پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
امالمشکلات کشور چیست؟ (بخش چهارم)
آنچه از این بخش آغاز میشود، قلب این مقالات را تشکیل میدهد و اهمیت آن با هیچ یک از مطالب گذشته قابل قیاس نیست. من از مسئولینی که این نوشتار را میخوانند تقاضا دارم پیش از خواندن آن، این کلام امیرالمؤمنین(ع) خطاب به مالک اشتر را به یاد آورند آنجا که در مورد مشورت دهندگان میفرماید: «کسی را به خودت نزدیکتر کن که حرف حقی را که تلخ است به تو بیشتر و بهتر بزند و در گفتار و کردارت کمتر تو را ستایش کند، هر چند این کار تو را ناراحت نماید و دلتنگ شوی» (نهج البلاغه/نامه ۵۳).
در میان انبوه نظرات مردم در مورد مقاله گذشته درباره پایین آوردن آستانه جرم ـ که بخشی از آن در ذیل مقاله درج شد ـ علیرغم پارهای اختلاف نظرها، دو نکته مورد اتفاق خوانندگان بود: اول آنکه با وجود ذکر بیش از ده معضل اجتماعی آزاردهنده، هیچکس اظهار نکرده بود که اینها سیاهنمایی بوده و واقعیت امر دیگری است. آنچه همه ما سالها با پوست و گوشت لمس کردهایم، جای انکار ندارد. دوم آنکه بیشتر کسانی که راه حلی برای پدیدههایی مثل مزاحمتهای خیابانی و یا کاهش آستانه جرم ارائه داده بودند راه حل را منحصر در حوزههای قضایی و انتظامی میدانستند.
آنچه مرا واداشت که زودتر به بیان قلب مطالب بپردازم این بود که ظاهرا کمتر کسی به نقش بیبدیل و باورنکردنی رسانه ملی در ایجاد امنیت اجتماعی از یک سو و نقش عظیم آن در حل معضلات کشور از سوی دیگر توجه دارد. بیتردید، کاری که رسانه ملی در عرض «دو هفته» برای کاهش دادن شدید جرمها یا تخلفات آشکار (و البته نه همه جرایم) مثل مزاحمتهای خیابانی میتواند انجام دهد، نیروی انتظامی و دستگاه قضایی حتی طی «چند سال» هم توان انجام آن را ندارند.
دو راهکاری که برای پایین آوردن آستانه جرم وعده دادم، اولی توسط نیروی انتظامی و قوه قضاییه قابل اجراست (بدون دستگیری و حبس) و دومی توسط رسانه ملی. اما توضیح این دو راهکار ـ وحتی اولی به دلیلی که خواهم گفت ـ بدون تبیین نقش فراموششده رسانه ملی قابل عرضه نیست. بنابراین با پوزش از خوانندگان، بیان دو راه حل وعده داده شده را در ضمن یک بحث بسیار مهم ـ که طی چند بخش عرضه خواهد شد ـ تقدیم میدارم. بنابراین در بحث فعلی همه عرصهها مورد نظر بوده و بحث امنیت اجتماعی تنها یکی از مصادیق آن است.
اگر از شما سؤال شود که آیا ایران روزی گلستان خواهد شد یا خیر، چه خواهید گفت؟ من در پاسخ چنین پرسشی با قاطعیت خواهم گفت که با رعایت یک شرط تحقق این امر ممکن است و بدون رعایت آن شرط، این امر قطعا ناممکن است. (البته وقتی صحبت از «گلستان» شدن میکنم، مقصود این نیست که با سیاهنمایی وضعیت فعلی را «کلبه احزان» تلقی کنم. در انتقاد نباید جانب انصاف را از دست داده و مبالغه کرد. در بسیاری جهات از جمله پیشرفتهای علمی و استقلال سیاسی و دهها عرصه دیگر دستاوردهای عظیمی داشتهایم، اما چنان که در انتهای بخش اول گفته شد، با توجه به کثرت ثناگویان، این مقالات تنها به آسیبها نظر دارد.)
من سالهای سال است که بیاغراق هفتهای نبوده که به این پرسش فکر نکنم که با ظرفیت عظیم دینی، ملی، کشوری و نیروی انسانی چرا باید اینقدر در مسائل پیش پا افتاده تا مسائل بزرگ مشکل داشته باشیم؟ به راستی ریشه اصلی مشکلات کشور ما چیست؟
البته هر کس ممکن است عاملی از عوامل را ریشه اصلی مشکلات برشمارد: تبعیض، وضعیت اقتصادی، عدم فرهنگسازی، رانتخواری، قانون گریزی، ناتوانی در پارهای مدیریتها، جناحبازی، نبودن نظم و انضباط اجتماعی، برخی خلقیات ما ایرانیان، پارتی بازی، عدم نظارت دقیق بر دستگاهها، عدم خودباوری، توطئههای دشمنان خارجی، غربزدگی، تحجر، کارشناسانه نبودن روند تصمیمگیریها، مالاندوزی برخی مرتبطان با قدرت، توجه کافی نکردن به پژوهش و امثال آن. به عقیده من هم بسیاری از این عوامل میتوانند در نابسامانیها سهیم باشند و هستند اما هیچکدام ریشه «اصلی» مشکلات کشور را سراغ نمیدهند.
شاید من با راهنمایی خوانندگان به خطای خود واقف شوم، اما در این لحظه و پس از بالغ بر بیست سال تأمل، مطالعه و تجربیات گوناگون، خاضعانه و دردمندانه اعلام میکنم که پس از ایمان به اسلام به هیچ چیز مانند این امر اعتقاد ندارم که ریشه «اصلی» معضلات کشور ما یک چیز است و بس: «سیاستهای اطلاعرسانی»، و به تعبیر دقیقتر فاصله داشتن نظام اطلاع رسانی کشور از اصول اسلامی با تمسک به دلایل ناموجه.
تأکید میکنم که دو مطلب نباید به هیچ وجه با یکدیگر خلط شود. اینکه بگوییم سیاستهای اطلاع رسانی صحیح بیش از هر عامل دیگری میتوانست و میتواند جلوی بسیاری از نابسامانیها را بگیرد و راه بسیاری از پیشرفتها را باز کند، غیر از آن است که همه تقصیرها را به گردن مسئولان اطلاع رسانی بیندازیم. در اینجا مقصود اولی است نه دومی. به هر حال آن شرطی که، از نظر من، بدون تحقق آن گلستان شدن ایران ناممکن است، اصلاح نظام اطلاع رسانی است. (البته استثناهایی وجود داشته و دارد مثل برنامه کمنظیر «نود» و «چراغ خاموش» که درباره این دو خواهم نوشت). همچنانکه روشن است و در بخش اول هم تأکید شد، بحث در رویههاست، نه این مسئول و آن مسئول.
نقد من بر سیاستهای اطلاع رسانی کشور مثل نقد بر رانندگی در کشور است که فواید آن قابل انکار نیست. با همین نوع رانندگی خدمات بسیاری انجام میشود: میلیونها نفر هر روز به مقصد میرسند و صدها هزار تن کالا جابجا میشود، اما این به معنای مشکلات اساسی نداشتن رانندگی در ایران نیست. همین رانندگی میتواند به گونهای انجام شود که بسیاری از آسیبهای کنونی، از کثرت تصادفات و تلفات و مصدومان گرفته تا میلیاردها تومان ضرر مالی و خرد شدن اعصاب و بگومگوها و ناسزاها را به همراه نداشته باشد.
من با ارائه مصادیق مختلف نشان خواهم داد نظام اطلاع رسانی در کشور ـ که برای اختصار از آن گاهی به «رسانه ملی» یاد میکنم ـ چندین امر را به غلط مفروض گرفته است:
الف) چون مسئولیت اصلی خود را توجه به مسائل کلان کشور میداند ـ که در جای خود به عنوان یکی از رسالتهای بسیار مهم صحیح است ـ چنین گمان میکند که آنچه بر یک فرد و یا گروهی از افراد میرود، از حوزه وظایفش بیرون و حداکثر یک مسأله حاشیهای است.
ب) اطلاع رسانی در مورد تخلف برخی مسئولان را «تضعیف نظام» میپندارد. نه تنها نسبت به تخلف متخلف ساکت است، بلکه به خدمت خیل مسئولان و کارگزاران مخلص و درستکار هم توجه کافی نشان نمیدهد.
ج) وظیفه اصلی اطلاع رسانی را عمدتا در دادن آمار مثبت و پنهانسازی و یا کمرنگ کردن هر آماری میداند که به نحوی منفی تلقی میشود و این امر را به خیال بالابردن آبروی نظام نزد مردم انجام میدهد.
د) اخبار مربوط به امنیت مردم از قبیل سرقت، کودکربایی و تعرض را پخش نمیکند و گمان میکند با این کار به جامعه آرامش روانی میبخشد و در نتیجه از انجام وظیفه کلیدی خود در برقراری آرامش باز میماند. اگر اخبار حوادثی هم پخش کند ـ که دیگر نمیکند ـ در واقع «اخبار پس از حوادث» است نه «اخبار حوادث»، به شرحی که خواهد آمد.
ه) در مواجهه با معضلات جامعه بیش از آنکه به فکر اصل مشکلات باشد، به فکر این است که مردم از انعکاس این مشکل چه فکری در مورد نظام خواهند کرد. به بیان دیگر، آنچه «در سر مردم» میآید از آنچه «بر سر مردم» میآید بسی مهمتر است.
و) رسانه ملی تعریف و تمجید مطلق از مردم و بی نظیر خواندن آنان «از همه جهات» را خدمت به آنها تلقی میکند.
آنچه به اجمال گفته شد بخشی از مفروضات رسانه ملی است که یکی از پیامدهای آن کمک ناخواسته به مؤثر واقع شدن پروژههای سیاهنمایی و در نتیجه کاستن از روح نشاط و امید در جامعه است که توضیح آن خواهد آمد.
شش فرض بالا مرا به یاد این جمله شهید مطهری میاندازد که «گاهی یک تک مصراع ضررش برای یک ملت صد بار از وبا و طاعون بیشتر است». (سیره نبوی، ص ۳۰). این نوع سیاستها به ویژه عدم معرفی متخلفان حکومتی ـ که نزد مردم به عدم برخورد قاطعانه و یا حتی غیر قاطعانه با آنان تعبیر میشود - خسارتهایی به تمام معنای کلمه «جبران ناپذیر» بر حیثیت اسلام، نظام و روحانیت وارد کرده و میکند و چنانکه خواهیم دید نه با شرع میسازد، نه با عقل و نه با عدل.
من در این بخش، به طور مختصر تنها به بخش «الف» یعنی بازماندن رسانه ملی از توجه به آنچه بر اشخاص میرود و نیز پیامدهای غیر قابل تصور آن میپردازم. بگذارید برای رعایت انصاف بیشتر، از دورهای مثال آورم که افراد دیگری غیر از متولیان کنونی، سکاندار کشتی رسانه ملی بودهاند.
ممکن است بعضی از ما به عملکرد ریاست محترم قوه قضائیه ایراد داشته باشیم اما گمان نمیکنم کسی در راستگویی ایشان تردید داشته باشد و چنانکه میدانیم مبالغه هم نوعی دروغ است. ایشان در اوایل اولین دوره ریاست خود جملهای فرمودند که پس از قریب ۹ سال هنوز نقل میشود: من یک ویرانه را تحویل گرفتهام.
می دانید چرا این جمله چنین شوکآور بوده و از ذهنها فراموش نمیشود؟ زیرا در آن زمان هم تقریبا همان سیاست خبری که امروز درباره بیشتر دستگاهها اعمال میشود اعمال میشد. تصویری که صداوسیما در دوران ده ساله مدیریت قبلی، از قوه قضاییه میداد نه یک خرابه، که ویلایی زیبا بود که اگر هم ایرادی داشت در حد چکه کردن یکی از شیرها و یا اتصالی داشتن یکی از پریزهای آن بود. مسئولان آن زمان دستگاه قضایی وقتی به اخبار رسانه ملی گوش میسپردند اخباری از قبیل «تشکیل شورای عالی قضایی»، «سفر یک مقام قضایی به یک استان»، «رسیدگی به دهها هزار پرونده»، «مزایای طرح حذف دادسراها» ـ که بعدها صدها میلیون تومان صرف احیای آنها شد ـ میشنیدند و طبعا از عملکرد خود راضی بوده و نقص عمدهای نمیدیدند.
حال من به خوشبینانهترین وجه آماری ارائه میدهم. فرض کنید در طول ده سال مدیریت قبلی قوه قضاییه فقط ده میلیون نفر به این دستگاه مراجعه داشتهاند. اگر آنجا ویرانه بوده است در آن مدت لااقل به پنج درصد مراجعه کنندگان به عدالتخانه یعنی پانصد هزار نفر ظلم شده است (البته لازمه ویرانه بودن بسی بیش از این است). بنابراین در سال اول از آن دوره ده ساله، لااقل پنجاه هزار نفر به دنبال فریادرس بودهاند. مورد شکایات شاکیان مختلف بوده است اما آنان ـ به دلیل آنچه در بند الف ذکر شد ـ در این نکته متفق القول بودهاند، جایی که نمیتوانند به عنوان فریادرس به آن بیندیشند رسانه ملی است. اما اگر در همان سال اول، رسانه ملی پس از تحقیقات کافی فقط بیعدالتی در پنج پرونده را به تصویر کشیده بود چه اتفاقی میافتاد؟ مسئولان قضایی آن دوره، در همان سال اول به فکر چاره اساسی افتاده و پس از ده سال ویرانهای برای اخلاف خود به میراث نمیگذاشتند. البته اگر رسانه ملی در آن زمان چنین کاری را که به مصلحت مردم و دستگاه قضایی هر دو بود انجام میداد، فورا به جناح بازی، سیاهنمایی، بدبین کردن مردم به نظام و امثال آن متهم میشد.
ضربهای که دستگاه پیشین قضایی از نحوه اطلاع رسانی در کشور خورده است، مسئولان قضایی کنونی را نیز مینوازد. چندی پیش ریاست دستگاه قضایی با ناراحتی و البته صداقت و شجاعت اعلام کردند که به تازگی آگاه شدهاند فردی در اهواز بیست و یک سال در بازداشت موقت بوده است. (خدا ببخشد کسانی را که با پخش شدن این خبر ـ البته در مطبوعات ـ به جای آنکه لحظهای خود را به جای آن فرد و خانوادهاش قرار دهند، از این ناراحت بودند که قرار نبود محتوای سخنرانی ایشان پخش شود و در به در به دنبال پخش کننده خبر بودند!) آیا اگر پس از حتی پنج سال بازداشت موقت این فرد، خانوادهاش به صداوسیمای مرکز اهواز میرفتند و دادخواهی میکردند چه میشنیدند؟
چون برای نظام خبری ما عناوین و پستها مهمند نه افراد، بنابراین خبررسانی هم معنای خاص خودش را دارد: خبر یعنی مسئولان امروز در مصاحبه چه گفتهاند، کجا را افتتاح کردهاند، با چه کسی دیدار کردهاند، چه خبری درباره طرحهای آینده دادهاند و چگونه از خود رفع اتهام کردهاند.
این را هم اضافه کنم که این بیتوجهی به افراد فقط در مورد ظلمی که احیانا بر یک فرد رفته است نیست. اساسا دلیلی دیده نمیشود که از افراد غیر مشهور یا بی نام و نشان یادی شود. مهم این است که فلان مسئول به دیدار چند خانواده شهید رفته است، نام آن شهیدان چیست مهم نیست؛ مهم این است که یک چیز اختراع شده است و بنابر این نام بردن از مخترع به عنوان مبهم مثلا «مخترع شاهرودی» کفایت میکند؛ مهم این است که آتش خاموش شده است اما اینکه نام آن مأمور آتش نشانی که خود را به قلب آتش زده و احیانا مجروح شده چیست مهم نیست. مهم این است که هواپیما با وجود سانحه سالم بر زمین نشسته، اما اینکه نام آن خلبان ماهری که جان بیش از صد نفر را نجات داده چیست مهم نیست
حتی آن قاضی شریفی که برای دفاع از حق، تسلیم فشارها و تهدیدها و تطمیعها نشده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته و مجروح میشود و یا آن مأمور شجاع نیروی انتظامی که پس از ماهها مبارزه شبانه روزی با اشرار در دل کوهها و یا در جریان حراست از بانک به شهادت میرسد، این لیاقت را پیدا نمیکند که نامش در خبر ذکر شود. (در دنیای امروز وقتی مثلا یک مأمور در راه خدمت جان میدهد، در مهمترین بخش خبری و گاهی در اول خبر، نه تنها از خود او که از همسر و کودک شیرخوارش هم یاد میشود. البته بیان تمام ایرادات اخبار خود چندین مقاله میطلبد). اتفاقا سیره پیامبر (ص) سرشار از اهتمام به حال افرادی است که نام و نشان و یا شهرتی نداشتند. حضرت مکررا برای زنان و کسانی که فرزند نداشتند و نیز برای کودکان، کنیه ـ که در عرب نشان احترام بود ـ برمیگزیدند (سنن النبی، ص ۱۰۷).
تأکید آن حضرت بر اینکه که اگر کسی برای رفع مشکل یک مؤمن قدمی بردارد خداوند در قیامت به فریاد او میرسد، حاکی از اهمیت توجه به مشکل اشخاص در اسلام است. اساسا مصداق بارز این حدیث نبوی در روزگار ما که «هر کس فریاد "یا للمسلمین" کسی را بشنود و به فریادش نرسد مسلمان نیست» (وسائل الشیعه ج۱۵ ص۱۴۱)، چیست؟ اگر رسانه ملی که در یک آن، دهها میلیون مخاطب دارد مسئولیتی در قبال رساندن فریاد «یا للمسلمین» مظلومین به مسئولان و مردم ندارد پس این رسالت بر عهده کیست؟
اگر احساس شود که راه کوتاهی میان «یا للمسلمین» و رسانه ملی وجود دارد، به مشکلات مشابه هزاران نفر دیگر ـ از بیم مطرح شدن در رسانه - رسیدگی جدی میشود. اگر امروز میبینیم رفع برخی ظلمها منوط به دیدار مردمی با ریاست قوه قضائیه شده است ـ که طبعا گروه بسیار اندکی هم چنین فرصتی مییابند- در حقیقت به خاطر کم توجهی سیستم اطلاع رسانی به حال اشخاص است و کاری که بخش اعظم آن را رسانه میتواند انجام دهد با دخالت شخص ریاست قوه قضائیه انجام میشود.
نیز میزان توجه امیر المؤمنین (ع) به حوادثی که برای اشخاص پیش میآمد چنان بود که ـ همچنان که بارها شنیدهایم ـ از شنیدن خبر به تاراج رفتن خلخال از پای یک زن «یهودی» چنان برآشفت که فرمود نباید کسی را که بر این مصیبت جان دهد شماتت کرد. (خطبه ۲۷. نکتهای که غالبا بدان توجه نمیشود این است که این عکسالعمل امام درباره کاری بود که عمال معاویه انجام داده بودند، نه فردی از طرفداران حضرت؛ که اگر چنین بود حضرت با او چنان برخورد میکرد که با ابن هرمه کرد که ان شاء ا... در بخش بعد آن را نقل خواهم کرد).
در دنیای امروز هم رسانهها غالبا از آنچه بر اشخاص میرود غافل نیستند و توجه جدی آنان به این نوع اخبار باعث میشود مسئولان به خاطر فشار افکار عمومی یا به هر دلیل دیگر به فکر چاره بیفتند، متولیان در موارد آینده بهتر عمل کنند، نقصهای احتمالی قانونی رفع شود، متخصصان نظرات جدیدی مطرح کنند و از همه مهمتر متخلفان احتمالی مجازات شوند. سود این نوع نگاه به اطلاع رسانی به حکومت و مردم هر دو میرسد. ما معمولا موقعی به اشخاص عادی بها داده و آنها را در اخبار مطرح میکنیم که مثلا مهتابی قورت بدهد یا بزش شش قلو زاییده باشد.
چندی پیش خانم تری شیوو در یکی از کشورها دچار ضایعه مغزی شد و مدتها از طریق لولهای که در گلویش قرار داده شد به حیات «گیاهی» خود ادامه میداد. همسرش پس از سالها نگهداری وی، سرانجام موفق شد از یک قاضی جواز برداشتن این لوله را بگیرد که البته این کار منجر به مرگ او میشد.
این امر با مخالفت مادر و پدر خانم تری روبهرو شد. نقصی در قانون پیدا شده بود. رسانهها به این مطلب توجه ویژهای نشان دادند. نتیجه چه بود؟ مجلس آن کشور برای همین مسأله جلسه فوق العاده تشکیل داد و رئیس جمهور تعطیلات خود را نیمه تمام گذاشته، خود را به پایتخت رساند و در کمتر از یک ساعت از تصویب قانون جدید، آن را به امضا رساند.
آنچه گفته شد آغاز داستان است. شاید معدود افراد متأسفانه پرنفوذ و غالبا گمنام و ندرتا خطرناک که از سر سفره همین نوع اطلاع رسانی آنچه خواستهاند کرده و میکنند این بار در نقش دایه مهربانتر از مادر چنین وانمود کنند که با این تحلیل همه زحمات مدیران و کارکنان رسانهها به ویژه رسانه ملی و بلکه کل نظام زیر سؤال میرود. پاسخ من این است که اتفاقا این سیاستهای اطلاع رسانی ـ و البته نه مسئولان اطلاع رسانی ـ است که هیچ رکن و نهادی از این انقلاب از جمله روحانیت را از زیر سؤال بردن بینصیب نگذاشته و چنانکه استدلال خواهم کرد ظلم و جفای ناخواسته سیاستهای اطلاعرسانی حساب نشده، علاوه بر مردم، به دستگاههای قضایی، اجرایی، قانونگذاری، امنیتی، انتظامی و حتی خود رسانه ملی آسیب رسانده است. برای تبیین این نکات باید اندکی صبر کرد.
با کلام امیر المؤمنین (ع) آغاز کردم که «کسی را به خودت نزدیکتر کن که حرف حقی را که تلخ است به تو بیشتر و بهتر بزند» و با کلام حضرتش هم این بخش را به پایان میبرم که خطاب به مالک اشتر چنین نوشت:«به بهانه پرداختن به کارهای زیاد و مهم، نمیتوانی در نادیده گرفتن و بر باد دادن حقی هر چند ناچیز عذر بیاوری» (نامه ۵۳).
محمد مطهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست