سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

گفت‏وگو بین اسلام و مسیحیت


گفت‏وگو بین اسلام و مسیحیت
اسلام و مسیحیت در مقایسه با سایر ادیان جهان، پیروان بیشتری دارند و به همین سبب، هرگونه تفاهمی میان این دو دین بزرگ، نقش مؤثری در گفت‏وگوی ادیان و ملل مختلف جهان دارد و می‏تواند به فهم عمیق‏تر پیروان ادیان و زندگی مسالمت‏آمیز ملّت‏ها كمك كند. در این مقاله، نویسنده پس از اشاره به برخی از نتایج مثبت گفت‏وگوهای متعدّد دو دین یادشده، به تشریح برخی از موانع مهم و اساسی بر سر راه تفاهم كامل اسلام و مسیحیت می‏پردازد. این موانع عبارت‏اند از: موضوعات اعتقادی: مانند تثلیث، مسئله نجات و قوانین دینی. نویسنده معتقد است كه بسیاری از اختلافات دو دین در موضوعات اعتقادی بیشتر به حیطه عمل بازگشت دارد تا حیطه نظر. آزادی برای انجام عبادات: در این بخش، نویسنده به این اعتراض كه مسیحیان در جهان اسلام برای انجام عبادات آزاد نیستند می‏پردازد و می‏كوشد تا نشان دهد كه مسلمانان هم در غرب، چندان در انجام مراسم و شعایر دینی آزاد نیستند. وی از مسیحیان می‏خواهد كه از این موضوع به عنوان مستمسكی در گفت‏وگوهای دوجانبه استفاده نكند. فعالیت تبلیغی: در این بخش نویسنده به برخی از نابرابری‏های دوطرف در مورد فعالیت تبلیغی اشاره می‏كند و از مسیحیت به این دلیل كه فعالیت‏های تبلیغی‏اش با جنبه‏های مادی و سكولار دنیای مدرن آمیخته شده، انتقاد می‏كند و آن را با فعالیت‏های بزرگان مسیحی در قرون اولیه ناسازگار می‏داند. دیدگاه‏های متفاوت اسلام و مسیحیت در قبال تجدّدگرایی: شاید بتوان جدّی‏ترین نقد نویسنده به مسیحیت را در این مقاله همین بخش دانست كه ردّپای آن در تمام بخش‏های قبلی نیز وجود دارد. نویسنده معتقد است كه تجدّدگرایی و نمودهای آن به صورت یك «شریك خاموش» در تمام گفت‏وگوهای اسلام و مسیحیت حضور دارد و هر دو دین باید تا حدّ توانشان از این حضور آگاه باشند و از پیامدهای منفی آن بكاهند.
مقدمه
در نیم قرن اخیر، گفت‏وگو میان اسلام و مسیحیت از نهری كوچك به رودخانه‏ای خروشان تبدیل شده و از یك كنفرانس اتفاقی به نشست‏های متعدد، مراسلات كتبی و گفت‏وگوهای شفاهی و میزگردهایی كه در طول سال تقریبا در هر گوشه كره زمین از استرالیا و مالزی تا جهان عرب و از اروپا تا آمریكا و كانادا برگزار می‏شوند، تغییر شكل داده است. در طی این مدت، مطالب زیادی هم از سنخ الاهیاتی و هم از سنخ علمی نوشته شده و یا مورد بحث و تبادل‏نظر قرار گرفته‏اند كه از جمله آنها مطالعات متعددی درباره رویارویی‏های تاریخی این دو دین است. هم‏اكنون مجلاّتی چاپ می‏شوند كه به این موضوع اختصاص دارند. علاوه بر این، موضوعات اساسیِ اعتقادی و اخلاقی نیز مورد بحث قرار گرفته‏اند و در نتیجه این بحث‏ها، فضای گفت‏وگوی مطلوب‏تری در بسیاری از محافل هر دو دین ایجاد شده است. برای نمونه می‏توان به نشست‏های منظمی كه به همت واتیكان و شورای جهانی كلیساها با حضور شخصیت‏های اسلامی متعدد در غرب و جهان اسلام سازماندهی می‏شود، اشاره كرد. همچنین در بیرمنگام انگلستان دانشكده‏های سلی اویكس(۲)، ویژه فهم اسلام و مسیحیت، دایر شده و نیز مراكزی در هارتفورد(۳) و جورج تاون(۴) در آمریكا و دانشگاه بلمند(۵) در لبنان به همین منظور ترتیب یافته‏اند. مسلمانان نیز كنفرانس‏های ثابتی را در این موضوع در كشورهای اردن، مصر، تركیه و ایران و بسیاری از دیگر كشورهای مسلمان، ترتیب داده و سازماندهی كرده‏اند. این در حالی است كه برخی از مراجع و سازمان‏های مهم اسلامی ـ چه شیعه و چه سنی ـ در خط مقدم حركت به سوی تفاهم بیشتر اسلام و مسیحیت (از جمله شكل راست‏اندیش آن) گام برداشته‏اند. همچنین، تا آنجا كه به علائق اخلاقی مشترك بین دو دین مربوط می‏شود، هماهنگی‏هایی هم در مرحله عمل صورت گرفته كه نمونه آن را می‏توان در كنفرانس سازمان ملل در سال ۱۹۹۴ درباره خانواده، كه در قاهره برگزار شد، مشاهده كرد. باآن‏كه برخی ازاین‏نشست‏ها درجهت منافع‏سیاسی یك یا دوطرف گفت‏وگو ترتیب یافته‏اند، موضوعات بسیاری نیزفارغ ازمنافع سیاسی مورد بحث قرار گرفته‏اند و حداقل درمیان كسانی كه درچنین فعالیت‏هایی شركت كرده‏اند توافق‏هایی حاصل شده است. شكی نیست كه در میان طرفداران گفت‏وگوی واقعی، اكنون فهم بهتری از موضوعات اساسی و حتی پیشنهادهای درخور تحسینی برای حل برخی از مسائل مورد اختلاف مطرح شده است، لكن هنوز مشكلات و موانعی در راه گفت‏وگوی واقعی وجود دارد. ارمغان چنین گفت‏وگویی فهم مشترك و احترام متقابل خواهد بود و در نتیجه، هر دین دیگری را به عنوان راهی كه خداوند برای نجات (به معنای دقیق كلمه) مقدر و مقرر كرده به رسمیت خواهد شناخت. در این نوشته، برآنیم تا به جای پرداختن به موضوعاتی كه پیش از این برای جریان اصلیِ پیروان هر دین (نه همه آنان) در حد محسوس و رضایت‏بخشی حل شده، به این مشكلات و موانع اساسی بپردازیم. ما تحت چهار مقوله به این موانع و مشكلات خواهیم پرداخت: موضوعات اعتقادی،(۱) آزادی برای انجام عبادات، فعالیت تبلیغی و نگرش دو دین به تجددگرایی و سكولاریزم.
موضوعات اعتقادی
به رغم گفت‏وگوهای انجام شده در دهه‏های اخیر، این مسئله اساسی كه اسلام و مسیحیت یكدیگر را به عنوان دو وحیِ واقعی، بدون تخریب معنای سنتی وحی (وحی در سنت اسلامی)، به رسمیت بشناسند، هنوز به طور كامل حل نشده است. درست است كه برای اسلام پذیرفتن مسیحیت به عنوان یك پیام اصیل از سوی خداوند آسان‏تر از پذیرفته شدن آن از سوی مسیحیت است، لكن در این موضوع خاص، با وجود آن كه مسیحیان باید دشواری‏های بیشتری را در مقایسه با مسلمانان پشت سر گذارند، مشكلاتی از هر دو طرف همچنان باقی است. تعدادی از الاهیدانان مسیحی مانند جان‏هیك(۶) در میان پروتستان‏ها و هانس كونگ(۷) در میان كاتولیك‏ها به عنوان الاهیدان برای مواجهه صادقانه با این مشكل گام‏هایی به جلو برداشته‏اند، اما بیشتر الاهیدانان برجسته مسیحی حتی در میان كاتولیك‏ها و پروتستان‏هایی كه خواستار تحقق گفت‏وگوی دینی جدی با مسلمانان‏اند، حاضر نمی‏شوند به راحتی از معنای لفظی «منْ راه، زندگی و حقیقت هستم.»(۸) و «خارج از كلیسا هیچ نجاتی وجود ندارد.»(۹) فراتر روند. تعداد زیادی از این الاهیدانان معنای چنین گفته‏هایی را توسعه می‏دهند تا این اعتقاد را نیز دربرگیرد كه فیض مسیح ممكن است شامل حال مسلمانان شود، بدون آن‏كه وحی قرآنی را به عنوان وحی نازل شده از جانب خداوند بپذیرند.
به طور كلی حجم وسیعی از سیاست‏های دیپلماتیك وجود دارد كه می‏كوشد تا موضوعات اعتقادی اصیل را پنهان كند. در میان این موضوعات مسئله تثلیث و تجسد مسیح در هر مناظره و گفت‏وگویی بین اسلام و مسیحیت به عنوان مسأله‏ای هولناك و هراس‏انگیز نمایان می‏شوند. بیشتر متفكران مسلمان به رغم پذیرش حكم قرآن در باره منشأ الاهی مسیحیت، این آموزه‏های اصلی مسیحیت را تفسیری نادرست از پیام مسیح و تحریف متن عهد جدید می‏دانند و میان تثلیث كه قرآن به شدت با آن مخالف است و فهم راست‏اندیش مسیحی كه به هیچ وجه یگانگی خداوند را نادیده نمی‏گیرد، تمایزی نمی‏بینند. البته ناگفته پیداست كه تأكید بر توحید در این دو دین، متفاوت است و تفسیری توحیدی از تثلیث، آن‏گونه كه مسلمانان خواستار آن هستند؛ تنها می‏تواند در سطحی رمزآمیز صورت پذیرد. اما مسیحیان تلاش‏های اندكی برای توجیه این آموزه‏ها به شیوه‏ای مابعدالطبیعی و رمزآمیز صورت داده‏اند و حتی محافل سنتی‏تر كه این آموزه‏ها را به طور كامل پذیرفته‏اند، آنها را بیشتر به صورت اصول جزمی و نه حقائق مابعدالطبیعی تفسیر می‏كنند. هنگامی كه تثلیث كاملاً (در خداوند) و مساوی با یگانگی خداوند در نظر گرفته شود، به طوری كه توحید معنایی غیر از تثلیث كه یكی از اعضای سه‏گانه آن در تاریخ به موجودی تجسد یافته تبدیل‏شده، ندارد، رسیدن مسیحیت به تفاهم اعتقادی و اساسی با اسلام و یهودیت در این موضوع غیرممكن خواهد بود. به‏علاوه، كسانی مانند جان هیك كه می‏كوشند آموزه‏های تجسد و تثلیث را به شیوه‏ای تفسیر كنند كه در توحیدِ مبدء الاهی تأثیری نگذارد، افرادی راست‏اندیش محسوب نمی‏شوند و جریان اصلی جامعه اعتقادی مسیحی نیز سخنان آنان را نمی‏پذیرد.(۲) در مورد مسلمانان، خارج از حلقه‏های صوفیان، افراد زیادی وجود دارند كه نمی‏خواهند از آموزه قرآنی جهان‏شمول بودن وحی و لوازم آن پیروی كنند. آنان مسیحیت را در شكل سنتی و تاریخیِ آن به عنوان یك دین اصیل كه آموزه‏های اصلی آن شامل لب‏لباب حقیقت [نیز[ می‏شود و برای آشكار كردن تطابق عمیق آن با آموزه‏های توحید باید آن را به شیوه‏ای مابعدالطبیعی، باطنی و فراتر از تفاسیر لفظی بیان كرد، نمی‏پذیرند. به هر حال، مناظرات كلامیِ چند دهه گذشته بین اسلام و مسیحیت به روشنی نشان می‏دهند كه، به گفته فریتیوف شووان،(۱۰) تطابق كامل بین ادیان در فضای انسانی غیرممكن است و تنها در فضایی الاهی امكان دارد. به علاوه، كاراییِ وحدت‏گرایی دینی، یعنی رسیدن به وحدت ذاتی بدون این‏كه كثرت شكل‏های خارجیِ وحیِ الاهی خداوند نادیده گرفته شود، فقط از طریق «وحدت باطنی» ادیان امكان‏پذیر است.(۳) اگر به خاطر داشته باشیم كه در فضای مسیحیت، باطن‏گرایی را در تقدس، می‏توان یافت و در اسلام تقدس در باطن‏گرایی كه در درجه اول در میان صوفیه وجود دارد،(۴) بروز می‏یابد، می‏توان فهمید كه چرا برای بسیاری از مشكلات اعتقادی در حال و هوای امروزی، راه‏حل مناسبی نیافته‏اند. این راه‏حل‏ها در سطحی كه محققان دین و الاهیدانان خواستار آن هستند، یعنی در سطح رسمی حتی اگر از مقاصد مطلوبی ناشی شده باشند، ممكن نیست كه بدون تحریف، انصاف كامل را درباره دیدگاه‏های مسیحی و اسلامی رعایت كنند. بهترین كاری كه در چنین مواردی می‏توان انجام داد، این است كه به طرف مقابل احترام بگذاریم و حداقل مسلمانان باید این آیه قرآنی را به یاد داشته باشند كه: «ولا تجادلوا اهل الكتاب (از جمله مسیحیان) الا بالتی هی احسن الا الذین ظلموا منهم و قولوا آمنا بالذی انزل الینا و انزل الیكم و الهنا و الهكم واحد و نحن له مسلمون.»(عنكبوت ۴۶) بقیه كارها را باید به خود خداوند سپرد. با وجود این، «وحدت باطنی» ادیان نیز جای خود را باز كرده است، چنانچه می‏توان آن را در میان نوشته‏های بسیاری از نویسندگان سنت‏گرا كه شووان از برجسته‏ترین آنها است و همچنین بسیاری از مسیحیان سنتی كه هم سنت‏گرا و هم شمول‏گرا هستند، مشاهده كرد. مشكلی كه همچنان باقی است این است كه شكافی نتیجه این تلاش‏ها را از سخنان بسیاری از دانشمندان و الاهی‏دانان مسیحی و مسلمان كه نسبت به این نوشته‏ها از خود مقاومت نشان می‏دهند و یا با بعد باطنی سنت خودشان ضدیت دارند جدا می‏سازد.در این‏جا خوب است به این نكته اشاره كنیم كه حمایت بیشتر پژوهشگران دینی ظاهرگرا از اندیشه‏های تجددگرایانه كه از ارزش اساسی ایمان آنان می‏كاهد، عملی تناقض‏آمیز است، حال آن كه باطن‏گرایی اساس ایمان را قوت می‏بخشد. به هر حال، در سطح اعتقادی ظاهری، موضوعات اعتقادی اساسی بین اسلام و مسیحیت همچنان لاینحل باقی می‏مانند، در حالی كه در سطح باطنی و مابعدالطبیعی حقایق مربوط به دو دین با یكدیگر هماهنگ هستند. این هماهنگی فراتر از تمامی تنش‏هایی است كه در حوزه افتراق پایین‏تر از وحدت اصلی موجودند. بنابراین، شاید بهتر باشد كه در سطح ظاهری اختلافات مشخصی را به عنوان اختلافاتی كه در این سطح نمی‏توان از میزان آنان كاست، به رسمیت بشناسیم و سپس در جهت كسب احترام متقابل بكوشیم، اگرچه موفق به رویت وحدت اصلی كه در آن تمامی اختلافات ظاهری از میان برداشته می‏شوند، نشویم.(۵)
دسته عمده دیگر از مسایل اعتقادی عبارت است از مسأله نجات و جواب به این پرسش اساسی كه چه كسی اهل نجات است. بی‏تردید، بین نظریه مسیحی «نجات» و نظریه اسلامی «فلاح» اختلافاتی وجود دارد. لكن براساس آموزه مشترك جاودانگیِ روح و واقعی بودن حالات پس از مرگ یعنی جهنم، برزخ و بهشت، شباهت كافی بین این دو [نظریه [وجود دارد و به ما اجازه می‏دهد سؤال را در این مورد [مسأله نجات] در داخل مرزهای دینی اسلام و مسیحیت مطرح كنیم. بی‏شك برای مسیحیان بسط امكان نجات، فراتر از رستگاری ارائه شده از سوی مسیح مشكل است، اما حداقل برای مسیحیان منصفی كه تجربه دست‏اولی از مسلمانان باتقوا داشته‏اند، محكوم كردن همه مسلمانان به آتش جهنم نیز چندان آسان نیست. برخی از آنان راه‏حل‏های نیمه موفقی مانند بسط عنایت نجات‏بخش مسیح به مسلمانان و ملاحظه آنان به عنوان مسیحیانی كه نمی‏دانند مسیحی‏اند، را امتحان كرده‏اند. ظاهرا مسلمانان بی‏درنگ چنین راه‏حل‏هایی را رد می‏كنند. در بین مسلمانان نیز تلخ‏ترین نوع «تضییق محدوده ایمان» در میان تعداد زیادی از معتقدان به عنوان یكی از تأثیراتی كه همراه با تجددگرایی بر روح مسلمانی وارد شده و عكس‏العمل در مقابل آن، طی قرن گذشته به وقوع پیوسته است. ادبیات سنتی اسلامی سرشار است از گفته‏هایی دالّ بر این‏كه اگر یهودیان و مسیحیان مطابق با اصول دین خود زندگی كنند، نجات می‏یابند. این نكته به طور كامل با تعالیم قرآن مطابقت دارد. به‏علاوه، همیشه این بحث مطرح بوده كه قرآن و شریعت اسلامی به مسلمانان دستور می‏دهد كه از جان، مال ودین «اهل‏كتاب» حمایت كنند. بنابراین، اگر دین آنان تمامی آنان را به سوی جهنم سوق می‏دهد، چرا خداوند مسلمانان را فرمان داده كه از آنان و دینشان حمایت كنند؟ این كار، عملی وحشتناك است كه با عدالت و رحمت خداوند ناسازگار است. در دهه‏های اخیر به جای استمرار و بسط نگرشِ نسل‏های پیشین در حرمت نهادن به دین اهل كتاب و پذیرش این‏كه ادیان یادشده پیروان خود را به طور جدی به سوی نجات سوق می‏دهند، تعداد زیادی از مسلمانان به سبب حملات مبلغان مسیحی و سكولارها علیه آنان، معمولاً همراه با تعصب شروع به تبلیغ این نظر كرده‏اند كه تمامی غیرمسلمانان به معنای اعتقادی كلمه و نه استعاری كافر و به شقاوت ابدی محكوم‏اند. اگرچه قوت یافتن این نگرش، تا حد زیادی، عكس‏العملی در مقابل حملات بی‏شرمانه علیه اسلام است، تردیدی وجود ندارد كه در نتیجه آن، نگرش شمول‏گرایانه اسلام در محافل خاصی كه مسأله نجات در میان آنان مطرح است، به پرده فراموشی سپرده شده است. حال آنكه مسأله نجات مسأله‏ای است كه اسلام سنتی و به‏خصوص صوفیه آن را به این شكل پاسخ داده‏اند كه كسانی كه صادقانه از دین خودشان پیروی كنند، اگر دین آنان یك دین اصیلِ وحیانی باشد، (از جمله مسیحیت) اهل نجات خواهند بود. در گفت‏وگوهای جاری بین اسلام و مسیحیت، مسلما گروه‏های زیادی در دو سوی گفت‏وگوها حضور دارند كه دیدگاهشان دارای درجات متفاوتی از شمول و عمومیت است، اما دیدگاه دوطرف گفت‏وگو هرچه كه باشد، كشاندن مسئله نجات به كانون عرصه‏های گفت‏وگو و بحث جدی در مورد آن حائز اهمیت است. گفت‏وگوی دینی بین گروهی كه خود را ساكنان آینده بهشت می‏دانند با گروه مخالف آنان كه ساكنان جهنم تلقی می‏شوند، نه تنها امری دست‏نیافتنی، بلكه بیهوده و بی‏ثمر است. در هر دو طرف گروه‏هایی وجود دارند كه آشكارا از چنین دیدگاه‏هایی جانب‏داری می‏كنند، لكن معمولاً این گروه‏ها به دنبال انجام گفت‏وگویی نیستند. اما برای كسانی كه به گفت‏وگو مبادرت می‏ورزند، ضروری است كه در این دوره از تاریخشان از واقع شدن در فضایی بسته خودداری كنند. در همین حال، ضروری‏ترین كار عبارت است از تأكید دوباره بر شمول و عمومیت نگرشی كه به وضوح در قرآن برای مسلمانان بیان شده و در سنت اسلامی به طور فطری وجود دارد. این شمول‏گرایی در حقیقت به عمیق‏ترین معنا همان دلیل وجود اسلام (raisondetre) است. دسته سومِ مسائل مربوط به اعتقادات عبارت است از شریعت دینی. در جهان مدرن، قانون كاملاً از الاهیات متمایز است، در حالی كه شریعت اسلام از آنجایی كه ذاتا قانونی الاهی است، نه تنها به آنچه كه در غرب، الاهیات (theology) خوانده می‏شود مربوط است بلكه همان نقش محوری الاهیات مسیحی را در اسلام دارد. بنابراین، شایسته است كه نگرش‏های اسلامی و مسیحی درباره قانون الاهی و سكولار در این بخش از مقاله كه مربوط به موضوعات اعتقادی و الاهیاتی است، مورد بحث قرار گیرد. مسلمانان و مسیحیان در گفت‏وگوهایشان و به ویژه با رسانه‏های جمعی كه عمومی‏تر است، براساس فهم خودشان از قانون الاهی و سكولار، برای نقد طرف مقابل برنامه‏ریزی می‏كنند. مسلما در مسیحیت حتی در این عصر سكولار نظریه قوانین خداوند چنان كه در بحث و تبادل نظر مكرر این نظریه در مورد موضوعات روز مانند بحث سقط جنین می‏توان مشاهده كرد، حائز اهمیت بسیار زیادی است. با این حال در غرب قانون امری دانسته می‏شود كه عمدتا سكولار است و كلیساهای مسیحی در طول تاریخ به راحتی تفاوت بین قوانین خداوند را كه اخلاقی و معنوی است و قوانین سكولار كه زندگی روزمره مردم را اداره می‏كنند، پذیرفته‏اند. در واقع، انتظار بشر امروزی از قوانین این است كه مطابق با اراده مردم و نیز هوس‏های الهه عجیب و غریب «زمانه» تغییر كنند. این الهه در ذهن بسیاری از كسانی كه از روح «زمانه» سخن می‏گویند به طرق مختلفی جایگزین كاركرد روح‏القدس شده است. دیدگاه اسلامی درباره قانون الاهی یا شریعت كاملاً متفاوت است.(۶) این شریعت ریشه در منابع تغییرناپذیر قرآن و سنت دارد، لكن دارای تنه‏ای است كه در خلال اعصار و زمان‏ها مطابق با شرایط زمانی مختلف رشد كرده است. در این دیدگاه، قانون الاهی جامعه را شكل می‏دهد و جامعه نقشی در به وجود آمدن قانون الاهی ندارد. این قانون را نمی‏توان منسوخ‏تر از «موعظه سر كوه» دانست، زیرا شریعت اسلامی متعلق به عربستان درقرن هفتم میلادی است وموعظه فوق‏الذكر دوهزارسال قبل درفلسطین ادا شده است. در مناظرات مسیحیان و مسلمانان با مسیحیان در عدم فهم دیدگاه طرف مقابل سهیم بوده‏اند، لكن بیشترین فشار از سوی مسیحیان اعمال شده است. تعداد كمی از مسیحیان از خود نسبت به مسلمانانی كه خواستار بازگشت به قوانین دینشان می‏باشند، همدلی نشان می‏دهند. این قوانین طی دوران استعمار به زور تغییر كردند. این در حالی است كه مسلمانان در مجموع بیشتر نسبت به مسیحیانی كه می‏خواهند در جامعه‏ای لذت‏گرا مطابق با قوانین اخلاقی سنتی خودشان به حیاتشان ادامه دهند، ابراز همدردی كرده‏اند. عجیب این است كه این مسیحیان كه تعداد زیادی از آنان پروتستان‏های انجیلی(۱۱) و افراد تازه مسیحی هستند، بیش از دیگران با اسلام و مسلمانان كه مانند همین مسیحیان می‏كوشند تا مطابق با قوانین دینیشان زندگی كنند، مخالفت می‏كنند. در این عرصه، یهودیان سنتی كه از قانون الاهیِ ریشه‏دار در كتاب مقدس برخوردارند، تصورشان از قانون الاهی شبیه به مسلمانان است و شاید روزی بتوانند نقش مهم‏تری در ایضاح این موضوع برای خودشان و مسلمانان در غرب ایفا كنند. به هر حال، یكی از موانع اصلی در راه فهم متقابل اسلام و مسیحیت مفهوم قانون الاهی در مقابل مفهوم قانون سكولار است كه نظریه جامعه و مرجعیت سیاسی دینی در مقابل جامعه و مرجعیت سیاسی سكولار را نیز به طور كامل دربرمی‏گیرد. بدون گسترش احترام متقابل دو طرف به یكدیگر در فهم رابطه قانون الاهی با قانون سكولار، احترام حقیقی به دیدگاه‏های یكدیگر و رسیدن به توافق در مورد برخی از موضوعات اساسی غیرممكن خواهد بود.مسلّما این پرسش آشكارا به رابطه بین مرجعیت معنوی و دنیوی مربوط است. هنوز تعداد زیادی از مسیحیان به مسلمانان به دلیل حاكمیت پیامبر اسلام و به این دلیل كه دین اسلام هیچ‏گاه دین را از سیاست جدا نكرده است، خرده می‏گیرند. تعداد زیادی از مسلمانان نیز معتقداند كه مسیح با واگذار كردن كار قیصر به او، دین را به امری اخروی تبدیل كرد و اهمیت دین را در زندگی انسان به حاشیه راند و همین كار سرانجام به سكولاریزه شدن غرب منتهی شد. اما تعداد زیادی از مسلمانان نیز مدعی‏اند كه جدایی مسیحیت از سیاست در غرب امری ظاهری است و ارتباطاتی پنهانی بین این دو وجود دارد كه به مرور زمان آشكار می‏شوند. نمونه‏ای از این ارتباط را می‏توان در نوع واكنش دولت‏های غربیِ به ظاهر سكولار نسبت به فاجعه قتل عام مسلمانان به دست صرب‏های مسیحی در سال ۱۹۹۲ مشاهده كرد.
اسلام و مسیحیت هیچ یك نمی‏توانند دیدگاه خود قوانین در مورد بر دیگری تحمیل كنند، این در حالی است كه غربِ مدرن با مسیحیت متفاوت است و می‏كوشد دیدگاه‏هایش را در مورد رابطه دین و سیاست بر تمامی جهانیان تحمیل كند و، به بیان یك جامعه‏شناس كاتولیك، برای خصوصی كردن و «در یك مكان خاص جای دادن» دین چنان كه در غرب دیده می‏شود به طور همه جانبه تلاش می‏كند. اگر هدف، رسیدن به فهم متقابل است هیچ كدام از مسلمانان و مسیحیان نباید به پیروزی و غلبه بر طرف مقابل تمایل داشته باشند. هر طرف باید بفهمد كه دو چهره مسیح و پیامبر اسلام كه یكی از آن دو از تمامی تعلقات این دنیا اجتناب كرد و دیگری برای تغییر دادن آن خود را در آن مستغرق ساخت، هر دو پدیده‏های الاهی‏ای هستند كه باید تحقق می‏یافتند و از این رو بود كه خداوند آنها را متحقق كرد. فهم این نكته نیز ضروری است كه هر دو نمونه در حقیقت از سوی او آمده‏اند و به دو دیدگاه مختلف در مورد رابطه بین مرجعیت معنوی و دنیوی منتهی می‏شوند. به علاوه هر طرف باید بیاموزد كه فراتر از تمامی فرصت‏های زودگذر به دیدگاه‏های طرف مقابل احترام بگذارد. همچنین هر طرف باید بتواند بین اصول مورد نظر [در دین] و پیشامدهایی كه ضرورتا حاكی از نقص‏های متعلق به حیطه فعالیت سیاسی هستند، تمایز قائل شود. سرانجام در میان موضوعات اعتقادی باید به این واقعیت اشاره كنیم كه با كمال تعجب و در آستانه هزاره سوم میلادی، یكی از موضوعات اعتقادی اسلام و مسیحیت، یعنی بحث معاد، تبدیل به یكی از موضوعات اصلی مورد نزاع بین شاخه‏های معینی از اسلام و مسیحیت شده است. اسلام و مسیحیت هر دو به پایان تاریخ انسانی، كه با دخالت الاهی مشخص می‏شود، اعتقاد دارند. این دخالت الاهی در هر دو دین شامل مسیح و بازگشت او می‏شود. به علاوه، حوادث پایانی‏ای كه منجر به پایان این جهان می‏شود، بین این دو دین و یهودیت یكسان است. بسیاری از گفت‏وگوهای اعتقادیِ دهه‏های اخیر موجب وضوح این شباهت‏ها شده است. ولی این تشابهات هنوز در غرب بین عادی‏ترین مسیحیان شناخته شده نیست. اما آنچه تناقض‏آمیز است این است كه در آستانه هزاره سوم میلادی گروه‏های مسیحی مشخصی كه برخی از پژوهشگران آنان را «صهیونیست‏های مسیحی» می‏نامند، به خصوص در مسائل مربوط به سرنوشت بیت‏المقدس (اورشلیم) موضعی خصمانه و ضداسلامی اتخاذ كرده، به شدت از تسلط یهودیان بر این شهر حمایت می‏كنند. حمایت آنان به این دلیل نیست كه شیفته یهودیت‏اند، زیرا به اعتقاد آنان تمامی یهودیان مسیحی خواهند شد، بلكه برای به انجام رساندن مراحلی است كه از دیدگاه آنان، لازمه آمادگی برای بازگشت مسیح است. در حالی كه برخی از رهبران این گروه‏ها آشكارا در معضل اسرائیل ـ فلسطین موضعی ضد اسلامی اتخاذ می‏كنند، دیگران از این هم جلوتر می‏روند و علنا اسلام را با نیروی ضد مسیح یكی می‏دانند. در این‏جا باید مؤكدا بر دو نكته تأكید كنیم: اول این‏كه دیدگاه‏های خصمانه و دیوانه‏وار این گروه‏ها نسبت به تفاهم اسلام و مسیحیت بسیار مخرب هستند و دوم این كه جای بسی تأسف است كه بعضی از گروه‏های مسیحی از آموزه‏های مربوط به معاد كه باید یكی از پایه‏های اصلی توافق بین دو دین را شكل دهد، برای برانگیختن كینه علیه اسلام در هر سطحی، از سطح معنوی گرفته تا سطح سیاسی، بهره می‏گیرند.
آزادی برای انجام عبادات
در سال‏های اخیر، شمار زیادی از گروه‏های مسیحی در غرب از این مسئله گله كرده‏اند كه مسیحیان در جهان اسلام برای انجام عبادت آزادی ندارند، حال آن‏كه در غرب مسلمانان در عبادت آزاداند. برخی از گروه‏ها گفته‏اند كه در این مسئله به شدت باید مقابله به مثل شود و در غرب نیز باید به همان میزان از آزادی عبادت مسلمانان كاسته شود.(۷) در طی سال‏های اخیر این موضوع به خصوص در بریتانیا و آمریكا و نیز در آلمان تكرار شده است كه به دلیل عدم آگاهی كه گاهی با سوء نیت نیز همراه است، موجب ایجاد یك مانع اساسی در راه فهم متقابل اسلام و مسیحیت گشته است.برای روشن شدن این موضوع، لازم است كه به وضوح، اصول و حقائق مربوطه را بیان كنیم؛ نخست این‏كه در طول تاریخ همیشه مسیحیان در جهان اسلام بیش از مسلمانانی كه در جهان مسیحی می‏زیسته‏اند از حق عبادت برخوردار بوده‏اند. برای نمونه می‏توان به سرنوشت مسیحیان در جهان اسلام، و سرنوشت مسلمانان در اسپانیا، پرتغال، سیسیل(۱۲) و مناطق زیاد دیگری كه در قرون وسطا و در پایان این قرون، یعنی زمانی كه غرب بی‏اغراق یك تمدن مسیحی بود، اشاره كرد. تنها كافی است كه سرنوشت مسلمانان و مسیحیان را در دو شبه‏جزیره آسیای صغیر(۱۳) و ایبریا(۱۴) كه بارها در طی قرن پانزدهم در میان پیروان دو دین دست به دست گشته‏اند، مقایسه كنیم. حتی امروزه با گذشت پنج قرن از ظهور سكولاریزم در غرب، تعداد كلیساهای مسیحی در ایران به تنهایی از تعداد مساجد موجود در سراسر اروپای غربی بیشتر است. مسلمانان به‏رغم استثنائات تأسف‏آور و این واقعیت كه زندگی اقلیت‏های دینی در سراسر جهان اسلام، مانند جوامع دیگر در سطح ایده‏آل نبوده، در مجموع، در خلال دوران‏های متمادی آزادی مسیحیان و یهودیان را برای عبادت طبق قوانین آنان تضمین كرده‏اند. درنتیجه این آزادی، برخی از قدیمی‏ترین شكل‏های مناسك و اعمال این دو دین از جمله آیین عشای ربانیِ ارمنیان مدت‏ها پس از منسوخ‏شدن در جاهای دیگر، از طریق جهان اسلام تا به امروز باقی مانده‏اند.

به علاوه، عموما آزادی مناسك دینی در غرب، به‏رغم وجود برخی استثنائاتِ درخور توجه، از مسیحیت ریشه نگرفته است. بلكه منشأ آن كاهش قدرت مسیحیت توسط سكولاریزم و نظریات سكولار درباره آزادی‏های مدنی است. این نظریه‏ها درنتیجه انقلاب‏های آمریكا و فرانسه شكل گرفتند.(۸) هنگامی كه مقدس‏مآبان در انگلستانِ جدید بر اساس حكومت دینیِ مسیحی حكم می‏راندند، مطمئنا بومیان آمریكا از آزادی برای عبادت برخوردار نبودند. این در حالی است كه بومیان بی‏شماری در آمریكای جنوبی و مركزی توسط پرتقالی‏ها و اسپانیایی‏های كاتولیك به این بهانه كه بی‏تمدن و غیرمسیحی‏اند، كشته شدند؛ چه رسد به این‏كه در انجام عبادات آزاد بوده، از حقوقی نیز برخوردار باشند. این نگرش محدود به قرن‏های شانزدهم و هفدهم نبود. در دوره‏های متأخرتر در اروپا درخواست‏های بسیاری در اروپا در مورد حق مسلمانان برای عبادت آزاد مطرح شد. دولت‏های اروپایی گاهی به دلایل سیاسی از پذیرش این درخواست‏ها حمایت می‏كردند، در حالی كه مراجع كلیسای محلی با آن مخالف بودند. این نكته معروف و مشهور است كه چقدر طول كشید تا سرانجام اجازه ساخته شدن یك مسجد در شهر رم، یعنی جایی كه ده‏ها هزار نفر مسلمان در آن زندگی می‏كنند، صادر شود و چه زد وخوردهایی همین الآن در حومه‏های شهر واشنگتن برای ساختن شعبه‏ای جدید از یك مدرسه اسلامی صورت می‏گیرد كه البته مخالفت با ساختن این شعبه از سوی شهروندان عادی نبوده، كه بیشترِ آنان با این طرح موافقند، بلكه تعداد كمی از كشیشان مسیحی است كه به رغم موافقت و حمایت بسیاری از كشیشان با ساختن این شعبه جدید همچنان با آن مخالفت می‏كنند. هنگامی كه از آزادی عبادت در جهان اسلام و غرب به معنای اسلامی ـ مسیحی و نه تنها به معنای سیاسیِ كلمه سخن می‏گوییم، باید با این موضوع با صداقت و بی‏طرفی روبه‏رو شویم. امروزه در بیشتر نقاط جهان اسلام، مسیحیان به اندازه مسلمانان غرب از آزادی برای عبادت برخورداراند، گذشته از این كه تأثیرات اقلیت‏های مسیحی در دارالاسلام بر مراجع مسلمان به مراتب بیش از تأثیرات مراجع مسلمان بر آنان بوده است. با این حال، جدیت در پایبندی به تعالیم دین، اجرای مناسك، باور داشتن به اصول اعتقادیِ دینی و عوامل مشابه دیگر مربوط به مسلمانان امروز، باید با اروپای سال ۱۴۰۰ میلادی مقایسه شود، نه اروپای امروزی. وضعیت ایرانیان، مصریان و سوری‏های مسلمان در خواندن نماز روزانه و یا رفتن به مسجد مانند وضعیت مردم بسیاری از كشورهای غربی و به خصوص اروپا كه تنها ده درصد آنان به كلیسا می‏روند، نیست. آزادی عبادت برای مسیحیان در جهان اسلام باید در پرتو این واقعیت اساسی و با درك این نكته فهمیده شود كه این آزادی به خاطر تحمیل سكولاریزم در جهان اسلام به وجود نیامده، بلكه از خود اسلام نشأت گرفته است. دقیقا به همین دلیل است كه هنگام بحث در مورد آزادی عبادت، عوامل دینی معینی وارد صحنه می‏شوند كه در اسلام و مسیحیت یكسان نیستند، ولی باید به طور كامل مورد توجه قرار گیرند. مسیحیت در فلسطین به وجود آمد، نه در اروپا، و برخلاف اسلام و یهودیت فاقد «سرزمین مقدس» (عبارتی كه در قرآن به كار رفته، ولی در كتاب مقدس وجود ندارد) است. به همین ترتیب، فضای یك كلیسای مسیحی درمقایسه با فضای یك مسجد یا یك معبد هندو كاركردی كاملاً متفاوت دارد. یك مسلمان یا یك هندو می‏تواند به استثنای زمان آیین عشای ربانی بدون مزاحمت برای مسیحیان وارد كلیسای سنت پیتر(۱۵) شود، حال آن كه امكان ندارد یك مسلمان یا مسیحی بدون ایجاد مزاحمت جدی برای هندوها به یك معبد هندو وارد شود. در مورد عبادت‏گاه‏های اسلامی، مانند كلیسا، ورود به برخی از آنها در غیر از اوقات نماز اشكالی ندارد، حال آنكه باقی آنها كه معمولاً در كنار مقبره قدیسان مسلمان واقع شده‏اند، به روی غیرمسلمانان بسته می‏باشند. لازمه احترام ادیان به یكدیگر این نیست كه در پی همسانی و همانندی آنها باشیم و یا این همگونی را بر ادیان تحمیل كنیم، بلكه بدان معناست كه به این اختلافات و به طور كلی‏تر به طرق مختلفی كه امر قدسی خود را از آن طرق در عوالم مختلف متجلی می‏سازد، احترام بگذاریم. اكنون در داخل جهان اسلام منطقه‏ای وجود دارد كه، بنابه اعتقادات اسلامی، خداوند از طریق پیامبر، آن را حرمی مقدس قلمداد كرده است. این حرم مكه و حومه آن تا مدینه را در بر می‏گیرد و تنها مسلمانان اجازه دارند كه به این منطقه وارد شوند و مسیحیان نباید بر اساس نوعی مقابله به‏مثلِ سخت و خشك شكایت كنند كه چرا مسلمانان با وجود داشتن اجازه برای رفتن به واتیكان به طور یكسان امكان ورود [به اماكن مقدسشان] را برای مسیحیان فراهم نمی‏كنند. این كه امر قدسی در هر دین چگونه خود را متجلی می‏كند، به مشیت الاهی در مورد كسانی كه حجیت آن دین را می‏پذیرند، بستگی دارد.در اسلام، منطقه مقدس مكه و مدینه از این ویژگی بی‏نظیر برخوردار است، چنان كه حرم‏های مشخصی مانند حرم مولای ادریس در فاس(۱۶)، رأس الحسین(ع) در قاهره، مقبره علی(ع) در نجف، مرقد علی بن موسی الرضا(ع) امام هشتم شیعیان در مشهد و غیره نیز همین ویژگی را دارند. اصولاً خارج از چنین مناطقی، در نواحی دیگر جهان اسلام، اهل كتاب، از جمله مسیحیان، باید از آزادی عبادت برخوردار باشند؛ مشروط به این كه این آزادی با اعمال فشار سیاسی و تسلط فرهنگی آمیخته نباشد. وقتی كه ما وضعیت امروز جهان اسلام را در نظر می‏گیریم، متوجه می‏شویم كه در اكثریت قاطع كشورهای اسلامی، از اندونزی و مالزی تا بنگلادش، پاكستان، ایران، عراق، تركیه، آفریقای سیاه و تقریبا تمام كشورهای عربی به جز عربستان (و مناطق مشخصی از سودان)، مسیحیان در سایه حكومت‏اسلامی در انجام عبادات آزاد هستند. حملات گاه و بیگاه به مسیحیان، تقریبا نه به دلایل دینی، بلكه به دلایل سیاسی و اقتصادی است. این عوامل، نتیجه این واقعیت‏اند كه مسیحیانِ محلی، در دو قرن گذشته و امروز، اغلب در مقابل مردم مسلمان از قدرت‏های حاكم‏غربی حمایت كرده‏اند. آنان اگرچه دراقلیت قراردارند، ازقدرت‏سیاسی واقتصادی بیشتری نسبت به آنچه تعدادشان اجازه آن را می‏دهد، برخورداراند. همچنین در مورد كسانی كه اخیرا به دست مبلغان غربی به مسیحیت گرویده‏اند، باید یك‏عنصر فرهنگی‏را نیز لحاظ كرد.برخلاف مسیحیان سنتی، مانند ارتدكس‏های سوریه، لبنان و اردن كه كاملاً خودشان را با فرهنگ عربی جوامعی كه در آن زندگی می‏كنند، همسان می‏دانند، بسیاری از نومسیحیان تقریبا به لحاظ فرهنگی خود را غربی می‏دانند. آنان از این طریق تنفری طبیعی را پدید می‏آورند كه تا حدی به تنفر مسیحیان در روستاهای كوچك انگلیسی از هندی‏ها و پاكستانی‏هایی كه از نظر آنان از الگوهای زندگی نامأنوس و عجیبی تبعیت می‏كنند، شباهت دارد. اگر چه حتی در این مقایسه تفاوتی اساسی در میزان توانمندی دو طرف وجود دارد، قدرت هند و پاكستان در غرب به سختی با قدرت آمریكا و اروپا در شبه قاره هند قابل مقایسه است. اما به‏رغم این برخوردهای نادر، همچنان اكثریت مسیحیان در جهان اسلام از آزادی عبادت برخورداراند و تلاش‏های اخیر در آمریكا برای تصویب قانونی در حمایت از اقلیت‏ها (در حقیقت مسیحیان) باید به همان اندازه كه برای حمایت از اقلیت‏های مسیحی در چین و جاهای دیگر انجام می‏شود، اقلیت‏های مسلمان را نیز در برخی از سرزمین‏ها مانند همین كشور مدنظر قرار دهد. علاوه بر كشورهای اسلامی‏ای كه در آنها مسیحیان تقریبا از آزادی كامل برای انجام عبادات برخورداراند، در طی دهه‏های اخیر در برخی از كشورهای دیگر درنتیجه آنچه قبلاً ذكر شد و نیز به دلیل [وجود [برخی از نیروهای محلی خاص، این آزادی تا حدودی كاهش یافته است. نمونه‏ای‏اند از این مسئله را می‏توان در كشور مصر مشاهده كرد. در این كشور قرن‏ها اقلیت ۱۰ درصدیِ قبطیان(۱۷) در كنار اكثریت ۹۰ درصدی مسلمانان با آرامش قابل‏توجهی زندگی كرده‏اند، ولی در سال‏های اخیر حملاتی علیه كلیساها و روستاهای قبطی صورت پذیرفته است. اما باید توجه داشت كه بالاترین مراجع اسلامی این كشور نیز این حملات را محكوم كرده‏اند. این وضعیتی اسفناك است و باید هر چه زودتر اصلاح شود، لكن این نكته را نیز باید درك كنیم كه موضوعات سیاسی و اقتصادی پیچیده‏ای هم هستند كه به این مسأله مربوط می‏شوند و به هر حال این پدیده نباید به خاستگاهی برای مجادله بین اسلام و مسیحیت در گفت‏وگوهای دوطرفه این دو كه در راستای تفاهم بیشتر صورت می‏گیرد، مبدل شود؛ هم‏چنان كه آسیب رساندن و سوزاندن مساجد مختلف در آمریكا در دهه گذشته نیز نباید موجب چنین جدالی گردد. گروه دیگری از كشورها نیز هستند كه نبودن آزادی انجام عبادات در آنها را گروه‏های مسیحی غرب به عنوان موضوع دعوا مطرح كرده‏اند. اصلی‏ترین این كشورها عربستان سعودی و سودان هستند. از آنچه قبلاً گفته شد، این نكته به وضوح فهمیده می‏شود كه وضعیت این دو كشور كاملاً متفاوت است. مطمئنا در سودان مسیحیان زیادی وجود دارند كه تماس نزدیكی با گروه‏های تبلیغی غربی دارند و از این گروه‏ها حمایت‏های نظامی و سیاسی دریافت می‏كنند، حال آن‏كه اگر چه بین این دو دین برای جلب پیروان ادیان آفریقایی‏ای كه هنوز در سودان وجود دارند، رقابت وجود دارد، لكن در این كشور جنگی در حال وقوع است كه فراتر از نزاع بین اسلام و مسیحیت است. همچنین مسئله اعطای كمك مادی به گروه‏های تبلیغی كه دارای شاخه‏های سیاسی می‏باشند، نیز مطرح است. تمامی این عناصر به طور طبیعی مسئله آزادی عبادت را در برخی مناطق كه به سبب نبردها و رنج‏های دردناك آسیب دیده‏اند، تحت‏الشعاع قرار داده است. ادامه دادن به طرح وضعیت سودان (یا حتی عربستان سعودی) در غرب به عنوان دلیلی بر نبودِ آزادی عبادت در سراسر جهان اسلام حداقل نوعی تزویر و ریاكاری است و به سختی به ایجاد روابط بهتری میان دو دین كمك می‏كند. آدمی از خود می‏پرسد كه اگر یكی از رهبران عمده مسلمانان با مسلمانان یك كشور غربی بدون اجازه مراجع سیاسی آن كشور دیدار كند، غرب چه واكنشی از خود نشان خواهد داد؟ كشمكش‏های استعماری‏ای كه هنوز باقی‏اند دقیقا باید آن‏گونه كه هستند شناخته شوند و حداقل كسانی كه به طور جدی خواستار تجدید روابط بین دو دین هستند، نباید از آنها بهره‏برداری دینی كنند. در مورد عربستان سعودی، همان‏طور كه قبلاً گفته شد، منطقه استراتژیك این كشور [مكه و مدینه] دارای وضعیت خاصی است كه به ساختار دین اسلام مربوط است و [وضعیت فوق] طبق این ساختار، نمی‏تواند توسط مسلمانان اعم از سعودی یا غیرسعودی تغییر كند. این واقعیت كه فرهنگ سعودی به تمام قلمرو تحت اختیار خود این‏گونه [مانند مكه و مدینه] می‏نگرد موضوع دیگری است كه در سنت‏های تاریخی نیرومندِ [این فرهنگ] ریشه دارد و مردم این كشور باید این سنت‏ها را ارزیابی و روی آنها كار كنند. این استدلال كه چون هیچ كلیسایی در عربستان سعودی وجود ندارد، پس نباید به سعودی‏ها اجازه ساختن مسجد در غرب داده شود، كاملاً نادرست و مانند این است كه مسلمانان بگویند از آنجایی كه واتیكان اجازه [ساختن[ مساجد را در شهر واتیكان نمی‏دهد، پس نباید هیچ كلیسای كاتولیكی در جهان اسلام وجود داشته باشد.
آزادی عبادت مسئله تغییر دین و ارتداد را نیز در برمی‏گیرد. مبلغان مسیحی اغلب از مسلمانان به دلیل زدن برچسب ارتداد ـ كه مطابق شریعت اسلامی، مجازات آن مرگ است ـ به مسلمانانی كه از اسلام به مسیحیت گرویده‏اند، انتقاد می‏كنند؛ اولاً باید بگوییم كه اگر این مسئله به طور جدی در طول تاریخ و به‏خصوص در دوران جدید ترویج می‏شد، هیچ یك از مسیحیان سیاه آفریقایی، بنگلادشی و پاكستانی كه در اصل مسلمان بوده‏اند و اكنون تحت عنوان مسیحی در جهان اسلام زندگی می‏كنند، وجود خارجی نداشتند. ثانیا حكم شریعت اسلامی درباره ارتداد در شرایط حضور دولت اسلامی معتبر بوده كه در این شرایط عدول از اسلام، نه نشانه یك عمل دینی، بلكه [نوعی [خیانت به حكومت محسوب می‏شد. وضع و حال این زمانه، تجدید نظر درباره این موضوع را در پرتو اصول تغییرناپذیر شریعت ضروری می‏سازد. این اصول تغییرناپذیر اكنون باید برای اوضاعی به كار گرفته شوند كه به مسئله خیانت به كشور كه در بسیاری از كشورهای غربی نیز تا امروز مجازات آن مرگ است، مربوط‏اند. در واقع، جنبشی در میان مراجع سنتیِ فقه اسلامی برای ملاحظه دوباره و تجدید نظر در مورد جایگاه و منزلت تغییر دین مسلمانان در اوضاع امروزی در جریان است. این مشكل هنوز به راه حل نهایی خود دست نیافته است، لكن فرایند پرداختن به آن در مصر، ایران و كشورهای دیگر آغاز شده است. البته وضعیت این مسئله هنوز از آنجایی كه بعد سیاسی آن به هیچ وجه از بین نرفته، بسیار بغرنج است. این بعد را در توجه شدید محافل غربی به حقوق انسانیِ مسیحیانِ پاكستانی، حتی در صورت افترا به پیامبر اسلام توسط آنان، می‏توان مشاهده كرد. این كار تحت عنوان دفاع از آزادی بیان انجام می‏شود، حال آن‏كه همین محافل نسبت به حق آزادی بیان برای شهروندان مسلمان این كشورها تا زمانی كه دولت‏های آنها طرفدار غرب باشند كم‏توجهی می‏كنند. به هر حال، مسلمانان و مسیحیان همگی باید در تمام مذاكرات مربوط به آزادی عبادت، نكاتی كه در اینجا به طور خلاصه مورد بحث قرار گرفت، و حقایق مربوط به این موضوع را از جمله تعداد زیاد كلیساهای مسیحیِ موجود در جهان اسلام را به خاطر داشته باشند. همچنین باید به این نكته نیز توجه داشت كه مسلمانان غرب با توجه به تعداد زیادشان از قدرت سیاسی و اقتصادی بسیار اندكی برخوردارند، حال آن‏كه در جهان اسلام و نیز در بسیاری از كشورهای آفریقایی، یعنی درجایی كه هنوز دولت‏ها از حمایت قدرت‏های غربی برخورداراند، دقیقا عكس این مطلب صادق است. به‏علاوه، همان‏طور كه به زودی خواهیم دید، فعالیت‏های تبلیغی اغلب، با سلطه‏طلبی سیاسیِ نیروهای بیگانه توأم است، به طوری كه عكس‏العمل‏های مسلمانان علیه چنین پدیده‏ای را نباید با تحدید آزادی انجام عبادات خلط كرد.
فعالیت‏های تبلیغی
روشن است كه یكی از دائمی‏ترین موضوعات گفت‏وگوی اسلام و مسیحیت فعالیت‏های تبلیغی است. هم مسلمانان و هم مسیحیان خود را دارای رسالت جهانی می‏دانند و لذا در نقاط بسیاری از جهان رقیب یكدیگر محسوب می‏شوند. اما در این برهه تاریخی بین دو طرف از لحاظ قدرت و ثروت چنان اختلافی وجود دارد كه تنها می‏تواند به مشاجره جدی و حتی در برخی مناطق به درگیری منجر شود. قرن‏ها رقابت هلال و صلیب به‏خصوص در جهان مدیترانه‏ای(۱۸) وجود داشته است. هر طرف علاوه بر پیام دینی‏اش قدرت نظامی و فرهنگ متمایز خاص خود را دارا بود، اما حتی در مناطق جنگی تجارت ادامه یافت و [دو طرف] با یكدیگر تبادل نظر می‏كردند. مسیحیان در حالی كه كتاب مقدس به همراه داشتند، به جهان اسلام آمدند و با قطع نظر از جنگ‏های صلیبی بسیاری از آنها خواستار آن بودند كه به محبت و تنگدستیِ مسیح جامه عمل بپوشانند. سپس در دوران استعمار، قدرت‏هایی در غرب پا به عرصه نهادند كه از سویی از مبلغان و كتاب مقدس حمایت می‏كردند و از سوی دیگر شمشیر به دست داشتند. اگر به یاد داشته باشیم، مبلغان مسیحی در طول دوران استعمار تقریبا همیشه توسط قدرت نظامی غرب حمایت می‏شدند و حتی دولت‏هایی مانند فرانسه كه در داخل مرزهای خودش به آزار و اذیت كاتولیك‏ها می‏پرداخت، از این قاعده مستثنا نبودند. بلافاصله پس از این مرحله، جنگ‏های صلیبیِ پزشكی و آموزشی رخ داد كه درنتیجه آن، وحدت و انسجام تمدن اسلامی منهدم شد. برخی از مكاتب تبلیغیِ مسیحی حتی زمانی كه سكولاریزه شدند، همچنان به عنوان مراكز اصلیِ فعالیت تبلیغی به كار خود ادامه دادند، اگرچه این فعالیت هم‏اكنون دیگر فعالیتی به نفع انسان‏گرویِ سكولار بود. در واقع بسیاری از مبلغان از نابودیِ ایمان شاگردان مسلمانشان خوشنود بودند، حتی اگر این امر به مسیحی‏شدن آنان نمی‏انجامید. تصادفی نیست كه برخی از خطرناك‏ترین ملی‏گرایان مخالف با غرب در جهان اسلام، ملی‏گرایی سكولار را از این مكاتب تبلیغی آموخته‏اند. در طی دهه‏های اخیر، فعالیت تبلیغی مسیحی افزایش یافته است؛ اما هم‏اكنون اغلب با منفعت‏طلبی و مصرف‏زدگیِ جاریِ غرب توأم است و تا حد امكان از تنگ‏دستی و فقری كه توسط مسیح یا قدیس فرانسیس آسیزی(۱۹) تبلیغ می‏شد، فاصله گرفته است. به دلیل تركیب فریبنده اشیای مادیِ فریبنده با شكل تضعیف‏شده مسیحیت، افراد زیادی نسبت به اسلام عشق می‏ورزند. با وجود تمام تزریقات مالی، كتابخانه‏ها، مزایای استخدامی و ثروت در یك طرف (مسیحیان) و نبودِ این امكانات در طرف دیگرِ میدان مسابقه كه در قرن‏های پیش صاف بود، به گونه‏ای كه به نفع مسلمانان است تخریب شده و عصبانیت و عكس‏العمل مسیحیان متمول‏تر را برانگیخته است، به خصوص در مواقع بحران اقتصادی كه نمونه آن را در وقایع اخیر اندونزی می‏توان مشاهده كرد. به اذعان هردو طرف، بحثِ كاملاً صادقانه درباره مسئله فعالیت تبلیغی دارای بیشترین اهمیت است. هر كدام از دو طرف ضرورتا باید آزادی شهادت و گواهی نسبت به ایمانِ خود را در جایی كه دیگری بر آن مسلط است، جایز بداند. اما باید به مسائل دیگری نیز بپردازیم. این مسائل از ارتباط تنگاتنگ پیشین بین فعالیت تبلیغی و استعمار كه برخی آن را امپریالیزم فرهنگی خوانده‏اند، ناشی می‏شود. امروزه مسیحیت از موقعیت برتری كه زمانی در غرب داشت، محروم شده است و چه بسا نیازمندِ آن باشد كه مبلغانی را برای احیای مسیحیت به غرب بفرستد، لكن هنوز اگر مبلغان مسلمان در كشورهای غربی فرودگاه‏های اختصاصی داشته باشند و یا اگر مسیحیان مشاهده كنند كه فرزندان اغلب نخبگان اجتماعی، سیاسی و فكریشان به مدارسی می‏روند كه به لحاظ مالی نه از طریق مسلمانان محلی بلكه از سوی دولت‏های مسلمان خارجی حمایت می‏شود، به شدت اعتراض خواهند كرد. در این موضوع حساس، فرهنگ جدید غربی نیز به طور نگران‏كننده‏ای حضور دارد. این فرهنگ اگرچه در اكثر ویژگی‏های اساسی خود سكولار است و عمدتا با دین ضدیت دارد، لكن در طی قرن‏های اخیر توسط مسیحیت غربی به‏طوری از آن حمایت شده و در بین مسلمانان تبلیغ شده كه گویا [پدیده‏ای] مسیحی و بخشی از پیام مسیح است.(۹) هنگامی كه نوبتِ آن می‏رسدكه آفرینش حضورواقعی مسیحی درمیان مسلمانان در دوره جدید را در نظر بگیریم چهره‏هایی مانند پیِر دی فوكو(۲۰) و لویی ماسینیون(۲۱) به راستی چهره‏هایی استثنایی بوده‏اند. حقیقتا موانع اصلیِ موجود بر سر راه تفاهم بین مسلمانان و مسیحیان از میان برداشته نخوا متفكران جدیِ مسلمان از این مطلب درشگفت‏اند كه الاهیات مسیحی غربی چگونه به خود اجازه می‏دهد كه به طور جدی تحت تأثیر تمایلات فلسفی زودگذر و علم‏گرایی‏ای كه اكنون ادعای خود را به عنوان یك دین رقیب در دنیای مدرن تحكیم كرده، قرار گیرد؟ مسلمانان با مقایسه مسیحیت و اسلام در توضیح این مطب كه چرا تنها در طی چند دهه پایه‏های الاهیات مسیحی تا این اندازه دچار تحولات اساسی شده‏اند، متحیر می‏شوند. این تحولات اگرچه در تمامی محافل مسیحی اتفاق نمی‏افتد، حداقل در لایه‏های لیبرال مسیحیت كه معمولاً پرچمداران انجام گفت‏وگو با اسلام هستند رخ می‏نماید.(۱۱) مسیحیانِ متجدد و طرفدار وحدت ادیان كه معمولاً لیبرال هستند، اغلب با هم‏كیشان خود در تقابل بوده‏اند، لكن در میان مسلمانان وحدت‏گرایی مشابهی كه با تجددگرایی یكسان گرفته شود وجود ندارد. اگر از تعداد كمی از دانشمندان مسلمان تجددزده صرف‏نظر كنیم، اكثر مسلمانانی كه به گفت‏وگو با مسیحیت علاقه‏مند هستند، بر آنچه می‏توان آن را وحدت‏گرایی قرآنی نامید و سنّت طولانیِ صوفیه و شریعت اسلامی تكیه كرده‏اند. اگر این افراد با مخالفت هم‏كیشان خود مواجه می‏شوند، این مخالفت از سوی مسلمانانی ابراز شده كه تحت تأثیر اصلاح‏طلبیِ جاری و شناخته شده در غرب به اهمیت پیام جهانی قرآن توجه ندارند. بنابراین، بحث و گفت‏وگو در دو جهان معاصر اسلام و مسیحیت تحت شرایط كاملاً متفاوتی در جریان است. یك مسیحی كه خواستار فهم دیدگاه اسلام در مورد ماهیت خداوند، نبوت، معاد، مناسك و... است، ممكن است بخواهد به مكاتب تفسیری مختلفی مانند اهل سنت، شیعه، صوفیه، اشاعره و مانند آنها رجوع كند، اما او می‏تواند مطمئن باشد كه اگر هر كدام از این شاخه‏های درخت بارور تفكر اسلامی را انتخاب كند، مجبور نخواهد بود با مشكل تغییر فهمش از این اصول دین، از قرنی به قرن دیگر دست و پنجه نرم كند، حال آن كه یك مسلمان باید با تغییرات عظیمی كه از قدیس توماس(۲۲) تا متكلمان كاتولیك جدید یا از جاناتان ادواردز(۲۳) تا مبلغان جدید پروتستان رخ داده است، مواجه شود. در مسیحیت، براساس روش سنتی الاهیات پروتستان و كاتولیك و نیز برخی دیدگاه‏های جدید در مورد الوهیت، در الاهیات تكاملی تیاردوشاردن(۲۴) یا الاهیات پویشی جان‏كاب(۲۵) كه‏توسط آلفردنورث وایتهد(۲۶) به‏اومنتقل‏شده، بدعت‏هایی درفهم خداوند وجود دارد، لكن دراسلام چیزی كه با این‏بدعت‏ها قابل‏مقایسه باشد نمی‏توان یافت.(۱۲) مسلما هر دینی تاریخی دارد كه این تاریخ ذاتا محرك آن است و مختص به آن می‏باشد. اما در انجام گفت‏وگوی دینی بین دو دین باید به روشنی این نكته را فهم كرد كه چگونه «اصول تحول» كه از حوزه سكولار نشأت گرفته‏اند، بر یك طرف یا هر دو طرف گفت‏وگو تأثیر گذاشته‏اند یا همچنان اثر می‏گذارند. اگر پس از بحث‏های طولانی، مسلمانان و مسیحیان به فهم مشتركی درباره ماهیت وحی برسند، این فهم مشترك در صورتی كه دیدگاه‏های یكی از دو طرف مدتی بعد به طور جدی تغییر كند، فایده چندانی نخواهد داشت. برای یك مسلمان (الله) همچنان بر عرش خود مستولی است و بر جهان حكم می‏راند و این فرد مسلمان به سختی می‏تواند درك كند كه چرا اكنون مسیحیان بعد از دو هزار سال نیازمند بحث در مورد جنسیت، ثبات و كمال خداوند هستند و چرا دیدگاه‏های اساسی مسیحی هر چند سال یك بار تغییر می‏كنند. درطی قرن‏های متوالی، مسیحیت غربی خود را با تمدن غربی و نگرش دنیاگرایانه آن پیوند زده است. این نگرش براساس انسان‏گرایی سكولار، عقل‏گرایی، تجربه‏گرایی، ملی‏گرایی، تكامل‏گرایی، علم‏گرایی و شكاكیت، پی‏ریزی شده است. این مسیحیت غالبا از پیوند با ادیان دیگر كه هنوز در جهانی مقدس تنفس می‏كنند، اجتناب كرده و اغلب ترجیح داده است كه سكولاریست‏های غربی ضد دین با افراد مذهبی غیرمسیحی پیوند یابند. مسلما مسیحیت غربی خود مسئول انتخاب این وضعیت و یا حداقل بخش اعظم آن می‏باشد و نمی‏توان آن را اسلام یا هیچ دین دیگری مربوط دانست. اما اگر فراتر از شعارها و ژست‏های دیپلماتیك، گفت‏وگویی عمیق بخواهد صورت بگیرد نتایج این مشكل باید به طور جدی مورد ملاحظه قرار گیرد. فهم این مطلب كه چگونه پادشاهیِ انسان در غرب جایگزین پادشاهیِ خدا شد(۱۳) موضوعی است كه برای تمامی گفت‏وگوهای دینیِ آینده بین اسلام و غرب اهمیت بسیاری دارد. مسلمانان عموما از معنای عمیق‏تر تجددگرایی و قوه محركه‏ای كه تمدن قرون وسطاییِ مسیحی را كه مانند اسلام بر ایمان مبتنی بود به جهانی مدرن و بعد پُست مدرن تبدیل كرد، بی‏خبراند. بسیاری از متفكران اسلامی كه بیشتر سنتی هستند در گفت‏وگوهایشان با الاهیدانان مسیحی به گونه‏ای می‏اندیشند و عمل می‏كنند كه گویی با قدیس بوناونتورا،(۲۷) قدیس توماس و نیكولای كوزایی(۲۸) مواجه هستند و این متفكران اسلامی علی‏رغم این‏كه دنیای غرب دو قرن بر جهان تسلط داشته است، هنوز از فهمی عمیق نسبت به تجددگرایی محروم‏اند. برای از بین بردن این مانع در گفت‏وگوها درك كامل آن «شریك سوم كه به ظاهر ساكت است»، ضروری می‏باشد و باید توجه داشت كه این شریك سوم اگرچه صدای آن به ظاهر به گوش نمی‏رسد، اصلاً ساكت نیست و در واقع از تأثیر فراگیری برخوردار است. آنچه لازم و ضروری است این است كه هر دو طرف گفت‏وگو كاملاً حضور تجددگرایی را در گفت‏وگوهای اخیر دینی درك كنند. آنان باید متوجه این مطلب نیز باشند كه چگونه تجددگرایی در سطوح مختلف از سطوح كلامیِ محض گرفته تا سطوح سیاسی و اجتماعی و علمی و تكنولوژیك، این گفت‏وگوها را تحت تأثیر خود قرار می‏دهد. آنچه مهم است، نه‏تنها فراهم آوردن امكان تفاهم بهتر میان دو دین، بلكه علاوه بر آن قادر ساختن هر طرف بر فهم چگونگی و چراییِ تأثیر یا عدم تأثیر فشارهای تجددگرایی بر طرف دیگر است. مسلما آینده تاریخ دینیِ جهان بسته به این است كه ادیان در پرتو تعالیم و اصول تغییرناپذیر و مقدس خودشان نسبت به تجددگرایی در جهان چه نگرشی دارند. نمی‏توان مطمئن بود كه این نگرش در میان مسیحیت و ادیان غیرمسیحی یكسان خواهد بود و حداقل تاكنون به طور حتم در مورد مسیحیت غربی در مقایسه با ادیان دیگرِ غیرمسیحی و حتی مسیحیت ارتدكس و یهودیت كه در تجلی غربی خود یك استثناء می‏باشد، یكسان نبوده است. اما مسلم است كه كوشش عقلانی و جدی برای تبیین تأثیر نظرات تجددگرا و پساتجددگرا بر گفت‏وگوهای دینی ضروری است. این نظرات درباره ماهیت خداوند و انسان، عقل و شناخت، معنای زندگی، ساختار و منشأ جهان و تعداد زیادی از موضوعات اساسی دیگر ابراز شده‏اند.این موضوعات در كانون توجه تمامی ادیان نیز قرار دارند و بنابراین امكان ندارد كه بر گفت‏وگوی مسلمانان و مسیحیان بی‏تأثیر باشند. در این تلاش باید به تفاوت اساسی روش‏ها توجه داشت. در این شیوه، نظرات فوق كه در نتیجه روشنگریِ اروپا به وجود آمدند و ادعا كردند كه دارای كاربردی جهانی هستند، از یك سو مسیحیت و از یك سو اسلام را تحت تأثیر قرار داده‏اند. اگر بخواهیم استعاره یك ازدواج شاد را به معنای مسیحی آن، به عنوان هدف گفت‏وگوی دینیِ جدی بین اسلام و مسیحیت به كار ببریم در اینجا حتی بیش از زندگی عادی انسان یك «زندگی عشقی سه‏نفره» غیرممكن و به لحاظ دینی غیرقابل قبول است. حضور چنین چیزی در ازدواج پذیرفته شده از سوی مسلمانان نیز قابل قبول نیست، زیرا این عنصر سوم از آنجا كه ماهیتی سكولار دارد، متعلق به جهان دینی نیست و نمی‏تواند در یك ازدواج دینی شركت داشته باشد، بلكه شریك سوم باید آنچنان كه هست شناخته شود و نباید به او اجازه داد كه روابط اسلام و مسیحیت را دیكته كند، چرا كه با حضور این «شریك ساكت» روابط این‏دو همیشه درسطح اعتقادی لرزان وبی‏ثبات باقی خواهد ماند، هرچند كه همواره‏توافق‏های‏سودمندی‏می‏توانددرسطح سیاسی واجتماعی وعملی‏صورت گیرد.
نتیجه‏گیری
نباید موانع مذكور را مشكلاتی ناگشودنی دانست. ما در این‏جا برای این‏كه واقعیت اوضاع فعلی را فراتر از جزئیات سیاسی و رفتار دیپلماتیك نشان دهیم، از این موانع بحث می‏كنیم و هدف ما ایجاد یأس و ناامیدی نیست. قبل از حل كردن مشكلات بایدآنها را با صداقت كامل تبیین كنیم. در واقع، به گمان ما اگر نیت پاك، حقیقت‏طلبی و سعه صدر را به جای هوا و هوس و تعصب و قدرت‏طلبی، پیشه خود سازیم، اكثر این موانع را می‏توانیم از پیش رو برداریم. آنچه مهم است این است كه قبل از هر چیز دیگری، مابعدالطبیعه جهانی و خرد جاودانه را درك كرده و بپذیریم. در پرتو این مابعدالطبیعه و خرد است كه حداقل برای افراد معدودی كه شمول‏گرا هستند، این امكان به وجود می‏آید كه بر شمول حقیقت تأكید كنند و در عین حال، هر كدام از تجلیات حقیقت را به عنوان یك تجلیِ منحصربه‏فرد به رسمیت بشناسند و بپذیرند كه هر یك از این تجلیات از آنجا كه ثمره اراده الاهی است و برخی از جنبه‏های خرد او را منعكس می‏كند، باید عمیقا محترم داشته شود. همچنین ضروری است كه آیات ذیل را از منابع اسلامی و مسیحی همواره به یاد داشته باشیم: «وما الحیوة الدنیا الا لعب و لهو و للدار الآخرة خیرللذین یتقون». (انعام: ۳۲) و نیز «ابتدا ملكوت خدا و عدالت او را بطلبید كه این همه به‏شما مزید خواهد شد.» (انجیل متی ۶/۳۳) بنابر این مقدم داشتن مصلحت دنیوی بر آرمان اساسی دین كه در مسیحیت عبارت است از زندگی كردن مطابقِ با مشیت الاهی و مرگِ همراه با عنایت و لطف الاهی (به معنای اعتقادی كلمه) گناه و خطا محسوب می‏شود. همچنین برای مسیحیت كه تجددگرایی برای اولین بار در قلمرو آن متولد شد و پرورش یافت و نیز برای مسلمانان تجددزده، فهم این نكته كه به هیچ وجه نمی‏توان بین اسلام و مسیحیت از یك سو و انسان‏گرایی سكولار و لاادری‏گرا از سوی دیگر صلح ایجاد كرد، لازم و ضروری است. آتش و آب را نمی‏توان با یكدیگر آشتی داد. همزمان با فراگیر و كوبنده‏تر شدن چالش‏های دنیای جدید، و با تهدید جدی‏تر مفهوم دینیِ زندگی توسط بحران‏های بی‏سابقه، از تخریب محیط طبیعی گرفته تا بی‏حرمتیِ كامل نسبت به حیات از طریق نفوذ تكنولوژی به ساختارهای شبكه‏های آن، مسیحیان و مسلمانان درخواهند یافت كه آنها خیلی بیش از امور اختلافی‏شان دارای مشتركات هستند. تقابل میان دو دین هنوز در كشورهایی مانند اندونزی، سودان، آلبانی و نیجریه ادامه دارد، لكن می‏توان این رقابت‏ها و تقابل‏ها را از طریق درك خطری بزرگ‏تر، یعنی جهانی‏شدنِ نوعی مصرف‏گراییِ آزمندانه از میان برداشت. این مصرف‏گرایی هر چه بیشتر در حال بلعیدن نفوس مردان و زنان و تخریب چارچوب حیاتی است كه وجود انسانی در روی زمین به آن بستگی دارد. ما امیدواریم موانع و مشكلاتی كه در اینجا ذكر شد با روی آوردن به تعالیم اخلاقی، عقلانی و معنویِ هر دو سنتِ اسلامی و مسیحی و از طریق چشم‏دوختن به آسمان نیلگون، این رمز درخشان عرش الاهی كه هر دو دین از آن نازل شده‏اند تا پیروانشان را به سوی جایگاه بهشتی‏شان هدایت كنند، از پیش رو برداشته شوند:
در عشق خانقاه و خرابات(۱۴) فرق نیست هرجا كه هست پرتو روی حبیب هست
(حافظ)پی‏نوشت‏ها
۱. به یك معنا تمام موضوعاتی كه در این مقاله بررسی قرار شده‏اند، اعتقادی هستند، اما در این متن مراد ما از موضوعات اعتقادی موضوعاتی است كه به معنای دقیق‏تر كلمه مربوط به علم اعتقادات [یا الاهیات، [theology است.
۲. در مورد مناظره ما با جان هیك درباره موضوعات اعتقادیِ اصلی در گفت‏وگوی اسلام و مسیحیت، نگاه كنید به:
A. Aslan "Religions and the concept of the Ultimate - An interview with John Hick and Seyyed Hossein Nasr." Islamic Quarterly, ۴۰ (۱۹۹۶): ۲۶۶-۸۳.
ما عبارت باطنی (esotric) را برای دلالت بر بعد درونی و حقیقت ذاتی اشیاء به كار می‏بریم، نه اعتقاد به نیروهای غیبی یا جادویی (occultism)كه در مطالعات آكادمیك ادیان معمولاً با این معنا خلط می‏شود.
۳. نگاه كنید به
F. Schuon "Christianity / Islam - Essays on Esoteric Ecumenism". trans. G.Polit (Bloomington, In: World Wisdom Books, ۱۹۸۵).
۴. همان، ص ۱۶۷
۵. به این كتابِ ما رجوع كنید:
Knowledge and the sacred (Albang, NY: The State University of New York press, ۱۹۹۱), chapter nine, ۲۸۰-۳۰۸.
۶. این تفاوت‏ها را در كتاب زیر شرح داده‏ایم:
Ideals and Realities of Islam (London: Harper/Collins, ۱۹۹۴), chapter IV,۹۳-۱۲۰
۷. شاهدی بر این مدعا را می‏توان در بحث‏های سال ۱۹۹۶ در دانشگاه آكسفورد انگلستان مشاهده كرد. این بحث‏ها درباره ساختن یك عمارت جدید برای مركز مطالعات اسلامی صورت پذیرفت. برخی در یك روزنامه محلی اظهار داشتند كه آكسفورد نباید اجازه ساخته شدن مناره‏ای [اسلامی [را در میان مناره‏های خرطومیِ كلیساهای آكسفورد را بدهد، (حال آن كه یك عمارت، یك مسجد نیست و مناره ندارد.) چرا كه در جهان اسلام اجازه ساخته شدن هیچ كلیسایی داده نمی‏شود. كمی بعد یك فرد انگلیسی به خوانندگان روزنامه مورد نظر یادآوری كرد كه در شهرهایی مانند قاهره و بیروت مناره‏های مساجد و مناره‏های خرطومی كلیساها كه توسط آسمان پوشانیده شده‏اند، به راستی به یكدیگر شبیه هستند.
۸. با این اظهارنظر در صدد دفاع از سكولاریزم و كاهش یافتن قدرت مسیحیت غربی توسط آن نیستیم، بلكه تنها یك واقعیت تاریخی را بیان می‏كنیم.
۹. اكنون در برخی از محافل مسیحی كاتولیك و پروتستان، نشانه‏هایی از تغییر در این نگرش را می‏توان یافت. این محافل می‏كوشند مسیحیت را مستقل از شاخ و برگ‏های خاص تمدن غرب به جهان شرق ارائه دهند.
۱۰. مراد ما از تجدّدگرایی تنها آنچه «معاصر» است، نیست، بلكه جهان‏بینی خاصی است كه انسان را به جای خدا در قلب و مركز ثقل همه چیز می‏نشاند. این جهان‏بینی در طی رنسانس اروپایی در غرب به وجود آمد و از قرن هجدهم پیشرفت خود به دیگر بخش‏های كره زمین را آغاز كرد.
برای اطلاعات بیشتر نگاه كنید به:
R. Guenon. The Crisis of the Modern World. trans O.Osborne (Gehnt, NY: Sophia Perennis et Universalis, ۱۹۶)
همچنین:
W.N.Perry, Challenges to a Secular Society (Oakton, VA: The Foundation for Traditional Studies, ۱۹۹۶).
۱۱. این نكته مهم است كه میان اسلام و آن بخش از مسیحیت كه به لحاظ اعتقادی محافظه‏كارترند، مانند آیین كاتولیك و پروتستانتیزم سنتی و نیز مكتب ارتدوكس گفت‏وگوهای بسیار اندكی رخ داده است. لكن در سال‏های اخیر، گفت‏وگوهای بسیار مهمی بین ارتدكس روسی و یونانی و اسلام صورت پذیرفته است و همچنان ادامه دارد. این تبادل نظرها با توجه به طبیعت راست اندیشی هر دو طرف عموما برای گفت‏وگوی اسلام و مسیحیت، نه‏تنها به لحاظ سیاسی، بلكه به لحاظ اعتقادی نیز از اهمیت بالایی برخورداراند.
۱۲. در مورد مسئله تحول و ثبات در حال و هوای متجدّد و سنّنی نگاه كنید به:
S.H.Nasr, Knowledge and the Sacred, ۲۲۱ff.
۱۳. نگاه كنید به:
T. Lindbom. The Tares and the Good Grain, trans. A. Moore (Macon, GA:Mercer University Press, ۱۹۸۸)
۱ این مقاله، ترجمه‏ای است از:
Islamic - Christian Dialogue: Problems to be Pondered and Overcome in The Muslim World, Vol. Lxxxviii, No.۳-۴, July - October, ۱۹۹۸.
۲. Selly Oaks colleges
۳. Hartford
۴. Georgetown
۵. Balamand university
۶. John Hick فیلسوف دین انگلیسی معاصر. وی در سال ۱۹۲۲ متولد شد و در طی جنگ جهانی دوم برای مطالعه فلسفه به دانشگاه ادینبرگ رفت و سپس در دانشگاه آكسفورد با راهنمایی اچ. اچ. پرایس موفق به اخذ دكترای فلسفه گردید. اندیشه اصلی هیك ارائه نظام‏مند پلورالیزم دینی است. مواجهه با امر متعالی در كانون این اندیشه قرار می‏گیرد. او می‏گوید كه همه مواجهه‏های گوناگون با امر متعالی در درون سنن دینی مختلف ممكن است مواجهه با یك واقعیت لایتناهی باشند، اگرچه با جنبه‏ها و وجوه نسبتا متفاوت یا مشابه با آن واقعیت متعالی. (ر.ك. جان هیك، فلسفه دین، ص ۱۸ـ۹). تمام پانوشت‏های این مقاله از مترجم است.
۷. Hans Küng الاهیدان كاتولیك قرن بیستم. سعی كونگ بر این بوده كه آموزه‏های كلیسای كاتولیك را نیز مانند آنچه در میان پروتستان‏ها انجام پذیرفته، هر چه بیشتر با عقل‏گرایی مدرن سازش دهد. كونگ در آثارش بسیاری از آموزه‏های سنتی كلیسای كاتولیك از جمله مصون بودن پاپ از خطا و اشتباه را زیر سؤال برده است. اندیشه‏های كونگ باعث شد تا جماعت آموزه ایمان با تأیید پاپ در سال ۱۹۷۹ اعلام كرد كه كونگ دیگر نمی‏تواند یك عالم الاهی كاتولیك قلمداد شود یا در چنین مقامی به تعلیم دادن بپردازد. اما به هر حال او را از كلیسا اخراج نكردند و مقام خود را به عنوان یك كشیش از دست نداد. برخی از مهم‏ترین كتاب‏های او عبارتند از: عادل شمردگی، مصون از خطا؟، در باب مسیحی بودن، آیا خدا وجود دارد؟ اصولاً كونگ در این كتاب‏ها می‏كوشد ایمان مسیحی را به شكلی امروزی و به گونه‏ای كه برای انسان‏های عادی كوچه و بازار قابل فهم باشد، ارائه دهد. (ر.ك. تونی لین، تاریخ تفكر مسیحی، ص۵۰۲ـ۴۹۸)
۸. I am the way, the life and the truth.
۹. extra eccelesiam Nulla salus
۱۰. Frithjof Schuan متفكر سنت‏گرای معاصر كه با نوشته‏های خود مكتب سنت‏گرایی را در غرب به اوج خود رساند. شووان با آموزه‏های سنتی و نیز جوانب عملی و اجرایی سنت‏ها به طور كامل آشنا بود. وی علاوه بر این كه یك مابعدالطبیعی به حساب می‏آمد، شاعر و نقاش برجسته‏ای نیز بود و مطالبی بسیار عالی درباره هنر سنتی و مفاد معنوی جمال نگاشته است. او دارای آثار بسیار متعددی است كه برخی از مهمترین آنها عبارت‏اند از: وحدت متعالی ادیان، زبان خویشتن خویش، در پی فهم آیین بودا، فهم اسلام، ابعاد اسلام، اسلام و حكمت خالده، تصوف: صدف و گوهر و... دلمشغولی شووان در آثارش این بود كه معنای همه آنچه را كه انسانی است در پرتو امر الاهی و با هدف بازگشت به امر الاهی از طریق راه و روشی كه در درجه اول ذوقی است، ولی همیشه با عشق و ایمان توأم است، شرح و بسط دهد. (ر.ك. سید حسین نصر، معرفت و معنویت، ص ۲۲۹ـ۲۲۵)۱۱. Evangelicals پروتستان‏های انجیلی به اعضای جنبش غالب در فرقه پروتستان گفته می‏شود. این جنبش در قرن هجدهم توسط جان وسلی و برادرش پایه‏گذاری شد. این قرن دوران انحطاط اخلاقی و مذهبی در جامعه انگلستان محسوب می‏شود و بی‏ایمانی پدیده‏ای رایج و فراگیر در میان مردم انگلستان بود. موعظه برادران وسلی و انجیلی‏های دیگر دعوتی آشكار بود كه مردم را به سوی بازگشت به انجیل، یعنی خبر خوش نجات در عیسی‏مسیح، فرا می‏خواند. در انگلستان آن زمان كمتر منطقه‏ای وجود داشت كه وسلی در آنجا موعظه نكرده باشد. در نتیجه موعظه آنان در انگلستان بیداری روحانی انجیلی به وقوع پیوست و این بیداری روحانی موجب آن شد تا جنبش انجیلی به عاملی مهم در كیش پروتستان جهان انگلیسی زبان تبدیل شد و از آن زمان به بعد، در بسیاری از موارد جنبش غالب در نهضت پروتستان بوده است. (ر.ك. تونی لین، تاریخ تفكر مسیحی، ص ۳۵۶ـ۳۴۸)
۱۲. Sicily جزیره و ناحیه خودمختار ایتالیا كه بزرگترین و پرجمعیت‏ترین جزیره مدیترانه است و بین دریاهای یونیائی و تیرنه به فاصله ۱۶۰ كیلومتر از شمال آفریقا قرار گرفته و شكلش تقریبا مثلث است.مسلمانان برای اولین بار در سال ۶۵۲ ق. پس از این‏كه ناوگان دولت بیزانس را نزدیك اسكندریه درهم‏شكستند، به این جزیره یورش بردند و سرانجام در سال ۸۲۷ ق. موفق به فتح این منطقه شدند. روژه اول در قرن یازده میلادی مسلمانان را از آنجا بیرون راند و پس از آن دیگر هیچ دولت مسلمانی در این منطقه تشكیل نشد. (ر.ك. دائرة‏المعارف فارسی)
۱۳. Asia the Minor شبه جزیره‏ای واقع در منتهای غربی قاره آسیا كه اكنون قسمت آسیایی كشور تركیه است. یونانیان آن را آناتولیا می‏نامیدند. از دوره تاریك سمیرامیس (حدود ۲۰۰۰ قبل از میلاد) تا زمان عثمان اول، مؤسس سلسله عثمانی (حدود ۱۳۰۰ بعد از میلاد) پیوسته كشورگشایان جهان برای دست‏یافتن بر آسیای صغیر با یكدیگر در كشمكش بودند. جنگ‏های مهمی در این سرزمین اتفاق افتاده كه از آن جمله می‏توان به جنگ‏های مادها و هخامنشیان با سكاها، جنگ‏های طولانی بین ایران و یونان، جنگ‏های اعراب و سلجوقیان و مغولان و تركان عثمانی با امپراطوری تضعیف شده روم شرقی اشاره كرد. در همین شبه جزیره اسكندر مقدونی و رومیان برای تسلط یافتن بر جهان متمدنِ زمان خود به مبارزه برخاستند و صلیبیان اروپا برای رسیدن به بیت‏المقدس از همین جا گذشتند. در دوره استبداد مسلح سلاطین عثمانی فرهنگ و تمدن قدیم این ناحیه از بین رفت. (ر.ك. دائرة‏المعارف فارسی)
۱۴. Iberia نام قدیم سرزمینی در جنوب كوه‏های قفقاز كه از غرب به كولخیس، از شمال به آلبانیا و از جنوب به ارمنستان محدود می‏شود و تقریبا قلمرو جمهوری گرجستان كنونی را دربرمی‏گیرد. (ر.ك. دائرة‏المعارف فارسی)
۱۵. St. Peter از شاگردان و حواریون عیسی مسیح. از مردم بیت صیدا كه نامش شمعون بود. بعدها عیسی(ع) او را بفاس [آرامی = سنگ] لقب داد كه پتروس ترجمه یونانی آن است. او و برادرش آنورئاس ماهیگیر بودند و در همین زمان عیسی(ع) او را به مسیحیت دعوت كرد و او نیز به خدمت عیسی(ع) درآمد و از حواریون مقرّب گردید. هنگامی كه دشمنان عیسی(ع) به واسطه خیانت یهودای اسخریوطی به دستگیری او آمدند، پطرس برای دفاع شمشیر كشید، ولی همان شب منكر شناسایی عیسی و پیروی از وی گردید. پس از قیام عیسی پترس محبت خود را به او اقرار كرد و مسیح وی را مأمور «شبانی گوسفندان» خود، یعنی هدایت مسیحیان فرمود. بنابه منابع باقی‏مانده از قرن ۲ میلادی او از انطاكیه به رم رفت و اداره كلیسای محلی را به دست گرفت. گفته می‏شود كه او در زمان نوون به شهادت رسید. از ایام قدیم تپه واتیكان را منزلگاه او دانسته‏اند و كلیسای پطرس كه بر آن بناشده یكی از زیارت‏گاه‏های كاتولیك‏هاست. (ر.ك. دائرة المعارف فارسی)
۱۶. Moulay Idris اشاره به مقبره ادریس بن عبداللّه‏ بنیانگذار سلسله ادریسیان دارد كه از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) بود و در سال ۱۷۲ ه . ق در مراكش به قدرت رسید. وی از علویانی بود كه از پیكار (فخ) جان سالم به در برد و به این سرزمین مهاجرت كرد. ادریس اول عربی خالصی است كه تحت رهبری او غرب منطقه مغرب، یعنی مراكش كنونی كاملاً از قیمومت بغداد خارج شد. او كاملاً با اهالی آن سرزمین، یعنی بربرها متّحد شد و حتی با آنان وصلت كرد. ادریس اول توسط مأموران هارون الرشید خلیفه عباسی مسموم شد و پس از مرگ وی بربرها با پسرش كه از همسری بربری بود در سن دوازده سالگی بیعت كردند. ادریس دوم در سال ۱۹۲ ه . ق شهر فاس را بنا نهاد و پایتخت خویش كرد، سلسله ادریسیان در حدود دوسده، یعنی تا سال ۳۸۸ ه ق. دوام آورد. (ر.ك. مرتضی مختاری امین، مراكش، ص ۱۹ـ۱۸)
۱۷. Coptic كلیسای قبطی كلیسای مسیحی خودمختاری است كه به وسیله قبطی‏ها تأسیس شد و رسما به مذهب تك‏جوهری (مونوفیزیسم) معتقد است این مذهب را شورای كالسدونی (۴۵۱) بدعتی در دین مسیح شناخت و از آن به بعد قبطی‏ها با قسطنطنیه و رم قطع پیوند كردند. كلیسای یعقوبی با كلیسای یعاقبه متحد است و با كلیسای حبشه نیز رابطه دارد و پاتریاك كلیسای حبشه را پطرك كلیسای قبطی نامزد می‏كند. از لحاظ آداب و تشریفات مذهبی كلیسای قبطی همانند دیگر كلیساهای شرقی است، جز آنكه قبطی‏ها كودكان خود را قبل از غسل تعمید ختنه می‏كنند، و در حلال یا حرام بودن مأكولات برخی از مقررات شریعت موسی را رعایت می‏نمایند. در كلیسای قبطی، زبان‏های قبطی، یونانی و عربی هر سه مورد استفاده قرار می‏گیرند. مركز كلیسای قبطی در اسكندریه قرار دارد (ر.ك. دائرة المعارف فارسی)
۱۸. به سواحل دریای مدیترانه گفته می‏شود كه از جنوب به آفریقا و از شرق به آسیا (سوریه، لبنان و فلسطین) و از شمال و غرب به اروپا ختم می‏گردد.
۱۹. Assisis St. Francis of (۱۱۸۲ـ۱۲۲۶م) مؤسس فرقه فرانسیسیان و یكی از بزرگ‏ترین قدّیسان مسیحی بود. وی در ایتالیا متولد شد و نام اصلی‏اش جووانی دی برناردونه بود، ولی به مناسبت مسافرت‏های مكرر پدرش به فرانسه وی را فرانچسكو (فرانسوی) می‏خواندند. او در ۲۲ سالگی از دنیا اعراض كرد و از ۱۲۰۹ به موعظه پرداخت و از آغاز كار با فروتنی و فداكاری دل مردم را به دست آورد. او برای دسته كوچك پیروانش قواعد رهبانیت نوینی وضع كرد. اینان به رم رفتند و پس از كسب اجازه از پاپ، در ایتالیا پراكنده شدند و كمی بعد برای موعظه به كشورهای بیگانه رفتند. فرانسیس مدتی در فلسطین گذرانید تا این‏كه در فرقه نفاق افتاد و وی ناگزیر در مجمعی كه در سال ۱۲۲۱ تشكیل داد از ریاست فرقه كناره‏گیری كرد. ولی موعظه و تدوین قوانین فرقه را ادامه داد. گفته می‏شود در عالم مكاشفه زخم‏هایی مطابق زخم‏های مسیح مصلوب بر تن او ظاهر شد (۱۲۲۴). در حیاتش محبوبیت فراوان داشت و در روز مرگش مردم در سراسر ایتالیا سوگواری كردند. از زندگی ساده و بی‏آلایش او داستان‏هایی نقل شده معروف‏ترین این داستان‏ها موعظه او برای پرندگان و رام كردن گرگی با مهربانی است. (ر.ك. دائرة‏المعارف فارسی)۲۰. pere de Fou cault متأسفانه درباره او اطلاعاتی نیافتم.م.
۲۱. Louis Massignon (۱۹۶۲ـ۱۸۸۳) خاورشناس مشهور فرانسوی. او را از بین خاورشناسان تنها می‏توان با نولدكه و نالینو و گلدزیهر هم‏پایه دانست. او از نظر ژرف‏نگری و توانایی در استنباط مایه‏های پنهانی كه در فراسوی نمای ظاهری برخی گرایش‏ها و مكاتب مخفی گردیده بر هر سه نفر برتری دارد. از همین رو او در هیچ یك از كارهایش، حتی در مباحث علمی یا باستان‏شناسی، به اصطلاح «ظاهری مذهب» نبوده است. وی از ادعاهای پیروان مكتب تاریخی‏گری (Historicism) كه بر آثار نولدكه و گلدزیهر سایه افكنده، پرهیز می‏كرد. پرهیز از این شیوه افراطی و گزافه‏آمیز كه با مبالغه در دست‏آویز قرار دادن همانندی و شباهت‏های ـ غالبا سطحی و ظاهری ـ میان پدیدارها به وجود تأثیر و تأثّر میان آنها مدّعی می‏گردد، از امتیازات برجسته ماسینیون به شمار می‏رود. ویژگی دیگر وی، اعتقاد به نوعی نگرش خاص مذهبی بود كه همه نظام‏های ارزشی موجود در مكاتب مختلف را چه آسمانی و چه غیرآسمانی، چه توحیدی و چه غیرتوحیدی دربرمی‏گرفت. او اگرچه رسما از زمانی كه ایمان خود را در ۲۵ سالگی بازیافت، به آیین كاتولیك گروید، نگرش خاص مذهبی‏اش او را در شناخت مسائل اعتقادیِ مذاهب گوناگون یاری كرده است. ماسینیون به خاطر كارهایش درباره تصوّف اسلامی، به ویژه حلاّج، معروف است، ولی این در واقع یكی از ابعاد گوناگون كارهای اوست. او كار خود را با آثار كهن اسلامی آغاز كرد و در طول زندگی علمی خود به موضوعات مختلفی پرداخت: مسائل معاصر كشورهای اسلامی، تاریخچه تشكیلات اجتماعی در اسلام، مطالعات فلسفی و علمی و پژوهش در پیرامون شیعه و شاخه‏های آن به ویژه قرامطه، نصیریه و اسماعیلیه (ر.ك. دائرة‏المعارف مستشرقان، ص۶۰۹ـ۵۹۹) م.
۲۲. St. Thomas الاهیدان بزرگ و اثرگذار ایتالیایی كه در قرن ۱۳ میلادی می‏زیست. توماس در فلسفه پیرو ارسطو بود و سعی در جمع بین این فلسفه و الاهیات مسیحی داشت. اعتقاد او این بود كه فلسفه ارسطویی و الاهیات كاتولیك بدون این كه باهم تضادی داشته باشند می‏توانند با یكدیگر پیوند یابند. توماس آثار بسیاری به رشته تحریر درآورده كه تفاسیری بر كتاب مقدس، مقالات فلسفی و الاهیاتی و تفاسیری بر آثار ارسطو می‏شوند. اما دو اثرِ او یعنی مجموعه‏ای علیه كفّار و مدخل الهیات از اهمیت بیشتری برخوردارند. توماس در اثر عظیم خود، یعنی مدخل الهیات الاهیات آگوستینی را با مفاهیم و اصطلاحات فلسفه ارسطویی بیان می‏كند. این اثر از بزرگ‏ترین آثاری محسوب می‏شود كه تاكنون در زمینه ارائه نظام‏مند ایمان مسیحی به نگارش درآمده‏اند. (ر.ك. تونی لین، تاریخ تفكر مسیحی، ص ۲۱۲ـ۲۰۴)
۲۳. Jonathan Edwards از مبلغان و متفكران بزرگ مسیحی در ایالات متحده آمریكا كه در قرن هجدهم می‏زیست. او را می‏توان از مؤثرترین عالمان الاهی ایالات متحده دانست. بسیاری از آثار او در واكنش به ثأثیرات جنبش‏های بیداری روحانیِ عصر وی نگاشته شدند. او توانست با فعالیت‏هایش در مناطق مختلف آمریكا از جمله نورث هامپتون بیداری معنوی به وجود آورد. از میان كتاب‏های او می‏توان به روایت موثق، عواطف مذهبی، دفاع از آموزه مسیحی گناه اولیه و آزادی اراده اشاره كرد. كه این كتاب اخیر مهمترین كتاب او شناخته شده است. او در این كتاب آزادی اراده انسان را به نحوی محدود می‏پذیرد لكن معتقد است كه آنچه ما انتخاب می‏كنیم توسط انگیزه‏های بسیار نیرومندی كه با آنها روبه‏رو هستیم تعیین می‏شود. او را پدر الاهیات نیوانگلند خوانده‏اند. (ر.ك. تونی لین. تاریخ تفكر مسیحی، ص۲۰۹ـ۳۰۵)
۲۴. Teilhard de chardin عارف و دیرینه‏شناس فرانسویِ قرن نوزدهم و بیستم. وی از كسانی بود كه در پی تفسیر مجدد الاهیات مسیحی با استفاده از مفاهیم نظریه تكامل، بودند. نگرش او بسیار شباهت به الاهیات پویش دارد. مشهورترین آثار او عبارت‏اند از پدیده انسان، ساحت الاهی و آینده انسان. از نظر شاردن تاریخ انسانی در حال بالیدن به سوی نقطه اوج خود است، یعنی به سوی زمانی كه همه در مسیح به كمال خواهند رسید. او این نقطه اوج را نقطه اُمگا می‏نامد. او از مسیح و خدا نیز تفاسیری كاملاً پویشی و تكاملی به دست می‏دهد. (ر.ك. تونی لین، تاریخ تفكر مسیحی، ص ۴۸۸ـ۴۸۵)
۲۵. John Cobb به همراه او گدن و پتینگر از متفكران مطرح الاهیات پویشی در ایالات متحده آمریكا محسوب می‏شود.
۲۶. Alfred North Whithead فیلسوف و متفكر انگلیسی كه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم می‏زیست. وی مبدع الاهیات پویشی می‏باشد كه طبق این نظریه آن چیزی‏كه به طور سنتی در مورد خداوند و رابطه او با جهان گفته می‏شد به طور كامل دگرگون می‏شود. مفهوم خلق از عدم در این الاهیات مردود است و به رغم الاهیات سنتی، خدا و جهان كاملاً از یكدیگر متمایز نیستند، بلكه می‏توان گفت كه جهان پیكره خداوند است و به خلاف نظریه سنتی ارتباط بین خداوند و جهان یك سویه نیست، بلكه دوسویه و متقابل است. بنابر این نظریه در طی زمان و همزمان با تكامل جهان و موجودات، خداوند نیز رو به تكامل بیشتر می‏رود و وجه تسمیه این الاهیات نیز همین مطلب می‏باشد. (ر.ك. مایكل پترسون و....، عقل و اعتقاد دینی، ص۱۱۰ـ۱۰۹)
۲۷. St. Bonaventure متفكر و عارف بزرگ مسیحی در قرن سیزدهم كه عضو فرقه فرانسیسكن‏ها بود. بوناونتورا برخلاف قدیس توماس كه فلسفه ارسطو را پذیرفت و بر آن شد تا آن را با الاهیات مسیحی سازش دهد، از فلسفه نوافلاطونی حمایت كرد. او فلسفه ارسطو را خواند و ایده‏هایی را از آن گرفت و سپس این ایده‏ها را در چارچوبی افلاطونی قرار داد. بوناونتورا بیشتر به خاطر نگارش آثار معنوی مشهور است تا آثار الاهیاتی. مشهورترین اثر وی هجرت روح به سوی خداست. در این كتاب سه مرحله برای هجرت روح انسان به سوی خدا ذكر شده است كه عبارت‏اند از: ۱. تفكر و تعمق در طبیعت، ۲. تفكر و تعمق در مورد روح، ۳. تفكر و تعمق در مورد خدا (ر.ك. تونی لین، تاریخ تفكر مسیحی، ص ۲۰۴ـ۲۰۰)
۲۸. Nicholas of Cusa فیلسوف افلاطونی قرن پانزدهم میلادی كه آلمانی بود و در دوره رنسانس از اهمیت خاصی برخوردار بود. وی از كسانی بود كه در راه وحدت كلیسای شرق و غرب بسیار تلاش كرد. او به خاطر همین تلاش‏هایش به مقام كاردینالی و سپس به مقام اسقفی رسید. نیكلا مانند افلاطون معتقد بود كه آنچه ظاهر اشیا را تشكیل می‏دهد حقیقت آنها نیست و حقیقت هر شی‏ء در خداوند به صورت مثال آن شی‏ء تحقق یافته است. او برای هر شی‏ء مثال خاص آن شی‏ء را نپذیرفت، بلكه خداوند را به تنهایی مثال همه چیز می‏دانست و معتقد بود كه تمامی تضادّ بین اشیاء مختلف در این جهان در خداوند از بین می‏رود. او به طرفداران ارسطو به این دلیل كه به اصل عدم تناقض معتقد بودند، حمله ور شد، چرا كه از دیدگاه او اصل عدم تناقض در خداوند معنایی نداشت. معرفت‏شناسی نیكلا نوعی شكاكیّت افلاطونی بود؛ به این صورت كه از آنجایی كه ما با حقیقت اشیاء در ارتباط نیستیم و تنها بدل‏های حقیقت را مشاهده می‏كنیم، لذا معرفت ما معرفتی واقعی نخواهد بود. (ر.ك. The cambridge Dictionary of Philosophy p.۵۳۱.)
منبع:فصلنامه هفت آسمان، شماره ۲۱
منبع : خبرگزاری فارس