سه شنبه, ۲ اردیبهشت, ۱۴۰۴ / 22 April, 2025
مجله ویستا
ادبیات عرصه لشکرکشی نیست

گفتوگو یا سیدضیاء الدین شفیعی در موسسه اردیبهشت انجام شد. در گرمای بالای ۴۰ درجه تابستان و پذیرایی یك استكان چای. از این شاعر و نویسنده دفاع مقدس تا به حال كتابهایی مثل سرود مرد غریب، انار، بیدارتر از صبح، پشت به سایهها و صداها، شرح خوابهای گمشده، گزیده ادبیات معاصر، سكوت آزاد است و چندین و چند اثر دیگر منتشر شده كه از او یك شاعر و نویسنده فعال ساخته است. یكی از كارهای ضیاءالدین شفیعی در این روزها چاپ مجموعههای مختلف شعر از شاعران معاصر است. او كه چند دوره برنده جایزه سال كتاب دفاع مقدس شده با ما پای میز گفتوگو مینشیند و از شعر و ادبیات مقاومت سخن میگوید. گفتوگوی ما را در زیر میخوانید.
شعر مقاومت چیست و اصولا موضوعاتی كه در این نوع ادبی مطرح است چه خصوصیاتی دارد؟
به نظر من تعریف «موضوع» در مباحث ادبی، باید با كمی تاخیر نسبت به تعریف عبارت «ادبیات» آورده و بررسی شود. چون در هر دوره ابتدا باید ادبیات را بررسی كنیم و بررسی موضوعی ادبیات آن دوره را با كمی تاخیر حتی در ذهن به مرور بنشینیم. با این همه ادبیات مقاومت را علیالقاعده باید محصول وقایع ۲ دهه اخیر بدانیم چرا كه در این ۲ دهه حادثه بزرگی مثل انقلاب اسلامی و به فاصله كوتاهی حادثهای مثل جنگ اتفاق افتاده است. این در حالی است كه مقاومت به لحاظ معنای لغوی موضوعات دیگر را و به لحاظ ادواری دورههای دیگری را هم دربرمیگیرد.
در یك نگاه وسیعتر شاید برخی از شعرهای پیش از انقلاب اسلامی را هم بتوانیم در دایره شعرهای مقاومت قرار بدهیم و آنگاه البته شعرهای بعد از وقوع جنگ تحمیلی یعنی بعد از سال ۱۳۶۷ هم میتوانند جزو شعرهای مقاومت باشند. در واقع شعر مقاومت نوعی شعر است كه مخاطبان را به تن ندادن به وضع موجود و دنبالكردن آرمانهایش فرامیخواند. اگر این تعریف را بپذیریم، میتوانیم برای شعر مقاومت استمرار قائل باشیم.
ـ با این تعریف آیا میشود برای ادبیات مقاومت آغاز و پایانی قائل شد؟
ما خط كاملا روشن و مرز كاملا دقیق و معیار كاملا بارزی برای تعریف شعرهای مقاومت یا شعر انقلاب نداریم. اما آنچه مشهور است، شعر مقاومت در ایران پس از انقلاب اسلامی به شعری گفته میشود كه موضوعاً به ارزشها، پیامدها و اتفاقات حوزه دفاع مقدس بپردازد. اما به نظر من این تعریف، تعریف جامعی نیست. دفاع مقدس در نگاه من یك مصداق از شیعهگری یعنی آرمانخواهی و تن ندادن به ستمهای موجود بود كه این مصداق در سالهای بعد ممكن است دچار تغییراتی شود یا موضوعاً روی موارد دیگری متمركز شود. به این ترتیب سیالیت در تعریف باقی میماند و ممكن است همیشه نسبتی با جنگ یا دفاع مقدس نداشته باشد.
در این تقسیمبندی اگر شاعران، نه شخصیت روزمرهشان بلكه شخصیت شعریشان را در نظر بگیریم، شعر برخی شعرای دهه ۴۰ و ۵۰ ممكن است به جوهره انقلاب نزدیكتر باشد تا برخی از ـ شاعران بعد از انقلاب، این را قبول دارید؟
بله.
یعنی برخی شاعران قبل از انقلاب را هم میتوان جزو شاعران مقاومت محسوب كرد؟
بستگی به این دارد كه تعریف ما از شعر مقاومت چه باشد. وقتی این تعریف سیال است امكان دارد چنین پوشی هم پیدا كند و همه بتوانند زیر چتر آن باشند. البته آن موقع پرسش دیگری مطرح میشود كه اصلا چه ضرورتی دارد چنین تقسیم بندی انجام شود. چند سال پیش از فوت مرحوم نصرالله مردانی مجموعهای از شعرهای منتشر نشده ایشان به دست من رسید كه در آستانه چاپ بود. وقتی آنها را میخواندم متوجه شدم كه مجموعه این شعرها تأخیر زیادی در چاپ دارند و حداقل باید یك دهه زودتر چاپ میشدند. كه در آن صورت زبان و قوت شعرها در مرتبه بالاتری نسبت به شعرهای مشابه همان دهه قرار میگرفت.
ـ علت تاخیر چه بود؟
ایشان در افواه و در میان مردم به عنوان شاعر جنگ و دفاع مقدس و شاعر حماسه مشهور بود، در حالی كه موضوع این شعرها، موضوعی خارج از دفاع مقدس بود و شاید به ملاحظه حفظ آن چهره از ایشان، یا به ملاحظات عرفی یا هر ملاحظه دیگری این شعرها را نگه داشته بود. به این ترتیب وقتی این تقسیمبندیها صورت میگیرد و یك نفر شاعر دفاع مقدس، یك نفر شاعر آیینی و مذهبی یا یك نفر شاعر تغزل میشود، به هر دلیلی ممكن است دیگر وارد سایر حوزهها نشود یا اگر چنین اتفاقی هم افتاد لااقل شعرهایش را برای عموم عرضه نكند.
ـ فكر نمی كنید با این تقسیمبندی تكلیف مخاطب و شاعر مشخص میشود و در زمینهای كه توانایی سرودن دارد فعالیت میكند؟
خب، به یك نكته مهم هم باید توجه داشت. چنین تقسیمبندیهایی عوارضی هم دارد. ممكن است صاحب لقب و عنوان شدن خارج از دایره شاعری خاصیتهایی داشته باشد كه حواس مخاطب و صاحب اثر را پرت كند. گاهی اوقات بودن در جرگه شاعران دفاع مقدس _ اگرچه برای چهرههایی محدود_ امتیازاتی فراهم میكند كه یك عده به هر دلیل ترغیب میشوند خود را شاعر دفاع مقدس بدانند. پس این موضوع به شعر ربط مستقیمی ندارد و شاید همین دغدغه است كه برخی را متوجه ضرورت این تقسیمبندی میكند، یكباره نگاه میكنید میبیند خیل عظیمی به سمت این موضوع گرایش پیدا كرده و آثار متوسط خلق میكنند، آن هم برای كسب امتیازاتی كه خارج از عرصه بالندگیهای حرفهای اثر است.
اگر این جریان به وجود نیاید ممكن است بازخوردی كه ما از دفاع مقدس انتظار داریم به وجود نیاید. یعنی وقتی شما با یك جمعیت ۵ هزار نفری شاعر دفاع مقدس مواجه باشید شاید از دل آنها ۱۰۰ نفر پیدا بشوند كه آثار اصیل خلق میكنند. هرچند كه برخی معتقدنددر این قضیه كمیت مهم نیست چون گاهی اوقات احساس میشود جریانهای شعری به این سمت پیش رفته كه ما فقط سیاهی لشكر داشته باشیم. فرضا شاعری مثل آقای معلم قبل از انقلاب هم شاعر مقاومت بوده، اما بعد از انقلاب شاعرانی داریم كه به زور جشنواره و سكه، شاعران دفاع مقدساند.آیا این حجم عظیم شاعران به شعر انقلاب و شعر دفاع مقدس ضربه نمی زند؟
من ادبیات را با لشكركشی، خیلی نسبتدار نمیبینم. اگر چه همواره ادبیات در مشرق زمین، مشتاقان و متولیان متعددی داشته. یعنی همیشه تعداد افرادی را كه در مشرق زمین به ادبیات علاقهمندند میتوان در قالب یك لشكر دید. در دورهای مثل سبك هندی كه یك انقلاب در فرم و محتواست، ۵ یا ۱۰ شاعر نمیبینیم. تعداد شاعران سبك هندی موجود در تذكرهها بسیار بالاست. اما همین طور كه شما گفتید، ماهم معتقد نیستم كه اگر ۵۰ نفر شاعر اسمی داشته باشیم لزوما از داشتن ۵ نفر بهتر است. به خودی خود برای این كثرت ارزش قائل نیستم، اما نكته دیگری وجود دارد كه از طریق زیادكردن تعداد شاعران این لشكر، مقصود یعنی خلق آثار ماندگار، متمایز، واقعی و حقیقی نیز حاصل نمیشود. حال آنكه از طرف دیگر در طول این سالها شاهد بودیم كه كسانی قهرمانان واقعی شعر متعهد بودند كه لزوما در این لشكرهای رسمی نامی از آنها نبوده. پختگی و تربیت و جاافتادگیشان مدیون و مرهون حضور در این جمعها نبوده. مثلا سلمان هراتی در دورهای سربرمیآورد و چهرهای متفاوت از شعر انقلابی و معترض را عرضه میكند كه افراد دیگری از نام و نشان شاعر انقلاب بودن بهره میبردند. این اعتراف خود آنهاست كه برای برگزاری شب شعری به شمال میروند و جوانی چند نمونه از شعرهایش را به آنها میدهد كه بخوانند. آنها با بیتفاوتی شعرش را در جیب میگذارند و میروند. شب وقتی به یادش میافتند میبینند شعرهایی كه آن جوان نوشته خیلی متفاوت است. در جلسه بعدی دنبال این جوان میگردند. این جوان همان سلمان هراتی است كه میبینید بعضی مواقع شعرهایش تمام این گروه مدعی را هم متاثر میكند. یعنی تمام آنها را تحت سیطره زبانی و تماشای متفاوت خود قرار میدهد. اگرچه این گروه میگویند كه سلمان پرورده ماست اما اصل ماجرا طور دیگری است.
در سالهای قبل از انقلاب هم چهرههای اینچنینی وجود دارند. مثلا سید محمود سجادی شاعر مجموعه «میكائیل و گاوآهن» با یك مجموعه شعر تمام آدمهای این عرصه را كنار میزند و بعد تمام این آدمها جمع میشوند كه او را حذف كنند و این كار را با حداكثر توان انجام میدهند. این آدم اصلا منسوب و منتسب به هیچ كدام از جریانهای ادبی آن دوره نیست. در این سالها همچنین چهرههایی داریم. چهرههایی كه سر بر میآورند و پخته و آخته شده در كانونها یا جریانهای ادبی رایج نیستند. اینها كسانیاند كه خودشان، خودشان را تجهیز كردهاند. اگرچه از منابع مختلف شعر امروز بهره بردهاند. مجموعه شعرهای منتشر شده را خواندهاند. در جلسات ادبی رفت و آمد داشتهاند اما موجودیت ادبی و شاعریت آنها وابسته به جریانها نبوده.
شاید اگر بخواهیم دایره را وسیعتر بگیریم، یكی از خصوصیات شاعر، همین فردیت و خلاف آمد عادت بودنش است. موافق هستید؟
بله، منتها اغلب فراموش میشود. یعنی اغلب وقتی شاعری بعد از دوره اول فردیت یعنی شروع شاعری وارد جمعی میشود، تابع و متاثر از فضای زبانی و فكری و تماشا و تصاویر آن جمع میشود یا خیلی روی دریافتهای فردی اصرار نمیكند. لذا عارضهای به وجود میآید؛ گاهی اوقات شعر دهها شاعر یك دوره را پیدرپی و پشت سر هم كه مینویسید، با حذف اسامی این افراد هیچ تمایزی بین یك قطعه و قطعه دیگر موجود نمیبینید.
فرضا در شعر مقاومت به خصوص شعری كه به تاثیر از شعر عرب به وجود آمد، زمانی كه جملات شعری را نگاه میكردم، میدیدم اگر اسم هر یك از این شاعران را برداریم، نمیتوان تشخیص داد كه این شاعر ایرانی است یا عرب...
اینها از آفات عدم تمایز است. تمایز داشتن جزو ویژگیهایی است كه در شعر ۲ دهه گذشته فراموش شده و از بین رفته. تمایز در تماشا، زبان، قالب و یا هر چیز دیگر جزو لوازم شعر است. اما الان این اتفاق رخ نمیدهد. میتوانید یك قطار طولانی از اسامی را در یك دوره به شهادت بگیرید كه كاملا شبیه به همدیگر سروده شدهاند.
ـ دلیل این اتفاق را چه میدانید، روزنامهها، رسانهها، جشنوارهها یا تحزبات ادبی؟
یك نكته مهم وجود دارد و آن هم این است كه ما در ادوار گذشته قلل رفیعی داشتیم كه تپه ماهورهای فراوانی در اطراف این قلل زندگی میكردند. ارتفاع این تپه ماهورها نسبت به قلل رفیع، تعریفكننده نسبت آنها بوده با جریان ادبی. اما انگار آرام آرام، آن قلل فروریختند و ما الان تعداد فراوانی تپه ماهور داریم كه تقریبا هم سطح، هم اندازه و هم ارتفاع یكدیگرند. شاید یكی از دلایل این اتفاق این است كه حتی تا ۲ دهه پیش وظایفی از شعر، تصور و توقع میرفت كه الان آن تصور و توقع وجود ندارد. یعنی الان شعر برای شعر بودن، مختصات، جغرافیا، ویژگیها و شاخصههایی را دارد كه فوقالعاده فرودست و كم ارتفاعاند. حتی تا ۲ دهه پیش برای شاعری، كسب یكسری فضایل نیاز بوده كه الان كسب آنها نیاز نیست و ما به سمت حداكثر بیقانونی و بیاعتباری در این مسیر پیش میرویم. اگر تا ۲ دهه پیش، یك نفر شعری را میخواند كه اشكال وزنی داشت خیلی خطای بزرگی بود و باعث سر افكندگی میشد. اما...
اما الان جزو سبك شعر شده...
الان میبینید یك نفر ۲ مجموعه شعر هم منتشر كرده اما اشعارش هنوز از نظر وزن اشكال دارد. اصلا نگران هم نیست.
ـ فكر نمیكنید احساس تمایز داشتن چنین مشكلاتی را به وجود آورده؟
منظور من از تمایز كاستن نیست، افزودن است. تمایز به معنای فروكاستن و كم كردن نیست. چون كمكردن نشانه فضل نیست. اگر توانستید شاخهای بر درختی بیفزایید آن درخت را متمایز كردید. تمایز به این معنا نیست كه شاعر با وزن، عروض، بدیع و قافیه آشنا نباشد.
ـ بهتر نیست برای این تعریف واژه دیگری انتخاب كنید؟
چرا، شاید فضیلت یا ارجحیت. منتها جامعیت كلمه تمایز در هیچ یك از كلمات دیگر وجود ندارد. تمایز به معنای واقعی كلمه تمایز است. منتها تمایز سربرآوردن در جمع است، نه فرو رفتن در جمع.
ـ نكتهای كه پیش از تمایز اشاره كردید این بود كه در تاریخ ادبیات قلل رفیعی وجود داشتند و در كنارشان تپه ماهورهایی میزیستند و همیشه این قلل رفیع بودند كه دیده میشدند. فكر نمیكنید الان كار و تریبون دست تپهها و كوتولهها است؟
دلیل دارد. دلیلش هم این است كه وظایفی كه از شعر انتظار میرفت الان كم شده. یعنی یك زمان شعر به معنای دریافت متمایز و متفاضل از وضع موجود بود. اما الان اینطور نیست. یك زمان از شعر به عنوان حامل بهره برده میشد، شعر حامل یك تفكر بود، بسیاری از مبانی فلسفی ادوار گذشته مشرق زمین توسط شعر حمل و نقل میشد. اما الان این تصور و ویژگی و وظیفه شعر نیست. در یك دوره، شعر مهمترین رسانه مشرق زمین بود. كسی كه شاعر بود صاحب فتوا و صاحبنظر بود و شعر تنها جزیی از تواناییهای او را منتقل میكرد. یعنی قبل از هر چیز ریاضیدان، فیلسوف، منجم، اهل كیمیاگری و اهل حقوق بود بعد شاعر هم بود. حتی كسانی كه هیچ كدام از این تخصصها را نداشتند لااقل در زمینه ادبیات آدمهای سرآمد و شاخصی بودند. اما الان وقتی با بعضی از افرادی كه مدعی بدعتاند صحبت میكنید، میبینید كه حتی با شعر دوره مشروطه به درستی آشنا نیستند. یعنی از اسلاف و اعقاب خودشان خبر ندارند. به این ترتیب ما آرام آرام به مرتبهای میرسیم كه شاهد كپیبرداریهای ناقص از شعرهای ترجمه هستیم. یا شاهد آنات رسانهای مبتذل و لحظهای كه شعرها را شدیدا به كاریكلماتور، طنزهای خیابانی و هر چیزی به جز شعر نزدیك میكند. من معتقدم كه حتی در قرن بیست و یكم و حتی در دوره پیامهای كوتاه همچنان یك ویژگی را نمیتوان از شعر جدا كرد و آن ویژگی تماشاست. متنی كه فاقد تماشای ویژه خود باشد شعر نیست. حتی اشكالی ندارد اگر گاهی در هیأت بیرونی این تماشا یعنی زبان و نحوه نگارش آن متن به نثر شبیه باشد، اما در نقطهای از آن نثر باید تماشایی اتفاق بیفتد تا شعر محسوب شود.
با این تعریف ما عملا از آن تعریفی كه قدمای ما میگفتند و مثلا شمس قیس و دیگران برای شعر قائل میشدند، چیزی نداریم.
تماشا از نظر من حداقل لازمه شعریت است. بله، در گذشته تماشا را مخیل هم باید میبود، قبلتر از آن موزون هم باید میبود و كمی قبل از آن مقفا هم باید میبود. اول مقفا بودن شعر حذف شد. بعد موزون بودن آن و بعدتر مخیل بودنش. منتها محصول تماشا بودنش را نمیتوان حذف كرد. این جوهر شعر است. اما الان از این جوهر در كارهای بسیاری از همین تپه ماهورها خبری نیست.
این تپهها تماشا دارند اما ما را به تماشای باس پادشاه میبرند. بسیاری از ما میترسیم بگوییم كه شعری را نمیفهمیم.
میگویند متوجه نشدی، منظور ما همین بود كه نفهمی.
ـ فكر میكنم ۳-۲ سال پیش قبل از فوت آقای حسینی، كتاب گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس را چاپ كرد كه در مقدمه آن در مورد شعر و شعر دفاع مقدس تقسیمبندیهایی وجود داشت. شما ـ به چنین تقسیمبندیهایی قائل هستید؟
آن كتاب را نباید یك پژوهش جدی از طرف ایشان دانست.
ـ چرا؟
زندهیاد حسینی برای تالیف آن كتاب تعهدی داشت. كمبود وقت و برخی مضیقههای دیگر اجازه تمركزكافی به ایشان نداد.
ـ مقدمه كتاب چطور؟
ممكن است مقدمه كتاب با جدیت بیشتری نوشته شده باشد.
ـ پس نمیشود آن كتاب را جدی گرفت؟
به نظر من در مقایسه با مرتبه علمی و قدرت نقادی واقعی ایشان نباید جدی گرفت. این كتاب معیاری برای تصدیق یا تكذیبكردن جایگاه شاعران انقلاب نمیتواند باشد.
موقعی كه از شعر انقلاب و جنگ حرف میزنیم دقیقا از چه چیزی میگوییم؟ از شعرهای اول انقلاب یا شعرهای حماسی سالهای جنگ یا شعرهای معترض بعد از جنگ یا حتی شعرهای معترض قبل از جنگ؟ میدانم كه به تقسیمبندی شعر مقاومت میرسیم اما میخواهم نقش جنگ و انقلاب را در این نوع ادبی پیدا كنم.
مقالهای داشتم با عنوان «سفر از لفظ به معنی» كه طی آن اتفاقات شعر انقلاب را از نگاه خودم بررسی كردم. یك سفر تمثیلی در این مقاله اتفاق میافتد كه شعر متعهد كه شعر انقلاب و دفاع مقدس را فرا میگیرد. به نظر من شعر انقلاب مانند قطاری است كه مدتی پیش از بهمن ۵۷ از ایستگاه حركت میكند. سرنشینان این قطار شاعرانی هستند كه بعدها القابی مانند شاعر انقلاب یا شاعر دفاع مقدس را به آنها میدهیم. در طول مسیر حركت قطار برای مسافران اتفاقاتی رخ میدهد تا سرانجام میرسد به مقطعی كه پایان این مقاله است. یعنی سال ۱۳۸۱. من معتقدم برای صحبت كردن در هر حوزهای باید مسائل را به صورت جدی مورد بررسی قرار داد. یعنی باید نشست و تمام دورههایی را كه شعر انقلاب ما پشت سر گذاشته بررسی كرد و بعد نظر داد. در غیر این صورت حرفها، گذرا از آب در میآید.
ـ در آن قطاری كه گفتید، شما چه نقش و جایگاهی داشتید؟
من با تاخیر زمانی سوار این قطار فرضی شدم، یعنی سال ۱۳۶۴ كه اولین ورود من به این حوزه بود.
ـ با این اوصاف آقای شفیعی خودش جزو كدام دسته است قلهها یا... ؟
الان قله شدن رویاست. اگر كسی چنین داعیهای بكند داعیه درستی نیست. در سالهای بعد از انقلاب گنجینههای بزرگی مثل مرحوم مهرداد اوستا را داشتیم كه مثل یك كوه یخی فقط جزء كوچكی از او در منظر و مرعا بود. واقعا هم حق او در طول سالهای بعد از فوتش ادا نشد. یا ارجمندانی مثل آقای معلم. یا آدمهای نامكشوفی مثل فرید(قادر طهماسبی). یا مردان بزرگی مثل بهمن صالحی كه وقتی نگاه میكنید میبینید تنها هم عصر نیماست كه در ماجراهای بیانتهای جنگ نو و كهنه، شاعر موفقی است. از این طیف آدمهای ارجمند دیگری هم هستند كه از اول با جریان انقلاب همقدم نبودند اما جایشان محفوظ است. آدمهایی مثل محمدعلی بهمنی و خسرو احتشامی یا شاعرانی از كانونهای مهم ادبی ایران مثل كانون خراسان. ما نقش بیمثال كسی مثل مرحوم احمد زارعی را نمیتوانیم فراموش كنیم. نقش كسانی مثل عباس ساعی، مجید نظافت و دیگران كه هم برای انقلاب و هم برای شعر انقلاب زحمت كشیدند. اما در میان اینها تك چهرهایی هستند كه بیشتر از كل لشكر انقلاب از شعر انقلاب منفعت ریالی بردهاند. هنوز هم كه هنوز است گرده شعر انقلاب را چسبیدهاند و آن را رها نمیكنند. هر كجا سر میكشید میبینید اینها هستند و داعیه هم دارند. در حالی كه اینها همان آدمهایی هستند كه با حذف دیگران، خودشان را تثبیت كردهاند. با مكیدن از تماشا و جوهر شاعرانگی دیگران شعرشان را شكل دادهاند. من دوست دارم در همین فاصله از آدمهای دیگری هم كه بسیار عزیزند اسم ببرم. چون دوست دارم شعر معاصر ایران به معنای واقعی كلمه با تمام جوانب جغرافیاییاش دیده شود. من معتقدم باید مصطفی علیپور را پیدا كرد و حرفش را شنید. چون وقتی او مثنوی «شب، صدا، آینه» را كار كرد خیلی از مدعیان امروز اصلا نبودند و نمیتوانستند باشند. باید محمدرضا روزبه را پیدا كرد. باید حرفهای سعید بیابانكی را شنید. باید سراغی از علی هوشمند گرفت. باید به دیدار جلال محمدی در تبریز رفت. مجید زمانی اصل را در اهواز جست و جو كرد. الان هیچ نام و نشانی از اینها نیست. هیچكدام در ویترین امروز نیستند. جلوی كمتر تریبونی میتوان آنها را دید. اما ارجمندند و قابل احترام. از این دسته میتوان رجب افشنگ، رحمتحقی پور، بهروز سپید نامه، ظاهر سارایی و دیگران و دیگر آنكه نام بردن از آنها یك وقت جداگانه میخواهد.
نكتهای كه در مورد بهمن صالحی فرمودید، خیلی جالب است. یكی از چیزهایی كه دریغ دارد، كار نكردن روی شخصیت ایشان است. طوری كه شاید بتوان گفت ایشان نقش قابل توجهی در شعر انقلاب دارد در صورتی كه جز یكی دو برنامه خیلی مختصر كه درباره ایشان برگزار شده نه روی شخصیت ایشان و نه روی شعرشان كار نشده. شما برای كار كردن روی اشعار بعضی افرادی كه نام بردید فكری ندارید؟
من هم فكر دارم و هم طرح اما باید طاقت اجرای آن وجود داشته باشد. شما بپرسید چر ا از امثال سید محمود سجادی و بهمن صالحی و قادر طهماسبی و... نمیشود تجلیل كرد. چون اگر تجلیل شود باید بسیاری از این آدمها كه مدعی شعر انقلابند سر فرود بیاورند. ریشه بسیاری از شعرهای مشهور همین چهرههای مشهور كه از برخی ابیاتشان نان میخورند عینا برداشته شده از كارگاه خیال دیگران است بدون تغییر حتی یك كسره و فتحه.
بابزرگداشتواقعیامثالسلمانهراتی(نه بزرگداشت صوری او) خیلی داعیهها از بین میرود.
حالا كه صحبت به اینجا رسید میخواهم نظرتان را درباره جشنواره ملی شعر بدانم.
من پیش از جشنواره حرفهایم را زدم. جشنواره شعر فجر فرصت دیگری بود برای رتق و فتق حسابهای یك عده نسبت به یك عده دیگر.
ـ اصلاً شما با این شكل جشنواره گذاشتن موافق هستید؟
ببینید، این اتفاق اگر از مسیر درست و سنجیده رخ دهد محصول خوبی خواهد داشت. ۲۶ سال در این كشور جشنواره شعر فجر نداشتیم. میتوانستیم ۲ سال دیگر هم نداشته باشیم. هیچ اتفاقی هم نمیافتاد. اما میتوانستیم این ۲ سال را صرف تجهیز علمی این جشنواره كنیم، پیش جشنواره داشته باشیم. تمام نواقص و ایرادات نهایی را بررسیكنیم. به نظر من سیبی كه ۲۶ سال گاز نخورده مانده بود با تعجیل زیاد و كمترین تدبیر یك گاز از آن زده شد.
میخواهم سوال آخر را این طور مطرح كنم كه شاعران انقلاب چقدر از گذشتگان خود پیروی میكنند و تا چه اندازه توانستهاند در ارائه تماشاهای جدید موفق باشند؟
ببینید در همه ادوار تاریخ ادبیات این طور بوده میخ خیمه ادبیات و كشیدن بار آن برگرده كسانی است كه در ویترین نیستند. یا به عبارت بهتر لزوماً در ویترین نیستند. دورهای بود كه یكی از ویترینیهای شعر انقلاب، دائم در فرودگاه مهرآباد بود و هیچ وقت به خانه نمیرفت. برنامههایش پرواز به پرواز بود. بعد از گذشت ۸-۷ سال فكر میكردم بازارش فروكش كرده. یك سال پیش با یكی از نسلهای بعدی ایشان همسفر بودم. از عایدیاش به من رقمی را گفت كه خیلی سرسام آور بود. گفت از راه شاعری ماهانه به اندازه یك مقام فوق تصور درآمد دارم. به نظر من اگر این اتفاق برای یك تاجر بیفتد خیلی دردناك نیست. اینكه ۵ درصد اقتصاد ما بتواند شیره ۹۵ درصد بقیه بازار را بمكد، حالا دیگر تعجبی ندارد. اما اینجا عرصه شعر است بنگاه اقتصادی نیست.۳ سال پیش شاهد بودم كه یك دوست شاعر به دفتر انتشاراتی ما آمد و گفت به خاطر وثیقه منزل، زندگیاش در خیابان رهاست. با حقالتالیف
۲ مجموعه شعر او میشد به اندازهای كه فقط بتواند در شهرستان زندگیاش را از خیابان جمع كند علاج واقعه كرد. خب اگر انقلاب یا شعر انقلاب صادقانه حامی انسانهای توانمند و هنرمند باشد هرگز چنین اتفاقاتی نمیافتاد.
سید ضیاءالدین شفیعی از نگاه خودش
در میانه دهه چهل در مشهد متولد شدم، با تولد انقلاب اسلامی به عرصه فعالیتهای فرهنگی هنری قدم گذاشتم. در سالهای دفاع مقدس به ادبیات گرایش پیدا كردم و از آن پس از پنجره شعر، نثر و داستان به تماشای جهان پر هیاهوی اطرافم نشستم. روزنامهنگاریِ رسمی را باپذیرش مسوولیت سرویس ادبیات مقاومت در روزنامه «سلام» آغاز كردم و نخستین كتابم در سال۱۳۷۲ با نام «سرود مرد غریب» منتشر شد و از آن پس تالیفات و تحریرات متعددی در زمینههای مختلف شعر، نثر، نقد و ترجمه از این قلم به چاپ رسیدهاست. در طول سالهای فعالیت فرهنگی، هنری در مسوولیتهای مختلفی انجام وظیفه كردهام كه برخی از آنها عبارتند از:
مسوولیت بخش ادبیات مقاومت در روزنامه سلام.
كارشناسی اداره ارتباطات و رسانهها در بنیاد شهید انقلاب اسلامی.
مسوولیت اداره ارتباط با رسانهها در روابط عمومی سازمان صدا و سیما.
مسوولیت اداره كل روابط عمومی و بینالملل حوزه هنری.
مدیرعامل موسسه مطالعات اجتماعی ماهنوشت
مدیرعامل موسسه فرهنگی هنری هنر رسانه اردیبهشت
منبع : روزنامه تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست