جمعه, ۱۶ آذر, ۱۴۰۳ / 6 December, 2024
مجله ویستا


دشواری زن بودن، دشواری کارگر بودن


دشواری زن بودن، دشواری کارگر بودن
کارگران زن احساس می‌کنند که برای ایجاد تشکل مستقل خود توان و امکانات کمی دارند چون همه چیز در کنترل و سلطه مردان است و این مردان هستند که سمت و سوی حرکت آنان را تعیین می‌کنند و این به نوعی به محافظه‌کاری زنان منجر می‌شود که صد البته بیش از آنکه به شرایط درونی آنان برگردد به شرایط محیطی و اجتماعی‌شان برمی‌گردد. از زمانی که زنان وارد بازار کار شدند همواره با مشکلاتی روبه‌رو بودند. این مشکلات که در وهله اول ناشی از تفکر مردسالارانه حاکم بر محیط کار بود باعث شد که به زنان به عنوان موانعی در جهت بهبود شرایط کار مردان نگریسته شود و به کار زنان به عنوان کار درجه دوم اهمیت داده شود. زنان طبقه کارگر دوشادوش مردان علیه سرمایه‌داری مبارزه می‌کردند. اما همواره در شرایط یکسان از امتیازات و حقوق کمتری برخوردار بودند و هر گاه صدای اعتراضشان بلند می‌شد از حمایت همکاران مرد خویش محروم بودند و در تشکل‌های کارگری موجود نیز به نقش زنان بهای کمتری داده می‌شد و به خواسته‌های آنان به مثابه خواسته‌های درجه دوم طبقه کارگر توجه می‌شد. این معضلات زنان را در مورد ضرورت ایجاد تشکل‌های مستقل راسخ‌تر کرد اما همواره موانعی در سر راه ایجاد این تشکل‌ها وجود داشته یا آنان را کمرنگ جلوه داده است. این موانع بخشی ساختاری و بخشی ناشی از شرایط خاص زنان است. اما در مجموع همه این عوامل دست به دست هم می‌دهند تا زنان کارگر انگیزه‌ای برای ایجاد تشکل در خود نیابند. یکی از این عوامل در واحدهای تولیدی کارفرمایان هستند. کارفرمایان به دلیل اینکه استخدام کارگر زن به شکل رسمی تعهدی برای آنان ایجاد می‌کند «از قبیل حق سنوات، مرخصی دوران زایمان، ایجاد شیرخوارگاه و مهدکودک و...» معمولا سعی می‌کنند به صور مختلف از استخدام کارگر رسمی به ویژه زنان خودداری کنند. تفسیر تبصره دوم ماده ۷ قانون کار و متداول شدن استخدام کارگر موقت نیز دست آنان را برای استخدام نیروی کار قراردادی (موقت) بازتر کرده است. جذب نیروی کار قراردادی همواره در محیط کار مشکلاتی برای کارگران به ویژه زنان فراهم می‌سازد چون به‌طور معمول همیشه کمترین نیرویی که استخدام می‌شود زنان هستند و اولین نیروهایی که با کوچک‌ترین مشکلی اخراج می‌شوند نیز زنان هستند.
اختلاف و دودستگی میان کارگران دائمی و موقت هم یکی از موانع تشکل‌یابی زنان کارگر است. در واقع کارگر دائمی مدام نگران از دست دادن حرفه خود و سپردن کارهای پایین‌تر به او یا تعدیل نیرو است و کارگر جدید نیز نگران اخراج است. تعدیل نیرو که معمولا با اعمال فشار و تهدید همراه است به نوعی به دامن زدن اختلاف بین کارگران قدیمی و جدید منجر می‌شود چراکه کارفرمایان ترجیح می‌دهند که زنان کارگر قدیمی که عموما به دلیل شرایط سنی و جسمی توان کمتری دارند تعدیل نمایند و به شکل‌های مختلف آنها را مجبور به قبول خواسته‌های خود یا استعفا و بازخرید می‌نمایند. این امر حتی در مورد زنان کارگر جوانی که با مشکل فرزندان خود درگیر هستند نیز صدق می‌کند چراکه کارفرمایان معتقدند اینان به دلیل نیاز به شیرخوارگاه و مهدکودک برای فرزندان خود و مشکلات بیماری فرزندان، مدرسه رفتن بچه‌ها، مرخصی ساعتی و غیره هزینه بالایی دارند و ترجیح می‌دهند به جای آنان از مردان جوان و قراردادی استفاده نمایند که هیچگونه تعهدی در قبال آنها نداشته باشند به‌خصوص در واحدهای کوچک و خصوصی که در مقابل بیمه آنان نیز خود را ملزم نمی‌دانند و عموما از دختران جوان در بدو استخدام تعهد گرفته می‌شود که حق ازدواج یا حاملگی در مدت زمان قرارداد را ندارند که همین مسئله حس عدم‌امنیت شغلی آنان را افزایش می‌دهد.
در مجموع شرایط موجود در محیط کار به رقابتی خردکننده در بین کارگران برای حفظ بقا و به ویژه در شرایطی که سیاست تعدیل نیروی کار حاکم است بدل می‌شود. این شرایط سخت عرصه را بر زنان کارگر تنگ می‌کند و نهایتا منجر به بازخرید یا استعفای آنان می‌شود. به ویژه آنکه در ساختار قانونی و جاری موجود هیچ امیدی به تغییر شرایط کار به نفع کارگران وجود ندارد و کارگران ناچار تن به پذیرش خواسته‌ها و شرایط کارفرمایان می‌دهند و تنها راه نجات را بازخرید یا استعفا می‌دانند و کارفرمایان نیز از این مسائل به نفع خود استفاده کرده و آنان را به سمت ترک کار سوق می‌دهند که البته گاهی این سوق دادن‌ها همراه با فشارهای گوناگون علنی و غیرعلنی می‌باشد. در این شرایط خردکننده کارگران زن به جای ایجاد وحدت و همدلی و از بین بردن یا کاهش فشارها ساده‌ترین راه را در بدو امر می‌پذیرند که البته بازتاب این اقدام خیلی زود دامن زنان کارگر را می‌گیرد چراکه مدت زمان کوتاهی پس از استعفا و بازخریدی و خانه‌نشینی واقعیت‌های موجود رخ می‌نماید و مشکلات بروز می‌کند.
در مجموع کارفرمایان به شکل‌های مختلف سعی می‌کنند از ایجاد تشکل در محیط‌های کاری جلوگیری کنند و در راه ایجاد آن سنگ‌اندازی کنند. خصوصا اگر این تشکل‌ها از نمایندگان واقعی کارگران تشکیل شده باشند آنان با تبلیغات منفی از طریق عوامل خود در میان کارگران و نیز با ایجاد موانع قانونی و حتی غیرقانونی و سرباز زدن از پاسخگویی به مشکلات و خواسته‌های کارگران در ایجاد شوراها که قانونی‌ترین شکل تجمع کارگران و پیگیری خواست‌هایشان است سنگ‌اندازی می‌کنند و آنان را نسبت به تشکل بدبین و نومید می‌سازند و در نهایت با فرستادن کارگرانی که فریب وعده و وعیدهای کارفرمایان را خورده‌اند یا کارگران خودفروخته به شوراها آنان را به اهرمی در دست خود بدل می‌کنند.
● زنان علیه زنان
عامل دیگری که مانعی در مقابل تشکل زنان کارگر است خود آنان هستند چراکه زنان کارگر به دلیل مشکلات عدیده خانوادگی، فرهنگی، آموزشی، تربیتی، اقتصادی، اجتماعی آگاهی کمتری نسبت به حقوق صنفی و قانونی خود دارند. آنان به دلیل فشار مضاعف مشکلات خود کمتر فرصت و زمانی برای پرداختن به امور شخصی به ویژه بالا بردن آگاهی‌های قانونی و تشکیلاتی خود دارند. آنها احساس می‌کنند که برای ایجاد تشکل مستقل خود توان و امکانات کمی دارند چون همه چیز در کنترل و سلطه مردان است و این مردان هستند که سمت و سوی حرکت آنان را تعیین می‌کنند و این به نوعی به محافظه‌کاری زنان منجر می‌شود که صد البته بیش از آنکه به شرایط درونی آنان برگردد به شرایط محیطی و اجتماعی‌شان برمی‌گردد. کارگران زن به لحاظ پاسخگویی به مسائل و مشکلات خود از هرگونه تشکل به شکل عام و تشکل زنان به‌طور خاص ناامید هستند چون همواره در اینگونه تشکل‌ها فعالیت‌های زنان در حاشیه قرار می‌گیرد و از دید مردان، نهادهای قدرت و قوانین پنهان می‌ماند و در واقع زنان به نوعی سرخوردگی تاریخی سیاسی از هرگونه تشکل رسیده‌اند. همواره هرگونه جمع شدن زنان با مخالفت‌ها، محدودیت‌ها و نهایتا مقاومت از سوی مردان مواجه شده است. این مقاومت مردان، زنان را به پذیرش شرایط موجود و تابع بودن سوق داده است و آنان به نوعی به پذیرش نقش درجه دوم خود قانع شده‌اند و در نهایت آنان را از ایجاد تشکل مستقل و پیگیری خواسته‌های خود مایوس کرده است.
● فرهنگ مردسالاری
از دیگر مشکلاتی که مانع از جمع شدن کارگران زن به دور هم و ایجاد نطفه تشکل مستقل است نقش بازدارنده خانواده‌هاست در جلوگیری از جمع شدن و نهایتا ایجاد تشکل مستقل زنان در محیط کار، چراکه زن کارگر به‌رغم مشارکت مستقیم در تولید باید دستمزد خود را به شوهر یا پدرش بسپارد بدون آنکه نقشی در دخل و تصرف آن داشته باشد. در مجموع کارگران زن علاوه بر آنکه از فشار و ستم در محیط کار همانند همکاران مرد خویش برخوردارند از ستم جامعه مردسالار نیز در امان نیستند. همه این مسائل، وقتی برای شرکت زنان در تشکل‌های صنفی نمی‌گذارد و در کنار آن همواره شرکت آنان در جلسات با مخالفت‌های همسران و پدران آنان روبه‌رو می‌شود، به ویژه آنکه در جامعه این اعتقاد وجود دارد که مرد نان آور خانه است و اوست که به لحاظ مادی مسوول فراهم آوردن نیازهای زن و فرزندان است و این باعث می‌شود که بعضی از زنان کار کردن خویش را دلیل ناتوانی شوهر یا پدران خود در اداره مالی زندگی می‌دانند و کار کردن خود را به حساب بداقبالی و بدبختی در زندگی می‌گذارند و به دنبال روزنه‌ای هستند که خود را خانه‌نشین کنند.
مجموع این عوامل باعث می‌شود که بعضی زنان کارکردن را مرحله‌ای گذرا در زندگی خود ببینند و در نتیجه به دنبال مفری برای رهایی از کار باشند و احساس نیاز به جمع شدن و تشکل در خود نیابند و خود را در محیط کار به تابع و دنباله‌روی مردان همکار خود بدل کنند. در مقابل، وابستگی و نیاز زنان سرپرست خانواده به کارشان در مواردی آنان را به افرادی سر به زیر و تو سری خور کارفرما بدل می‌کند به ویژه اگر کودکان خردسال داشته باشند که برای نگهداری آنان در مهدکودک محل کار و خوردن یک وعده غذای گرم مجبور می‌شوند شرایط نابرابر و ناعادلانه‌ای که بر آنها تحمیل می‌شود را بپذیرند و این باعث دو دستگی بین اینگونه زنان کارگر و کارگرانی که این نیازها را ندارند می‌شود. در واقع عدم‌حمایت زنان مجرد از متاهل و سرپرست خانواده و جدا سری آنان از یکدیگر باعث تفرقه در بین آنان می‌شود. زنان کارگر به دلیل تمامی مشکلات گفته شده در بالا آگاهی کمی نسبت به حتی حقوق قانونی خویش دارند چون فرصتی برای مطالعه و ارتباط و تبادل اطلاعات ندارند. خانواده‌ها نیز با شرکت زنان در امور صنفی و تشکیلاتی به‌خصوص بعد از ساعات کار مخالفند. آنان حتی در تصمیم‌گیری‌های صنفی زنان اعمال نظر می‌کنند و نظرات خود را بر آنان تحمیل می‌نمایند.
● تبعیض جنسی
عامل دیگر که در راه تشکل کارگران زن قد علم می‌کند تبعیض جنسی در محیط کار است. در محیط‌های کارگری نیز به مانند سایر بخش‌های جامعه و خانواده زنان نقش درجه دوم دارند. در دادن امتیازها، ارتقاها و سایر امور اولویت با مردان است و کارفرمایان و نمایندگان آنان و حتی همکاران مرد آنان از تبعیض‌ها به نفع خویش استفاده می‌کنند. کارفرمایان و نمایندگان آنان و حتی کارگران مرد به قصد شوخی و سرگرمی زنان کارگر را مسخره می‌کنند و چاپلوسی و دو دستگی را دامن می‌زنند. در اینجا نیز زنان از ستم جامعه مردسالاری در امان نیستند. مردان کارگر به دلیل عدم‌شناخت از مشکلات زنان خواسته‌های صنفی زنان را مختص آنان می‌دانند و در پیگیری این خواسته‌ها از قبیل افزایش مرخصی زایمان، ایجاد شیرخوارگاه و مهدکودک در محیط کار، برنامه‌های تفریحی ایام تعطیل مدارس برای فرزندان مدرسه رو کارگران زن و ایجاد تسهیلات برای نگهداری آنان، مرخصی زنان برای مراقبت از کودکان بیمار، حقوق برابر در مقابل کار مساوی با مردان، امکان یکسان ارتقای شغلی براساس تخصص و تجربه و... از زنان حمایت نمی‌کنند و این خواسته‌ها را جدا از خواسته‌های خود می‌دانند و در واقع در پیگیری آنها زنان همکار خود را تنها می‌گذارند و این مسائل را خاص زنان می‌دانند و زنان را تشویق به تحت‌الحمایه قرار گرفتن از جانب پدران، شوهران یا افراد مذکر خانواده خود می‌کنند و همواره به این مسئله دامن می‌زنند که کار کردن زن از بی‌عرضگی شوهر یا پدرش است. حتی در زمان حضور زنان در تشکل‌های مشترک موجود از قبیل شوراها زنان را به حمایت از خواست‌های عمومی ترغیب می‌کنند و حتی با انواع انگ‌ها سعی می‌کنند زنان آگاهی را که قصد آگاه کردن همکاران خود را دارند از دور خارج کنند.
● قانون
یکی دیگر از موانع نقش قوانین است چراکه در قوانین کارگری جاری در کشور هیچگونه تشکل مستقل زنان پیش‌بینی نشده است و شاید این به دلیل دیدگاه مردسالارانه حاکم بر قانون‌نویس باشد چراکه قانون نویس با دیدگاه سنتی به زنان، آنان را تابعی از مردان می‌داند و این تابعیت دامن زنان را در محیط کار نیز می‌گیرد. تبعیض جنسی موجود در قانون که در همه بخش‌های آن مشهود است (از قبیل عدم‌حقوق مساوی در مقابل کار مساوی، عدم‌ارتقای شغلی یکسان با مردان، حق بهره وری، حق جذب، حق ماموریت و غیره... ) در زمینه این مسئله نیز نمود می‌یابد و این تابعیت حتی در محیط‌های کارگری که بنابر نوع شرایط کاری آن عمده‌ترین نیروی کار آنها زنان هستند نیز وجود دارد. این ضعف قانونی هنگامی که با باورهای سنتی مردان همراه شود، از حضور زنان در تشکل‌های قانونی و رسمی موجود در واحدهای تولیدی (شوراها) نیز به صور مختلف جلوگیری می‌کند و بر سر راه آنان سنگ‌اندازی می‌کند چه برسد به تشکل‌های مستقل زنان. از دیگر عوامل موجود تفکر غیرتولیدی و بها ندادن به کار مولد و وجود اقتصاد دلالی در جامعه است که منجر به کاهش کارگران تولیدی و نهایتا گرایش به سمت سرمایه‌گذاری‌های غیرمولد (تجاری) و گسترش اقتصاد دلالی می‌شود و در نهایت دامن زنان کارگر می‌گیرد و به خانه‌نشینی آنان منتهی می‌شود.
اینها گوشه‌ای از درد و رنج زنان کارگر است. درد و رنجی که هر کدام به نوعی همچنان زنان را به پذیرش نقش حاشیه‌ای سوق می‌دهد. اما در سال‌های اخیر همراه با افزایش آگاهی‌ها، امیدواری‌هایی در میان زنان کارگر نیز به وجود آمده است، امیدواری‌هایی که در راه راستای تشکل زنان به منصه ظهور رسیده است و دیر نیست روزی که تشکل‌های مستقل زنان در محیط‌های کارگری ایجاد شوند و به ایفای نقش فعال خویش دست یازند چراکه تنها راه نجات زنان ایجاد تشکل مستقل در میان خود آنان است.
مینا عبدالله پور
منبع : روزنامه کارگزاران