چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

معجزه و کرامت در سیره پیشوایان


معجزه و کرامت در سیره پیشوایان
● معنی معجزه و كرامت
معجزه در اصل از عجز گرفته شده، به معنی عاجز كردن است، بنابراین كارهای خارق العاده‏ای كه از اولیای بزرگ رخ می‏دهد و دیگران از انجام آن عاجز هستند، به آن معجزه می‏گویند، مانند زنده كردم مرده، شفادادن بیمار مبتلا به بیماری بی‏درمان و امثال آن.
اصل معجزه از پیامبران است كه برای صدق نبوّت خود، معجزه از خود نشان می‏دادند و موجب ایمان و اعتقاد مردم به توحید و نبوّت می‏شدند. چنان كه قرآن از دو معجزه بزرگ موسی(ع) در برابر فرعونیان یعنی معجزه عصا و ید بیضاء، تعبیر به برهان كرده و می‏فرماید: «فذانك برهانان من ربّك ؛ این دو (عصا و ید بیضاء) دو برهان از طرف پروردگارت می‏باشند.»(۱) و درباره ناقه صالح معجزه حضرت صالح پیامبر، می‏فرماید: «هذه ناقهٔ اللّه لكم آیهٌٔ ؛این شتر الهی برای شما معجزه‏ای است.»(۲)
پیامبران به ویژه پیامبران اولواالعزم برای اثبات نبوت خود دارای معجزه بودند، و در قرآن مجید معجزات مختلفی از معجزات پیامبران مانند نه معجزه موسی(ع)(۳) و مرده زنده كردن عیسی(ع)(۴) ذكر شده، و از غیر پیامبران نیز در قرآن معجزاتی ذكر شده مانند معجزه عفریتی از جن و آصف برخیا(۵) و...
● امّا واژه كرامت
در اصل به معنی بزرگواری و عظمت معنوی است، و در اصطلاح علم كلام، كارهای خارق العاده‏ای كه از پیامبران برای اثبات نبوت صادر می‏گردد با نام معجزه خوانده می‏شود، و همین گونه كارها از غیر پیامبران، با نام كرامت ذكر می‏شود. بنابراین كرامت اصطلاحی در گفتار متكلمین به علم كلام، همان معجزه‏ای است كه درباره امور خارق العاده غیر پیامبران، از اولیاء خداوند و امامان(ع) استعمال می‏شود. چرا كه نشانه عظمت و بزرگواری آنها در پیشگاه خداوند است، بر همین اساس امام صادق(ع) فرمود: «المعجزهٔ علامهٔ اللّه لایعطیهاالّا انبیائه و رسله و حججه لیعرف به صدق الصّادق من كذب الكاذب ؛ معجزه نشانه‏ای برای خداست كه خداوند آن‏را به كسی جز پیامبران و رسولان و حجّت هایش عطا نمی‏كند، و هدف از آن این است كه به وسیله آن راستگویی راستگو از دروغگویی دروغگو شناخته شود.»(۶)
مطابق روایات بسیار، امامان معصوم (ع) نیز همچون پیامبران دارای معجزه بودند (كه گفتیم از آن به كرامت تعبیر می‏شود) در این راستا نظر شما را به دو روایت زیر جلب می‏كنیم:
۱) ابوبصیر یكی از شاگردان برجسته امام باقر(ع) كه از هر دو چشم نابینا بود، می‏گوید، به امام باقر(ع) عرض كردم: «آیا شما وارث رسول خدا(ص) هستید؟» فرمود: آری. عرض كردم: رسول خدا(ص) وارث همه انبیاء بود؟ آیا آنچه را آنان می‏دانستند، رسول خدا(ص) نیز می‏دانست؟ فرمود: آری. عرض كردم: «فأنتم تقدرون علی ان تحیوا الموتی، و تبرؤوا الاكمه و الابرص؟؛ پس شما می‏توانید مرده را زنده كنید و كور و بیمار مبتلا به پیسی را خوب نمایید؟» فرمود: آری. سپس به من فرمود: نزدیك بیا، نزدیك رفتم، دست مباركش را بر صورت و چشم من كشید، خورشید، آسمان، زمین، خانه‏ها و هرچه را كه در آنجا بود دیدم، سپس به من فرمود: «آیا دوست داری همین گونه بینا باشی، تا همچون سایر مردم در قیامت به حساب و كتاب الهی كشیده شوی، و یا (به حال اوّلت برگردی) و به طور خالص (و بی دغدغه) وارد بهشت شوی؟» عرض كردم می‏خواهم به همان حال قبل برگردم، دست مباركش را بر صورتم كشید، دوباره نابینا شدم، این ماجرا را برای ابن عمیر(یكی از شاگردان ممتاز امام) نقل كردم، او گفت: «گواهی می‏دهم كه حادثه (صدور كرامت از امام باقر) حق است، چنان كه روز روشن است.»(۷)
۲) از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) روایت شده كه فرمودند: «اسم اعظم دارای ۷۳ حرف است، آن اسم اعظمی كه آصف برخیا(وزیر حضرت سلیمان) می‏دانست، و بر اثر آن توانست در كمتر از یك چشم برهم زدن، تخت بلقیس را از یمن به بیت المقدس نزد سلیمان(ع) بیاورد. یك حرف از آن ۷۳ حرف بود، و در نزد ما امامان علیهم السلام ۷۲ حرف از اسم اعظم وجود دارد، و تنها یك حرف آن مخصوص ذات پاك خداست كه مربوط به علم غیب می‏باشد.»(۸)
نیز امام صادق(ع) آیه ۴۰ سوره نمل را (كه مربوط به آصف برخیا و آوردن تخت بلقیس به وسیله او است) تلاوت كرد، كه در آن آمده آصف برخیا دارای بهره‏ای از علم كتاب بود كه چنین كار خارق العاده عظیمی انجام داد، امام صادق(ع) فرمود: «و عندنا واللّه علم الكتاب كلّه؛ اگر آصف، بهره‏ای از علم كتاب داشت، سوگند به خدا ما دارای همه علم كتاب هستیم.»(۹) نتیجه این كه امامان(ع) دارای كرامت در سطح عالی بودند.
● عبودیّت سرچشمه كرامت‏ها
عامل اصلی و مهمی كه موجب آن می‏شود كه اولیاء خدا ـ حتی غیر از پیامبران و امامان ـ دارای مقام كرامت می‏شوند، و از آنها امور غیر عادی سر می‏زند، عبودیت خالص و بندگی بی‏شائبه است. چنان كه این مطلب در قرآن و روایات بی‏شمار آمده است. مثلاً در قرآن در مورد معراج پیامبر اسلام(ص) كه از بزرگترین معجزات او بود، مسأله عبودیت پیامبر(ص) نقش به سزایی در شایستگی او به این مقام داشت، همان گونه كه در دو آیه به این مطلب اشاره شده، در یكجا می‏فرماید: « سبحان الّذی اسری بعبده...؛ پاك و منزّه است خداوندی كه عبد و بنده‏اش را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی در شب (معراج) سیر داد...»(۱۰) و نیز می‏فرماید: «فاوحی الی عبده ما اوحی ؛ خداوند (در شب معراج در سدرهٔ المنتهی بر فراز عرش) آنچه را وحی كردنی بود به بنده‏اش «محمد (ص)» وحی كرد.»(۱۱)
توضیح اینكه: عبودیت و بندگی نهایت خضوع و تسلیم خالص در برابر خدای بزرگ است، خمیرمایه و سنگ زیرین ارتقاء و ارتفاع به قرب خاص الهی در پرتو عبودیت با معرفت است. تا آنجا كه خداوند در شب معراج به پیامبر(ص) چنین خطاب كرد: «عبدی اطعنی حتّی اجعلك مَثَلی (او مِثلِی) اذا قلت لشی‏ء كن فیكون ؛ ای بنده من مرا اطاعت كن، تا تو را مظهری از خودم( یا: همانند خودم در بعضی كارها) قرار دهم، كه وقتی به چیزی بگویی بوده باش آن چیز تحقّق یابد.»(۱۲)
و امام صادق(ع) فرمود: «العبودیّهٔ جوهرهٌٔ كنهها الرّبوبیّهٔ ؛ عبودیّت و بندگی گوهری است كه ربوبیّت در درون آن نهفته شده است.»(۱۳)
یعنی عبودیّت آن چنان انسان را به كمال می‏رساند كه اگر كامل شود، عبد را خداگونه می‏كند، و او را مظهر جلال و جمال الهی می‏نماید، به طوری كه در پرتو بندگی می‏تواند، كارهایی مانند تصرّف در عالم تكوین نماید، و صاحب كرامات شود، مانند امامان معصوم (ع) و اولیاء خدا همچون حضرت عباس (ع) و حضرت معصومه (س) و... كه آنها در پرتو بندگی خالص و با معرفت به جایی رسیدند كه به اذن پروردگار می‏توانند در جهان تكوین تصرّف كنند، به عنوان مثال آهن سرد را در كوره می‏گذارند، گداخته و به صورت آتش فروزان می‏شود، آن آهن در عین آنكه آهن است، به قدری به آتش نزدیك شده كه آتش گونه گشته است، گرچه این حرارت و نورانیت در درون ذات آن نیست، بلكه پرتوی از آتش كه در درون آن افتاد او را به رنگ آتش درآورده است، بنده خالص خدا نیز می‏تواند این گونه به خدا نزدیك شود، و غرق در نور الهی گردد كه خداگونه شود. استاد شهید مرتضی مطهری می‏نویسد: «وصول به ربوبیّت در پرتو عبودیّت، گرچه در ظاهر تعبیر زننده‏ای است، زیرا معنی این جمله «از بندگی تا خداوندگاری» است، مگر می‏شود انسان از مرز بندگی خارج شود، یا در مرز خدایی قدم بگذارد؟! این التّراب و ربّ الارباب ؛ خاك كجا و پروردگار پروردگارها كجا؟ ولی باید توجه داشت كه خدایی غیر از خداوندگاری است، مقصود از حدیث فوق «العبودیّهٔ جوهرهٔ كنهها الرّبوبیّهٔ» این است كه انسان در پرتو بندگی خالص به خداوندگاری (نه خدایی) می‏رسد، این مراحل در پنج مرحله زیر خلاصه می‏شود:
۱) انسان در پرتو بندگی به نفس خود تسلّط می‏یابد.
۲) انسان پس از این مرحله، آن چنان نیرومند می‏شود كه روح او قاهر شده، و می‏تواند گناهان را از خود دور سازد.
۳) پس از این مرحله در بسیاری از امور، روح از بدن بی‏نیاز می‏شود.
۴) پس از مرحله قبل، روح بدن را خلع می‏كند، و بدن از هر لحاظ تحت فرمان روح قرار می‏گیرد.
۵) در مرحله پنجم انسان به قدری نیرومند می‏شود كه حتّی طبیعت خارج از بدن را نیز تحت نفوذ خود قرار می‏دهد، مانند اولیاء خدا كه از آن‏ها معجزه و كرامت و تصرّف در عالم تكوین كه یك نوع خداوندگاری است سر می‏زند، بنابراین در درون عبودیت مرحله‏ای پیش می‏آید كه انسان مظهر صفات حق می‏گردد.(۱۴)
در روایت آمده: امام صادق(ع) از كوفه عازم مدینه بود. گروهی از برجستگان و زاهدان از جمله ابراهیم ادهم، آن حضرت را بدرقه كردند، در مسیر راه شیری را دیدند، جرئت نكردند به پیش روند، ابراهیم گفت: صبر كنید تا جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام) بیاید و نظر دهد. صبر كردند تا امام(ع) آمد و سپس به شیر نزدیك شد، و دو گوش شیر را گرفت و او را از سر راه دور نمود. به این ترتیب شیر درّنده در برابر عظمت امام، تسلیم شد و اطاعت كرد، در این وقت امام صادق(ع) به حاضران فرمود: «اما لو انّ النّاس اطاعوا اللّه حقّ طاعته لحملوا علیه اثقالهم ؛ آگاه باشید، اگر مردم آن گونه كه شایسته اطاعت است، از خداوند اطاعت می‏كردند (به مقامی از ولایت می‏رسیدند) كه بارهای خود را بر پشت شیر نهاده، و از آن به عنوان مركب استفاده می‏كردند.»(۱۵)
بر همین اساس وقتی كه پیامبر اسلام (ص) در آستانه معراج، از سوی خداوند مخیّر شد كه بندگی و نبوت یا بندگی و پادشاهی را برگزیند، آن حضرت بندگی را بر پادشاهی ترجیح داده و در پاسخ عرض كرد: «بل اكون نبیّاً عبداً؛ بلكه پیامبری و بندگی را بر می‏گزینم.»(۱۶) و در حدیث دیگر آمده: هنگامی كه امام جواد(ع) (در بغداد و در سال ۲۲۰ هـ.ق) به شهادت رسید، فرزندش امام هادی (ع) همان لحظه گفت: «انّا للّه و انّا الیه راجعون؛ ابوجعفر (امام جواد علیه السلام) در گذشت.» شخصی پرسید: از كجا از شهادت امام جواد با خبر شدید؟ فرمود: «لانّه تداخلنی ذلّهٔ للّه لم اكن اعرفها ؛ زیرا خضوع خاصّی (از عبودیّت و بندگی) در دلم افتاد كه بی‏سابقه بود.»(۱۷)
این حدیث بیانگر آن است كه بندگی خدا هرچه عمیق‏تر و آگاهانه‏تر و خاضعانه‏تر باشد، دلیل ارتقاء درجه و معرفت است، و معرفت خدا در انسان هر قدر بالا رود، او بیشتر احساس بندگی می‏كند، بنابراین بندگی معیار و نشانه و وسیله درجات عالی، از جمله كرامت‏های غیر عادی خواهد شد.● چگونگی معجزات و كرامات
در ضمن باید توجه داشت كه معجزات و كرامت‏های پیامبران و امامان(ع) و اولیای خدا را می‏توان بر اساس یكی از سه عامل دانست:
۱) دعا، دعای بندگان خالص به استجابت می‏رسد، مثلاً آنها برای بیماری كه مبتلا به بیماری لاعلاج است دعا می‏كنند، او بر اثر استجابت این دعا، شفا می‏یابد.
۲) بندگان ممتاز مانند پیامبران و امامان(ع) بر اثر پیمودن درجات عالی اطاعت و بندگی و كمالات به جایی رسیده‏اند كه به اذن خاص یا عام خدا دارای ولایت تكوینی شده‏اند، و در پرتو چنین اذنی می‏توانند كارهای خارق العاده انجام دهند.
۳) آنان در پرتو كمالات، به مرحله‏ای از علم و یقین رسیده‏اند كه از پشت پرده‏ها خبر می‏دهند، علم غیب مختص به خدا است، ولی او گاهی به بعضی از بندگان عظامش بهره‏ای از علم غیب را می‏دهد، چنان كه قرآن می‏فرماید: «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً ـ الّا من ارتضی من رسول...؛ خداوند بر غیب آگاهی دارد، و هیچ كسی را بر اسرار غیبش آگاه نمی‏سازد، مگر رسولانی كه آنان را برگزیده و پسندیده است.»(۱۸) روایت شده: روزی حضرت علی(ع) از حوادث آینده خبر می‏داد، یكی از یارانش پرسید: آیا تو دارای علم غیب هستی؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «لیس هو بعلم غیبٍ، و انّما هو تعلّمٌ من ذی علمٍ ؛ این علم غیب نیست، بلكه علمی است كه از صاحب علم (خدا و رسول) آموخته‏ام».(۱۹)
البته باید توجه داشت كه معجزه پیامبران و امامان(ع) و كرامت اولیای خدا، برای صدق ادعای آنان و كذب مدّعیان دروغین، و برای اهداف مقدس معنوی است، و چنان نیست كه هرچه دیگران از آنها بخواهند، آنها از خود بروز دهند، بلكه بر اساس موازین و شرایط و در راستای آگاهی بخشی و نور افشانی است.
و نیز توجه به این مطلب در این راستا، مهم است كه در بررسی سیره درخشان امامان معصوم(ع) به دست می‏آید كه كرامت‏های بسیاری از آنها در عرصه‏های مختلف بروز نموده، كه علمای ما از قدیم و ندیم كتاب‏های مستقلی در گردآوری آن كرامت‏ها تألیف كرده‏اند، مانند: علّامه مجلسی در بحارالانوار كه ۲۲ جلد آن (از جلد ۳۲ تا ۵۴) پیرامون سیره امامان (ع) است. بخشی از شرح حال آنان را به ذكر معجزات و كرامت‏های آنان اختصاص داده است. و علامه سید یوسف بحرانی (متوفای سال ۱۱۸۶ هـ.ق) در كتاب خود (مدینهٔ المعاجز) ۱۰۴۵ كرامت از سه امام: به این ترتیب ۸۳۸ كرامت از امام علی(ع) و ۱۰۸ كرامت از امام حسن(ع) و ۹۹ كرامت از امام حسین(ع) نقل كرده است، و مرحوم علم الهدی سید مرتضی (متوفای ۴۳۶ ق) كتاب عیون المعجزات را كه محتوی صدها معجزه و كرامت از امامان(ع) است روایت نموده است.
● دو نمونه از معجزه پیامبر(ص)
هنگامی كه پیامبر(ص) از مكه به مدینه هجرت كرد، در مدینه افراد بسیاری آن حضرت را به خانه خود دعوت نمودند، ولی آن حضرت فرمود: «شتر را آزاد بگذارید كه از سوی خدا مأمور است، بر در هر خانه‏ای كه نشست، همانجا می‏روم»، سرانجام شتر بر در خانه ابو ایّوب انصاری نشست، در خانه ابو ایّوب، تنها مادرش بود و آنها دو نفری زندگی می‏كردند، مادرش نابینا بود. مادر به استقبال پیامبر(ص) شتافت، در را گشود و گفت: «افسوس و صد افسوس، كاش چشم بینا داشتم، و چهره نورانی رسول خدا(ص) را می‏دیدم؟» پیامبر(ص) به او مرحمت كرد دست بر چشمان او كشید، هماندم او بینا شد و جمال دل آرای پیامبر(ص) را مشاهده كرد.
ابو ایّوب شخص فقیری بود، جز یك بزغاله و یك من جو، چیز دیگری نداشت، همان بزغاله را ذبح كرد، و از آن یك من جو، نان فراهم نمود، به كمك دیگران آب گوشتی فراهم كردند، همه مردم مدینه را دعوت نمودند، مردم دسته دسته می‏آمدند و از غذا می‏خوردند و می‏رفتند، در عین حال به بركت وجود پیامبر(ص) غذا به همان وضع اول باقی می‏ماند، آنگاه پیامبر(ص) فرمود: «به اذن خدا برخیز» آن بزغاله زنده شد و برخاست، و با شور و شوق، گواهی به یكتایی خدا و رسالت پیامبر(ص) داد.(۲۰)
● چند نمونه از كرامت امامان و اولیاء خدا
در اینجا نظر شما را به چند نمونه از كرامت امامان(ع) و اولیای خدا جلب می‏كنیم:
۱) مردی مهمان امام علی(ع) شد، علی (ع) یك قرص نان و كاسه‏ای كه در آن مقداری آب باشد طلبید، حاضر كردند، حضرت آن كاسه را جلو مهمان نهاد، و قطعه‏ای از نان نیز میان كاسه گذاشت، و به مهمان فرمود: «بخور» مهمان نان را بیرون آورد، ناگاه دید كه ران بریان شده پرنده‏ای است، آن را خورد، بار دیگر آن حضرت قطعه نان خشكی را در میان آن كاسه نهاد، و فرمود: «بخور». مهمان آن را بیرون آورد دید كه حلوا است، عرض كرد: ای مولای من! نان خشك در كاسه می‏نهی، ولی من آن را به صورت غذاهای متنوّع می‏یابم. امیرمؤمنان(ع) فرمود: «نعم هذا الظّاهر و ذلك الباطن و انّ امرنا هكذا و اللّه؛ آری این نان خشك در ظاهر است، و آن غذای متنوّع در باطن، سوگند به خدا كار ما همین گونه است.»(۲۱)
۲) هنگامی كه امام حسین(ع) در ماجرای سفر به سوی عراق و كربلا) از مدینه عازم شد، عبداللّه بن مطیع (از مسلمین معروف مدینه) برای خود چاه آبی حفر می‏كرد، تا با خانواده‏اش از آن بهره‏مند گردند، عبداللّه نزد امام حسین(ع) آمد و عرض كرد: این چاه را كنده‏ایم، امروز به آب رسیده، و مقداری از آن، آب به دست آمده كه هم شور و هم اندك است، تقاضا دارم دعا كنی تا خداوند آن را شیرین و پر بركت كند. امام حسین(ع) فرمود: اندكی از آب چاه را نزدم بیاور. عبداللّه اندكی آب آورد، امام(ع) اندكی از آن را نوشید سپس مقداری از آن را در دهان مضمضمه كرد، و آنگاه همان آب مضمضه شده را در درون آن چاه ریخت. همین كار امام حسین(ع) باعث شد كه آب آن چاه، هم شیرین و گوارا گردید، و هم زیاد شد.(۲۲)
۳) شیخ مفید (ره) در ارشاد از سالم بن ابی حفصه نقل می‏كند، روزی عمر بن سعد به امام حسین(ع) گفت: «ای ابا عبداللّه! در نزد ما مردمان بی‏خردی هستند كه می‏پندارند من تو را می‏كشم؟»
امام حسین(ع) به او فرمود: «آنها بی خرد نیستند بلكه خردمند هستند، آگاه باش آنچه چشمم را روشن كند، این است كه پس از من از گندم عراق جز اندكی نخواهی خورد.»(۲۳)
از امام باقر(ع) نقل شده: هنگامی كه امام حسین(ع) یك روز قبل از ترویه (روز هشتم ماه ذیحجّه) از مكه خارج شد، عبداللّه بن زبیر، آن حضرت را بدرقه كرد و گفت: «ای ابا عبداللّه! آیا در موسم حج، مكه را می‏گذاری و به سوی عراق می‏روی؟» امام حسین(ع) فرمود: «ای پسر زبیر! هرگاه در كنار آب فرات به خاك سپرده شوم، برایم محبوب‏تر از دفن در آستان كعبه است.»(۲۴)
۴) محدّث معروف راوندی در كتاب الخرائج و الجرایح روایت می‏كند: هنگامی كه امام حسین(ع) از مدینه عازم عراق (كربلا) بود، امّ سلمه (یكی از همسران پیامبر) به محضر امام آمد و عرض كرد: «از رفتن به عراق خودداری كن، زیرا من از رسول خدا(ص) شنیدم كه فرمود: فرزندم حسین(ع) در عراق كشته می‏شود، و به من تربتی (مقداری از خاك كربلا) داد، كه آن را در شیشه‏ای نهاده‏ام.»
امام حسین(ع) فرمود: سوگند به خدا من كشته می‏شوم، و اگر به عراق سفر نكنم نیز مرا می‏كشند، اگر بخواهی خوابگاه قتلگاه خود و اصحابم (در كربلا) رابه تو نشان می‏دهم، آنگاه امام حسین(ع) با دست مبارك، بر چهره ام سلمه كشید، همین باعث شد كه خداوند همه پرده‏های حجاب را از پیش روی ام سلمه برچید، او هماندم قتلگاه امام حسین(ع) و سرزمین كربلا را مشاهده كرد، و صحنه عاشورا را دید. در این وقت امام حسین(ع) مقداری از خاك كربلا را بر گرفت و به امّ سلمه داد، تا آن را در شیشه دیگر نگهداری كند، و به او فرمود: «هرگاه این تربت را دیدی كه از آن خون می‏جوشد و جریان دارد، بدان كه من كشته شده‏ام.»
ام سلمه می‏گوید: روز عاشورا بعد از ظهر هر دو شیشه را دیدم كه خون در آنها می‏جوشید، صیحه زدم و ناله سر دادم، و دانستم كه امام حسین(ع) را به شهادت رسانده‏اند.(۲۵)
۵) یك سال امام كاظم(ع) كه در سرزمین منی بود با بعضی از یاران عبور می‏كرد، صدای گریه شنید، جویا شد دید زنی با چند كودك در كنارش هستند گریه شنید، جویا شد دید زنی با چند كودك در كنارش هستند گریه می‏كنند، علت را پرسید، زن گفت: «همه سرمایه ما یك گاو بود، كه از شیرش برای خود و بچه‏هایم استفاده می‏كردیم، اینك این گاو مرده است.» و با مرگ گاو، نمی‏توانیم هزینه زندگی فقیرانه خود را تأمین كنیم. امام كاظم(ع) به او فرمود: «ای كنیز خدا آیا می‏خواهی آن را برای تو زنده كنم؟» آن زن در قلبش الهام شد كه بگوید آری، لذا گفت: آری، امام كاظم(ع) كنار رفت و دو ركعت نماز خواند، سپس دستهایش را به سوی آسمان بلند نموده و اندكی دعا كرد، آنگاه برخاست و كنار آن گاو آمد، و با چیزی به قسمت آخر بدن آن زد، ناگاه گاو جنبید و برخاست، و مثل اول زنده شد. زن با دیدن این منظره شگفت زده شده و بی اختیار فریاد زد: «سوگند به خدای كعبه، این عیسی بن مریم(ع) است» در این وقت امام كاظم(ع) از هجوم جمعیت كه از هر سو در رفت و آمد بودند استفاده نموده، به میان مردم رفت و ناپدید شد، نظیر این مطلب با اندكی تفاوت در مورد امام صادق(ع) نیز روایت شده است.(۲۶)
۶) هنگامی كه حضرت رضا(ع) به دعوت مأمون، به خراسان آمد، در آنجا وارد نیشابور شد، مردم استقبال پرشوری از آن حضرت نمودند، و پیش روی مركب او آمده و آن حضرت را با اصرار به خانه خود دعوت می‏كردند، ولی آن حضرت به خانه پیرزنی وارد شده و مهمان او شد، نقل شده آن زن، شب در عالم خواب دیده بود كه فردا حضرت رضا(ع) مهمان او است، امام(ع) یا مردم نام او را پسندیده نهادند، زیرا امام(ع) در میان آن همه جمعیت، او را پسندید. روایت شده: وقتی كه حضرت رضا(ع) به خانه او وارد شد، در كنار خانه او درخت بادام سبز شد، و بر اثر رشد سریع آن، همان سال بادام داد، مردم با خبر شدند كنار آن درخت می‏آمدند، و از بادام آن برای شفای بیماران می‏بردند، هر كس به هر بیماری مبتلا می‏شد، با تبرك جویی از بادام آن شفا می‏یافت. و اگر چشمش آسیب می‏دید، با كشیدن بادام آن درخت بر چشمش درمان می‏یافت، و یا اگر وضع حمل برای زنی سخت می‏شد، با خوردن یك بادام از آن، به آسانی وضع حمل می‏كرد... و آن درخت پس از مدتی خشك شد.
حضرت رضا (ع) پس از خروج از نیشابور، در مسیر راه به روستایی به نام «ده سرخ» رسید، وقت ظهر شد، امام از مركب پیاده شد، برای وضو آب طلبید، در آنجا آب نبود، آن حضرت با دست مبارك خاك نقطه‏ای از زمین را رد كرد، ناگاه چشمه آبی پیدا شد، حضرت رضا(ع) و همراهان از آب آن وضو گرفته و در آنجا نماز خواندند...(۲۷)
۷) روزی متوكل عباسی (دهمین طاغوت بنی عباس) تصمیم گرفت قدرت ارتش خود را به امام هادی(ع) نشان دهد، به اصطلاح خودش از آن حضرت زهر چشم بگیرد، و آن حضرت را بترساند، و در نتیجه او در مقابل متوكل، خاموش گردد. فرمان داد نود هزار نفر از ارتشیان كه در سامرا بودند، هر كدام توبره علف خوری اسب خود را پر از خاك كرده، و در بیابانی كه مشخص شده بود بریزند. این فرمان اجرا شد، تل عظیمی از خاك مانند یك كوه بزرگ پدیدار گشت كه آن را تل مخالی(توبره) نامیدند. سپس متوكل با كمال غرور فرمان داد امام هادی(ع) را احضار نموده، تا آن تلّ عظیم از خاك را از نزدیك بنگرد. حضرت هادی(ع) حاضر شد، و همراه متوكّل تا بالای تل رفتند. ارتشیان در اطراف آن تل كوه پیكر، رژه می‏رفتند، و قدرت نمایی می‏كردند، در این هنگام متوكل به امام(ع) گفت: «آیا لشگر مرا می‏بینی؟» امام هادی (ع) فرمود: آیا من هم لشگرم را به صحنه بیاورم؟ متوكل گفت: مانعی ندارد. امام(ع) دعایی خواند ناگاه متوكل دید زمین و آسمان پر از فرشتگان، غرق در اسلحه شده است، و خود و لشگر خود را در برابر آن بسیار ناچیز یافت، هماندم از شدت ترس بیهوش بر زمین افتاد، هنگامی كه به هوش آمد، امام(ع) فرمود: «هدف ما آخرت است نه دنیا و آنچه كه تو می‏پنداری (از دلبستگی به دنیا و غرور و غرق شدن در مظاهر دنیا) بیهوده و بی‏اساس است.(۲۸) مگر آن كه وسیله و نردبان امور معنوی و آخرت باشد.»
حجهٔ‏الاسلام و المسلمین محمد محمدی اشتهاردی
پی‏نوشت‏ها:
۱. سوره قصص، آیه ۳۲ ـ برهان به معنی روشن كردن است، از آنجا كه معجزه روشن كننده صداقت پیامبران، و روشنی بخش راه راست است به آن برهان می‏گویند.
۲. سوره اعراف، آیه ۷۳، واژه آیه به معنی علامت و نشانه است، زیرا معجزه نشانه صداقت پیامبران می‏باشد.
۳. و لقد آتینا موسی تسع آیاتٍ بیّناتٍ (سوره اسراء).
۴. سوره آل عمران، آیه ۴۹.
۵. سوره نمل، آیه ۳۹ و ۴۰.
۶. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۷۷.
۷. اصول كافی، ج ۱، ص ۴۷۰.
۸. تفسیر نورالثقلین، ج ۴، ص ۸۸ ـ ۹۰.
۹. همان، ص ۸۹.
۱۰. سوره اسراء، آیه ۱.
۱۱. سوره نجم، آیه ۱۰.
۱۲. تفسیر ام الكتاب میر جهانی، ص ۲۵۸.
۱۳. مصباح الشریعه، باب دوم، ص ۱۰۰.
۱۴. اقتباس از كتاب «ولائها و ولایت‏ها» تألیف علامه شهید مرتضی مطهری، ص ۷۳ تا ۸۲.
۱۵. تفسیر المیزان، ج ۵، ص ۲۹۲.
۱۶. بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۳۸۲.
۱۷. اصول كافی، ج ۱، ص ۳۸۱.
۱۸. سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
۱۹. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
۲۰. بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۱۲ و ج ۱۸، ص ۲۰.
۲۱. همان، ج ۴۱، ص ۲۷۳؛ فضائل الخمسه، ج ۳، ص ۲۷۱.
۲۲. ارشاد شیخ مفید (ترجمه شده)، ج ۱، ص ۱۳۵.
۲۳. همان.
۲۴. كامل الزّیارات، ص ۷۳.
۲۵. همان.
۲۶. بصائر الدّرجات، ج ۶، ص ۷۶ ؛ بحار، ج ۴۸، ص ۱۶ و ج ۴۷، ص ۱۱۵.
۲۷. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۶.
۲۸. كشف الغمّه، ج ۳، ص ۲۶۰ ؛ بحار ج ۵۰، ص ۱۵۵.
منبع : ماهنامه پاسدار اسلام