سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

عصری‌سازی فقه و اصول


عصری‌سازی فقه و اصول
متون دینی محدوداند و حوادث و مسائل گیتی بیشمار و از آنجا که نامتناهی در متناهی نمی‌گنجد از آغاز پیدایش اسلام و در زمان صحابه، «اجتهاد» به وجود آمد تا در کنار متون دین، رهیافتی باشد برای حل مسائل نامتناهی بشر. با گذشت زمان، دین ـ مردان و اندیشمندان اسلامی دریافتند که چارچوب‌ها و دیدگاه‌های دیگری برای نوسازی (تجدید) و یا عصری سازی (تحدیث) بایسته است تا به اندیشه‌های اسلامی، جانی دوباره بخشد و به خواسته‌های انسانی و اجتماعی پاسخ گوید و برای نمونه ـ و در این راستا ـ اصول فقه به عنوان نخستین اساسنامه قانونگذاری ساخته شد. (۱) دکتر عبدالمجید شرفی، اندیشمند تونسیتبار با پیگیری پروژه عصری‌سازی اندیشه دینی در تلاش است تا با نظر به وضعیت خاص «خود» که نه در تاریخ گذشته مسلمانان و نه در مدل غربی مشابهی دارد، راه حل‌های ویژه ای ابداع کند. به نگروی، عصری سازی عبارت است از توانایی و قدرت ابداع برای عبور از فراز هرچه نزد دیگران و یا پیشینیان است.
● شرفی در آغاز با نگارش کتاب «اسلام و مدرنیزم» (۲)
بر دو پایه بنیادی قرآن یعنی آزادی ذاتی بشر و مسؤولیت فردی انسان‌ها تأکید نمود.
به نگروی، اسلام می‌تواند آزادی، خرد و مسؤولیت پذیری را برای پیروانش به ارمغان آورد با این پیش شرط که اسلام را نسخه ای آماده نپنداریم و کورکورانه نظرگاه پیشینیان را پذیرا نباشیم.
نویسنده در کتاب «عصری سازی اندیشه دینی»(۳) چالش‌ها و مشکلات علم «فقه» و « اصول فقه» را با «همان دغدغه‌های توفیق نظری میان ارزش‌های اسلام و مدرنیته» (۴)بررسی کرده است تا «رهیافت‌هایی جهت عصری کردن اندیشه دینی در جهت پاسخگویی به ضرورت‌های انسانی و جامعه مدرن، ارائه کند.»(۵) وی، این کتاب را در سه بخش به نگارش درآورده که در پایان هربخش ‎/ گفت وگو، به پرسش‌های حاضران پاسخ گفته است.
در بخش نخست، از مشروعیت عصری سازی اندیشه دینی سخن به میان آمده است و برخلاف بسیاری دیگر از اندیشمندان اسلامی و غیراسلامی که میان پذیرش و رد اسلام، تنها یکی را برمی‌گزینند نویسنده بر آن است که با نگرشی نو به اندیشه اسلامی، از میان بسنده کردن به میراث کهن، «اسلام» نامیدن اجتهادات خود، مبارزه با اسلام، فنای در مدرنیته و تلفیق و اجتهادهای سوگیرانه «نخست میان دین اسلام و اندیشه اسلامی و یا به عبارت دیگر، میان دین و معرفت دینی یا میان ]خود[ دین و دینداری تمایزی اساسی»(۶) افکند زیرا به نگرشرفی این فهم ما است که در فرایند تغییر و تحول، جامعه‌های نوینی بر تن می‌کند و گرنه، خود دین دستخوش دگرگونی نیست.
نویسنده در این بخش به بررسی دو مفهوم و منبع اساسی فقیهان یعنی «نص» و «اجماع» پرداخته است و هرچند در نگروی «استناد به نص همیشه منجربه اختلاف معنایی با مفهوم واقعی نص نمی‌شود ]زیرا[ چنین نظری بی انصافی و اجحاف نسبت به گذشتگان خواهد بود.»(۷) ولی همچنان تأکید می‌کند که پیشینیان ما به ورطه‌های چنین لغزش گاه‌هایی افتاده اند. بدین سان می‌بینیم که مبنای نویسنده برای رد و یا پذیرش نگرگاه‌ها تنها «نو» بودن آنها و منافی بودن با دیدگاه گذشتگان نیست. همچنین در نگاه او، حجیت اجماع، چه مبتنی بر نصوص قرآن و چه بر حدیث، در نهایت امر با پدیده ای بسیار مهم روبرو می‌شویم و آن فرو غلتیدن از اعتبار اجماع امت اسلامی به سمت اجماع علما و صحابه است: بدین ترتیب، مفهوم سترگ و گسترده امت به گروهی ویژه که وارث اینگونه تکنیکها در تأویل و تفسیر نصوص گردیده اند، فرو می‌کاهد. نویسنده در پایان این بخش نتیجه می‌گیرد که «میان ایده آل و واقعیت فاصله است؛ اقتضای ایده آل آن است که نص دربردارنده حقیقتی مجرد است که آدمی بایستی در جهت درک آن تلاش نماید و خود انسان، هیچگونه دخالتی در شکل دهی آن نخواهد داشت، حال آن که واقعیت تاریخی به ما نشان داده است که بر نص، ابعاد و معانی ای بار شده که به روشنی صبغه ای تاریخی دارند.»(۸) شرفی، از دشواری فرایند جدا شدن از قالب‌های فکری موروث آگاه است، اما به نگر وی، اندیشه سنتی، با مشخص کردن مواردی که اختلاف در آنها وجود دارد، عرصه اختلاف ورزی را محدود کرده است، زیرا چارچوب بندی، خود گونه‌ای محدودسازی است و این مسأله با دو اصل استوار و قرآنی «آزادی» و «مسؤولیت» منافات دارد. شرفی بر آن است که جامعه اسلامی، پذیرای عملکرد علمای سنتی به الزام عموم مؤمنان به تفسیرهای خود ایشان نیست، چرا که التزام به آرا و فتاوا در تمامی زمینه‌های زندگی انسان معاصر میسر نمی‌باشد. نویسنده در بخش دوم با توجه به اهمیت شایان «اصول فقه» در دستگاه اجتهاد اصول موضوعه شش گانه ای را که علم اصول فقه بر آنها استوار شده، بررسی کرده است. به گمان وی، اصولیون، خود را سخنگوی خدا می‌پندارند، حال آن که فقیهان صدر اول، در حلال و حرام دانستن چیزی تردید بسیاری داشتند و با دقت و احتیاط حکم می‌دادند.
نویسنده نتیجه می‌گیرد که «تمامی این اصول موضوعه که علم فقه بر آنها مبتنی است، بشری اند و حال که چنین است، ما می‌توانیم دست کم پرسشهایی درباره آنها مطرح سازیم که آیا این اصول امروزه تطبیق پذیرند یا خیر؟ شرفی در این بخش به تاریخمندی نظرگاهها اشاره دارد و کتاب «اسلام ناب و اسلام تاریخی»(۹) را در شرح و بسط این دیدگاه نگاشته است. نویسنده در بخش دوم کتاب «عصری سازی اندیشه دینی» پس از بررسی اصول موضوعه، به منابع اساسی استنباط احکام شرعی یعنی قرآن، سنت، اجماع و قیاس نگریسته است و نمونه‌هایی از اختلاف نظرگاه فقیهان، اصولیون و مفسران قرآن حتی در احکامی که «ضروری دین» قلمداد می‌شوند، ارائه می‌دهد. هدف وی از این پژوهش و نمونه‌ها، تجدیدنظر در این مدعا است که استنباط و فهم و تفسیر خود را از کتاب خداوند «احکام ا•» بنامیم، زیرا چگونه می‌توان از یک سو دست به تأویل زد و از سوی دیگر تأویل خود را «حکم ا•» یعنی مطلق نامید! دکتر عبدالمجید شرفی شمایی کلی از چگونگی شکل گیری مفاهیم سنت در گذر زمان ارائه می‌دهد؛ مفهومی که در آغاز به معنای عرف و عادت جاری در مدینه یا گروه اندک شمار مسلمانان صدر اول بود و پس از چندی در مفهوم سنت منسوب به پیامبر تبلور یافت. نویسنده، از اشکالهایی سخن به میان می‌آورد که پیشینیان در باب راههای نقل روایت مانند عدم اطمینان نسبت به صحت مرویات و یا اختلاف در مضامین رویات منقوله داشته اند. به نگر وی با توجه به خواسته‌ها و برنامه‌های سیاسی حکومتهای آن زمان و سامان، جعل احادیث و مسائلی از این دست نمی‌توان جزم اندیشانه و بی چون و چرا همچنان سنت را به عنوان منبع استنباط احکام نامید و در باب اجماع می‌آورد: اگر بر اصل اجماع ـ آنگونه که در مجموعه‌های اصولی آمده و شرایط دقیقی برای آن یاد شده ـ تکیه زنیم بدان معنا است که راه حل‌های سلف را همچنان پذیرفته ایم و این پذیرش با هدف و غایتی که متمسکان اجماع در پی آن بوده اند (پاسخگویی به اقتضائات دگرگونی و تغییری که در جامعه اسلامی رخ می‌دهد) ناهمگون و در تناقض است. قیاس نیز در نگر شرفی، به سان اجماع با مشکلاتی چند روبرو است. وی، در تلاش است تا به جای تکرار منظومه فکری گذشتگان در استنباط احکام به نگرش‌های نوینی دست یازد؛ نگرشهایی به دور از تفاوت‌ها و تبعیض‌های طبقاتی و فردی برپایه بازگشت به روح گفتمان قرآنی که امروزه در سایه «اصول فقه» رنگ باخته است. شرفی بخش سوم را به «فقه» اختصاص داده است. و می‌پرسد: فقه در عصر کنونی چه جایگاهی دارد؟ و آیا همچنان امکان بقا و تداوم را دارا است؟ نویسنده در آغاز به مقایسه ای گذرا میان فقه وقانون می‌پردازد و جایگاه فقه را در قوانین کشورهای اسلامی نشان می‌دهد. پس از این، نمونه‌هایی از قرآن یاد می‌کند که در چارچوب فقه اسلامی، «قطعی‌الدلالة» نامیده می‌شود. بنابر پژوهش‌های وی، بریدن دست سارق ـ برخلاف آنچه می‌پنداریم و قطعی‌الدلالة می‌نامیم ـ توسط فقیهان تعیین شده است . بنابر دیدگاه وی، چنین برداشتهایی از قرآن و دین با مبانی دین منافات ندارد بلکه که نویسنده نتیجه می‌گیرد:
۱) تجدید نظر در این منظومه فقهی هیچ رکنی از ارکان دین را ویران نمی‌کند. ما می‌خواهیم روش و منهجی را که با نص قرآنی سازگار و وفادار است پیگیری کنیم، هرچند به تلاشهای بشری تاریخی علمای گذشته وفادار نباشد. چون ایشان در شرایط خاص زمانی خودشان قرارگرفته بودند.
۲) برای تجدیدنظر در این منظومه موروثی چاره‌ای جز بازگشت به تاریخ نداریم، چراکه تاریخ خیلی چیزها به ما می‌آموزد.(۱۰) به نظر نگارنده، تربیت وجدان مستقیم نه مربوط به حاکمان است تا ضامن اجرای چنین احکامی شوند و نه فقیهان. متولیان این تربیت، امت اسلامی است، آن هم براساس آزادی و مسؤولیت فردی. مسأله زن، از مسائل مهم و عینی شرفی است که در کتاب‌های خود بخش مهمی را به این مسأله اختصاص داده است. وی، نابسامانی حقوق زن در کشورهای اسلامی را نمونه بارز ناتوانی این کشورها در حل مشکلات خود و در نتیجه به دست نیاوردن جایگاه مناسب در جهان نوین می‌داند: باید از خود بپرسیم با نیمی از جمعیت خود، چگونه رفتار کرده‌ایم؟(۱۱) شرفی، برخلاف بسیاری از اندیشمندان اسلامی که با سکنی گزیدن و تحصیل و تدریس در کشورهای غربی مسائل عینی و اساسی کشورهای خود را فراموش نموده و تنها به مسائل تئوریک می‌پردازند، مسأله زنان را برترین معیار برای شناخت «خود» و مبارزه با تهدیدات پایان ناپذیر جهان کنونی می‌داند. وی، در کتاب «عصریسازی اندیشه دینی»، راه رسیدن به عصری سازی و پویایی دین را در گرو احقاق حقوق زنان می‌داند و البته وی از مقاومت سنت گرایان و سخت کیشان آگاه است؛ کسانی که در صدد حفظ فرودستی جایگاه زنان در جامعه اند. در نگاه شرفی، آیه نخست سوره ی طلاق (واتقوا ربکم و لاتخرجوهن من بیوتهن»(۱۲) برای تکریم زنان و در صدد حمایت از آنان است که در حالت طلاق از خانه و کاشانه اخراج نگردند ولی در فقه و با استناد به این حکم، بر زنان سخت گرفته اند.
حسین عباسی
پی‌نوشت‌ها:
۱ـ مجلة المحاماة الشرعیة، السنة الاولی، العدد الثالث، ص،۱۷۲ القاهرة، به نقل از: نحو منهج جدید لدراسة علم اصول الفقه، محمدالدسوقی، ۱۹۹۴م.
۲ـ الاسلام و الحداثة، عبدالمجید الشرفی، الدارالتونسیة للنشر، ۱۹۸۹.
۳ـ تحدیث الفکر الإسلامی، عبدالمجید الشرفی، نشر الفنک، الدار البیضاء ـ المغرب، ۱۹۹۸.
۴ـ عصری سازی اندیشه دینی، عبدالمجید شرفی، محمدامجد، نشر ناقد، چاپ اول، ،۱۳۸۲ ص۱۵.(پیش گفتار مترجم)
۵ـ پیشین، همان.
۶ـ پیشین، ص۲۰.
۷ـ همان، ص۲۴.
۸ـ همان، ص۳۵.
۹ـ الاسلام بین الرسالة و التاریخ، عبدالمجید الشرفی، دارالطلیعة ـ بیروت، الطبعة الاولی، ۲۰۰۱.
۱۰ـ پیشین، ص۱۱۱ و ۱۱۲.
۱۱ ـ اسلام، جهانی شدن و صلح جهانی، حسین عباسی، پگاه حوزه، شماره ،۷۷ ص۲۷.
شرفی، درسال ۱۳۸۱ برای شرکت جستن در «همایش اسلام وصلح جهانی» که به کوشش گروه ادیان مرکز گفت وگوی تمدن‌ها، برگزار شد، به ایران آمد.
۱۲ـ عصری سازی اندیشه دینی، ص۱۱۳: وقتی زنان را طلاق دادید سزاوار نیست آنها را از خانه‌هایشان بیرون کنید.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی اصلاح


همچنین مشاهده کنید