دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
شبکههای اینترنتی و مفهوم جامعه
![شبکههای اینترنتی و مفهوم جامعه](/mag/i/2/vpkv9.jpg)
اصولاً، تکنولوژی مدرن در وجوه مختلف ارتباطی خود، انسانها را از هم جدا و منزوی کرده و در چنین دنیایی، هرکس در برج و باروی خود، از طریق اتصالات تکنیکی، با دیگری ارتباط برقرار میکند.
به هرحال، اگر بخواهیم «جامعه» را با شبکه ارتباطات اینترنتی و تکنولوژی برابر بدانیم، در واقع از مفهوم واقعی جامعه کاستهایم.
در فرهنگی که به طور گسترده در مورد آسیبهای وارده بر جامعه دل نگرانی به خرج میدهد، حتی کلمه «جامعه» نیز باید در این فرهنگ مبنای استعمال ارزشمندی داشته باشد. هرچه ما بیشتر از چیزی محروم باشیم، بیشتر هم شیفته هستیم که نگاهمان را متوجه آن چیز کنیم. یک مرد گرسنه در جایی به دنبال غذا میگردد که دیگران غذاهای مانده را تنها به چشم آشغال میبینند. بسیاری از مردم هم از شبکههای الکترونیکی انتظار دارند که دقیقاً نوعی از کالاها را به صورت جادویی رها کرده باشند، تا آنها این کالاها را بردارند. به عنوان مثال، میکائیل استرانگلو ناشر نشریه تجاری اینترنتی اطمینان میدهد که «اینترنت نوعی بازگشت به محرکهای بنیادین تجربه بشری یعنی «ارتباط و جامعه» را نمایندگی میکند.»
لازم به تذکر نیست که افراد سرگردان در شبکههای اینترنتی، ظاهراً دارند احساس قرابت خاصی با این کلمه (جامعه) پیدا میکنند. ما درباره جوامع مرتبط با هم از طریق اینترنت، مثل جامعه اینترنتی، جوامع جهانی الکترونیکی، جوامع مجازی و غیره مطالبی را میشنویم. البته استعمال کلمه جامعه از بعضی جهات برای این مفاهیم کاملاً معقول است؛ زیرا، جامعه انسانی هر شکلی که داشته باشد، به طور طبیعی دارای مکانیسمهایی خواهد بود که ما آنها را برای ابراز و ایجاد ارتباط خلق میکنیم که مواردی چون ماشین، جاده، تلفن، شبکه کامپیوتری و یا حتی گفت و گوی تلویزیونی را در برمیگیرد.
ذهن ما احتمالاً در بسیاری از موارد، شبکههای فیزیکی را با مفهوم بنیادی جامعه، یکی نمیداند. با توجه به این موضوع، پس چطور ما به این سادگی میتوانیم «شبکه» را تلویحاً با «جامعه» یکی بدانیم؟ چطور دستگاه اتصالات الکترونیکی، به طور اتوماتیک تبدیل به جامعه میشود؟ عبارت «جوامع اینترنتی» منظور ما را به خوبی میرساند، زیرا معنیاش بیهیچ زحمتی، میان دو مفهوم «موطن کانالهای ارتباطی» و «مبادلات اجتماعی بشری» قرار میگیرد.
شکی وجود ندارد که شبکههای فیزیکی، صورتبندی اجتماعی ما را شدیداً تحت تأثیر قرار میدهد، اما اگر ما نتوانیم فرقهای پایهای میان این شبکهها و منابع انسانی جامعه را تشخیص دهیم، در این صورت، مطمئناً فقط جایگاه جامعه را تنزل دادهایم.
● تکنولوژی جامعه نیست
یک جامعه حقیقی در نظام دموکراتیک، مجموعهای از ابزارهای تکنیکی نیست، بلکه متضمن یک رشته نهادهای بشری (و بر همین منوال، سبکهای متداول اجتماعی) است. با این وجود، برابر دانستن جامعه با ابزارها، برای ناظری مثل هوارد رینگولد تا آنجا معقول بود که وی وسوسه شد بگوید: «اگر بیبیسی (منظور، سیستم کامپیوتری گروه خبری بیبیسی است) یک تکنولوژی مروج دموکراسی نیست، در این صورت، دیگر نباید از وجود جامعه سخن گفت.»
این فرض که شبکههای اینترنتی در تحقق جامعه نقش مثبت دارند، و یا حداقل زمینهساز جامعه و دموکراسی هستند، خیلی همهگیر شده است. انسان، در کلام یک مشترک اینترنتی مکرراً با این تفکر مواجه میشود که «اینترنت اساساً باعث ترویج دموکراسی و همسانسازی میشود». در این نوع نگرش ظاهراً دو مقوله «ورود اینترنت به منازل مردم» و «روابط واقعی مردم با یکدیگر» اشتباه گرفته میشوند. در نگرش فوق این گونه تصور میشود که از طریق اتصالات تکنولوژیکی هم میتوان روابط واقعی را بین انسانها ایجاد نمود.
یک طرفدار مفهوم جامعه اینترنتی میگوید: هرچند شاید باور کردنش مشکل باشد، ولی این که شبکههای اینترنتی در آینده برترین تکنولوژی برابرسازی، در میان تکنولوژیهایی که تاکنون اختراع شدهاند، خواهند بود، پیشگویی درباره یک مدینه فاضله نیست. این تکنولوژی جامعه ما را کاملاً تغییر شکل خواهد داد. تصور کنید که افراد بیخانمان یا کودکان تک سرپرست میتوانند با هر کسی در جهان که مایل هستند، صحبت کنند، یعنی با آنها ارتباط متقابل برقرار نمایند. این احتمالات خیرهکننده هستند. مطمئناً، فضاهای مجازی مطرود هم شاید به وجود بیایند، ولی نکته اینجاست که این اختیار را داریم که کمتر وارد این فضاها شویم. علاوه بر آن، ما اکنون در این شرایط هستیم و این موضوعی نیست که درباره آن بخواهیم خیالپردازی کنیم.
آنچه برای صاحب سخنان فوق خیلی شفاف و بطئی به نظر میرسد و اهمیتی هم برای توجه بیشتر ندارد، این است که ایجاد ارتباط اینترنتی میان افراد منزوی در جامعه، حداقل باعث میشود که از طریق شیوههای شادکننده، آنها از انزوا خارج شوند. این یک لغزش حیرتآور فکری است. کسی که میخواهد دست به ایجاد جامعه بزند، آیا همان کس نیست که در مرحله نخست، افراد جامعه را از هم جدا و منزوی کرد؟ آیا اعضای یک جامعه با آنهایی که میخواهند به هر طریقی یک شبکه اینترنتی را به وجود بیاورند، فرق ندارند. تلفن - که این امکان را فراهم میکند تا ما با هر کسی که بخواهیم، در یک شهر پنج میلیون نفری تماس برقرار کنیم - آیا ساکنان شهر را به هم نزدیک میکند و یا فقط باعث میشود که هر کدام از ما در داخل قلعههای جداگانه خود پناه بگیریم و از آنجا گفتوگو کنیم و در نتیجه، بیش از گذشته از یکدیگر فاصله بگیریم؟
من همه این تحولات را بخشی از تمایل عمومی به این سمت میدانم که میخواهند ایدههای مربوط به تکنولوژی را جایگزین افکار مربوط به مفاهیم موجود در مبادلات بشری کنند. در صورت وقوع چنین جایگزینی، یک جامعه، دیگر جمعی از مردم که به وسیله منافع متقابل، منافع، فعالیتها و نهادهای متقابل به هم پیوسته باشند (چیزی که هم از طریق ابزارهای تکنیکی و هم غیرتکنیکی قابل حصول است)، نیست، بلکه جامعه ترجیحاً «معرف» یک شبکه نموداری میشود و همین مسأله، تغییرشکل روابط انسانی را با ابزارهای تکنیکی نشان میدهد.
مورد فوق بیشتر به این میماند که ما پس از تعقیب مجموعهای از مسیرهای اتومبیل بر روی نقشه، بر روی «جامعه» جادهها متمرکز شویم. مطمئناً شما با تجزیه و تحلیل الگوهای ترافیکی، میتوانید چیزهایی را درباره مردمی که از این جادهها استفاده میکنند، بیاموزید؛ و همه این جادهها به درجات مختلف، مبنایی را برای بیان و توضیح جامعه فراهم میآورند، اما به ندرت به این نتیجه میرسید که وجود شبکه جادههای آسفالت برای تشکیل یک جامعه، امری قطعی و ضروری است.
این حقیقت دارد که بسیاری از به اصطلاح جوامع اینترنتی، صورتبندی مبنایی خود را به طور تقریبی از طریق اتصالات الکترونیکی خاص به دست میآورند. شما با توصیفی که از آمد و شد همزمان اینترنتی میکنید، کاملاً و به صراحت از چیزی صحبت میکنید که به طور مشخص افراد را به هم پیوند میدهد. به هرحال، این گونه توصیف ویژه و شسته و رفته از جامعه، نتیجهاش دقیقاً این است که برای جامعه با استاندارد سنتیاش، طبیعتی فوقالعاده محدود بسازیم.
● رؤیای گیلدر
تحلیلگری که به نظر بسیار مصمم است مفاهیم اجتماعی را به طور یکجانبه در درون شبکهبندی تکنولوژی ببیند، جرج گیلدر است. همانطور که خواهیم دید، او به درک یک هوش توزیع شده شبکهای، به عنوان ماده اصلی یک جامعه، خیلی نزدیک میشود. ذهن گیلدر به طور نامشخص حقایق و اعدادی را درباره تکنولوژی بلغور میکند که در خیال چند سال آینده، «کورکورانه در جلوی ما قرار خواهند گرفت». عقیده محوری وی این است که ارتباطات میان همتا با همتا، جایگزین ارتباطات پخش کننده (رادیو / تلویزیون) و ارتباطات سویچ مرکزی (تلفن) خواهد شد: «تلویزیون خواه ۵۰۰ کانال پخش کند، خواه هزاران کانال، بدون این کانالها با جهان ارتباطی نخواهد داشت؛ ولی جهان فعلی، جهانی است که شما در آن هر وقت اراده کنید، میتوانید هر چیزی را اداره کنید و در آن، امروزه هر پایانهای (به مدد نیروی ارتباطات)، میتواند به یک ایستگاه پخش دستور دهد.»
دلیل وجود چنین نیروی ارتباطی هم این است که «فیبرهای نوری به باندهای وسیع منتقل میشوند و امواج هرتز هم عملاً آزاد هستند». با وجود چنین امکانی، ما دیگر مجبور نخواهیم بود، فقط از میان کانالهای ارتباطی که توسط دیگران دیکته میشوند، دست به انتخاب بزنیم. ما ترجیح میدهیم که فقط در پایانههای خود مستقر شویم وبا هر چه که خودمان میل داریم هماهنگ شویم؛ وضعیتی که آن را گیلدر «فضای فیبری» مینامد. او به ما میگوید، یک رشته شیشه به نازکی موی سر انسان، میتواند هزار برابر حجم ارتباطی را که امروزه یک باند کامل رادیو منتقل میکند، عبور دهد. بدین ترتیب، ما به هر چیزی دسترسی خواهیم داشت و میتوانیم با هر جایی که بخواهیم، صحبت کنیم.
● از سیبزمینی انباری تا انسان قدرتمند
کلاً نگرش تکنیکی گیلدر، آنگونه که من شناختم، احتمالاً دقیق است؛ اما پیشبینی وی درباره پیامدهای اجتماعی آن، به گونه وحشتانگیزی ساده و خام است. او متذکر میشود که اکنون ۱۰۰ هزار اقدام خشونتآمیز در تلویزیون توسط یک کودک با میانگین سنی ۱۳ سال مشاهده میشود؛ و اینکه «تنها یک فرد کندذهن است که میتواند تأثیر این برنامههای خشونتآمیز را انکار کند»؛ و با ذکر این مقدمات، مدعی میشود، صنعت تلویزیون، این حقیقت را نادیده میگیرد که انسانها ذاتاً سیبزمینی انباری نیستند و این ظرفیت را دارند که از گذشته و تعامل سخن بگویند. انسانها با یکدیگر مشترکات اندکی دارند (به استثنای منافع شهوانی، ترس از ناخوشی و دل نگرانیها)؛ تلویزیون با ورود به این پستترین مشترکات، سال به سال شرایط را بدتر میکند.
آن چیزی که گیلدر معتقد است ما را از تلویزیون نجات خواهد داد، چیست؟ البته این حقیقت دارد، به جای اینکه ما از ۵۰۰ کانال دیکته شونده استفاده کنیم، خودمان میتوانیم هر چیزی را انتخاب کنیم و میتوانیم در صورت تمایل، به گذشته برویم و سخنان قدیمیها را بشنویم. وقتی که هوش و کنترل با تمهیداتی در سرانگشتان ما قرار گرفته است، معنیاش این است که «تکنولوژی به جای حاکم بودن بر زندگی ]ما[ ،خدمتکار ماست».
علاوه بر آن، دلیلی وجود ندارد، از هماکنون مطمئن باشیم که «اعتماد به این پارادایم جدید... ما را به یک فرهنگ رؤیایی سوق نمیدهد و نمیتوان برخی آفات دستگاه تلویزیون مثل منفعل بودن جهان کنونی در برابر آن و اعتیاد به این دستگاه را به عنوان دلیل ادعای خود آورد» چرا؟ زیرا «در تاریخ، تکنولوژی قویترین نیروی منهدم کننده است و نظم جدید را به پیش میبرد: تأثیر کامپیوتر و شبکههای آن به زودی یک میلیون برابر میشود.» ظاهراً باید گفت که اختراعات به زودی دارای قدرت شفابخشی روانشناختی و اجتماعی خواهند شد!
از گیلدر درباره «مدینه فاضله» که جزء امیدهایش است، پرسیده شد و این موضوع مطرح شد که «هر چیز پیچیدهای، خود را درون یک سلسله مراتب ساختاری سازماندهی میکند؛ فقط بدین خاطر که بتواند خودش را اداره کند». در این جا یک فرض اشتباه، تصادفاً توسط مصاحبهگر ارایه شد، چرا که گزاره موردنظر وی، فقط برای ارگانیسمهای زنده صحت دارد؛ اما، گیلدر هم در پاسخ خود نتوانست چیز بیشتری را ارائه دهد. او گفت: شما به سلسله مراتب ساختاری نیاز دارید، اما معجزه حقیقی میکروالکترونیکها این است که این سلسله مراتب فوقالعاده پیچیده میتواند در درون تراشههای منفرد سلیکون به هم فشرده شود و در نتیجة چنین تحولی، تواناییهای سوپر کامپیوتر واقعی را در پی داشته باشد... لذا سلسله مراتب در حقیقت وجود دارد، اما این سلسله مراتب در همه جا پخش است و یک نیروی برابرساز، آنها را توزیع میکند. در این شرایط، هرکسی میتواند به یک سوپر کامپیوتر فرمان دهد؛ شما هم میتوانید به مالک متوسط یک کارگاه، قدرتی را بدهید که یک سرمایهدار بزرگ در عصر صنعتی، یا یک صاحب ایستگاه تلویزیونی در عصر پخش رادیو و تلویزیونی داشت. به عبارت دیگر، سلسله مراتب در سیلکون، برتر از سلسله مراتب در سازمان بشری است. لذا، شما این توزیع قدرت باور نکردنی را صاحب هستید.
بنابراین، در جایی که سرمایهداران بسیار بزرگ صنایع و صاحبان ایستگاههای تلویزیونی، به خاطر نیازهای متفاوتی که دارند، به طرز وصف نشدنی، اغوای توسعه کامپیوتر میشوند، افرادی چون ما هم - در زمانی که میتوانیم قدرتی به چنگ آوریم - باید لحظات را مغتنم بشمریم. اگر ما در سر انگشتان خود هوش و تمهیدات تمیزدهنده و شناسایی داشته باشیم، میتوانیم از آنها هوشمندانه و براساس قدرت تمیزدهندهای که دارند، استفاده کنیم. اگر میتوانیم هر چیزی را که میل داریم، درست کنیم و به هر کسی که مایلیم برسیم، در این شرایط، ما میتوانیم با شیوهای که قبلاً غیرعادی مینمود، صحبت کنیم. ما دیگر به آن مردان قدرتمند تلویزیونی اجازه نخواهیم داد که ما را زیر دست بپندارند و از چرندیاتی که به خوردمان میدهند، لذت ببرند.
گیلدر متذکر میشود که میتوان اینترنت را باهوش توزیع شدهای که دارد، «یک نوع استعاره مهیج برای نظم خود انگیخته» دانست. اینترنت با حذف هر نوع مرکزیتی، خودش صامت است و هوش تحت کنترل خود را در پیرامون (که شامل صدها میلیون کاربر است)، توزیع میکند. بدین ترتیب، الگوهای حیرتآور زیبایی بشری، درون یک کاخ شیشهای قابل انعطاف و دارای فضای فیبری، بروز مییابند!
محسن داوری
استفن ال. تالبوت
منبع: WWW.praxagora.com/~ stevet/fdnc/cho۶.html
استفن ال. تالبوت
منبع: WWW.praxagora.com/~ stevet/fdnc/cho۶.html
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست