چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

کیث وارد(Keith Ward)


کیث وارد(Keith Ward)
کیث وارد از چهره‌های برجسته در الهیات جدید است. او دكترای الهیات از دانشگاه‌های كمبریج و آكسفورد دارد. تاكنون در دانشگاه‌های لندن، گلاسكو و كمبریج تدریس كرده است و هم‌اكنون استاد الهیات و علوم دینی و مدیر گروه الهیات در دانشگاه آكسفورد است. مهمترین كتابش‌هایش عبارتند از: اخلاق و مسیحیت (۱۹۷۰) خدا، صدفه و ضرورت (۱۹۹۶) خدا، ایمان و هزاره سوم (۱۹۹۸)دین و ماهیت انسان (۱۹۹۸) مفاهیم خدا (۱۹۹۸) و دین و جامعه (۲۰۰۰). هیچ یك از این آثار به فارسی ترجمه نشده است. او بویژه در آثار جدیدتر خود به حكمت‌ها و نگرش‌های ادیان بزرگ جهان و دستاوردهای معرفتی جدید توجه خاص دارد.
سال‌ها مسئله نسبت میان ادیان مختلف كنجكاوی‌ام را برانگیخته بود. در طول تاریخ نژاد بشر هزاران اعتقاد دینی وجود داشته است و اگر آن‌ها هیچ ادعای حقانیت نمی‌كردند، مسئله بزرگی وجود نداشت. اما امروزه ادیان بزرگی وجود دارند كه همه بر آنند كه حقیقت نهایی و مطلق راجع به طبیعت و سرنوشت انسان و ماهیت حقیقی اشیا را در اختیار دارند. مسئله فقط این نیست كه معلوم كنیم كدام یك از آن‌ها برحق است، بلكه این مسئله هم در میان است كه راجع به دیگران، آن دیگرانی كه بر خطا هستند، چه باید گفت. آیا آن‌ها یكسره نادرستند؟ یا آنكه همه آن‌ها هدف واحدی دارند و به راه‌های گوناگون به آن راهنمایی می‌كنند؟ آیا می‌توان چیزی از آن‌ها آموخت؟ و اگر این‌ طور است، چه چیز؟
این، سرآغاز مقدمه كیث وارد در كتاب مفاهیم خدا با عنوان فرعی تصاویر و انگاره‌های وجود الهی در پنج سنت دینی (چاپ سوم، ۱۹۹۸) است. او با محور قرار دادن پنج شخصیت برجسته و معتبر در پنج سنت دینی یعنی شنكره، از فیلسوفان برجسته و تأثیرگذار در كل تاریخ ادیان هند، رامانوجه، فیلسوف و متفكر دینی آیین هندو، آشواگسا از چهره‌های معتبر آیین بودا، ابن میمون در یهودیت، غزالی در اسلام و آكوئیناس در مسیحیت و سنجش و مقایسه میان آرای آن‌ها درباره وجود الهی، به این نتیجه می‌رسد كه شباهت قابل ملاحظه‌ای در ساختار اساسی دیدگاه‌های آنان وجود دارد، شباهت در رهیافت بنیادین آنان كه كیث وارد از آن به بینش تصویری (iconic vision) تعبیر می‌كند و نیز در نحوه فرارفتن از خود و تقرب جستن به وجود برین. هر سنت ویژگی‌ها و چارچوب وحیانی خاص خود را دارد كه به آن خصلت متمایزی می‌بخشد. كیث وارد با وجود بیان این مطلب، معتقد است كه در میان این سنت‌ها یك هسته مشترك اعتقادی درباره واقعیت غایی وجود دارد كه وی اصطلاحاً آن را آموزه دو وجهی می‌نامد و می‌افزاید: «تفاوت در تأكید و تفسیر این آموزه فقط در میان ادیان وجود ندارد. این تفاوت را در درون هر یك از سنت‌های دینی هم می‌توان یافت. البته دیدگاه‌های دینی مختلف در مورد وجود الهی یا حقیقت (the Real) از همه حیث با هم یكی نیستند، اما من فكر می‌كنم می‌توان به نحو قابل دفاع و موجهی گفت كه در میان لااقل فكورترین متألهان و فیلسوفان سنت‌های دینی بزرگ جهان نوعی همپوشانی و نزدیكی فكری وجود دارد.
این بدین معنا نیست كه هر سنت به یكسان قابل قبول است... من تصور می‌كنم مهمترین نتیجه‌ای كه از این پژوهش به دست می‌آید، این است كه سنت‌های بزرگ كاملاً متفاوت و ناسازگار با یكدیگر نیستند. در میان آن‌ها قرابت‌های فكری و عملی ژرفی هم وجود دارد.»
كیث وارد معتقد است كه چه بسا بسیاری از دینداران معمولی نسبت به عمیق‌ترین آموزه‌ها و تعالیم سنت‌های‌شان درباره خدا ناآگاهند. لذا كشف مجدد این تعالیم و اعتقادات می‌تواند به رشد شناخت و رواداری بینجامد و افراد را متوجه همانندی‌های عمیق میان سنت‌های دینی بسازد. در این حالت امكان گفت‌وگو و تعامل با سایر ایمان‌های دینی فراهم می‌شود و این خود می‌تواند بر عمق و غنای ایمان افراد بیفزاید.
● مقصود از «بینش تصویری» چیست؟
كیث وارد در ابتدای طرح مباحث‌اش می‌نویسد: خدا شخص عاقل و قدرتمندی كه از فاصله‌ای بس دور و به شكلی تهدیدآمیز ناظر ما باشد، نیست؛ خدا واقعیتی یگانه، نامتناهی و ازلی و ابدی است و فراتر از همه توانایی و قدرت انسان در توصیف رسای او قرار دارد، در عین حال به واسطه موجودات متناهی مقید به مكان و زمان جلوه‌گر می‌شود. مسئله این نیست كه وجود او به مثابه موجودی در كنار موجودات دیگر اثبات شود. آنچه بدان نیاز است، پروراندن این حس و آگاهی است كه دنیای موجودات متناهی می‌تواند نمایان‌گر واقعیتی نامتناهی باشد كه در فراسوی آن است و در عین حال در آن حضور دارد. لازم است یاد بگیریم كه اشیا و موجودات متناهی را دال بر ماورای آن‌ها ببینیم، باید آن‌ها را جلوه‌ها و مظاهری از ارزش و وجود بدین و صوری رؤیت‌پذیر از سرمدیت (eternity) بدانیم. این آن چیزی است كه من آن را «بینش تصویری» می‌نامم.
كیث وارد در ادامه می‌گوید: «چیزی كه به ما كمك می‌كند چنین حسی را در خود بپرورانیم علم یا فلسفه نیست، بلكه شعر یا موسیقی است. زبان دین مانند زبان شعر است و از بدعت‌های بزرگ راسیونالیسم (عقل‌گرایی) دوره پس از روشنگری است. كوشش در جهت تبدیل شعر به شبه علم، و نیز تبدیل صور و انگاره‌های دینی -كه كاركردشان برانگیختن حس الهی و سرمدی است- به شرح و توصیف دنیوی امور واقع غریب. به یك معنی حق با الحاد است. اما فقط در انكار خدایی كه هرگز نبوده و اعتقادی كه هرگز به قلب ایمان دینی راه نیافته است. خدا باوری سنتی در طلب آگاهی عمیقی از وجود نامتناهی است؛ آنكه برتر از نام و صورت است و در فراسوی شناخت تحلیلی و عقلی ما قرار دارد.» كیث وارد اصطلاح توماس آكوئیناس را در این‌جا مناسب می‌بیند: خدا وجود قائم به ذات خویش (esse subsistens) و به تعبیر دیگر دریای هستی بیكران (pelagum substantiae infinitum) است؛ وجودی كه انسان در برابر او در خوف میان هستی و عدم است (چنانكه دكارت در كتاب تأملات می‌گوید: من به یك معنی، موجودی هستم كه میان خدا و عدم جای دارم).
به اعتقاد كیث وارد مسئله دینی معاصر اثبات وجود یا عدم خدا نیست. آنچه باید آموخت این است كه متألهان و متكلمان بزرگ چه معنایی از مفهوم «خدا» مراد می‌كنند.
● شكل دینی زندگی
كیث وارد معتقد است «دین برخلاف نظر شلایر ماخر و تابعانش در درجه اول به معنای داشتن احساساتی معین نیست، چه احساس وابستگی مطلق و چه احساس خوف و خشیت مینوی (numinous awe) و نه بر خلاف آنچه وایتهد یك بار گفته بود عبارت است از كاری كه انسان در تنهایی‌اش می‌كند. گرچه تنهایی می‌تواند برای بسیاری از دینداران اهمیت داشته باشد.» به دید كیث وارد، شكل دینی زندگی را می‌توان به نحو بسیار سودمندی برحسب ساختاری مبتنی بر اعتماد (fiduciary) توصیف كرد. دین ساختار مفهومی‌ای به دست می‌دهد كه در آن، نگاه و نظری خاص نسبت به شرایط و حدود وجود آدمی ارائه شده است. سپس ضرورت رهایی یافتن از این شرایط محدودكننده را مطرح می‌كند و راه رسیدن به آن هدف و غایت را نشان می‌دهد. دین در این ساختار مبتنی بر اعتماد تا آنجا كه برای فائق آمدن بر این محدودیت‌ها ضرورت دارد، تعالیمی كلی راجع به ماهیت وجود غایی ارائه می‌كند. این ساختار به نحوی خاص توسط آموزه‌ها و تعالیم مرجع كه در كتاب‌های مقدس و در اجتماعی دینی محفوظ مانده است، تعیین می‌شود.
كیث وارد بدن ترتیب به ضرورت پایبندی به سنت و تعالیم كتاب‌های مقدس اشاره می‌كند، اما این پایبندی و ارتباط با سنت و تعالیم كتاب‌های مرجع دینی را پایبندی و ارتباطی ژرف و تازه و مرتبط با مقتضیات و شرایط زمان می‌داند. در این باره چنین می‌نویسد: «گام نهادن در راهی تیره است اگر بكوشیم در دین بی هیچ اندیشه‌ای به هر آنچه اجدادمان اعتقاد داشتند، معتقد باشیم. حتی سوای این واقعیت كه ما هرگز نمی‌توانیم كاملاً اطمینان داشته باشیم كه ایمان و اعتقادشان چگونه بوده است، یا چگونه آن‌ها را تفسیر و تأویل می‌كردند، بستر و فضای فرهنگی ما به قدری متفاوت است كه می‌توان گفت به یك معنی هر عصری باید ایمان خویش را از نو بسازد و بدان تازگی و طراوت ببخشد؛ ایمانی زنده و اثر گذار. اما این ساختن و طراوت بخشیدن به معنای فرار و فاصله گرفتن از سنت نیست. در واقع این خود نوعی دیگر از غفلت و كوری و گام نهادن در تیرگی‌هاست و این معنا را در خود نهفته دارد كه ما عالم مطلق‌ایم و از جریان‌های تاریخی به دور. اما واقعیت خلاف این است. ما در تاریخ به سر می‌بریم و گریزی از آن نداریم. نكته این‌جاست كه گذشته جزیی از درك و فهم عینی ما از جهان شده است؛ جزیی از داده‌هایی كه بر پایه آن‌ها پیش می‌رویم.»
در واقع كیث وارد به نوعی تعامل و تأثیر متقابل میان سنت و مقتضیات زمان قائل است. روشن است كه برای تفسیر سنت و «تازه كردن ایمان» به ملاك‌هایی نیاز است: كیث وارد در این میان به دو ملاك مهم اشاره می‌كند: ملاك معرفت شناختی از جمله برخورداری از انسجام درونی و ملاك اخلاقی. كیث وارد در ادامه می‌گوید: دین، راهی به رهایی (a path to Liberation) است و متضمن بصیرتی ژرف نسبت به وجود آدمی و دربردارنده قواعد و آدابی برای رفتار با دیگران. دین فكر و اراده را در كار می‌آورد تا آدمی از خود برون رود و تعالی بیابد(self-tran scendence) و به حقیقت مطلق تقرب جوید.● ایمان
نظر كیث وارد را در مورد نگاه «موروثی» به ایمان و دیانت به اجمال بیان كردیم، اكنون جای این پرسش است كه بنیان ایمان چیست؟ آیا با ادله علمی و عقلی و عرفی و نظایر اینها «به اثبات می‌رسد» یا تنها با «جهشی ارادی» حاصل می‌شود‎، یا مسئله پچیده‌تر از اینهاست؟ كیث وارد در بخشی از بحث و بررسی‌هایی كه درباره این موضوع می‌كند، چنین می‌نویسد: «... در واقع -اگر این ادعای دینی حقیقت داشته باشد- خدا اگر می‌خواست، می‌توانست چنان كند كه همه مردم به او ایمان بیاورند، بدون آنكه هیچ نیازی به دلیل و برهان باشد، چنان كه در قرآن (۳۱‎/۱۳) آمده است: «آیا مؤمنان هنوز ندانسته‌اند كه اگر خدا می‌خواست همه مردم را هدایت می‌كرد؟»
اما خدا چنین نمی‌كند. در سنت‌های دینی هند دلیل اصلی این امر كرمه (Karma) انگاشته می‌شود (كرمه در زبان سانسكریت به معنی عمل و كردار است و در اصطلاح اشاره دارد به قانون ارتباط میان عمل و نتایج و پیامدهای آن كه جایگاه انسان را در زندگی و به تعبیر ادیان هندی در چرخه باززایش موسوم به سمساره (samsara) تعیین می‌كند). مردم در دام امیال گرفتار می‌شوند و به راه‌های دیگر می‌روند. آن‌ها به خدا روی می‌آورند و فضل و عنایت او را پذیرا می‌شوند، فقط وقتی كه آمادگی درونی داشته باشند. از این رو، كار حكیمان و فرزانگان است كه راه را گشوده دارند و قانون الهی را به آنان تعلیم دهند. در سنت‌های دینی سامی دلیلی كه معمولاً ارائه می‌شود این است كه انسان‌ها باید آزاد و مختار باشند و بر اساس اختیارشان به ندای پروردگار پاسخ دهند: یا به او ایمان و اعتماد ورزند، یا از او روی برگردانند و قلبشان را به تخته سنگ بدل كنند. وقتی پیام خداوند بر آنان فروخوانده شود، یا بدان روی می‌آورند یا بدان پشت می‌كنند و آن را نابخردانه و برای زندگی‌شان آزاردهنده می‌پندارند.
در هیچ یك از این دو دیدگاه هوش و زیركی پیش‌شرط رسیدن به رستگاری نیست. ایمان پاسخ نهان قلب آدمی به ندای خداوند است. فقط خداوند می‌داند كه چه وقت ندای الهی واقعاً صادر شده و چه وقت روح آدمی واقعاً بدان پاسخ مثبت داده، یا آن را نادیده گرفته است. این ممكن است برای فیلسوفی كه دوست دارد دلایل و براهین خوبی برای همه چیز در اختیار داشته باشد، چندان قانع‌كننده نباشد. اما اگر اعتقاد واقعی به خدا به معنای پاسخی از روی ایمان به ندایی غیبی باشد، پس روشن خواهد شد كه نمی‌توان آن را موضوعی وابسته به دلیل و برهان دانست. البته دلایل و براهین یكسره بیجا و نامربوط نیستند، اما به طور كلی مهم نیست كه شما وجود خدا را عقلاً اثبات كنید. آنچه اهمیت دارد، پایبندی و تعهد ایمانی و اراده معطوف به وجود متعالی است. این، چنان كه كانت تصور می‌كرد، كاملاً برابر با نفی معرفت برای باز كردن جایی برای ایمان نیست. ایمان كاملاً متمایز از معرفت عقلی (intellectual) است و بر یك معرفت عقلی مستقلاً به دست آمده تكیه ندارد. البته ایمان منطقاً مبتنی بر این اعتقاد است كه خدا وجود دارد. اما پدید آمدن این اعتقاد خود نخستین اثر تفضل الهی است.
از دیدگاه دینی قبول و پذیرش درونی چنین اعتقاداتی نخستین بذر پاسخی مثبت به ندای الهی است كه چه بسا رشد یابد و به حس حضور و فعل نهان خداوند منتهی شود. و چه بسا رشد پیدا نكند و راه به جایی نبرد.»
كیث وارد در ادامه می‌نویسد: «پیچیدگی مسئله در اینجاست كه نه همه كسانی كه وجود خدا را می‌پذیرند در راه ایمان گام می‌گذارند و نه همه آنان را رد می‌كنند از مقصد و مقصود ایمان بكلی بازداشته می‌شوند. كار راحتی است كه دنیا را به خوب و بد تقسیم كنیم. مثلاً بگوییم همه مسلمانان متعهد نجات پیدا می‌كنند و همه نامعتقدان دچار لعنت و هلاكت می‌شوند. معتقدان گاه چنین سخنانی می‌گویند. اما این قضیه نشان‌دهنده فقدان شایان توجه تأمل و ژرف‌نگری راجع به رحمت خداوند است. می‌دانیم كه هزاران سنت دینی متفاوت هست و حتی در پنج دین بزرگ جهان جریان‌های مختلف بسیاری وجود دارد. در دنیایی آمیخته به گناه و وهم، بر دامن دیانت هم گرد گناه و وهم می‌نشیند. از این‌جاست كه برخی مردمان می‌توانند از دین فاصله بگیرند و با انگیزه‌هایی چون غرور و تكبر و استیلا بر دیگران یا حرص و آز رفتار كنند و بعضی‌ها با ملاحظه این قبیل چیزها ممكن است از دینداری دلسرد شوند.»
● ایمان، دین و فلسفه
كیث وارد تصریح می‌كند كه ایمان دینی برابر با پذیرفتن یك استنتاج احتمالی نیست. ایمان دینی عبارت از آن است كه انسان خود را موجودی فروافتاده در گناه یا جهل و غفلت ببیند و در جست‌وجوی راه ممكنی برای رهایی و رستگاری باشد و این مستلزم تغییر در نگاه و نگرش است تا ببیند كه هم از مبدأ یگانه وجود دور افتاده است و هم می‌تواند با اتخاذ شیوه زندگی دینی بدان تقرب جوید.»
به دید كیث وارد، كوشش برای توجیه اعتقاد دینی بر پایه دیدگاهی خنثی مطمئناً اشتباه است. این كار بیشتر به این می‌ماند كه بخواهیم باورهای اخلاقی را با رجوع به یافته‌های علوم طبیعی توجیه كنیم. البته این یافته‌ها به كار می‌آیند و چه بسا باعث تعدیل و اصلاح پاره‌ای از باورهای اخلاقی‌مان شوند، اما بنیانی برای باور اخلاقی فراهم نمی‌شود. كیث وارد می‌افزاید: «كارل بارت حق داشت كه چنان دیدگاهی درباره وحی اتخاذ كرد و چنین نظر داد كه وحی بنیان خود است و باید بنیان خودش باشد.» البته كیث وارد این نظر كارل بارت را كه وحی را منحصر به فقط یك سنت می‌دانست، نمی‌پذیرد و معتقد است كه باید ایمان دینی را از چشم‌انداز وسیع‌تری نگریست. اگر این كار صورت گیرد، ساختار متمایز زندگی دینی آشكار می‌شود. كیث وارد همچنین معتقد است: «هیچ وحی‌ای مصون از ارزیابی عقلی نیست، یا نمی‌تواند باشد و تفكر مجدد درباره سنت خود بخشی از سنت است. عقل نقش اساسی خود را در نقد و ارزیابی دارد. تأملات فلسفی چه بسا ساختار ایمان دینی را روشن كند، پیامدها و مستلزمات آن و رابطه‌اش را با سایر حوزه‌های فعالیت و معرفت انسان بكاود و آن را با دیدگاه‌های انتقادی و بدیل روبه‌رو سازد. ایمان ممكن است با برهان قابل دفاع باشد، اما بر پایه ادله مورد تعهد و پایبندی قرار نمی‌گیرد، یا توسط دلیل و برهان استقرار پیدا نمی‌كند. این بدین معناست كه ایمان عبارت از یك تحقیق عقلانی فارغ‌دلانه نیست، بلكه تعهد و التزام به شیوه‌ای از زندگی است كه بر پایه بصیرت و نگرشی عمیق نسبت به هدف غایی كار و كردار آدمی استوار است.»
● خدا، صدفه و ضرورت
كیث علاوه بر كتاب (Concepts of God) كه نخستین بار در ۱۹۸۷ به چاپ رسید و چاپ سوم آن نیز در ۱۹۹۸ منتشر شد و منبع اصلی گفتار حاضر تا بدین‌جا بوده است، كتاب مهم دیگری به نام (God, Chance and Necessity) دارد كه چاپ اول آن در ۱۹۹۶ و چاپ چهارم آن در سال ۲۰۰۱ انتشار یافت و بسیار مورد استقبال اهل تحقیق و دانشمندان قرار گرفت. كسانی چون آرتور پیكاك و جان پوكینگرن كه خود از دانشمندان صاحب‌نام هستند، بسیار آن را ستوده‌اند. یكی از اهداف كتاب نقد و تحلیل تقلیل‌گرایی‌هایی است كه به نام علم در مورد دین انجام می‌شود.
كیث وارد در بخشی از مقدمه این اثر چنین می‌نویسد: «دستاوردهای علوم واقعاً شگفت‌انگیز است، چنان شگفت و خیره‌كننده كه گاه به این عقیده می‌انجامند كه انسان‌ها اینك یگانه سرور و حكمفرمای عالم‌اند و این قدرت و توانایی را دارند كه هر طور می‌پسندند، از آن بهره‌برداری كنند. برای برخی از فیلسوفان یونان قدیم انسان نظراً میزان و مقیاس همه چیز بود. اما اكنون انسان می‌تواند در عمل نیز میزان و مقیاس همه چیز باشد. این تصور كاملاً خوب و بجا نخواهد بود، اگر كاربردهای كشفیات علمی به دقت تحت هدایت و راهنمایی نوعی نظام ارزشی نباشد. انسان‌ها از كشفیات فیزیك‌دانان فیزیك هسته‌ای برای ساختن بمب‌هایی كه می‌توانند كل حیات را از روی زمین محو كنند، برای تولید ویروس‌هایی كه می‌توانند ارگانیسم‌های زنده را از بین ببرند و برای آلوده كردن محیط زیست با مواد شیمیایی خطرناك استفاده كرده‌اند. مشكل كسب قدرت بر زندگی‌های‌مان این است كه آدم‌هایی مانند خود ما صاحب قدرت هستند و می‌توانند آن را براحتی برای مقاصد ویرانگر به كار گیرند. از این حیث خوبی‌های رشد علم آمیخته به ابهام و تیرگی است.»
از نظر كیث وارد «این قضیه برهانی بر ضرورت توقف تحقیقات علمی نیست، اما هشداری است در برابر هر فرض سهل‌گیرانه كه می‌گوید همه علم خوب است، اینكه هیچ حد و مرزی برای تحقیقات و آزمایش‌های علمی وجود ندارد و اینكه انسان‌ها آزادند، جهان را هر طور كه می‌خواهند مورد بهره‌برداری قرار دهند. اما انسان‌ها حتی بر خودشان حكمفرمایی ندارند، چه رسد به حكمفرمایی بر عالم پهناور وجود... واقعیت امر آن است كه رهیافت و نگرش علمی عمیقاً ملهم از دست كم یك ارزش بزرگ است: ارزش جست‌وجوی حقیقت به خاطر خود حقیقت.
متأسفانه بعضی از دانشمندان ملحد تصور بسیار محدودی از حقیقت و آنچه ممكن است به كشف آن بینجامد، دارند. آن‌ها گمان می‌كنند حقیقت فقط در آن چیزی نهفته است كه تن به اندازه‌گیری و آزمون تجربی بدهد و یگانه راه نیل به آن تحلیل‌های خشك و مشاهدات عاری از شورمندی و اشتیاق درونی است. این، برنامه طبیعت‌گرایی یا مذهب اصالت طبیعت است. بدین ترتیب نوعی «جهالت علمی» پدید می‌آید كه پژوهش در علوم انسانی، ادبیات، فلسفه، تاریخ و هنر را در حكم اتلاف وقت می‌داند. تكنولوژی و بهره‌برداری مادی از همه چیز توسعه پیدا می‌كند، درحالی كه تأمل درونی و ژرف‌اندیشی او به افول می‌گذارد... اما ماجرا می‌تواند طور دیگری باشد. علم، ژرف‌نگری و تعمق خاص خود را دارد و نیز حس هیبت و توجه در برابر زیبایی و نظم و حكمت عالم طبیعت و گشودگی نسبت به نمودهای گسترده‌تر حقیقت را، به اعتباری می‌توان گفت دانشمندان امتیاز بزرگی بر فیلسوفان و متألهان دارند.»
كیث وارد تصریح می‌كند كه دانشمندان بزرگ علاوه بر برخورداری از دانش عمیق نسبت به طبیعت، ستایش‌گر هنر اخلاق و تأملات درونی نیز هستند. ذهن واقعاً علمی می‌تواند به آن صورتی از حقیقت كه در حوزه‌های روابط و زندگی شخصی قرار دارد، گشوده و پذیرنده باشد. حقایقی وجود دارد كه فقط با تعهد و پایبندی شخصی می‌توان بدان‌ها تقرب جست و معرفت یافتن به آن‌ها طی یك تعامل اساساً فردی (اما نه صرفاً ذهنی و انفسی ) فرد را متحول می‌سازد. كیث وارد در ادامه می‌گوید: حقیقت دینی از این نوع است و غفلت كامل از آن به معنای غفلت از بعد وسیعی از تجربیات انسانی است. می‌توان متوقع بود كه دانشمندان خوب نسبت به كسانی كه چندان از رمز و رازهای جهان خبر ندارند، گشودگی بیشتری به این ابعاد پهناور حقیقت داشته باشند. دانشمندان بزرگی چون نیوتن، فاراده، ماكسول و انیشتین این گونه‌اند. گرچه ممكن است به هیچ سنت دینی كاملاً رسمی تعلق نداشته باشند، غالباً نسبت به ساختار معقول و نظام‌مند عالم آگاهی دارند و در برابر راز وجود احساس خشوع و حیرت می‌كنند.»
كیث وارد در زیر عنوان مادی‌باوری جدید به كارهای دانشمندانی چون فرانسیس كریك، كارل ساگان، استفان هاوكینگ، ریچارد داوكین، ژاك مونو و پیتر اتكینز اشاره می‌كند كه در كتاب‌های‌شان «آشكارا اعتقادات دینی را تخطئه می‌كنند و در این راه از اعتبار علمی كارهای‌شان خرج می‌كنند.»
كیث وارد در سراسر كتاب نشان می‌دهد كه ادعاهای آن‌ها بیجاست و اساساً ربط خاصی به دستاوردهای علمی آن‌ها ندارد. وقتی به حوزه فلسفه پا می‌گذارند، هم تاریخ را نادیده می‌گیرند و هم تنوع و گونه‌گونی دیدگاه‌های فلسفی را در بوته فراموشی می‌گذارند. طرفه آنكه نگرش‌شان در این قلمرو غالباً ضدعلمی و ضددینی است، چون آرا و اندیشه‌های متألهان را با دقت و جدیت درنظر نمی‌گیرند بلكه به هجو كردن خام و خشن‌ترین روایت‌ها از خام‌دستانه‌ترین آموزه‌های دینی‌ای كه بدان‌ها برمی‌خورند، خرسند هستند.
كیث وارد می‌گوید در اكثر موارد اساساً هیچ تعارضی وجود ندارد و موفقیت تحقیقات علمی به بالندگی و رشد خداباوری كمك می‌كند و بلكه رشد خداباوری (theism) به رشد و گسترش علم یاری می‌رساند.
كیث وارد در آخرین قطعه كتاب چنین می‌نویسد: «هیچ تعارضی میان عقل، ژرف‌ترین درك از جهان، ایمان و پاسخ نیك‌بینانه به راز محبت الهی وجود ندارد.
آن‌ها در پیوند با یكدیگر بیانگر آنند كه باید پایبند حقیقت و تواضع بود؛ حقیقتی كه باید مشخصه علم و تواضعی كه باید صفت بارز ایمان باشد. فقط در همنشینی عقل و ایمان است كه آدمیان می‌توانند شكل درست زندگی‌شان را بیابند. تنها در آن صورت است كه جهان به آن ارتباط كاملاً آگاهانه با خالقش نایل می‌شود و قابلیت‌هایش برای خیر و نیكی بدرستی فعلیت و تحقق پیدا می‌كند. این مشیت پروردگار و غایت تحول در نظام آفرینش است.»
منبع : موسسه گفتگوی ادیان