دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

پایان «پایان تاریخ»


پایان «پایان تاریخ»
هنگامی كه به تاریخ معاصر جهان نظری بیندازیم، مشاهده می كنیم كه در سرتاسر آن كشورهای لیبرال در كنار بسیاری از انواع حكومتهای استبدادی به همزیستی خود ادامه داده و به نحوی مشابه، جهان مدرن نیز پیوسته دارای نظام های اقتصادی گوناگونی بوده است. انواع متنوعی از سرمایه داری، اقتصادهای برنامه ریزی شده و بعضی انواع دیگر كه زیر نظر دولت هدایت می شوند، و البته تعداد زیادی نظام های اقتصادی دورگه كه به سادگی نمی توان آنها را طبقه بندی كرد.
دیپلوماسی و حقوق بین الملل برای از عهده برآمدن واقعیت رژیم های سیاسی گوناگون بود كه تكامل یافت. با این وجود در سرتاسر قرن ۲۰ سیاست های جهانی توسط پروژه یكنواخت كردن جهان به یك رژیم واحد شكل گرفت. هدف طولانی مدت رژیم كشور شوراها با گرایش ماركیسستی اش، كمونیسم جهانی بود. به این ترتیب كل جهان می بایست به یك اقتصاد سوسیالیستی واحد تبدیل گردیده و توسط نوعی از حكومت كه در همه جا یكسان است اداره شود.
اكنون به طور گسترده ای و البته به حق پروژه ماركسیستی به عنوان آرمانگرایی ناب نگریسته می شود. اما حتی پس از ناپدید شدن كمونیسم به عنوان نیروی محركه ای در سیاست جهانی، هنوز هم تنوع در نظام های سیاسی یك اصل پذیرفته شده نیست. با سقوط شوروی و مطابق با عبارت معروف فرانسیس فوكویاما، ما اكنون در «پایان تاریخ» قرار گرفته ایم، یعنی دوره ای كه در آن دولت های غربی می توانند به طور كامل به یكدست كردن نظام بین المللی به رژیمی واحد آغاز كنند، یعنی رژیمی كه بر بازارهای آزاد و یك دولت دموكراتیك مبتنی است. اما این هم پروژه ای است به همان اندازه طرح ماركسیستی آرمان گرا و خبر از آن می دهد كه به نحو قابل توجهی نسبت به پروژه اتحاد شوروی عمر كوتاهتری خواهد داشت.
علت های بسیاری برای سرنگونی بلوك شوروی وجود داشت، اما- برخلاف باور مرسوم- ناكارایی اقتصادی از جمله مهمترین آنها نبود. بلوك شرق متلاشی گردید، زیرا از عهده مقاومت در برابر ملی گراها در لهستان و كشورهای بالتیك برنیامد، و به طور كل می توان گفت كه یك نظام واحد سیاسی و اقتصادی نمی تواند نیازهای جوامع و مردمی به شدت متفاوت را برآورده سازد.
ماركسیسم تعبیری اقتصادی از حتمیت گرایی (دترمینیسم) است و پیش بینی می كند كه تفاوت ها میان جوامع و مردم، هنگامی كه آنها به سطوح برابری از تكامل اقتصادی دست می یابند كاهش خواهد یافت. به عقیده ماركسیست ها، ملی گرایی و دین هیچ گونه اهمیت سیاسی ماندگاری ندارند. البته در كوتاه مدت می توان از آنها برای روشن نگاه داشتن تنور مبارزه ضد امپریالیستی استفاده كرد، اما در نهایت آنها موانعی در راه سازندگی سوسیالیسم هستند. اقمار شوروی كه توسط چنین اندیشه هایی هدایت می شدند، جنگی بی وقفه را بر علیه سنت های ملی و دینی مردمی كه بر آنها حكومت می كردند به راه انداخته بودند.
اما حاكمان شوروی مجبور شدند كه در عمل برای باقی ماندن در قدرت دست به سازش بزنند و در میان آنها فقط تنی چند وجود داشتند كه می توان آنها را به عنوان ایدئولوگ های دوآتشه توصیف نمود. در مجموع خشونت و سختگیری نظام شوروی بیش از هر چیز دیگر پیامد این واقعیت بود كه این نظام بر فرض های كاملا اشتباه پایه ریزی شده بود.
مبنای اصلی نظام شوروی تفسیر ماركسیستی تاریخ بود كه مطابق با آن تمامی جوامع می بایست دارای نظام اقتصادی و شكل اجتماعی مشابه باشند. اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید زیرا تشكیلات یكپارچه و یكدستش نتوانست خود را با ملت های متفاوت تطبیق دهد- ملت هایی چون چك ها، ازبك ها، مجارها، مردم سیبری، لهستانی ها و مغول ها، یعنی مردمی كه واقعیت های تاریخی و شرایط اجتماعی و آرمان های آنها شدیدا با یكدیگر متفاوت بودند.
امروزه بازار آزاد جهانی كه پس از سقوط شوروی ایجاد گردیده، به همان دلایل مشابه در حال از هم پاشیدن است. نئولیبرال ها نیز مانند ماركسیست ها در اقتصاد معتقد به حتمیت گرایی (دترمینیسم) هستند. آنها نیز بر این باورند كه مقدر شده است كشورها در هر كجای عالم از یك نظام اقتصادی مشابه و تشكیلات سیاسی واحد پیروی كنند. به عقیده آنها هیچ چیز نمی تواند جهان را از تبدیل شدن به یك بازار بزرگ مانع شود، لیكن می توان به این جریان ناگزیر همگرایی سرعت بخشید. دولت های غربی و نهادهای فراملی به باور آنها می توانند به عنوان ماماهای جهان جدید عمل كنند.
این ایدئولوژی كه به نظر ناممكن و غیرقابل قبول می آید مبنای نهادهایی مانند صندوق جهانی پول (IMF) را تشكیل می دهد. آرژانتین و اندونزی هركدام دارای معضلات كاملا متفاوتی هستند، اما برای كارشناسان صندوق جهانی پول هر دوی آنها باید به اقتصادهای بازار آزاد تبدیل شوند. روسیه در زمان سقوط كمونیسم دارای صنایعی فرسوده بود، لیكن IMF كاملا مطمئن بود كه این كشور می تواند به یك اقتصاد كاملا آزاد به سبك غربی تبدیل شود. الگوی آرمانی از سرمایه داری انگلوساكسون برای همه جا تبلیغ می شد. بنابراین كمترین تعجبی ندارد كه این رویكرد شدیدا ایدئولوژیك در خط و مشی های اقتصادی به موفقیت نرسید. اندونزی به روزگار سیاهی افتاد، در حالی كه آرژانتین به سرعت به یك كشور جهان اول تبدیل می شود. روسیه دوره نئولیبرال خود را پشت سر گذارده و اكنون در مسیری به پیش می رود كه با واقعیت های تاریخی و شرایط اجتماعی اش نزدیكتر است.
كشورهایی كه از طوفان های اقتصادی چند سال گذشته جان سالم به در بردند- مانند هند، چین و ژاپن- كشورهایی بودند كه الگوهای صندوق جهانی پول را با احتیاط بسیار مورد تامل قرار دادند. بی تردید، همچون بعضی از ماركسیست های بازمانده كه از برنامه ریزی مركزی اقتصادی همچنان دفاع می كنند، ایدئولوگ های صندوق جهانی نیز مدعی هستند كه روش های آنها شكست نخورده، بلكه اشكال از آنجا ناشی می شود كه كسی آنها را به طور كامل به اجرا نگذارده است. لیكن این واكنشی ریاكارانه است. در هر دو مورد، روش ها با هزینه های انسانی بسیار زیاد به كار بسته شده، اما به شكست انجامیدند.
اگر بازار آزاد جهانی از هم پاشیده است علت آن هزینه های زیاد انسانی سیاست های مربوطه در كشورهایی از قبیل آرژانتین، اندونزی و روسیه نیست، بلكه علت اصلی آن است كه این روش ها دیگر حتی با كشورهایی كه به طور جدی حامی چنین سیاست هایی بودند نیز تناسبی ندارد. در زیر بار فشار تنزل بازار سهام، ایالات متحده اكنون خط ومشی های تجارت آزاد جهانی را به نفع روش های سنتی تر نظام حمایتی كنار می گذارد. این تغییر مسیر غیرمنتظره البته تعجب برانگیز نیست. آمریكا در تمامی تاریخ خود پیوسته سعی داشته است كه بازارهایش را از رقابت های بین المللی دور نگه دارد. به این ترتیب بار دیگر تاریخ بر ایدئولوژی غلبه كرد. با توجه به عدم علاقه آمریكا به روش های بین المللی نئولیبرالی، دیگر از این روش ها نیز نشانی یافت نمی شود. البته شاید هنوز هم هنگامی كه موضوع بر فراخوان بازار آزاد جهانی باشد، گرایش غالب در سیاستمداران از سر تحسین به آن جواب مثبت دهد، لیكن در عمل جهان در حال بازگشت به الگوی كهن تر و ماندگارتری است. اكنون بنا به مصلحت پذیرفته شده است كه در آینده، همچون در گذشته، جهان مجموعه متنوعی از نظام های اقتصادی و رژیم های سیاسی را دربر خواهد داشت. بازار آزاد جهانی نیز همچون كمونیسم به مكانی در موزه خیال پردازی های بشری سپرده می شود.
جان گری استاد در مدرسه اقتصادی لندن است و آخرین كتابش «اندیشه های پوشالی درباره انسان ها و سایر جانوران» می باشد.
۱:۲۰۰۲ The End of the End of History by john Gary project syndicate August
منبع : روزنامه کیهان