمك خرسند گردد، و چشمخانه را چنان واگذارم تا همانند چشمهساری كه از آب تهی شده باشد، همه اشكش روان گردد.»(۵۳)
امام هدف خود را از به دست گرفتن قدرت چنگ زدن به حطام دنیا نمیداند، بلكه از باب پیمانی میداند كه خداوند از علما گرفته است تا در برابر ستم ستمگران و به غارت رفتن حق ستمدیدگان سكوت نكنند و از این راه، بتوانند دین الهی را به پای دارند و احكام و حدود خداوند را احیا نمایند.(۵۴)
امام علیهالسلام در فرازی دیگر از نهجالبلاغه، زهد خود را چنین ترسیم كرده است:
«واللّهِ لَقَد رقعتُ مِدرَعتی هذه حتَّی استحییتُ مِن راقِعها و لَقد قالَ لی قائل ألا تَنبِذُها؟ فقلتُ: أُغرُبْ عنّی فَعِندَ الصباحِ یَحمَدُ القومُ السُّری»؛(۵۵) به خدا، چنان این جامه پشمین خود را پینه زدهام كه از پینهكننده آن شرم كردم. یكی به من گفت: آن را دور نمیافكنی؟ گفتم: از من دور شو كه هنگام صبح راهسپاران ستایش میشوند.
امام علیهالسلام در جای دیگر نیز حكومت را با صرف نظر از جنبههای الهی و حقستانی آن، از كفش فاقد قیمت خود نیز كمبهاتر دانسته است.(۵۶) در فرازی دیگر، دنیا را در خطابی آتشین چنین مخاطب میسازد:
«یا دنیا! یا دنیا! الیكِ عَنّی، أبی تعرّضتِ اَم الیَّ تشوّقتِ لاحانَ حینُك هَیهاتَ غُرّی غَیری، لاحاجهَٔ لی فیكِ قَد طلَّقتُكِ ثلاثا لارجعهَٔ فیها»؛(۵۷) ای دنیا! ای دنیا! از من دور شو. با خودنمایی، فرا راه آمدهای؟ یا شیفتهام شدهای؟ زمان تو فرا نرسیده است. هرگز! غیرمرا بفریب. مرا به تو نیازی نیست. من تو را سه طلاقه كردهام كه در آن بازگشتی نیست.
دنیا از نگاه حضرت علی علیهالسلام گاه به ماری سمّی ماند كه ظاهرش بس نرم و لطیف است، اما در باطن سم مهلك دارد،(۵۸) و گاه بسان استخوان مردار خوكی در دست شخص جذامی،(۵۹) و گاه بسان برگی خرد در دهان ملخ.(۶۰)
چنین به نظر میرسد كه زهد حضرت علی علیهالسلام پس از به دست گرفتن خلافت در مقایسه با قبل، شدت بیشتری گرفت. امام علیهالسلام خود سرّ این شدت زهد را الگو بودن زندگی پیشوایان برای عامّه مردم میداند؛ چنانكه وقتی بنا به درخواست یكی از یاران نزدیك خود، به نام صعصعهٔ بن صوحان، برادر او علاء را، كه به یكباره و یكسره از دنیا بریده بود، به حضور طلبید، او را دشمن خود خطاب كرد. علاء پرسید: اگر دنیاگریزی ناپسند است، پس چرا شما چنین زهد میورزید؟ امام علیهالسلام در پاسخش فرمود:
«وَیحكَ! انّی لستُ كاَنتَ، اِنّ اللّه تعالی فرَضَ علی أئمّهِٔ العدلِ أن یُقدّروا أنفسَهم بِضَعفَهِٔ الناسِ كَیلا یَتبیَّغَ بالفقیرِ فقرَه»؛(۶۱) وای بر تو! من مانند تو نیستم. خدای تعالی بر امامان عدل واجب فرموده است كه نفس خود را با مردم ضعیف قیاس كنند تا رنج فقر، فقیر را به هیجان درنیاورد و هلاك نسازد.
ج. عدالتخواهی: حضرت علی علیهالسلام نماد عدالت است. بدون تردید، وقتی نام «عدالت» برده شود نخستین نمونه و الگوی آن، كه بلافاصله به ذهن بسیاری از دوست و دشمن تداعی میشود، نام «علی علیهالسلام » است. عدالت علی علیهالسلام چنان در دلها تأثیر میگذارد كه جرج جرداق، اندیشهورز مسیحی كه به ظاهر همكیش با حضرت علی علیهالسلام نیست، با نگاشتن كتاب شیوایی با عنوان الامام علی صوت العدالهٔ الانسانیه، از مقام منیع و منش عدالتمدارانه امام با تمام اخلاص تمجید میكند.(۶۲)
حضرت علی علیهالسلام نه تنها در دوران حكومت، بلكه در تمام دوران حیات خود، به عدالت عشق ورزید و هماره بر محور آن گام نهاد و عدالت در تمام عرصههای زندگی فردی و اجتماعی ایشان تجلّی یافته است.
شیدایی امام علیهالسلام و پایبندی ایشان به عدالت را در این فراز نهجالبلاغه میتوان به نظاره نشست:
«واللّهِ لَأَن اَبیتَ علی حَسَكِ السَعدانِ مُسهّدا و اُجَرَّ فِی الاغلالِ مُصَفّدا أحَبُّ اِلَیّ مِنْ أنَ الَقیَ اللّهَ و رسولَهُ یومَ القیامهِٔ ظالما لِبعضِ العبادِ و غاصِبا لشیءٍ مِن الحُطامِ»؛(۶۳) به خدا سوگند! اگر شب را بر خار سعدان بیدار بگذرانم، یا مرا در غلها و زنجیرهای بسته بكشانند، بیشتر دوست دارم از اینكه خدا و رسول او را روز قیامت، در حالی كه به برخی از بندگان ستمی روا داشته باشم و چیزی از مال دنیا را غصب كرده باشم، ملاقات كنم.
در ادامه همین خطبه میفرماید:
«واللّهِ، لو أُعطیتُ الاقالیمَ السبعهَٔ بما تحتَ أفلاكِها علی أنْ أعصیَ اللّهَ فی نملهٍٔ أَسلُبُها جُلبَ شعیرهٍٔ ما فَعلتُ»؛(۶۴) به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با هرچه زیر افلاك آن است به من بدهند تا با نافرمانی خدا، پوست جوی را از دهان موری بربایم، چنین نخواهم كرد.
امام علیهالسلام چنان بر عدالت پای میفشرد كه با دیدن صحنه تلخ و دردآلود فقر و فلاكت برادرش عقیل و فرزندان ژولیده او، بر عواطفش غلبه كرد و با داغ كردن و نزدیك ساختن آهن تفتیده و برخاستن ناله عقیل، به او نهیب زد كه علی علیهالسلام طاقت آتش سوزان عذاب الهی را ندارد.(۶۵)
همین عدالتخواهی امام علیهالسلام باعث شد تا دوستانی سستبنیاد و دنیاخواه از همراهی امام علیهالسلام فاصله گرفته، رهسپار شام و همنشین سیم و همسفره معاویه شوند،(۶۶) تا بدانجا كه بعضی از دوستان حضرت به ایشان خرده گرفتند و از او خواستند قدری در اجرای عدالت كوتاه آید. امام علیهالسلام برآشفتند و از آنان گله كردند كه چرا چنین انتظاری از آینه حقخواهی دارند؛ فرمود:
«أتَامرونی اَن أَطلُبَ النَصرَ بالجورِ فیمَنْ وَلّیتُ علیه؟ واللّهِ ما أطورُ به ما سَمَر سمیرٌ و ما أمَّ نجمٌ فِی السّماءِ نجما. لو كان المالُ لی لَسوَّیتُ بینَهم، فكیفَ و اِنّما المالُ مالُ اللّهِ؟»(۶۷) آیا به من فرمان میدهید تا از راه ستم كردن بر كسی كه مرا به او ولایت دادهاند پیروزی به دست آورم؟ به خدا سوگند! تا دهر افسانه بقا سراید و اختران در پی یكدیگر بچرخند، به چنین كاری نزدیك نشوم. اگر مال از آنِ من بود، همانا میان مردم به تساوی تقسیم میكردم؛ تا چه رسد به اینكه این مال، مال خداست!
د. شجاعت: شجاعت از صفات اخلاقی و حدّ اعتدال یكی از چهار قوّه اساسی روان آدمی (یعنی قوّه غضبیه) به حساب میآید. حد افراط آن تهوّر و حد تفریط آن جُبْن است. علمای اخلاق معتقدند: شجاعت بسان پستانی میماند كه جود، كرامت انسانی و خوشخُلقی از آن سیراب میشوند.(۶۸) از اینرو، صفت «عدالت»، كه جامع بین صفات معتدل نفسانی است، بدون وجود شجاعت امكانپذیر نیست. به عبارت روشنتر، بدون برخورداری از صفت شجاعت، كمال انسانی تحقق نمییابد. و چون ما حضرت علی علیهالسلام را انسان كامل، بلكه كاملترین انسان پس از پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله میشناسیم، برخورداری ایشان از صفات كمال از جمله شجاعت، بدیهی است.
البته متكلّمان به این صفات كمال از زاویه دیگری كه ضرورت برخورداری امام از صفات كمال و عاری بودن از صفات نقص است، نگریسته و به اثبات آن پرداختهاند.(۶۹)
امام علیهالسلام در این باره، در فرازی از خطبه «قاصعه» میفرماید:
«اَنَا وضعتُ فِی الصغرِ بكلاكلِ العَربِ و كَسَرْتُ نَواجَم قرونِ ربیعهَٔ و مُضَر»؛(۷۰) من در خردی، بزرگان عرب را به خاك انداختم و شاخ سركردگان ربیعه و مُضَر را درهم شكستم.
و در جای دیگر فرمود: «پیش از آنكه بیست ساله شوم، وارد عرصه جنگ و جنگاوری شدم.» و فرمود:«ما ضَعُفْتُ و ما جَبُنتُ»؛(۷۱) ناتوان نشدم و ترس در من راه نیافت.
امام علیهالسلام شجاعت خود را تا بدان پایه میداند كه معتقد است: اگر تمام عرب به جنگ با ایشان بپاخیزند به آنان پشت نخواهد كرد:«واللّهِ لو تظاهرتِ العربُ علی قِتالی لَما ولّیتُ عَنها»؛(۷۲) به خدا! اگر تمام عرب در جنگ با من پشت به هم دهند، من به آنان پشت نخواهم كرد.
در فرازی دیگر از نهجالبلاغه، این شجاعت خود را بهگونهای عمیقتر ترسیم كرده، فرموده است: «سوگند به خدا! اگر من به تنهایی در حالی با آنان روبهرو شوم كه تمام زمین را لبریز كرده باشند، باكی نخواهم داشت و وحشتی به خود راه نخواهم داد.»(۷۳)
آیا هیچ انسان شجاع و در عین حال، راستگویی را در طول تاریخ بشر سراغ داریم كه اینچنین با استواری و راستقامتی بگوید: اگر تمام زمین را دشمنان لبریز كنند، بیمی به دل راه نخواهم داد؟! البته امام علیهالسلام منشأ این شجاعت بینظیر خود را یقین بیپایان به راه و مرام و منش خود و انتظار ثواب و لقای الهی میداند.(۷۴)
به دلیل چنین شجاعتی است كه حضرت علی علیهالسلام هرگز از مرگ نترسید، بلكه به آن بیش از طفل به پستان مادر أنس و الفت داشت.(۷۵) هزار ضربه شمشیر را از مردن در بستر شیرینتر میشمرد، و وقتی ضربت ابن ملجم بر فرق مباركش فرود آمد، خود را بسان تشنهكامی میدانست كه به چشمه آب رسیده، یا جویندهای كه به خواسته خود دست یافته است.(۷۶)
ه. انجام وظایف زمامداری: زمامداران از نگاه امام علی علیهالسلام وظایف بس مهمی بر عهده دارند كه بخشی از آنها عبارتند از: ۱. قاطعیت در اجرای عدالت؛ ۲. یاری ستمدیده و مقابله با ستمگر؛ ۳. اقامه حدود الهی؛ ۴. حاكمیت ارزشهای دینی؛ ۵. اصلاح و عمران بلاد؛ ۶. پرداخت حقوق مالی مردم؛ ۷. قاطعیت در برخورد با دشمن؛ ۸. تأمین امنیت؛ ۹. مردمداری؛ ۱۰. مردمی بودن؛ ۱۱. پرهیز از استبداد؛ ۱۲. پرهیز از چاپلوسان؛ ۱۳. پرهیز از تبعیضهای ناروا؛ ۱۴. سادهزیستی؛ ۱۵. رسیدگی به امور رعیّت.
حال اگر همین وظایف را بر دوران حكومت آن حضرت تطبیق كنیم، چنانكه دوست و دشمن اعتراف كردهاند، حكومت آن حضرت تبلور عینی این تكالیف بود؛ یعنی امام علیهالسلام حقّانیت گفتار خود را در عمل به اثبات رساند: «ای مردم! سوگند به خدا، شما را بر اطاعتی ترغیب نكردم، مگر آنكه در انجام آن بر شما پیشی گرفتم، و شما را از معصیتی نهی نكردم، مگر آنكه پیش از شما از آن اجتناب كردم.»(۷۷)
نامه تابناك آن حضرت به مالك اشتر منشور عدالت و حقوق همه انسانها، اعم از مؤمن و كافر، و صالح و ناصالح در عرصه زمامداری است و به قول جرج جرداق، به رغم آنكه در هزار و چهارصد سال پیش و بدون وجود هر حقوقدان و دانشكدههای حقوق و كمیتههای چندصد نفره تنظیم شده، از چندین نظر، بر اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل متحد برتری و امتیاز دارد.(۷۸)و آنچنان بر آن اصرار ورزید كه سرانجام، جان خود را بر سر همین راه نهاد؛ چنان كه گفتهاند: «قُتل امیرالمؤمنینُ فِی محرابِ عبادته لشدِّهٔ عدله.» و در یاری ستمدیده و ستیز با ستمگر، چنان پافشاری داشت كه اساسا معتقد بود: به همین خاطر خلافت را به عهده گرفته و به خاطر آن برای خلافت ارزش قایل است. و وقتی با خبر شد سپاه شام خلخال از پای زنی ذمّی به ستم درآورده است، چنان برآشفت كه مرگ را در اثر شنیدن این خبر دردناك روا شمرد.(۸۰) در اقامه حدود الهی نیز چنان استوار بود كه در دوران حكومت ویران عثمان حدّ شرابخواری را بر ولید بن عقبه، كه از تبار خلیفه بود، جاری كرد.(۸۱) و وقتی مطّلع شد یكی از نزدیكان او اموال بیتالمال بصره را برداشته و نزد معاویه رفته است، نامهای آتشین برای او نگاشت و فرمود: حتی اگر حسن و حسین مرتكب سرقت شده باشند، حد الهی را درباره آنان جاری میسازم.(۸۲)
هر نامه و پیغامی كه برای كارگزاران میفرستاد، آنان را به تقوا و اجرای امر و نهی الهی و حاكمیت ارزشهای اخلاقی دعوت میكرد، تا بدانجا كه حاكم خود، عثمان بن حنیف، را تنها به این خاطر كه در سفرهای حاضر شده بود كه فقرا در آن حضور نداشتند، سخت مورد عتاب و نكوهش قرار داد.(۸۳) شهرها در دوران حكومت امام در اثر گماشتن كارگزاران عادل و شایسته رو به عمران و آبادی گذاشتند و سهم مردم به طور یكسان و بدون ملاحظه این و آن، به آنان پرداخت شد.(۸۴)
امام علیهالسلام در برخورد با دشمنان خود، چنان قاطع بود كه در مبارزه با سه طیف ناكثان، قاسطان و مارقان، ذرّهای سستی به خود راه نداد و چشم فتنه را از كاسه بیرون كشید و آن را در نطفه خفه كرد(۸۵) و خود را چنان ندانست كه در خواب بماند تا دشمن در بیخ گوش او پیش آید،(۸۶) و در سال آخر خلافت، مردم را به خاطر سستی در همراهی با خود برای جنگ با معاویه و جلوگیری از هجوم و شبیخون سپاه او، به شدت مورد نكوهش قرار داد.
تأمین امنیت از نگاه امام چنان ضروری است كه در پاسخ به شعار «لا حُكمَ الا لِلّه» خوارج، معتقد بود كه مردم حتی به حاكمی فاسق برای تأمین امنیت نیازمندند.(۸۷)
اینها و صدها نمونه دیگر به خوبی نشان میدهند كه امام علیهالسلام به طور كامل، به آنچه درباره وظایف زمامداران باورمند است، در مقام عمل پایبند بوده.
جالب آنكه امام علیهالسلام در لابهلای گفتار خود، از دوران زمامداری خویش دفاع كرده و آن را موفق ارزیابی نموده است. ایشان در لابهلای این سخنان، به اجرای كامل عدالت، اجرای حدود الهی، حاكمیت ارزشهای انسانی، تعلیم و تأدیب مردم و ... اشاره كرده است.
در فرازی از نهجالبلاغه درباره حكومت خود چنین آورده است: «آیا حكم قرآن را میان شما جاری نداشتم؟ و آیا ثقل اصغر (حسن و حسین علیهالسلام ) را در میان شما نگذاشتم؟ هر آینه در میان شما مراتب ایمان را ثابت گرداندم و به حدود حلال و حرام آگاهتان ساختم و از دادگری خود لباس عافیت بر شما پوشانیدم و با قول و فعل خود، كار نیكو را در میان شما گستردم و اخلاق كریمه خود را به شما ارائه نمودم.»(۸۸)
امام در این فراز، بر اجرای كامل احكام و حدود قرآن و ارزشهای اخلاقی در عرصه حكومت خود پای فشرده است؛ چنانكه تصریح نموده با عدالت خود، عافیت را به مردم ارزانی داشته و با قول و فعل نیك خود، سیمای حكومت اسلامی را به تصویر كشیده و بالاتر از همه آنكه با سجایای اخلاقی، كه از خود ارائه كرده، الگویی زنده و كارآمد برای حقپویان عرضه داشته است؛ چنانكه خود معتقد است:
«مَن نَصبَ نَفسُه لِلنّاسِ اماما فَلیبدأ بِتعلیمِ نفسِه قَبلَ تَعلیمِ غیرِه»؛(۸۹) آنكه خود را پیشوای مردم قرار میدهد، باید پیش از تعلیم دیگران، به تعلیم خود بپردازد.
در جای دیگر، ضمن تأكید بر حسن معاشرت خود با مردم، اعلام میكنند كه آنان را از ذلّت و خواری رهانیده است.(۹۰)
در فرازی دیگر چنین میفرماید:
«اَیُّها الناسُ اِنّی قَد بَثَثتُ لكم المواعظَ الّتی وَعظَ الانبیاءُ بِها اُمَمهُم و أدّیتُ اِلیكم مَا أدّتِ الاوصیاءُ الی مَن بعدهَم و اَدّبتكُم بِسَوطی فَلَم تَستقیمُوا»؛(۹۱) ای مردم! من پندهایی در میان شما پراكندم كه پیامبران به امّتهای خود میگفتند و چیزهایی به شما گفتم كه جانشینان به كسانی كه پس از آنان بودند، و شما را با تازیانه موعظه خود ادب كردم.
خود آن حضرت در خطبهای بیان نمودند كه یكی از حقوق مردم بر زمامداران تعلیم و تأدیب آنهاست.(۹۲) در این فراز نیز اعلام كردهاند كه به این حقوق عمل كرده و مسئولیت خود را در قبال آنها انجام دادهاند. بخش نخست گفتار امام تعلیم مردم در خارج ساختنشان از جهل و گمراهی، و بخش دوم خطبه تربیت و تأدیب اخلاقی آنان است.
۴. ملازمت با پیامبر صلیاللهعلیهوآله
از جمله امتیازات منحصر به فرد امیرمؤمنان علیهالسلام ، كه در نهجالبلاغه مكرّر بر آن انگشت گذاشته شده، ملازمت و پیوستگی دایم با پیامبر صلیاللهعلیهوآله است. طولانیترین فراز نهج البلاغه، كه به این امر پرداخته، خطبه «قاصعه» است:
«... من او را پیروی میكردم؛ آنسان كه بچه شتر مادر خود را پیروی میكند. هر روز از اخلاق خود، از فضیلتی آشكار رایتی برمیافراشت و به من فرمان میداد كه از او پیروی كنم. هر سال در حراء مجاور میگردید و من او را میدیدم و جز من او را نمیدید. در آن روزها، اسلام در خانهای نبود، جز رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله و خدیجه، و من سومین آنان بودم. نور وحی و رسالت را دیدم و بوی نبوّت را شنیدم. هنگامی كه وی بر او صلیاللهعلیهوآله نازل شد، ناله شیطان را شنیدم. گفتم: ای رسول خدا! این ناله چیست؟ فرمود: "این شیطان است. همانا كه از عبادت خود مأیوس شده است. آنچه را تو میشنوی من میشنوم، و آنچه را من میبینم تو میبینی، جز آنكه تو پیامبر نیستی، اما تو وزیری و بر خیر و نیكویی هستی".»(۹۳)
این ملازمت با شیفتگی و دلبستگی هر چه تمامتر، با بدانجا ادامه یافت كه سر پیامبر صلیاللهعلیهوآله هنگام وفات، بر دامن حضرت علی علیهالسلام بود و با یاری فرشتگان، پیامبر را غسل دادند و بر ایشان نماز گزاردند.(۹۴)
دلدادگی به پیامبر صلیاللهعلیهوآله و تأثّر از دست دادن این وجود گرانمایه چنان امام را مشغول ساخت كه وقتی عبّاس، عموی پیامبر، از جمعشدن گروهی در «سقیفه» و انتخاب خلیفه خبر آورد، امام علیهالسلام بدان با بیاعتنایی برخورد كرد، و احترام به جنازه پیامبر صلیاللهعلیهوآله را مهمتر از هر چیز شمرد.(۹۵)
چنانكه از گفتار امام علیهالسلام برمیآید، ایشان دو بهره اساسی از همراهی با پیامبر برد: ۱. بهره تربیتی؛ ۲. بهره علمی. در بُعد تربیتی، همین بس كه آن حضرت خود را تربیت شده پیامبر صلیاللهعلیهوآله میداند.(۹۶)
و چنانكه از خطبه «قاصعه» هویداست، پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله از روز نخست، تربیت همهجانبه روحی و اخلاقی حضرت علی علیهالسلام را وجهه همّت خود ساخت. گویا آن حضرت از جانب خداوند مأموریت داشت كه حضرت علی علیهالسلام را به دست خود تربیت نماید.
اگر پیامبر صلیاللهعلیهوآله آیینه تمامنمای حق و تبلور صفات كمال الهی و انسانی است، باید علی علیهالسلام را نیز آیینه تمامنمای پیامبر صلیاللهعلیهوآله دانست. در عظمت شخصیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، كه منصب معلمی برای حضرت علی علیهالسلام برعهده داشت، همین بس كه امیرمؤمنان علیهالسلام با وجود برخورداری از چنان روحیه شجاعت و جنگاوری، در توصیف شجاعت پیامبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «وقتی تنور جنگ داغ میشد، ما به پیامبر صلیاللهعلیهوآله پناه میبردیم كه او از همه كس شجاعتر و به دشمن نزدیكتر بود.»(۹۷)
در بیان بهرهبری علمی حضرت علی علیهالسلام از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز همین بس كه علی علیهالسلام باب شهر علم پیامبر صلیاللهعلیهوآله و گنجور آن دانش بیكران است.(۹۸)
امام علیهالسلام در فرازهایی از نهجالبلاغه تصریح میكند كه قرآن و سنّت را به یُمن ملازمت با پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله فرا گرفته است؛(۹۹) چنانكه در تمام مواردی كه از وقوع رخدادهایی در آینده خبر داده یا با رخدادی خاص مواجه میشد، اعلام میكرد كه پیامبر صلیاللهعلیهوآله این دانشها را به او آموخته و او را نسبت به وقوع این حوادث، اطمینان داده است.(۱۰۰) بدینروی، بر این جمله پای میفشرد كه نه من دروغ میگویم و نه به من سخن ناراستی ابلاغ شده است:
«واللّهِ ما كتمتُ وشمهًٔ و لا كذبت كذبهًٔ و لقد نُبّئتُ بهذا المقامِ و هذا الیومِ»؛(۱۰۱) به خدا سوگند كه هیچ كلمهای را ناگفته نگذاشتم و هیچ سخنی به دروغ نگفتم و همانا كه مرا به این مقام و این روز آگاهی دادهاند.
و در جای دیگر، درباره راستگویی رساننده ـ یعنی پیامبر صلیاللهعلیهوآله ـ و عدم جهل شنونده ـ یعنی خود ـ میفرماید: «ما كَذبَ المُبلّغِ ولا جَهِلَ السامعُ»؛(۱۰۲) نه رساننده دروغ گفته و نه شنونده جاهل است.
پینوشتها
۱. دكترای علوم قرآن و حدیث و عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
۲. نهجالبلاغه، انتشارات دارالهجرهٔ قم، خطبه ۲۱۶، ص ۳۳۵.
۳. همان، نامه ۲۸.
۴. همان، حكمت، ۳۲۲.
۵. همان، حكمت، ۳۷.
۶. محمدباقر مجلسی، مرآهٔ العقول، ج ۳، ص ۱۹ ـ ۲۰.
۷. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۲۹۶.
۸. محمد محمدی ریشهری بمساعدهٔ محمدكاظم الطباطبائی و محمود الطباطبائی، موسوعهٔ الامام علی بن ابی طالب علیهالسلام ، ج ۸، ص ۱۹۲ ـ ۱۸۸.
۹. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۳۱۳ و ص ۳۵۴.
۱۰. نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۹.
۱۱. همان، خطبه ۹۳.
۱۲. همان، خطبه ۹۳.
۱۳. همان، خطبه ۱۴۷.
۱۴. همان، خطبه ۳.
۱۵. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۳۲۲۲ / ابن طاووس، سعد السعود، ص ۲۲۸ / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۱۷۳.
۱۶. محمد محمدی ریشهری بمساعدهٔ محمدكاظم الطباطبائی و محمود الطباطبائی، پیشین، ج ۸، ص ۴۱۸، به نقل از: علامه مامقانی، تنقیح المقال، ج ۱، ص ۴۰۳.
۱۷. نهجالبلاغه، خطبه ۵.
۱۸. همان، خطبه ۱۱۶.
۱۹. همان، خطبه ۱۷۵.
۲۰. همان، خطبه ۹۳.
۲۱. همان، خطبه ۵۷.
۲۲. همان، خطبه ۹۳ و ۱۵۱.
۲۳. همان، خطبه ۱۰۵ و ۱۵۸.
۲۴. همان، خطبه ۷۳.
۲۵. همان، خطبه ۱۰۱ و ۱۳۸. درباره مخاطب این خطبهها اختلاف است، ولی بیشتر آنها را ناظر به عبدالملك بن مروان دانستهاند. نك: ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۷، ص ۹۹.
۲۶. همان، خطبه ۱۱۶.
۲۷. همان، خطبه ۱۶.
۲۸. همان، خطبه ۴۷.
۲۹. همان، خطبه ۱۲۸.
۳۰. همان، خطبه ۱۲۸.
۳۱. همان، خطبه ۱۰۳ و ۱۰۸ و ۱۵۶ و ۱۴۷.
۳۲. همان، خطبه ۱۳۸ و حكمت ۲۰۹.
۳۳. ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۸، ص ۱۷۵.
۳۴. همان، ج ۸، ص ۲۱۵.
۳۵. نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۸.
۳۶. همان، خطبه ۱۸۹.
۳۷. برای تفصیل بیشتر، ر. ك: شیخ طوسی، تفسیر تبیان، ج ۲، ص ۳۲۶ / سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص ۳۴۸ـ۳۵۰.
۳۸. نهجالبلاغه، خطبه ۱۰.
۳۹. همان، نامه ۶۲.
۴۰. همان، خطبه ۹۷.
۴۱. همان، خطبه ۲۲.
۴۲. همان، خطبه ۱۹۷.
۴۳. همان، حكمت ۱۸۴.
۴۴. پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله در حدیث «بدء الدعوهٔ» خطاب به اطرافیان و خویشان خود فرمود: «اِنّ هذا أخی و وصیّی و خلیفتی فیكم فاسمعوا له و اطیعوهُ.» (ابن شهر آشوب، پیشین، ص ۸)
۴۵. محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج ۸، ص ۱۳۱ و ص ۱۶۳.
۴۶. شیخ مفید، الاختصاص، ص ۳۵۳.
۴۷. نهجالبلاغه، نامه ۴۵.
۴۸. همان، خطبه ۲۰۰.
۴۹. همان، خطبه ۳۳.
۵۰. همان، خطبه ۳.
۵۱. همان، نامه ۴۵.
۵۲. همان.
۵۳. همان.
۵۴. همان، خطبه ۳.
۵۵. همان، خطبه ۱۶۰.
۵۶. همان، خطبه ۳۳.
۵۷. همان، حكمت ۷۷.
۵۸. همان، نامه ۶۸.
۵۹. همان، حكمت ۲۳۶.
۶۰. همان، خطبه ۲۲۴.
۶۱. همان، خطبه ۲۰۹.
۶۲. این كتاب در پنج جلد توسط منشورات دار مكتبهٔ الحیاهٔ، چاپ شده و چنانكه در مقدمه آن آمده، به زبانهای فارسی، هندی و انگلیسی ترجمه شده است.
۶۳. نهجالبلاغه، خطبه ۲۲۴.
۶۴. همان.
۶۵. همان.
۶۶. نك: محمد محمدی ریشهری بمساعدهٔ محمدكاظم الطباطبائی، محمود الطباطبائی، پیشین، ج ۷، ص ۳۷ ـ ۴۵. در این كتاب، نام نُه تن از یاران امام علیهالسلام كه در اثر برنتابیدن از عدالت ایشان به شام نزد معاویه گریختهاند، آمده است.
۶۷. نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۶.
۶۸. برای تفصیل بیشتر، نك: ملامهدی نراقی، جامع السعادات، ج ۱، ص ۵۰ و ۲۰۸.
۶۹. مرحوم علاّمه حلّی در تبیین ضرورت افضلیت امام علیهالسلام بر دیگران در ابعاد گوناگون، چنین آورده است: «و یدخل تحت هذا الحكم كون الامام أفضل فی العلم و الدین و الكرم و الشجاعهٔ و جمیع الفضائل النفسانیهٔ والبدنیهٔ.» (شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۶۶)
۷۰. نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲.
۷۱. همان، خطبه ۱۰۴.
۷۲. همان، نامه ۴۵.
۷۳. همان، نامه ۶۲.
۷۴. در ادامه همین نامه آورده است: «و اِنّی الی لقاءِ اللّه و حسنِ ثوابِه لمنتظرٌ راجٍ»؛ من به دیدار و پاداش نیك الهی منتظر و امیدوارم.
۷۵. امام علیهالسلام در اینباره فرمودهاند: «واللّه لابن أبی طالبٍ آنسُ بالموتِ مِن الطفلِ بثدیِ أُمّه.» (نهجالبلاغه، خطبه ۵.)
۷۶. سخن امام علیهالسلام چنین است: «واللّه ما فجأنی من الموتِ واردٌ كرهته و لاطالعٌ أنكرتُه، و ما كنتُ الاّ كقاربٍ وَرَدَ و طالبٍ وجَدَ و ما عنداللّه خیرٌ للابرار»؛ به خدا سوگند كه مرگ چیزی نبود كه ناگهان بر من تاخته باشد و من آن را ناخوشایند شمارم یا ناگهان روی نموده باشد و من آن را ناروا دانم. من همچون تشنهكامی بودم كه نزدیك چشمهسار باشد و بر آن فرود آید، و همچون پیجویی كه به مطلوب رسیده باشد، و آنچه نزد خداوند است برای نیكان بهتر است. (همان، نامه ۲۳).
۷۷. همان، خطبه ۱۷۵.
۷۸. جرج جرداق، الامام علی صوت العدالهٔ الانسانیه، ج ۱، ص ۱۰۶ / و نیز نك: صافی گلپایگانی، رمضان در تاریخ، ص ۲۷۸ ـ ۲۸۴.
۷۹. نهجالبلاغه، خطبه ۱۶.
۸۰. همان، خطبه ۲۷.
۸۱. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۸۱.
۸۲. نهجالبلاغه، نامه ۴۱. در اینكه مخاطب این نامه كیست، میان شارحان نهجالبلاغه، اختلافهای چشمگیری وجود دارند. نك: حبیبالله هاشمی خوئی، منهاج البراعه، ج ۲۰، ص ۷۵ / محمّدجواد مغنیه، فی ظلال نهجالبلاغه، ج ۳، ص ۵۶۰ / حاج ملاّ صالح قزوینی، شرح نهجالبلاغهٔ، ج ۳، ص ۲۵۰ / شیخ محمدتقی تستری، بهج الصباغهٔ، ج ۱۳، ص ۴۵۷. ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۱۶، ص ۴۵۵ / ابن میثم بحرانی، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، ص ۴۰۸. برای تفصیل بررسی آراء، نك: علی اكبر ذاكری، سیمای كارگزاران علی بن ابی طالب علیهالسلام ، ۴۸۵ ـ ۵۵۰.
۸۳. نهجالبلاغه، نامه ۴۵.
۸۴. برای آشنایی با سیره امیرمؤمنان علیهالسلام با كارگزاران خود ر. ك: علی اكبر ذاكری، پیشین.
۸۵. امام علیهالسلام فتنه جمل را چنان خطرناك میدانست كه تنها خود را قادر به فرونشاندن آن میشناخت. نك: نهجالبلاغه، خطبه ۹۳.
۸۶. همان، خطبه ۶.
۸۷. همان، خطبه ۴۰.
۸۸. همان، خطبه ۸۷.
۸۹. همان، حكمت ۷۳.
۹۰. همان، خطبه ۱۵۹.
۹۱. همان، خطبه ۱۸۲.
۹۲. همان، خطبه ۳۴.
۹۳. همان، خطبه ۱۹۲.
۹۴. سخن امام علیهالسلام چنین است: «و لقد قبض رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله و اِنّ رأسه لعلی صدری، و لقد سالت نفسه فی كفّی فاَمرتها علی وجهی و لقد ولّیتُ غسله صلیاللهعلیهوآله و الملائكهُٔ اعوانی»؛ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حالی پرواز كرد كه سرش روی سینهام بود و روحش در میان دستم از تنش جدا شد و من دستانم را [به تبرّك] بر چهرهاش كشیدم و خود كار تغسیل او را برعهده گرفتم، در حالی كه فرشتگان یاریام میدادند. (همان، خطبه ۱۹۷.)
۹۵. صائب عبدالحمید، تاریخ الاسلام السیاسی و الثقافی، ص ۲۹۰.
۹۶. محمّد محمّدی ریشهری، میزان الحكمه، ۱۴۱۶، قم، دارالحدیث، ج ۱، ص ۵۸.
۹۷. نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، بخش حكمت، ص ۲۱۱ ذیل فصل تذكر فیه شیئا من غریب كلامه المحتاج الی التفسیر.
۹۸. فرمایش رسول اكرم صلیاللهعلیهوآله : «أنا مدینهٔ العلم و علیّ بابها» برای نمونه ر. ك: شیخ صدوق، الخصال، ص ۵۷۴ / ابن شهر آشوب، پیشین، ج ۱، ص ۳۱۴.
۹۹. نهجالبلاغه، خطبه ۲۱۰.
۱۰۰. همان، خطبه ۱۲۸.
۱۰۱. همان، خطبه ۱۶.
۱۰۲. همان، خطبه ۱۰۱.
منبع:فصلنامه شیعه شناسی، شماره ۱۰
۱. دكترای علوم قرآن و حدیث و عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
۲. نهجالبلاغه، انتشارات دارالهجرهٔ قم، خطبه ۲۱۶، ص ۳۳۵.
۳. همان، نامه ۲۸.
۴. همان، حكمت، ۳۲۲.
۵. همان، حكمت، ۳۷.
۶. محمدباقر مجلسی، مرآهٔ العقول، ج ۳، ص ۱۹ ـ ۲۰.
۷. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۲۹۶.
۸. محمد محمدی ریشهری بمساعدهٔ محمدكاظم الطباطبائی و محمود الطباطبائی، موسوعهٔ الامام علی بن ابی طالب علیهالسلام ، ج ۸، ص ۱۹۲ ـ ۱۸۸.
۹. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۳۱۳ و ص ۳۵۴.
۱۰. نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۹.
۱۱. همان، خطبه ۹۳.
۱۲. همان، خطبه ۹۳.
۱۳. همان، خطبه ۱۴۷.
۱۴. همان، خطبه ۳.
۱۵. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۳۲۲۲ / ابن طاووس، سعد السعود، ص ۲۲۸ / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۱۷۳.
۱۶. محمد محمدی ریشهری بمساعدهٔ محمدكاظم الطباطبائی و محمود الطباطبائی، پیشین، ج ۸، ص ۴۱۸، به نقل از: علامه مامقانی، تنقیح المقال، ج ۱، ص ۴۰۳.
۱۷. نهجالبلاغه، خطبه ۵.
۱۸. همان، خطبه ۱۱۶.
۱۹. همان، خطبه ۱۷۵.
۲۰. همان، خطبه ۹۳.
۲۱. همان، خطبه ۵۷.
۲۲. همان، خطبه ۹۳ و ۱۵۱.
۲۳. همان، خطبه ۱۰۵ و ۱۵۸.
۲۴. همان، خطبه ۷۳.
۲۵. همان، خطبه ۱۰۱ و ۱۳۸. درباره مخاطب این خطبهها اختلاف است، ولی بیشتر آنها را ناظر به عبدالملك بن مروان دانستهاند. نك: ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۷، ص ۹۹.
۲۶. همان، خطبه ۱۱۶.
۲۷. همان، خطبه ۱۶.
۲۸. همان، خطبه ۴۷.
۲۹. همان، خطبه ۱۲۸.
۳۰. همان، خطبه ۱۲۸.
۳۱. همان، خطبه ۱۰۳ و ۱۰۸ و ۱۵۶ و ۱۴۷.
۳۲. همان، خطبه ۱۳۸ و حكمت ۲۰۹.
۳۳. ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۸، ص ۱۷۵.
۳۴. همان، ج ۸، ص ۲۱۵.
۳۵. نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۸.
۳۶. همان، خطبه ۱۸۹.
۳۷. برای تفصیل بیشتر، ر. ك: شیخ طوسی، تفسیر تبیان، ج ۲، ص ۳۲۶ / سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص ۳۴۸ـ۳۵۰.
۳۸. نهجالبلاغه، خطبه ۱۰.
۳۹. همان، نامه ۶۲.
۴۰. همان، خطبه ۹۷.
۴۱. همان، خطبه ۲۲.
۴۲. همان، خطبه ۱۹۷.
۴۳. همان، حكمت ۱۸۴.
۴۴. پیامبر اكرم صلیاللهعلیهوآله در حدیث «بدء الدعوهٔ» خطاب به اطرافیان و خویشان خود فرمود: «اِنّ هذا أخی و وصیّی و خلیفتی فیكم فاسمعوا له و اطیعوهُ.» (ابن شهر آشوب، پیشین، ص ۸)
۴۵. محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج ۸، ص ۱۳۱ و ص ۱۶۳.
۴۶. شیخ مفید، الاختصاص، ص ۳۵۳.
۴۷. نهجالبلاغه، نامه ۴۵.
۴۸. همان، خطبه ۲۰۰.
۴۹. همان، خطبه ۳۳.
۵۰. همان، خطبه ۳.
۵۱. همان، نامه ۴۵.
۵۲. همان.
۵۳. همان.
۵۴. همان، خطبه ۳.
۵۵. همان، خطبه ۱۶۰.
۵۶. همان، خطبه ۳۳.
۵۷. همان، حكمت ۷۷.
۵۸. همان، نامه ۶۸.
۵۹. همان، حكمت ۲۳۶.
۶۰. همان، خطبه ۲۲۴.
۶۱. همان، خطبه ۲۰۹.
۶۲. این كتاب در پنج جلد توسط منشورات دار مكتبهٔ الحیاهٔ، چاپ شده و چنانكه در مقدمه آن آمده، به زبانهای فارسی، هندی و انگلیسی ترجمه شده است.
۶۳. نهجالبلاغه، خطبه ۲۲۴.
۶۴. همان.
۶۵. همان.
۶۶. نك: محمد محمدی ریشهری بمساعدهٔ محمدكاظم الطباطبائی، محمود الطباطبائی، پیشین، ج ۷، ص ۳۷ ـ ۴۵. در این كتاب، نام نُه تن از یاران امام علیهالسلام كه در اثر برنتابیدن از عدالت ایشان به شام نزد معاویه گریختهاند، آمده است.
۶۷. نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۶.
۶۸. برای تفصیل بیشتر، نك: ملامهدی نراقی، جامع السعادات، ج ۱، ص ۵۰ و ۲۰۸.
۶۹. مرحوم علاّمه حلّی در تبیین ضرورت افضلیت امام علیهالسلام بر دیگران در ابعاد گوناگون، چنین آورده است: «و یدخل تحت هذا الحكم كون الامام أفضل فی العلم و الدین و الكرم و الشجاعهٔ و جمیع الفضائل النفسانیهٔ والبدنیهٔ.» (شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۶۶)
۷۰. نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲.
۷۱. همان، خطبه ۱۰۴.
۷۲. همان، نامه ۴۵.
۷۳. همان، نامه ۶۲.
۷۴. در ادامه همین نامه آورده است: «و اِنّی الی لقاءِ اللّه و حسنِ ثوابِه لمنتظرٌ راجٍ»؛ من به دیدار و پاداش نیك الهی منتظر و امیدوارم.
۷۵. امام علیهالسلام در اینباره فرمودهاند: «واللّه لابن أبی طالبٍ آنسُ بالموتِ مِن الطفلِ بثدیِ أُمّه.» (نهجالبلاغه، خطبه ۵.)
۷۶. سخن امام علیهالسلام چنین است: «واللّه ما فجأنی من الموتِ واردٌ كرهته و لاطالعٌ أنكرتُه، و ما كنتُ الاّ كقاربٍ وَرَدَ و طالبٍ وجَدَ و ما عنداللّه خیرٌ للابرار»؛ به خدا سوگند كه مرگ چیزی نبود كه ناگهان بر من تاخته باشد و من آن را ناخوشایند شمارم یا ناگهان روی نموده باشد و من آن را ناروا دانم. من همچون تشنهكامی بودم كه نزدیك چشمهسار باشد و بر آن فرود آید، و همچون پیجویی كه به مطلوب رسیده باشد، و آنچه نزد خداوند است برای نیكان بهتر است. (همان، نامه ۲۳).
۷۷. همان، خطبه ۱۷۵.
۷۸. جرج جرداق، الامام علی صوت العدالهٔ الانسانیه، ج ۱، ص ۱۰۶ / و نیز نك: صافی گلپایگانی، رمضان در تاریخ، ص ۲۷۸ ـ ۲۸۴.
۷۹. نهجالبلاغه، خطبه ۱۶.
۸۰. همان، خطبه ۲۷.
۸۱. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۸۱.
۸۲. نهجالبلاغه، نامه ۴۱. در اینكه مخاطب این نامه كیست، میان شارحان نهجالبلاغه، اختلافهای چشمگیری وجود دارند. نك: حبیبالله هاشمی خوئی، منهاج البراعه، ج ۲۰، ص ۷۵ / محمّدجواد مغنیه، فی ظلال نهجالبلاغه، ج ۳، ص ۵۶۰ / حاج ملاّ صالح قزوینی، شرح نهجالبلاغهٔ، ج ۳، ص ۲۵۰ / شیخ محمدتقی تستری، بهج الصباغهٔ، ج ۱۳، ص ۴۵۷. ابن ابی الحدید، پیشین، ج ۱۶، ص ۴۵۵ / ابن میثم بحرانی، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، ص ۴۰۸. برای تفصیل بررسی آراء، نك: علی اكبر ذاكری، سیمای كارگزاران علی بن ابی طالب علیهالسلام ، ۴۸۵ ـ ۵۵۰.
۸۳. نهجالبلاغه، نامه ۴۵.
۸۴. برای آشنایی با سیره امیرمؤمنان علیهالسلام با كارگزاران خود ر. ك: علی اكبر ذاكری، پیشین.
۸۵. امام علیهالسلام فتنه جمل را چنان خطرناك میدانست كه تنها خود را قادر به فرونشاندن آن میشناخت. نك: نهجالبلاغه، خطبه ۹۳.
۸۶. همان، خطبه ۶.
۸۷. همان، خطبه ۴۰.
۸۸. همان، خطبه ۸۷.
۸۹. همان، حكمت ۷۳.
۹۰. همان، خطبه ۱۵۹.
۹۱. همان، خطبه ۱۸۲.
۹۲. همان، خطبه ۳۴.
۹۳. همان، خطبه ۱۹۲.
۹۴. سخن امام علیهالسلام چنین است: «و لقد قبض رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله و اِنّ رأسه لعلی صدری، و لقد سالت نفسه فی كفّی فاَمرتها علی وجهی و لقد ولّیتُ غسله صلیاللهعلیهوآله و الملائكهُٔ اعوانی»؛ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در حالی پرواز كرد كه سرش روی سینهام بود و روحش در میان دستم از تنش جدا شد و من دستانم را [به تبرّك] بر چهرهاش كشیدم و خود كار تغسیل او را برعهده گرفتم، در حالی كه فرشتگان یاریام میدادند. (همان، خطبه ۱۹۷.)
۹۵. صائب عبدالحمید، تاریخ الاسلام السیاسی و الثقافی، ص ۲۹۰.
۹۶. محمّد محمّدی ریشهری، میزان الحكمه، ۱۴۱۶، قم، دارالحدیث، ج ۱، ص ۵۸.
۹۷. نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، بخش حكمت، ص ۲۱۱ ذیل فصل تذكر فیه شیئا من غریب كلامه المحتاج الی التفسیر.
۹۸. فرمایش رسول اكرم صلیاللهعلیهوآله : «أنا مدینهٔ العلم و علیّ بابها» برای نمونه ر. ك: شیخ صدوق، الخصال، ص ۵۷۴ / ابن شهر آشوب، پیشین، ج ۱، ص ۳۱۴.
۹۹. نهجالبلاغه، خطبه ۲۱۰.
۱۰۰. همان، خطبه ۱۲۸.
۱۰۱. همان، خطبه ۱۶.
۱۰۲. همان، خطبه ۱۰۱.
منبع:فصلنامه شیعه شناسی، شماره ۱۰
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست