یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا
بانوی بانوان
صدای گام های محرم در کوچه های سرد و نمناک تاریخ پیچیده است!
نمی شنوی
هل ناصر من ینصرنی
صدای شیهه اسبان ناشکیب
موی برتن سواران بی رحم ساعت راست می کند!
خارها دلشان تنگ است......صدای خنده ی کودکان به آسمان برخاست
خارها دلشان تنگ است..... مقدس ترین مرد........
حسین گریبان تاریخ گرفته است!
تاریخ! بنگار......
از خیمه ها بنویس ، از فرات بنویس، از نینوا بنویس،
از آفتاب بنویس، از نگاه بنویس.........
آری! از خارها بنویس......خارهایی که دلشان تنگ است
تاریخ! بدان که خارها دلشان تنگ است.....خبر به خدای حسین برسانید
خبر به حسین برسانید.........خارها دلشان تنگ است!
کسی جز خارها نظاره گر گذر تاریخ نبوده است!
خدای حسین این را بدان......خدای خارها چند سالی ست که مرده است!
خارها بدون خدا در بیابان رها شده اند! خارها دلشان تنگ است....
خدای ایشان کیست؟ آیا خدایشان در تابوت خفته است؟
حسین! تاریخ را دوباره بنگار........
این بار خدای ما را نیز برایمان بساز..........
خدایی نه از جنس چوب خدایی نه از رنگ خون خدایی نه از شور عشق
خدایی برای حقیقت بساز!
مقدس ترین مرد تاریخ !
تاریخ سازخدایت کدامین نشان خدایی بداده تو را؟
خدایم میان همه کوچه ها گم شده.......کجایی خدایا کجایی خدا؟!
خدا....
روزها رازهایی درسینه دارند که تقدیم روشنبینان می شود . آنهایی که چشم های خود را به روشنایی می بندند توانایی نگریستن به خورشید بر آمده روز را ندارند. رازدانان روزها از حادثه ها عبرت می آموزند و بر واقعه ها با دیده تعبیر می نگرند، آیات نیک را شاکرند و بر نشانه های هیبت و عسرت صابر. زیرا شکر به فراخی و صبر به تنگی نشان خردمندی است.
عاشورا ، دهم ماه محرم ، روزپیروزی خون برشمشیر است. غلبه فریاد مظلوم بر عربده کشی ظالم تا بن دندان مسلح پیروزی و نصرتی که هلهله کنان کوفی و شامی آن را با چشمان بسته به آفتاب خود ندیدندو از بالای نیزه بردن آفتاب شادمان و خرسند شدند، درحالی که نمی دانستند باخود رایت پیروزی حسین شهید (ع) را به دوش می کشند و با هلهله خویش کوس رسوایی خود رابر کوی و برزن می زنند.
امروز ، تاریخ پیروزی حسین بن علی (ع) را به گواهی نشسته است، پیروزی ای که از بستر جهاد و متن خون شکوفا شد و آرمانهای والای اورا با جریان تاریخ نسل به نسل بشری واگویه کرد.
حماسه عاشورا سر فصل عشق و شور و عرفان بزرگ مردان الهی و نشان آفرینش عزت و اقتدار و آرمان گرایی بزرگ زنانی است که حیات اسلام ناب محمدی (ص) و آزادگی و آزادی را امداد جاودانه پایمردی و استقامت خود ساخته اند، نهضت حسینی و انقلاب فیاض و جوشان عاشورا یک بعثت بدون وحی و شکفتن گلبانگ توحید در چکاچک شمشیر بر بلندای سر نیزه هاست،کربلا عرصه انفجار نور و ظهور حماسه از یک سو و تبلور قساوت و حد اعلای فاجعه از طرف دیگر است و نینوا سرزمینی بی مانند برای نمایش تمامی عشق بر پرده هستی است، واضح است که دایره آفرینش را بی کربلا وجودی نیست منظومه معارف عارفان و سیر سالکان الی الله و جهاد مجاهدین فی الله و مجاهده عالمان فی سبیل الله را بی حسین (ع) و زینب در باغ خاطر نمی توان گذراند.
به راستی اگر معمار ازل در خزانه خارج از وصف آفرینش، گوهری چون حسین (ع) و مرواریدی چون زینب(س) نداشت، کار کدامین نبی به کمال می رسید و راه کدامین رسول به نهایت پیوند می خورد؟ حسین و عاشورا و زینب ناموس دهر و باعث بقای هستی و تداوم راه پاکان و صالحان برای همیشه تاریخ بشر هستند، از پیامبران اولوالعزم تا مردمان عادی همه در جستجو و رهپوی مردان و زنان روزگار و سرزمینی هستند که پرچم هدایتشان در دستهای استوار زینب (س) و نهال آرزویشان در چشمه سار همیشه جوشان حسین (ع) استقرار یافته و نور خود را در چهره گلگون عاشورا به نظاره می نشینند.
«عاشورا»در متن زندگی شیعه و در عمق باورهای پاک او جریان داشته و«نهضت کربلا»،در طول چهارده قرن،با کوثری زلال و عمیق،سیراب کنندهجانها بوده است.
هم اکنون نیز عاشورا،کانونی است که میلیونها دایره ریز و درشت از ارزشها،احساسها، عاطفهها،خردها و ارادهها بر گرد آن میچرخد و پرگاری است کهعشق را ترسیم میکند.
بی شک،محتوای آن حماسه عظیم و انگیزهها و اهداف و درسهایش یک«فرهنگ»غنی و ناب و الهام بخش را تشکیل میدهد و در حوزه وسیع تشیع ودلباختگان اهل بیت،کوچک و بزرگ و عالم و عامی،همواره با«فرهنگ عاشورا»زیسته،رشد کرده و برای آن جان باختهاند،تا آنجا که در آغاز تولد،کام نوزاد را باتربتسید الشهدا«ع»و آب فرات بر میدارند و هنگام خاکسپاری،تربت کربلاهمراه مرده میگذارند و در فاصله ولادت تا مرگ هم به حسین بن علی«ع»عشقمیورزند و برای شهادتش اشک میریزند و این مهر مقدس،با شیر وارد جانمیشود و با جان به در میرود. ضرورت کار در باره نهضت کربلا،تاکنون بسیار نوشته،سروده و تحقیق شده است وصاحبان فکر و قلم از زوایای مختلف و با دیدهای گونهگون به این حماسهنگریستهاند،به گونهای که مجموعه آثار مربوط به قیام کربلا و مسائل جنبی آن،کتابخانه عظیمی را تشکیل میدهد،اما...همچنان زمینه و میدان برایپژوهش و عرضههای جدید در این باره باز است.به قول«صائب»:
یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است
● و بانوی بانوان
اهل بیت عصمتعلیهم السلام و خاندان پیغمبر خدا، همراه یاران اندک و خدا باوران قلیل،بر عقیده خویش پای فشرده و «اسلام ناب محمدی» را از گزند نامحرمان حفظ نمودند، البتهجان بر سر عقیده گذاشته و تاوان بس سنگینی پرداختند که حماسه پرسوز و گداز حسینی درایام عاشورا از همان گونههاست.
دگر اندیشان میخواستند از «جدید الاسلام» بودن مردم سود جسته و با نقاب «خلیفهرسول الله» و بهرهگیری از «بیعت ناس»، فرهنگ وحی را درپس پرده ظلمانی باقیمانده ازجاهلیت استتار کنند تا آن جا که تدوین سنت نبوی را نیز گناهی نابخشودنی و عملی حرامجلوه دادند، ولکن حرکتسنجیده و عقلایی اهل بیتعلیهم السلام این خواسته آنان را باناکامیمواجه ساخت.
زینب کبری، در برههای از زمان - در حالی که غل و زنجیر بر تن داشت و در مجموعهایاز اسرا قرار گرفته بود - رهبری این حرکت را به عهده گرفت و به تصدیق دوست و دشمنتوانستبه خوبی از عهده برآید و رسالتخویش را به پایان برد.
ستاره درخشانی در آسمان تقوا طلوع کرد; گوهر گرانبهایی در معدن فضیلت و انسانیتتکون یافت و در اصلاب شامخه وارحام مطهره نگهداری شد. نوگلی بویا در گلستان شرافتو بزرگواری نمو یافت; نوزادی از مقدسترین پستانها شیر خورد و در آغوش پاکیزهترینمادران چشم گشود. کودکی در دامان با فضیلتترین بانوی عالم پرورش یافت.
دختری کهدانشمندترین اساتید به تربیتش همت گمارد. دوشیزهای که در سادهترین و بیآلایشترینزندگیها رشد کرد و در تمام شئون زندگی، پیوسته با واقعیت و حقیقتسروکار داشت وهرگز با زندگی خیالی و پنداری ارتباطی حاصل نکرد و در مکتب مقدسیکه در جهان بشرینظیر نداشت، عالیترین تعلیمات را فراگرفت و مورد عنایت مخصوص موجد مکتب واستادان بزرگ آن که بزرگترین مربیان بشر بودهاند قرار داشت و هر روز درس جدیدی ازدانش و بینش و تقوا و فضیلت میآموخت و با هوش سرشار و استعداد فوقالعاده، همه آنتعلیمات مقدس را در خزینه دل میاندوخت و پیاپی، خود را برای گرفتن درسهای بالاتر،آماده مینمود; شاگردی که در محیط تحصیلی خود هیچگونه رادع و مانعی نداشت و هر روزبهتر از دی، بر نردبان ترقی و تعالی صعود میکرد.
خردمند بانویی که از آغاز عمر در مرکزحوادث بزرگ و پیشآمدهایی که در تحولات زندگی بشر، دارای بزرگترین تاثیر بوده،جای داشت و از نزدیک، با هوشی سرشار و نظری دقیق بهحقیقت آن حوادث پیمیبرد وموقعیتشخصیتهای رحمانی و شیطانی را، که در برابر یکدیگر قرار گرفته بود; تشخیصمیداد و تاثیر هرکدام را به خوبی درک میکرد و از راز پیروزی این و رمز شکست آن آگاه بودو موفقیتهای ابدی را که در آغاز با شکست صوری جلوهگر میشد، از شکست قطعی، کهدر ابتدا با موفقیت پنداری همراه بود، تمیز میداد.
یکتا زنی که نه تنها در زنان، بلکه در مردان عالم، کمتر نظیرش را میتوان دید. توانابانوییکه عالیترین نمونهای از شهامت و دلیری، دانش و بینش، کفایت و خردمندی، قدرتروحی و تشخیص موقعیتبوده وهر وظیفهای از وظایف گوناگون اجتماعی را که بهعهدهگرفت، به خوبی انجام داد.
دانشمند بانوییکه باید مردان جهان از خوان تعلیماتش بهره برگیرند و از خرمنکمالاتش خوشهها بچینند.
او بانوی بانوان، زینب، دختر امیرالمومنین بود. تاریخ، خانوادهای مانند خانواده کوچک علیعلیه السلام سراغ ندارد، که تمام افراد آنشخصیتهایی باشند که در سیر تاریخ تاثیری عمیق داشته و تحولی فوقالعاده ایجاد کردهباشند.
تاریخ به ما چنین نشان میدهد که اگر نابغهای بزرگ از خانوادهای برخاست، نابغهدیگری ازآن کمتر برمیخیزد; گویا او همه برجستگیها و شایستگیهای افرادخانواده رامیگیرد و برای دگران چیزینمیگذارد.
لذا، او همه چیز میشود و افراد دیگر خانواده هیچ...خانواده امیرالمومنین از این قانوناجتماعی جداست.
زیرا همه افراد آن از بزرگان جهان میباشند: علیعلیه السلام بزرگ است، زهرا علیها السلام بزرگ است، حسنعلیه السلام بزرگ است، حسینعلیه السلام بزرگ است،زینبعلیها السلام بزرگ است. هر چه رشد فکری بشر بیشتر شود، عظمت اینان آشکارتر و شایستگیهای آنها نمایانتر میگردد.
نویسندگان جهان در باره هرکدام، کتابها نوشتهاند، ولی هنوز کسی نتوانسته عظمتآن ها را، آن طوری که بوده، نشان دهد. اگر اندکی چشم خود را بازتر کنیم و طبقه اعلای این خانواده را بنگریم، بزرگی وعظمتشان، عقل را مات میکند.
موسس این خانواده، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بزرگترین مرد تاریخ است. مادر زهرا «خدیجه»نمونهای از بزرگترین فداکاری است. پدر علی، ابوطالب، بزرگترین پشتیبان رسولخداصلی الله علیه وآله وسلم و سرور قریش بوده; او کسی است که اسلام بر دوشش پایهگذاری شد.
مادر علیعلیه السلام فاطمه دخت اسد، مهربانترین مادر برای رسول و بهترین پرستارآنحضرت بوده است. کسانیکه در طبقات سهگانه اینخاندان قراردارند، هرچندخودشان در عظمتبایکدیگر تفاوت دارند، ولی همه آن ها از بزرگترین عظمای جهان میباشند.
جد عظیم است، جده عظیم است.
پدر عظیم است، مادر عظیم است.
پسر عظیم است، دختر عظیم است.
زینب یکی از این عظماست.
من زینبی میگویم و شما زینبی میشنوید; که نه خود به حقیقت کمالات و فضایل اورسیدهام و نه شما میتوانید به این حقیقتعالی برسید.
من از دور ایستاده، آفتاب درخشان فضایل او را مینگرم و هنگام مطالعه زندگی پرحادثهاو از بس فوقالعادگی از خود نشان داده، در برابر پیشگاه باعظمت او سر فرود میآورم.
آری، چنان مادری باید چنین دختری بیاورد. وآن مکتب، باید این شاگرد را تربیت کند.
مکتب مقدسیکه جدش رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم ایجاد کرده، و بزرگانی هم چون پدر و مادر ودو برادرش، اساتید آن مکتب بودهاند. شایسته است که نمونه شاگردی آن، زینب دلیر،دانشمند، بزرگ روح، با اراده باشد. آن هم شاگردیکه، خون اساتیدش در رگ و پوستشوجود دارد و خوی آن ها را بهارث برده است.
زینب، ماهی است که از پنجخورشید تابان کسبنور کرده و ازهر کدام به طورشایستهای بهره بر گرفته، و آن گاه جهانی را روشنایی بخشیده است.
خون پاک، ریشه پاک، شیر پاک، ذکاوت سرشار، مربیان بزرگ، شرکت در بزرگترینانقلابهای بشری، تجربه حوادث و تحولات بزرگ جهان، زینب را، آنطور که شایستهبود،پرورش داد و او را نمونهای از عالیترین مراتب انسانیت قرار داد.زنان جهان عموما و بانوان مسلمان خصوصا، باید از گفتار و رفتار زینب سرمشق بگیرندو از تعلیمات عالیه این بانوی بزرگ بهرهمند گردند و از افتخار شاگردی مکتب زینب، برخودببالند.
دختر زهرا در دوره زندگی ساده و کوتاهش، کمتر خوش بوده و بیشتر با رنج و غم همراهبود، ولی این رنج و اندوه به جای آن که او را از ادای وظیفه باز دارد، بر استقامتش افزوده وقوای روحیاش را فشردهتر و نیرومندتر کرده است.
بانوی بانوان در دوره زندگی، وظایف گوناگونی بر عهده گرفته است.
هنگام کودکی، اداره خانه پدر را بهعهده داشته و از برادران ارجمندش پرستاری میکردهو بار فراق مادر را بردوش آن ها سبک میکرده است.
آن دم که به خانه شوهر رفته، همسری گرانبها برای شوهر و مادری بینظیر برایفرزندانش بوده است.
زمانی به تعلیم و تربیتبانوان مسلمان میپرداخته است. در کربلا نیز، وظایف بزرگ و گوناگونی را انجام داده است. از برادر نگهداری میکرده، بیوهزنان و داغدیدگان را غمگسار بوده، آن دم که وظیفهایجاب کرد، که از خیمه بیرون آید و سپاه پیروزمندکوفه را سرزنش کند، و سپس کارواندلشکسته و مصیبتکشیده را قافله سالار باشد، این وظیفه را نیز به خوبی انجام داد.دختر زهراعلیها السلام معنای زیربار ظلم نرفتن و در برابر ظالم استقامت ورزیدن را نشان داد وبا قدرت روحی خود، کاخ ستمگران را ویران ساخت و به جهانیان اعلامکرد که با از خودگذشتن میتوان قدرتمندترین ستمکاران راکوبید.
خواهر حسینعلیه السلام در این جهاد مقدس، ترس و بیمی بهخود راه نداد و با نهایت دلیری،ابنزیاد شوم سرکش بیرحم، و یزید پلید مقتدر بیعرضه را مفتضح ساخت. آری، یزیدمقتدر بود; زیرا او وارث قدرتی بود که دگران ایجاد کرده بودند، بیعرضه بود; زیرا خودلیاقت ایجاد قدرتی نداشت، و بر سر خوان قدرتی گسترده نشسته بود.
بانوی خردمند بنیهاشم، کوفیان را که دوستان دغلباز بودند، رسوا کرد، دوستانیکههنگام خوشی و سیادت یارند، و موقع سختی خار، و با دشمن همگام. روز بهروز بدنامی کوفیان و رسوایی آن ها افزوده میشود و تا دنیا باقی است، جهان خردو انسانیت، بر آنها لعنت میفرستد.
زینب، تا برادر والامقامش در حیات بود، او را خدمتگزار و فرزندانش را پرستار بود، وهنگامیکه برادر عازم کشته شدن گردید، زینب هر چه در قدرت داشت، برای حفظجانبرادر نثار کرد.
فرزند دلبندش را در راه برادر بزرگوارش فدا کرد. برای برادر در فکر جمعآوری سپاهبود. روحیه سربازان برادر را تقویت میکرد. هنگامیکه جوان برومند برادرش در خاک وخون غلتید، و پدر داغدیده ایستاده، مینگریست، زینب خود را رسانید که توجه برادر رابه جای دیگر منعطف سازد، مبادا در اثر این مصیبت جانفرسا، نیروی برادر کاسته شود.وقتی که برادر تنها ماند و یک تنه به نبرد ادامهمی داد، زینب، جان خود را در کف دستگرفت، و به سوی عمر سعد و سپاه بیرحم کوفهروان شد; شاید ساعتی، شهادت برادر رابهتاخیر اندازد.
شب یازدهم محرم، زینب بیکس شد.
در ساعتی چند بهقول خودش: جدش و پدرش و مادرش و برادرانش و همه کسانش ازدستش رفتند، و همگی در خاکو خون غلتیدند.
شب دهم و شام دهم! چقدر تفاوت میان این شب سپید و آن شام سیاه وجود داشت!
وه که چه شام تیرهای بود! زینب در شب دهم همه کس داشت، ولی در شام دهم هیچکس نداشت!
در شب دهم پشت و پناه داشت، سرور داشت، نقطه اتکا داشت، برادر داشت، پسرداشت، جوان داشت، کودک داشت، شیرخوارداشت، ولی در شب یازدهم، هیچکدام رانداشت!
زینب در شب دهم، خواهر بود، مادر بود، عمه بود، سروربود، ولی در شام دهم نبود!
در شب دهم، خیمه و خرگاه داشت، جامه نو برتن داشت، چراغ داشت، بستر خوابداشت، خدمتگزاران بسیار داشت، ولی در شام دهم نداشت!
در شب دهم، تنش سالم بود، ولی در شام دهم، از تازیانهمجروح !
آری... در شام دهم زینب چیزی داشت، کهدرشبدهمنداشت!
آیا آن چه بود؟
آب بود! آری آب بود!
زینب در شام دهم آب داشت، ولی درشب دهم نداشت!
آیا دمی که آب، حلال گردید، اول خودش نوشید، یا بهزنان خونجگر و کودکان یتیمدربهدر داد؟
نخستین دفعهایکه خواست آب بنوشد چه حالی داشت؟
چه خاطراتی در قلبش میتپید؟! چه تشنهکامان بزرگواری را که با لب تشنه جان دادند،بهخاطر میآورد؟ آیا قدرت بر نوشیدن آب داشت؟ چگونه بهکودکان یتیم و زنان داغدیدهآب داد؟!
من که از جواب ناتوانم!
من نمیدانم خداوند در این تن رنجور چقدر نیرو نهفته بود؟
زیرا این همه مصیبت موجب نشد که زینب را از سرپرستی زنان داغدیده، و کودکان یتیمباز دارد. در میان آنهمه کودک، یکی بهزیر سم ستور نرفت! و در آتشسوزی خیمههانسوخت! ویکی در آن شام شوم، و در آن بیابان بیرحم، گم نشد... هنگام حرکت کاروان اسیربه سوی کوفه، وقتی که خواهر حسینعلیه السلام میبیند یادگار برادرش امام سجادعلیه السلام از شدتمصیبتحالش دگرگون شده، برای تسلیتبرادرزادهاقدام میکند!
در طول راه، زینب، کودکان پدرکشته را مادر بود و پدری میکرد! و تنش در برابرتازیانههاییکه به سوی آنها میآمد سپر بود، و در نگهداری آن ها جانفشانی میکرد.
اگر بیوهزنی از کاروان عقب میماند، ویاکودکی از محمل بر زمین میافتاد، دختر علیعلیه السلامزن را بهکاروان میرسانید و کودک را سوار میکرد!
زینب، با پلیدترین مرد روی زمین یعنی ابنزیاد طوری سخن گفت و نوعی رفتار کرد،وبا یزید که شومترین امپراتوران فاتحبود، جور دگر سخن گفتو رفتار دگر داشت.
وقتی که ابنزیاد تصمیم بهکشتن امامسجاد علیه السلام گرفت، خواهر حسینعلیه السلام چنان فداکاریو از خودگذشتگی نشان داد، که آن ناپاک را از آن تصمیم شوم منصرف ساخت.
هنگامیکه یزید، سرمستباده ورزی شدهبود، و با چوبدستی بر دندانهای سربریدهبرادر مینواخت، خواهر کاری کرد و سخنی گفت کهشیرینی پیروزی را تاابد در کام یزیدتلخ کرد.
پس از بازگشت از شام، خواهر یکسره به سوی قبر برادر رفت تا مطمئن شود که آنپیکر مقدس و یارانش دفن شدهاند، آن گاه به مدینه بازگشت .
ولی!
ولی در طول این مدت، اشک دیده و سوز دلش آرام نگرفت.
آسایش زینب وقتی بود که مینشست و سر بهزانوی غم مینهاد و میگریست.
دختر امیرالمومنینعلیه السلام آنقدر گریست، تا اشکهایش بخشکید.
در میان این همه فشار و مصیبت، چیزی که نمایان شد، بزرگی و عظمت زینب بود، ومعلوم شد که نواده رسول خداصلی الله علیه وآله چقدر نیرو دارد؟ و خداوند به آن پیکر ستمکشیده، وآنروح رنجدیده، چقدرتوانایی داده است!
بزرگترین مصیبت ناگواریکه در تاریخ بشر کمتر نظیر داشته، بر این پیکر رنجور و آنروح نازنین وارد آمد، ولی وی دست و پای خود را گم نکرد و از هدف خود منحرف نشد ومانند کوه استوار بماند. دختر امیرالمومنین، مصیبتهای گوناگون داشت:
داغ عزیزان و پیکر پارهپاره آنها، اسیری و دربهدری، آتشسوزی و خونجگری، ذلتپس از عزت، گشادهرویی تازیانههای عربهایبیرحم، زخم زبانهای مردم پلید، تذکرزمان خلافت پدر در کوفه، و حقوقیکه پدرش بر گردناهل کوفه داشت، و رفتار کوفیان،هرکدام از اینها بس است که انسانی را از پا بیندازد، چه برسد که تمام آنها بر یک تن هجومبیاورد.
اضافه براین، وظایف سنگینی را نیز باید عهدهدار شود. ولیدختر علیعلیها السلام خم بهابرونیاورد، و آنچه که عقل در وقت آسایش خاطرتشخیص میدهد، انجام داد.
تاکنون نشده از نظر سیاسی برای گفتار و رفتار زینب در سفر اسارت، یک اشتباه سیاسیگرفت; عقل هر چه بیندیشد که درآنجاییکه زینب سخنی گفته و یا رفتاری کرده، سخنیبهتر ویا رفتاری خردمندانهتر بجوید، نخواهد یافت.
شاهکارهای سیاسی زینب بسیار است که شمارش آن موجب تفصیل خواهد بود.
زینب در هنگام سخن از رسول خداصلی الله علیه وآله «بهپدرم» تعبیر کرد، و به جهانیان اعلام داشتکه یزیدیان چگونه مردمی هستند! و چه کسی را کشتند، وچه کسی را اسیر کردند! و قدرتی کهدر دست آنان بود، ازکجا آمدهبود، و نکتههای دیگریکه بیانش مقدمه مارا از صورت مقدمهبودن خارج میسازد.
این جاست که رازی نهفته آشکار میشود، که چرا سیدالشهداعلیه السلام بانوی بانوان و زنان وکودکان راهمراه برد، با آن که خودش بهسر انجام سفرش آگاه بود واهل کوفه را خوبمیشناخت.
اسارت بانوان، فاجعهکربلا و جنایات بنیامیه و فداکاری حسینعلیه السلام را از پس پرده بیرونآورد.
اگر اسارت آن ها نبود، دشمنان آل محمدصلی الله علیه وآله پردهای برجنایات کربلا میکشیدند ونمیگذاشتند کسی از آن آگاه شود، وکسانی را که اطلاع داشتند، زبانشانرا به وسیله پول و یازور میبستند، واین جنایت هولناک، و این فداکاری بزرگ را از صفحات تاریخ محومیکردند.
چنان که بسیاری از جنایتکاران، آثار جرم وجنایتخود را محو کردند; مگر ستمی کهبر مادر زینب شد، از صفحات تاریخ محونگردید؟!
ولی زینب باید در کربلا باشد، فداکاری برادر، و جنایتکاری بنیامیه را ببیند، و سپساسیر شود، تا این قیقتبزرگ محو نشود.
گزافه نگفتهایم اگر بگوییم: اسارت زینب موجب زنده شدن پدرش علیعلیه السلام و جدشرسولخداصلی الله علیه وآله و تجدید حیات اسلام بود; زیرا بنیامیه با زور و پول و حیلهگری میخواستندهمه را محوونابود کنند واثری از رسالت رسولصلی الله علیه وآله باقی نگذارند.
کشتهشدن حسینعلیه السلام این نقشه پلید را برباد داد و اسارتزینب، کشته شدن حسین را برملا ساخت. زینب، عمر درازی نکرد و در جوانی از دنیا رفت. ولی این حقیقت از وی بهیادگار بماند.
الف.رحیمی
منبع : روزنامه رسالت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست