جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اعتماد به نفس، عامل موفقیت


اعتماد به نفس، عامل موفقیت
هر كاری كه انسان انجام می دهد، حاصل اراده و اعتماد به نفس است. هیچ كس بدون اعتماد به نفس نمی تواند به موفقیت و پیروزی دست یابد. ایمان به توانایی خود، نخستین گام در راه رسیدن به موفقیت است. هرگز نباید توانایی خود را دست كم گرفت، نومیدی و ضعف نفس مایه ی سقوط و ركود است.
افرادی كه به اراده و عمل خود متكی نیستند و برای تأمین سعادت مادّی و معنوی خویش دیگران را تكیه گاه امید خود قرار می دهند و نیاز به صاحب قدرتی دارند تا در زیر چتر حمایتش باشند، درهای موفقیت به رویشان بسته خواهد شد و امواج زندگی پیوسته آنها را به عقب خواهد راند. مراد از اعتماد به نفس این است كه هر فردی در تأمین نیازهای مادی و معنوی سعادت خود به خویشتن تكیه كند، به اراده و عمل خود متكی باشد و هرگز جز بر توانایی های خدادادش اعتماد نكند.
مقصود از اعتماد به نفس این است كه هر انسانی شخصاً خود را مسؤول كارهای خویش بشناسد و در انجام وظایف خود قیام كند و بداند پشتكار و جدیت او، امیدواری و صحت عمل او، مایه پیشرفت و موفقیت او است; بر عكس تنبلی و مسامحه كاری او نومیدی و نادرستی او، منشأ بدبختی و سقوط او است.
اگر عدم اعتماد به نفس و وابستگی جایگزین اعتماد به نفس شود، دیگر نمی تواند به دسترسی موفقیت خود امیدی داشته باشد. عدم اعتماد نشانه ای از ایمان به ناتوانی است پس در هنگام كار نیروی فكری او دچار اختلال می شود و هرگز نباید نیل به تكامل و تعالی و پیروزی را برایش انتظار داشت.
چه استعدادهایی كه بر اثر فقدان اعتماد به نفس در نطفه خفه شده و آرزوهای درخشان و تعالی بخش كه عقیم و بی نتیجه مانده است. اگر یك استعداد متوسط همراه با یك تصمیم و اعتماد شكست ناپذیر باشد موفقیتی كه حاصل می شود به مراتب بیش از یك استعداد بر جسته است كه در وجود شخص متزلزل و بی اعتمادی مسكن گزیده است; زیرا نیرویی كه او بتواند به اتكای آن با موانع مبارزه كند و انرژی و كوشش مداومی كه برای نجات از یك وضع پیچیده و دشوار ضروری و لازم است نمی تواند به خرج دهد.
بسیاری بوده اند كسانی كه از نظر استعداد در سطح متوسطی قرار داشته اند، ولی با داشتن روح اعتماد در زندگی، جلو رفته و پیروزی های درخشانی كسب كرده اند و در مواقع بحرانی كه ضرورت ایجاب كرده، برای نجات و رهایی از خطرها به نیروهای اصیل باطنی خود پناهنده شده اند و بدین وسیله توانسته اند مصون بمانند.
اصولاً برای چنین افرادی، بحران های پیچیده موجب دگرگونی سرنوشت آنها می شود; زیرا روح مصمم، نیروی پایدار و مثبتی را در مغز به وجود می آورد و هر چیزی كه اراده ی مثبت را افزایش دهد، از نیروهای منفی كه درست در مقابل اعتماد و فعالیت است، خواهد كاست.
كسی كه تصمیم قاطع از درونش می جوشد; با تمام نیرو افكار منفی را طرد می كند و ضعف و ناتوانی كاذب را نسبت به خود نمی پذیرد و به هیچ وسیله نمی توان وی را از راه درست و صحیحی كه انتخاب كرده و به درستی آن ایمان دارد، برگرداند و از هدفش منصرف ساخت. انسانی كه معتقد است كه خداوند هیچ كس را از منابع موفقیت و سعادت محروم نساخته و این عجز و محرومیت زاییده افكار و اعمال خود انسان است، در صورتی كه با ایمان و نظم دنبال هدفش حركت كند موفقیت او قطعی است.
دكتر «مارون» می گوید: ایمان و اعتقاد، نیروی آفریننده، سازنده و مكمل می باشد و بی ایمانی، نیروی منفی، سست كننده، مخرب و نابودسازنده است. حس اعتماد به نفس، تردید و بی ثباتی را از میان می برد و به انسان امكان می دهد كه بی توقف و صرف نیروی اضافی، با متانت پیشرفت كند. همه مخترعان، مصلحان، گردشگران، كاشفان، جنگجویان و پیروزمندان، به استعداد و توانایی خویش ایمان داشتند. در مقابل، اگر شخصیت اشخاص ناتوان و شكست خورده را مورد بررسی قرار دهیم، پی می بریم كه بیشتر آنان از اعتماد و ثبات بی بهره بوده اند.
ما نمی دانیم كه خداوند در اشخاصی كه استعداد انجام كارهای بزرگ را دارند، چه چیزهایی به ودیعت گذاشته است، تنها می دانیم كه اطمینان مطلق یك انسان، به پیروزی در كار خویش، دلیل بارزی بر استعداد اوست. خداوند كسانی را كه با سلاح ایمان مطلق مجهز ساخته است، برای موفقیت در كارها نیز كمك می كند. اعتماد به نفس را هرگز از دست ندهید و به دیگران نیز مجال ندهید كه آن را سست سازند; زیرا بنیاد و شالوده تمام موفقیت های بزرگ شماست. اگر این اساس لطمه ببیند بنا نیز در هم می ریزد و اگر سالم بماند، درهای امید همیشه باز است.]پیروزی فكر، اسوت ماردن، ترجمه: رضا سیدحسینی[
طرز تفكر مسری است و انعكاس های آن، تأثیر زیادی در زندگی انسان ها و روابط مختلف اجتماعی دارد، اگر جرأت و اعتماد بر افكارتان فرمانروایی كند، هر جا كه قدم می گذارید، اطمینان و اعتماد را با خود همراه می برید، بر عكس، اگر حالت تزلزل و وسواس در مغزتان جای بگیرد و حس اعتمادتان به صفر برسد، به دیگران تلقین ضعف و ناتوانی خواهید كرد.
بعضی ها دارای این استعداد هستند كه فضای پیرامون خود را مسموم می سازند و شك و تردید در مغزهایی كه مستعد سعادتمندی و آزادگی است رسوخ می دهند، انسان های منفی، مانند علف هرزه در كشتزار اجتماعند، كه جز تضعیف روح خلاقه ی دیگران كاری انجام نمی دهند; طبیعی است كه در محیطی كه چنین افرادی فراوان باشند، نه تنها سعادت و موفقیت، پرورش و رشد نخواهد یافت، بلكه قاطعیت و اعتماد فراموش می گردد و علاقه ها از همه چیز سلب می شود.
از سوی دیگر برای آن گروهِ پر تحرك و جنبش، كه به حكم اجبار با این گونه افراد تماس مستقیم و مرتب دارند، زندگی به صورتی غیر قابل تحمل در می آید و همین كه از كنار آنان دور شدند، چنان كه گویی بار سنگینی از دوششان برداشته شده، ناگهان سبك بار می گردند.
با دسته ی دیگری در جامعه برخورد می كنیم، كه چنان «ضعیف النفس» بار آمده اند كه قدرت «عزم راسخ» داشتن در مورد انجام ساده ترین كارها را هم ندارند و حتی در لحظات حساسی كه ایجاب می كند تصمیم غیر قابل عدول بگیرند ـ و ممكن است آن شرایط خاص اساس زندگی شان را در مجرای تازه ای بیفكند ـ به طوری اسیر بی ثباتی و تزلزلند كه با كوچك ترین انتقاد و ایرادی از ناحیه هر كس كه صورت بگیرد، بی تأمل تصمیم خویش را عوض می كنند، هر چند كه این تصمیم كاملاً منطقی و صحیح باشد.
وسواس ناتوانی و عدم موفقیت سبب می شود كه تحت تأثیر افكار و تلقین سایرین، بدون قید و شرط و دقت در تشخیص درستی آن، بی درنگ تسلیم شوند و حتی كارهای شروع شده ی خود را ناتمام بگذارند; بی شك این عیب و نقص بزرگ روحی، جز ركود و توقف در یك دایره ی محدود زندگی، ثمری نخواهد داشت.
اعتماد به نفس به هر میزان نیرومند باشد، اعتماد متقابل مردم به انسان، وسیع تر و گسترده تر است; تأثیر هر كس روی دیگری، بستگی به قدرت ایمان و ایمان خود او دارد; با هر فردی در تماس باشید، اگر به خودتان اعتماد دارید و از كارتان مطمئن هستید، می توانید اعتماد او را به خود جلب كنید، ولی به محض این كه اعتماد به نفس شما شكست یافت و كم ترین تردید و دو دلی در مغزتان جای گرفت، بلافاصله عقیده دیگران را نسبت به خویش دگرگون خواهید ساخت.
بالاخره عكس العمل هر حركت اعتمادآمیز یا تردیدآلودتان، از ناحیه دیگران به شما باز خواهد گشت.
● اتكا به آرزوهای فریبنده
همچنان كه اعتماد به نفس و اتكا به كوشش و تلاش پی گیر، در راه وصول به هدف و سعادت، بزرگ ترین عامل موفقیت است، اتكا به آمال بی پایه نفسانی و نقاشی كردن آرزوهای ناشدنی در ضمیر و صفحه دل، به جای فعالیت و تلاش، نتیجه فاصله گرفتن از واقعیات زندگی است; گاهی آرزوهای شیرین و تخیلات فریبنده، در اعماق روح انسان آن چنان اثر می گذارد كه شخص در تصورات محال خود غرق می شود و از درك حقایق و واقع بینی باز می ماند; چنین افرادی هرگز به كمال و سعادت نایل نخواهند شد.
امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «اَكْذِبْ اَلاَمَلَ وَ لاتَئِقْ بِه فَانَّهُ غُرورٌ وَ صاحِبُهُ مَغرورٌ;]غرر الحكم، ص ۱۱۳[ آروزهای فریبنده را یك امر واقعی به حساب نیاور و آن را تكیه گاه خود قرار مده، كه آرزو فریبنده است و آدمی نیز در دام این فریب گرفتار می شود». یكی از خطرهای اتكا بر آرزوهای نامتناسب و فریبنده، ایجاد عقده در روان انسان است كه به علت وجود مانع و شكست در آرزو پدید می آید.
علی(ع) در یكی از سخنان پر ارج خود، وجود مانع و شكست در آرزو را از عوامل پیداش عقده ی روانی می شمارد، آن جا كه می فرماید: «ذُلُّ الرِّجالِ خَیْبَهِٔ الامالِ;]همان، ص ۴۰۵[ احساس پستی و حقارت مردان، وقتی است كه در آرزوها با شكست و ناكامی روبه رو شوند».
روان شناسان نیز، شكست را یكی از عوامل مهم پیدایش حس حقارت و نابودی اعتماد به نفس می دانند و چنین می گویند:
«شاید هیچ عاملی بیش از شكست و سرزنش ناشی از شكست، به حس ارزش شخص لطمه وارد نیاورد، شكست باعث می شود كه شخص خود را كم تر از دیگران پندارد; وقتی انسان با شكست مواجه می شود، به این فكر می افتد كه از دیگران پایین تر و پست تر است; شكست، اعتماد را از بین می برد و یأس را جانشین اعتماد به نفس می كند; بنابراین، وقتی كودكان و نوجوانان دایماً شكست می خورند، خود را كوچك خواهند شمرد و حس حقارت در آن ها پیدا خواهد شد».]روان شناسی برای زیستن، ص۲۴۷ ـ ۲۵۲.[
یكی از روش های انسان سازی پیامبر اسلام(ص) پرورش روح اعتماد و اتكا به عمل در پیروانش بود; مسلمانان در پرتو تعالیم پیشوای مكتب ارشاد و هدایت، بی آن كه دستخوش موج شهوات و فریفته تمایلات ویرانگر شوند، دارای اعتمادی عمیق، همتی عالی و عزمی راسخ و هدف هایی والا گردیدند، آن گاه در كارهای خویش با توجّه خاص به مبدأ نیكی ها، پیوسته از جانب او مدد و یاری می جستند.
گرفتاری مالی شدید، یكی از یاران اسلام در تنگنای خُرد كننده ای قرار داده بود; او یك روز احساس كرد كه قدرت تحمل از وی سلب شده و كارد به استخوانش رسیده است; با مشورت همسرش تصمیم گرفت به محضر رسول خدا شرفیاب شود و وضع رقت انگیز خود را به عرض آن حضرت برساند و تقاضای استمداد كند; با همین تصمیم به حضور رسول خدا(ص) رفت; امّا پیش از آن كه نیت خویش را بر زبان جاری سازد، این جمله را از رسول خدا(ص) شنید: «هر كس از ما تقاضای كمك و مساعدت نماید، ما از احسان خود نسبت به او دریغ نخواهیم كرد; امّا اگر كسی بی نیازی پیشه كند و از مخلوقی حاجت نخواهد، خداوند او را بی نیاز خواهد ساخت».
او با شنیدن این جمله، از بیان مطلب خویش صرف نظر نمود و به خانه بازگشت; باز، فشارِ فقر و تنگدستی او را به ستوه آورد، ناچار روز دیگر برای اجرای تصمیم قبلی به حضور پیامبر شتافت، آن روز نیز همان جمله ی سابق را از زبان آن حضرت شنید كه «هر كس از ما تقاضای كمك و مساعدت نماید، ما از احسان خود نسبت به او دریغ نخواهیم كرد; امّا اگر كسی بی نیازی پیشه كند و از مخلوقی حاجت نخواهد، خداوند او را بی نیاز خواهد ساخت».
این بار نیز از بیان حاجت خویش خودداری كرد و به منزل بازگشت و چون همچنان درهای امید را به روی خود بسته دید، برای سومین بار در مجلس پیامبر حاضر شد; این بار نیز آن حضرت همان جمله را تكرار كرد; امّا این مرتبه با شنیدن سخنان رسول اكرم(ص) در خود احساس توانایی و اعتماد عمیقی كرد; احساس نمود كه كلید مشكل خود را یافته است; هنگام بازگشت، با گام های استوارتری راه می پیمود; به فكر عمیقی فرو رفت و با خود گفت كه دیگر دست حاجت به سوی بندگان خدا دراز نكنم و از آن ها كمك و مساعدت نخواهم; به نیروی لایزال الهی تكیه كنم و از قدرت و استعدادهای وجودی خویش حداكثر بهره برداری نمایم و از پیشگاه الهی می خواهم تا من را در كاری كه در پیش می گیرم یاری فرماید و بی نیازی ببخشد.فكر كرد كه چه كاری از من ساخته است؟ فكرش به این جا رسید كه در حال حاضر راه صحرا در پیش گیرد و هیزمی جمع كند و آن را به فروش برساند; بالاخره به دنبال تصمیم خود رفت و تیشه ای به دست آورد و به سوی بیابان شتافت; هیزمی جمع كرد و به شهر آورد و فروخت; از این كه با دسترنج خود مبلغی پول به دست آورده است، احساس لذت نشاط خاطر می كرد; روزهای متوالی به همین كار ادامه داد، تا این كه لوازم و ابزار كار و حیوانِ باربر خرید و پس از مدتی دنبال كردن این شغل، صاحب سرمایه و غلامانی شد.
روزی رسول خدا(ص) به او برخورد نمود با تبسم فرمود: نگفتم هر كس كه از ما تقاضای كمك و مساعدت نماید، ما از احسان خود نسبت به او دریغ نخواهیم كرد; امّا اگر كسی بی نیازی پیشه كند و از مخلوقی حاجت نخواهد، خداوند او را بی نیاز خواهد ساخت؟]اصول كافی، ج ۲، ص ۱۳۹[
دانشمند معروف «ساموئیل اسمایلز» می نویسد: اعتماد به نفس اساس هر رستگاری هر پیشرفتی است; اگر اكثر افراد ملتی بدین فضیلت آرایش یافتند، آن ملت، بزرگ و توانا می شود و سِرّ ارتقا و توانایی او فقط داشتن همین خصلت است; زیرا در این صورت، عزم انسان، قوی، و در صورت اتكا به دیگری ضعیف می شود.
مساعدت هایی كه از خارج به شخص می رسد، غالباً پشتكار و قوه ی مجاهدت او را ضعیف می كند; زیرا در این حالت انسان موجبی برای سعی و كوشش نمی یابد; مخصوصاً در صورتی كه مساعدت های خارجی از حد لزوم تجاوز كند، در این وقت به كلی، اعصاب سست می شود. و روحِ عزم و قوه ی سعی در انسان می میرد.
بهترین شرایع و قوانین، انسان را در زندگانیِ خود، مختار محسوب می كند و به او آزادی می دهد كه به خویشتن تكیه كرده و زندگانی خود اداره نماید; ولی بشر همیشه خیال می كند كه سعادت و آسایش او را قوانین تأمین می نماید، نه رفتار مساعی خود او.
اگر قدری تعمق كنیم، می بینیم مفاسد یا نواقصی را كه به ملتی نسبت می دهیم، در حقیقت مفاسدی است كه در وجود یك عده از افراد آن ملت مشاهده می شود و اگر به كمك قوانین بخواهیم از مفاسد جلوگیری كنیم، به شكل دیگر و از گوشه ی دیگر، سر بر می آورد، تا وقتی كه اساساً روحیات و طبایع ملت تغییر نكرده باشد.]اعتماد به نفس، ص ۱۴ - ۱۶[
امیرمؤمنان علی (ع) فرمود: «مَنْ لَمْ یُنجِد لَمْ یُنْجَدْ;]غرر الحكم، ص ۶۹۸[ هر كس خود را بلند نگرداند و به اوج رفعت نرساند، كسی او را بلند نخواهد كرد».
«مَنْ عَجَزَ عَنْ اَدْبَرَ فی اَحوالِه;]همان، ص ۶۴۲[ هر كس در عمل و كوشش دچار سستی و سهل انگاری شود، وضع و حالات او رو به انحطاط و سقوط خواهد رفت».
یكی از متفكران غرب می گوید: «طبیعت، اجازه بقای هیچ چیز را در قلمرو خود نمی دهد، مگر آن كه آن چیز بتواند به خود یاری كند; تكوین و بلوغ یك سیاره، مدار آن و ثباتش در آن مدار، درخت خم شده ای كه خود را از شر بادِ نیرومندی نجات می دهد، منابع حیاتی هر حیوان و نبات، نمایش هایی از روح معتمد به خود است.
ولی اكنون ما به جماعت بی نظمی شبیهیم كه در آن هیچ كس حدّ خود را نگه نمی دارد; هیچ نبوغ خود را در وجود خویش به اندیشه نمی شناسد و به غور در اقیانوس درونی نمی پردازد; بلكه از آن بیرون می آید تا جام آبی از دیگران بطلبد.
اگر جوانان ما در نخستین مبارزات خود قرین عدم موفقیت شوند، خود را به كلی می بازند، اگر بازرگان جوان ما دچار شكست شود، مردم او را تباه شده می انگارند; اگر صاحب عالی ترین نبوغ در یكی از دانشكده های ما تحصیل كند و ظرف یك سال پس از فروغ از تحصیل در یكی از شهرها به كار گمارده نشود، به نظر خود و رفقایش، ذی حق است كه مادام العمر مأیوس و نالان باشد.
جوان سر سخت، «ورمونتی» كه سالیان دراز، تمام حرفه ها را به نوبت می آزماید; مزرعه ای را شخم می زند و می كارد; دستفروشی می كند; مدرسه ای دایر می كند; وعظ می كند; سردبیری روزنامه ای را به عهده می گیرد، قطعه زمینی می خرد و به كارهای مختلف دست می زند و همواره از هر جا كه بیفتد، مانند گربه، چهار دست و پا به زمین می آید و بی آسیب بر می خیزد; او به صدتا از این عروسك های شهری می ارزد.
چنین جوانی پا به پای زمان پیش می رود و از این كه در انتخاب شغل درنگ روا نمی دارد، شرمنده نیست; زیرا زندگی خود را به تعویق نمی اندازد، بلكه از هر دقیقه ی آن سود می برد; او به جای یك فرصت، صد فرصت دارد; بگذار رواقیان درِ مواهب انسان را به رویش بگشایند و به او بگویند كه بید لرزنده نیست، بلكه توانِ سالم جستن از فشار باد را دارد و با به كار بردن نیروی اعتماد نفس، قدرت های جدیدی بر او آشكار خواهند شد».]فلسفه اجتماعی، ص ۳۲۴ ـ ۳۲۸[
با این كه اعتماد به نفس از سودمندترین و بزرگ ترین فضایل اخلاقی است، ولی باید متوجه بود كه این فضیلت اخلاقی، با نخوت و خودپسندی اشتباه نشود; زیرا تفاوت بین واقع بینی و خودپسندی بسیار بارز و برجسته است.
كسی كه بیش از میزان توانایی و حد معقول، اعتماد به خویشتن دارد و در این خصوص مبالغه و غلو می كند و راه افراط و گزافه در خوش بینی نسبت به خود می پیماید، مبتلا به غرور و نخوت است و در عالم غرور مرتكب اشتباهات فراوانی می شود; فرد مغرور به انرژی های فوق العاده خیالی خود تكیه می كند و بر اثر ندیدن و یا سهل انگاشتن و نسنجیدنِ اهمیت واقعیت دشواری ها، خود را برای مبارزه با آن ها مجهز و آماده نمی سازد و لذا هنگام ضرورت و پیش آمدن محك تجربه، نمی تواند لیاقت و كاردانی خود را به اثبات برساند.
بر عكس، انسان واقع بینِ فرجام اندیش می باشد و از یك خوش بینی طبیعی و سالم برخودار است و برای نیل به مقاصد و هدف ها، در آغاز كار، قدرت و نیروی خویشتن را با دقت كافی می سنجد و از حدود توانایی خود پا را فراتر نمی نهد.
● منفی بافان فاقد روح اعتمادند
همان طوری كه در وجودِ شخصی كه به خویشتن اعتماد دارد، توانایی و نیرو رشد می كند و می تواند آزاد و خوش بخت زندگی كند و به ترقی و پیشرفت نایل گردد، فردی هم كه تحت تأثیر افكار منفی قرار دارد، هم نیروی سازنده ی وجود خود را تضعیف می نماید و هم قدرت فعالیتش نابود می گردد.
كسی كه متمادیاً از بدی زمانه، اشكالات امور و فشار روزگار می نالد، فقط درهای ناكمی را به روی خود می گشاید و به جای این كه حاكم بر سرنوشت خویش گردد، اسیر حوادث خواهد شد و امواج زندگی، پیوسته او را به عقب می راند و ممكن نیست بتواند به ایده های خود نزدیك شود.
همین روحیه ی منفی، از خصوصیات روشن و مشخص اشخاصی است كه از حس اعتماد به نفس تهی هستند; روان شناسان می گویند: «گاهی اشخاصِ منفی باف یافت می شوند، از آن جهت كه حس اعتماد به نفس آن ها ناچیز است، از خود مطمئن نیستند و نقصی در خود مشاهده می كنند; یعنی اطمینان ندارند كه از عهده ی كاری كه به آن ها رجوع می شود یا از آن ها تقاضا می شود، برآیند; بنابراین، انجام دادن خواهش را رد می كنند; می ترسند كه اگر جواب مثبت بدهند، از عهده برنیایند و دیگران عدم توانایی آن ها را در یابند، در نتیجه از قدر و منزلتشان كم شود; از این جهت، حصاری از «نه» به دور خود می كشند و خود را با این حصار حفاظت می كنند و می پندارند وقتی نه گفتند، كار خاتمه یافته است.
شخص منفی باف، معمولاً هر موضوعی را از جهت مخالفش می بیند; با بحثی كه مورد گفت و گوست مخالفت می كند; طرز رفتار و تلقی او نسبت به اشخاص و اشیاء و نظریات جنبه منفی دارد و بنابراین كم تر از اشیاء و اشخاص لذت می برد و همیشه منتقد است و دنبال پیدا كردن عیب و نقص می باشد و یك حالت برتری و آقایی به خود می گیرد; از افكار قدیمی بدش می آید و به افكار نو و تازه اعتماد ندارد.
اشخاصی كه روش منفی دارند، نسبت به اشخاصی كه آن ها را نمی شناسند، دشمنی و یا نظر مخالف دارند و اگر در جمع به افراد تازه برخورد كنند، به زحمت به سوی آن ها می روند.
بعضی چنان این حالت در وجودشان رسوخ كرده كه نسبت به هر كس با نظر سوء می نگرند و از هر فكر یا نظریه ای بدون این كه وارد ماهیت آن شوند، انتقاد می نمایند و به همین علت، دوستان كمی به دست می آورند; آنان تنها به سوی كسانی می گرایند كه به خودشان شبیهند و آن هم از آن جهت است كه تصور می كنند: رفاقت و گرویدن به آنان، موجب پیشرفت و اشاعه ی عقیده و نظریه ی خودشان است».]روان شناسی برای زیستن، ص ۲۰۰[
● اسلام و استقلال نفس
نیل به استقلال شخصی، از ژرفای احساسات بشری سرچشمه می گیرد و این خواهش فطری، وقتی لباس وجود می پوشد كه روش كار و عمل براساس همین تمایل پی ریزی شود.
اسلام در همه جا مبدأ تمایلات نفسانی را با نظری صادقانه و پاك نگریسته و نه تنها به واپس زدن انگیزه های سازنده و خواست های اصیل درونی دستوری نمی دهد و از تظاهر آن ها در حوزه ی خود آگاه جلوگیری به عمل نمی آورد، بلكه برای ارتقاء به سوی هدف های عالی انسانی آن ها را به كمك می گیرد و در یك لحظه هم قوای تحریكی و هم اصولی را كه این قوا را تحت نظم و كنترل در می آورند، مورد دقت و ملاحظه قرار می دهد.
با چنین دید وسیع و گسترده، می توان روان را از جنبه های گوناگونش تحت موازنه در آورد و قوای آن را در جاهای مناسب و ثمربخش به كار انداخت، تا آدمی بتواند در نردبان تكامل گام های محكم و استوار بردارد و انرژی تراكم یافته اش را در راه تأمین هدف اساسی زندگی و به دست آوردن مقام والا و برجسته ای كه لایق انسان واقعی است، به مصرف برساند.
علاقه به پیشرفت، از هدف های انسانیت است، ولی بشر از نظر محدودیت قوایش، محالست هر چه را كه دارد، در راه رسیدن به مقاصد پست صرف نماید و باز هم برای كوبیدن راه تعالی ظرفیت داشته باشد و بتواند از عالم بالاتر رابطه و آشنایی پیدا كند.
پاسخ مستمر و دایم به انگیزه های منحط، عامل اصلی سقوط آدمی است و در این صورت بسیار دشوار خواهد بود كه شخص قادر گردد به فعالیت و جنبش ارزنده ای در گرایش به امور والا و ارزشمند از خود نشان دهد.
اسلام، نیروهای مثبت انسان را برای مقابله با تمام مشكلات بسیج می كند، تا در رویدادهای شكننده، با استواری و صلابت ایستادگی كند و با مبارزه ی پی گیر با موانع، بر هر چیزی تسلط و برتری پیدا كند و نیز در برابر افراد توانا، با حفظ موضع خود، استوار و پا بر جا بماند، بدین سان، همت آدمی اوج می گیرد و دارای یك نیروی شگفت انگیز و گران قدرِ روحی می شود.
استقلال و شرف انسان در این است كه در كارزار زندگی همت كافی به خرج دهد و با اتكا به نفس، به حل مشكلات خود بپردازد; وقتی این آرمان، رنگ تحقق می پذیرد كه شخص در راه تأمین سعادت مادی و معنوی خویش با تمام نیرو روی پای خود بایستد.
امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «مَنْ رَقی دَرَجاتَ الهِمَمِ عَظَّمَتْهُ الاُمَمُ;]غرر الحكم، ص ۶۶۱[ هر كس همت خود را بلند سازد و مراحل عالی آن را طی كند، مورد ستایش و تعظیم قرار خواهد گرفت».
كسی كه فاقد اتكا به نفس و استقلال و شخصیت است و در پی تكیه گاهی است تا به آغوش آن پناه ببرد و در دشواری های زندگی زیر چتر حمایتش قرار گیرد، به پیچك هایی می ماند كه شاخه های نرم و لطیف خود را دور چنار سر به آسمان كشیده حلقه می كنند، تا بدین وسیله در سایه نیرومندیِ آن، از گزند طوفان ها و حوادث محفوظ بمانند.
ممكن است روح منفی تبدیل به یك بندگی ذلت آور در مقابل فرد نیرومندی گردد و اگر انسان این چنین خود را خوار شمرد، شخصیتش را به كلی از دست می دهد و قدرت فرمانروایی بر امور نیز از وی سلب خواهد شد; چه، او دیگر یك دنباله رو است، نه پیشرو و مستقل; مالك نفس و صاحب اختیار آزادی خود نیست و تا وقتی این طرز فكر بر وجودش چیره باشد، محالست از مزیت انسانی برخوردار گردد.
علی(ع) می فرماید: «مَنْ اِحْتَجْتَ الَیهِ هُنْت الَیه;]همان، ص ۶۶۸[ به هر كس نیاز پیداكنی، نسبت به او احساس ذلت خواهی كرد».
● مسؤولیت فردی
در نظام اسلامی، نیل به سعادت ابدی و معنوی نیز بستگی به عمل شخصی دارد; اصولاً مسؤولیت فردی اساس تعلیمات اسلامی را تشكیل می دهد و در تمام شؤون دین و دنیا، وظایفی كه به عهده ی بشر گذارده، باید با اتكا به عمل، مراحل پیش بینی شده را بپیماید; مسأله كیفر و پاداش، كه از بدیهیات مسائل اسلامی است، بر همین اساس استوار گردیده است.
قرآن كریم خاطر نشان می سازد كه برای انسان جز حاصِل كوشش و تلاش او پاداشی نیست: «كُلُّ نَفْس بِما كَسَبَتْ رَهینَهٌٔ; هر نفسی در گرو عملی است كه انجام داده.»
«مَنْ عَملَ صالحاً مِنْ ذَكَر اَو اُنْثی و هُوَ مؤمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوهًٔ طَیِّبَهًٔ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانُوا یَعْلَمُونَ;]نحل(۱۶) آیه ۹۷ [هر كس كه ایمان داشته باشد و عمل شایسته ای به جا آورد، چه زن باشد یا مرد، زندگی رضایت بخشی نصیبش می كنیم و بهتر از كارهای نیكی كه انجام داده، به او پاداش می دهیم.»
علاوه بر كیفر و پاداش در جهان آخرت، در همین دنیا نیز انسان نتایج كردار خویش را دریافت خواهد كرد.
پیامبر اسلام(ص) فرمود: «مَنْ عَمِلَ سؤءً یُجْزَ بِه فی الدُّنیا;]نهج الفصاحه، ص ۵۹۲[ هر كس دست به ارتكاب عمل خلافی بزند، در همین دنیا، سزای بدكاری خود را خواهد دید».
«مَنْ یَزْرَعْ خَیْراً یَحْصِدْ نَدامَهًٔ;]همان، ص ۶۲۲[ هر كس بذر نیكی بكارد سود خواهد برد و هر كس تخم بدی بیفشاند، جز پشیمانی حاصلی عاید وی نخواهد گردید».فیلسوف آمریكایی «امرسون» می نویسد:
«جهان به مثابه ی جدول ضرب یا معادله ریاضی است كه آن را هرگونه پیچ و تاب دهند، باز خود را موزون می سازد و پاسخ آن یكی است; ما در حل یك مسأله ریاضی هر راهی را انتخاب كنیم، اعدادی كه به دست می آیند لایتغیرند; طبیعت، با سكوت خود ـ ولی به طور متقن و متقین ـ هر رازی را بر ملا می سازد; هر جنایتی را مجازات می كند; هر فضیلتی را پاداش می دهد و هر ستمی را جبران می كند.
آن چه را كه ما عِقاب می نامیم، حاجتی است جهانی كه به موجب آن رخسار كل از درون جزء خودش سر می زند; اگر ما دودی ببینیم، به یقین می دانیم كه از آتشی بر خاسته است; اگر دستی یا پایی مشاهده كنیم، یقین داریم كه پیكری در پس آن هست.
هر عملی پاداش خود را همراه دارد، یا به عبارت دیگر طبق همان قانونی كه از آن سخن گفتیم، خود را تكمیل می كند، دو طریق: نخست از راه فعل و انفعال در خود شیء در طبیعت واقعی و سپس از راه كیفیت علنی، در طبیعت ظاهری. كیفیت علنی همان است كه كیفر و عِقاب نامیده می شود; عقابِ ذاتی در خود شیء است و به چشم دیده می شود; عقابِ كیفیتی از طریق فهم مشهود می گردد; عقاب اخیر از خود شیء منفصل نیست، امّا غالباً تا مدتی مدید ظاهر نمی شود.
عواقب مخصوص بِزِه، ممكن است سال ها پس از وقوع آن رخ نماید، امّا به طور حتم به دنبال آن خواهد آمد; زیرا ملازم آنند و چون رشته ای به آن پیوسته اند; جرم و مجازات، شاخه هایی از یك تنه هستند; جزا میوه ای است كه ناگهان از درون شكوفه لذتی كه آن را پنهان داشته است، می رسد».]فلسفه اجتماعی، ص ۳۷۸[
● عمل را با چه مقیاسی باید سنجید
از سوی دیگر، اسلام به انگیزه های درونی از اصلی كه محرك رفتار انسان ها می شوند، نظری اصیل مبذول داشته و كارها را بر محور «نیت» استوار ساخته است.
هر عملی دارای دو جنبه است و هر كدام از این دو جنبه حسابی جداگانه دارند; عملی ممكن است از یك جنبه گران بها و از جنبه دیگر بی ارزش باشد; باید دید كدام انگیزه نفسانی و روحی، فاعل را به انجام عمل واداشته و او در نظام فكری خود به سوی كدام هدف رهسپار بوده است.
داوری ما، در چنین مواردی متكی به ارزش های خاص اجتماعی و خارجی عمل است; از این دیدگاه نیت فاعل مطرح نیست; فرق نمی كند كه شخص نیكوكار هدفش تظاهر و ریاكاری و جلب منافع مادی باشد، یا در كردار خود انگیزه ای بس عالی داشته و در قالب عملش نیت پاكی دمیده است; پس در نظام اجتماعی، كردار نیك، نافع بودن برای اجتماع است و كاری به تكامل معنوی فرد ندارد كه تحت تأثیر چه عاملی به انجام كار مبادرت ورزیده است; امّا در دستگاه الهی كمیت عمل مورد توجّه نیست، آن چه مقبول درگاه باری تعالی قرار می گیرد، كیفیت عمل و تأثیر روانی و داخلی آن در شخص فاعل است; در این جا حساب این است كه بین عمل با فاعل چه نوع ارتباطی وجود داشته و با چه هدف و نیتی اقدام به كار كرده است; اگر او با انگیزه ی تظاهر و ریا به انجام كار نیك مبادرت ورزیده، نه تنها با این اقدام، روانش به عالم بالا صعود نكرده، بلكه تنزل هم یافته است; برای این كه یك عمل به عنوان «صالح» تلقی شود، تنها مفید بودن برای اجتماع كافی نیست.
زمانی یك عمل مفید اجتماعی، از نظر تكامل معنوی سودمند است كه چهره ی ملكوتی به خود بگیرد و روح از چهار دیوار خودنمایی و هواپرستی گام بیرون نهد و به سر منزل صفا و اخلاص برسد.
قرآن می فرماید: «وَ مَآ أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّین;]بینه (۹۸) آیه ی ۵[ مأمور نشدند مگر بر این كه خدا را با اخلاص كامل پرستش كنند.»
رسول اكرم(ص) فرمود: «اِنَّما الاَعمالُ بِالنیّات و الخواتیم;]نهج الفصاحه، ص ۱۹۰[ ارزش كارها وابسته به نیت ها و سرانجام آن هاست».
بر همین اساس ثابت و معین، درجه ی ارزش و پذیرش اعمال، مشخص می گردد; عاملی كه اساساً سبب ترفیع درجات و قبولی عمل می شود، همان هدف پاك و شرافتمندانه ای است كه جلب خشنودی پروردگار در آن ملحوظ گردد.
بهترین نشانه ی استواری، ایمان به خدا و دارا بودن نیت روحانی است; در این صورت، عمل از ارزش و مزیت خاصی برخوردار می شود و در همه حال، صاحب عمل مورد حمایت و لطف بیكران الهی قرار می گیرد; این ملاك ارزنده و محكم، از محدوده ی عمل و تحمل و درك و احساس انسان بیرون نیست.
كسی كه اشعه ی عظمت خداوند، بر جانش نتابیده و دلش از اخلاص و ایمان بی شائبه تهی است، انگیزه ای كه وی را به انجام كارها وا می دارد، یك تمایل نفسانی یا شهرتی ناپایدار است; چنین كسی عملش را خالی از روح و حقیقت آغاز می كند و به پایان می رساند و انگیزه اش آن است كه مثلاً او را به دیده ی احترام بنگرند و صاحب فضایل پاك انسانی بدانند.
همین مقصد بی ارزش، سبب مردود شدن و واپس زدگی كردار او خواهد شد; متاع آلوده ی چنین فردی در پیشگاه خداوند، ارزش و بهایی ندارد و جز رسیدن به هدف همان محدود و ناچیز كه مورد نظرش بوده است، سودی عاید وی نخواهد گشت.
افرادی كه از اعتماد به نفس برخوردارند و بر عمل خویش تكیه می كنند، نیازی به خودنمایی و تظاهر در خود احساس نخواهند كرد; خودنمایی روش كسانی است كه فاقد عمل و اعتمادند و از یك بیماری روانی رنج می برند.
امیر مؤمنان علی(ع) در مورد این اشخاص می فرماید: «لِسانُ الْمُرائی جَمیلٌ و فی قَلْبِه داءٌ دَخیلٌ;]غرر الحكم، ص ۱۰۶ و ۶۱۰ [زبان شخص خودنما و متظاهر شیرین است، در حالی كه در ضمیرش یك بیماری عمیق وجود دارد».
«اَلاِفتخارُ مِنْ صِغَرِ الاَقدارِ;]همان پیشین[ به خود نازیدن و بالیدن، نشانه حقارت و پستی آدمی است».
روان شنان معروف «شاختر» می گوید: «وسیله ی دیگری كه در عین ناكامی و عدم موفقیت، برای جلب توجّه دیگران به كار می بریم، لاف زدن و از خود تعریف كردن است; كارهایی را كه دلمان می خواست انجام داده و موفقیت هایی را كه آرزو داشتیم به دست آورده باشیم، تحقق یافته می پنداریم و به خود نسبت می دهیم یا به جای موفقیت هایی كه به دست نیاورده و كارهای مهمی كه انجام نداده ایم، خود را به این قانع می كنیم كه به طور پیوسته از كارهایی كه انجام داده ایم صحبت كنیم و آن ها را هر اندازه ناچیز باشد، در نظر بزرگ جلوه بدهیم.
این گونه اشخاص، چنان گول لاف و گزاف خود را می خورند و خود را به دروغ راضی و خشنود می كنند كه فرصت هرگونه سعی و موفقیت از دستشان می رود; امّا اگر از خود تعریف كردن و لاف زدن، گوینده را چندی از رنج عدم موفقیت و طرف توجّه نبودن آسوده می كند، و موقتاً شنوندگان را فریب می دهد، در نهایت، درد اصلی را دوا نخواهد كرد.
آن كه می تواند كار صحیح انجام دهد و موفق باشد و با رفتار و گفتار پسندیده، خود را در دل دیگران بنشاند، به لاف زدن و خودستایی كردن، نیاز ندارد و به عوض لاف و گزاف به سعی و عمل می پردازد و هر روز دوستان بیش تر و موفقیت بزرگ تری به دست می آورد».]رشد شخصیت، ص ۹۲[
«شوپنهاور» می گوید:
«خودستایی، تولید نفرت و انزجار می كند، زیرا از طرفی علامت دروغ گویی و تزویر است و از طرف دیگر ناشی از حماقت و نادانی است; كسی كه پیوسته از صفتی دم می زند، به طور قطع فاقد آن صفت است; اشخاصی كه لاینقطع از موفقیت خویش و تجلیات عقل و تدبیر و نیرومندی خود صحبت می كنند، یقین بدانید كسانی هستند كه فاقد كلیه این مزایا می باشند; به علاوه، نباید فراموش كرد كه دروغ و گزاف گویی دیری نخواهد پایید و آخر پرده از روی حقیقت بر گرفته خواهد شد و شخص، به كلی، حیثیت و آبروی خویش را از دست خواهد داد».]افكار شوپنهاور، ص ۹۲[
● قیاس به نفس
وقتی كسی آلوده و پلید باشد، رفتار و كردار دیگران را براساس نیات ناپاك و آلوده خویش، تعبیر و توجیه می نماید.
علی(ع) فرمود: «اَلرَّجُلُ السّوءِ لایَظُنُّ بِاَحَد خَیراً لاَنَّهُ لایَراهُ اِلاّ بِطَبْع نَفْسِه;]غررالحكم، ص ۱۰۴[ شخص پلید و آلوده به هیچ كس گمان نیك نمی برد; برای این كه دیگران را چون خود می پندارد و به نفس خویش قیاس می كند».
این مطلب، یك حقیقت علمی است و دانشمندان روان شناس چنین اظهار نظر می كنند:«هنگامی كه دنیا بیش از حد به عواطف و افكار و تمایلات ما آلوده گردید، مسلم است كه همه چیز آن را به دیده ی شخصی می نگریم و گویی احساسات ما به كائنات سایه می افكند; تندباد، ما را گرفتار یأس و نومیدی می كند و نسیم ملایمی در ما آرامش و رضایت ایجاد می نماید و بدین طریق، ما طبیعت را تنها از دریچه احساسات خودمان می نگریم و به فرمان احساسات خود، ممكن است گربه و یا یك حیوان موذی و نفرت انگیز دیگر را یك حیوان ظریف و دوست داشتنی تلقی كنیم. احساسات و عواطف به طور كلی دنیایی را كه در آن زندگی می كنیم تغییر می دهد و یا آن كه جهانی نو برای ما به وجود می آورد.
روزی، شخصی، صداسنجی را به صدا در آورد و از اشخاصی كه حضور داشتند، پرسید كه چه صدایی شنیدید؟ هر كدام جوابی مخصوص دادند; یكی گفت: چیزی شبیه به صدای سوتی را شنیده است، دیگری گفت: صدای شیپور به گوشش رسیده است; سومی گفت: آهنگ انسانی را شنیده است و بدین طریق هر یك سخنی گفتند.مسلم است، صدایی كه به گوش هر كدام از حاضران رسیده بود، ارتباط كامل با تجربیات شخصی او داشت; بدیهی است كه یك آهنگ نباید این همه اثرات مختلف داشته باشد; بنابراین آن چه موجب تغییر این اثر آهنگ در اشخاص گردیده، تجربیات خود آن شخص بوده است.
در داستان معروفِ «ادگارپو»، فریادهای خشمی كه از گلوی كودك قاتل خارج می شد، از طرف شنوندگان آلمانی و فرانسوی و ایتالیایی و روسی و غیره، به صورت مختلف تعبیر می گردید.
دادرسان و حقوق دانان می دانند به ندرت اتفاق می افتد كه گواهان، یك پیش آمدِ بسیار ساده را كه از فاصله خیلی نزدیك دیده اند، یكسان گزارش دهند; حتی در مورد چیزهایی هم كه در ما ایجاد عاطفه نمی كند، به خوبی مشاهده می كنیم كه تا چه اندازه نظر و عقیده ما فرق دارد; به طریق اُولی، هنگامی كه عاطفه ای در كار است، استنتاج ذهنی ما به مراتب مشكوك تر است».]روان شناسی برای همه، ص ۲۵۹[
● اثر شگفت انگی اعتماد به خدا
اعتماد به نفس نه تنها منافاتی با اتكا به خداوند ندارد، بلكه اعتماد به پروردگار جهان و استمداد از نیروی لایزال الهی، به قدرت نفس و بسط شخصیت می انجامد.
انسان با ایمان، با این كه از سرمایه اعتماد به نفس و استقلال شخصیت برخوردار است و از همه ی امكاناتی كه در اختیارش قرار گرفته، به طور كامل و دقیق، بهره برداری می كند و فرصت ها را بیهوده از دست نمی دهد، در عین حال، هرگز روح خود را در میان علل و عوامل مادی محصور نمی سازد و انسانیتش در همین جا متوقف نمی گردد، بلكه عرصه ی پرواز و اوج، همچنان به روی او باز و شعاع عملش بسیار وسیع و گسترده است و قسمتی از نشاط روحی و فعالیتش را به هدف های عالی زندگی مربوط می گرداند.
انسانی كه كانون قلبش لبریز از ایمان است، اتكا و اعتمادش به خداوندی است كه تدبیر كلیه امور در دست قدرت بی انتهای اوست و در هیچ كاری شریك و انباز ندارد.
«مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَهٔ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَ مَا یُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیم;]فاطر(۳۵) آیه ی ۲[ دری كه او از رحمت به روی مردم می گشاید، هیچ كس نتواند بست و آن را كه او بندد، هیچ كس جز او نتواند رها كندو اوست خدای بی همتای با حكمت و اقتدار».
بشر به كجا می تواند پناهنده شود كه از حیطه ی قدرت و نفوذ پروردگار بیرون باشد؟ پناه بردن به غیر خدا، نتیجه ای جز ذلت و خواری و زبونی و پستی در بر نخواهد داشت; مخلوق عاجز و بی پناهی كه خود در هر چیز نیازمند خداوند است و مالك هیچ چیزِ خود نیست، چگونه می تواند صاحب امر سایرین گردد؟
بنابراین، برای انسان زیبنده تر از زیستن در كنف حمایت و لطف الهی ـ كه تدبیر كارها را به دست توانای خود دارد ـ نیست; در سختی و آسایش، فروتن و خاضع بودن در مقابل خداوند و اعتقاد راسخ به این حقیقت كه فوق تمام قدرت ها و علل و عوامل عادی، قدرت نامحدود الهی حاكم و فرمانرواست، اثر شگفتی به جان آدمی می بخشد و در ضمیر و قلب او اطمینان آرام بخشی پدید می آورد كه در برابر هیچ رویدادی، استواری و ارزش خود را از دست ندهد و برای هر چیزی، اعم از كوچك و بزرگ، مضطرب و آشفته خاطر نگردد.
وقتی كه آدمی،جان و اداركش را به حق واگذار كرد، تا آن جا كه ظرفیت دارد، روحش از قبول اطاعت و تسلیم به خداوند سرشار می گردد; دیگر نه ناله اش از حوادث ناگوار بلند می شود و نه از كامیابی ها سرمست و مغرور می گردد و تمام اموری كه برای دیگران ایجاد خودباختگی می كنند، در او اثر نامطلوبی نمی بخشند و به علت برخورداری از عزم استوار و روح سرشار از اطمینان، هیچ گاه تسلیم یأس و نومیدی ـ كه منشأ بسیاری از ناكامی ها و شكست هاست ـ نخواهد گردید.
اتكا به خداوند، هرگز به ناتوانی و ضعف و بی تفاوتی منجر نخواهد گشت، بلكه خود اعتمادی است كه قدرت اراده را نیرومندتر می سازد و ریشه ی هر گونه تردید و وسواس را از دل بر می كند.
مبارزات پی گیر مردان الهی با عوامل مخرب و افكار منحط جوامع خود، در عین نامساعد بودن شرایط محیط، از اتكا به حقیقت نامحدود مایه می گرفت و برای اجرای برنامه های اصلاحی خود و ارشاد خلق، از همین عامل نامرئی یاری می جستند و از آن جا كه روانشان به نیروی زوال ناپذیر الهی، پیوندی ناگسستنی داشت، هدف خود را با قاطعیت تمام تا مرحله نهایی دنبال می كردند.
اتكا به نفس، بدون اتكا به خدا، در شرایط سخت و توان فرسا نمی تواند روح انسان را از اضطراب و ناراحتی نجات بخشد; دشواری ها و عوامل نامساعد زندگی، روح كسی را كه از اتكا به خدا عاری است و شعاع دیدش از مرز ماده و مادیات تجاوز نمی كند، در هم می شكند و تاریكی ها را در روانش متراكم می سازد و با چنین محدودیت هایی او نمی تواند در مدارج كمال و ارتقا گام بر دارد و حقایق بس بزرگ و درخشان را درك كند و چه بسا از كوچك ترین حادثه ای كه خلاف میلش اتفاق بیفتد، دچار رنجی گران شود و یا در برخورد با مشكلاتِ سهمگین از پا در آید.
توجّه به چگونگی وضع و روحیه ی مسلمین صدر اسلام ـ كه بهترین سمبل و نمونه از لحاظ اعتماد به خداوند بودند ـ این موضوع را به اثبات می رساند.
هرگز نمی توان عجز و سستی و حالت منفی، و بی تفاوتی را به كسانی نسبت داد كه كوشش و فداكاری در راه پیشرفت عقیده و تلاش به سوی هدف و همچنین جنبش و فعالیت دایم، به منظور ساختن یك جامعه ی سعادتمند و نوین، در شرایط بسیار دشوار و توان فرسا، شیوه ی آن ها بود.
آنان كه در این مكتب پرتحرك پرورش یافتند، هیچ گاه، حالت عدم اعتماد بر وجودشان چیره نگشت و همین اراده ی استوارِ توأم با آرامش بود كه راه پیشرفت را به رویشان گشود و چنان اجتماع بی نظیر و یگانه ای در تاریخ پدید آمد.
هر فردی باید موقعیت خود را در زندگی ارزیابی كند و بداند كه در صحنه ی جهان چه راهی را انتخاب كرده است، به جانب خیر و سعادت می رود یا به سوی نكبت و بدبختی; آشنایی به نیازهای روانی، به خوبی می توان با عوامل و شرایطی كه موجب بر هم خوردن تعادل روحی می شوند مبارزه كرد و نگذاشت كه آن عوامل و شرایط همه به منظور آسیب رساندن به انسان، گرد هم آیند و دست به دست هم بدهند، ولی پس از آن كه مسلم شد نارسایی و نقص بر وجود شخص چیزه گردیده است، تا زمانی كه منشأ آن در اعماق و زوایای تاریك درون تعیین نشده، درمان اساسی امكان پذیر نیست.
برای كسانی كه گرفتار عدم اعتمادند و از دست زدن به هر كاری بیم دارند كه مبادا در صورت دخالت، موفق به انجام آن نشوند، بهترین راه این است كه به عوامل این نقص روحی بپردازند; زیرا برای درمان هر نوع بیماری، در مرحله ای، نخست شناخت علل و عوامل بیماری لازم است و به این ترتیب می توان به اعماق وجود خود راه یافت و كلید درمان را به دست آورد.
بی شك با ثبوت ناسالم بودن حالات شخص، به نسبت كوششی كه او در راه ریشه كن ساختن نواقص خود می كند، توفیقات قابل توجهی عاید وی می گردد; چه، مبارزه ی پی گیر با عوامل نامساعد روحی، در یدِ قدرت و ظرفیت انسان است.
هر عادت بد، نشانه ی ضعفی است كه بر اثر تكرار عمل حاصل می شود و به صورت بیماری مزمن و زیان بخش در می آید; گرچه تغییرِ جهت عادت، در آغاز كار، تا اندازه ای مشكل به نظر می رسد، ولی با تمرین و ممارست می توان عادت را به مجاری دیگری انداخت كه با نارسایی سابق مغایرت داشته باشد; غلبه بر هر یك از عادات زیان بار، برای نیل به سجایا و صفات پاك روحی، پیروزی بزرگی است.
علی(ع) فرمود: «بِغَلَبَهِٔ العادات اَلوُصولُ اَشرفِ المَقاماتِ;]غرر الحكم، ص ۳۳۵[ انسان به وسیله غلبه بر عادات زیان بار، به درجات ارجمند و عالی نایل می گردد».
خلیل منصوری
منبع:
رسالت اخلاق در تكامل انسان، سیدمجتبی موسوی لاری، بوستان كتاب دفتر تبلیغات، چاپ چهارم، ۱۳۷۶، قم