یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ارجاعات انقلاب


ارجاعات انقلاب
پیشینه‌های تاریخی یك قوم، چه منفی و یا مثبت، به‌هرحال قابل انفكاك از آن قوم نیست و سایه یا پرتویی از آن همواره در آینده امتداد می‌یابد. تحولات اجتماعی در جوامع گوناگون نیز براساس همین پیشینه‌ها به‌وجود می‌آیند و موجب حذف یا ثبات یك موضوع می‌شوند. این پیشینه‌ها گاه در جایگاه استنادات و یا روشن‌كننده راه جریاناتی مشابه در دوران پس از خود قرار می‌گیرند و گاه نیز به‌عنوان تجربه موجود، از وقوع وقایع مشابه جلوگیری می‌كنند. درخصوص انقلاب اسلامی ایران نیز به قطع و یقین می‌توان به موارد عدیده‌ای اشاره كرد كه رفتارهای مردم و رهبران انقلاب براساس ارجاع به جریانات تاریخی گذشته شكل گرفته و تداوم یافته است.
این پیشینه‌های تاریخی كه مورد ارجاع قرار می‌گرفت، درحقیقت موضع‌گیریهای مردم را سامان بخشیده و در به‌وجودآوردن حس و مواضع مشترك در میان آنها تاثیر اساسی داشت؛ به‌عنوان مثال، به ارجاع حافظه تاریخی جامعه به عملكرد دستگاه ظالمانه بنی‌امیه و در كنار آن به قیام خونین امام‌حسین(ع) می‌توان اشاره كرد كه به موضع‌‌گیری مردمی در مقابله با رژیم پهلوی و همراهی با امام‌خمینی(ره) به‌گونه‌ای ملموس‌تر جهت می‌بخشید و شكل‌گیری حس مشترك قیام علیه ظلم را تسهیل می‌نمود.
در زمینه‌های گوناگون سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، فقاهتی، مبارزاتی، روانشناختی، تاریخی، حقوقی، عقیدتی و . . . می‌توان ارجاعات و پیشینه‌های ذهنی فراوانی را برای تحقق انقلاب اسلامی برشمرد كه هركدام به‌نحوی موجب پیدایش حس و مواضع مشترك مردم در براندازی حكومت ستمشاهی ‌گردید؛ از جمله آن‌كه مردم، مبارزه امام‌خمینی(ره) با محمدرضاشاه را با ماجرای مقابله حضرت‌موسی(ع) با فرعون در قرآن كریم در تشابه و همسانی می‌دیدند؛ همچنین آیات و روایات نوید بخش غلبه مستضعفین بر مستكبرین را وعده خدا برای پیروزی انقلاب اسلامی می‌دانستند؛ و یا سكوت مراجع پیشین در قبال نظام ستمشاهی را به شیوه مبارزاتی برخی از ائمه (علیهم‌السلام) ارجاع می‌دادند؛ همین‌طور قیام امام‌خمینی(ره) را به قیام امام‌حسین(ع) در روز عاشورا تشبیه می‌كردند.
مقاله حاضر با برشمردن برخی از این ارجاعات، پیشینه‌های ذهنی مردم و رهبران نهضت اسلامی را مورد توجه قرار داده است.
یكی از اساسی‌ترین شروط تداوم و موفقیت هر انقلابی، آن است كه میان رهبران این انقلابات و مردم پیش‌‌زمینه‌های مشترك روانشناختی و ذهنی وجود داشته باشد؛ به‌این‌معناكه آنها به لحاظ عقاید، ارزشها و نگرشهایشان با یكدیگر همساز بوده و صرفا از جهت تابع و متبوع و یا برتر و پایین‌تر‌بودن متفاوت باشند. به‌نظر می‌رسد یكی از علل نافرجامی روشنفكری لیبرالیستی در جامعه شیعی ایران در زمینه ایجاد دگرگونیهای بنیادین و انقلابی نیز درواقع در همین مساله نهفته است؛ چنان‌كه آنها برای ایجاد تحولات موردنظر خود مجبور می‌شدند به كودتا یا اغفال مردم روی‌آورند و به تبع آن، پس از مدتی‌كه مردم به حقایق واقف شده و لذا سرخورده و سیاست‌گریز می‌شدند، این روشنفكران نیز منزوی گشته و به‌ناچار برای حفظ قدرت خود به سرنیزه تكیه می‌كردند؛ غافل‌ازآنكه از سرنیزه هر استفاده‌ای بشود، مطمئنا برای تكیه‌دادن هیچ مناسب نیست. تمامی این پیامدها را می‌توان حاصل ناتوانی این رهبران در ارجاع مردم به زمینه‌های مشترك روانشناختی و ذهنی و یا اصلا فقدان چنین اشتراكی دانست.
در انقلاب اسلامی ایران، روحانیون و شاخص‌ترین ایشان حضرت‌امام‌خمینی(ره)، رهبران اصلی مردم بودند. روحانیت شیعه تاكنون از چند ویژگی مهم برخوردار بوده است:
۱) سلسله‌مراتب تعلیمی، به دو شكل «تقلید از مراجع» و «سلسله مشایخ»
۲) روابط مراد و مریدی میان مراجع و اساتید حوزه و طلاب
۳) وجود نظامواره‌ای ارگانیك (به‌عنوان بخشی از پیكره اجتماع) به‌سان سلسله‌اعصاب حسی و حركتی (انتقال پیام و فرمان) در سراسر كشور بین مردم (مقلدان) و مراجع.
این ویژگیهای سه‌گانه باعث شد كه روحانیت شیعی ایران، دركل در جایگاه رهبر بی‌بدیل و بدون جایگزین انقلاب اسلامی ایران قرارگیرد.
۴) ویژگی دیگری نیز كه در روحانیت سنتی شیعی ایران وجود داشت و موجب شد این گروه علیرغم انقلابی‌نبودن اولیه خود، با روحانیون انقلابی همراه شده و یا حداقل مقاومت و كارشكنی نكنند، و در نتیجه روحانیت را به طور خاص نیز در راس حركت انقلابی مردم ایران قرار داد، وجود این تفكر در میان آنان بود كه چنانچه یك مرجع تقلید براساس نگرش خاص خود به حوزه اختیار و ولایت‌فقیه، اقدام به تصرف، صدور فرمان و یا عمل خاصی كند كه از تقوا و دینداری به دور نبوده و در چارچوب یكی از بینشهای فقهی قابل طبقه‌بندی باشد، این مراجع سنتی با آن مخالفت ننموده و مردم را به نافرمانی از آن نخوانند. این ویژگی كه هم‌اكنون نیز در میان فقهای سنتی محفوظ می‌باشد، موجب شد حضرت‌امام(ره) بی‌آنكه از ناحیه كلیت روحانیت و حوزه با مقاومت قابل‌توجهی روبرو شود، ابتكار عمل را به دست گرفته، حوزه و اجتماع، از جمله دانشگاهها و ادارات را یكپارچه علیه حكومت پهلوی به حركت درآورد و سكان راهنمایی آنان را در اختیار گیرد.
رهبران قیامهای عمومی، در هر انقلابی، مردم را به پیشینه‌های پذیرفته‌شده ذهنی آنان ارجاع داده و تعارض میان این پیشینه‌ها و واقعیات رژیم موجود را به آنها متذكر می‌گردند و از مردم می‌خواهند با برپاداشتن اعتراض و دستیازی به نهضت و انقلاب، وضع موجود را در جهت همسان‌ساختن آن با عقاید، اندیشه‌ها، ارزشها و حتی نظام اسطوره‌ای ذهنی اكثریت جامعه، تغییر دهند؛ به‌عنوان‌مثال، انقلاب كبیر فرانسه به تبع اندیشه‌ها و باورهای دموكراتیكی شكل گرفت كه دو‌سه‌قرن‌پیش‌ازآن توسط نویسندگان و متفكران اروپایی ابداع و تبلیغ شده بود. همین‌طور، انقلاب امریكا نیز از همین تفكرات تغذیه كرد؛ چون اكثر مردم امریكا، درواقع اروپایی بودند. البته انقلاب اكتبر روسیه كه توسط كمونیستها شكل گرفت، با دو انقلاب مذكور تفاوت دارد؛ چراكه انقلاب اكتبر درواقع بیشتر شبیه یك كودتا بود، چنان‌كه پس از سرنگونی تزار به كشتار بیش از چهل‌میلیون روسی انجامید. انقلاب اسلامی ایران اما تفاوت خاصی با همه این انقلابها داشت و آن این‌كه رهبران انقلاب، مردم را به حوزه‌های متنوعی ارجاع ‌دادند كه به حضور گسترده اقشار، گروهها و خرده نظامهای بسیار متعددی در عرصه انقلاب اسلامی منجر شد. مقاله حاضر درواقع بر آن است تا برخی از این حوزه‌های مورد رجوع و ارجاع رهبران و مردم را در انقلاب اسلامی ایران بازشناسد.
● حوزه‌های ارجاعی انقلاب اسلامی
الف ) حوزه فقه و شریعت:
پیش از دوران پهلوی، حكومتهای مختلف علی‌رغم تمامی كاستیها و مفسده‌انگیزی‌هایشان، معمولا با فقها روابط حسنه‌ای داشتند و دست آنها را تاحدودی در رتق‌وفتق امور مردم و اجرای سنتهای اسلامی و شیعی باز می‌گذاشتند؛ البته شاید هم مجبور بودند چنین كنند و به عبارتی فقها را به این شیوه تحمل می‌كردند. پس از آنكه زمینه‌های سكولاریستی به‌ویژه به تبع فعالیتهای بابیه، بهائیه و روشنفكری دین‌ستیز (دهری‌مسلك و مادی) و نیز بر اثر انقلاب مشروطه، اعدام شیخ‌فضل‌الله نوری و سرانجام انزوای روحانیت ایجاد شده و قوام یافت، رضاخان میرپنج طی كودتایی در راس قدرت قرارگرفت و درصدد برآمد روحانیت را سركوب كرده و شریعت را از صحنه جامعه و حكومت حذف و منزوی نماید؛ همان رویه‌ای كه پسرش محمدرضا نیز همان را ادامه داد. بنابراین رهبران انقلاب اسلامی، كه برخلاف حاكمان با مردم به لحاظ اندیشه مبتنی بر فقه و شریعت اشتراك داشتند و درواقع این تفكر را نیز خودشان در مردم شكل داده بودند، همواره مردم را به تناقض سیاستها و رفتار حكام پهلوی و شخص شاه با احكام نورانی اسلام و فقه شیعه متذكر می‌گردیدند و از آنها می‌خواستند به این وضع اعتراض كرده و تغییر این رویه را از حكومت خواستار شوند و چنانچه ترتیب اثر داده نشد، حكومت را سرنگون كنند. اعتراض به دو موضوع مباین با فقه شیعی در ماجرای لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، یعنی حق رای زنان و رسمیت‌یافتن سوگند به كتب آسمانی غیر از قرآن ــ كه اولی در آن زمان به فساد زنان و دومی به سیطره غیرمسلمانان می‌انجامید ــ از جمله مواردی بودند كه در این راستا محل تذكر قرارگرفتند. همچنین به عنوان یكی دیگر از این موارد، می‌توان به تاكید امام‌خمینی‌(ره) به وعاظ مبنی بر افشای این عمل رژیم پهلوی اشاره كرد كه به آنها اخطار كرده بود در سخنرانیهایتان در ماه محرم «نگویید اسلام در خطر است» بلكه توصیه می‌كردند وعاظ این پرسش انكاری را كه «آیا اگر ما نگوییم اسلام در خطر است، در خطر نیست؟!»، در سخنرانیهایشان تكرار و تلقین كنند. همچنین توجه خاص امام‌خمینی و یاران روحانی ایشان به ارجاع مردم به عنصر «امر به معروف» و «نهی از منكر» با هدف طرد حكومت پهلوی و ایجاد حكومت اسلامی، از جمله دیگر مصادیق این‌گونه ارجاعات به پیش‌زمینه‌های فكری مشترك میان رهبران انقلاب و مردم می‌باشد كه باعث شده بود مردم شاه را به اتهام زیرپاگذاشتن شریعت، «زندیق» بخوانند.
ب ) حوزه اخلاق:
هدف از بعثت پیامبر اسلام(ص)، به استناد حدیث مشهور نبوی، تمام‌كردن مكارم و فضائل اخلاقی بیان شده است. در قرآن‌كریم و احادیث شیعی نیز توجه و اهتمام فراوانی به اخلاق الهی شده است. این اهتمام، روحانیت شیعه را بر آن داشت تا همواره بیشتر در راستای تهذیب نفس خود و تربیت نفوس مردم بكوشند. حكومتها نیز از آنجا كه معمولا این حوزه را غیراجتماعی، غیرسیاسی و خنثی تلقی می‌كردند، نسبت به آن حساسیت كمتری از خود نشان می‌دادند و حتی گاه روحانیون را بر این اهتمام تحسین و ترغیب می‌كردند. ازاین‌رو، می‌توان به‌عنوان یك پیش‌زمینه مشترك كه بعدا در جریان انقلاب مورد استناد واقع شد، به‌همین تاثیر عمیقی اشاره كرد كه روحانیت شیعه در آن دوران در حوزه اخلاق اجتماعی برجای گذاشت؛ كه در حقیقت بیشترین و عمیقترین حوزه تاثیر روحانیت نیز به حساب می‌آید؛ چنان‌كه به‌عنوان نمونه، می‌توان به دروس اخلاق امام‌خمینی(ره) و دیگران در دوره پهلوی اشاره كرد. باتوجه به بی‌مایگی فرهنگی و ابتذال اخلاقی شاه و كارگزارانش و نیز فساد اخلاقی رایج در دانشگاهها، ادارات، رسانه‌ها و سایر مراكز دولتی و حتی خصوصی عصر پهلوی، به‌واقع یك امر ضروری هم شده بود كه روحانیون شیعه همواره مردم را به تعالیم اخلاقی اسلام ارجاع داده و متوجه تعارض وضع اخلاقی و سیاستهای مربوط در این عصر با تعالیم مذكور باشند؛ چنان‌كه اعتراضات حضرت‌امام‌خمینی(ره) و مرحوم آیت‌الله شهید سیدعبدالحسین دستغیب به جشنهای شیراز، درواقع براساس ضرورت بود كه صورت می‌گرفت. اهمیت مسائل اخلاقی در نزد حضرت امام، به اندازه‌ای بود كه ایشان حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همواره تاكید می‌كردند كه اگر همه انبیاء(ع) در یكجا جمع شوند، هیچ اختلافی میان آنان پیش نخواهد آمد، چراكه همه اختلافات درواقع از «نفس» ناشی می‌شود؛ و لذا به هنگام صحبت درباره «طاغوت» و از جمله در دوره حكومت بنی‌صدر، همواره تاكید داشتند كه «هی نگویید من، بگویید مكتب من!» این قبیل موارد، همگی اهمیت ارجاع ایشان به نظام اخلاقی اسلام برای تهذیب نفس در جریان انقلاب اسلامی و پس از پیروزی آن را نشان می‌دهد كه نقش بسیار مهمی در تحریك و هدایت مردم انقلابی داشت و هنوز هم می‌تواند داشته باشد.
ج ) حوزه روانشناختی:
این حوزه به شخصیت و انگیزشهای عالی انسانی مربوط می‌شود و به همین جهت نیز آن را با حوزه اخلاق (كه به یك نظام اخلاقی خاص نظر دارد) علیرغم نزدیكی و قرابت بسیار در یك طبق‌بندی قرار نمی‌دهیم. یكی از ویژگیهای رژیم شاه، تحقیر مردم و نادیده‌گرفتن یا پایمال‌كردن شخصیت و حقوق مردم بود. روحانیت و امام نیز از همین ویژگی بهره برده و مردم را به شخصیت و حقوق خود متوجه و علیه رژیم تحریك می‌نمودند. به‌عنوان‌‌مثال، حضرت امام (ره) در نطق خود علیه كاپیتولاسیون، پس از ذكر آیه استرجاع در ابتدای سخنرانی خود، به‌عنوان مهمترین نكته بیان داشتند كه شخصیت ایرانیان به‌قدری نادیده گرفته و تحقیر شده است كه اگر مثلا به یك سگ امریكایی آسیب برسانند، محاكمه می‌شوند، اما اگر امریكاییان شاه ایران یا یك مرجع تقلید را لگدكوب كنند، ایرانیان حق تعقیب قضایی و محاكمه و مجازات آنها را ندارند. ارجاع به تباین سیاستها و رفتارهای شاه و رژیمش با شخصیت متعالی انسانی ایرانیان، در تحریك علیه شاه و گسترش نفوذ و محبوبیت رهبران روحانی تاثیر فراوانی داشت.د) حوزه اقتصاد:
اصلاحات ارضی و اقتصادی رژیم پهلوی، اقتصاد ایران را تك‌محصولی و وابسته به نفت بار آورده بود و لذا كشاورزی ایران رو به نابودی رفت و شهرها پرجمعیت و روستاها ویران شدند. لازمه اصلاحات ارضی شاه، سلب حق مالكیت اراضی از مالكان بزرگ و ایجاد خرده‌مالكانی بود كه امكانات لازم را برای كشاورزی و بهره‌وری از زمین نداشتند و به‌زودی با مهاجرت نیروی كشاورزی به شهرها، آنان به كارگران ساده‌ای تبدیل شدند كه بالاجبار در حاشیه شهرها سكونت گزیده و به فقر و مسكنت دچار گردیدند. توجه به پیامها و مبارزات امام‌خمینی(ره) از سال۱۳۴۲ تا پیروزی انقلاب اسلامی، به‌خوبی معلوم می‌كند كه سیاست نادرست اقتصادی رژیم شاه، وابستگی او به سیاستهای امریكا، بازگذاشتن دست بهائیان، یهودیان و غیرمسلمانان برای تصرف در بیت‌المال مسلمین و نیز جهت‌گیری اقدامات رژیم در راستای فقیر و وابسته‌كردن مردم تا چه اندازه در میان مردم انعكاس سوء داشته است؛ چنان‌كه مردم در سال۱۳۴۴، حتی به تعطیل كردن اجباری روزهای جمعه از سوی دولت، كه با هدف رونق‌‌بخشیدن به كسب و كار سینماها و مراكز مشابه صورت می‌گرفت، با این توجیه كه این مركز در مالكیت عمال رژیم می‌باشد، اعتراض كردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، رژیم شاه به‌عنوان عامل اصلی مشكلات اقتصادی حكومت اسلامی قلمداد می‌شد و همچنان سیاستهای آن رژیم مورد ارجاع واقع می‌شد. نكته مهم این بود كه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در ارجاع به حوزه اقتصاد، به برهم‌خوردن توازن قبلی اقتصادی بین ایرانیان مسلمان و غیرمسلمان به زیان مسلمانها، و نیز میان ایران اسلامی وكشورهای غیراسلامی به نفع كشورهای غیرمسلمان و كافر توجه خاصی می‌شد و این را به‌حق، به‌عنوان عامل بسیار مهمی در سیطره كفار بر ایران و نفوذ آنها در سیاستگذاری حكام پهلوی قلمداد می‌نمودند. همچنین ارجاع به مكتب اقتصادی اسلام كه در كشف‌الاسرار و سایر آثار امام دیده می‌شود، باعث توجه به تباین اصولی این مكتب با مكاتب اقتصادی لیبرال و سوسیال و درنتیجه امید‌بستن به آن برای رسیدن به عدالت می‌شد.
هـ ) حوزه روابط بین‌الملل:
پس از جنگ جهانی دوم و به‌ویژه از ابتدای دهه۱۹۵۰، نظام بین‌المللی دوقطبی گردیده و كشورهای جهان، هركدام تابع ایالات‌متحده‌امریكا (غرب) یا اتحاد جماهیر شوروی (شرق) شدند. این وضعیت نه‌تنها به معنی هم‌پیمانی و همراهی با یكی از آن دو یا حتی لحاظ‌كردن منافع و سیاستهای آنها در سیاستها و رفتارهای حكام كشورهای دیگر بود، بلكه حكومتهای كشورهای جهان سوم (كشورهای پیرامون) به مثابه سایه بازیگران اصلی عرصه بین‌المللی عمل می‌كردند. این تسلیم و تذلّل محض رژیم پهلوی در مقابل امریكا ــ كه باتوجه به موقعیت ژئوپلیتیك خاص ایران، بسیار مهم بود ــ همواره مورد توجه و ارجاع امام‌خمینی(ره) و یارانش قرار می‌گرفت. از آنجاكه انقلاب اسلامی ایران براساس «حق الهی فقیه برای حكومت‌كردن» و «پیوند دین، معنویت و اخلاق با سیاست» شكل گرفته و تجربه می‌شد، لذا لازم بود همواره تاكید شود كه وابسته به هیچ‌یك از دو ابرقدرت مذكور نیست. به‌همین‌جهت، رهبریت روحانی انقلاب، مردم را به جایگاه مستقل و ناهمگون حكومت اسلامی در نظام بین‌المللی دوقطبی ارجاع می‌داد كه در شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» تبلور یافت، شعاری كه ریشه اصلی درگیریهای قدرتهای مسلط بر روابط بین‌الملل موجود در بیش از دو دهه پس از پیروزی انقلاب با حكومت اسلامی ایران بود؛ زیرا همه این قدرتها درخصوص دو اصل «غیرالهی‌بودن حق حكومت» و «دنیوی و غیردینی‌بودن سیاست» با یكدیگر اتفاق و اشتراك‌نظر داشتند. بااین‌وجود، باید گفت یكی از اصلی‌ترین ارجاعات رهبران انقلاب اسلامی كه در راستای تداوم، پیروزی و سالم‌ماندن انقلاب و حكومت نقش اساسی ایفا كرد، درواقع پایبندی به عكس این شعارها بود.
و) حوزه حقوق:
وقتی از «حقوق» صحبت می‌شود، درواقع دو طرف وارد بحث می‌شوند؛ طرفی كه «حق» دارد و طرفی كه «وظیفه» دارد؛ همچنین هركه «حق» دارد، متقابلا «وظیفه» هم دارد. در تعالیم اسلامی و شیعی، حقوق فراوانی برای پدر، مادر، همسر، فرزند، معلم، شاگرد، همسایه، برده و كنیز، دوست و سایر اشخاص و امور و اشیاء ذكر گردیده است كه برخی از آنها در نظام حقوقی رژیم پهلوی ــ به‌ویژه در حقوق مدنی ــ لحاظ شده و برخی نیز مورد بی‌توجهی قرار گرفته بود. از جمله مهمترین حقوقی كه در سیستم حقوقی رژیم طاغوت جایگاهی نداشت، حقوق و وظایف متقابل «والی» و «رعیت» (حاكمان و مردم) بود. البته حكومت پهلوی حتی اگر آن را می‌پذیرفت، از آنجا كه یك حكومت غاصب، جائر و ناحق تلقی می‌شد، باز هم از نظر فقهاء حقی بر مردم و رعایا نداشت. حضور پررنگ این نظر در تعالیم شیعه تا بدانجا است كه حتی مردم برای گرفتن حق خود از همدیگر، مجاز به مراجعه به محاكم قضایی چنین حكومتی نیستند. لذا این حوزه ــ نظر به شدت و تندی آن ــ پیش از پیروزی انقلاب اسلامی كمتر مورد ارجاع قرار می‌گرفت، جز در یك مورد كه «حق فقیه برای حكومت‌كردن» را اعلام ‌داشت و همین یك مورد، به‌عنوان اصلی‌ترین ادعای براندازانه حضرت‌امام‌خمینی(ره) در برابر رژیم پهلوی مورد استفاده قرار گرفت؛ چنان‌كه همواره، به‌ویژه در سالهای۱۳۵۷ــ۱۳۵۶، بر آن تاكید ‌شد و ایشان همه نخست‌وزیران شاه را علیرغم‌آن‌كه پیاپی عوض می‌شدند، انكار و رد كرده و غیرقانونی ‌دانستند و برهمین‌اساس امام(ره) در بهشت زهرا اعلام كرد: «من توی دهن این دولت [بختیار] می‌زنم، من به پشتیبانی ملت دولت تعیین می‌كنم» و حتی پیش از سقوط رژیم پهلوی، مهندس بازرگان را به سمت نخست‌وزیری منصوب كرد.
اما مجموعه حقوقی «حقوق بشر» كه حاوی حقوق دموكراتیك بشر براساس اومانیسم (انسان‌محوری) است، از آنجاكه با اصول اسلام ناسازگار می‌باشد، نه‌تنها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بلكه پس از آن هم از سوی رهبران انقلاب مورد ارجاع واقع نمی‌شد و صرفا در دهه اخیر، آن‌هم به صورت اقناعی، این ارجاع صورت پذیرفته و لذا همواره مورد مناقشه غربیها قرارگرفته است. بی‌تردید هرنوع اعمال محدودیت شرعی و نابرابری میان افراد، كه در تعالیم اسلام موارد آن یافت می‌شود، با حقوق دموكراتیك بشر ــ به شیوه‌ای كه در چارچوب موسوم به «حقوق بشر» غربی تدوین شده ــ ناسازگار و معارض است و ارجاع به این حقوق، به معنی نادیده‌گرفتن تعالیم عقیدتی و اخلاقی اسلام خواهد بود. البته به دلیل برحق‌دانستن ولایت‌فقیه، در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به حقوق و وظایف متقابل والیان و رعایا تاكید و ارجاع داده شده است كه طرح و تبیین ولایت مطلقه فقیه در جهت حل معضلات مردم (مثلا مساله مسكن) در همین راستا می‌باشد.
ز) حوزه تاریخ:
قرآن‌كریم به مناسبتهای گوناگون مردم را به سرگذشت اشخاص، اقوام یا دولتها اشاره و ارجاع می‌دهد تا بنیادی‌ترین آموزشهای عقیدتی، اخلاقی، اقتصادی و سیاسی را با موثرترین شیوه و به عمیق‌ترین شكل به‌انجام رساند؛ چنان‌كه در این كتاب مقدس، گاه حتی یك ماجرای واحد به صور مختلف بیان و تكرار می‌شود و ازاین‌میان، بیش‌ازهمه، می‌توان به ماجراهای مربوط به قوم بنی‌اسرائیل (حكایتهای مربوط به جمع) و نیز به داستان حضرت یوسف(ع) (حكایت مربوط به فرد) اشاره كرد. اغلب روحانیون پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به آموختن علوم جدید ــ حتی علوم انسانی ــ توجه زیادی نداشتند و بیشتر به آموزش ادبیات، فلسفه، فقه، حدیث، اخلاق و تاریخ می‌پرداختند و البته اصلی‌ترین پلهای ارتباط ذهنی و فكری آنها با مردم شیعه، همین فقه، حدیث، اخلاق و تاریخ بود و از این میان نیز، تاریخ جایگاه بسیار مهمی داشت. مقصود از تاریخ، در اینجا تاریخ صدر اسلام، تاریخ زندگی اهل‌بیت (ع) و نحوه تعامل آنها با حكومتها و مردم، گاه نیز تاریخ ایران و روم پیش از اسلام و همچنین تاریخ پیامبران می‌باشد. ازاین‌جهت به‌مرورزمان و در طی قرنها، نوعی بینش مشترك تاریخی ــ كه وجه عمده آن برای عبرت‌گرفتن یا ابراز همدردی بود ــ میان روحانیت شیعه و مردم پدید آمد كه در جریان انقلاب اسلامی مورد ارجاع رهبران انقلابی جهت تحریك و هدایت مردم علیه رژیم پهلوی قرار گرفت.
ارجاع به تاریخ، گاه برای استناد به سنت یا كتاب خدا جهت اثبات مشروعیت اعمال صورت می‌گرفت؛ به‌عنوان مثال، سكوت سیاسی و حركت علمی و فقهی مرحوم آیت‌الله‌حاج‌شیخ‌عبدالكریم یزدی(ره) در دوره رضاخان و مرحوم آیت‌الله‌حاج‌سیدحسین طباطبایی‌بروجردی(ره) در دوره محمدرضا پهلوی را به رفتار سیاسی و علمی امام‌محمدباقر(ع) و امام‌جعفرصادق(ع) در اواخر عصر اموی و اوائل عصر عباسی ارجاع می‌دادند كه ایجاد نهضت علمی و فقهی، جهل‌زدایی و تربیت هزاران شاگرد را كه موجب احیاء و تداوم حیات اندیشه اسلامی شد، بر قیام و نهضت سیاسی و نظامی ترجیح دادند؛ و یا همین‌طور، قیام امام‌خمینی(ره) را به قیام امام‌حسین‌(ع) ارجاع می‌دادند كه به فرموده خود آن حضرت(ع) برای امربه‌معروف‌ونهی‌ازمنكر و احیاء سنت نبوی و استواركردن دین خدا صورت گرفت و چنانچه تحقق نمی‌یافت، دین خدا نابود می‌شد و شاید امام(ره) نیز به همین‌خاطر بود كه تقیه را حرام اعلام كردند.
چنین ارجاعاتی برای اثبات مشروعیت رفتار سیاسی صورت می‌گرفت و بی‌آنكه به تفصیل چندانی نیاز باشد، موجب برانگیختن پیروان روحانیت می‌شد؛ چنان‌كه به‌عنوان‌مثال وقتی در توضیح علت قیام‌نكردن مرحوم آیت‌الله بروجردی(ره) و اعلام نهضت امام‌خمینی(ره) گفته می‌شد كه «آیت‌الله بروجردی، سیدحسنی و امام، سیدحسینی است»، بلافاصله در ذهن شنونده میان شخصیت امام‌خمینی(ره) و امام‌حسین(ع) پیوند و پْل زده می‌شد و او را تحریك می‌كرد كه به همان‌گونه درباره قیام امام(ره) بیندیشد و همدردی كند كه درباره وقایع سال۶۱ ــ۶۰‌هجری از مدینه تا كربلا می‌اندیشید و همدردی می‌كرد. ارجاع وقایع پانزدهم خرداد به عاشورا نیز همین خصوصیت را داشت. كماآنكه پس از پیروزی انقلاب، ارجاع جبهه‌های جنگ تحمیلی به كربلا نیز بسیار برانگیزنده بود (شعار معروف «ندای هل من ناصر حسینی ــ لبیك یا خمینی!» یكی از همین ارجاعات بود). ارجاع شخصیت شاه، و بعدا صدام، به یزیدبن معاویه نیز همین‌گونه بود. گاه ارجاعات مذكور حتی از تاریخ اسلام نیز فراتر می‌رفت؛ به‌عنوان‌مثال، زمانی‌كه شاه ادعا كرد وقایع تبریز (در سال۱۳۵۶) را عده‌ای ماركسیست اسلامی(!) ــ كه از آن سوی مرز (از شوروی) آمده‌اند ــ به پا كرده‌اند، این موضع‌گیری شاه فورا به موضع‌گیری فرعون علیه حضرت‌موسی‌(ع) ارجاع داده شد كه عوام‌فریبانه گفته بود: «مرا واگذارید تا موسی را بكشم و او هم خدایش را (به حمایت از خود) بخواند، همانا من می‌ترسم كه او دینتان را دگرگون سازد یااینكه فساد را در زمین آشكاركند!» (غافر/آیه۲۶) همین‌طور تبعید حضرت امام‌خمینی(ره) از ایران، به‌راحتی به خروج حضرت‌موسی(ع) از مصر یا پیامبراسلام(ص) از مكه به خاطر ترس از كشته‌شدن و ناتمام‌ماندن ابلاغ رسالت الهی ارجاع داده می‌شد و البته با ارجاع به بازگشت پیروزمندانه آن دو پیامبر اولوالعزم به مصر و مكه و سپس غلبه بر فرعون و بت‌پرستان، آتش شوق و امید به بازگشت و غلبه امام‌خمینی(ره) نیز در دلهای پیروانش شعله‌ور می‌شد. به‌همین‌ترتیب، روحانیون از آسانترین و موثرترین نوع ارجاعات بهره می‌بردند و همواره میان وقایع و شخصیتهای هر مرحله از انقلاب اسلامی با وقایع و شخصیتهای تاریخ اسلام و تاریخ پیامبران نوعی تناظر یافته و پل می‌زدند. این ارجاعات به جای برنامه‌ریزی حزبی و تئوریزه‌كردن مراحل مبارزه، به كار می‌رفت و حتی از آن موثرتر بود؛ زیرا علاوه بر آن‌كه دشواری درك مطالب تئوریك و پیچیده از سوی عامه مردم را به‌راحتی مرتفع می‌ساخت، این تناظر و ارجاع برای بسیاری از تحصیلكردگان دانشگاهی نیز به‌قدركافی وجهه داشت كه آنان را به همراهی با انقلاب و امام برانگیزد. البته این فقدان طرح و فقر برنامه‌ریزی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی موجب ایجاد برخی گرفتاریها شد ــ كه خود مقاله دیگری می‌طلبد ــ اما تا آنجا كه به قبل از انقلاب مربوط می‌شود، باید گفت كه این ارجاعات تاریخی بدون‌تردید از مهمترین ابزارهای تداوم و تشدید انقلاب اسلامی و پیروزی آن بوده است.ج ) حوزه عقیده و آرمان:
عقاید شیعی، با آرمانهایش، به‌ویژه با آرمان سیطره نهایی عدل مطلق كه با عقیده به امام‌دوازدهم(عج) و ظهور، قیام و حكومت ایشان، پیوندی ناگسستنی یافته است. براین اساس، یكی از حوزه‌های مهمی نیز كه در انقلاب اسلامی به آن ارجاع داده می‌شد، حوزه عقیده و آرمان بود. در ایران انقلابی، شاه را «طاغوت» و رژیمش را «طاغوتی» می‌گفتند. «طاغوت» واژه‌ای مهم در عقاید توحیدی به حساب می‌آید و به معنی شخص طغیانگری است كه به جای خدا از او اطاعت می‌شود. به‌این‌ترتیب، پیروی از امام‌خمینی(ره) و انقلابی‌گری، به توحید و پیروی از خدا و رسولش(ص) ارجاع داده شده و بین آنها ملازمه ایجاد می‌شد.
همچنین اصل ولایت‌فقیه كه به سلسله ولایت از خدا تا به امام‌معصوم(ع) ارجاع داده می‌شد، مبنای انقلاب اسلامی بود. ضرورت تشكیل حكومت اسلامی به فراهم‌كردن زمینه‌های عبودیت و بندگی خدا در جامعه ارجاع داده می‌شد. از آنجا كه هر ولی‌فقیه، نایب عام امام مهدی (دوازدهمین و آخرین امام معصوم كه مردم پیوند معنوی حضرت امام‌خمینی را با ایشان بسیار نیرومند می‌دانستند) تلقی می‌شد و انقلاب اسلامی نیز توسط فقهاء و مراجع هدایت و رهبری می‌شد، بنابراین روحانیون می‌توانستند علاوه بر حكومت عادلانه و الهی پیامبراسلام(ص) و امیرالمومنین(ع) ــ كه در كنار حكم و حدود و شریعت خدا، از شخصیت و حقوق انسانها نیز حفاظت، حراست و دفاع می‌فرمودند ــ آرمانهای انقلاب اسلامی را به آرمانهای مهدویت ارجاع داده و آن را مقدمه ظهور و قیام امام‌مهدی(عج) و آماده‌سازی شرایط برای یاری به ایشان در هنگام ظهور بدانند. بنابراین در حوزه عقیده، همواره به توحید، نبوت و امامت و در گستره آرمان، به مهمترین و شیرین‌ترین آرمان، یعنی به تحقق عدالت و نیز سیطره دین خدا بر زمین و همچنین به تحقق ولایت و نیز به نابودی كفار و طاغوتها و قدرتهای فاسد دنیوی ارجاع داده می‌شد. یكی از روایاتی كه در این زمینه به آن استناد می‌شد، این روایت از امام‌موسی‌كاظم(ع) بود كه فرمودند: «مردی از قم، مردم را به سوی خدا دعوت می‌كند، افرادی گرد او جمع می‌‌شوند كه قلبهایشان همچون پاره‌های آهن ستبر است، بادهای تندحوادث آنان را نمی‌لغزاند، از جنگ خسته نشده و نمی‌ترسند، اعتماد آنان برخداست و سرانجام كار از آن پرهیزكاران است.» همچنین این روایت كه از حضرت امام‌محمدباقر(ع) در بحارالانوار علامه مجلسی(ره) و الملاحم و الفتن سیدبن‌طاووس(ره) آمده است مورد استناد قرار می‌گرفت: «گوئیا می‌بینم گروهی از مشرق‌زمین خروج می‌نمایند و طالب حق‌اند، اما آنها را اجابت نمی‌كنند. مجددا بر خواسته‌هایشان تاكید دارند، اما مخالفان نمی‌پذیرند. وقتی چنین وضعی را مشاهده می‌كنند، شمشیرها را به دوش كشیده در مقابل دشمن می‌ایستند و اینجا است كه پاسخ مثبت می‌گیرند. اما این‌بار، خودشان نمی‌پذیرند تااین‌كه همگی قیام می‌كنند . . . و درفشِ هدایت را جز به دست توانای صاحب شما (حضرت مهدی (عج) به كسی دیگر نمی‌سپارند. كشته‌های آنان شهید محسوب می‌شوند. اگر من آن زمان را درك می‌كردم، خویشتن را برای یاری صاحب این امر نگه می‌داشتم.» معمولا مراحلی كه در این روایت نقل شده، با مراحل مختلف انقلاب اسلامی، یعنی به‌ترتیب با نهضت سالهای‌۱۳۴۳ــ۱۳۴۰، دوره انقلاب در سالهای۱۳۵۷ــ۱۳۵۶ و در مرحله آخر با مقطع پیروزی انقلاب از سال۱۳۵۷و پس از آن تطبیق می‌شد.
● مباحث پیرامونی درخصوص ارجاعات انقلاب
الف ) تقابل سكولاریزم با مقدسات مورد ارجاع رهبران انقلاب اسلامی:
یكی از اساسی‌ترین و راهبردی‌ترین اهداف كشورهای غربی در دو قرن اخیر‌، این بوده و هست كه جوامع و كشورهای پیرامون را هرچه‌بیشتر با خود همگون‌ كنند. تحولات جوامع غربی از قرن شانزدهم تاكنون همواره در جهت سكولاریزم و دنیوی‌شدنِ همه‌چیز پیش‌رفته است؛ یعنی در فرهنگ نوین غربی، شیء و امرِ «مقدس» كه جنبه غیرمادی داشته باشد، جایگاهی ندارد؛ هرچند شاید این جوامع هنوز به برخی مقدسات در عمل پایبند هم باشند. اصلی‌ترین نهادهایی كه در غرب، از سكولارماندن آنها با وسواس مراقبت می‌شود، نهاد آموزش، حقوق، اقتصاد و به‌ویژه سیاست و قدرت می‌باشد.
جریان سكولاریزم در ایران، با پیدایش بابیه و بهائیه و پس از آن روشنفكری غیردینی، آغاز شد؛ در مشروطیت مداخله و آن را مصادره كرد؛ توسط رضاخان نهادهای مذكور را در اختیار گرفت و در زمان محمدرضا پهلوی فراگیر شد. این جهانی‌سازی سكولاریزم، درواقع نقطه بنیادین استعمار نوین بود. اما انقلاب اسلامی ایران، درواقع حركتی در جهت عكس این جریان بود؛ یعنی تصور مردم ما از انقلاب، از همان آغاز، آن بود كه «انفجار نور» و «مُطلَع فجر» است و به «جهانی‌سازی، فراگیركردن، دینداری و معنویت» منتهی خواهد شد. در ملاحظه ارجاعات انقلاب اسلامی ایران‌، آشكار می‌گردد كه این ارجاعات همگی به امور، اشیاء و اشخاص «مقدس» و یا «ضدمقدس» معطوفند. شهداء این انقلاب به امام‌حسین‌(ع) و یاران شهیدش، جانبازانش به حضرت‌ ابوالفضل‌عباس(ع)(جانبازكربلا)، اسرایش به امام‌سجاد(ع) و كاروان اسرای كربلا، سیاست ضدصهیونیستی آن به ستیز امیرالمومنین(ع) با یهودیان قلعه خیبر، منافقان و مخالفان باطن‌پوش ظاهر‌الصلاح انقلاب به منافقان عصر پیامبراسلام(ص)، مخالفان خشك‌اندیش و جامدالفكر به خوارج عصر امام‌علی‌(ع) و خلاصه هرچیزی از آن، به یك چیز متناظر تاریخ عصر پیامبر(ص) و ائمه‌اطهار(ع) معطوف می‌گردید.
باید توجه كرد كه یكی از ویژگیهای تفكر شیعه، ارتباط طولی آن با اشیاء، اشخاص و امور می‌باشد؛ یعنی شیعیان تحت تعلیم قرآن مجید و سنت طاهره، وظیفه خود می‌دانند نسبت به هر چیز یا شخص یا جریان بدی در طول تاریخ ــ از حضرت‌آدم(ع) تاكنون و تا آینده دور ــ «برائت» (بیزاری و جدایی) و نسبت به هر چیز یا شخص یا جریان و امور خوب در طول تاریخ جوامع بشری و آینده‌اش، «ولایت» (تولی، دوستی و پیوند) داشته باشند و اعتقاد دارند كه سرنوشت آیندگان و گذشتگان براساس «رضا» (خشنودی) و «سخط» (ناخشنودی) بوده و اعمال ایشان با هم پیوند خورده و مشترك و یكسان می‌شود. به‌همین‌جهت، ارجاعات انقلاب اسلامی، آنها را به‌راحتی به حركت درآورده و به خروش و خیزش وامی‌داشت. این مساله درواقع از رموز ناكامی دشمنان انقلاب اسلامی در فروپاشی نظام منبعث از آن (جمهوری اسلامی ایران) به شمار می‌آید و لذا نسل جدید و نسلهای آینده هرچه كمتر اسلامی بیندیشند و از اسلام و تاریخ اسلام و شیعه آگاهی كمتری داشته باشند و با نسلهای گذشته و به‌ویژه با روحانیت و حوزه ارتباط اندكی یابند، دشمنان غربی به هدف خود نزدیكتر و در رسیدن به مقصودشان كامرواتر خواهند بود؛ درحقیقت، اگر آنها بتوانند در این نسل یا نسلهای آینده تفكری سكولاریستی ایجاد كنند، انقلاب اسلامی ایران به ركود و مرگ خواهد رسید. به‌همین‌دلیل باید فعالیت آموزشی و پرورشی و تولید فكری و فرهنگی شیعیان آگاه و به‌ویژه اساتید حوزوی هرچه‌بیشتر، عمیقتر و قویتر باشد و به‌خصوص به كربلا و عاشورا بیشتر توجه شود؛ زیرا ادامه حیات این انقلاب و نظام، بلكه حیات تشیع و اسلام به آن وابسته است. بیهوده نیست كه امام‌علی(ع) و امام‌حسین(ع) هر دو «خونِ خدا» خوانده می‌شوند؛ زیرا مایه تداوم زندگی معنوی مسلمانان ــ بلكه جوامع بشری ــ و احیاء اسلام شده‌اند كه قرار است بر همه زمین حكمفرما شود. آیا هرگز اندیشیده‌اید كه چرا در هر مناسبتی از جمله در اول ماه رجب و نیمه آن، نیمه ماه شعبان، شبهای قدر (ماه رمضان)، عید فطر، روز عرفه، شب و روز عید قربان، روز عاشورا (دهم محرم)، روز اربعین (بیستم ماه صفر) و روز مباهله (بیست‌وچهارم ذیقعده) و روز نزول سوره دهر (بیست‌وپنجم ذیقعده) و روز ولادت ایشان (سوم ماه شعبان) و هر شب جمعه، بلكه بنا به فرمایش امام‌صادق(ع) در هر وقت و هر زمانی، زیارت امام‌حسین(‌ع) از بهترین مستحبات است؟ این كه در برخی از زیارات، از جمله زیارات عرفه از خداوند می‌خواهیم كه ما را در دنیا و آخرت در كنار امام‌حسین‌(ع) و یاران پاكش قرار دهد، مفهومی جز این ارتباط طولی شیعیان و نحوه تفكر تاریخی و عقیدتی ایشان ندارد. همین پیوند یا درآمیختگی عقاید، ارزشها، احساسات مذهبی و اطلاعات تاریخی شیعه، مهمترین عامل ارجاعات انقلاب اسلامی و توفیق آن می‌باشد. به‌همین‌جهت، این انقلاب و نظام نه‌فقط به روحانیان انقلابی، بلكه به همه روحانیان، مبلغان، معلمان، مربیان، اولیاء و تك‌‌تك افرادی وابسته است كه گامی كوچك یا بزرگ در راه تقویت، تعمیق و یا ترویج آن اطلاعات، احساسات، ارزشها و عقاید برمی‌دارند یا برای وحدت كلمه مسلمانان و شیعیان می‌كوشند تا آنها به جای توجه به آن منابع، به «خویشتن» (نفس) اهتمام نكرده و تعصب نورزند.
ب ) توجه رهبری انقلاب اسلامی به پذیرندگان (مخاطبان) ارجاعات:
یكی از اولین شروط موفقیت هر انقلابی، تشخیص و تصمیم و عمل صحیح رهبری آن در ارتباط با مخاطبانش می‌باشد. در بسیاری از انقلابها، اتباع كشور انقلابی از ابتدا به دوگروه طرفدار رژیم و طرفدار انقلاب تقسیم می‌شوند (بی‌طرفها به‌مرور به یكی از دو طرف می‌پیوندند و یا همچنان بی‌طرف می‌مانند كه این به معنای پذیرش هر نوع «تقدیر» و سرنوشت یا پیشامد از سوی آنان می‌باشد.) و از طریق «شكافت»، نیروی انقلابی و شورش و نزاع داخلی برای تغییر وضع موجود، پدید می‌آید و رهبری انقلاب از آن نیرو بهره می‌برد. پدیده شگفت و متعالی در انقلاب اسلامی ایران، آن بود كه امام‌خمینی(ره) این نیرو را از طریق «گداخت» همه اقشار و نهادها و سازمانها ــ جز سازمانهای كاملا وابسته به رژیم و شریك جنایاتش (مثل ساواك) ــ پدید آورد و مورد استفاده قرار داد. از مهمترین وجوه این استراتژی، می‌توان به نحوه برخورد ایشان با ارتش، نیروهای ملی‌گرا و نیز اهل سنت و حتی كمونیستها (پیش از پیروزی انقلاب اسلامی) اشاره كرد. ایشان بدواً مردم را به دو گروه طرفدار و مخالف انقلاب اسلامی تقسیم نكردند؛ زیرا هدف ایشان در اصل انجام وظیفه و تكلیف الهی امربه‌معروف و نهی‌ازمنكر بود و نه خودِ انقلاب. در این بحث، یك مقوله فیزیكی، یعنی روشهای تولید انرژی هسته‌ای (شكافت هسته‌ای و گداخت هسته‌ای) الهام بخش ماست. در انقلابهای بزرگی چون انقلاب فرانسه و روسیه، آیین نفرت و خشونت تبلیغ می‌شد، اما در انقلاب اسلامی ایران كیش مهر، محبت و وحدت توصیه و عمل می‌شد (تنها استثنائی كه به نظر نگارنده می‌رسد، مبارزه ضداستعماری مهاتما گاندی در شبه‌قاره‌هند است). گلهای میخكی كه مردم انقلابی بر سر لوله‌های تفنگ ارتش شاه می‌زدند، درواقع عمل به این الگو بود. بی‌تردید امام‌خمینی(ره) در این شیوه رهبری، به پیامبر اسلام(ص) اقتدا می‌نمود كه در بحبوحه جراحات و صدمات در جنگ اُحْد دعا فرموده بود: «اللهم اهد قومی فانهم لایعلمون.» همچنین امام‌خمینی(ره) حتی راه را بر نخست‌وزیران و وزرای رژیم شاه جهت پیوستن به انقلاب نبست و تنها شرط ایشان استعفای آنها از مقام رسمی خود در دولتی بود كه از نظر فقهی و قانونی (قانون‌اساسی مشروطه) مشروعیت نداشت. نمونه دیگر این روش ایشان را در انتخاب اعضای دولت موقت و نیز برخی از اعضای شورای انقلاب می‌توان مشاهده كرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز بااینكه ایشان به این شیوه رهبری كردن پای‌بند بودند، ولی هرگاه شخص یا گروهی با اصول اساسی انقلاب و جمهوری اسلامی درگیر شده و درصدد استحاله یا براندازی آن برمی‌آمد، در نهایت ایشان مجبور به تغییر روش و طرد، تنبیه و یا حتی سركوب آنها می‌شد كه نمونه‌ آن را در مورد احزاب كمونیستی، فدائیان، كومله، دموكرات، توده و نیز حزب خلق مسلمان، مجاهدین خلق و یا اشخاصی چون قطب‌زاده و بنی‌صدر می‌توان مشاهده كرد. بنابراین پس از پیروزی انقلاب هم اصل بر شیوه گداخت بود و شیوه شكافت در موارد حاد و استثناء به كار گرفته می‌شد.
امام‌خمینی(ره) در ارائه طریق و رهنمود یا تحریك به انقلاب، ذائقه مخاطبان و پذیرش آنها را مورد نظر داشته و رعایت می‌نمود. مثلا ارتشیان و كارمندان سازمانهای مرفه نظیر شركت نفت و رادیو و تلویزیون را بیشتر به حوزه روانشناختی (شخصیت و هویت ایشان) ارجاع می‌دادند و طبقات فقیر شهری و روستایی را به حوزه اقتصاد، تحصیلكرده‌های لیبرال مخالف رژیم استبدادی را به حوزه حقوق (مشروعیت سیاسی و مشاركت) و روابط بین‌الملل (استعمار و امپریالیسم در مقابل استقلال و آزادی)، متدینین تحصیلكرده حوزه و دانشگاه را به فقه و شریعت و عامه متدینین را به حوزه تاریخ (اعم از سنت نبوی، سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام، تاریخ خلفاء، تاریخ شاهنشاهی ایران طی بیست‌وپنج قرن و نهضتهای معاصر در ایران) و نیز به آرمانها ارجاع می‌دادند و خلاصه با هر گروهی به زبان خودشان سخن می‌گفتند. پرواضح است كه این شیوه پیامبران(ع) و به‌ویژه شیوه خاتم و سید ایشان(ص) بوده است.همچنین نباید از نظر دور داشت كه طبق نظریه سیاسی اهل سنت، شاه «ولی امر» و واجب‌الاتباع تلقی می‌شد و لذا از نظر آنها هیچ‌گونه خدشه‌ای بر مشروعیت سیاسی او وارد نبود و به همین جهت هم به‌عنوان مخاطبان امام(ره)، به این مساله قابل ارجاع نبودند. همچنین آنها فقط دركتاب خدا و سنت نبوی (با منابعی متفاوت) با شیعه مشتركند؛ لذا كمتر به حوزه تاریخ، عقیده و آرمان موردنظر رهبران انقلاب ارجاع داده می‌شدند. به‌علاوه از آنجا‌كه مناطق سنی‌نشین ــ اعم از شرق خراسان، بلوچستان، هرمزگان، خوزستان، كردستان و گنبد ــ معمولا از نقاط دیگر فقیرتر و عقب‌‌نگه‌داشته‌شده‌تر بودند (كه البته پس از پیروزی انقلاب و به‌ویژه پس از پایان جنگ تحمیلی، تلاش فراوانی برای رفع این محرومیت شده است)، لذا این مناطق قابل ارجاع به حوزه‌هایی كه نیاز به اطلاعات نسبتا پیچیده‌ای چون حقوق و روابط بین‌المللی داشت، نبودند بلكه به‌راحتی به حوزه اقتصاد ارجاع داده می‌شدند. البته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان انقلاب از همین زمینه بهره‌برداری كرده و مردم این مناطق را به شورش علیه جمهوری اسلامی واداشتند؛ كه درواقع پیش‌درآمدی بر جنگ تحمیلی بود. بدون تردید، هرچه از طریق رسانه‌ها و وسایل ارتباط‌جمعی، كتب درسی و نظام آموزشی، قوانین، زبان و . . . در جهت ایجاد پیوند و همسطح‌سازی و همگون‌سازی و امتزاج این مناطق و اجتماعات با فرهنگ و اقتصاد مركزی و رسمی كشور كوشیده شود، ارتباط میان رهبران انقلاب و حكومت ایران با جوامع سنّی آسانتر خواهد شد. علیرغم‌این‌كه همین مشكل در مورد اقلیتهای دینی (زردشتی، یهودی و مسیحی) ایران به‌شكل‌حادتری (زبان، دین، تاریخ و حتی اقتصاد) وجود داشت، اما آنها در زمان رژیم پهلوی به‌قدری مرفه بودند كه قابل ارجاع به حوزه‌های مؤثر روانشناختی، حقوق، روابط بین‌الملل و حتی آرمانهای مشترك بین‌الادیان و انسانی نبودند بلكه جنگ و تااندازه‌ای‌نیز ترس مداوم از همسوتلقی‌شدن با دشمنان خارجی (مسیحی و یهودی)یِ نظام، در نزدیكی و پیوند آنها با جمهوری اسلامی ایران موثر واقع شد.
ج ــ تخریب منابع مورد ارجاع از طریق تهاجم فرهنگی داخلی و خارجی:
بی‌آنكه تمامی تلاشهای انجام‌شده قابل طبقه‌بندی در مفهوم «تهاجم فرهنگی» را ارادی و عمدی بدانیم، باتوجه به مضمون و نتیجه اقدامات مخالفان خارجی (اشخاص، گروهها یا دولتها) و نیز داخلی در دهه اخیر، می‌توان فهرستی از تخریب منابع مذكور فراهم كرد:
۱) تقلیل و تنزل مفهوم و موقعیت «خدا» و «شریعت» در ذهن مردم، به‌نحوی‌كه حضور خدا در زندگی انسان به تجربه فردی محدود شود و شریعت به امری حداقلی مبدل گردد كه اداره امور دنیوی به عهده آن نبوده و صرفا حاوی برخی از رهنمودها در این زمینه باشد. درواقع تصویر جامع‌الاطرافی اسلام مخدوش می‌گردد و این دین به‌گونه‌ای معرفی می‌شود كه بتوانند آن را به سطحی تقلیل دهند كه حكومت و تدبیر امور را به «تعقل آزاد» بشر بسپارد.
۲) انكار وجه حكومتی پیامبراسلام(ص) با طرح این ادعا كه ایشان حكومت نمی‌كرد؛ یا انكار «حق الهی» ایشان برای حكومت‌كردن و ترویج این‌ تفكر كه حكومت‌كردن، حق همه بر خودشان است كه آن‌ را به‌ طرقی از قبیل قرارداد، رای‌دادن، تمكین به حاكم خاص، شورش و یا حتی به صورت اعتراض‌نكردن، به یك فرد یا گروه تفویض می‌كنند.
۳) انكار وجه ناپسند و غیرمشروع ماجرای سقیفه و ایجاد تصویری مطلوبتر و امروزی از نحوه دخالت ابوبكر و عمر و عایشه در سیاست، به‌گونه‌ای كه در مقوله مشروعیت سیاسی، تاریخچه وقایعی كه این سه شخصیت در آنها نقش اساسی داشتند، قابلیت ارجاع و عبرت‌آموزی را از دست بدهد. «مشاركت سیاسی» و «بشری و غیرالهی‌بودن حق حكومت» و «حق برابر زنان با مردان» آموزه‌های اساسی این‌گونه تلاشها به شمار می‌آید.
۴) توجیه سرمایه‌داری و مظاهر آن و نیز تخریب پتانسیل مرجع واقع‌شدن وقایع تاریخی مربوط به نخستین ثروت‌اندوزان پس از عصر نبوی، به‌ویژه عثمان و طلحه و زبیر در حوزه اقتصادی.
۵ ) ایجاد تصویر غیرمعصوم و نامقدس از پیامبراسلام(ص) و امیرالمومنین(ع) و سایر ائمه‌اطهار(ع) برای تخریب مرجعیت سنت نبوی و سیره ائمه‌معصوم.
۶ ) ایجاد تصور پلورالیستی و به‌شدت تسامح‌آمیز از نحوه برخورد پیامبراسلام(ص) و امیرالمومنین(ع) با مخالفان فكری (منحرفان و مرتدان).
۷) سعی در پوشاندن وقایع مربوط به معاویه، یزید، بنی‌امیه و كربلا و عاشورا، با طرح نظریات، معادلات و بازیهای سیاسی و نیز خشونت‌آمیزخواندن عمل امام‌حسین(ع) و یاران پاكش.
۸ ) تخریب مرجعیت فقه شیعه به‌وسیله انكار یا تشكیك در احكام فقهی (مثلا تشكیك در دیه نابرابر زن و مرد، یا حقوق مربوط به زنان و كودكان و اهل كتاب و یا نحوه برخورد و روابط مومنان با كفار و . . .).
۹) تخریب تصور آرمانگرایانه شیعه و سنی از آینده جهان و ظهور منجی، و تبلیغ ضرورت شركت در جریان جهانی‌شدن كه به منزله پذیرش جهانی با رهبریت و آمر‏یت ایالات‌متحده‌امریكا و نیز پذیرش نظام سیاسی و اقتصادی لیبرال دموكرات می‌باشد.
۱۰) تخریب تصویر تاریخی ایرانیان از وقایع و حقایق دو قرن اخیر و نفی یا كاهش مسئولیت و سبك‌كردن بار گناهان استعمارگران و متوجه‌كردن اتهامات به خودِ ایرانیان (ما چگونه ما شدیم؟!) و نیز انكار نقش علمای دین در نهضتهای ضداستبدادی و ضداستعماری دوران قاجار و پهلوی.
۱۱) تخریب وجهه علماء و متدینین شیعی مخالف فساد، استبداد و استعمار، كه باعث فقر گروه مرجع برای انقلابیگری شیعیان می‌شود.
۱۲) تخریب وجهه انقلابیون دینی به اتهام مطلق‌گرایی یكجانبه، محدودنگری، عدم تعادل، كج‌اندیشی، كین‌ورزی و بیزاری، مخالف‌ستیزی، خشونت‌گرایی و توجیه خشونت، خشك‌اندیشی (جزمیت) و . . . و متقابلا تبلیغ واژه‌های زیبایی چون تساهل، تسامح، تحمل مخالفان، مدارا، حقانیت موازی تفاسیر مختلف، انبساط و انقباض فهم دینی، گسترش تجربه نبوی، ضرورت مدیریت علمی، انعطاف‌پذیری، مشروعیت از طریق دموكراسی و مشاركت سیاسی، حقوق برابر (به معنای انكار امكان قرارگرفتن افراد در طول یكدیگر) و . . . كه موجب اخلال در سازوكار اندیشه انقلابی شیعه می‌شود.
در بیشتر مواردی كه ذكر شد، به افكاری برمی‌خوریم كه اشخاص، آراء، گزاره‌ها و آموزه‌هایی كه به یك جریان بزرگ سكولاریستی منتسب هستند تقدیس می‌شوند و این جریان همانا جوامع و حكومتهای سكولار غربی و پرورش‌یافتگان ایرانی آنان هستند. این جریان كه از ابزارهای موثری چون كرسیهای درسی دانشگاهها، كنفرانسها و همایشهای دولتی و غیردولتی، امكانات نشر كتاب دولتی و غیردولتی، روزنامه‌ها و مجلات دولتی و غیردولتی، ماهواره، سی‌دی، ویدئو، سینما، تئاتر و . . . بهره می‌برد، متاسفانه از حمایت بخشی از رجال سیاسی نیز برخورداری یافته است. اما مهمترین نهادها و عناصری را كه فعلا در كندی و ناكامی این جریان موثرند، می‌توان چنین برشمرد: حوزه علمی روحانی (فقهی) شیعه و نهاد مرجعیت و رهبری، نهاد آموزشی عمومی پیش از دانشگاه، نهاد خانواده و الگوهای موجود در آن، وعاظ و گروههای مختلف مذهبی فعال در میان عامه مردم، بخش مهمی از بازاریان، بخشی از صدا و سیمای دولتی، برخی از مطبوعات و ناشران و بالاخره بخشی از دانشگاه.
همانطور كه پیشتر نیز گفته شد، ادامه حیات انقلاب و حكومت اسلامی ایران، به حفظ آن حوزه‌های مورد ارجاع بستگی تام و تمامی دارد و یكی از مهمترین عوامل كامیابی یا ناكامی آن جریان سكولاریستی داخلی و پیرامونی، خرابی یا بهبود وضع اقتصادی و معیشت عامه مردم می‌باشد.
ارجاعات انقلاب اسلامی، مقوله‌ای است كه گذشته، حال و آینده جامعه ما را به هم می‌پیوندد و به اندازه‌ای از اهمیت حفظ و صیانت برخوردار است كه باید سرمایه‌گذاریها، فداكاریها و تلاشهای فراوان و بزرگی در این راستا صورت پذیرد.
● نتیجه
آیین مبین اسلام شیعی كه قابلیت خود را در انقلاب اسلامی نشان داد، ثابت كرد كه جمله نورانی «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» (اسلام برتری می‌یابد و بر آن برتری یافته نمی‌شود) صحیح است. جامع‌الاطراف‌بودنِ این دین الهی باعث شد رهبران انقلاب اسلامی ایران بتوانند مخاطبان خود را به حوزه‌های مختلف ارجاع داده و آنان را به تغییر وضع موجود برانگیزند. در این مقاله برخی از این حوزه‌ها عنوان گردید و نتیجه‌ بحث را چنین می‌توان جمع‌بندی كرد كه: هرچه حوزه‌های مورد ارجاع در انقلاب متنوع‌تر و پرطرفدارتر باشد و هرچه آگاهیهای مشترك مردم از آنها بیشتر باشد و هرچه رهبران در اعتقاد و احاطه به این آگاهیها با مردم بیشتر مشترك بوده و آن را بیشتر تعلیم داده و تبلیغ كنند و در بیان آن صادقتر باشند، مردم نیز بیشتر به این ارجاعات تن داده و با رهبران انقلاب همراه خواهند شد. تنوع حوزه‌های ارجاعی باعث می‌شود اقشار و گروههایی كه از نظر وضعیت اقتصادی و همچنین به لحاظ نقش و پایگاه اجتماعی و یا نحوه تفكر و وضع فرهنگی، با یكدیگر تفاوت بسیار دارند، همگی یكپارچه به انقلاب بپیوندند، واقعیتی كه در تجربه انقلاب اسلامی ایران رخ داد و عملا تئوریهای كمونیسم را درهم شكست.
نكته حائز اهمیت در این مقاله آن است كه آگاهیها، باورها، ارزشها و ارجاعات مشترك در ایران دوران انقلاب، به مثابه بخشی از ریشه‌های انقلاب اسلامی و نیز به‌عنوان بخشی از شیوه‌های مبارزه رهبران انقلاب اسلامی قابل بررسی می‌باشد.
مصطفی امه‌طلب
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید