سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
گفتوگو بین اسلام و مسیحیت
اسلام و مسیحیت در مقایسه با سایر ادیان جهان، پیروان بیشتری دارند و به همین سبب، هرگونه تفاهمی میان این دو دین بزرگ، نقش مؤثری در گفتوگوی ادیان و ملل مختلف جهان دارد و میتواند به فهم عمیقتر پیروان ادیان و زندگی مسالمتآمیز ملّتها كمك كند. در این مقاله، نویسنده پس از اشاره به برخی از نتایج مثبت گفتوگوهای متعدّد دو دین یادشده، به تشریح برخی از موانع مهم و اساسی بر سر راه تفاهم كامل اسلام و مسیحیت میپردازد. این موانع عبارتاند از: موضوعات اعتقادی: مانند تثلیث، مسئله نجات و قوانین دینی. نویسنده معتقد است كه بسیاری از اختلافات دو دین در موضوعات اعتقادی بیشتر به حیطه عمل بازگشت دارد تا حیطه نظر. آزادی برای انجام عبادات: در این بخش، نویسنده به این اعتراض كه مسیحیان در جهان اسلام برای انجام عبادات آزاد نیستند میپردازد و میكوشد تا نشان دهد كه مسلمانان هم در غرب، چندان در انجام مراسم و شعایر دینی آزاد نیستند. وی از مسیحیان میخواهد كه از این موضوع به عنوان مستمسكی در گفتوگوهای دوجانبه استفاده نكند. فعالیت تبلیغی: در این بخش نویسنده به برخی از نابرابریهای دوطرف در مورد فعالیت تبلیغی اشاره میكند و از مسیحیت به این دلیل كه فعالیتهای تبلیغیاش با جنبههای مادی و سكولار دنیای مدرن آمیخته شده، انتقاد میكند و آن را با فعالیتهای بزرگان مسیحی در قرون اولیه ناسازگار میداند. دیدگاههای متفاوت اسلام و مسیحیت در قبال تجدّدگرایی: شاید بتوان جدّیترین نقد نویسنده به مسیحیت را در این مقاله همین بخش دانست كه ردّپای آن در تمام بخشهای قبلی نیز وجود دارد. نویسنده معتقد است كه تجدّدگرایی و نمودهای آن به صورت یك «شریك خاموش» در تمام گفتوگوهای اسلام و مسیحیت حضور دارد و هر دو دین باید تا حدّ توانشان از این حضور آگاه باشند و از پیامدهای منفی آن بكاهند.
مقدمه
در نیم قرن اخیر، گفتوگو میان اسلام و مسیحیت از نهری كوچك به رودخانهای خروشان تبدیل شده و از یك كنفرانس اتفاقی به نشستهای متعدد، مراسلات كتبی و گفتوگوهای شفاهی و میزگردهایی كه در طول سال تقریبا در هر گوشه كره زمین از استرالیا و مالزی تا جهان عرب و از اروپا تا آمریكا و كانادا برگزار میشوند، تغییر شكل داده است. در طی این مدت، مطالب زیادی هم از سنخ الاهیاتی و هم از سنخ علمی نوشته شده و یا مورد بحث و تبادلنظر قرار گرفتهاند كه از جمله آنها مطالعات متعددی درباره رویاروییهای تاریخی این دو دین است. هماكنون مجلاّتی چاپ میشوند كه به این موضوع اختصاص دارند. علاوه بر این، موضوعات اساسیِ اعتقادی و اخلاقی نیز مورد بحث قرار گرفتهاند و در نتیجه این بحثها، فضای گفتوگوی مطلوبتری در بسیاری از محافل هر دو دین ایجاد شده است. برای نمونه میتوان به نشستهای منظمی كه به همت واتیكان و شورای جهانی كلیساها با حضور شخصیتهای اسلامی متعدد در غرب و جهان اسلام سازماندهی میشود، اشاره كرد. همچنین در بیرمنگام انگلستان دانشكدههای سلی اویكس(۲)، ویژه فهم اسلام و مسیحیت، دایر شده و نیز مراكزی در هارتفورد(۳) و جورج تاون(۴) در آمریكا و دانشگاه بلمند(۵) در لبنان به همین منظور ترتیب یافتهاند. مسلمانان نیز كنفرانسهای ثابتی را در این موضوع در كشورهای اردن، مصر، تركیه و ایران و بسیاری از دیگر كشورهای مسلمان، ترتیب داده و سازماندهی كردهاند. این در حالی است كه برخی از مراجع و سازمانهای مهم اسلامی ـ چه شیعه و چه سنی ـ در خط مقدم حركت به سوی تفاهم بیشتر اسلام و مسیحیت (از جمله شكل راستاندیش آن) گام برداشتهاند. همچنین، تا آنجا كه به علائق اخلاقی مشترك بین دو دین مربوط میشود، هماهنگیهایی هم در مرحله عمل صورت گرفته كه نمونه آن را میتوان در كنفرانس سازمان ملل در سال ۱۹۹۴ درباره خانواده، كه در قاهره برگزار شد، مشاهده كرد. باآنكه برخی ازایننشستها درجهت منافعسیاسی یك یا دوطرف گفتوگو ترتیب یافتهاند، موضوعات بسیاری نیزفارغ ازمنافع سیاسی مورد بحث قرار گرفتهاند و حداقل درمیان كسانی كه درچنین فعالیتهایی شركت كردهاند توافقهایی حاصل شده است. شكی نیست كه در میان طرفداران گفتوگوی واقعی، اكنون فهم بهتری از موضوعات اساسی و حتی پیشنهادهای درخور تحسینی برای حل برخی از مسائل مورد اختلاف مطرح شده است، لكن هنوز مشكلات و موانعی در راه گفتوگوی واقعی وجود دارد. ارمغان چنین گفتوگویی فهم مشترك و احترام متقابل خواهد بود و در نتیجه، هر دین دیگری را به عنوان راهی كه خداوند برای نجات (به معنای دقیق كلمه) مقدر و مقرر كرده به رسمیت خواهد شناخت. در این نوشته، برآنیم تا به جای پرداختن به موضوعاتی كه پیش از این برای جریان اصلیِ پیروان هر دین (نه همه آنان) در حد محسوس و رضایتبخشی حل شده، به این مشكلات و موانع اساسی بپردازیم. ما تحت چهار مقوله به این موانع و مشكلات خواهیم پرداخت: موضوعات اعتقادی،(۱) آزادی برای انجام عبادات، فعالیت تبلیغی و نگرش دو دین به تجددگرایی و سكولاریزم.
موضوعات اعتقادی
به رغم گفتوگوهای انجام شده در دهههای اخیر، این مسئله اساسی كه اسلام و مسیحیت یكدیگر را به عنوان دو وحیِ واقعی، بدون تخریب معنای سنتی وحی (وحی در سنت اسلامی)، به رسمیت بشناسند، هنوز به طور كامل حل نشده است. درست است كه برای اسلام پذیرفتن مسیحیت به عنوان یك پیام اصیل از سوی خداوند آسانتر از پذیرفته شدن آن از سوی مسیحیت است، لكن در این موضوع خاص، با وجود آن كه مسیحیان باید دشواریهای بیشتری را در مقایسه با مسلمانان پشت سر گذارند، مشكلاتی از هر دو طرف همچنان باقی است. تعدادی از الاهیدانان مسیحی مانند جانهیك(۶) در میان پروتستانها و هانس كونگ(۷) در میان كاتولیكها به عنوان الاهیدان برای مواجهه صادقانه با این مشكل گامهایی به جلو برداشتهاند، اما بیشتر الاهیدانان برجسته مسیحی حتی در میان كاتولیكها و پروتستانهایی كه خواستار تحقق گفتوگوی دینی جدی با مسلماناناند، حاضر نمیشوند به راحتی از معنای لفظی «منْ راه، زندگی و حقیقت هستم.»(۸) و «خارج از كلیسا هیچ نجاتی وجود ندارد.»(۹) فراتر روند. تعداد زیادی از این الاهیدانان معنای چنین گفتههایی را توسعه میدهند تا این اعتقاد را نیز دربرگیرد كه فیض مسیح ممكن است شامل حال مسلمانان شود، بدون آنكه وحی قرآنی را به عنوان وحی نازل شده از جانب خداوند بپذیرند.
به طور كلی حجم وسیعی از سیاستهای دیپلماتیك وجود دارد كه میكوشد تا موضوعات اعتقادی اصیل را پنهان كند. در میان این موضوعات مسئله تثلیث و تجسد مسیح در هر مناظره و گفتوگویی بین اسلام و مسیحیت به عنوان مسألهای هولناك و هراسانگیز نمایان میشوند. بیشتر متفكران مسلمان به رغم پذیرش حكم قرآن در باره منشأ الاهی مسیحیت، این آموزههای اصلی مسیحیت را تفسیری نادرست از پیام مسیح و تحریف متن عهد جدید میدانند و میان تثلیث كه قرآن به شدت با آن مخالف است و فهم راستاندیش مسیحی كه به هیچ وجه یگانگی خداوند را نادیده نمیگیرد، تمایزی نمیبینند. البته ناگفته پیداست كه تأكید بر توحید در این دو دین، متفاوت است و تفسیری توحیدی از تثلیث، آنگونه كه مسلمانان خواستار آن هستند؛ تنها میتواند در سطحی رمزآمیز صورت پذیرد. اما مسیحیان تلاشهای اندكی برای توجیه این آموزهها به شیوهای مابعدالطبیعی و رمزآمیز صورت دادهاند و حتی محافل سنتیتر كه این آموزهها را به طور كامل پذیرفتهاند، آنها را بیشتر به صورت اصول جزمی و نه حقائق مابعدالطبیعی تفسیر میكنند. هنگامی كه تثلیث كاملاً (در خداوند) و مساوی با یگانگی خداوند در نظر گرفته شود، به طوری كه توحید معنایی غیر از تثلیث كه یكی از اعضای سهگانه آن در تاریخ به موجودی تجسد یافته تبدیلشده، ندارد، رسیدن مسیحیت به تفاهم اعتقادی و اساسی با اسلام و یهودیت در این موضوع غیرممكن خواهد بود. بهعلاوه، كسانی مانند جان هیك كه میكوشند آموزههای تجسد و تثلیث را به شیوهای تفسیر كنند كه در توحیدِ مبدء الاهی تأثیری نگذارد، افرادی راستاندیش محسوب نمیشوند و جریان اصلی جامعه اعتقادی مسیحی نیز سخنان آنان را نمیپذیرد.(۲) در مورد مسلمانان، خارج از حلقههای صوفیان، افراد زیادی وجود دارند كه نمیخواهند از آموزه قرآنی جهانشمول بودن وحی و لوازم آن پیروی كنند. آنان مسیحیت را در شكل سنتی و تاریخیِ آن به عنوان یك دین اصیل كه آموزههای اصلی آن شامل لبلباب حقیقت [نیز[ میشود و برای آشكار كردن تطابق عمیق آن با آموزههای توحید باید آن را به شیوهای مابعدالطبیعی، باطنی و فراتر از تفاسیر لفظی بیان كرد، نمیپذیرند. به هر حال، مناظرات كلامیِ چند دهه گذشته بین اسلام و مسیحیت به روشنی نشان میدهند كه، به گفته فریتیوف شووان،(۱۰) تطابق كامل بین ادیان در فضای انسانی غیرممكن است و تنها در فضایی الاهی امكان دارد. به علاوه، كاراییِ وحدتگرایی دینی، یعنی رسیدن به وحدت ذاتی بدون اینكه كثرت شكلهای خارجیِ وحیِ الاهی خداوند نادیده گرفته شود، فقط از طریق «وحدت باطنی» ادیان امكانپذیر است.(۳) اگر به خاطر داشته باشیم كه در فضای مسیحیت، باطنگرایی را در تقدس، میتوان یافت و در اسلام تقدس در باطنگرایی كه در درجه اول در میان صوفیه وجود دارد،(۴) بروز مییابد، میتوان فهمید كه چرا برای بسیاری از مشكلات اعتقادی در حال و هوای امروزی، راهحل مناسبی نیافتهاند. این راهحلها در سطحی كه محققان دین و الاهیدانان خواستار آن هستند، یعنی در سطح رسمی حتی اگر از مقاصد مطلوبی ناشی شده باشند، ممكن نیست كه بدون تحریف، انصاف كامل را درباره دیدگاههای مسیحی و اسلامی رعایت كنند. بهترین كاری كه در چنین مواردی میتوان انجام داد، این است كه به طرف مقابل احترام بگذاریم و حداقل مسلمانان باید این آیه قرآنی را به یاد داشته باشند كه: «ولا تجادلوا اهل الكتاب (از جمله مسیحیان) الا بالتی هی احسن الا الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی انزل الینا و انزل الیكم و الهنا و الهكم واحد و نحن له مسلمون.»(عنكبوت ۴۶) بقیه كارها را باید به خود خداوند سپرد. با وجود این، «وحدت باطنی» ادیان نیز جای خود را باز كرده است، چنانچه میتوان آن را در میان نوشتههای بسیاری از نویسندگان سنتگرا كه شووان از برجستهترین آنها است و همچنین بسیاری از مسیحیان سنتی كه هم سنتگرا و هم شمولگرا هستند، مشاهده كرد. مشكلی كه همچنان باقی است این است كه شكافی نتیجه این تلاشها را از سخنان بسیاری از دانشمندان و الاهیدانان مسیحی و مسلمان كه نسبت به این نوشتهها از خود مقاومت نشان میدهند و یا با بعد باطنی سنت خودشان ضدیت دارند جدا میسازد.در اینجا خوب است به این نكته اشاره كنیم كه حمایت بیشتر پژوهشگران دینی ظاهرگرا از اندیشههای تجددگرایانه كه از ارزش اساسی ایمان آنان میكاهد، عملی تناقضآمیز است، حال آن كه باطنگرایی اساس ایمان را قوت میبخشد. به هر حال، در سطح اعتقادی ظاهری، موضوعات اعتقادی اساسی بین اسلام و مسیحیت همچنان لاینحل باقی میمانند، در حالی كه در سطح باطنی و مابعدالطبیعی حقایق مربوط به دو دین با یكدیگر هماهنگ هستند. این هماهنگی فراتر از تمامی تنشهایی است كه در حوزه افتراق پایینتر از وحدت اصلی موجودند. بنابراین، شاید بهتر باشد كه در سطح ظاهری اختلافات مشخصی را به عنوان اختلافاتی كه در این سطح نمیتوان از میزان آنان كاست، به رسمیت بشناسیم و سپس در جهت كسب احترام متقابل بكوشیم، اگرچه موفق به رویت وحدت اصلی كه در آن تمامی اختلافات ظاهری از میان برداشته میشوند، نشویم.(۵)
دسته عمده دیگر از مسایل اعتقادی عبارت است از مسأله نجات و جواب به این پرسش اساسی كه چه كسی اهل نجات است. بیتردید، بین نظریه مسیحی «نجات» و نظریه اسلامی «فلاح» اختلافاتی وجود دارد. لكن براساس آموزه مشترك جاودانگیِ روح و واقعی بودن حالات پس از مرگ یعنی جهنم، برزخ و بهشت، شباهت كافی بین این دو [نظریه [وجود دارد و به ما اجازه میدهد سؤال را در این مورد [مسأله نجات] در داخل مرزهای دینی اسلام و مسیحیت مطرح كنیم. بیشك برای مسیحیان بسط امكان نجات، فراتر از رستگاری ارائه شده از سوی مسیح مشكل است، اما حداقل برای مسیحیان منصفی كه تجربه دستاولی از مسلمانان باتقوا داشتهاند، محكوم كردن همه مسلمانان به آتش جهنم نیز چندان آسان نیست. برخی از آنان راهحلهای نیمه موفقی مانند بسط عنایت نجاتبخش مسیح به مسلمانان و ملاحظه آنان به عنوان مسیحیانی كه نمیدانند مسیحیاند، را امتحان كردهاند. ظاهرا مسلمانان بیدرنگ چنین راهحلهایی را رد میكنند. در بین مسلمانان نیز تلخترین نوع «تضییق محدوده ایمان» در میان تعداد زیادی از معتقدان به عنوان یكی از تأثیراتی كه همراه با تجددگرایی بر روح مسلمانی وارد شده و عكسالعمل در مقابل آن، طی قرن گذشته به وقوع پیوسته است. ادبیات سنتی اسلامی سرشار است از گفتههایی دالّ بر اینكه اگر یهودیان و مسیحیان مطابق با اصول دین خود زندگی كنند، نجات مییابند. این نكته به طور كامل با تعالیم قرآن مطابقت دارد. بهعلاوه، همیشه این بحث مطرح بوده كه قرآن و شریعت اسلامی به مسلمانان دستور میدهد كه از جان، مال ودین «اهلكتاب» حمایت كنند. بنابراین، اگر دین آنان تمامی آنان را به سوی جهنم سوق میدهد، چرا خداوند مسلمانان را فرمان داده كه از آنان و دینشان حمایت كنند؟ این كار، عملی وحشتناك است كه با عدالت و رحمت خداوند ناسازگار است. در دهههای اخیر به جای استمرار و بسط نگرشِ نسلهای پیشین در حرمت نهادن به دین اهل كتاب و پذیرش اینكه ادیان یادشده پیروان خود را به طور جدی به سوی نجات سوق میدهند، تعداد زیادی از مسلمانان به سبب حملات مبلغان مسیحی و سكولارها علیه آنان، معمولاً همراه با تعصب شروع به تبلیغ این نظر كردهاند كه تمامی غیرمسلمانان به معنای اعتقادی كلمه و نه استعاری كافر و به شقاوت ابدی محكوماند. اگرچه قوت یافتن این نگرش، تا حد زیادی، عكسالعملی در مقابل حملات بیشرمانه علیه اسلام است، تردیدی وجود ندارد كه در نتیجه آن، نگرش شمولگرایانه اسلام در محافل خاصی كه مسأله نجات در میان آنان مطرح است، به پرده فراموشی سپرده شده است. حال آنكه مسأله نجات مسألهای است كه اسلام سنتی و بهخصوص صوفیه آن را به این شكل پاسخ دادهاند كه كسانی كه صادقانه از دین خودشان پیروی كنند، اگر دین آنان یك دین اصیلِ وحیانی باشد، (از جمله مسیحیت) اهل نجات خواهند بود. در گفتوگوهای جاری بین اسلام و مسیحیت، مسلما گروههای زیادی در دو سوی گفتوگوها حضور دارند كه دیدگاهشان دارای درجات متفاوتی از شمول و عمومیت است، اما دیدگاه دوطرف گفتوگو هرچه كه باشد، كشاندن مسئله نجات به كانون عرصههای گفتوگو و بحث جدی در مورد آن حائز اهمیت است. گفتوگوی دینی بین گروهی كه خود را ساكنان آینده بهشت میدانند با گروه مخالف آنان كه ساكنان جهنم تلقی میشوند، نه تنها امری دستنیافتنی، بلكه بیهوده و بیثمر است. در هر دو طرف گروههایی وجود دارند كه آشكارا از چنین دیدگاههایی جانبداری میكنند، لكن معمولاً این گروهها به دنبال انجام گفتوگویی نیستند. اما برای كسانی كه به گفتوگو مبادرت میورزند، ضروری است كه در این دوره از تاریخشان از واقع شدن در فضایی بسته خودداری كنند. در همین حال، ضروریترین كار عبارت است از تأكید دوباره بر شمول و عمومیت نگرشی كه به وضوح در قرآن برای مسلمانان بیان شده و در سنت اسلامی به طور فطری وجود دارد. این شمولگرایی در حقیقت به عمیقترین معنا همان دلیل وجود اسلام (raisondetre) است. دسته سومِ مسائل مربوط به اعتقادات عبارت است از شریعت دینی. در جهان مدرن، قانون كاملاً از الاهیات متمایز است، در حالی كه شریعت اسلام از آنجایی كه ذاتا قانونی الاهی است، نه تنها به آنچه كه در غرب، الاهیات (theology) خوانده میشود مربوط است بلكه همان نقش محوری الاهیات مسیحی را در اسلام دارد. بنابراین، شایسته است كه نگرشهای اسلامی و مسیحی درباره قانون الاهی و سكولار در این بخش از مقاله كه مربوط به موضوعات اعتقادی و الاهیاتی است، مورد بحث قرار گیرد. مسلمانان و مسیحیان در گفتوگوهایشان و به ویژه با رسانههای جمعی كه عمومیتر است، براساس فهم خودشان از قانون الاهی و سكولار، برای نقد طرف مقابل برنامهریزی میكنند. مسلما در مسیحیت حتی در این عصر سكولار نظریه قوانین خداوند چنان كه در بحث و تبادل نظر مكرر این نظریه در مورد موضوعات روز مانند بحث سقط جنین میتوان مشاهده كرد، حائز اهمیت بسیار زیادی است. با این حال در غرب قانون امری دانسته میشود كه عمدتا سكولار است و كلیساهای مسیحی در طول تاریخ به راحتی تفاوت بین قوانین خداوند را كه اخلاقی و معنوی است و قوانین سكولار كه زندگی روزمره مردم را اداره میكنند، پذیرفتهاند. در واقع، انتظار بشر امروزی از قوانین این است كه مطابق با اراده مردم و نیز هوسهای الهه عجیب و غریب «زمانه» تغییر كنند. این الهه در ذهن بسیاری از كسانی كه از روح «زمانه» سخن میگویند به طرق مختلفی جایگزین كاركرد روحالقدس شده است. دیدگاه اسلامی درباره قانون الاهی یا شریعت كاملاً متفاوت است.(۶) این شریعت ریشه در منابع تغییرناپذیر قرآن و سنت دارد، لكن دارای تنهای است كه در خلال اعصار و زمانها مطابق با شرایط زمانی مختلف رشد كرده است. در این دیدگاه، قانون الاهی جامعه را شكل میدهد و جامعه نقشی در به وجود آمدن قانون الاهی ندارد. این قانون را نمیتوان منسوختر از «موعظه سر كوه» دانست، زیرا شریعت اسلامی متعلق به عربستان درقرن هفتم میلادی است وموعظه فوقالذكر دوهزارسال قبل درفلسطین ادا شده است. در مناظرات مسیحیان و مسلمانان با مسیحیان در عدم فهم دیدگاه طرف مقابل سهیم بودهاند، لكن بیشترین فشار از سوی مسیحیان اعمال شده است. تعداد كمی از مسیحیان از خود نسبت به مسلمانانی كه خواستار بازگشت به قوانین دینشان میباشند، همدلی نشان میدهند. این قوانین طی دوران استعمار به زور تغییر كردند. این در حالی است كه مسلمانان در مجموع بیشتر نسبت به مسیحیانی كه میخواهند در جامعهای لذتگرا مطابق با قوانین اخلاقی سنتی خودشان به حیاتشان ادامه دهند، ابراز همدردی كردهاند. عجیب این است كه این مسیحیان كه تعداد زیادی از آنان پروتستانهای انجیلی(۱۱) و افراد تازه مسیحی هستند، بیش از دیگران با اسلام و مسلمانان كه مانند همین مسیحیان میكوشند تا مطابق با قوانین دینیشان زندگی كنند، مخالفت میكنند. در این عرصه، یهودیان سنتی كه از قانون الاهیِ ریشهدار در كتاب مقدس برخوردارند، تصورشان از قانون الاهی شبیه به مسلمانان است و شاید روزی بتوانند نقش مهمتری در ایضاح این موضوع برای خودشان و مسلمانان در غرب ایفا كنند. به هر حال، یكی از موانع اصلی در راه فهم متقابل اسلام و مسیحیت مفهوم قانون الاهی در مقابل مفهوم قانون سكولار است كه نظریه جامعه و مرجعیت سیاسی دینی در مقابل جامعه و مرجعیت سیاسی سكولار را نیز به طور كامل دربرمیگیرد. بدون گسترش احترام متقابل دو طرف به یكدیگر در فهم رابطه قانون الاهی با قانون سكولار، احترام حقیقی به دیدگاههای یكدیگر و رسیدن به توافق در مورد برخی از موضوعات اساسی غیرممكن خواهد بود.مسلّما این پرسش آشكارا به رابطه بین مرجعیت معنوی و دنیوی مربوط است. هنوز تعداد زیادی از مسیحیان به مسلمانان به دلیل حاكمیت پیامبر اسلام و به این دلیل كه دین اسلام هیچگاه دین را از سیاست جدا نكرده است، خرده میگیرند. تعداد زیادی از مسلمانان نیز معتقداند كه مسیح با واگذار كردن كار قیصر به او، دین را به امری اخروی تبدیل كرد و اهمیت دین را در زندگی انسان به حاشیه راند و همین كار سرانجام به سكولاریزه شدن غرب منتهی شد. اما تعداد زیادی از مسلمانان نیز مدعیاند كه جدایی مسیحیت از سیاست در غرب امری ظاهری است و ارتباطاتی پنهانی بین این دو وجود دارد كه به مرور زمان آشكار میشوند. نمونهای از این ارتباط را میتوان در نوع واكنش دولتهای غربیِ به ظاهر سكولار نسبت به فاجعه قتل عام مسلمانان به دست صربهای مسیحی در سال ۱۹۹۲ مشاهده كرد.
اسلام و مسیحیت هیچ یك نمیتوانند دیدگاه خود قوانین در مورد بر دیگری تحمیل كنند، این در حالی است كه غربِ مدرن با مسیحیت متفاوت است و میكوشد دیدگاههایش را در مورد رابطه دین و سیاست بر تمامی جهانیان تحمیل كند و، به بیان یك جامعهشناس كاتولیك، برای خصوصی كردن و «در یك مكان خاص جای دادن» دین چنان كه در غرب دیده میشود به طور همه جانبه تلاش میكند. اگر هدف، رسیدن به فهم متقابل است هیچ كدام از مسلمانان و مسیحیان نباید به پیروزی و غلبه بر طرف مقابل تمایل داشته باشند. هر طرف باید بفهمد كه دو چهره مسیح و پیامبر اسلام كه یكی از آن دو از تمامی تعلقات این دنیا اجتناب كرد و دیگری برای تغییر دادن آن خود را در آن مستغرق ساخت، هر دو پدیدههای الاهیای هستند كه باید تحقق مییافتند و از این رو بود كه خداوند آنها را متحقق كرد. فهم این نكته نیز ضروری است كه هر دو نمونه در حقیقت از سوی او آمدهاند و به دو دیدگاه مختلف در مورد رابطه بین مرجعیت معنوی و دنیوی منتهی میشوند. به علاوه هر طرف باید بیاموزد كه فراتر از تمامی فرصتهای زودگذر به دیدگاههای طرف مقابل احترام بگذارد. همچنین هر طرف باید بتواند بین اصول مورد نظر [در دین] و پیشامدهایی كه ضرورتا حاكی از نقصهای متعلق به حیطه فعالیت سیاسی هستند، تمایز قائل شود. سرانجام در میان موضوعات اعتقادی باید به این واقعیت اشاره كنیم كه با كمال تعجب و در آستانه هزاره سوم میلادی، یكی از موضوعات اعتقادی اسلام و مسیحیت، یعنی بحث معاد، تبدیل به یكی از موضوعات اصلی مورد نزاع بین شاخههای معینی از اسلام و مسیحیت شده است. اسلام و مسیحیت هر دو به پایان تاریخ انسانی، كه با دخالت الاهی مشخص میشود، اعتقاد دارند. این دخالت الاهی در هر دو دین شامل مسیح و بازگشت او میشود. به علاوه، حوادث پایانیای كه منجر به پایان این جهان میشود، بین این دو دین و یهودیت یكسان است. بسیاری از گفتوگوهای اعتقادیِ دهههای اخیر موجب وضوح این شباهتها شده است. ولی این تشابهات هنوز در غرب بین عادیترین مسیحیان شناخته شده نیست. اما آنچه تناقضآمیز است این است كه در آستانه هزاره سوم میلادی گروههای مسیحی مشخصی كه برخی از پژوهشگران آنان را «صهیونیستهای مسیحی» مینامند، به خصوص در مسائل مربوط به سرنوشت بیتالمقدس (اورشلیم) موضعی خصمانه و ضداسلامی اتخاذ كرده، به شدت از تسلط یهودیان بر این شهر حمایت میكنند. حمایت آنان به این دلیل نیست كه شیفته یهودیتاند، زیرا به اعتقاد آنان تمامی یهودیان مسیحی خواهند شد، بلكه برای به انجام رساندن مراحلی است كه از دیدگاه آنان، لازمه آمادگی برای بازگشت مسیح است. در حالی كه برخی از رهبران این گروهها آشكارا در معضل اسرائیل ـ فلسطین موضعی ضد اسلامی اتخاذ میكنند، دیگران از این هم جلوتر میروند و علنا اسلام را با نیروی ضد مسیح یكی میدانند. در اینجا باید مؤكدا بر دو نكته تأكید كنیم: اول اینكه دیدگاههای خصمانه و دیوانهوار این گروهها نسبت به تفاهم اسلام و مسیحیت بسیار مخرب هستند و دوم این كه جای بسی تأسف است كه بعضی از گروههای مسیحی از آموزههای مربوط به معاد كه باید یكی از پایههای اصلی توافق بین دو دین را شكل دهد، برای برانگیختن كینه علیه اسلام در هر سطحی، از سطح معنوی گرفته تا سطح سیاسی، بهره میگیرند.
آزادی برای انجام عبادات
در سالهای اخیر، شمار زیادی از گروههای مسیحی در غرب از این مسئله گله كردهاند كه مسیحیان در جهان اسلام برای انجام عبادت آزادی ندارند، حال آنكه در غرب مسلمانان در عبادت آزاداند. برخی از گروهها گفتهاند كه در این مسئله به شدت باید مقابله به مثل شود و در غرب نیز باید به همان میزان از آزادی عبادت مسلمانان كاسته شود.(۷) در طی سالهای اخیر این موضوع به خصوص در بریتانیا و آمریكا و نیز در آلمان تكرار شده است كه به دلیل عدم آگاهی كه گاهی با سوء نیت نیز همراه است، موجب ایجاد یك مانع اساسی در راه فهم متقابل اسلام و مسیحیت گشته است.برای روشن شدن این موضوع، لازم است كه به وضوح، اصول و حقائق مربوطه را بیان كنیم؛ نخست اینكه در طول تاریخ همیشه مسیحیان در جهان اسلام بیش از مسلمانانی كه در جهان مسیحی میزیستهاند از حق عبادت برخوردار بودهاند. برای نمونه میتوان به سرنوشت مسیحیان در جهان اسلام، و سرنوشت مسلمانان در اسپانیا، پرتغال، سیسیل(۱۲) و مناطق زیاد دیگری كه در قرون وسطا و در پایان این قرون، یعنی زمانی كه غرب بیاغراق یك تمدن مسیحی بود، اشاره كرد. تنها كافی است كه سرنوشت مسلمانان و مسیحیان را در دو شبهجزیره آسیای صغیر(۱۳) و ایبریا(۱۴) كه بارها در طی قرن پانزدهم در میان پیروان دو دین دست به دست گشتهاند، مقایسه كنیم. حتی امروزه با گذشت پنج قرن از ظهور سكولاریزم در غرب، تعداد كلیساهای مسیحی در ایران به تنهایی از تعداد مساجد موجود در سراسر اروپای غربی بیشتر است. مسلمانان بهرغم استثنائات تأسفآور و این واقعیت كه زندگی اقلیتهای دینی در سراسر جهان اسلام، مانند جوامع دیگر در سطح ایدهآل نبوده، در مجموع، در خلال دورانهای متمادی آزادی مسیحیان و یهودیان را برای عبادت طبق قوانین آنان تضمین كردهاند. درنتیجه این آزادی، برخی از قدیمیترین شكلهای مناسك و اعمال این دو دین از جمله آیین عشای ربانیِ ارمنیان مدتها پس از منسوخشدن در جاهای دیگر، از طریق جهان اسلام تا به امروز باقی ماندهاند.
به علاوه، عموما آزادی مناسك دینی در غرب، بهرغم وجود برخی استثنائاتِ درخور توجه، از مسیحیت ریشه نگرفته است. بلكه منشأ آن كاهش قدرت مسیحیت توسط سكولاریزم و نظریات سكولار درباره آزادیهای مدنی است. این نظریهها درنتیجه انقلابهای آمریكا و فرانسه شكل گرفتند.(۸) هنگامی كه مقدسمآبان در انگلستانِ جدید بر اساس حكومت دینیِ مسیحی حكم میراندند، مطمئنا بومیان آمریكا از آزادی برای عبادت برخوردار نبودند. این در حالی است كه بومیان بیشماری در آمریكای جنوبی و مركزی توسط پرتقالیها و اسپانیاییهای كاتولیك به این بهانه كه بیتمدن و غیرمسیحیاند، كشته شدند؛ چه رسد به اینكه در انجام عبادات آزاد بوده، از حقوقی نیز برخوردار باشند. این نگرش محدود به قرنهای شانزدهم و هفدهم نبود. در دورههای متأخرتر در اروپا درخواستهای بسیاری در اروپا در مورد حق مسلمانان برای عبادت آزاد مطرح شد. دولتهای اروپایی گاهی به دلایل سیاسی از پذیرش این درخواستها حمایت میكردند، در حالی كه مراجع كلیسای محلی با آن مخالف بودند. این نكته معروف و مشهور است كه چقدر طول كشید تا سرانجام اجازه ساخته شدن یك مسجد در شهر رم، یعنی جایی كه دهها هزار نفر مسلمان در آن زندگی میكنند، صادر شود و چه زد وخوردهایی همین الآن در حومههای شهر واشنگتن برای ساختن شعبهای جدید از یك مدرسه اسلامی صورت میگیرد كه البته مخالفت با ساختن این شعبه از سوی شهروندان عادی نبوده، كه بیشترِ آنان با این طرح موافقند، بلكه تعداد كمی از كشیشان مسیحی است كه به رغم موافقت و حمایت بسیاری از كشیشان با ساختن این شعبه جدید همچنان با آن مخالفت میكنند. هنگامی كه از آزادی عبادت در جهان اسلام و غرب به معنای اسلامی ـ مسیحی و نه تنها به معنای سیاسیِ كلمه سخن میگوییم، باید با این موضوع با صداقت و بیطرفی روبهرو شویم. امروزه در بیشتر نقاط جهان اسلام، مسیحیان به اندازه مسلمانان غرب از آزادی برای عبادت برخورداراند، گذشته از این كه تأثیرات اقلیتهای مسیحی در دارالاسلام بر مراجع مسلمان به مراتب بیش از تأثیرات مراجع مسلمان بر آنان بوده است. با این حال، جدیت در پایبندی به تعالیم دین، اجرای مناسك، باور داشتن به اصول اعتقادیِ دینی و عوامل مشابه دیگر مربوط به مسلمانان امروز، باید با اروپای سال ۱۴۰۰ میلادی مقایسه شود، نه اروپای امروزی. وضعیت ایرانیان، مصریان و سوریهای مسلمان در خواندن نماز روزانه و یا رفتن به مسجد مانند وضعیت مردم بسیاری از كشورهای غربی و به خصوص اروپا كه تنها ده درصد آنان به كلیسا میروند، نیست. آزادی عبادت برای مسیحیان در جهان اسلام باید در پرتو این واقعیت اساسی و با درك این نكته فهمیده شود كه این آزادی به خاطر تحمیل سكولاریزم در جهان اسلام به وجود نیامده، بلكه از خود اسلام نشأت گرفته است. دقیقا به همین دلیل است كه هنگام بحث در مورد آزادی عبادت، عوامل دینی معینی وارد صحنه میشوند كه در اسلام و مسیحیت یكسان نیستند، ولی باید به طور كامل مورد توجه قرار گیرند. مسیحیت در فلسطین به وجود آمد، نه در اروپا، و برخلاف اسلام و یهودیت فاقد «سرزمین مقدس» (عبارتی كه در قرآن به كار رفته، ولی در كتاب مقدس وجود ندارد) است. به همین ترتیب، فضای یك كلیسای مسیحی درمقایسه با فضای یك مسجد یا یك معبد هندو كاركردی كاملاً متفاوت دارد. یك مسلمان یا یك هندو میتواند به استثنای زمان آیین عشای ربانی بدون مزاحمت برای مسیحیان وارد كلیسای سنت پیتر(۱۵) شود، حال آن كه امكان ندارد یك مسلمان یا مسیحی بدون ایجاد مزاحمت جدی برای هندوها به یك معبد هندو وارد شود. در مورد عبادتگاههای اسلامی، مانند كلیسا، ورود به برخی از آنها در غیر از اوقات نماز اشكالی ندارد، حال آنكه باقی آنها كه معمولاً در كنار مقبره قدیسان مسلمان واقع شدهاند، به روی غیرمسلمانان بسته میباشند. لازمه احترام ادیان به یكدیگر این نیست كه در پی همسانی و همانندی آنها باشیم و یا این همگونی را بر ادیان تحمیل كنیم، بلكه بدان معناست كه به این اختلافات و به طور كلیتر به طرق مختلفی كه امر قدسی خود را از آن طرق در عوالم مختلف متجلی میسازد، احترام بگذاریم. اكنون در داخل جهان اسلام منطقهای وجود دارد كه، بنابه اعتقادات اسلامی، خداوند از طریق پیامبر، آن را حرمی مقدس قلمداد كرده است. این حرم مكه و حومه آن تا مدینه را در بر میگیرد و تنها مسلمانان اجازه دارند كه به این منطقه وارد شوند و مسیحیان نباید بر اساس نوعی مقابله بهمثلِ سخت و خشك شكایت كنند كه چرا مسلمانان با وجود داشتن اجازه برای رفتن به واتیكان به طور یكسان امكان ورود [به اماكن مقدسشان] را برای مسیحیان فراهم نمیكنند. این كه امر قدسی در هر دین چگونه خود را متجلی میكند، به مشیت الاهی در مورد كسانی كه حجیت آن دین را میپذیرند، بستگی دارد.در اسلام، منطقه مقدس مكه و مدینه از این ویژگی بینظیر برخوردار است، چنان كه حرمهای مشخصی مانند حرم مولای ادریس در فاس(۱۶)، رأس الحسین(ع) در قاهره، مقبره علی(ع) در نجف، مرقد علی بن موسی الرضا(ع) امام هشتم شیعیان در مشهد و غیره نیز همین ویژگی را دارند. اصولاً خارج از چنین مناطقی، در نواحی دیگر جهان اسلام، اهل كتاب، از جمله مسیحیان، باید از آزادی عبادت برخوردار باشند؛ مشروط به این كه این آزادی با اعمال فشار سیاسی و تسلط فرهنگی آمیخته نباشد. وقتی كه ما وضعیت امروز جهان اسلام را در نظر میگیریم، متوجه میشویم كه در اكثریت قاطع كشورهای اسلامی، از اندونزی و مالزی تا بنگلادش، پاكستان، ایران، عراق، تركیه، آفریقای سیاه و تقریبا تمام كشورهای عربی به جز عربستان (و مناطق مشخصی از سودان)، مسیحیان در سایه حكومتاسلامی در انجام عبادات آزاد هستند. حملات گاه و بیگاه به مسیحیان، تقریبا نه به دلایل دینی، بلكه به دلایل سیاسی و اقتصادی است. این عوامل، نتیجه این واقعیتاند كه مسیحیانِ محلی، در دو قرن گذشته و امروز، اغلب در مقابل مردم مسلمان از قدرتهای حاكمغربی حمایت كردهاند. آنان اگرچه دراقلیت قراردارند، ازقدرتسیاسی واقتصادی بیشتری نسبت به آنچه تعدادشان اجازه آن را میدهد، برخورداراند. همچنین در مورد كسانی كه اخیرا به دست مبلغان غربی به مسیحیت گرویدهاند، باید یكعنصر فرهنگیرا نیز لحاظ كرد.برخلاف مسیحیان سنتی، مانند ارتدكسهای سوریه، لبنان و اردن كه كاملاً خودشان را با فرهنگ عربی جوامعی كه در آن زندگی میكنند، همسان میدانند، بسیاری از نومسیحیان تقریبا به لحاظ فرهنگی خود را غربی میدانند. آنان از این طریق تنفری طبیعی را پدید میآورند كه تا حدی به تنفر مسیحیان در روستاهای كوچك انگلیسی از هندیها و پاكستانیهایی كه از نظر آنان از الگوهای زندگی نامأنوس و عجیبی تبعیت میكنند، شباهت دارد. اگر چه حتی در این مقایسه تفاوتی اساسی در میزان توانمندی دو طرف وجود دارد، قدرت هند و پاكستان در غرب به سختی با قدرت آمریكا و اروپا در شبه قاره هند قابل مقایسه است. اما بهرغم این برخوردهای نادر، همچنان اكثریت مسیحیان در جهان اسلام از آزادی عبادت برخورداراند و تلاشهای اخیر در آمریكا برای تصویب قانونی در حمایت از اقلیتها (در حقیقت مسیحیان) باید به همان اندازه كه برای حمایت از اقلیتهای مسیحی در چین و جاهای دیگر انجام میشود، اقلیتهای مسلمان را نیز در برخی از سرزمینها مانند همین كشور مدنظر قرار دهد. علاوه بر كشورهای اسلامیای كه در آنها مسیحیان تقریبا از آزادی كامل برای انجام عبادات برخورداراند، در طی دهههای اخیر در برخی از كشورهای دیگر درنتیجه آنچه قبلاً ذكر شد و نیز به دلیل [وجود [برخی از نیروهای محلی خاص، این آزادی تا حدودی كاهش یافته است. نمونهایاند از این مسئله را میتوان در كشور مصر مشاهده كرد. در این كشور قرنها اقلیت ۱۰ درصدیِ قبطیان(۱۷) در كنار اكثریت ۹۰ درصدی مسلمانان با آرامش قابلتوجهی زندگی كردهاند، ولی در سالهای اخیر حملاتی علیه كلیساها و روستاهای قبطی صورت پذیرفته است. اما باید توجه داشت كه بالاترین مراجع اسلامی این كشور نیز این حملات را محكوم كردهاند. این وضعیتی اسفناك است و باید هر چه زودتر اصلاح شود، لكن این نكته را نیز باید درك كنیم كه موضوعات سیاسی و اقتصادی پیچیدهای هم هستند كه به این مسأله مربوط میشوند و به هر حال این پدیده نباید به خاستگاهی برای مجادله بین اسلام و مسیحیت در گفتوگوهای دوطرفه این دو كه در راستای تفاهم بیشتر صورت میگیرد، مبدل شود؛ همچنان كه آسیب رساندن و سوزاندن مساجد مختلف در آمریكا در دهه گذشته نیز نباید موجب چنین جدالی گردد. گروه دیگری از كشورها نیز هستند كه نبودن آزادی انجام عبادات در آنها را گروههای مسیحی غرب به عنوان موضوع دعوا مطرح كردهاند. اصلیترین این كشورها عربستان سعودی و سودان هستند. از آنچه قبلاً گفته شد، این نكته به وضوح فهمیده میشود كه وضعیت این دو كشور كاملاً متفاوت است. مطمئنا در سودان مسیحیان زیادی وجود دارند كه تماس نزدیكی با گروههای تبلیغی غربی دارند و از این گروهها حمایتهای نظامی و سیاسی دریافت میكنند، حال آنكه اگر چه بین این دو دین برای جلب پیروان ادیان آفریقاییای كه هنوز در سودان وجود دارند، رقابت وجود دارد، لكن در این كشور جنگی در حال وقوع است كه فراتر از نزاع بین اسلام و مسیحیت است. همچنین مسئله اعطای كمك مادی به گروههای تبلیغی كه دارای شاخههای سیاسی میباشند، نیز مطرح است. تمامی این عناصر به طور طبیعی مسئله آزادی عبادت را در برخی مناطق كه به سبب نبردها و رنجهای دردناك آسیب دیدهاند، تحتالشعاع قرار داده است. ادامه دادن به طرح وضعیت سودان (یا حتی عربستان سعودی) در غرب به عنوان دلیلی بر نبودِ آزادی عبادت در سراسر جهان اسلام حداقل نوعی تزویر و ریاكاری است و به سختی به ایجاد روابط بهتری میان دو دین كمك میكند. آدمی از خود میپرسد كه اگر یكی از رهبران عمده مسلمانان با مسلمانان یك كشور غربی بدون اجازه مراجع سیاسی آن كشور دیدار كند، غرب چه واكنشی از خود نشان خواهد داد؟ كشمكشهای استعماریای كه هنوز باقیاند دقیقا باید آنگونه كه هستند شناخته شوند و حداقل كسانی كه به طور جدی خواستار تجدید روابط بین دو دین هستند، نباید از آنها بهرهبرداری دینی كنند. در مورد عربستان سعودی، همانطور كه قبلاً گفته شد، منطقه استراتژیك این كشور [مكه و مدینه] دارای وضعیت خاصی است كه به ساختار دین اسلام مربوط است و [وضعیت فوق] طبق این ساختار، نمیتواند توسط مسلمانان اعم از سعودی یا غیرسعودی تغییر كند. این واقعیت كه فرهنگ سعودی به تمام قلمرو تحت اختیار خود اینگونه [مانند مكه و مدینه] مینگرد موضوع دیگری است كه در سنتهای تاریخی نیرومندِ [این فرهنگ] ریشه دارد و مردم این كشور باید این سنتها را ارزیابی و روی آنها كار كنند. این استدلال كه چون هیچ كلیسایی در عربستان سعودی وجود ندارد، پس نباید به سعودیها اجازه ساختن مسجد در غرب داده شود، كاملاً نادرست و مانند این است كه مسلمانان بگویند از آنجایی كه واتیكان اجازه [ساختن[ مساجد را در شهر واتیكان نمیدهد، پس نباید هیچ كلیسای كاتولیكی در جهان اسلام وجود داشته باشد.
آزادی عبادت مسئله تغییر دین و ارتداد را نیز در برمیگیرد. مبلغان مسیحی اغلب از مسلمانان به دلیل زدن برچسب ارتداد ـ كه مطابق شریعت اسلامی، مجازات آن مرگ است ـ به مسلمانانی كه از اسلام به مسیحیت گرویدهاند، انتقاد میكنند؛ اولاً باید بگوییم كه اگر این مسئله به طور جدی در طول تاریخ و بهخصوص در دوران جدید ترویج میشد، هیچ یك از مسیحیان سیاه آفریقایی، بنگلادشی و پاكستانی كه در اصل مسلمان بودهاند و اكنون تحت عنوان مسیحی در جهان اسلام زندگی میكنند، وجود خارجی نداشتند. ثانیا حكم شریعت اسلامی درباره ارتداد در شرایط حضور دولت اسلامی معتبر بوده كه در این شرایط عدول از اسلام، نه نشانه یك عمل دینی، بلكه [نوعی [خیانت به حكومت محسوب میشد. وضع و حال این زمانه، تجدید نظر درباره این موضوع را در پرتو اصول تغییرناپذیر شریعت ضروری میسازد. این اصول تغییرناپذیر اكنون باید برای اوضاعی به كار گرفته شوند كه به مسئله خیانت به كشور كه در بسیاری از كشورهای غربی نیز تا امروز مجازات آن مرگ است، مربوطاند. در واقع، جنبشی در میان مراجع سنتیِ فقه اسلامی برای ملاحظه دوباره و تجدید نظر در مورد جایگاه و منزلت تغییر دین مسلمانان در اوضاع امروزی در جریان است. این مشكل هنوز به راه حل نهایی خود دست نیافته است، لكن فرایند پرداختن به آن در مصر، ایران و كشورهای دیگر آغاز شده است. البته وضعیت این مسئله هنوز از آنجایی كه بعد سیاسی آن به هیچ وجه از بین نرفته، بسیار بغرنج است. این بعد را در توجه شدید محافل غربی به حقوق انسانیِ مسیحیانِ پاكستانی، حتی در صورت افترا به پیامبر اسلام توسط آنان، میتوان مشاهده كرد. این كار تحت عنوان دفاع از آزادی بیان انجام میشود، حال آنكه همین محافل نسبت به حق آزادی بیان برای شهروندان مسلمان این كشورها تا زمانی كه دولتهای آنها طرفدار غرب باشند كمتوجهی میكنند. به هر حال، مسلمانان و مسیحیان همگی باید در تمام مذاكرات مربوط به آزادی عبادت، نكاتی كه در اینجا به طور خلاصه مورد بحث قرار گرفت، و حقایق مربوط به این موضوع را از جمله تعداد زیاد كلیساهای مسیحیِ موجود در جهان اسلام را به خاطر داشته باشند. همچنین باید به این نكته نیز توجه داشت كه مسلمانان غرب با توجه به تعداد زیادشان از قدرت سیاسی و اقتصادی بسیار اندكی برخوردارند، حال آنكه در جهان اسلام و نیز در بسیاری از كشورهای آفریقایی، یعنی درجایی كه هنوز دولتها از حمایت قدرتهای غربی برخورداراند، دقیقا عكس این مطلب صادق است. بهعلاوه، همانطور كه به زودی خواهیم دید، فعالیتهای تبلیغی اغلب، با سلطهطلبی سیاسیِ نیروهای بیگانه توأم است، به طوری كه عكسالعملهای مسلمانان علیه چنین پدیدهای را نباید با تحدید آزادی انجام عبادات خلط كرد.
فعالیتهای تبلیغی
روشن است كه یكی از دائمیترین موضوعات گفتوگوی اسلام و مسیحیت فعالیتهای تبلیغی است. هم مسلمانان و هم مسیحیان خود را دارای رسالت جهانی میدانند و لذا در نقاط بسیاری از جهان رقیب یكدیگر محسوب میشوند. اما در این برهه تاریخی بین دو طرف از لحاظ قدرت و ثروت چنان اختلافی وجود دارد كه تنها میتواند به مشاجره جدی و حتی در برخی مناطق به درگیری منجر شود. قرنها رقابت هلال و صلیب بهخصوص در جهان مدیترانهای(۱۸) وجود داشته است. هر طرف علاوه بر پیام دینیاش قدرت نظامی و فرهنگ متمایز خاص خود را دارا بود، اما حتی در مناطق جنگی تجارت ادامه یافت و [دو طرف] با یكدیگر تبادل نظر میكردند. مسیحیان در حالی كه كتاب مقدس به همراه داشتند، به جهان اسلام آمدند و با قطع نظر از جنگهای صلیبی بسیاری از آنها خواستار آن بودند كه به محبت و تنگدستیِ مسیح جامه عمل بپوشانند. سپس در دوران استعمار، قدرتهایی در غرب پا به عرصه نهادند كه از سویی از مبلغان و كتاب مقدس حمایت میكردند و از سوی دیگر شمشیر به دست داشتند. اگر به یاد داشته باشیم، مبلغان مسیحی در طول دوران استعمار تقریبا همیشه توسط قدرت نظامی غرب حمایت میشدند و حتی دولتهایی مانند فرانسه كه در داخل مرزهای خودش به آزار و اذیت كاتولیكها میپرداخت، از این قاعده مستثنا نبودند. بلافاصله پس از این مرحله، جنگهای صلیبیِ پزشكی و آموزشی رخ داد كه درنتیجه آن، وحدت و انسجام تمدن اسلامی منهدم شد. برخی از مكاتب تبلیغیِ مسیحی حتی زمانی كه سكولاریزه شدند، همچنان به عنوان مراكز اصلیِ فعالیت تبلیغی به كار خود ادامه دادند، اگرچه این فعالیت هماكنون دیگر فعالیتی به نفع انسانگرویِ سكولار بود. در واقع بسیاری از مبلغان از نابودیِ ایمان شاگردان مسلمانشان خوشنود بودند، حتی اگر این امر به مسیحیشدن آنان نمیانجامید. تصادفی نیست كه برخی از خطرناكترین ملیگرایان مخالف با غرب در جهان اسلام، ملیگرایی سكولار را از این مكاتب تبلیغی آموختهاند. در طی دهههای اخیر، فعالیت تبلیغی مسیحی افزایش یافته است؛ اما هماكنون اغلب با منفعتطلبی و مصرفزدگیِ جاریِ غرب توأم است و تا حد امكان از تنگدستی و فقری كه توسط مسیح یا قدیس فرانسیس آسیزی(۱۹) تبلیغ میشد، فاصله گرفته است. به دلیل تركیب فریبنده اشیای مادیِ فریبنده با شكل تضعیفشده مسیحیت، افراد زیادی نسبت به اسلام عشق میورزند. با وجود تمام تزریقات مالی، كتابخانهها، مزایای استخدامی و ثروت در یك طرف (مسیحیان) و نبودِ این امكانات در طرف دیگرِ میدان مسابقه كه در قرنهای پیش صاف بود، به گونهای كه به نفع مسلمانان است تخریب شده و عصبانیت و عكسالعمل مسیحیان متمولتر را برانگیخته است، به خصوص در مواقع بحران اقتصادی كه نمونه آن را در وقایع اخیر اندونزی میتوان مشاهده كرد. به اذعان هردو طرف، بحثِ كاملاً صادقانه درباره مسئله فعالیت تبلیغی دارای بیشترین اهمیت است. هر كدام از دو طرف ضرورتا باید آزادی شهادت و گواهی نسبت به ایمانِ خود را در جایی كه دیگری بر آن مسلط است، جایز بداند. اما باید به مسائل دیگری نیز بپردازیم. این مسائل از ارتباط تنگاتنگ پیشین بین فعالیت تبلیغی و استعمار كه برخی آن را امپریالیزم فرهنگی خواندهاند، ناشی میشود. امروزه مسیحیت از موقعیت برتری كه زمانی در غرب داشت، محروم شده است و چه بسا نیازمندِ آن باشد كه مبلغانی را برای احیای مسیحیت به غرب بفرستد، لكن هنوز اگر مبلغان مسلمان در كشورهای غربی فرودگاههای اختصاصی داشته باشند و یا اگر مسیحیان مشاهده كنند كه فرزندان اغلب نخبگان اجتماعی، سیاسی و فكریشان به مدارسی میروند كه به لحاظ مالی نه از طریق مسلمانان محلی بلكه از سوی دولتهای مسلمان خارجی حمایت میشود، به شدت اعتراض خواهند كرد. در این موضوع حساس، فرهنگ جدید غربی نیز به طور نگرانكنندهای حضور دارد. این فرهنگ اگرچه در اكثر ویژگیهای اساسی خود سكولار است و عمدتا با دین ضدیت دارد، لكن در طی قرنهای اخیر توسط مسیحیت غربی بهطوری از آن حمایت شده و در بین مسلمانان تبلیغ شده كه گویا [پدیدهای] مسیحی و بخشی از پیام مسیح است.(۹) هنگامی كه نوبتِ آن میرسدكه آفرینش حضورواقعی مسیحی درمیان مسلمانان در دوره جدید را در نظر بگیریم چهرههایی مانند پیِر دی فوكو(۲۰) و لویی ماسینیون(۲۱) به راستی چهرههایی استثنایی بودهاند. حقیقتا موانع اصلیِ موجود بر سر راه تفاهم بین مسلمانان و مسیحیان از میان برداشته نخوا متفكران جدیِ مسلمان از این مطلب درشگفتاند كه الاهیات مسیحی غربی چگونه به خود اجازه میدهد كه به طور جدی تحت تأثیر تمایلات فلسفی زودگذر و علمگراییای كه اكنون ادعای خود را به عنوان یك دین رقیب در دنیای مدرن تحكیم كرده، قرار گیرد؟ مسلمانان با مقایسه مسیحیت و اسلام در توضیح این مطب كه چرا تنها در طی چند دهه پایههای الاهیات مسیحی تا این اندازه دچار تحولات اساسی شدهاند، متحیر میشوند. این تحولات اگرچه در تمامی محافل مسیحی اتفاق نمیافتد، حداقل در لایههای لیبرال مسیحیت كه معمولاً پرچمداران انجام گفتوگو با اسلام هستند رخ مینماید.(۱۱) مسیحیانِ متجدد و طرفدار وحدت ادیان كه معمولاً لیبرال هستند، اغلب با همكیشان خود در تقابل بودهاند، لكن در میان مسلمانان وحدتگرایی مشابهی كه با تجددگرایی یكسان گرفته شود وجود ندارد. اگر از تعداد كمی از دانشمندان مسلمان تجددزده صرفنظر كنیم، اكثر مسلمانانی كه به گفتوگو با مسیحیت علاقهمند هستند، بر آنچه میتوان آن را وحدتگرایی قرآنی نامید و سنّت طولانیِ صوفیه و شریعت اسلامی تكیه كردهاند. اگر این افراد با مخالفت همكیشان خود مواجه میشوند، این مخالفت از سوی مسلمانانی ابراز شده كه تحت تأثیر اصلاحطلبیِ جاری و شناخته شده در غرب به اهمیت پیام جهانی قرآن توجه ندارند. بنابراین، بحث و گفتوگو در دو جهان معاصر اسلام و مسیحیت تحت شرایط كاملاً متفاوتی در جریان است. یك مسیحی كه خواستار فهم دیدگاه اسلام در مورد ماهیت خداوند، نبوت، معاد، مناسك و... است، ممكن است بخواهد به مكاتب تفسیری مختلفی مانند اهل سنت، شیعه، صوفیه، اشاعره و مانند آنها رجوع كند، اما او میتواند مطمئن باشد كه اگر هر كدام از این شاخههای درخت بارور تفكر اسلامی را انتخاب كند، مجبور نخواهد بود با مشكل تغییر فهمش از این اصول دین، از قرنی به قرن دیگر دست و پنجه نرم كند، حال آن كه یك مسلمان باید با تغییرات عظیمی كه از قدیس توماس(۲۲) تا متكلمان كاتولیك جدید یا از جاناتان ادواردز(۲۳) تا مبلغان جدید پروتستان رخ داده است، مواجه شود. در مسیحیت، براساس روش سنتی الاهیات پروتستان و كاتولیك و نیز برخی دیدگاههای جدید در مورد الوهیت، در الاهیات تكاملی تیاردوشاردن(۲۴) یا الاهیات پویشی جانكاب(۲۵) كهتوسط آلفردنورث وایتهد(۲۶) بهاومنتقلشده، بدعتهایی درفهم خداوند وجود دارد، لكن دراسلام چیزی كه با اینبدعتها قابلمقایسه باشد نمیتوان یافت.(۱۲) مسلما هر دینی تاریخی دارد كه این تاریخ ذاتا محرك آن است و مختص به آن میباشد. اما در انجام گفتوگوی دینی بین دو دین باید به روشنی این نكته را فهم كرد كه چگونه «اصول تحول» كه از حوزه سكولار نشأت گرفتهاند، بر یك طرف یا هر دو طرف گفتوگو تأثیر گذاشتهاند یا همچنان اثر میگذارند. اگر پس از بحثهای طولانی، مسلمانان و مسیحیان به فهم مشتركی درباره ماهیت وحی برسند، این فهم مشترك در صورتی كه دیدگاههای یكی از دو طرف مدتی بعد به طور جدی تغییر كند، فایده چندانی نخواهد داشت. برای یك مسلمان (الله) همچنان بر عرش خود مستولی است و بر جهان حكم میراند و این فرد مسلمان به سختی میتواند درك كند كه چرا اكنون مسیحیان بعد از دو هزار سال نیازمند بحث در مورد جنسیت، ثبات و كمال خداوند هستند و چرا دیدگاههای اساسی مسیحی هر چند سال یك بار تغییر میكنند. درطی قرنهای متوالی، مسیحیت غربی خود را با تمدن غربی و نگرش دنیاگرایانه آن پیوند زده است. این نگرش براساس انسانگرایی سكولار، عقلگرایی، تجربهگرایی، ملیگرایی، تكاملگرایی، علمگرایی و شكاكیت، پیریزی شده است. این مسیحیت غالبا از پیوند با ادیان دیگر كه هنوز در جهانی مقدس تنفس میكنند، اجتناب كرده و اغلب ترجیح داده است كه سكولاریستهای غربی ضد دین با افراد مذهبی غیرمسیحی پیوند یابند. مسلما مسیحیت غربی خود مسئول انتخاب این وضعیت و یا حداقل بخش اعظم آن میباشد و نمیتوان آن را اسلام یا هیچ دین دیگری مربوط دانست. اما اگر فراتر از شعارها و ژستهای دیپلماتیك، گفتوگویی عمیق بخواهد صورت بگیرد نتایج این مشكل باید به طور جدی مورد ملاحظه قرار گیرد. فهم این مطلب كه چگونه پادشاهیِ انسان در غرب جایگزین پادشاهیِ خدا شد(۱۳) موضوعی است كه برای تمامی گفتوگوهای دینیِ آینده بین اسلام و غرب اهمیت بسیاری دارد. مسلمانان عموما از معنای عمیقتر تجددگرایی و قوه محركهای كه تمدن قرون وسطاییِ مسیحی را كه مانند اسلام بر ایمان مبتنی بود به جهانی مدرن و بعد پُست مدرن تبدیل كرد، بیخبراند. بسیاری از متفكران اسلامی كه بیشتر سنتی هستند در گفتوگوهایشان با الاهیدانان مسیحی به گونهای میاندیشند و عمل میكنند كه گویی با قدیس بوناونتورا،(۲۷) قدیس توماس و نیكولای كوزایی(۲۸) مواجه هستند و این متفكران اسلامی علیرغم اینكه دنیای غرب دو قرن بر جهان تسلط داشته است، هنوز از فهمی عمیق نسبت به تجددگرایی محروماند. برای از بین بردن این مانع در گفتوگوها درك كامل آن «شریك سوم كه به ظاهر ساكت است»، ضروری میباشد و باید توجه داشت كه این شریك سوم اگرچه صدای آن به ظاهر به گوش نمیرسد، اصلاً ساكت نیست و در واقع از تأثیر فراگیری برخوردار است. آنچه لازم و ضروری است این است كه هر دو طرف گفتوگو كاملاً حضور تجددگرایی را در گفتوگوهای اخیر دینی درك كنند. آنان باید متوجه این مطلب نیز باشند كه چگونه تجددگرایی در سطوح مختلف از سطوح كلامیِ محض گرفته تا سطوح سیاسی و اجتماعی و علمی و تكنولوژیك، این گفتوگوها را تحت تأثیر خود قرار میدهد. آنچه مهم است، نهتنها فراهم آوردن امكان تفاهم بهتر میان دو دین، بلكه علاوه بر آن قادر ساختن هر طرف بر فهم چگونگی و چراییِ تأثیر یا عدم تأثیر فشارهای تجددگرایی بر طرف دیگر است. مسلما آینده تاریخ دینیِ جهان بسته به این است كه ادیان در پرتو تعالیم و اصول تغییرناپذیر و مقدس خودشان نسبت به تجددگرایی در جهان چه نگرشی دارند. نمیتوان مطمئن بود كه این نگرش در میان مسیحیت و ادیان غیرمسیحی یكسان خواهد بود و حداقل تاكنون به طور حتم در مورد مسیحیت غربی در مقایسه با ادیان دیگرِ غیرمسیحی و حتی مسیحیت ارتدكس و یهودیت كه در تجلی غربی خود یك استثناء میباشد، یكسان نبوده است. اما مسلم است كه كوشش عقلانی و جدی برای تبیین تأثیر نظرات تجددگرا و پساتجددگرا بر گفتوگوهای دینی ضروری است. این نظرات درباره ماهیت خداوند و انسان، عقل و شناخت، معنای زندگی، ساختار و منشأ جهان و تعداد زیادی از موضوعات اساسی دیگر ابراز شدهاند.این موضوعات در كانون توجه تمامی ادیان نیز قرار دارند و بنابراین امكان ندارد كه بر گفتوگوی مسلمانان و مسیحیان بیتأثیر باشند. در این تلاش باید به تفاوت اساسی روشها توجه داشت. در این شیوه، نظرات فوق كه در نتیجه روشنگریِ اروپا به وجود آمدند و ادعا كردند كه دارای كاربردی جهانی هستند، از یك سو مسیحیت و از یك سو اسلام را تحت تأثیر قرار دادهاند. اگر بخواهیم استعاره یك ازدواج شاد را به معنای مسیحی آن، به عنوان هدف گفتوگوی دینیِ جدی بین اسلام و مسیحیت به كار ببریم در اینجا حتی بیش از زندگی عادی انسان یك «زندگی عشقی سهنفره» غیرممكن و به لحاظ دینی غیرقابل قبول است. حضور چنین چیزی در ازدواج پذیرفته شده از سوی مسلمانان نیز قابل قبول نیست، زیرا این عنصر سوم از آنجا كه ماهیتی سكولار دارد، متعلق به جهان دینی نیست و نمیتواند در یك ازدواج دینی شركت داشته باشد، بلكه شریك سوم باید آنچنان كه هست شناخته شود و نباید به او اجازه داد كه روابط اسلام و مسیحیت را دیكته كند، چرا كه با حضور این «شریك ساكت» روابط ایندو همیشه درسطح اعتقادی لرزان وبیثبات باقی خواهد ماند، هرچند كه هموارهتوافقهایسودمندیمیتوانددرسطح سیاسی واجتماعی وعملیصورت گیرد.
نتیجهگیری
نباید موانع مذكور را مشكلاتی ناگشودنی دانست. ما در اینجا برای اینكه واقعیت اوضاع فعلی را فراتر از جزئیات سیاسی و رفتار دیپلماتیك نشان دهیم، از این موانع بحث میكنیم و هدف ما ایجاد یأس و ناامیدی نیست. قبل از حل كردن مشكلات بایدآنها را با صداقت كامل تبیین كنیم. در واقع، به گمان ما اگر نیت پاك، حقیقتطلبی و سعه صدر را به جای هوا و هوس و تعصب و قدرتطلبی، پیشه خود سازیم، اكثر این موانع را میتوانیم از پیش رو برداریم. آنچه مهم است این است كه قبل از هر چیز دیگری، مابعدالطبیعه جهانی و خرد جاودانه را درك كرده و بپذیریم. در پرتو این مابعدالطبیعه و خرد است كه حداقل برای افراد معدودی كه شمولگرا هستند، این امكان به وجود میآید كه بر شمول حقیقت تأكید كنند و در عین حال، هر كدام از تجلیات حقیقت را به عنوان یك تجلیِ منحصربهفرد به رسمیت بشناسند و بپذیرند كه هر یك از این تجلیات از آنجا كه ثمره اراده الاهی است و برخی از جنبههای خرد او را منعكس میكند، باید عمیقا محترم داشته شود. همچنین ضروری است كه آیات ذیل را از منابع اسلامی و مسیحی همواره به یاد داشته باشیم: «وما الحیوة الدنیا الا لعب و لهو و للدار الآخرة خیرللذین یتقون». (انعام: ۳۲) و نیز «ابتدا ملكوت خدا و عدالت او را بطلبید كه این همه بهشما مزید خواهد شد.» (انجیل متی ۶/۳۳) بنابر این مقدم داشتن مصلحت دنیوی بر آرمان اساسی دین كه در مسیحیت عبارت است از زندگی كردن مطابقِ با مشیت الاهی و مرگِ همراه با عنایت و لطف الاهی (به معنای اعتقادی كلمه) گناه و خطا محسوب میشود. همچنین برای مسیحیت كه تجددگرایی برای اولین بار در قلمرو آن متولد شد و پرورش یافت و نیز برای مسلمانان تجددزده، فهم این نكته كه به هیچ وجه نمیتوان بین اسلام و مسیحیت از یك سو و انسانگرایی سكولار و لاادریگرا از سوی دیگر صلح ایجاد كرد، لازم و ضروری است. آتش و آب را نمیتوان با یكدیگر آشتی داد. همزمان با فراگیر و كوبندهتر شدن چالشهای دنیای جدید، و با تهدید جدیتر مفهوم دینیِ زندگی توسط بحرانهای بیسابقه، از تخریب محیط طبیعی گرفته تا بیحرمتیِ كامل نسبت به حیات از طریق نفوذ تكنولوژی به ساختارهای شبكههای آن، مسیحیان و مسلمانان درخواهند یافت كه آنها خیلی بیش از امور اختلافیشان دارای مشتركات هستند. تقابل میان دو دین هنوز در كشورهایی مانند اندونزی، سودان، آلبانی و نیجریه ادامه دارد، لكن میتوان این رقابتها و تقابلها را از طریق درك خطری بزرگتر، یعنی جهانیشدنِ نوعی مصرفگراییِ آزمندانه از میان برداشت. این مصرفگرایی هر چه بیشتر در حال بلعیدن نفوس مردان و زنان و تخریب چارچوب حیاتی است كه وجود انسانی در روی زمین به آن بستگی دارد. ما امیدواریم موانع و مشكلاتی كه در اینجا ذكر شد با روی آوردن به تعالیم اخلاقی، عقلانی و معنویِ هر دو سنتِ اسلامی و مسیحی و از طریق چشمدوختن به آسمان نیلگون، این رمز درخشان عرش الاهی كه هر دو دین از آن نازل شدهاند تا پیروانشان را به سوی جایگاه بهشتیشان هدایت كنند، از پیش رو برداشته شوند:
در عشق خانقاه و خرابات(۱۴) فرق نیست هرجا كه هست پرتو روی حبیب هست
(حافظ)پینوشتها
۱. به یك معنا تمام موضوعاتی كه در این مقاله بررسی قرار شدهاند، اعتقادی هستند، اما در این متن مراد ما از موضوعات اعتقادی موضوعاتی است كه به معنای دقیقتر كلمه مربوط به علم اعتقادات [یا الاهیات، [theology است.
۲. در مورد مناظره ما با جان هیك درباره موضوعات اعتقادیِ اصلی در گفتوگوی اسلام و مسیحیت، نگاه كنید به:
A. Aslan "Religions and the concept of the Ultimate - An interview with John Hick and Seyyed Hossein Nasr." Islamic Quarterly, ۴۰ (۱۹۹۶): ۲۶۶-۸۳.
ما عبارت باطنی (esotric) را برای دلالت بر بعد درونی و حقیقت ذاتی اشیاء به كار میبریم، نه اعتقاد به نیروهای غیبی یا جادویی (occultism)كه در مطالعات آكادمیك ادیان معمولاً با این معنا خلط میشود.
۳. نگاه كنید به
F. Schuon "Christianity / Islam - Essays on Esoteric Ecumenism". trans. G.Polit (Bloomington, In: World Wisdom Books, ۱۹۸۵).
۴. همان، ص ۱۶۷
۵. به این كتابِ ما رجوع كنید:
Knowledge and the sacred (Albang, NY: The State University of New York press, ۱۹۹۱), chapter nine, ۲۸۰-۳۰۸.
۶. این تفاوتها را در كتاب زیر شرح دادهایم:
Ideals and Realities of Islam (London: Harper/Collins, ۱۹۹۴), chapter IV,۹۳-۱۲۰
۷. شاهدی بر این مدعا را میتوان در بحثهای سال ۱۹۹۶ در دانشگاه آكسفورد انگلستان مشاهده كرد. این بحثها درباره ساختن یك عمارت جدید برای مركز مطالعات اسلامی صورت پذیرفت. برخی در یك روزنامه محلی اظهار داشتند كه آكسفورد نباید اجازه ساخته شدن منارهای [اسلامی [را در میان منارههای خرطومیِ كلیساهای آكسفورد را بدهد، (حال آن كه یك عمارت، یك مسجد نیست و مناره ندارد.) چرا كه در جهان اسلام اجازه ساخته شدن هیچ كلیسایی داده نمیشود. كمی بعد یك فرد انگلیسی به خوانندگان روزنامه مورد نظر یادآوری كرد كه در شهرهایی مانند قاهره و بیروت منارههای مساجد و منارههای خرطومی كلیساها كه توسط آسمان پوشانیده شدهاند، به راستی به یكدیگر شبیه هستند.
۸. با این اظهارنظر در صدد دفاع از سكولاریزم و كاهش یافتن قدرت مسیحیت غربی توسط آن نیستیم، بلكه تنها یك واقعیت تاریخی را بیان میكنیم.
۹. اكنون در برخی از محافل مسیحی كاتولیك و پروتستان، نشانههایی از تغییر در این نگرش را میتوان یافت. این محافل میكوشند مسیحیت را مستقل از شاخ و برگهای خاص تمدن غرب به جهان شرق ارائه دهند.
۱۰. مراد ما از تجدّدگرایی تنها آنچه «معاصر» است، نیست، بلكه جهانبینی خاصی است كه انسان را به جای خدا در قلب و مركز ثقل همه چیز مینشاند. این جهانبینی در طی رنسانس اروپایی در غرب به وجود آمد و از قرن هجدهم پیشرفت خود به دیگر بخشهای كره زمین را آغاز كرد.
برای اطلاعات بیشتر نگاه كنید به:
R. Guenon. The Crisis of the Modern World. trans O.Osborne (Gehnt, NY: Sophia Perennis et Universalis, ۱۹۶)
همچنین:
W.N.Perry, Challenges to a Secular Society (Oakton, VA: The Foundation for Traditional Studies, ۱۹۹۶).
۱۱. این نكته مهم است كه میان اسلام و آن بخش از مسیحیت كه به لحاظ اعتقادی محافظهكارترند، مانند آیین كاتولیك و پروتستانتیزم سنتی و نیز مكتب ارتدوكس گفتوگوهای بسیار اندكی رخ داده است. لكن در سالهای اخیر، گفتوگوهای بسیار مهمی بین ارتدكس روسی و یونانی و اسلام صورت پذیرفته است و همچنان ادامه دارد. این تبادل نظرها با توجه به طبیعت راست اندیشی هر دو طرف عموما برای گفتوگوی اسلام و مسیحیت، نهتنها به لحاظ سیاسی، بلكه به لحاظ اعتقادی نیز از اهمیت بالایی برخورداراند.
۱۲. در مورد مسئله تحول و ثبات در حال و هوای متجدّد و سنّنی نگاه كنید به:
S.H.Nasr, Knowledge and the Sacred, ۲۲۱ff.
۱۳. نگاه كنید به:
T. Lindbom. The Tares and the Good Grain, trans. A. Moore (Macon, GA:Mercer University Press, ۱۹۸۸)
۱ این مقاله، ترجمهای است از:
Islamic - Christian Dialogue: Problems to be Pondered and Overcome in The Muslim World, Vol. Lxxxviii, No.۳-۴, July - October, ۱۹۹۸.
۲. Selly Oaks colleges
۳. Hartford
۴. Georgetown
۵. Balamand university
۶. John Hick فیلسوف دین انگلیسی معاصر. وی در سال ۱۹۲۲ متولد شد و در طی جنگ جهانی دوم برای مطالعه فلسفه به دانشگاه ادینبرگ رفت و سپس در دانشگاه آكسفورد با راهنمایی اچ. اچ. پرایس موفق به اخذ دكترای فلسفه گردید. اندیشه اصلی هیك ارائه نظاممند پلورالیزم دینی است. مواجهه با امر متعالی در كانون این اندیشه قرار میگیرد. او میگوید كه همه مواجهههای گوناگون با امر متعالی در درون سنن دینی مختلف ممكن است مواجهه با یك واقعیت لایتناهی باشند، اگرچه با جنبهها و وجوه نسبتا متفاوت یا مشابه با آن واقعیت متعالی. (ر.ك. جان هیك، فلسفه دین، ص ۱۸ـ۹). تمام پانوشتهای این مقاله از مترجم است.
۷. Hans Küng الاهیدان كاتولیك قرن بیستم. سعی كونگ بر این بوده كه آموزههای كلیسای كاتولیك را نیز مانند آنچه در میان پروتستانها انجام پذیرفته، هر چه بیشتر با عقلگرایی مدرن سازش دهد. كونگ در آثارش بسیاری از آموزههای سنتی كلیسای كاتولیك از جمله مصون بودن پاپ از خطا و اشتباه را زیر سؤال برده است. اندیشههای كونگ باعث شد تا جماعت آموزه ایمان با تأیید پاپ در سال ۱۹۷۹ اعلام كرد كه كونگ دیگر نمیتواند یك عالم الاهی كاتولیك قلمداد شود یا در چنین مقامی به تعلیم دادن بپردازد. اما به هر حال او را از كلیسا اخراج نكردند و مقام خود را به عنوان یك كشیش از دست نداد. برخی از مهمترین كتابهای او عبارتند از: عادل شمردگی، مصون از خطا؟، در باب مسیحی بودن، آیا خدا وجود دارد؟ اصولاً كونگ در این كتابها میكوشد ایمان مسیحی را به شكلی امروزی و به گونهای كه برای انسانهای عادی كوچه و بازار قابل فهم باشد، ارائه دهد. (ر.ك. تونی لین، تاریخ تفكر مسیحی، ص۵۰۲ـ۴۹۸)
۸. I am the way, the life and the truth.
۹. extra eccelesiam Nulla salus
۱۰. Frithjof Schuan متفكر سنتگرای معاصر كه با نوشتههای خود مكتب سنتگرایی را در غرب به اوج خود رساند. شووان با آموزههای سنتی و نیز جوانب عملی و اجرایی سنتها به طور كامل آشنا بود. وی علاوه بر این كه یك مابعدالطبیعی به حساب میآمد، شاعر و نقاش برجستهای نیز بود و مطالبی بسیار عالی درباره هنر سنتی و مفاد معنوی جمال نگاشته است. او دارای آثار بسیار متعددی است كه برخی از مهمترین آنها عبارتاند از: وحدت متعالی ادیان، زبان خویشتن خویش، در پی فهم آیین بودا، فهم اسلام، ابعاد اسلام، اسلام و حكمت خالده، تصوف: صدف و گوهر و... دلمشغولی شووان در آثارش این بود كه معنای همه آنچه را كه انسانی است در پرتو امر الاهی و با هدف بازگشت به امر الاهی از طریق راه و روشی كه در درجه اول ذوقی است، ولی همیشه با عشق و ایمان توأم است، شرح و بسط دهد. (ر.ك. سید حسین نصر، معرفت و معنویت، ص ۲۲۹ـ۲۲۵)۱۱. Evangelicals پروتستانهای انجیلی به اعضای جنبش غالب در فرقه پروتستان گفته میشود. این جنبش در قرن هجدهم توسط جان وسلی و برادرش پایهگذاری شد. این قرن دوران انحطاط اخلاقی و مذهبی در جامعه انگلستان محسوب میشود و بیایمانی پدیدهای رایج و فراگیر در میان مردم انگلستان بود. موعظه برادران وسلی و انجیلیهای دیگر دعوتی آشكار بود كه مردم را به سوی بازگشت به انجیل، یعنی خبر خوش نجات در عیسیمسیح، فرا میخواند. در انگلستان آن زمان كمتر منطقهای وجود داشت كه وسلی در آنجا موعظه نكرده باشد. در نتیجه موعظه آنان در انگلستان بیداری روحانی انجیلی به وقوع پیوست و این بیداری روحانی موجب آن شد تا جنبش انجیلی به عاملی مهم در كیش پروتستان جهان انگلیسی زبان تبدیل شد و از آن زمان به بعد، در بسیاری از موارد جنبش غالب در نهضت پروتستان بوده است. (ر.ك. تونی لین، تاریخ تفكر مسیحی، ص ۳۵۶ـ۳۴۸)
۱۲. Sicily جزیره و ناحیه خودمختار ایتالیا كه بزرگترین و پرجمعیتترین جزیره مدیترانه است و بین دریاهای یونیائی و تیرنه به فاصله ۱۶۰ كیلومتر از شمال آفریقا قرار گرفته و شكلش تقریبا مثلث است.مسلمانان برای اولین بار در سال ۶۵۲ ق. پس از اینكه ناوگان دولت بیزانس را نزدیك اسكندریه درهمشكستند، به این جزیره یورش بردند و سرانجام در سال ۸۲۷ ق. موفق به فتح این منطقه شدند. روژه اول در قرن یازده میلادی مسلمانان را از آنجا بیرون راند و پس از آن دیگر هیچ دولت مسلمانی در این منطقه تشكیل نشد. (ر.ك. دائرةالمعارف فارسی)
۱۳. Asia the Minor شبه جزیرهای واقع در منتهای غربی قاره آسیا كه اكنون قسمت آسیایی كشور تركیه است. یونانیان آن را آناتولیا مینامیدند. از دوره تاریك سمیرامیس (حدود ۲۰۰۰ قبل از میلاد) تا زمان عثمان اول، مؤسس سلسله عثمانی (حدود ۱۳۰۰ بعد از میلاد) پیوسته كشورگشایان جهان برای دستیافتن بر آسیای صغیر با یكدیگر در كشمكش بودند. جنگهای مهمی در این سرزمین اتفاق افتاده كه از آن جمله میتوان به جنگهای مادها و هخامنشیان با سكاها، جنگهای طولانی بین ایران و یونان، جنگهای اعراب و سلجوقیان و مغولان و تركان عثمانی با امپراطوری تضعیف شده روم شرقی اشاره كرد. در همین شبه جزیره اسكندر مقدونی و رومیان برای تسلط یافتن بر جهان متمدنِ زمان خود به مبارزه برخاستند و صلیبیان اروپا برای رسیدن به بیتالمقدس از همین جا گذشتند. در دوره استبداد مسلح سلاطین عثمانی فرهنگ و تمدن قدیم این ناحیه از بین رفت. (ر.ك. دائرةالمعارف فارسی)
۱۴. Iberia نام قدیم سرزمینی در جنوب كوههای قفقاز كه از غرب به كولخیس، از شمال به آلبانیا و از جنوب به ارمنستان محدود میشود و تقریبا قلمرو جمهوری گرجستان كنونی را دربرمیگیرد. (ر.ك. دائرةالمعارف فارسی)
۱۵. St. Peter از شاگردان و حواریون عیسی مسیح. از مردم بیت صیدا كه نامش شمعون بود. بعدها عیسی(ع) او را بفاس [آرامی = سنگ] لقب داد كه پتروس ترجمه یونانی آن است. او و برادرش آنورئاس ماهیگیر بودند و در همین زمان عیسی(ع) او را به مسیحیت دعوت كرد و او نیز به خدمت عیسی(ع) درآمد و از حواریون مقرّب گردید. هنگامی كه دشمنان عیسی(ع) به واسطه خیانت یهودای اسخریوطی به دستگیری او آمدند، پطرس برای دفاع شمشیر كشید، ولی همان شب منكر شناسایی عیسی و پیروی از وی گردید. پس از قیام عیسی پترس محبت خود را به او اقرار كرد و مسیح وی را مأمور «شبانی گوسفندان» خود، یعنی هدایت مسیحیان فرمود. بنابه منابع باقیمانده از قرن ۲ میلادی او از انطاكیه به رم رفت و اداره كلیسای محلی را به دست گرفت. گفته میشود كه او در زمان نوون به شهادت رسید. از ایام قدیم تپه واتیكان را منزلگاه او دانستهاند و كلیسای پطرس كه بر آن بناشده یكی از زیارتگاههای كاتولیكهاست. (ر.ك. دائرة المعارف فارسی)
۱۶. Moulay Idris اشاره به مقبره ادریس بن عبداللّه بنیانگذار سلسله ادریسیان دارد كه از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) بود و در سال ۱۷۲ ه . ق در مراكش به قدرت رسید. وی از علویانی بود كه از پیكار (فخ) جان سالم به در برد و به این سرزمین مهاجرت كرد. ادریس اول عربی خالصی است كه تحت رهبری او غرب منطقه مغرب، یعنی مراكش كنونی كاملاً از قیمومت بغداد خارج شد. او كاملاً با اهالی آن سرزمین، یعنی بربرها متّحد شد و حتی با آنان وصلت كرد. ادریس اول توسط مأموران هارون الرشید خلیفه عباسی مسموم شد و پس از مرگ وی بربرها با پسرش كه از همسری بربری بود در سن دوازده سالگی بیعت كردند. ادریس دوم در سال ۱۹۲ ه . ق شهر فاس را بنا نهاد و پایتخت خویش كرد، سلسله ادریسیان در حدود دوسده، یعنی تا سال ۳۸۸ ه ق. دوام آورد. (ر.ك. مرتضی مختاری امین، مراكش، ص ۱۹ـ۱۸)
۱۷. Coptic كلیسای قبطی كلیسای مسیحی خودمختاری است كه به وسیله قبطیها تأسیس شد و رسما به مذهب تكجوهری (مونوفیزیسم) معتقد است این مذهب را شورای كالسدونی (۴۵۱) بدعتی در دین مسیح شناخت و از آن به بعد قبطیها با قسطنطنیه و رم قطع پیوند كردند. كلیسای یعقوبی با كلیسای یعاقبه متحد است و با كلیسای حبشه نیز رابطه دارد و پاتریاك كلیسای حبشه را پطرك كلیسای قبطی نامزد میكند. از لحاظ آداب و تشریفات مذهبی كلیسای قبطی همانند دیگر كلیساهای شرقی است، جز آنكه قبطیها كودكان خود را قبل از غسل تعمید ختنه میكنند، و در حلال یا حرام بودن مأكولات برخی از مقررات شریعت موسی را رعایت مینمایند. در كلیسای قبطی، زبانهای قبطی، یونانی و عربی هر سه مورد استفاده قرار میگیرند. مركز كلیسای قبطی در اسكندریه قرار دارد (ر.ك. دائرة المعارف فارسی)
۱۸. به سواحل دریای مدیترانه گفته میشود كه از جنوب به آفریقا و از شرق به آسیا (سوریه، لبنان و فلسطین) و از شمال و غرب به اروپا ختم میگردد.
۱۹. Assisis St. Francis of (۱۱۸۲ـ۱۲۲۶م) مؤسس فرقه فرانسیسیان و یكی از بزرگترین قدّیسان مسیحی بود. وی در ایتالیا متولد شد و نام اصلیاش جووانی دی برناردونه بود، ولی به مناسبت مسافرتهای مكرر پدرش به فرانسه وی را فرانچسكو (فرانسوی) میخواندند. او در ۲۲ سالگی از دنیا اعراض كرد و از ۱۲۰۹ به موعظه پرداخت و از آغاز كار با فروتنی و فداكاری دل مردم را به دست آورد. او برای دسته كوچك پیروانش قواعد رهبانیت نوینی وضع كرد. اینان به رم رفتند و پس از كسب اجازه از پاپ، در ایتالیا پراكنده شدند و كمی بعد برای موعظه به كشورهای بیگانه رفتند. فرانسیس مدتی در فلسطین گذرانید تا اینكه در فرقه نفاق افتاد و وی ناگزیر در مجمعی كه در سال ۱۲۲۱ تشكیل داد از ریاست فرقه كنارهگیری كرد. ولی موعظه و تدوین قوانین فرقه را ادامه داد. گفته میشود در عالم مكاشفه زخمهایی مطابق زخمهای مسیح مصلوب بر تن او ظاهر شد (۱۲۲۴). در حیاتش محبوبیت فراوان داشت و در روز مرگش مردم در سراسر ایتالیا سوگواری كردند. از زندگی ساده و بیآلایش او داستانهایی نقل شده معروفترین این داستانها موعظه او برای پرندگان و رام كردن گرگی با مهربانی است. (ر.ك. دائرةالمعارف فارسی)۲۰. pere de Fou cault متأسفانه درباره او اطلاعاتی نیافتم.م.
۲۱. Louis Massignon (۱۹۶۲ـ۱۸۸۳) خاورشناس مشهور فرانسوی. او را از بین خاورشناسان تنها میتوان با نولدكه و نالینو و گلدزیهر همپایه دانست. او از نظر ژرفنگری و توانایی در استنباط مایههای پنهانی كه در فراسوی نمای ظاهری برخی گرایشها و مكاتب مخفی گردیده بر هر سه نفر برتری دارد. از همین رو او در هیچ یك از كارهایش، حتی در مباحث علمی یا باستانشناسی، به اصطلاح «ظاهری مذهب» نبوده است. وی از ادعاهای پیروان مكتب تاریخیگری (Historicism) كه بر آثار نولدكه و گلدزیهر سایه افكنده، پرهیز میكرد. پرهیز از این شیوه افراطی و گزافهآمیز كه با مبالغه در دستآویز قرار دادن همانندی و شباهتهای ـ غالبا سطحی و ظاهری ـ میان پدیدارها به وجود تأثیر و تأثّر میان آنها مدّعی میگردد، از امتیازات برجسته ماسینیون به شمار میرود. ویژگی دیگر وی، اعتقاد به نوعی نگرش خاص مذهبی بود كه همه نظامهای ارزشی موجود در مكاتب مختلف را چه آسمانی و چه غیرآسمانی، چه توحیدی و چه غیرتوحیدی دربرمیگرفت. او اگرچه رسما از زمانی كه ایمان خود را در ۲۵ سالگی بازیافت، به آیین كاتولیك گروید، نگرش خاص مذهبیاش او را در شناخت مسائل اعتقادیِ مذاهب گوناگون یاری كرده است. ماسینیون به خاطر كارهایش درباره تصوّف اسلامی، به ویژه حلاّج، معروف است، ولی این در واقع یكی از ابعاد گوناگون كارهای اوست. او كار خود را با آثار كهن اسلامی آغاز كرد و در طول زندگی علمی خود به موضوعات مختلفی پرداخت: مسائل معاصر كشورهای اسلامی، تاریخچه تشكیلات اجتماعی در اسلام، مطالعات فلسفی و علمی و پژوهش در پیرامون شیعه و شاخههای آن به ویژه قرامطه، نصیریه و اسماعیلیه (ر.ك. دائرةالمعارف مستشرقان، ص۶۰۹ـ۵۹۹) م.
۲۲. St. Thomas الاهیدان بزرگ و اثرگذار ایتالیایی كه در قرن ۱۳ میلادی میزیست. توماس در فلسفه پیرو ارسطو بود و سعی در جمع بین این فلسفه و الاهیات مسیحی داشت. اعتقاد او این بود كه فلسفه ارسطویی و الاهیات كاتولیك بدون این كه باهم تضادی داشته باشند میتوانند با یكدیگر پیوند یابند. توماس آثار بسیاری به رشته تحریر درآورده كه تفاسیری بر كتاب مقدس، مقالات فلسفی و الاهیاتی و تفاسیری بر آثار ارسطو میشوند. اما دو اثرِ او یعنی مجموعهای علیه كفّار و مدخل الهیات از اهمیت بیشتری برخوردارند. توماس در اثر عظیم خود، یعنی مدخل الهیات الاهیات آگوستینی را با مفاهیم و اصطلاحات فلسفه ارسطویی بیان میكند. این اثر از بزرگترین آثاری محسوب میشود كه تاكنون در زمینه ارائه نظاممند ایمان مسیحی به نگارش درآمدهاند. (ر.ك. تونی لین، تاریخ تفكر مسیحی، ص ۲۱۲ـ۲۰۴)
۲۳. Jonathan Edwards از مبلغان و متفكران بزرگ مسیحی در ایالات متحده آمریكا كه در قرن هجدهم میزیست. او را میتوان از مؤثرترین عالمان الاهی ایالات متحده دانست. بسیاری از آثار او در واكنش به ثأثیرات جنبشهای بیداری روحانیِ عصر وی نگاشته شدند. او توانست با فعالیتهایش در مناطق مختلف آمریكا از جمله نورث هامپتون بیداری معنوی به وجود آورد. از میان كتابهای او میتوان به روایت موثق، عواطف مذهبی، دفاع از آموزه مسیحی گناه اولیه و آزادی اراده اشاره كرد. كه این كتاب اخیر مهمترین كتاب او شناخته شده است. او در این كتاب آزادی اراده انسان را به نحوی محدود میپذیرد لكن معتقد است كه آنچه ما انتخاب میكنیم توسط انگیزههای بسیار نیرومندی كه با آنها روبهرو هستیم تعیین میشود. او را پدر الاهیات نیوانگلند خواندهاند. (ر.ك. تونی لین. تاریخ تفكر مسیحی، ص۲۰۹ـ۳۰۵)
۲۴. Teilhard de chardin عارف و دیرینهشناس فرانسویِ قرن نوزدهم و بیستم. وی از كسانی بود كه در پی تفسیر مجدد الاهیات مسیحی با استفاده از مفاهیم نظریه تكامل، بودند. نگرش او بسیار شباهت به الاهیات پویش دارد. مشهورترین آثار او عبارتاند از پدیده انسان، ساحت الاهی و آینده انسان. از نظر شاردن تاریخ انسانی در حال بالیدن به سوی نقطه اوج خود است، یعنی به سوی زمانی كه همه در مسیح به كمال خواهند رسید. او این نقطه اوج را نقطه اُمگا مینامد. او از مسیح و خدا نیز تفاسیری كاملاً پویشی و تكاملی به دست میدهد. (ر.ك. تونی لین، تاریخ تفكر مسیحی، ص ۴۸۸ـ۴۸۵)
۲۵. John Cobb به همراه او گدن و پتینگر از متفكران مطرح الاهیات پویشی در ایالات متحده آمریكا محسوب میشود.
۲۶. Alfred North Whithead فیلسوف و متفكر انگلیسی كه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میزیست. وی مبدع الاهیات پویشی میباشد كه طبق این نظریه آن چیزیكه به طور سنتی در مورد خداوند و رابطه او با جهان گفته میشد به طور كامل دگرگون میشود. مفهوم خلق از عدم در این الاهیات مردود است و به رغم الاهیات سنتی، خدا و جهان كاملاً از یكدیگر متمایز نیستند، بلكه میتوان گفت كه جهان پیكره خداوند است و به خلاف نظریه سنتی ارتباط بین خداوند و جهان یك سویه نیست، بلكه دوسویه و متقابل است. بنابر این نظریه در طی زمان و همزمان با تكامل جهان و موجودات، خداوند نیز رو به تكامل بیشتر میرود و وجه تسمیه این الاهیات نیز همین مطلب میباشد. (ر.ك. مایكل پترسون و....، عقل و اعتقاد دینی، ص۱۱۰ـ۱۰۹)
۲۷. St. Bonaventure متفكر و عارف بزرگ مسیحی در قرن سیزدهم كه عضو فرقه فرانسیسكنها بود. بوناونتورا برخلاف قدیس توماس كه فلسفه ارسطو را پذیرفت و بر آن شد تا آن را با الاهیات مسیحی سازش دهد، از فلسفه نوافلاطونی حمایت كرد. او فلسفه ارسطو را خواند و ایدههایی را از آن گرفت و سپس این ایدهها را در چارچوبی افلاطونی قرار داد. بوناونتورا بیشتر به خاطر نگارش آثار معنوی مشهور است تا آثار الاهیاتی. مشهورترین اثر وی هجرت روح به سوی خداست. در این كتاب سه مرحله برای هجرت روح انسان به سوی خدا ذكر شده است كه عبارتاند از: ۱. تفكر و تعمق در طبیعت، ۲. تفكر و تعمق در مورد روح، ۳. تفكر و تعمق در مورد خدا (ر.ك. تونی لین، تاریخ تفكر مسیحی، ص ۲۰۴ـ۲۰۰)
۲۸. Nicholas of Cusa فیلسوف افلاطونی قرن پانزدهم میلادی كه آلمانی بود و در دوره رنسانس از اهمیت خاصی برخوردار بود. وی از كسانی بود كه در راه وحدت كلیسای شرق و غرب بسیار تلاش كرد. او به خاطر همین تلاشهایش به مقام كاردینالی و سپس به مقام اسقفی رسید. نیكلا مانند افلاطون معتقد بود كه آنچه ظاهر اشیا را تشكیل میدهد حقیقت آنها نیست و حقیقت هر شیء در خداوند به صورت مثال آن شیء تحقق یافته است. او برای هر شیء مثال خاص آن شیء را نپذیرفت، بلكه خداوند را به تنهایی مثال همه چیز میدانست و معتقد بود كه تمامی تضادّ بین اشیاء مختلف در این جهان در خداوند از بین میرود. او به طرفداران ارسطو به این دلیل كه به اصل عدم تناقض معتقد بودند، حمله ور شد، چرا كه از دیدگاه او اصل عدم تناقض در خداوند معنایی نداشت. معرفتشناسی نیكلا نوعی شكاكیّت افلاطونی بود؛ به این صورت كه از آنجایی كه ما با حقیقت اشیاء در ارتباط نیستیم و تنها بدلهای حقیقت را مشاهده میكنیم، لذا معرفت ما معرفتی واقعی نخواهد بود. (ر.ك. The cambridge Dictionary of Philosophy p.۵۳۱.)
منبع:فصلنامه هفت آسمان، شماره ۲۱
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست