چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
تشخیص درشعر سلمان ساوجی
ملک الشعرا خواجه جمال الدین سلمان، معروف به سلمان ساوجی یکی ازبزرگترین شاعران وسخنوران قرن هشتم هجری است . او درسال ۷۰۹ه . ق درشهر ساوه دیده به جهان گشود وپس از هفتاد سال عمر پرفراز ونشیب، درسال ۷۷۸ ه . ق درهمان شهر روی درنقاب خاک کشید . (۲)
سلمان ساوجی درردیف قصیده سرایان طراز اول ادب پارسی و آخرین قصیده سرای بزرگ قبل ازدوره بازگشتبه شمارمیآید و درغزل نیز ازجایگاهی رفیع برخوردار است . (۳)
دیوان اشعار سلمان، مملو از صنایع مختلف بدیعی و بیانی است . این شاعر توانا و دربه کارگیری هرکدام ازاین صنایع، نهایت مهارت و چیرهدستی را از خود نشان داده است . وی شاعری است تصویرآفرین و صنعت پرداز که از رهگذر به کارگیری آرایههای ادبی درکلام، موفق به خلق تصاویری زیبا و زنده درشعر شده است .
دراین مقاله، سعی برآن استبه مساله تشخیص و حرکت و پویایی تصویرهای خیالی شعرسلمان پرداخته شود و یکی ازجنبههای هنرمندانه شعر این شاعر شهیر مورد ارزیابی قرارگیرد .
تشخیص یا شخصیتبخشیدن به اشیاء بیجان، یکی از زیباترین گونههای صورخیال درشعر است . تشخیص، تصرفی است که ذهن شاعر دراشیاء وعناصر بیجان طبیعت میکند و از رهگذر نیروی تخیل خویش به آنها حرکت وجنبش میبخشد . درنتیجه، هنگامی که ازدریچه چشم او به طبیعت و اشیاء مینگریم همه چیز دربرابرما سرشار اززندگی و حرکت و حیات است . (۴)
تشخیص، ازهمان آغاز رواج شعر فارسی در اشعار شعرای ایرانی کم و بیش یافت میشود .
اما حوزه به کارگیری آن تا قبل از رواج شعر منوچهری دامغانی، محدود و اندک است .
منوچهری دامغانی، به نحو بسیار گستردهای تشخیص را در خدمت توصیف طبیعتبه کار میگیرد و به آن ویژگی سبکی میبخشد و در این راه، اشعار او نوعی بیان روایی پیدا میکند .
پس از منوچهری، دیگر شاعران تا روزگار ما، تشخیص را در اشعار خود، اما در حوزهای محدودتر به کار بردهاند استعداد شخصیتبخشیدن به عناصر بیجان در هر کس حد و مرزی دارد . بسیاری از شاعران هستند که طبیعت را وصف میکنند، اما کمتر کسانی از آنها میتوانند این وصف را با حرکت و حیات همراه کنند . (۵)
مساله شخصیتبخشیدن و حیات و جنبش دادن به اشیاء و عناصر طبیعت چیزی است که نمونههای آن را در شعر بسیاری از شاعران میتوان یافت . اما توانایی شاعران در این راه یکسان نیست . بعضی از شاعران به مساله تشخیص بیش از دیگران پرداختهاند و این نکته سبب شده است که در شعر آنها وصفها با حرکت و حیات بیشتری همراه باشد . اما بعضی با اینکه در این راه کوشش بسیار کردهاند، حاصل کارشان دلانگیز نیست . (۶)
سلمان ساوجی از جمله شاعرانی است که وصف طبیعت را با حرکت و حیات همراه کرده است و به اصطلاح به عناصر بیجان . شخصیت و خصایص انسانی بخشیده است . او به این شیوه بسیاری از وصفهای خود را سرشار از زندگی و پویایی و حرکت کرده است . اغلب تشخیصهای او در شکل تفصیلی و با نوعی بیان روایی همراه است .
مساله تشخیص، در کتب نقد شعر و بلاغت فرنگی، فصلی جداگانه و مخصوص به خود دارد . اما در کتب ادبما، نشانی از آن وجود ندارد و حتی نامی هم برای آن دقیقا نداریم و انتخاب عنوان تشخیص که معادلی استبرای تعبیر فرنگی (personification) کاری است که بعضی از ناقدان معاصر عرب در کتابهای خود کردهاند . اما این بدان معنا و مفهوم نیست که ادیبان ما از آن غفلت داشتهاند . (۷) ناقدان اروپایی در تعریف تشخیص گفتهاند: بخشیدن خصایص انسانی استبه چیزی که انسان نیست . یا بخشیدن صفات انسان، بویژه احساس انسانی به موضوعات غیرانسانی . (۸)
در تفکر بشر قدیم - که هنوز در ادبیات زنده و رایج است - همه چیز جاندار بوده است . بشر باستانی برای هرچیز، روح و روانی قایل بود . اکثر این روانها، مقدس و محترم بودهاند و هر کدام الههای مخصوص به خود داشتهاند . بقایای این تفکر قدیمی هنوز در زبان روزمره رایج است و چنان عادی شده است که توجه را جلب نمیکند . مثلا در زبان عادی، مردم از آمدن باد و رفتن شب و رسیدن روز، بدون برانگیختن تعجبی سخن میگویند . اما در زبان شاعران، که در بسیاری از موارد هنوز چون بشر کهن خیال میکنند، مواردی هست که توجه خواننده را به خود جلب میکند; زیرا هزارها سال است که مردم از این گونه خیالورزی دستبازکشیده و جاندار انگاری . طبیعت را فراموش کردهاند . (۹)
اگر در کتابهای بلاغت فارسی دقت کنیم . درمییابیم که همه جا منظور از استعاره بالکنایه یا مکنیه، همین مساله تشخیص است و تمام مثالهای استعاره مکنیه، مثالهایی است در حوزه تشخیص . پس بهتر است این گونه تصویرها را از استعاره جدا کنیم و آنها را در باب تشخیص بررسی کنیم . (۱۰)
مساله تشخیص در ادب فارسی و به طور کلی در ادبیات همه ملل، صورتهای گوناگون و بیشماری دارد که نمیتوان به دستهبندی آن پرادخت . شاید کوتاهترین شکل آن همان نوعی باشد که به عنوان استعاره مکنیه از آن یاد کردهاند و نوع گسترده آن، اوصافی است که شاعران از طبیعت دارند که جنبه تفصیلی دارد . (۱۱)
در میان اشعار شاعران زبان فارسی، در بسیاری از موارد به نمونههایی برخورد میشود که شاعر سخنانی را از قول موجودات بیزبان و حتی خاموش بیان کرده است . این نوع سخن گفتن، گفتوگو به زبان حال است . زبان حال، اصطلاحی است در ادبیات کلاسیک زبان فارسی، اعم از نظم و نثر، و مراد از آن شیوهای از روایت کردن است که بنابرآن، شاعر یا نویسنده، سخن خود را به موجودی دیگر نسبت میدهد، به گونهای که گویی این سخن را آن موجود به زبان آورده است . این موجود ممکن است ناطق باشد یا نباشد . ممکن است انسان یا فرشته یا دیو باشد، و ممکن استحیوان زبان بستهای باشد یا موجود بیزبانی چون درخت و گل و گیاه، سنگو خاک و گل، کوه و زمین و آسمان; یا ممکن است قوای درونی انسان مانند عقل و دل باشد یا مفاهیمی چون مرگ و زندگی و بخت و دولت . این شیوه روایت کردن از زبان دیگران، شگردی است ادبی که در طول تاریخ ادبیات فارسی بسیار رواج داشته است و دوران شکوفایی آن قرنهای هفتم و هشتم هجری بوده است . (۱۲)
سخن گفتن به زبان حال، درحقیقت، درمقوله تشخیص قرارمیگیرد و میتوان آن را از فروع تشخیص به حساب آورد . بهتر است هرجا سخن از انجام اعمال وکارهایی است که موجودات بیجان، فاعل آن هستند، آن را تشخیص نام دهیم و هرجا، تنها سخن از گفت و گو بین موجودات بیجان است، آنرا سخن گفتن به زبان حال بنامیم .
با ذکر این مقدمات و تعاریف، درادامه به ذکر شواهدی از مساله شخصیتبخشیدن به اشیاء و عناصر بیجان و اشعار سلمان ساوجی خواهیم پرداخت تا شاید این مختصر بتواند دریچهای باشد برروی مشتاقان شعرسلمان وعلاقهمندان به ادب فارسی را خوش آید .
درشعر سلمان ساوجی اکثر وصفها با نوعی حرکت و حیات همراهند که حاصل آن خلق صحنههایی زیبا و دلانگیز درخلال وصفهاست .
صحنههایی جذاب که جز درزبان شعر و درکلام . شاعری توانا، جای دیگری نمیتوان آن را مشاهده کرد . درآغاز به ذکر نمونههایی از نوع گسترده تشخیص که جنبه روایی دارد، خواهیم پرداخت و پس از آن به شکل کوتاه تشخیص، که همان استعاره مکنیه است، میپردازیم .
سلمان ساوجی درضمن سرودن ترکیب بندی زیبا،
که درمرثیه سلطان اویس است; و حاکی از علاقه
قلبی شاعر نسبتبه این ممدوح است; ماجرای مرگ سلطان و مفارقت روح از بدن و عروج او به آسمانها و درد و مصیبت ناشی آنرا، درضمن توصیفی روایی که مساله تشخیص و حرکت و حیات تصویرها درآن موج میزند، این گونه زیبا، مؤثر و دلانگیز بیان کرده است .
آسمان از جبهه اکلیل مرصع برگرفت .
ترک گردون، اندرین ماتم کلاه را از سرگرفت .
زهره همچون خنگ، گیسوهای مشکین بازکرد
پس به ناخن، چهره بخراشید و زاری درگرفت
آسمانش تخته تابوت از مینا بساخت
آفتابش پایه صندوق درگوهر گرفت
فرش سلطان چون بگسترد آسمان درعرش نعش
حامل عرش اندر آمد، نعش سلطان برگرفت .
روح پاکش از مغاک خاک برافلاک رفت
همچنان از گرد ره رضوانش اندربرگرفت
وای از این حسرت که بوم شوم، عنقا طعمه کرد
آه ازاین آهو، که گور مرده شیر نر گرفت (۱۳)
دراین ابیات، شاعر به آسمان، آفتاب، زهره، مریخ و صبح، خصایص و احساس انسانی بخشیده، با نوعی بیان روایی به توصیف خود حرکت و حیات داده است .
درآغاز آسمان وسیاره مریخ که به ترک و جنگجوی ملک معروف است، به صورت دو انسان نمایانده شدهاند که از شدت تاثر ناشی از مرگ سلطان و به نشانه احترام، یکی تاج مرصع و دیگری کلاهخود خویش را از سربرمیدارد . آنگاه در بیتبعد، سیاه زهره، که به مطربه و رقاصه فلک معروف است، به شکل زنی نمایش داده شده است که گیسوهای سیاه و بافته شده خویش را به نشانه عزا بازکرده . آنها را پریشان ساخته، از شدت بیتابی درمرگ سلطان، چهره به ناخن خراشیده و زاری سر داده است . بعد از آن، از آسمان و آفتاب به صورت خادمان پادشاه و سازندگان تابوت او سخن به میان آمده که جایگاه سلطان را درصورت فلکی بناتالنعش مهیا میسازند و حامل عرش، آن تخت را بردوش میگیرد . آنگاه شاعر درنهایت زیبایی، روح سلطان را که کره خاکی را وداع کرده، عازم عالم برین شده و اکنون به درباغ فردوس رسیده، او را به صورت مسافری نشان داده که راهی دراز را پشتسرگذاشته است و حال که به مقصد رسیده، دربان هشتبه استقبال او آمده، همچنانکه آن مسافر به گرد راه آلوده است، او را در آغوش میکشد و به او خودش آمد میگوید . یا مثلا در این ابیات به این صحنه زیبا توجه فرمایید که در آن سراسر با نوعی جنبش و حرکت و حیات و در کل با خصایص و احساس انسانی مواجهیم که حاصل آن خلق نمایشی زنده و زیباست .
تا حساب طالعش بیند در اسطرلاب ماه
شب همه شب بود کیوان منتطر بر منظری
قاضی صدر ششم، درعین طالع مینوشت
بر سعادتمندی هر دو جهانش محضری
بهر قربان، شحنه پنجم که ترک انجم است
بر گلوی بره میمالید هر دم خنجری
خسرو کشورگشای قلعه چارم ز زر
حضرت عالیش را ترتیب میداد افسری
زهره زان شادی که صاحب طالع است آمد به رقص
بر سیوم گلشن، به دستی می به دستی مزمری
از پی تحریر حکم طالعش تیر دبیر
پیش بنهاده دواتی، باز کرده دفتری
تا سپند شب بسوزاند به دفع چشم زخم
صبحدم زین مجمر فیروزه پرکرد آذری
با دلی پرمهر میگردید چرخ گوژپشت
برسر گهوارهاش چون مهر گستر مادری (۱۴)
شاعر در این ابیات به مناسبت تولد سلطان، عناصر بیجان طبیعت را به خدمت گرفته است و برای کیوان، مشتری، مریخ، خورشید، زهره، تیر، صبح و آسمان، با نهایت چیرهدستی و مهارت و درعین زیبایی، خصایص و احساس انسانی قایل شده و به آنها حرکت و حیات و جنبش بخشیده است .
در آغاز سیاره زحل به صورت منجمی نشان داده شده که هر شب در منظری مرتفع ایستاده است و با نگاه کردن در اسطرلاب ماه، حساب طالع و سرنوشت کودک تازه به دنیا آمده را مشخص میسازد . قاضی صدر ششم، که سیاره مشتری است و به سعد اکبر معروف است، سند سعادتمندی دنیوی و اخروی سلطان را رقم میزند . شحنه پنجم، که سیاره مریخ است و به ترک انجم و جنگجو و خونریز فلک معروف، به یمن قدم کودک تازه به دنیا آمده و به مناسبت این تولد فرخنده، بر گلوی بره، برج حمل - کارد میکشد و آن را قربانی میسازد . خسرو کشورگشای قلعه چهارم، که آفتاب است و خاصیت زربخشی دارد، همچون زرگری از برای سلطان افسری از زر و گوهر ترتیب میدهد . سیاره زهره، که به مطرب و خنیاگر فلک مشهور است، از وجد و نشاط ناشی از تولد سلطان، درحالیکه در دستی جام می و در دستی دیگر مزمر دارد به رقص و پایکوبی میپردازد و به آن بزم خاص، شور و نشاطی ویژه میبخشد، سیاره عطارد یا تیر، که به دبیر فلک شهره است، برای نوشتن حکم طالع سلطان، دوات و دفتر در پیش نهاده و مشغول کار است . صبحدم جهت دفع چشم زخم و آسیب نرسیدن به سلطان، مجمری پرآتش فراهم آورده است و سپند شب را در آن میسوزاند و دود میکند و بوی خوش میپراکند . و بالاخره آسمان گوژپشتخمیده قامتبا دلی سرشار از مهر و محبت سبتبه سلطان، بر سر گهواره او همچون مادری مهربان در حال گشتن و پرستاری کردن است .
در میان قصاید سلمان ساوجی قصیدهای با مطلع ذیل وجود دارد:
سر سودای سر زلف تو تا در سر ماست
همچو مویت دل سودایی ما بیسر و پاست
این قصیده در مدح دلشاد خاتون و مشتمل بر ۵۶ بیت است . در تمام ابیات این قصیده کلمه «مو» به کار رفته است و کل ابیات آن دارای صنعت اعنات است .
گذشته از اعنات «مو» ، در این قصیده زیبا، سلمان بسیاری از صنایع بدیعی را به نحوی استادانه و با هنرنمایی تمام به نمایش درآورده است، تا جایی که شاعر خود در ضمن این قصیده میگوید:
از صنایع، به بدایع سخن آراستهام
غرض بنده از این شعر نه مویی تنهاست
در ابیات پایانی این قصیده، به ماجرای تصمیم سلطان برای تراشیدن موهای سر شاهزاده اشاره شده است . شاعر این ماجرا را در قالب ابیاتی متحرک و پویا و به گونهای زیبا به معرض نمایش گذاشتهاست . ابیاتی که در ضمن آن، آسمان و استره و موی، شخصیت انسانی یافتهاند و هر کدام با زبان حال در این باره اظهارنظر کردهاند .
سرورا، دوش شنیدم که مگر سلطان را
به تراشیدن موی سر شهزاده هواست
این سخن، راست چو بر لفظ مبارک بگذشت
مژده چون موی، به هر گوش رسید از چپ و راست
آسمان گفت: که یا رد که کند مویی کم
از سری کش فلک امروز چو موی اندر پاست؟
تیز شد استره و باز فرورفتبه خود
گفت با خویش که مویی زسرش نتوان کاست
باز میخواست کزان موی تراشی بکند
اول از بندگی شاه اجازت میخواست
موی در تاب شد از استره، در خود پیچید
کز سرجان نتوانستبه یکدم برخواست
باش دلشاد که هرگز نشود مویی کم
هر کرا بر سر او سایه اقبال شماست
لله الحمد که گر موی برفت از سر او
تا قیامتسرو افسر به سلامتبرجاست (۱۵)
در ابیاتی که در ذیل نقل میشود و در سوگ دلشاد خاتون - یکی از ممدوحین سلمان ساوجی - از ضمیر شاعر برآمده و بر صفحات کاغذ نقش بسته استبا صحنهای زنده و پویا مواجهیم که همه بازیگران بیجان دخیل در آن دارای خصایص و احساس انسانی هستند و همگی در مرگ عزیز از دست رفته به نوعی عزاداری و غمخواری میکنند .
ای صبحدم، چه شد که گریبان دریدهای؟
وی شب چه حالتی است که گیسو بریدهای؟
از دیده زمانه روان است جوی خون
ای دیده زمانه بگو تا چه دیدهای؟
ای اشک گرم رو، خبری باز ده زدل
تا چیستحال او که بدین رو دویدهای؟
ای آفتاب لرزه فتاده استبر دلت
آخر چه دیدهای که چنین دل رمیدهای؟
ای آسمان تو جامه کبود از چه کردهای
آری مگر تو نیز مصیبت رسیدهای؟
ای پرچم از برای چه سر باز کردهای
وی سنجق از برای که گیسو بریدهای؟
مرغان باغ ناله و فریاد میکنند
ای باغبان، چه موجب فریاد دیدهای؟
گل جامه پاره میکند آخر بپرس از او
کز باد صبحدم چه حکایتشنیدهای؟ (۱۶)
در این ابیات دلانگیز، شاعر در جهت تبیین غم و اندوه عمیق خود و اینکه در مرگ آن عزیز، همه زمین و زمان اندوهبار هستند، به عناصر بیجان طبیعتخصایص و احساس انسانی بخشیده است و تاثر شدید هر کدام از آنها را با بیان کردن یکی از مراسم عزاداری و نسبت دادن آن به هر کدام از آنها با بیان کردن یکی از مراسم عزاداری و نسبت دادن آن به هر کدام از این عناصر بیجان، بیان کرده است . رسمهایی همچون گریبان دریدن، گیسو بریدن، خون گریه کردن، مضطرب و منقلب شدن، جامه کبود پوشیدن، ناله و فریاد سر دادن و جامه پاره پاره کردن .
در جای جای دیوان سلمان ساوجی با نمونههای زیادی از صنعت تشخیص مواجهیم که اکثر آنها از نوع گسترده آن هستند و در شکل تفصیلی به کار رفتهاند و با نوعی بیان روایی همراهند .
نوع کوتاه تشخیص، که همان مبحث استعاره مکنیه در کتابهای بلاغتسنتی ماست، نیز در دیوان سلمان ساوجی به وفور یافت میشود . آنچه در پی خواهد آمد شواهدی از این نوع است .
میچکد آب زمو شعر ترم را که بسی
طبع من غوطه فکرت زده در بحر ثناست (۱۷)
طبع و سرشتشاعر، به صورت انسانی نمایانده شده است که سرگرم غوطه خوردن و شنا کردن در دریای ثنا و ستایش ممدوح است و هنگامی که از این دریا بیرون میآید، شعر که نتیجه و زاده طبع است و به همراه طبع در این دریا مشغول غوطه خوردن بوده است، هنوز تر و خیس و آبدار است و از موهایش قطرات آب میچکد .
چنگ را موی کشان برد و پس پرده نشاند
غیرت دل تو تا دید که پیری رسواست (۱۸)
ساز جنگ، به شکل انسان پیری به نمایش درآمده است که رسوا و بیآبرو است . همچنین تعصب ناشی از دینداری و عدل ممدوح یا سلطان، نیز به شکل انسانی به تصویر درآمده که شغل محتسبی برعهده دارد . هنگامی که این محتسب متعصب، بیآبرویی و رسوایی این پیر خمیده قامت را میبیند; او را موی کشان به خلوت میبرد و خانهنشین و محبوس میسازد تا بیش از این بیآبرویی نکند .
شب به خلافت مگر زد نفسی، ورنه صبح
در دهن شب چرا آن همه دندان شکست (۱۹)
شب، به صورت انسانی ساخته و پرداخته شده که مخالف و دشمن سلطان یا ممدوح است، و برخلاف او دم میزند یا اینکه دم از خلافت و پادشاهی زده است . همچنین صبح نیز به شکل و شمایل انسانی درآمده که موافق و معاون سلطان است . هنگامی که صبح، مخالفت و دشمنی شب را مشاهده کند، با مشتبر دهان شب میکوبد و دندانهای شب را در دهانش میشکند و دهان شب را خونآلوده میسازد . منظور از خونآلوده شدن دهان شب، رنگ قرمز فلق یا هنگام سپیده دم است که پیش از طلوع آفتاب، رنگ سرخی سرتاسر افق را میپوشاند .
بارها با گهر افشانی دستش زحیا
ابر آب دهن انداخته بر روی بحار (۲۰)
ابر و دریا، هر دو به صورت انسان به نمایش درآمدهاند . ابر با مشاهده کرم و بخشش سلطان و مقایسه آن با کرم و بخشش دریا - که خود روزیخوار آن است - و پی بردن به ناچیزی احسان دریا، از روی شرم و حیا و در جهتخوار ساختن او آب دهان - باران - بر روی دریا میاندازد و او را تحقیر و سرزنش میکند .
کوه اگر سر بکشد از تو، ضعیفی چو نسیم
از درت رفت و کشانش به گریبان آورد (۲۱)
کوه، به صورت انسان قدرتمند و سرکشی به تصویر کشیده شده است که با این وجود جرات سرکشی و نافرمانی از حکم سلطان را ندارد، چرا که نسیم ضعیف - که آن هم با شکل انسان نمایانده شده است - در پرتو حمایتسلطان از او، قدرت این را دارد که گریبان کوه نافرمان را بگیرد و در حالی او را بر روی زمین میکشاند به درگاه سلطان آورده، مجازات نماید .
در فراقش مینویسم نامهای وزدست من
خامه خون میگرید و خط خاک بر سر میکند (۲۲)
خامه و خط، هر دو به شکل دو انسان تصور شدهاند که از دستشاعر، که با دردمندی هرچه تمام بازگو کننده ماجرای فراق است، خون گریه میکنند و خاک بر سر میریزند و ماتم گرفتهاند .
خود را زدند جان و دلم بر محیط عشق
بیچاره دل غریق شد و جانم به لب رسید (۲۳)
جان و دل، به صورت دو انسان به نمایش درآمدهاند که خود را به دریای عشق زدهاند . دل، غرق این دریای بلاخیز میشودو جان با زحمت و سختی هرچه تمام خود را به لب یا ساحل میرساند . همچنین ایهام زیبای به کار رفته دراین بیت را نیز از نظر دور نباید داشت .
ناله آمد که کند با تو بیان حال دلم
وینک اندر عقبش اشک روان میرسدم (۲۴)
ناله و اشک، به صورت دو انسان نمایانده شدهاند که از جانب عاشق، مامور و قاصد رساندن و بیان کردن حال زار دل هستند . در انجام این رسالت . ناله زودتر به مقصد رسیده و اشک به دنبال او هنوز در راه است .
به هرکجا که رسم پای باد میبوسم
که او به دوست رساننده سلام من است (۲۵)
باد در این بیت، خصایص انسانی یافته و به صورت انسان به نمایش درآمده که قاصد و پیامرسان عاشق به معشوق است . شاعر عاشق پیشه به نشانه سپاس برپای این قاصد امین هردم بوسه میزند .
کاشکی دیدی گل رخسار خود در آینه
تا بدانستی که در پای دل من خارکیست . (۲۶)
در اینجا نیز، شاعر به دل شخصیت و خصایص انسانی بخشیده و آن را به صورت انسانی به نمایش درآورده که خار عشق گل رخسار معشوق در پایش خلیده است .
قبای عمر کوتاه استبر بالای امیدم
مگر بازآیی و وصلی شبی بر دامنم دوزی (۲۷)
شاعر به امید و آرزوی خود مبنی بر رسیدن به وصال معشوق، شخصیت و خصایص انسانی بخشیده و آن را به صورت انسانی نمایانده که قبا و جامه عمر برقامت او کوتاه است و احتیاج به وصله و تکهای دارد تامتناسب با اندام او شود . این وصله همانا رسیدن به وصال معشوق است .
شاعر، مشابه همین مضمون را دراین بیت نیز بیان کرده است:
به وصل قد تو دارم بسی امید ولی
قبای عمر به قد امید کوتاه است . (۲۸)
این بود نمونهای اندک از یکی از جنبههای هنری شعر سلمان ساوجی که به صورت اختصار به آن پرداخته شد . آنچه از این مجمل نیز میتوان دریافت کرد، قدرت سلمان ساوجی در شخصیتبخشیدن به اشیاء و عناصر طبیعت است . کاربرد این شگرد اعثشده که هم وصفهای شعر او با حرکت و حیات همراه گردند، هم حاصل کار دلانگیز و جذاب باشد .
قدرت سلمان ساوجی تنها در شخصیتبخشیدن به عناصر بیجان خلاصه نمیشود . این شاعر توانا در به کارگیری انواع صنایع لفظی و معنوی درحد اعلی هنرنمایی کرده است . از میان این صنایع، آنچه بیش از همه توجه را به خود جلب میکند، ایهامهای زیبایی است که سلمان در شعر خویش به کار برده است . بحث درباره ایهامهای شعر سلمان، مجالی دیگر میطلبد که به شرط توفیق در مقالهای جداگانه به آن خواهیم پرداخت .
امیرحسین همتی
پینوشتها:
۱ - دیوان سلمان ساوجی، تصحیح دکتر عباسعلی وفایی، تهران، ۱۳۷۶، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی;
کلیه ارجاعات به دیوان سلمان ساوجی در متن مقاله به همین چاپ خواهد بود .
۲ - تتبع و انتقاد احوال و آثار سلمان ساوجی، رشیدیاسمی، تهران، ۱۳۰۷ .
۳ - تاریخ ادبیات در ایران، دکتر ذبیحالله صفا، ج ۳، تهران، فردوسی، ۱۳۶۴ . و شعرالعجم، علامه شبلی نعمانی، سیدمحمد تقی فخرداعی گیلانی، ج ۲، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۸ .
۴ - صور خیال در شعر فارسی، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی .
۵ - همان .
۶ - همان .
۷ - همان .
۸ - همان .
۹ - بیان، دکتر سیروس شمیسا،
۱۰ - صور خیال در شعر فارسی
۱۱ - همان
۱۲ - فصل نامه نشر دانش، سال هجدهم، شماره پنجم، زبان حال در ادبیات فارسی، نصرالله پورجوادی .
۱۳ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۵۰۷
۱۴ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۲۰۵
۱۵ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۲
۱۶ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۵۱۱
۱۷ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۱
۱۸ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۱
۱۹ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۶۴
۲۰ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۱۰۷
۲۱ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۴۲۱
۲۲- کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۰۷
۲۳ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۲۴
۲۴ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۴۶
۲۵ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۲۴۱
۲۶ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۲۵۷
۲۷ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۸۴
۲۸ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۲۴۳
پینوشتها:
۱ - دیوان سلمان ساوجی، تصحیح دکتر عباسعلی وفایی، تهران، ۱۳۷۶، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی;
کلیه ارجاعات به دیوان سلمان ساوجی در متن مقاله به همین چاپ خواهد بود .
۲ - تتبع و انتقاد احوال و آثار سلمان ساوجی، رشیدیاسمی، تهران، ۱۳۰۷ .
۳ - تاریخ ادبیات در ایران، دکتر ذبیحالله صفا، ج ۳، تهران، فردوسی، ۱۳۶۴ . و شعرالعجم، علامه شبلی نعمانی، سیدمحمد تقی فخرداعی گیلانی، ج ۲، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۸ .
۴ - صور خیال در شعر فارسی، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی .
۵ - همان .
۶ - همان .
۷ - همان .
۸ - همان .
۹ - بیان، دکتر سیروس شمیسا،
۱۰ - صور خیال در شعر فارسی
۱۱ - همان
۱۲ - فصل نامه نشر دانش، سال هجدهم، شماره پنجم، زبان حال در ادبیات فارسی، نصرالله پورجوادی .
۱۳ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۵۰۷
۱۴ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۲۰۵
۱۵ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۲
۱۶ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۵۱۱
۱۷ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۱
۱۸ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۱
۱۹ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۶۴
۲۰ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۱۰۷
۲۱ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۴۲۱
۲۲- کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۰۷
۲۳ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۲۴
۲۴ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۴۶
۲۵ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۲۴۱
۲۶ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۲۵۷
۲۷ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۳۸۴
۲۸ - کلیات سلمان ساوجی، ص ۲۴۳
منبع : ماهنامه کیهان فرهنگی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست