جمعه, ۱۵ تیر, ۱۴۰۳ / 5 July, 2024
مجله ویستا
صدرائیسم از منظری دیگر
![صدرائیسم از منظری دیگر](/mag/i/2/xtx9m.jpg)
با آمدن فلسفه توحیدی، سه حوزه معرفتی رقیب به وجود آمد. فلسفه فقه و عرفان که گاهی رقابت آنها خونین میگشت تا آنکه به دوران صفویه یا دوران وحدت دوباره ایرانی رسید. دوران صفویه، وحدت معرفتی با تقلیل مذهب و فلسفه و عرفان، توسط ملاصدرا صورت گرفت که آن را اسفار نام نهادند که فلسفه براساس سفرهای عرفانی، تدوین و تفسیر شد. مبنای آن هم “اصالت وجود” و “وحدت وجود” به جای “اصالت ماهیت” و “تکثرگرایی ماهیت” بود که این به معنای بازسازی معرفت ایرانی پیش از اسلام و پس از اسلام است که از فردوسی آغاز میشود و به شیخ اشراق میرسد و در ملاصدرا کامل میشود. پس هویت فلسفی ایران جدید شکل میگیرد. آنچه بنیان حکمت اسلامی را پس از اسلام تشکیل میدهد، همان بازگشت تکثر به وحدت بود. تا آنجا که آرمان هدف آنها برهان صدیقین بود؛ یعنی استدلال وحدت برای اثبات وحدت با اثبات فلسفی خدا به وسیله خود خدا، یا اثبات وجود از وجود (نه موجود) که همان برهان لمی است، در مقابل برهان انی “شهدالله انه لا اله الا هو” و خدایا وجود است که دلیل بر دیگران است: “ان الله علی کل شیء شهید”.
ملاصدرا وجود را محور تحلیل قرار میدهد و همه “فروع فلسفی” خود را بر آن استوار میسازد. در هستی “تشکیک” قائل میشود تا بتواند تکثر موجود را در جهان تحلیل کند و تکثر را به وحدت بازگرداند و وجودهای محدود (ماهیت)، همه معلول وجود بیحد (وجود مطلق) هستند پس نخستین نکتهای که در مفهوم هستی مطرح میشود، یکی “هستی بخشی” و دیگری “هستیگیری” است. نکته دیگر فلسفه ملاصدرا حرکت است که از دل وجود استخراج میشود. چون پویایی جز ذات مفهوم وجود است، چون سکون عدم است و عدم در وجود راهی ندارد، پس هرچه وجود تشدید شود، حرکت و پویایی زیادتر خواهد شد و به همین دلیل حرکت و پویایی یک مقوله وجودی قلمداد میشود؛ مثل مقوله زمان که میزانسنجی پویایی میشود که آن هم مقوله وجودی است که غایت تمامی پویاییها، طلب کمال وجودی از وجود مطلق است. وجود یک مقوله، مفهوم و معقول ثانیه فلسفی است.
وجود عامترین مفهومی است که میتوان یافت. به همین دلیل هر مفهوم دیگر را نیز شامل میشود و حتی مفهوم عدم باتوجه به آن فهم میشود که متناقض آن است. چون عدم قابل فهم نیست و هرگز آن را تجربه نکردهایم و تنها آنچه تجربه میکنیم، وجود است؛ با تفاضل وجود عدم درک میشود. اوج انتزاع همان قدر که شامل کامل است؛ ولی قدرت تبیینی خود را از دست میدهد؛ یعنی نمیتواند مسائل جزئی را توضیح دهد، بلکه تنها کلیت آن را توضیح میدهد، به همین دلیل از فلسفه ملاصدرا، فلسفههای مضافی مثل فلسفه سیاسی استخراج نمیشود. آنچه موجب انتزاع فلسفه صدرایی شده است سیر انفسی آن عدم نظارت آن بر سیر آفاقی است. حال آنکه آیات الهی هم انفسی است و هم آفاقی و تاریخ نیز هم آوردگاه فکری آنها است: “لقد کان فی قصصهم عبره لا ولی الالباب”.
صاحبان عقول، جهان را حاکی و آیه و نشانه خدای واحد میدانند و همه کتابهای تکوین و تشریع را در این جهت یکی میدانند:”الم تران الله انزل من السماء ماء فسلکه ینابیع فی الارض ثم یخرج به زوعا مختلفا الوانه ثم یهیج فتریه مصغراثم یجعله حطما ان فی ذلک لذکری لاولی الالباب” و “هوالذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و آخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون امنا به کل من عند ربنا و ما یذکرا لا اولوا الالباب” و “هذا بلاغ للناس و لینذروا به ولیعلموا انما هواله و احد و لیذکروا اولوالالباب”. به دلایل یاد شده باید به جای مفهوم “هستی” مفهومی اتخاذ کرد که بتواند، جزئیات مذکور را منظم کند پس میتوان مفهوم “معنی” را معرفی کرد؛ معنی به معنای “مقصود”، “هر شیء” را شامل میشود، چون شیء که از ماده به معنای خواستن گرفته شده، موید مطلب یاد شده است. شیء یکی از عامترین و شاملترین مفاهیمی است که جزئیات را نیز در بر میگیرد و خدا به عنوان معنای مطلق بر همه معنا حاکم است “ان الله علی کل شیء شهید” و “اولم یکف بر بل انه علی کل شیء شهید”. و همین نکته بر معرفتشناسی ما تاثیر میگذارد؛ یعنی خدا بین انسان و قلب او واقع میشود: “ان الله یحول بین المرء و قلبه” و بر دیدن او تاثیر میگذارد و بصرها و دیدهها را درک میکند: “لاتدرکه الابصار و هویدرک الابصار” پس رابطه ما با خدا عظیمتر از آن است که با “علت و معلول” کاسته شود و تقلیل یابد، بلکه مالکیت مطلق و غیرمحدود است، به همین دلیل “انالله و اناالیه راجعون”، به معنای ما از خداییم نیست تا علت و معلول فهمیده شود، بلکه به معنای مالکیت مطلق است (عدم جدایی ما از خدا اگرچه به صورت اعتباری که وجود رابطی فهمیده شود) مثل این آیه: “لله ملک السموات والارض و الی الله ترجع الامور”، “و لله ما فی السموات والارض و الی الله ترجع الامور”. به همین دلیل خلقت با خلق همراه است؛ بدون باطل “خلقالله السموات و الارض بالحق” پس خلقت با هدایت مطرح میشود: “الذی اعطی کل شیء خلقه” و فطرت از اینجا مطرح میشود، “انی وجهت و جهی للذی فطر السموات و الارض حنیفا مسلما و ما انا من المشرکین” و ظاهر و باطن و اول و آخر و غیب و شهادت معنا دار میشود، “هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شیء علیم”؛ “عالم الغیب و الشهاده الکبیر المتعال”.
این گونه به فلسفه تاریخ و پیشرفت و تمدنسازی مبتنی بر آن میرسیم: “سنریهم آیاتنا فیالافاق و فیانفسهم حتی تبیین لهم انه الحق اولم یکف بربک انه علی کل شیء شهید” میتوان فلسفه و حکمتهای مضاف را از این بحث استخراج کرد از این راه ارتباطات میان ذهنی و میان فرهنگی امکانپذیر است؛ فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوالالباب” و این یافتن جهان در حقیقت و واقعیت خود است؛ بیتقلیل و کاهش به هستی شناختی یا معرفتشناختی.
هادی رضایی کارشناس ارشد فلسفه
منبع : روزنامه رسالت
انتخابات ریاست جمهوری 1403 انتخابات ریاست جمهوری انتخابات مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم سعید جلیلی ایران انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ جلیلی سیاست مناظره مناظره انتخاباتی
تهران هواشناسی شهرداری تهران اربعین سازمان غذا و دارو پلیس سلامت قتل فضای مجازی تب دنگی وزارت بهداشت
قیمت خودرو قیمت طلا مسکن قیمت دلار حقوق بازنشستگان سهام عدالت قیمت سکه بازار خودرو دلار دولت سیزدهم تورم اقتصاد
محرم الناز شاکردوست تلویزیون بازیگر سینما سینمای ایران تئاتر کتاب تخت جمشید
فناوری دانش بنیان ناسا ماهواره
رژیم صهیونیستی جنگ غزه آمریکا غزه فلسطین روسیه جو بایدن دونالد ترامپ ولادیمیر پوتین حزب الله لبنان چین فرانسه
فوتبال پرسپولیس علیرضا بیرانوند استقلال یورو 2024 باشگاه پرسپولیس سپاهان کریستیانو رونالدو ترکیه نقل و انتقالات لیگ برتر لیگ برتر باشگاه استقلال
خودرو اینترنت تبلیغات اینستاگرام هوش مصنوعی گوگل سامسونگ الکامپ نمایشگاه الکامپ دوربین
خواب دیابت سرطان قهوه چاقی افسردگی