چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


یاد باد آن روزگاران


یاد باد آن روزگاران
آن روزها سرزمین مان، ایران در هجوم بی منطق آهن و سیمان هویت و شناسنامه خود را از دست نداده بود. کوچه ها و محله های این دیار آشنا، نامی داشتند و یادگارانی. بازارها چشم و چراغ روشن اقتصاد جامعه بودند و سراها و بازارچه ها میعادگاه مردم اهل دل که چایی بنوشند و دیداری تازه کنند.
هر شهر چندین و چند محله، گذرگاه و میدان داشت که به نام و نشان مردمان نیکنامی آراسته شده بود. کوچه های تنگ و باریک که آوای آشنای سلام رهگذران گوش هایشان را لبریز کرده بود.
خانه ها اندرونی و بیرونی داشت و حیاطی گیج از عطر یاس و اقاقی، با حوضچه های کاشی آبی که می توانستی ساعت ها بر لب آن بنشینی و به جنب و جوش ماهیان قرمز و تقلای بیهوده گربه همسایه برای به چنگ آوردن شان نگاه کنی.
درً هیچ خانه یی سخت و آهنی نبود. نام مبارک خدا که بر تن فیروزه یی کاشی ها نقش بسته و بر سردر خانه ها جا خوش کرده بود با مهمان از خانه یی مهربان و مهمان نواز سخن می گفت. آن روزها تهران بر دامان باغ های قدیمی و سرسبزش آرمیده بود و گویی هر دروازه اش را پهلوانی پاس می داشت. یک دروازه را رستم و دیگری را اسفندیار. آن روزها صدای سم اسبان بر سنگفرش کوچه ها و خیابان ها صدای زندگی بود و هر فصلی حرمتی داشت و رنگی و معنایی و آدم ها چه بی تابانه آمدن هر فصلی را انتظار می کشیدند. فرارسیدن بهار همراه با گل های رنگارنگ بر پشت بام های کاهگلی، تابستان را با بغل بغل پونه های سبز و عطر مسحورکننده اطلسی ها و گل های لاله عباسی، پاییز با سحرهای سربی و بعدازظهرهای ابری دلتنگ و زمستان را با بارش بی امان برف و گرمای دلچسب کرسی نقل نقالان و یاد پهلوانان و دلاورمردانی که چون آرش جان خود را در چله کمان نهادند و سیاوش وار از آتش گذشتند. قهوه خانه ها هر صبح و شام میزبان دست و دل گشاده مردم بودند. با صاحبانی خوشنام، شهره معرفت و راستی و درستی.
اما امروزه رونق از قهوه خانه ها رخت بسته. پهلوانان گود زورخانه ها را رها کرده و نقالان لب از نقل فرو بسته اند. حوض های کاشی خشکیده و ماهیان دیر زمانی است که آبی بیکران را از یاد برده اند. بازارها و محله های قدیمی که هر کدام گوشه یی از تاریخ این دیار کهن را روایت می کردند روزگار رونق و عزت خود را از یاد برده اند و زیر ضربه های بی امان پی در پی کلنگ نوآوری که بی حساب به جان شان افتاده ویران شده و در خود فروریخته اند.
کودکان امروز از ریشه های تاریخی خود جدا شده اند و گذشته پرافتخارشان را از یاد برده اند. بافت های تاریخی که روزگاری قلب تپنده یک شهر بود و زندگی در آنها جریان داشت اصالت خود را از دست داده و از ساکنان اصیل و حقیقی خود تهی شده اند. هنوز تعریف روشن و درستی از بافت های تاریخی وجود ندارد و مسوولان شهر نتوانسته اند تفاوت بافت های تاریخی از فرسوده را دریابند و به یک مدیریت واحد شهری در این زمینه برسند.
به همین علت است که هر روز گوشه یی از تاریخ این مرز و بوم به بهانه نوسازی و توسعه شهری ویران می شود، بدون آنکه کسی صدای درهم فرو ریختنش را بشنود. متولیان میراث فرهنگی نیز در این هنگام از گرد راه می رسند که کار از کار گذشته و کرده هایشان به نوشداروی پس از مرگ سهراب می ماند.
اگرچه مسوولان میراث فرهنگی از تشکیل شورای بافت های تاریخی و تعامل با دستگاه های دیگر وزارت کشور، مسکن و.... خبر داده اند و گفته اند که سازمان میراث فرهنگی می کوشد تا سهم بافت های تاریخی را در بودجه ملی کشور مشخص کند، به شناسایی محدوده های تاریخی بپردازد و ساز وکار مدیریتی تازه و مستقلی را برای بافت های تاریخی تعریف کند اما هنوز هیچ گونه تدابیر ویژه یی برای سرزمینی که بیش از هزاران شهر و روستای تاریخی را در خود جای داده اندیشیده نشده است.
به راستی شهروندانی که بافت های تاریخی را نمی شناسند و از ارزش های نهفته در آن بی خبرند چگونه می توانند به اداره این نقاط ارزشمند بپردازند. پس وعده مسوولان میراث فرهنگی مبنی بر شناسایی بافت های تاریخی و اداره این مناطق به دست شهرداران ویژه کی و چگونه جامه عمل می پوشد.
امسال را سال بافت های تاریخی نامیده اند. پس بهتر نیست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، وزارت مسکن، شهرداری ها، دهیاری ها، شرکت عمران و بهسازی و تمامی نهادهای مرتبط با هم یکی شوند و درمانی برای دردهای بی شمار این بیمار رو به احتضار دریابند. آیا زمان آن فرا نرسیده که از یک سو مدیران شهری امکاناتی هماهنگ با بافت های تاریخی در اختیار بافت نشینان قرار داده و با فراهم آوردن آسایش و امنیت برای آنها از مهاجرت ساکنان این مناطق با ارزش به قسمت های دیگر شهر جلوگیری کنند و از سوی دیگر رسانه های عمومی مردم را با ارزش این مناطق آشنا و به ماندن زیستن و پاسداری کردن از این مناطق تشویق کنند. به راستی چگونه می توان شیرینی زندگی و صفای زندگی گذشتگان در بافت های گذشته را با زندگی کنونی و شهر های بی روح و هویت کنونی درک کرد.
باران اخوان
منبع : روزنامه اعتماد