یکشنبه, ۱۸ آذر, ۱۴۰۳ / 8 December, 2024
مجله ویستا


نقدعلوم‌انسانی معــاصــر


نقدعلوم‌انسانی معــاصــر
با توجه به اینکه در عصر ارتباطات، علوم انسانی به علت عدم مطابقتش با ماهیت انسان که معلوم هویت ذاتی پژوهشگران و ابتنای آن بر اساس فلسفه های متشابه و مادی است فاجعه انسانی را به بار آورده و جهان را با بحران جهل مواجه نموده و هویت دوران جاهلیت را در عصر رسانه بازآفرینی کرده است بطوری که هیچ راه برون رفتی را از این معضل نمی‌توان تصور کرد الا آنکه با طرحی بنیادین و با حکمت و فرافلسفه‌ای که موضوعش عقل بالقوه (انسان) است این علوم متشابه شالوده شکنی شده و سپس بر اساس ماهیت انسان، پایه ای محکم و مطابق عقل برای آن ایجاد کنیم و در ادامه آن تمام رشته های علوم را بر روی پایه مذکور بنا نهیم و این نهضت علمی جز با معرفت کامل به انسان میسر نمی شود لذا در این مقاله سعی شده که ماهیت انسان، هویت علم و عالم مورد بررسی قرار گیرد.در سؤال ذیل، بحث را ادامه می‌دهیم.
● علوم انسانی یعنی چه؟
همانطوری که از ظاهر سؤال پیداست علومی است که موضوع آن انسان است و در نگاه اول ساده به نظر می رسد اما وقتی که به باطن و عمق آن می نگریم ناپیدا می نماید . این سؤال مهمترین و پیچیده ترین سؤال انسان در طول تاریخ است که قطعاً بدون اندیشه ای جامعه الاطراف که بتواند با آن کلیت ابعاد وجودی این پدیده سرپوشیده را تحت الشعاع خود قرار بدهد و همچنین بدون تهذیب نفس هرگز نمی توان به آن پاسخی منطقی داد زیرا پاسخ سؤال فوق با توجه به ماهیت انسان، عوالم متافیزیک، کمثله فیزیک نرم و سخت را در بر می گیرد با توجه به این نکته ضروری است مفاهیم فوق که بر اساس منظومه فکری فرافلسفه عقل معنی یافته اند و این حکمت هنوز در جامعه علمی شناخته شده نیست و امید است که با این مقاله قدم اول حضور خود را برداشته باشد. معادل مفاهیم فوق برابراست با؛ عقل علوی، عقل بالقوه، عقل متشابه، عقل طبیعی، که هر کدام تعاریف خاص خود را دارند که توضیح مبسوط درباره آنها در حوصله این مقاله نیست).
بنا به توصیف فوق، پاسخ درست زمانی عاید می شود که؛ اولاً ماهیت انسان از تمامی وجوه مشخص شود و ثانیاً مفهوم علم، که بواسطه هویات منفعل به جهل اندیشمندان که منبع اندیشه هایشان عقل نیست ناعادلانه تعریف شده، براساس ماهیت انسان اصلاح و تعریف گردد تا هویت عقلی علم معلوم شود و ثالثاً هویت عالم مشخص شود و این مشخصه دو چیز را روشن خواهد کرد. یکی اینکه، اندیشمند با چه هویتی می تواند درباره ماهیت انسان بحث کند و یا بر اساس معرفتش از انسان، نیازهای فراگیر او را در تمامی حوزه های وجودی اش شناخته و با علم و یقین ، حقوق و تکالیفی را در ابعاد اجتماعی و فردی اش تعیین بنماید و به عبارت دیگر انسان را امر و نهی کند.
دوم اینکه، علمایی که در این راه تلاش کرده‌اند دارای چه هویاتی بوده اند که داده‌هایشان در مجامع علمی پذیرفته شده و ضمناً ماحصل این داده ها چه تغییراتی را در نفس انسان و جهان ایجاد کرده است؟
چون سؤال و مباحث این مقاله بر روی ماهیت و هویت پیش می رود لازم است که مفاهیم مذکور به اختصار بیان شود.
▪ ماهیت و هویت: ماهیت و هویت در فرافلسفه عقل دو مفهومند نه یکی.
ماهیت هویت عام و بالقوه است و هویت، ماهیت بالفعل و خاص است و هویت نفس برحسب ماهیت انسان به اضافه نگاه و رویکرد، انفعالات و عملکرد ارادی اش بر اساس قوانین نفس شکل می‌گیرد و اما ماهیت، حالت عام و آفرینش نفس است و اراده هیچ دخالتی در آن ندارد و خود جزئی از ماهیت است و به زبان دیگر ماهیت ، خلق خداوند است و هویت خلق اراده انسان است.بنابراین این انسانها در ماهیت یکی و در هویت متعددند و مابین هویت ها از فرش تاعرش می تواند فاصله باشد.
هویت نفس در حالت عادی، عقل بالقوه و عین ماهیت است. در این حالت نفس انسان هنوز در محور یکی از قوای مؤثره زمانی و یا فرا زمانی منفعل نشده و فعلیتی ارادی صورت نگرفته است.هویت نفس بعد از انفعال و صرف شدن اراده شکل می‌گیرد و با توجه به این انفعالات هویت بر اساس ماهیت می تواند عقلی و یا جهلی باشد.
هویت عقلی دو قسم است: متافیزیکی و متمایل به متافیزیک.
هویت متافیزیکی هویتی است که با نگاه متافیزیکی انقلاب عقلی در نفس وی رخ داده و آن را مجرد کرده باشد.
هویتی متمایل به متافیزیک است که انبساط عقلی به علت داشتن نگاه متافیزیکی در نفس وی رخ داده ولی هنوز به دگرگونی نفس منجر نشده ، و این هویت در مواجهه با هر موضوعی رویکرد عقلی دارد.
هویت جهلی نیز دو قسم است: متمایل به فیزیک و فیزیکی.
هویتی متمایل به فیزیک است که نگاه فیزیکی داشته و با جهل محوری، افت عقلی در نفس وی واقع شده و همین افت عقلی باعث می شود که نفس اسیر متشابهات گشته و تفکرات التقاطی و جهل زا را تولید کند.
هویت فیزیکی آن است که با نگاه فیزیکی انقلاب جهلی در نفس وی رخ داده و او را عقل باخته کرده باشد.به طور کلی هویت در پنج نوع قابل بررسی است؛ عقل محض، عقل منبسطه، عقل بالقوه، مطابق جهل و جهل محض.
▪ شکل گیری هویت: شکل گیری هویت بر اساس ماهیت و مطابق قوانین نفس صورت می‌گیرد و قاعده انفعال پذیری نفس در محور عقل و یا جهل، که عامل انفعال اراده می شود نفس را در یکی از محورهای یاد شده سیال ساخته و در نتیجه به صبغه یکی از آنها در می آورد.
▪ تغییر هویت: تغییر نگاه، قدم اول تغییر هویت است زیرا با تغییر نگاه افکار ، اهداف، افعال، اخلاق، و رفتار انسان تغییر پیدا می کند. وقتی که نگاه نفس فیزیکی و یا متافیزکی شد افکار، اهداف و... در آن راستا شکل می‌گیرند و نفس به جنس خود در می آید. آنچه هویت را خلق می کند اتحاد اراده جبر و اختیار است. بدین نحو که نفس با اختیار خود منفعل شده و انتخاب می کند و اراده اش را در آن راستا مصروف می دارد و اراده جبری نیز بی وقفه طبق قوای نفس قانون را روی آن اجرا می نماید و انسان هر فکر و عملی را که به صورت ارادی انجام می دهد در نفس وی ارتسام می یابد.
نحوه ادراک، نوع نیازها، نظام دوستی و دشمنی، علت و نوع خنده و گریه و ... همه تابع نوع هویت اند.از شاخصه های روانی هویت عقلی این است که امر به عقل و معرفت نموده و نهی از جهل و انکار می نمایند و به جهت رسیدن به اهداف عقلی در حوزه های فردی و اجتماعی با جهل و جهال به صورت نرم و سخت جبهه باز می نمایند و عکس این شاخصه نیز مختص هویات جهلی است و آنان نیز عاقل را دشمن ایدئولوژی خود می پندارند.
آنچه در نگاه هویات عقلی ارزش و هنجار محسوب می شود در نگاه هویات جهلی ضد ارزش و ناهنجاری است و هویات عقلی چون ماهیت انسانی را عمومی می دانند بنابراین اخلاقها را ثابت در نظر می گیرند ولی هویات جهلی بدون توجه به ماهیت انسان که قادر به شناسایی آن نیستند اخلاق را نسبی می‌پندارند و مرزهای جغرافیایی را مرزهای اخلاقی می انگارند زیرا چنین فکر می کنند که ماهیت انسان با توجه به موقعیت جغرافیایی متغیر می شود و در واقع اینان فرق هویت را با ماهیت ادراک نکرده اند و این دریافت‌ها نتیجه نگاه فیزیکی به نفس انسانی است و این تلقی ها از انسان که به تدوین قوانین نادرست و جهل زا منجر می شود ظلم به نفس انسان است و ظلم چیزی است که مانع پویایی انسان در محور عقل می شود و او را از عادل شدن بازداشته و در جهل و ظلمت که به ترس جاوید منجر می شود و مغایر با فطرت انسان است محبوس می‌دارد.
منبع : روزنامه ایران