جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا
قصر درد
ویتگنشتاینها، در کاخ زمستانیشان، در «فَ دِ سی یِکلا» وین را به سختی میتوان الگوی مثالی یک خانواده معمولی دانست، پدر خانواده؛ [کارل (۱۹۱۳-۱۸۴۸)]، را بیاغماض میتوان اتوکراتی خشک و شیادی واقعی، از طبقه مرفه دانست. او مهندس بود و پسرش؛ لودویگ، نیز بعدها چند کار اساسی در حوزه ساخت هواپیما در دانشگاه منچستر انجام داد.
غول افسانهای و ثروتمند بازار فولاد، علیرغم افزایش قیمتی ناشی از انحصار حاکم بر بازار فولاد، خون کارگرهایش را هم میمکید و چیزی شبیه به همین بلا را هم سر همسر توسری خور و خجالتیاش لئپلدین [کالموس (۱۹۲۶-۱۸۵۰)] میآورد. زنی که بعضی شبها از درد ناشی از جراحت شدید پاهایش، تا صبح بیدار میماند، اما از ترس برهم زدن خواب همسر آتشین مزاجش از جای خود تکان نمیخورد. او که تمامی نشانههای تشخص فردیش را سخت از دست داده بود، به یک همسر بیخاصیت مطیع [شوهر] و مادری به لحاظ احساسی خشک بدل گردید.
خانواده ویتگنشتاین دیگ خروشانی مملو از ناراحتیهای روانی بود. لئپلدین که دچار درد شدید پا بود نهایتا نابینا شد. دختر کوچکش هم به همین درد دچار بود. هلن از معدهدردهای گاه و بیگاه عاصی بود، گرتل دچار تپش قلب بود و برای حل مشکل عدم تمایل جنسیاش تحت مشاوره زیگمند فرید قرار داشت، هِرمین و یِرُم هر دو از ناهمگونی مادرزادی انگشتان رنج میبردند؛ پل از جنون ادواری رنج میبرد و [نهایتا] لودویک؛ به عنوان کوچکترین عضو خانواده، که در این میان، کم و بیش، متعادلترین وضعیت روحی را داشت. تقریبا تمام افراد مذکر این خانواده هراز چندگاهی دست به گریبان خشم غیرقابل کنترلی میشدند که تا مرزهای جنون امتداد مییافت.
پدر خانواده؛ کارل، بورژوایی مرفه است اما پشت ایت صورت مردی جاه طلب و آشفته پنهان است. او در سن هفدهسالگی از خانه میگریزد، سوار کشتی ای میشود که عازم نیویورک است و به یک گروه نمایش مینسترال میپیوندد. قبل از آنکه امپراتوریاش را در وین بنا نهد، ویولن زدن در رستورانها، نگهبانی شب، سکانداری ناوچه آبراهه و آموزش شیپور به کودکان بیسرپرست یک یتیمخانه را نیز تجربه میکند. علیرغم آنکه ویتگنشتاینها از خانوادههای اصیل امپراتوری اتریش مجارستان به حساب میآمدند، غالبا، ماجراجوها و متمردینی سربه هوا spiritual بودند. آنها نخوت درباری در رعایت رسوم را با شکی رندانه نسبت به قدرت درآمیختند.
پسرهای خانواده میلی بیمارگون به خودزنی یا خودکشی داشتند، ردلف زیبا، باهوش و همجنسخواه، حین خیابانگردی به باری در برلین رفت، مقداری سیانور در لیوان شیری حل کرد، شیر را سرکشید و درجا مرد. دو سال پیش از این، هانس کارل که فکر میکنند او نیز همجنسباز بوده است بدون آنکه ردی از خود بگذارد، به ناگهان ناپدید شد، حدس میزنند باید خود را در دریا غرق کرده باشد.هانس کارل که با ادای واژه «ادیپس» زبان به سخن گشود، پسری بود خجالتی، بدقواره و زمخت و احتمالا اتیستیک، با استعدادی شگفت در موسیقی و ریاضی. کرت نیز حین خدمت در شمایل یک سرباز جنگ جهانی اول بدون هیچ دلیل واضح و روشنی خود را با یک تیر خلاص کرد. لودویک فیلسوف نیز بنا بر گفتههای خود در ۱۰ یا ۱۱ سالگی برای اولینبار به خودکشی فکر میکند.
پل، همکلاسی هیتلر، پیانیست نخبهای شد، استثنائا، در میان دیگر اعضا مذکر خانواده، او تنها شخص، شدیدا، ناهمجنسخواه بود، خانه ویتگنشتاینها بیشتر شبیه یک کنسرواتری بود تا یک خانه شخصی: برامس، مالر، ریچارد استراس معمولا آنجا ولو بودند، راول «کنسرتویی برای دست چپ» را مخصوصا برای پل؛ که یکی از بازوهایش [بازوی راستش] را در جنگ جهانی اول از دست داد، نوشت. پل، برادرش لودویگ را یک «آشغال» میدانست و لودویگ نیز نگاه بدبینانهای نسبت به تواناییهای موسیقیایی پل داشت. «کاخ زمستانی» پژواک نعرههای مداوم و یکی به دوهای طاقتفرساست.
مسئولیت ثروت خانواده پس از مرگ پدر در اختیار پسرهایش قرار گرفت، پل به شیوهای احمقانه بخشی عظیمی از ثروت پدر را با خرید اوراق قرضه دولتی از کف داد، لودویگ اما هنوز بخش عظیمی از ارثه پدر را در اختیار داشت، اگر چه او نیز در خلسهای تلستویی همه ارثیه پدری را به سه خواهرش بخشید. این سبک برخورد با واقعیتهای پیرامونی در دیگر جنبههای زندگی شخصی لودویک نیز خودنمایی میکند، اتاق او در کالج ترینیتی کمبریج هیچوقت مبله نشد، خودش جایی میگوید از آنجا که غالب مواقع یک نوع غذا برای خوردن داشته، اینکه چه بخورد، اصلا، برایش مهم نیست. این سبک حیات با شیوه تعلیم و تربیتش و زندگی وینی دوره جوانیاش بینهایت ناهمخوان است، زهد راهبگونه لودویگ در سبک نگارش اولین کار سترگش، رساله منطقی فلسفی، نیز آشکار است؛ کتاب حین گیر دادنreaction به همه چیز به جهان وینی کیکهای کرمدار و بدنهای متورم، جهانی که در آن فقرا در پارکها یا زیر پلها شب را به روز میرسانند نیز گیر میدهد.
لودویگ میل پدر به گذاشتن همه چیز و رفتن ناگهانی را ناخودآگاه، مجددا، نشان میدهد؛ کمبریج را رها میکند و در مقام یک شاگرد باغبان در یک دیر اتریشی مشغول به کار میشود، شبها را نیز در اتاقکی جنگلی همام حواشی سر میکند، برای مدتی در کلبهای دورافتاده، در غرب ایرلند روزگار میگذراند، کلبهنشینی در کنار آب درهای در نروژ را نیز تجربه میکند و همانجا به عنوان یک معلم مدرسه در چندین مدرسه روستایی به تدریس مشغول میشود. تبلور همه اینها در انسانی که با تنشهای روحی و خودانزجاری درگیر است شاید مشابه حالات روحیای باشند که تبلوراشان در برادرانش به خودکشیشان انجامید.
اما تمام بدبختیهای لودویگ در این تجانسها خلاصه نمیشود، او به جز به ارث بردن غریزه پدر برای ول کردن همه چیز و رفتن، حملههای عصبی بسیار شدید او را نیز به ارث برده بود، شاهد این مدعا اتفاقی است که در یکی از مدارس روستایی میافتد، او یکی از دختران دانشآموز را آن چنان کتک میزند که پشت گوشهای دختر کبود میشود، پس از آن، چنان ضربهای به سر یکی از پسرهای کلاس وارد میکند که پسر غش میکند و بر کف کلاس ولو میشود، زمانی که پسر بیهوش را کشانکشان به سمت دفتر مدیر مدرسه میبرد با پدر عصبانی دختر درگیر میشود، پسر را کف حیاط مدرسه رها میکند و پا به فرار میگذارد.
نوشتار بینهایت خواندنی «الکساندر وا» از دیوانهخانه ویتگنشتاینها، که مبتنی بر تحقیقی دقیق و روشمند به رشته تحریر درآمده است، میتواند تاملی باشد بر چگونگی شکلگیری معروفترین ویتگنشتاین در چنین پسزمینهای. کتاب تلاش دارد تضادهای غیرعادی لودویگ را، عمیقا، تعین بخشد. کتاب لودویگ را موجودی پرنخوت، جاهطلب و غیرقابل تحمل میداند، محصول شوری فرساینده برای دستیابی به کمال اخلاقی و تحقیر اطرافیانش، کسی که میتوان به وضوح فرزند خلف وین اشرافی دانستش حتی اگر سترگترین اثرش؛ پژوهشهای فلسفی Philosophical Investigations ، با تحت شمول آوردن آنچه عادی است، با پذیرش آنچه میتوان امر ناکامل دانستش و مد نظر قراردادن هر آنچه به گونهای اصلاح ناپذیر متکثر مینماید، خود تلاشی است بر طرد همین دنیای اشرافی.
ویتگنشتاین ترکیبی بود جذاب و گیرا از یک راهب، عارف و مکانیک، یکی از قدرترین روشن فکران اروپایی بود که دلش برای قداست تولستویی و سادگی زندگی غنج میزد، غولی فلسفی که احترام فلسفه را تمام و کمال نگاه نداشت. او هیچگاه نتوانست میان «برهمن» بودن یا «نجس (۲)untouchable» بودن یکی را انتخاب کند. تمام این شواهد میتواند هر ناظری را مجاب کند که میتوان ریشه وضعیت پیش توصیفشده را در «نسبت مهراکین(۳) ambivalent relationship» ویتگنشتاین با پسزمینه خانوداگیاش یافت.
ویتگنشتاین که همیشه با زیستن live در آنچه زمین ناهموار زندگی(۴) روزمره مینامید، مشکل داشت تلاش میکرد خودش را از شر آن همه وفور و جلال خلاص کند و اینکه هراز گاهی دچار یأس معنوی میشد بیشتر به سبب ناتوانی در باز کردن خودش از سر خودش to strip himself of himself بود.
لودویک به عنوان یکی از متولدین امپراتوری اتریش مجارستان، با آلمانها، اسلواکها، رمانیاییها، صربها، اسلونیاییها و تعداد قابل ملاحظهای از دیگر گروههای مختلف قومی زندگی کرد، نتیجه یک چنین همزیستیای [فارق از مسالمتآمیز یا غیرمسالمتآمیز بودنش]، به ذات قلمداد کردن تنوع فرهنگهای بشری نزد او بود. البته او مشبوح نگاه مهلک و مغرور نسبت به پاکی(آنچه او آن را یخ لغزنده مینامد) نیز بود، نگاهی که از یک سو محصول پسزمینه وجودیاش است و از سویی دیگر فرمی از شورش دربرابر همین پسزمینه. البته این واقعیت که او بین زمین ناهموار و یخ لغزنده گیر کرده بود نیز میتواند منبع چنین محنتی باشد. شاید همان اولین واژهای که برادرش هانس بر زبان راند بتواند پایان مناسبی بر این مباحث باشد: «اِدِپیِس(۶)» .
تری ایگلتون
ترجمه: آرش بصیرت
منابع در دفتر روزنامه موجود است
ترجمه: آرش بصیرت
منابع در دفتر روزنامه موجود است
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست