چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
نقد کتاب «ریاح»
من پیش از اینکه دربارة خود کتاب صحبت بکنم چند نکته را یادآوری میکنم. کلمة نقد در زبان ادبی و زبان رایج معانی گوناگون دارد. اما اصل قضیه نقد یعنی عیب گرفتن. همانطور که سعدی گفته: متکلم را تا عیب نگیرند سخنش کمال نپذیرد. آن چیزهایی که در کتابهای ادبی نوشته میشود آنها هم نقد است، اما بیشتر نظری است. بنابراین وقتی ما یک کتابی را به دست میگیریم، حالا اعمّ از اینکه داستان باشد، رمان باشد، مقاله باشد و اینها، میباید نقطههای ضعف آن را نشان بدهیم و این، هم به نفع نویسنده است و هم خواننده از آن استفاده میکند.
▪ با جناب آقای رحماندوست دربارة کتاب ریاح صحبت میکنیم:
ـ مجتبی رحماندوست: بسم الله الرحمن الرحیم. من هم خدمت بینندههای این برنامه سلام میگویم و امیدوارم این دقایقی را که از وقتشان میگیرم، مدیون وقتشان نباشم و بتوانم چیزی را عرضه بکنم که به دردشان بخورد و قابل استفاده برایشان باشد. من رمان ریاح را خواندم. این را در موضوعی که در آن نگاشته شده، یعنی موضوع فلسطین، تنها رمان مطرح در اینباره یافتم. حداقل با تولید ایرانی، یعنی با این موضوع، با این شکل تفصیلی، رمانی سراغ ندارم و این نظر را از نظر تازه بودن موضوع، یک نکتة مثبت رمان میدانم.
دستغیب: این کتاب نوشتة جلال توکلی، در صد و چهل و دو صفحه، به چاپ دوم رسیده است و گزارشی است از مبارزههای مردم فلسطین که از دید یک ایرانی توصیف میشود.
مبارزی به اسم اسماعیل که دیگر جوان هم نیست ـ شیری که پیر است ـ به شهادت میرسد. دو دفتر خاطراتش به دست نویسندة کتاب، که در میدانهای جنگ حضور دارد، میرسد و این دفتر را ـ آنطور که آخر کتاب گفته شده ـ تکمیل میکند.
رمان و بهاصطلاح داستان، یک ماجرای ساده نیست بلکه تفسیر ماجراهاست! یعنی رویدادهایی اتفاق میافتد که معانی خاصی دارد و نویسندههای رمان و داستان و حکایت آن نکته را باید پیدا کنند!
رحماندوست: ریاح به اعتبار رمان بودنش نمیتواند سند باشد، نمیتواند تاریخ باشد، نمیتواند جایی قابل استناد قرار بگیرد؛ چون رمان اصلاً بر خیال و تخیل است و یادداشتها و خاطرات اسماعیل، تخیلی نیز هست که آنهم به گونهای تکنیک رماننویسی است نه اینکه در واقع یادداشتهای شخص معین و مشخصی به اسم اسماعیل باشد ولی همانطور که آقای دستغیب هم اشاره کردند، ابتکار دیگر نویسندة رمان این است که به گونهای سعی کرده استناد و به واقعیت نزدیکتر بودن اینها را در ذهن خواننده بیشتر ترسیم کند و جا بیندازد. چرا؟ چون نویسنده، اول رمان حضور دارد و میشناسیمش. بعد هم در دو ـ سه صفحة آخر یکباره حدود مثلاً صد و بیست ـ سی صفحه، صد و بیست صفحه اثر خالص و دربست، در اختیار یادداشتهای اسماعیل است که در واقع نویسنده مدعی است اینها یادداشتهای مستند یک فلسطینی بومی است که در اینجا زندگی میکرده. میگویم گرچه تکنیک، تکنیک رماننویسی با استفاده از این ابزار است اما به گونهای میخواهد به خواننده القا بکند اینها به واقعیت نزدیک است و یادداشتهای روزانة یک فرد است و با استفاده از این تکنیک این مطلب را بیشتر در ذهن خواننده جا بیندازد که این مطالب به واقعیت نزدیک است و رمان و رماننویس دستش باز باشد و آزاد باشد و در هر فضایی پرواز کند و بنویسد.
من تکنیک خوبی در این کار یافتم، گرچه، در تکمیل فرمایش ایشان، ما هم نقد را غیر از عیبجویی میدانیم. یکی از معانی لغوی نقد این است که مرغ در زمین نوک میزند، سنگ را کنار میاندازد و دانه را برمیدارد، دوباره یک سنگ را کنار میاندازد دوباره دانه را برمیدارد؛ یعنی هم عیب را میبیند هم حسن را. در جامعة امروزی ما، مفهوم و تعریف خوبی از نقد شده است و آن نگاه کردن به جنبة منفی و مثبت اثر است؛ مؤثر را و نویسنده را نقد کردن. از این لحاظ چند نمونه از نکات مثبت رمان را بعد میگویم و در جای خودش عیوبی را که در مورد این رمان به نظرم رسیده، ذکر خواهم کرد.
پس یکی طرح فلسطین است که موضوعی تازه است. دیگری بحث تکنیکی است که در این رمان به کار رفته. یک نویسندة ایرانی دارد خاطرات یک بومی فلسطینی را کامل میکند تا برای خوانندة این رمان مطالب با واقعیت تطبیق کند. از نکات مثبت دیگرش، که شاید نکتة سومش حساب بشود، من این داستان را داستان پرملاطی یافتم. داستان ریزبافتی یافتمش. یعنی مجموعة اطلاعات جزئی و ریزپردازانه و داستانیای را که اسماعیل در یادداشتهای خودش و نویسنده در تکنیک خودش دارد، بهعنوان رمان به خواننده ارائه میدهد و تقدیم میکند. مجموعاً مطالب بسیار زیادی است.
بنده به اعتبار مسئولیتم در طول چند سال اخیر در جمعیت دفاع از ملت فلسطین، در مورد فلسطین کتابهای زیادی را دیدهام؛ در مورد فلسفة به وجود آمدن صهیونیسم، تاریخ اشغال فلسطین، نقش دولت انگلیس، نقش ایجاد فشار مثلاً در لهستان که اینها را اخراج کردند تا بیایند یک جایی سکنی بگزینند، روشهای اینها که اول دوستانه و به نام یاور وارد عرصه بشوند و بعد دشمنی کنند. اینها نکات بسیار ریز و ظریفی است که من فکر میکنم سی ـ چهل تا از آنها را از رمانی که میخواندم یادداشت کردم. از این نظر داستان را و رمان را پرملاط یافتم. اینجور نیست که خواننده تصور کند که هفت ـ هشت صفحه دربارة چیزی توضیح میدهد که میشود حذفش کرد.
یعنی برخلافِ بعضی از رمانهای دیگر که آدم احساس میکند میتوانست در حجم کمتری باشد، من فکر میکنم بعضی از جزئیاتی که دربارة تاریخ رژیم صهیونیستی در این کتاب به زبان داستان گفته شده و از آن گذرا و اشارهای و بهصورت اطلاع دادن گذشته است، باید بازشان کند. باید با خواننده ارتباط برقرار کند. باید تصویریاش کند. باید حسیاش کند. باید کاملاً به خواننده منتقل بکند که طرف احساس کند نزدیک این فضا قرار دارد. فکر میکنم اگر نویسنده بتواند اطلاعاتی را که دربارة تاریخ صهیونیسم داده است با زبان داستان ترکیب کند و اینها را در لایههای داستانی و رمان خودش بتَنَد، قابلیت تبدیل به یک رمان بلند را هم دارد.
من استفاده از نماد را در این رمان خیلی خوب دیدم. اصلیترین نماد، به نظر من آن درخت هزارسالة ریشهدوانده در کل منطقة فلسطین است؛ که بهعنوان نماد ملت فلسطین و بومیان فلسطینی گرفته و این را در قالب یک درخت هزارسالة ریشهدوانده در سطح کل فلسطین تصویرش کرده است. این نشاندهندة این است که ملت فلسطین را، ولو آمدند بعضی از شاخههایش را کندند، ولو آمدند با کامیون و جرثقیل این درخت را شکستند و فرو ریختندش، ولو آمدند و نفت ریختند به آن مقدار باقیمانده از تنة درخت و سوزاندنش، اما، با این تعبیری که بارها از اول تا آخر رمان لابهلای کار و جایجای اثر ذکر میکند، این درخت چون در کل سطح منطقه و فلسطین ریشه دوانده قابل سوزاندن و از بیخ کندن و درآوردن نیست. استفاده از نمادها فقط نماد درخت نیست. چندین نماد دیگر را من یادداشت کردم که فکر کردم استفاده از این نمادها کار را قوّت بخشیده و رمان را از یک رمان سطحی و گذرا، که انسان میتواند بهسرعت از کنارش رد بشود به یک رمان نمادین قابل تأمل تبدیل کرده است.
دستغیب: خصایص یک کتاب بهخصوص کتاب ادبی و هنری، بهخصوص داستان و رمان، تنها به مطلبی که بیان میکند نیست، بلکه به پروردن و اجرای آن اثر و محتوای اثر هم هست. همچنین به نثر نویسنده هم مربوط است. یعنی نویسندة توانا مثل سعدی در ایران یا مثلاً ویکتور هوگو در فرانسه و آناتول فرانس و دیگران فقط زبان را، مثلاً فارسی یا فرانسه را به کار نمیبرند، بلکه ابداع میکنند. یعنی زبان در دست سعدی، در دست فردوسی، در دست ویکتور هوگو به مرحلهای میرسد که گاهی واقعاً انسان متوجه میشود که گذر از آن مرز، اگر ناممکن نباشد نزدیک به ناممکن است. بنابراین محتوای این کتاب، همانطور که فرمودید جای بحث دارد. توطئهای که دولتهای استعماری در این منطقه در حدود دویست ـ سیصد سال انجام دادند، کموبیش در کتابهای دیگر هم نوشته شده است.
اما اینکه بهاصطلاح کسی گزارش صحیحی مثلاً از یک مسئله یا رویداد اجتماعی بدهد، میتواند فقط به این صورت بشود که بگوییم گزارشی مستند است، گزارشی درست است، اما درستی محتوا، ضامن هنری بودن اثر نیست.
نثر کتاب روی هم رفته یک نثر روزنامهای است و خیلی اشکال دارد. این موارد البته زیاد بود. ولی من چند موردش را یادداشت کردم. مثلاً در کتاب آمده «تمام سینه» که این کاربرد مثل «تمام مردم»، غلط است. من این را قبول ندارم که چون غلط مصطلح است به کار ببریم. چون اگر اساس این باشد اصلاً بنیاد زبان به هم میخورد. کمکم این اغلاط زیاد میشود و تفهیم و تفاهم زبانی را از بین میبرد. باید گفته بشود سراسر سینه یا به جای تمام رگهایم باید بگوید سراسر رگهایم. حرف میزنند و یا حتی»، و البته «واو» هنگام وقف لازم نیست.
«این مزرعه را به کالیبر ببندند.»
کالیبر قطر داخلی دهنة فشنگخور است و هرچیز اینجوری، که فرهنگها نوشتهاند بنابراین باید بگویند مزرعه را به مسلسل ببندند یا به توپ ببندند. به کالیبر بستند درست نیست.
غلط دیگری که از نظر انشایی در کتاب هست که خیلی هم تکرار شده «به همین خاطر» است. «خاطر» در فارسی به معنی «یاد» است. ما نمیتوانیم بگوییم به خاطر بیماری در اداره حاضر نشده باید بگوییم به دلیل بیماری یا به سبب بیماری.
«شما نویسندهاید یا یک چریک؟» واژة «یک» زائد است. البته خیلی هم به کار میبرند. اما زبان باید خیلی مختصر و موجز و دقیق باشد. «شما نویسندهاید یا چریک؟» دیگر «یک» نمیخواهد!
«ابروهای نخنمایش را در هم تاباند.» خیلی معنای صریحی ندارد.
ابروی نخنما!
جایی نوشته «انگلیسیهای خدانشناس». خوب، ما داستان مینویسیم. فرض کنید که داستاننویس با مثلاً انگلیسیها یا فرانسویها و یا امریکاییها تعارض دارد. میباید طوری آن را طرح کند که نزدیک واقعیت باشد. بگوییم انگلیسیهای متجاوز. خوب مثلاً به کسانی که به مناطق دیگر جهان تجاوز کردند. ولی اینکه انگلیسی، یعنی عام انگلیسی خدانشناس باشد، این حاکی از این است که نویسندة داستان دارد بهاصطلاح نظرگاه خودش را به واقعیت تحمیل میکند.
«تئودور یکدفعه خشکش زد و از دست زدن افتاد.» منظورش این است که تئودور داشته دست میزده و از دست زدن افتاد. باز تعبیر دقیقی نیست.
«یتیمخانه که توسط افراد خیّر و نیکوکار اداره میشود.» این عبارت بهاصطلاح دارد بوی ترجمه میدهد. به زبان فارسی اینطور باید بگوییم: یتیمخانه را افراد خیّر و نیکوکار اداره میکردند یا ادارهکنندگان یتیمخانه.
«آن را بیتفاوت نشان بدهد.» این هم یکی از کلمههایی است که بازهم به غلط به کار میرود. صحیحش بیاعتناست. یعنی میگویند فلانکس بیتفاوت است. بیتفاوت معنی ندارد.
اینها که یادداشت کردهام زیاد است. کلمههای خارجی هم به کار رفته است. مثلاً کنترل! تنظیم و سر آوردن و اینها میتواند باشد.
نکتة دیگری که من دربارة داستان باید عرض بکنم این است که نویسنده یک وجه نظری و یک وجه هنری دارد. وجه نظری نویسنده اگر به طور آشکار و به طور دانای کل وارد داستان بشود حتی به مقاصد نویسنده هم لطمه میزند. منظور این است که ما خودمان را در یک محیطی میبینیم و در این محیط از نظر آب و هوا و رفتار مردم و از نظر کردار مردم همهچیز را بهاصطلاح حس میکنیم. ولی بقیه چیزها به قوة تخیل خواننده ارتباط دارد. در این کتاب، فکر میکنم، نویسنده خواسته در آغاز آن را بهصورت اثر رئالیسم جادویی بنویسد. برای اینکه ضمن صحبتی که آن پرستار میکند، او به ایشان میگوید: استاد این داستان جدید هم رفته توی سوررئال یا چیزی شبیه به رئالیسم جادویی معروف. وقتی آدم مبنای کتاب را نگاه میکند صحنهها و مطالبش یک گزارش واقعیتگرایانه است. درحالیکه گزارش واقعگرایانه در داستان جایی ندارد. مگر اینکه مثلاً اساس کار را نویسندة کتاب بگذارد بر رئالیسم جادویی یا بگذارد بر سمبولیسم.
داستان، همانطوری که میبینیم واقعی است و با واقعیتهایی شروع میشود، با آمدن هرتسل، با آمدن به مزرعه. بعد سروکلّه زدن با عوامل خارجی، بعد اختلافی که بین این اهالی هست و همینطور دادگاهی که تشکیل میشود و جنگهایی که اتفاق میافتد، مبارزاتی که اتفاق میافتد، همه در سطح واقعیت است. اگر نویسنده بیاید در این سطح واقعیت عوامل سوررئالیسم و عوامل سمبولیسم را هم وارد بکند، آشفتگی پیش میآید. داستان یا بر اساس مثلاً یک نمادها و سمبولهایی بنیاد میشود و تا آخر هم ادامه دارد و یا اینکه نه، یک داستان رئالیستی است.
این داستان هم، در واقع یک گزارش رئالیستی است. بنابراین تنها صحنهای که من دیدم جنبة داستانی دارد ـ که اگر واقعاً بقیه را هم همینطور نوشته بود خیلی خوب بود ـ آن صحنة دادگاه است. گرچه نویسنده قصد ندارد این را بهصورت کمدی نشان بدهد ولی در واقع نمونهای از همین دادگاههایی است که در مستعمرات بود.
اینها بهصورت کمیک و استهزایی بیان شده و اگر اینها بیشتر بسط پیدا کرده بود، یعنی صفحات بیشتری وقف این موضوع شده بود خوب بود یا مثلاً صحنة تیراندازی در راه، که مثلاً فرض کنید کسی که اصلاً بلد نیست سلاح را به کار ببرد دست میبرد به اسلحه و شروع میکند همینجوری شلیک کردن و این با روانشناسی انسانی مغایر است. اما صحنة دادگاه نه؛ ملاحظات داستانیاش خوب است و بعد که اینها بعد از محکومیت غسّان، میگویند لبخند بزنید! این نظیرش را هم، ما داشتیم. یک فیلمی که، آنتونی کویین در آن بازی میکرد مثل ساعت بیست و پنج. او در یوگسلاوی تمام خانه و زندگیاش را از دست داده بود و خبرگزاریهای خارجی حالا که قوای متفقین آمده بودند به او میگفتند که لبخند بزن! و این از نظر داستانی جالب است.
رحماندوست: آقای دستغیب بعضی ایرادها وجود دارد، بهخصوص کلمات و عبارات که گفتند. من هم در این مدت چند نکته را که عیوب این رمان است، عرض میکنم. بعد سایر موارد را که بهعنوان مزایای این رمان است میگویم. اولین عیبی که به این رمان وارد میدانم: از نظر من پاورقی با رمان مغایر است. اگر نویسنده میخواهد کدهایی بدهد حداقل باید پاورقیهایش را ببرد آخر کتاب. لذا من با نوشتن پاورقی در پای صفحة رمان موافق نیستم.
نکتة دوم استفاده از کلمة ریاح است. در این رمان آقای جلال توکلی، اسم خوبی است که با توجه به معنایش انتخاب کرده است. ولی شخصیتی که در این رمان بهعنوان ریاح مطرح شده، از کار در نیامده، از آب در نیامده، واقعاً. یعنی که مجموع آن شخصیت به گونهای نمیشود که در آخر رمان حتی خودش را راضی کند که این کتاب به نام او نامیده بشود.
اگر حتی هیچ شخصیت واقعی به نام ریاح در داستان پیدا نمیشد، اگر یک کدهایی میداد و به آن دلیل اسم رمان را ریاح گذاشته بود قابل قبولتر بود تا یک شخصیت ناقصی که بعضاً هم تزلزلها را و افتادن به دام یهودیها و صهیونیستها و آواز خواندن در ارتباط با او میبینیم. درحالیکه او میتوانست یک شخصیت اسطورهای تعریفنشدة شخصیتپردازینشدة آرمانی باشد و اسم رمان هم با آن تناسب داشته باشد. اما این از کار در نیامده است.
نکتة بعدی که من از عیوب این رمان میدانم این است آقای غسّان بخشی از زمینش را میفروشد و میگوید نفر بعدی فلانی بود که فروخت، نفر بعد بهمانی بود فروخت. درحالیکه این، شبههای را که صهیونیستها تلاش میکنند در ذهن جهانیان جا بیندازند، یک کم تقویت میکند. آنها میگویند ما این زمینها را از مسلمانها، از بومیهای فلسطینی خریدیم. حالا اینها دبّه درمیآورند میگویند «اِشغالی»؛ و باید بروید! درحالیکه این شبهه را خود صهیونیستها درست کردند و منتشرش کردند و واقعیت چنین نیست. اولاً در اصطلاح عرف بینالمللی اروپا و امریکای فعلی هم نوار غزّه و کرانة باختری را «اشغالی» میگویند. هیچکس معتقد نیست بومیان آنها را فروخته باشند.
در مورد مناطق ۱۹۴۸ هم، تا آنجایی که من تحقیق کردهام زیر یک درصد از این زمینها به فروش رفتند. مثل این موردی که در داستان میبینم که شخصی میخواهد بچهاش را عمل کند و مجبور میشود بفروشد. تا به انواع تضییقات مادی مبتلا نمیشوند و مجبور نمیشوند، نمیفروشند. بااینهمه، زیر یک درصد از زمینهای ۱۹۴۸ توسط یهودیها خریداری شده. این عدد را کارشناسیشده و حسابشده دارم میگویم. بیش از نود و نه درصد از زمینها، با روشهای همان دادگاه که محکوم میکنند و قانون زمین را اجرا میکنند و فرد را محکوم میکنند، غصب شده است. مثلاً فردی یک سال از زمینش دور بوده باشد، میگویند چون از زمینت دور بودی به تملک دولت درآمد و انواع روشها و تضییقاتی که ایجاد میکنند و میکردند تا آنها را از دست اینها دربیاورند. بنابراین اینگونه نیست.حتی بعضی از آنهایی هم که آن یک درصدیها را فروختند، آنهایی بودند که ساکن انگلیس و امریکا بودند و یک تکه زمین در فلسطین داشتند، فروخته به آنها. یعنی از فلسطینی نخریدند. چون علمای آنجا حکم داده بودند کسی که زمین به یهودیها بفروشد از عرصة اسلامی خارجش میکنیم و در قبرستان مسلمانها هم دفنش نمیکنیم. یعنی شدید برخورد میکردند در مقابل فروش زمین به صهیونیستها. لذا این رمان جا داشته بگوید، اگر میخواهد پاورقی بزند، که این اساس تشکیل اسرائیل نبوده است.
اما بعضی از نکات دیگری هم که از دیدگاه من، باز نکات مثبت این رمان تلقی میشود این است که توطئههای صهیونیستها را خوب کار کرده. یک نمونهاش آن دادگاه است. یک نمونهاش تحت عنوان «یاور» وارد شدن و بعد دشمن شدن است.
نقش دولت انگلیس را خیلی خوب نشان داده. بسیار مفصّل و کارشناسانه هم کار کرده. گرچه من مثل آقای دستغیب معتقدم میتوانست نگوید «انگلیسیهای خدانشناس». اما از زبان و دیالوگ یکی از شخصیتها گفتنش اشکال ندارد. نویسنده میتواند در دیالوگ این تعبیر را به کار ببرد و حساسیتی هم در خواننده ایجاد نکند. اما درعینحال، در مجموع، دولت انگلیس را و نقشش را در ایجاد این کشور جعلی، خوب نشان داده.
نکتة دیگر بحث، استفاده از اسامی نمادین است؛ استفاده از اسم تئودور، استفاده از اسم هرتسل. که در اصل، تئودور و هرتسل اولین کسانی هستند که صهیونیسم سیاسی را در ۱۸۹۷ مطرح میکنند و کنفرانس بار را تشکیل میدهند و دولت یهود را تحریک میکنند. نویسنده میآید آن را اسم یک کشاورز میگذارد، که دارد بهتدریج زمین فرد همسایة خودش را اشغال میکند. یعنی استفادة نمادین از این دو تا اسم هرتسل و تئودور، قشنگ است.
بعد، استفادة نمادینی از این است که میمیرد. فرحان تازه متولد شده که این اسم، در ترجمه فارسی، فرهنگ سرور و شادمانی را میرساند. یعنی میگوید با آمدن این صهیونیستها در این سرزمین، سرور و شادمانی ـ نوزادمان ـ از دستمان میرود و میمیرد.
نکتة مثبت دیگری که به کار رفته ـ طبق آن تعریفی که در ادبیات داستانی هست که میگوید اگر تفنگی را از دیوار اتاقی آویزان کردی حتماً باید در آیندة داستان از آن استفاده بشود ـ من دقت کردم ببینم کجای این کار، اولهای اثر وسطهای اثر، چیزی را گفته که اگر آن را نمیگفت اتفاق خاصی نمیافتاد. احساس کردم دقت کرده است و آن تفنگی را که آویزان کرده یک جا از آن استفاده کرده است.
شاید اینجا جا داشته باشد بگویم من این اثر را رمان میدانم. اولین ایرادی که از این نظر به آن میگیرم اینکه پاورقی ذهن خواننده را از مسیر رمان دور میکند و به این اطلاعدهی مستقیم متوجهش میکند و از ادامة مسیر رمان بازمیدارد.
اما من، در مجموع، در خواندن این رمان، به دستانداز برنخوردم. از میان تعاریف و عناصر و ابزارها و سایر ویژگیهایی که برای رمان قائلیم، عنصر جاذبه ـ حداقل در نگاه من ـ اساسیترین نقش را دارد. اگر نوشتهای عنوان داستان و رمان داشته باشد ولی پدر آدم دربیاید تا بخواندش و برود جلو ـ مثل بعضی از کارهای نو ـ خلاصه با قسم نویسنده که میخواهد از ما نظر بخواهد بخوانیمش، من معتقدم چنین رمانی، رمان نیست. این مهمترین عنصر در یک رمان را ـ منظور نظر من است ـ به نظرم ریاح دارد. در خواندنش به دستانداز برنمیخوریم و راحت میخوانیم و جلو میرویم. گرچه باز بهعنوان نکتة منفی میتوانم بگویم: زنگ تنفس ندارد. یعنی بحر طویل مفصّل و طولانی است که آدم از اول که شروع میکند میاندازدش در این مسیر و میبردش جلو و یک جا نمیگذارد آدم نفس بکشد. چنین نکتهای را هم من در سیر این رمان دیدم.
اما بهعنوان نکات مثبتش در نمادهایی که استفاده کرده یکی هم این است که اسماعیل شهید میگوید من را فلانجا «بکار»! بعد این فکر میکند، او نفهمید و متوجه نشد. میگوید: منظورت این بود که دفن کنم؟ میگوید: نه. بکار!
میخواهد برگردد. به نماد درختی که ریشههایش همان مردم فلسطین هستند؛ و بهخصوص با استفاده از عنصر شهادت. که در واقع در زمین کاشته میشود و برگ میدهد و شکوفا میشود و کشور را میگیرد.
باز از نکات مثبت این رمان، ظاهراً این است که آدمی که میخواهد رمان را بنویسد، خاطرات اسماعیل را تدوین کند و بازسازی کند و درستش کند، یک مجروح جنگی ایرانی است. ظاهراً یک خاطراتنویس و بومی فلسطینی، خاطراتش را میدهد به یک مجروح جنگی ایرانی که آن را بنویسد. این ترکیب در واقع دو مقاومت ملتها به موازات هم، یعنی ترکیب کردن مقاومت فلسطین با مقاومت هشتسالة مردم ماست در برابر ابرقدرتها و جنگ هشتسالة ایران و عراق و این ربطی که بین این دو تا برقرار کرده است به نظر من کار قشنگی بوده.
اما نویسنده میتوانست منهای تکنیکها و تاکتیکها و کارهای جزئی و کوچک، کوچک که زیاد در داستان میبینم این را که اصلاً هویت صهیونیسم، سر از کجا درآورد تفصیل بیشتری بدهد.
نکتة دیگر اینکه این نگاه یهودیها به خودشان را، که ما نژاد برتر هستیم، هرچه که هست ماییم، و بقیه را به آن گونهای که باید و شاید در سطح انسانی و همتراز با خود ندیدن، بدون اینکه تصریح بکند و با عباراتی مثل «عرب!» نشان دادن به نظر من باز کار جالبی است که در این رمان به آن برمیخوریم.
استفاده از فلاخن و سنگ، اینها استفادههای خوب از نماد است.
نکتة دیگری به ذهن خودم رسید، و البته معلوم نیست خود این را نویسنده نیتش بوده است، اینکه من احساس کردم آن کاری که هرتسل میکند که یک سنگی را به شکل لوحة قدیمی زیر خاک خودش دفن میکند بعد به یک گونهای اتفاقی آن را از خاک درمیآورد و بعد یک آیینهای هم به آن درخت هزارساله آویزان میکند و بعد با درآوردن این لوح و آویزان کردن آن آیینه میگوید اینجا مال ماست؛ با آن روش خریدی خودشان، یک جای دیگر تعبیری دارد تحت عنوان ایرادهای بنیاسرائیلی گرفتن. ما مسلمانها و آنهایی که مطلعاند اصطلاح ایراد بنیاسرائیلی را میشناسیم. مشابه همانی که در دادگاه اشاره شد؛ روشهای اسرائیلی در برخورد با مسلمانها برای اشغال سرزمینشان. یک کلمه که ریشه قرآنی دارد در مورد تاکتیکهای امروزی که به دست اسرائیلیها به کار میرود، مورد استفاده قرار گرفته است. که احساس کردم باز یک پل قشنگی به سنت است.
یک جای دیگر کلمة آرگون را به کار برده است. این شاخة نظامی تروریستی آرگون از عناصری بود که قبل از اینکه دولت اسرائیل رسماً تشکیل بشود، آنها گروههای تروریستی خونینی راه انداختند برای از بین بردن یک عده رزمندههای فلسطین، البته بعضی وقتها اینها تیغشان به گردن یهودیها هم میخورد؛ برای اینکه بگویند یهودیکشی انجام شده. این اصطلاح، اصطلاحی بود که توسط بعضی از این شاخة آرگون انجام میشد. خود آنها انجام میدادند برای اینکه بگویند شما در محدودیت هستید، برای اینکه بگویند شما باید لهستان و آلمان را ترک کنید و بروید فلسطین. استفاده از این اصطلاح آرگون و آن را در لایههای داستان تنیدن و به خواننده ارائه دادن باز به اعتقاد من کار جالب و تازهای است.
از نکات دیگر اینکه، ما در فرهنگ دفاع مقدس خودمان شش تا اصطلاح داریم؛ ایثارگر، شهید، جانباز، آزاده، رزمنده و البته مفقودالاثر، که یا شهید است و یا اسیر است! باز بدون اینکه خیلی صریح وارد این کار بشود از صفحة ۸۸ به بعد میبینیم خبرهایی از شهادت کسی، از مجروحیت کسی، در صفحههای بعد مفقودالاثر شدن رزمندهای هست، یعنی در لابهلای این اثر اصطلاحاتی را که ما در جنگ تحمیلی هشتسالة خودمان داشتیم میبینید. که این، نشاندهندة یک ریشة اعتقادی اسلامی واحد در این دو مقاومت است.
دستغیب: البته دربارة هر کتابی بهویژه دربارة کتابهای ادبی و هنری از زاویههای گوناگون میشود صحبت کرد. حالا میشود به طور مثبت ارزیابی کرد یا به طور منفی ارزیابی کرد و احیاناً ضعفهایش را نشان داد.
چون ما در حوزة هنر هستیم یک کتاب به اسم ناول و رمان به ما ارائه میشود. من به حساب پیشبینیای که از خواندن داستان و سوابقی که از سر قصهنویسی داشتم اولین مسئلهای که برایم مطرح میشود این است که قصه هست یا نیست؟ هنر استقلال و استقلال نسبی ـ دستکم ـ دارد؟ یعنی ما اگر یک اعتقادی، ایمانی، باوری ـ هرچیزی که در زندگی روحی و معنوی انسان است ـ بیاییم این را بیان کنیم، این دال بر بهاصطلاح صحتش میتواند باشد، اما دال بر اجرای ادبیاش نمیتواند باشد. بنابراین بهاصطلاح این در ادبیات جدید و نقدهای جدید بلاغت و سخنوری است. مشکلی که ابن سینا و خواجه نصیر طوسی و دیگران دربارهاش صحبت کردند، سخنوری و بلاغت، اساسش ترغیب دیگران است به پذیرفتن یک عقیده و یک ماجرا. درحالیکه مثلاً شعر خیالآفرینی است و دنیای خیال است و دنیای تخیّل است.
برای اینکه قضیه برای بینندگان عزیز روشنتر بشود مثالی میزنم. مثلاً فرض کنید یکی از عرفای بزرگ ما، محمود شبستری، کتابی نوشته به اسم گلشن راز، در پاسخ یکی از کسانی که دربارة عرفان سؤال کرده بوده. شبستری به این جواب میدهد که زلف چیست، چشم چیست، ابرو چیست، کثرت چیست، وحدت چیست... اینها بعضی تعابیر خیلی جالبی هم دارد.
البته مثلاً این کتاب رتوریک است. بلاغت و سخنوری است. درحالیکه وقتی مولانا را میخوانیم یا زمانی که حافظ و سعدی را میخوانیم میبینیم که همان مطالب را غالباً گفتهاند. اما مطالب با نوعی تجربة درونی نویسنده و شاعر ترکیب شده است.
هدف نویسنده بهعنوان نویسندة رمان این است که خواننده بشنود، خواننده احساس کند و مهمتر از همة اینها اینکه خواننده ببیند. یعنی وقتی که ژان والژان را میبینیم که از دست ژاور فرار میکند و به آن کوچة بنبست میرسد و به آن صومعه پناه میآورد، واقعاً این را میبینیم. این را لحظهلحظه همراه هستیم. همانطور که عرض کردم کتاب ریاح از نظر من یک گزارشی است که خوب است. گزارش واقعگرایانهای است از مبارزات مردم فلسطین. قصد نویسنده البته ممدوح است اما از دیدگاه کار نویسندگی این بهاصطلاح گزارش اول مونوفونی است.
یعنی در همان اول هرتسل و پسرش بد معرفی میشوند. درحالیکه ممکن است مثلاً فرض کنید در همان بینِ یهودیها، کسانی هم باشند که با تهاجمات اینها مخالف بوده باشند. البته این بچهای هم که ده ـ دوازده سالش است، بد معرفی میشود. یعنی دندانهای چرکین و کثیفی دارد. بههرحال نویسنده یک گزارش از پیش در نظر آورده را که از پیش دربارهاش اندیشیده است و به دستش رسیده، در قالب داستان ریخته. البته همانطور که عرض کردم یکی ـ دو صحنة داستانی دارد که اگر اساس کار نویسنده همان صحنهسازی و خیالآفرینی قرار داده شده بود، خوب بود. اما در شکل فعلی، از نظر فن رماننویسی و از نظر داستاننویسی رمان حساب نمیشود. چون عامّ است.
به کسی که داستان مینویسد داستاننویس میگویند. به کسی که داستان خوبتر مینویسد، داستان بلند مینویسد، میگویند رمان مینویسد. رمان حتماً موضوع دارد. یعنی رمان را اصلاً نمیشود خلاصه کرد. مثلاً بینوایان ویکتور هوگو را نمیشود خلاصه کرد. داستان کوتاه را میشود تعریف کرد. ولی رمان چون تعدد موضوع دارد، تعدد شخصیت دارد، یکی از مراحل بغرنج را در حیات جوامع تشکیل میدهد، نمیشود. این است که اطلاق رمان هم به این کتاب جایز نیست.
رحماندوست: من هم دو سه نکته بگویم و عرضم را ختم کنم. از این آخرین صحبت آقای دستغیب هم شروع میکنم. تعدد شخصیتهای این اثر شخصیتهای اصلی و فرعی ـ و بعد اتفاقاً تعدد موضوعات و تعدد فضاهایی که مطرح میشود و پیوند زدن اینها با یکدیگر، یک فضای چندبعدی را در اثر ایجاد کرده. من این را رمان میدانم. بهخصوص با آن تعریف اصلی که بهعنوان جاذبة کار و خواندن و تنیدن اطلاعات در لابهلای عناصر و اجزای داستانی ارائه کردم. حداقل من چنین حسی را پیدا میکنم.
حس دیگری که خواننده از این اثر میتواند پیدا کند برای خودش است و نمیشود به او گفت که چنین حسی پیدا نکن! من از این رمان این حس را پیدا کردم.
نکتة دیگر که جای قشنگی در این اثر دارد، حالت گردش است که در ادبیات داستانی در انسان ایجاد میشود. میآیند از یک کسانی شکایت میکنند. از اینکه یک ملتی در کشور خودشان ریشه دواندند؟ چرا شما در کشور خودتان ریشه دواندهاید؟ که نمیداند انسان باید خوشحال باشد که اینها ریشه دواندهاند، یا ناراحت باشد. و شکایت میکنیم از دست شما که در دل خاک کشور خودتان ریشه دواندهاید. این را واقعاً خوب با زبان داستانی توانسته دربیاورد.
اما باز یک تکة دیگری در این کار برای من جاذبه دارد و جالب بود. اصلاً شاید آقای دستغیب میفرمایند که تئودور را و هرتسل را از اول بد معرفی کرده، ممکن است دندان تئودور را خوب توصیف نکرده باشد، اما در اول او را یاور معرفی میکند. بهخصوص آقای غسّان مدام تلاش میکند نکات مثبت و جنبههای انسانی این میهمانان خودشان را بیان کند. بعد هم ـ حتی زمین را که میخرد ـ باز میگوید بگویید «همسایه» نگویید نمیدانم، دشمن! جنبة انسانی قضیه را رعایت میکند. خود فلسطینیها را هم از اول همه را مبارز و مخالف صهیونیستها نشان نمیدهد. همان حوادثی را که در این، اقشار مختلف که عدهای سازشکارند، یک عده حال جنگیدن ندارند، یک عده در قهوهخانهاند، یک عده مزدور آنها هستند و بهشان یک پولی بدهی کوتاه میآیند، نشان داده است. اتفاقاً اقشار مختلفی را که در گرایشهای مختلف فکری فلسطینی چه افراد، چه احزاب و اینها وجود دارد، من در این اثر یافتم. این را که از اول همهشان مثل اسماعیل شهادتطلباند، ابداً نمیبینیم. یعنی این رمان، به این شکل، رمان واقعگرایانه است. یعنی مزرعة آقای غسّان و حوادثی که در آنجا اتفاق میافتد نمادی است از حوادث بیرونی جامعه و گرایشات فکریای که در انواع مختلف اقشار فلسطینی اعم از افراد و احزابش، وجود دارد.
اما نکتة دیگری که دربارهاش تا آخر نتوانستم با خودم کنار بیایم، این بود که نفهمیدم این رمان را نوجوان حساب کنم یا بزرگسال؟ یک جاهایی میزند به سمت رمان نوجوان، یک جاهایی، وقت اطلاعات دادن، بهخصوص پاورقیها، میزند به سمت بزرگسال. خوب درهرحال ما یک تعریف نسبی در مورد رمان بزرگسال و نوجوان داریم. این برای من قابل تعریف و مشخص شدن نبود. اما در مجموع این رمان را بهرغم این ایرادها و اشکالهایی که برای خودش داشته، به خاطر اینکه در موضوع خودش در تألیفهای فارسی کمنظیر و بینظیر است و موفق بوده در تنیدن موضوع در لایههای داستان، آن را موفق و قابل قبول میدانم. فکر میکنم نوجوان هم اگر این را بخواند راحت بتواند بخواند و برود جلو. ما بهعنوان یک کار خوب، میتوانیم به نویسندهاش آقای جلال توکلی، دست مریزاد بگوییم، که یک کار تازهای در کشور ما انجام دادند. مشابه آن فیلم «بازمانده»، که هنوز روی دستش نیامده. حداقل از سال ۱۳۷۹ که اولین چاپ این رمان منتشر شده، من خبر ندارم رمان دیگری با این مضمون و محتوا و با قدرت و تکنیکهای رمان و داستان توانسته باشد جای این را پر کند.
دستغیب: خوب بینندگان عزیز نظریات آقای رحماندوست را و عرایض بنده را شنیدید. من میخواهم تشکر کنم از برقراری چنین برنامههایی در سیما. تا بشود در چنین برنامههایی ادبیات جدید، ادبیات معاصر نقد بشود، سنجیده بشود، طرح بشود. بهخصوص که الان مشکلاتی در کار کتاب هست و فرصت خیلی کم است برای خواندن کتاب و شرحهای بزرگ، و به وسیله اینگونه برنامهها میتوانیم علاقهمندی به کتاب را در جامعه و بهخصوص در میان جوانها بیشتر بکنیم. از بینندگان عزیز هم، که به مطالبی که ما گفتیم توجه فرمودند خیلی سپاسگزارم؛ و شما را به خدای بزرگ میسپارم.٭
مجتبی رحماندوست/ عبدالعلی دستغیب
٭ این نقد، از جمله سلسله نقدهای شفاهی صورت گرفته در برنامه «نقد کتاب ۴» شبکه ۴ سیماست.
٭ این نقد، از جمله سلسله نقدهای شفاهی صورت گرفته در برنامه «نقد کتاب ۴» شبکه ۴ سیماست.
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست