پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا
موگابه و ماندلا رهبرانی هم نسل نه همفکر

رابرت موگابه، رئیسجمهوری فعلی زیمبابوه و نلسون ماندلا، رئیسجمهوری پیشین آفریقای جنوبی متعلق به یک نسل هستند؛ نسلی که روزهای سرکوب همقطاران خود را دید و از نزدیک دستهای ورم کرده از بردگی پدران و مادران خود را لمس کرد؛ نسلی که بیگناه به مسلخ برده شد تنها به جرم اینکه رنگ پوستش را خود انتخاب نکرده بود؛ نسلی که در وطن خود و در میان همشهریانش هم از ظلم سفیدپوستان رهایی نیافت. نلسون ماندلا هجدهم جولای سال ۱۹۱۸ دیده به جهان گشود. رابرت موگابه شش سال بعد در بیست و یکم فوریه سال ۱۹۲۴ به دنیا آمد. موگابه و ماندلا از تبار سیاهپوستانی بودند که با وجود اعمال محدودیتهای فراوان از سوی طبقه حاکم سفیدپوست، از موهبت تحصیل برخوردار شدند؛ مردانی که حتی در پشت میلههای زندان هم دست از تحصیل برنداشتند.
● ماندلا، رهبری که محبت سلاحش بود
نلسون ماندلا نخستین رئیسجمهور سیاهپوست آفریقای جنوبی بود؛ نخستین رئیسجمهوری که در نخستین انتخابات دموکراتیک که آفریقای جنوبی به خود دید، موفق شد دل و زبان هموطنانش را با خود همراه کند. ماندلا ۲۷ سال از قشنگترین سالهای عمر خود را در پشت میلههای زندان گذراند. جرمش اما گناهی بود که قربانیان زیادی در تاریخ به اتهام ارتکاب آن سر بر دار دادهاند: ماندلا به دنبال برابری بود. برابری سفید و سیاه و نه حتی ارجحیت سیاه بر سفید. او مخالف بود؛ مخالف هر گونه نژادپرستی. سال ۱۹۶۴ میلادی بود که نلسون ماندلا به اتهام خرابکاری و مخالفت با رژیم وقت به زندان افتاد. او چهارصدو شصت و ششمین نفری بود که در همان سال به زندان افتاد.
ماندلا ۲۷ سال در زندان ماند تا در نهایت روزی که پس از تحمل سالها دوری از زندگی عادی به دنیا بازمیگردد، تشویق همگان را بر انگیزد. یازدهم فوریه سال ۱۹۹۰ بود که ماندلا با پایان یافتن نژادپرستی در آفریقای جنوبی پاهای خود را روی زمینی به جز خاک زندان گذاشت. اگر روزی نظام حاکم بر آفریقای جنوبی نام ماندلا را در میان خائنان به وطن ثبت کرده بود، ماندلا ۲۷ سال سکوت کرد تا در صبحگاه یازدهم فوریه سال ۱۹۹۰ جهان به بیگناهی و خویشتنداریاش شهادت داد. سه سال پس از آزادی بود که جایزه صلح نوبل در دستان پیر و زمخت ماندلا قرار گرفت. او مانند برندگان پیشین این جایزه فرصت نیافته بود تا با فعالیتهای اجتماعی در محیطی آزاد و بیدغدغه مقدمات دریافت این جایزه را فراهم کند. ماندلا در پشت میلههای زندان و در سخنرانیهای پس از آزادی، آنجا که نفرت را نکوهش کرده و از برندگی بخشش سخن میگفت، جهانیان را متقاعد کرد که نباید به کسی جز او برای دریافت این جایزه بیندیشند.
هر بار که خبرنگاران از پایمردیاش و محبت بیکرانش پرسیدند، ماندلا اشک حلقه زده در چشمانش را پاک کرد و از ماهاتما گاندی سخن گفت. اعتراف کرد که شیوه مبارزه عاری از خشونت را از او آموخته است. زمانی که ماندلا در سال ۱۹۶۱ رهبری شاخه نظامی حزب را بر عهده گرفت به صراحت اعلام کرد که در هیچ کدام از عملیاتهای اعتراضی حزب به سیستم حاکم یک نفر هم نباید کشته شود. در دهه ۸۰ زمانی که ماندلا روزهای خود را در زندانهای مخوف تحت سلطه سیاهان به شب میرساند، همحزبیهایش برای رسیدن به اهداف خود به خشونت متوسل شدند؛ خاطرهای شوم که هرگز از ذهن ماندلا محو نشد و درست مدتی پس از آزادی، این اقدام را به باد انتقاد گرفت.
ماندلا در دهه ۶۰ و در یکی از دفاعیات خود گفت: در طول این سالها همه زندگی خودم را وقف مردم آفریقا کردم. با تسلط سفید بر سیاه یا سیطره سیاه بر سفیدپوست مبارزه کردم. من به دنبال جامعهای آزاد و دموکراتیک هستم که در آن همه بتوانند با برخورداری از فرصتهای برابر با هم زندگی کنند. امیدوارم آنقدر زنده بمانم که تحقق این رویا را لمس کنم اما اگر گناه من امیدواری به این رویاست، این همان آرمانی است که حاضرم جانم را برای تحقق آن فدا کنم.
در فوریه ۱۹۹۰ خبرنگاران رسانههای بینالمللی پشت درهای زندان صف کشیده بودند. همه آمده بودند تا مردی را ببینند که حاضر بود برای چشاندن طعم آزادی به همپوستان خود جانش را هم فدا کند. یک روز پس از آزادی ماندلا مقابل دوربین خبرنگاران حاضر شده و باز هم از نیتش برای توسل به صلح برای طی ادامه مسیر سخن گفت. در بیست و هفتم آوریل سال ۱۹۹۴ مردم آفریقای جنوبی در نخستین انتخابات دموکراتیک شرکت کردند. ۶۲ درصد از مردم این کشور نلسون ماندلا را به عنوان نخستین رئیسجمهوری سیاهپوست کشور برگزیدند. ماندلا پس از احراز این پست در تمامی سخنرانیهای داخلی و بینالمللی از هموطنانش خواست که دوران سیاه سلطه آپارتاید بر کشور را به فراموشی بسپارند. پنج سال پس از این تاریخ ماندلا که ۸۲ سال از عمرش میگذشت اعلام کرد که قصد شرکت مجدد در انتخابات را ندارد و بدین ترتیب مردی که به میل مردم در ۷۷ سالگی رئیسجمهور شده بود، به میل و اراده خود از قدرت کنار رفت تا سایر همراهانش هم فرصت حضور بیابند.
● موگابه، قهرمانی که با آزادی قهر کرد
رابرت موگابه مردی که در دهه ۸۰ آن زمان که ماندلا به جرم آزادیخواهی در زندان به سر میبرد، قدرت در زیمبابوه را در دست گرفت، در ابتدای کار شباهتهای بسیاری به ماندلا داشت. او نیز از سلطه سفیدپوستان بر جان و مال سیاهان به ستوه آمده بود. از زمان استقلال زیمبابوه در سال ۱۹۸۰ تا هفت سال پس از این تاریخ، موگابه عنوان نخستوزیری کشور را به خود اختصاص داد. در سال ۱۹۸۷، زمانی که بسیاری گمان میکردند موگابه قدرت را به نیروهای جوانتر واگذار خواهد کرد، قطار اصلاحات در قانون اساسی زیمبابوه به راه افتاد و جالب آنکه آخرین ایستگاه آن حضور مجدد موگابه در قدرت و این بار با نام رئیسجمهور بود. موگابه آنچنان قانون را به نفع خود تغییر داد که عنوان نخستوزیری برای همیشه محو و جای خود را به رئیسجمهوری با اختیارات کامل داد. در دهه ۶۰ میلادی موگابه به سمت دبیرکلی حزب اتحاد ملی زیمبابوه رسید. موگابه بیشتر سالهای دهه ۶۰ و ۷۰ را به عنوان زندانی سیاسی در زندان گذراند. او به دنبال جایگزینی حکومت سفیدپوستان با رژیمی مارکسیست و تک حزبی بود. پس از تعیین سمت ریاست جمهوری در سال ۱۹۸۷ میلادی، موگابه در انتخابات سالهای ۱۹۹۰، ۱۹۹۶ و ۲۰۰۲ مجددا انتخاب شد. او در سال ۱۹۷۹ برنامه اصلاحات ارضی در زیمبابوه را به اجرا درآورد. بر اساس این برنامه، کشاورزانی که در طول این سالها از داشتن زمینهای اختصاصی محروم بودهاند، صاحب زمینهای کشاورزی میشدند. در سال ۱۹۹۷ دولت انگلستان کمک به این اصلاحات را متوقف کرده و اعلام کرد که کمکهای مالی بریتانیا به زیمبابوه بیش از آنکه صرف خرید زمین برای کشاورزان زیمبابوه شود، خرج اهدای قطعات چند هکتاری زمین کشاورزی به سران دولتی شده است.
آخرین دور انتخابات ریاست جمهوری زیمبابوه بیست و هفتم ماه ژوئن برگزار شد. رابرت موگابه در دور دوم این انتخابات تنها کاندیدای شرکتکننده بود. رهبر اپوزیسیون زیمبابوه از بیم جان رایدهندگان پس از پیروزی در دور نخست انتخابات از شرکت در دور دوم سر باز زد و بدین ترتیب موگابه با خودش رقابت کرد. سیل انتقادهای بینالمللی از موج خشونت به راه افتاده در زیمبابوه هم پاسخ نداد و موگابه به راحتی پس از شرکت در مراسم تحلیف، راهی نشست سران کشورهای آفریقایی در شرمالشیخ شد تا در آنجا هم به منتقدان بگوید: شما کشورهای خودتان را درست کنید.
موگابه پس از مقاومت در برابر فشارهای بینالمللی، خود را با رهبر نازیهای آلمان آدولف هیتلر مقایسه کرد و گفت: این هیتلر تنها یک دغدغه دارد؛ اقتدار برای مردم کشورش، به رسمیت شناخته شدن استقلال مردم زیمبابوه و حق مالکیت مردم بر منابع طبیعی کشور. اگر داشتن این دغدغهها مرا در ردیف انسانهایی مانند هیتلر قرار میدهد، بگذارید من را ۱۰ برابر هیتلر بخوانند.
نلسون ماندلا و رابرت موگابه نمایندگانی هستند از نسلی که برای آزادی و برابری سیاهان جنگید. بی شک نقش موگابه در سقوط اقتصادی زیمبابوه پس از استقلال از بریتانیا قابل انکار نیست اما آنچه بیش از نابسامانی اقتصادی، ساکنان این کشور فقیر را رنج میدهد، عقبگرد به گذشته است. ۲۸ سال پیش موگابه منادی آزادی سیاهان از دست سفید پوستانی شد که آنها را برده خود میدانستند. اکنون اما سرنوشت هزاران شهروند زیمبابوهای در دستان مردی است که به هموطنانش میگوید: حق انتخاب با شماست؛ یا موگابه یا مرگ؛ یا موگابه یا شکنجه و بدتر از همه اینها یا موگابه یا آزار جنسی زنان و دختران شما.
بیشک موج خشونتی که در زیمبابوه به راه افتاد آنچنان که در رسانهها منعکس شد، دستور اکید موگابه نبود اما قهرمان روزهای سرکوب سیاهان میتوانست مانند ماندلا هوادارانش را به توسل به دموکراسی مجاب کند. بیست و هفتم ژوئن نمایندگان مجلس سنای ایالات متحده در برابر سکوت و منش بزرگوارانه مردی از قاره سیاه سر تعظیم فرود آوردند. نام نلسون ماندلا از لیست حامیان تروریست این کشور پاک شد. ماندلا در طول سالهای پس از زندان و حتی آن هنگام که جایزه صلح نوبل را به نام خود ثبت کرد از آمریکا به واسطه قرار دادن نامش در لیست تروریستها انتقاد نکرد. چند روز پیش از این حادثه بود که ملکه انگلستان لقب شوالیه را که زمانی به پاس پایمردی موگابه به او اهدا شده بود، باز پس گرفت.
ماندلا مدتها پیش در نامهای به رابرت موگابه از او خواست که با کنارهگیری از قدرت نامش را به عنوان قهرمان ملی در تاریخ این کشور ثبت کند. حوادث خشونتبار اخیر زیمبابوه آنچنان روحیه صلحدوستی ماندلا را جریحهدار کرد که وی به موگابه هشدار داد که بیش از آنکه شبیه به رهبری آزادیخواه باشد، در حال رقمزدن سرنوشتی مانند داستان آگوسته پینوشه برای خود است.
نلسون ماندلا از تبار رهبرانی است که مشروعیت خود را از میل و اراده مردم به دست آورده است. از آن دست اسطورههایی که خود را فدا میکند تا نه تنها هموطنان خود را نجات دهند که چراغی باشد هرچند نیمسوز در مسیر آنها که آزادی را بر قدرت ترجیح میدهند. ماندلا رهبر است اما نه از جنس رهبرانی که قدرت را ارثیه ابدی خود میدانند؛ او از جنس انسانهایی است که وارث هیچ چیز نیست جز محبت مردم. تاریخ مانند موگابه و ماندلا بسیار به خود دیده است؛ قهرمانانی که روزی جامه رهبری بر تن کردند. دستهای که با گذشت زمان جامه را به اندازه جاهطلبیهایشان فراخ نکردند، بر دست آزادیخواهان بلند شدند و آن دسته که توان دل کندن از قدرت را نداشتند، در تنهایی و تبعید خاموش شدند.
سارا معصومی
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست