چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
داستان گاز گرفتن پای شاه توسط سگ روسپی فرانسوی
آنچه از کتاب می توان استشمام کرد، نگاهی استبدادگراست که تمام امور کشور را زیر سلطه خود میبیند. مردم را انسانهای بیمقداری میداند که چون شکمشان به زعم او سیر است، چرا باید شورش کنند؟ مخالفان هم تحریک شده خارج و یک مشت «عن تلکتوئل» هستند که به زعم شاه «هیچ ...ی نمی توانند بخورند»... وقتی در دنیای مدرن، رابطه یک سیاستمدار با یک روسپی سروصدا ایجاد می کند، علم با کمال وقاحت شرحی طویل از فحشای دربار میدهد. شاه حتی به یک دختر امریکایی...
● مقدمه
ششمین مجلد خاطرات اسدالله علم از تاریخ اول فروردین ماه ۵۵ آغاز شده و با تاریخ هفتم مهرماه ۱۳۵۶ خاتمه مییابد. این مجلد به تازگی (۲۰۰۸) توسط انتشارات Ibex با ویرایش علینقی علیخانی در امریکا منتشر شده است. پیش از این، پنج مجلد از خاطرات وی منتشر شده بود و به این ترتیب این مجموعه کامل شده است. علم در ۲۹ تیرماه برای معالجه از ایران رفت و در ۱۳ مرداد شاه از او خواست از وزارت دربار استعفا بدهد که او هم استعفا نامه اش را نوشت. ۱۵ مرداد دولت آموزگار سر کار آمد و علم نیز در فروردین سال ۵۷ در خارج از کشور مرد.
درباره خاطرات علم و ویژگی های آن بارها صحبت شده است. اهمیت این خاطرات به دلیل افشای برخی از مسائل درون دربار پهلوی و مناسبات خانوادگی میان اعضای این خاندان، دیدگاه های رسمی و غیر رسمی شاه در باره برخی از مسائل بین المللی و داخلی، و به ویژه سیستم اداره مملکت در بخشهای محدودی از مسائل عمومی و خصوصی است. همچنین و به طور ویژه اطلاع در باره افرادی که به نوعی با علم و شاه در جریان بوده اند، دیدگاه های خاص علم و شاه در باره اسرائیل و کشورهای عربی، مداخله های غیر رسمی شاه در امور بین المللی، هراج کردن پول مملکت با پرداخت آن به این کشور و آن کشور، تعیین حقوق برای بیشتر شاهزاده های ورشکسته عالم و بسیاری از مسائل خصوصی دیگر، از مسائلی است که در خاطرات علم به عنوان مسائل جاری و پیش پا افتاده مورد توجه قرار گرفته است.
آنچه از متن این کتاب می توان استشمام کرد، نوعی نگره استبدادگرایانه است که تمام امور کشور را به زیر سلطه خود میبیند، مردم را انسانهای بیمقداری میداند که چون شکمشان به زعم او سیر است، برای چه باید شورش کنند. به باور او مخالفان او که آنها هم تحریک شده خارجی هستند تنها یک مشت «عن تلکتوئل» (کذا) هستند که گویا ارث پدرشان را میخواهند و البته به زعم شاه «هیچ گهی نمی توانند بخورند.»
تصویر شاه در این خاطرات، مردی است همه چیز دان که کمترین ارزش و اعتباری برای مجلس و نخست وزیر و دیگران قائل نیست. از کوچکترین انتقادی ولو از سوی علم باشد، رنجیده میشود. از مقالاتی که مطبوعات خارجی در باره اوضاع انفجار آمیز ایران انتشار میدهند بر میآشوبد و پشت هر نوع مخالفتی از صغیر و کبیر دست خارجی را در کار میبیند. با این حال، او کمترین تردیدی ندارد که هیچ خطری او را تهدید نمیکند. مخالفت روحانیون از نظر علم، حکایت چند آخوند شپشو است و از نظر شاه آخوندی رو به اضمحلال و نابودی است.
درست هنگامی که در دنیای مدرن، رابطه یک سیاستمدار با یک روسپی سروصدا ایجاد کرده و آنان را تحت فشارهای فراوان قرار میدهد، علم با کمال وقاحت در این کتاب شرحی عریض و طویل در باره فساد و فحشای موجود در دربار ارائه میدهد. شاه حتی به یک دختر امریکایی که در یک خانواده امریکایی در شیراز زندگی میکنند چشم طمع دارد و علم او را از بازتاب بد هر نوع اتفاقی در این باره برحذر میدارد. بارها از فرانسه و ایرلند پروازهای مخصوص برای این کار انجام میشود و علم نه فقط شرحی از اعمال خود بلکه از شاه و ولیعهد را هم به وضوح گزارش میکند. آنچه در این باره در این گزارش به نقل از خاطرات علم آوردهایم و البته مجلدات پیشین هم از این دست داشت، بسیار اندک است و در عین حال از بابت نقل آنها عذرخواهی می کنیم.
بدون تردید در میان خاطراتی که تاکنون از درباریان چاپ شده و احتمال می رود که حجم بیشماری از آنها در سالهای آینده چاپ شود، تاکنون خاطرات علم به لحاظ نزدیکی آن به شاه دست کم با خاطرات فردوست برابری می کند. با این تفاوت که این خاطرات پیش از انقلاب و آن یکی پس از انقلاب نوشته شده است. به علاوه، ورود علم در زندگی خصوصی شاه بعدی از این خاطرات است که حجم بالایی اطلاعات موجود در این کتاب را به خود اختصاص داده است.
نویسنده این سطور، به قصد تفنن مروری بر این کتاب کرده و مطالبی یادداشت نمود که خدمت دوستداران عرضه خواهد شد، در عین حال بر این باور است که باید این کتاب چندین بار خوانده شده و ظرائف و دقائق آن در شناخت دولت شاهنشاهی آن هم درست در سالی که در ظاهر سالی با ثبات اما در باطن سالی پرتلاطم برای رژیم پهلوی بود، مورد تأمل قرار گیرد. بی تردید در این زمینه کاری صورت نگرفته و غالب آنچه نوشته شده همراه حب و بغض بوده است.
باز هم باید از این که برخی از مسائل خصوصی موجود در این کتاب را به اشارت می آورم عذر خواهی کنم. اما باید گفت وقتی منتشر شد، و آن در هم در ارتباط با کسی است که ۳۷ سال بر این کشور حکمرانی کرده، دیگر نمیتوان عنوان خصوصی روی آن گذاشت. حقیقت حیفم آمد خوانندگانی را که عجالتا دسترسی به کتاب ندارند از این نکته در غفلت گذارم که حاکمان ایران بزرگ و باستانی ما دقیقا یک مشت افراد فاسد روسپیباز، بی سواد، خودخواه و متکبر بوده و اطرافیان آنان نیز یک مشت چاپلوس و مجیزگو مانند علم بوده اند که صبح و شام در وصف شاه تعابیر شگفت به کار برده و آن قدر در چاپلوسی جلو می رود که شاه را دست کم در دو جای این مجلد، با پیامبر (ص) مصداق آیه انک لعلی خلق عظیم می داند. (ص ۲۰۶). به هر روی آنچه در ذیل آمده گزیده هایی است که گهگاه توضیحی هم پیش یا پس از آنها درج شده است. کتاب مع الاسف بدون فهرست اعلام منتشر شده و از این بابت استفاده از آن محدود شده است.
● شاه باید به امریکائیها، درس مملکت داری بیاموزد!
از نکات برجسته کتاب که عموما شرح دیدارهای علم به صورت روزانه با شاه و گزارش دیدارها و نامه ها و اظهار نظرها و مقالات خارجی در باره ایران است، انعکاس ستایشها و تمجیدهای شگفت غربیها نسبت به شاه است. ستایشهایی که تنها به قصد تحمیق شاه و درباریان می تواند باشد. راکفلر در پنجم فروردین در ایران است و اظهار می دارد: کارهای ما خیلی بطئی است. من [علم] گفتم: بر عکس کارهای ما خیلی سریع است. گفت: شاهنشاه ایران را یکی دو سال به آمریکا ببریم که مملکت داری به ما بیاموزد. (ص ۲۳). کسینجر هم همین رویه را در پیش گرفته و به علم گفته است: من خیال می کردم پرکارترین سیاستمدار باشم ولی شاهنشاه ایران جلو زده اند. [علم میافزاید] مقداری زیادی از عظمت و بزرگی شاهنشاه تعریف کرد و گفت: در دنیای امروز از ایشان بزرگتر نداریم (ص ۱۸۹). باز [همین کسینجر] مقدار زیادی از روشن بینی شاهنشاه تمجید کرد و گفت: اگر وجود ایشان نبود در این منطقه از دنیا با وضع عجیبی سروکار داشتیم (۱۹۰). سناتور برچ بی هم که به ایران آمده بود به علم مطالبی گفته بود که او اینچنین برای شاه نقل کرد: به تفصیل عرض کردم که چه اندازه مفتون عظمت شاهنشاه شده بود و می گفت: چنین لیدری در جهان امروز نیست (ص ۲۳۶). این تعریف و تمجیدها سبب شده بود که شاه مرتب تأکید کند که اروپایی ها تنبل و بیکاره شده اند. علم ضمن قضیه ای نقل می کند که: فرمودند: ... درد آنها تنبلی و بیکارگی است و به این صورتها هم اصلاح پذیر نیست. درست هم میفرمایند (ص ۲۶۶). غرور و نخوت شاه به حدی بالا بود که علم با همه ابراز ارادت می نویسد: دعا کردم که این مرد بزرگ و بی نظیر و دنیایی را خودت از شر نخوت و غرور حفظ بفرما! (ص ۵۱۳).
بخش قابل ملاحظه ای از کتاب ستایشهای علم نسبت به شاه در مقام یک فدایی است. از این قبیل عبارات که خواهد آمد، فراوان در فراوان در کتاب آمده است: کنار دریا که دراز میکشند، بچه ها سرو صدا میکنند، سگها صدا میکنند و شاهنشاه کوچکترین عکس العملی نشان نمیدهند. تبارک الله از این عظمت و سعه صدر (ص ۲۹).
تعارض میان شاه و شهبانو در زمینه مسائل خانوادگی تا روشنفکری بارها در این کتاب منعکس شده است. وقتی سخن از تربیت ولیعهد است می نویسد: من میترسم کمکم افکار لیبرالیسم بی مأخذ علیا حضرت شهبانو بچه را از همه چیز بترساند که جرئت تصمیم گرفتن در هیچ چیز را نداشته باشد (ص ۳۵).
● شاه: بساط آخوندی رو به اضمحلال است
جسته گریخته در چند نوبت مسائلی در ارتباط با روحانیت هست که مسلما برای نگارش موضع شاه نسبت به روحانیون در ایران و عراق بسیار جالب و خواندنی است. برخی از آنها مربوط به درخواست های آیت الله خویی برای حمایت از حوزه نجف برابر فشارهای رژیم بعثی است: عرض کردم آیت الله خویی از نجف اشرف پیغام داده است شاهنشاه ترتیبی بفرمایید که حوزه علمیه نجف باقی بماند. فرمودند اقداماتی کرده و می کنم ولی فکر نمی کنم عراقی ها زیر بار بروند. اصولا در دنیا بساط آخوند رو به اضمحلال است.(ص ۴۳).
پس از آن علم صبحت با شاه را ادامه داده و راه حل را در آن می داند که: اصل کار نباید از دست برود و باید واقعا آخوندهایی باتقوی تربیت شودند و تحویل جامعه گردند. فرمودند: به دولت گفته ام در مشهد و شیراز بساط صحیحی راه بیندازند. قم هم که کرکر خواهد کرد. (ص ۴۴). شاه به کمترین خواسته روحانیون و حتی کسانی که فکر می کردند نفوذی در او دارند اعتنایی نداشت. علم می نویسد: عرض کردم شریعتمداری از قم عرض می کند سهمیه حج امسال کم تعیین شده است. اگر قرار باشد بعد اضافه شود مقرر فرمایند همین حالا بشود که کار صورت بازار سیاه پیدا کرده است. فرمودند به هیچ وجه، مخصوصا به دولت بگو سهمیه را زیاد نکنند (ص ۵۲۵). البته شاه این اندازه توجه داشت که باید به آخوندهای کرد که مردمان وطن پرستی هستند از طریق اوقاف کمک کند (ص ۵۲۹).
علم در تاریخ ۳۱/۱/۵۵ از شخصی به نام احسان الله استخری معلم علوم دینی ولیعهد یاد می کند که به عتبات مشرف شده بوده و از قول آیت الله خویی گفته است: ایشان استدعا دارند سفیر شاهنشاه در بغداد عنایت بیشتری نسبت به ایشان داشته باشند. شاهنشاه تلخ خندهای کردند و فرمودند: این آقایان که همیشه از سفیر من فاصله می گرفتند (ص ۵۶). این زمان اوج فشارهای رژیم بعثی به حوزه نجف بود، زیرا پس از توافق با ایران اطمینان داشته که شاه مانند گذشته در این زمینه مداخله نخواهد کرد. صد البته که امام خمینی در این زمینه ها هیچ اعتمادی به دستگاه پهلوی نداشت. علم می گوید که یکبار هم آیت الله خویی توسط یکی از محارم خود از نجف پیام داده بود ـ و به احتمال قوی این شخص در رساندن پیام و تحریف آن نقش ایفا کرده بود – که شاهنشاه ترتیبی بفرمایند که وضع آنها محفوظ بماند. در این پیام، پیام رسان از آقای خمینی گلایه کرده بود که روزگار را بر ما تنگ کرده است [در اینجا مصحح کتاب آقای عالیخانی، جمله را در کروشه افزوده اند به این عبارت «به کمک مقامات عراقی» یعنی این که پیام رسان گفته است که آقای خمینی به کمک مقامات عراقی چنین وضعی را پدید آورده است در حالی که در اصل خبر علم چنین جمله ای نیست. این نشان از عدم صداقت عالیخانی دارد. به هر روی علم از قول شاه در واکنش به آن پیام چنین نقل می کند: شاهنشاه فرمودند:این حرفها را به گوش آیت الله خوانساری برسانید. اما راستی این آیت الله خوانساری هم پر وپای قرصی ندارد. چرا آن جزوه را علیه مارکسیستهای اسلامی نداد؟ عرض کردم: آخوند در هر مقام که باشد به تنها چیزی که فکر می کند فقط و فقط دکانش است (ص ۱۵۶). شاه در جای دیگر هم نگرانی خود را از عدم موضع گیری علما در برابر مارکسیستهای اسلامی یادآور میشود. علم می نویسد: بعد فرمودند: این آخوند پدر ... که جرأت نمیکند بگوید مارکسیست با اسلام حکم آتش و آب را دارد، آخر به چه درد میخورد؟راستی چرا اینها جرأت نمیکنند چنین اعلامیهای بدهند؟ این آیت الله خوانساری چه قدر ما را معطل کرد و چیزی نگفت؟ (ص ۴۵۰).
● شاه و هراس از گسترش حجاب
پدیده حجاب و چادر اسدالله علم را گرفتار هراس کرده است. او در بازگشت از شیراز به شاه می گوید: چیزی که دیروز خیلی باعث تعجب من در دانشگاه پهلوی شد مشاهده زیادی دختر چادر به سر بود. وقتی که غلام رئیس دانشگاه بودم، دختر چادر به سر را مسخره می کردیم. یک نفر هم برای نمونه پیدا نمیشد. یعنی آن را برای خود یک تحقیر حساب میکردند و حالا دهها دختر چادری حتی در سالن سخنرانی دیدیم. اظهار نظر شاه جالب است. زمانی که علم میگوید: فرهنگ مهر (رئیس دانشگاه پهلوی که زرتشتی است) از ترس چماق تکفیر آخوندها بیشتر از مسلمانان احتیاط می کند، از قول شاه نقل می کند: فرمودند: دیگر آخوندی نیست. عرض کردم. روحیه آخوندی هنوز هست (ص ۶۴). گسترش حجاب در مراکز آموزشی شاه را به شدت نگران کرده بود. علم در ۸/۳/۵۶ مینویسد: فرمودند: پریروز که به جنوب شهر به محل فروشگاههای زنجیرهای رفته بودم، هزاران زن چادر به سر پدر سوخته دیدم. عرض کردم. نفوذ آخوند پدر .... که بدان اشاره میشود همین است. عرض کردم: پریروز در خانه ما عروسی بود. داخل مهمانهای نوکرها، چند تا خانم مقنعه به سر دیدم. به شوخی از یکی پرسیدم: آیا رقص شکم این رقاصه را جلو مردها تصویب می کند؟ چیزی نگفت و خجالت کشید (ص ۴۵۰).
یک حکایت جالب که شاه در باره دیدار مادرش با آیت الله کاشانی نقل می کند و تازه است و در عین حال کینه شاه را هم نسبت به آیت الله کاشانی نشان میدهد: در زمان مصدق، مادرم بدون اجازه من برای این که شاید بتواند کاری بکند، در یک مکانی با آیت الله کاشانی ملاقات کرده بود. وقتی که مردکه به اتاق وارد شده بود قهرا مادرم نشسته بود. به او پرخاش کرده بود که خانم بلند شو، بلند شو، تو باید پیش پای من بلند شوی. (ص ۶۸ – ۶۹).
● اعتماد به اسرائیلی ها
در سراسر کتاب این خط علم دنبال می شود که اسرائیلی ها چون باهوش ترین مردم در عرصه سیاسی به خصوص در امریکا هستند باید از امکانات تبلیغی و ارتباطی آن برای پیشبرد کارها استفاده کنیم. یادداشت های مربوط به این خط و ربط، یک مقاله مستقل می شود: سر شام نرفتم. بودجه مرکز پژوهشهای تبلیغاتی در امریکا را که با اسرائیلیها عمل می کنیم تنظیم کردم... شاه بودجه مرکز تبلیغات سری را که با اسرائیلیها داریم تصویب فرمودند (ص ۳۹).
سفیر اسرائیل از علم دعوت می کند که به اسرائیل سفر کند. اما او از این که این اقدام علنی باشد، در هراس است و سفیر می گوید: مگر نخست وزیر ما به این جا نمیآید؟ تو را هم طوری میبریم که هیچ کس نفهمد (ص ۵۹).
اسرائیلیها که بر آن بودند تا نمایندگی کامل شاهنشاهی را در امریکا عهده دار باشند از این که اردشیر زاهدی زیر بار آنها نمی رفت، مرتب گلایه می کردند. آنان او را متهم به طرفداری از عربها می کردند (ص ۱۱۳). عاقبت هم شاه را وادار کردند تا به او بنویسد تا از اسرائیلی ها برای لابی گری استفاده کند و چند تن آنها را در اطراف خود داشته باشد. علم در باره شاه مینویسد: امر فرمودند به اردشیر زاهدی بنویسم و یادآوری کنم که باید با اسرائیلیها تماس داشته باشد (۲۵۲). نظر علم که شاه نیز پای بند آن است، این است که اسرائیلیها اطلاعات دقیقی دارند (ص ۲۵۵).
سفیر اسرائیل برای علم توضیح داده بود که «مهمانی دادن به سناتورها یا خاویار دادن و این حرفها موضوع را حل نمیکند» باید لابی فعال داشت. (ص ۲۳۶، ۲۴۷).
به رغم روابط خوب ایران با عربستان که در سایه نفوذ امریکا پدید آمد بوده دو طرف نسبت به هم یکسره کینه داشتند. علم از صدر اعظم اتریش نقل می کند که وقتی از کشورهای عربی بازدید کرده بود: به نماینده ما گفته بود ترس اعراب از ایران بیش از اسرائیل است (ص ۸۲).
شاه در مصاحبه با روزنامه عکاظ چاپ عربستان از شیعه به عنوان یک مسأله سیاسی یاد کرده بود که مورد اعتراض علم واقع شده و علم به او می گوید که شما شاه یک کشور شیعه هستید. شاه راضی می شود این عبارت را بردارد اما از این که روی شیعه تأکید بیشتری بکند، خودداری می ورزد (ص ۱۲۱).
شاه پیغام می دهد که به سفیر امریکا بگو: عربستان پنجاه و یکمین ایالت خود شماست (ص ۱۲۷).
اعتماد علم و شاه به اسرائیلیها با بازیهایی که آنان در میآوردند، هر روز تقویت میشد. موشه دایان به اذعان خود علم، دوست بیست ساله او بود (ص ۵۱۷). به هر حال اعتماد دربار پهلوی به اسرائیلیها زیاد بود و علم زیادتر از همه. روزی که سه نفر مستشار امریکایی را در ایران ترور کردند، اسرائیلیها از قبل احتمال آن راداده بودند. علم مینویسد: به ما اطلاع داده بودند که منتظر چنین قضیهای باشید و ترور چند نفر امریکایی در ایران صورت خواهد گرفت. من از کار آنها حظ کردم (ص ۲۱۳). بنابر این کار تبلیغاتی مشترک ایران و اسرائیل باز هم تقویت میشود: دکتر منوچهر گودرزی گزارش کار مشترک تبلیغات ایران و اسرائیل را آورد که بشنوم (ص ۲۱۷). علم در جایی مینویسد: گودرزی رابط ما با اسرائیلیها بود ولی وزیر اطلاعات و هیچ کس از این مسأله خبر ندارد (ص ۲۹۰).
● درباریان زیادهخواه
هوا و هوس درباریان در اوج و شاه نیز معمولا با سعه صدر – به قول علم – با آنها برخورد می کرد. اما پررویی اعضای خانواده به حدی بود که علم می نویسد: دستخطی فرموده اند که بسیار تاریخی است و واقعا نشان می دهد که شاهنشاه از دست هوی و هوس این بستگان چه قدر ناراحت هستند (ص ۱۵۵). مسخره بازی در دربار با درست کردن مؤسسات وقفی که تنها در صورت ظاهر و برای چپاول بیشتر بود به حدی بالا گرفت که شاه عصبانی شد و گفت: به خواهر بنویس، خانم جان ... شما که عقب پول میگردید و می خواهید من شما را واسطه معاملات قرار بدهم چرا اموال خودتان را وقف میکنید؟ خیال می کنید میتوان مردم ایران را گول زد؟ (ص ۲۷۴). یک جای دیگر هم شاه از حس زمین خواری برخی از نزدیکانش یاد میکند از جمله دکتر ایادی که پزشک شاه و بهایی بود: بعد فرموند: راستی اینها که این همه حرص زمین میزنند مثل دکتر ایادی و مثل سگ هم زندگی میکنند. معنی این کار را نمیفهمم. ایادی هرجا ببینی زمین دارد و همین طور انداخته و دست نمیزند. ... عرض کردم: مسأله ایادی را غلام مطالعه کردهام. فکر میکنم وقف امور بهاییها بعداز مرگ خودش میکند... شاهنشاه مثل این که یک دفعه مثل این که توجه فرمایند فرمودند: درست میگویی (ص ۳۵۴). شاه نسبت به مخارج دربایان با اغماض عمل میکرد اما آنان با بیشرمی پیش میرفتند به حدی که صدای شاه را درآوردند. علم مینویسد: همه کس از من همه چیز میخواهد. مخصوصا اقوام نزدیک و اگر یکی را ندهم به نظر آنها دنیا خراب میشود. یکی آخر فکر مرا نمی کند که با این همه زحمتی که به من میدهند اگر از بین رفتم، دیگر اینها چه گهی هستند (ص۴۱۶). علم مینویسد: بعد راجع به والا حضرت شهناز عرایضی کردم که پول زیاد میخواهند. به شوهر ایشان خیلی فحش دادند. فرمودند: تمام تقصیر این پسره ک... است. (ص ۴۶۰).
علم در باره مخارج درباری ها و دست و دلبازی شاه یاد می کند. مثلا در مورد مسافرت هر سه ماه سرکار خانم فریده دیبا به مشهد برای غبارروبی و کرایه یک هواپیمای دربست به حساب دربار؛ و اما واکنش شاه: اعلی حضرت همایونی که ما شاءالله دریا دل است، میخندیدند. من هم می خندیدم (ص ۱۵۸). سپس از نظر فرح یاد می کند که گفته اند می شود در امور دربار صرفه جویی کرد و مثلا: شراب که سرناهار باز می کنند از مهمان بپرسند که می خورد یا نمیخورد، بعد بریزد. مخصوصا در مهمانی عربها که شرابخور نیستند. (۱۵۸). در جای دیگری هم از اصرار فرح درباره صرفه جویی در دربار یاد میکند اما علم می افزاید که به شاه گفتم: اگر بر اصل صرفه جویی است یک هزارم تخفیف در کنتراتهای بی ربطی که به ده برابر قیمت به ..... غیره و غیره می دهیم (اینها را حسب الامر علیا حضرت شهبانو می دهیم) مهمانی های ده سال و پول گل صد سال دربار را تأمین میکند. شاهنشاه خندیدند (ص ۱۹۸).
● دربار و روسپیگری
تمام تفریح شاه و علم، شکار کردن دختران ایرانی و فرنگی از هر نوع است. این وظیفه جناب علم بوده است تا در مقام ریاست دربار، برای گردش روزانه شاه وسائل لازم را در حد رئیس روسپیخانه فراهم کند و در این باره البته که هیچ کوتاهی نمیکند. او هیچ شرمی از این که برنامه های گسترده خود را برای گذراندن وقت و بی وقت با انواع و اقسام دختران ایرانی و فرنگی بیان کند ندارد. نمونه هایی را فقط نقل می کنیم :
به جای آن که به دفتر بروم یک دختر خانم امریکایی را ملاقات کردم و دو ساعتی را گذراندم. بسیار خجل بودم که از وقتم دزیدهام و بیچاره مردم معطل اند که مرا ببینند. چه باید کرد؟ نفس عماره (کذا) است و گاه مسلط. (ص ۳۴). [خطاب به شاه] یک میهمانی برایم رسیده است که عکسش همراه است. ملاحظه فرمودند و چون شاهنشاه شیفته لب ... هستند فرمودند بعد از ظهر باید او را قطعا ببینم (ص ۴۲).
و یکی از لطائف درباره یک فاحشه سوئدی است که چغاله خورده است و قی و ... گرفته و قرار است شاه یک هفته خود را در کیش با او صرف کند، اما از بداقبالی مشکلی برای دختر پیش آمده است که اگر شاه به کیش برود تنها وقت را تلف خواهد کرد!: مدتی شاهنشاه راه رفتند و فکر کردند که چه کنیم؟ کس دیگری هم بفرستیم یا اصولا نرویم؟ (ص ۴۸).
حکایت تکراری علم در سراسر کتاب این است: من گردش رفتم. با یک دختر ایرانی، به نظرم وقت تلف کردم! (ص ۷۰). بعد از ظهر هم دو سه ساعتی با یک دختر خانم ایرانی گذراندم که بسیار خوب بود (ص ۷۶). بعد از ظهر یک دختر ایرانی را دیدم که خیلی اعلا بود (ص ۸۴). و در تمام این احوال وضعیت شاه نیز چنین است آن جا که می نویسند: در شیراز به استراحت گذشت و شاهنشاه هم تنها نبودند (ص ۸۶ و ۸۷). من امشب در اصفهان تنها هستم ولی شاهنشاه تنها نیستند (ص ۹۱). به جای آن که به دفترم بروم به دیدن یک دختر انگلیسی رفتم که از هر جهت بسیار مطلوب بود (ص ۹۲). بعد یک دختر آلمانی را دیدم که بسیار خوب بود (ص ۱۱۶). بعد از ظهر هم یک دختر خانم ایرانی دیدم و خوش گذشت (ص ۱۱۹). بعد از ظهر تمام کار کردم فقط یک ساعتی با یک دختر خانم ایرانی گذراندم (ص ۱۳۸). و برای شاه هم یکسره در تلاش بود: با وصف آن که بسیار خسته بودم، سر شام رفتم، چون می بایست در مور یک دختر خانم گزارشی عرض کنم (ص ۱۳۹). پس از شرفیابی حضور ولیعهد و شهبانو، با یک دختر ایرانی بسیار خوش گذراندم (ص ۱۴۳). بعد از ظهر من یک دختر خانم لهستانی را دیدم که بسیار تعریف داشت (ص ۱۴۹). وقتی شاهنشاه حرکت فرمودند به دختر خانم ایرانی که دوستش دارم تلفن کردم پیش من بیاید و دو ساعتی با فراغت کامل با او بودم (ص ۱۵۶). و موارد دیگر (۱۶۰، ۱۷۲، ۱۷۷، ۱۸۴، ۱۸۸، ۱۹۱، ۱۹۵، ۱۹۶، ۱۹۹، ۲۰۶) دو ساعتی با دختر خانم انگلیسی گذراندم، ( ۲۱۶، ۲۲۰، ۲۳۴) بعد از ظهر با یک دختر خانم ایرانی تازه قرار ملاقاتی داشتم، (۲۴۴، ۲۵۵، ۲۶۸) شاهنشاه به گردش تشریف بردند و من هم با یک دختر فرانسوی ملاقات کردم و دو ساعتی گذراندم. بد نبود (۲۸۲، ۳۵۲، ۳۷۹، ۴۰۳، ۴۴۲، ۴۵۱،)دختر ایرلندی (۴۷۹).
البته همان طور که در ص ۱۵۶ کتاب خاطرات علم آمده، عربها شرابخوار نبودند اما جناب علم کمال عنایت را برای در اختیار گذاشتن دختران ایرانی برای آنها داشت. زمانی که سلطان قابوس آمد و رفت شاه از علم پرسید: در این دو شبه خوش گذرانی چه کرد؟ عرض کردم: هر شبی چهار پنج خانم در اختیارش بود (در خارج کاخ) اما چه کرد نمیدانم. فرمودند: تازه داماد احیانا ناخوش نشود. عرض کردم: خیر دخترهای ایرانی تمیز شدهاند و او هم خیلی آنها را دوست دارد (ص ۱۶۷). این رویه ای روزانه خود شاه هم بود. به خصوص وقتی رقاصه ها را برای او می آوردند آن وقت بود که به قول علم: از بعضی از رقاصههای امشب هم خوششان آمده بود. فرمودند در باره آنها تحقیقاتی بکنم (ص ۱۷۳). همان جا، یعنی سه سطر بعد از آن، علم که وقاحت و مجیرگویی را به حد اعلا رسانده، می افزاید: خداوند به او دل شیر و حوصله پیامبری داده است (ص ۱۷۳). علم به فکر ولیعهد هم بود و ترجیحا می گفت: فعلا اگر ایشان به چنگ دختر ایرانی بیافتد ممکن است احساساتی بشوند و کار مشکل بشود. بهتر است دخترهای اروپایی را برایشان راه بیندازیم. فرمودند: صحیح است. همین کار را بکنید (ص ۱۸۲). در جای دیگری: بعد رفتم یک دختر خانم انگلیسی را برای والاحضرت همایونی (ولیعهد) دیدم. بعد نبود. (ص ۳۶۰). باز می نویسد: حال که والاحضرت شروع به دختر بازی کردند، باید ترتیبی داد که خیلی معتدل باشند (ص ۳۹۵). شاه هم از دختران اروپایی ها، بیشتر راضی بود: شاهنشاه از هدیه ای که من از فرانسه با خود آورده بودم و دیشب در حضورشان بود، تعریف فرمودند (ص ۱۸۷). شاهنشاه تلفن فرمودند و سراغ دختری را گرفتند. من بسیار خجل شدم که نتوانستم توضیح عرض کنم (ص ۲۱۲). اما ایمان شاه از نظر علم: صبح شرفیاب شدم. به محض زیارت شاهنشاه فرمودند:حیف و صد حیف که این مهمان دیشبی خیلی عالی است. عرض کردم: چرا حیف؟ فرمودند: آخر ایام قتل پیش میآید و دیگر نمی توان استفاده کرد... عرض کردم: خداوند به اعلیحضرت سلامتی و طول عمر بدهد با این عقیده خالصی که دارید (ص ۲۴۲). قرائن بسیار حاکی است که هر کجا علم عبارت «شاهنشاه به گردش تشریف بردند» را بکار برده کنایه از همین امور جاریه و معموله است. علم مینویسد: فرمودند: گردش بعد از ظهر حاضر است؟ عرض کردم، همان طور که دیروز امر فرمودید ترتیب آن داده شده است (ص ۲۶۱). و جای دیگر وقتی شاه افراط در گردش میکند، علم چنین توصیه میکند: وقتی مرخص میشدم فرمودند: ناهار در سد فرحناز حاضر باشد. ترتیب گردش را در آن جا بده. من خندیدم و عرض کردم: سه روز متوالی است گردش تشریف میبرید. بریا سلامتی وجود مبارک خوب نیست (ص ۳۳۸). بار دیگر که شاه از علم میخواهد ترتیب امور گردش را بدهد علم می گوید: عرض کردم غلام موافق نیستم. (چون دیروز هم تشریف برده بودند) خندیدند. فرمودند: آخر کاری ندارم. بنشینم مگس بپرانم؟ (ص ۵۱۷). در حالی که در دنیا فهمیدن رابطه یک سیاستمدار با یک روسپی سروصدا ایجاد می کند، علم با بیشرمی جزئیات کارهای خود و شاه را گزارش میکند. یکبار اشاره میکند آن دختر فرانسوی که چندی قبل سراغش را گرفتید «امشب که آن جا تشریف میبرید با دامن گشاده منتظر ورود مقدم مبارک است». بعد اظهار نظر میکند که خیلی هم چنگی به دل نمیزند... دهنش گشاد و پای ساقهای بسیار کلفت و بی ریختی داشت... (ص ۴۵۳). و شاه که مداوم و مرتب در پی این امور است: در فرودگاه از من سؤال فرمودند: تکلیف گردش فردا بعد از ظهر چیست؟ عرض کردم دست خالی نیستم... یک نفر هم زیادی داریم که غلام فکر کردم در اختیار والا حضرت همایونی (ولیعهد) بگذاریم (ص ۴۵۶). این عوض کردن دختر به حدی به افراط گراییده بود که شاه آن را دیوانگی خواند. این درست وقتی بود که میان شاه و علم سخن از شمس پهلوی به میان آمد که گاه با ده بیست سگ و گربه از این کشور به آن کشور میرود. وقتی گفته شد که کار او نوعی یوانگی است، شاه اینجا را دیگر انصاف به خرج داد و به قول علم: ولی شاهنشاه آن قدر آقا و انسان و و با انصاف است که فرمودند: ما این قدر دختر عوض میکنیم دیوانگی نیست؟آن هم یک نوع آن است (ص ۵۳۱).
● فرح: مردم از ما خسته شدهاند
فرح به رغم همه بساطی که خود و اطرافیانش برپا کرده بودند، به عنوان یک فرد لیبرال و منتقد شاه شناخته میشد. بیشتر از آن روی که تلاش می کرد خود را یک شخص فرهنگی نشان دهد. در این زمینه، یعنی خرید تابلو و جواهرات و دیگر امور آن هم غالبا از فرانسه با سفرهای آنچنانی نهایت ولخرجی را داشت. اما به هر روی نق زدنهای وی به عنوان نوعی روشنفکری در دربار تلقی می شد.
زمانی که شاه در بازدید از طرح توسعه اطراف حرم امام رضا علیه السلام در مشهد، دستور تخریب دو مدرسه علمیه را می دهد. فرح روز بعد از آنجا دیدن کرده و می گوید: خراب کردن این جا جنایت است و بسیار حیف است (ص ۱۱۰). علم خدا را شکر می کند که کار مهمی جز امور هنری در اختیار فرح نیست: اگر کارهای کشوری بود چه می شد؟ (ص ۱۳۱)
انتقادهای فرح کمابیش ادامه داشته است. برای مثال این مورد: ۳۱/۳/۵۵: قبل از حرکت در باغ کاخ مرمر رامسر بودیم که ساعت ۱۱ شاهنشاه به هتل تشریف ببرند و آنها را بردارند علیا حضرت شهبانو غفلتا فرمودند که به نظر من مردم از ما خسته شدهاند و دیگر احساس نمی کنم که با حرارت و عشق دست میزنند. خیلی باعث تعجب شد. شاهنشاه فرمودند: من که چنین احساسی نمی کنم... من دیدم شاهنشاه خیلی ناراحت شدند (۱۵۹). جالب است که خود علم در ۵/۷/۵۵ مینویسد: امروز در رکاب مبارک همایونی به همدان آمدیم. ... تقریبا آدم فقیر در بین مستقبلین ندیدیم (ص ۲۶۲). وی این نکته را شاهد بر آن گرفته است که در همدان تقریبا فقیر وجود ندارد. علم بر این باور بود که نارضایتی در میان مردم اصلا معنا ندارد زیرا: کشاورز و کارگر که فوق العاده راضی است و بورژوا و عمله و غیره هم که به پول رسیدهاند. احیانا میماند چند «عن تلکتوئل» (کذا) میخواهد راضی باشد میخواهد نباشد. اهمیتی ندارد. این پدرسوخته (یعنی همین عن تلکتوئل) هم ارث پدرش را مگر مطالبه کند وگرنه بهداشت و تحصیل رایگان که دارد دیگر چه گهی میخورد؟ (ص ۳۴۲). یک نکته روشن است. علم به برخی از به قول خودش اشکال تراشی های جزئی توجه دارد که شاه به این مقدار هم توجه ندارد. با این حال از فهم این که مشکل از کجاست درمانده شدهاند. علم اظهار می دارد: به عرض رساندم که گرفتاری این است که ممکن است دشمن به خطوط داخلی ما رخنه کرده باشد. یعنی این عدم رضایت بی جهت مردم که دستی دستی تراشیدهایم جز رخنه دشمن به صفوف داخلی ما نیست. (ص۳۸۸) علم اشکالات را به دولت بر میگرداند و اشارهاش به هویدا و اطرافیان اوست. وی از شاه میخواهد: این پدرسوخته ها را به عنوان خائن یا بی لیاقت به زندان بیندازید که مردم لااقل نفسی بکشند (ص ۳۸۸). این همان سیاستی بود که شاه دنبال کرد، اما زمانی که دیگر دیر شده بود. در ۲۹/۲/۵۶ شاه از این که مخبر یکی از روزنامهها نوشته بود که «اوضاع ایران قابل انفجار است» به شدت خشمگین شده بود (ص ۴۳۷).
در سال ۵۵ شماری از اعضای باقی مانده گروه های کمونیستی و مجاهدین خلق در خیابان ها و طی درگیری با ساواک کشته شدند که اطلاعات اندکی از آنها در این خاطرات انعکاس یافته است. برای شناخت دیدگاه شاه در این باره این مورد جالب است: قدری راجع به تروریستها صحبت کردیم. گفت: باید دید ریشه آن کجاست. گفتم: معلوم است که از خارج می باشد. گفت: عدم رضایت و احساسات افراد را هم باید حساب کرد. ... فرمودند: مسأله تروریستها البته یک مسأله خارجی است و الا چطور ممکن است عملیات و تبلیغات آنها در همه ساعات و همه روزه و همه ماه در یک ساعت معین به این صورت هماهنگ در دنیا علیه ما باشد؟ (ص ۱۲۹ – ۱۳۰). جالب است که همان موقع به شاه خبر رسیده بود که یک گروهبان وظیفه گفته است: چرا ما باید این مردمان شجاع را تروریست بنامیم؟ (ص ۱۳۳)
نسبت دادن همه مخالفتها به خارجی ها، آسانترین تحلیل و ناشی از یک توهم بود، آن هم برای شاهی که همه چیزش وابسته به خارجی بود. این خارجی اگر فقط شوروی بود، تا اندازه ای ظاهر موجهی داشت، اما شاه و علم حتی دست امریکا را در پشت این قضایا میدیدند و راه خطا میرفتند. وقتی سالیوان به مخالفان مذهبی شاه اشاره کرده بود، علم موضع شاه را چنین بیان میکند: فرمودند: آخر این مردکه نمیفهمد که اینها مارکسیست اسلامی و در دست روسها هستند؟ عرض کردم: تماما این طور نیست (یعنی فقط دست روسیه نیست) آن هم یک شاخه است. ملاحظه فرمایید که در مدارس و دانشگاهها دخترها با چادر و چاقچور میروند. اگر انگشتی در زیر نباشد این کار نمیشود. فرمودند: انگلشت مارکسیستهای اسلامی که قطعا هست. عرض کردم: از انگشت خود امریکاییها هم غفلت نفرمایید. اینها خیلی خرند.... با وضع دنیا و تلویزیون و رادیو این همه دانشگاه و مدارس عالی و مجله و جراید اگر باز هم دختری چادر سر کند و به دانشگاه برود و از مسخره شدن نهراسد شاهنشاه یقین بدانند از جایی آب میخورد. تنها قسمتی به روسها (مارکسیستهای اسلامی) قسمتی هم به امریکاییها و قسمتی هم از حمق و تعصب است... شاهنشاه فرمودند: به هر حال مثل آدم روسری سر کردن نه در مدارس و نه دانشگاهها مانعی ندارد ولی مقنعّ و چادر وغیره غلط است. عرض کردم:مقنّع نیست مقنعه است... فرمودند خوب شد به من گفتی. (ص ۴۴۱). تأکید سالیوان که به تازگی سفیر امریکا در ایران شده بود، روی مخالفان مذهبی، شاه را برآشفته کرده بود و اساسا نمیتوانست چنین مطلبی را بپذیرد. علم، شاه را آرام کرده و گفت: در خصوص آخوندها فکر کرده بودم او (سالیوان) را حال بیاورم و نفوذ آخوند شپشو را برایش بگویم. (ص ۴۵۸). در واقع بی شعوری شاه و علم و اطرافیان این بود که بزرگترین خطر را هیچ تلقی میکردند، خطری که در یک قدمی آنان بود. تازه سالیوان را مورد استهزاء هم قرار میدادند.
شاه مطالبی را با کتابی که موسسه استوک در باره وی منتشر می کرده بیان میکند. از جمله دو نکته را فرح ایراد میگیرد. یکی این که وقتی از شاه میپرسند که چرا با تحریم نفت مانند کشورهای عربی همراهی ندارید میگوید: ما عرب نیستیم. دیگری تأکید او در باره نژاد آرین است. (۲۵۸). شاه این انتقادهای فرح را به «وز و وز مگسها» تشبیه میکند: زنها مثل مگسها دائما وزوز میکنند برای آن که جان خودش را خلاص کند موافقت می کند که آسوده شود. (ص ۲۸۱).
● داستان گاز گرفتن پای شاه توسط سگ یک روسپی فرانسوی
از داستانهای لطیف! کتاب یکی هم گاز گرفتگی سگ از شاه است که اصل آن به وساطت شاه میان جنگ بین دو سگ بر می گردد: امروز اعلیحضرت همایونی قضیه را برای من تعریف کردند. به این صورت که سگ دختر فرانسوی که همراه بوده است [یکی از همان روسپیهای معروف اروپایی] به سگ کوچک اعلیحضرت همایونی عشق ورزی میکرده. سگ بزرگ و مورد علاقه شاهنشاه به این علت به سگ دخترک پریده است. شاهنشاه خواستهاند سگها را از هم جدا کنند، سگ دخترک ماهیچه پای شاهنشاه را دندان خطرناکی گرفته است به طوری که زخم عمیقی برداشته و در آنجا مجبور شدهاند بخیه بزنند. (ص ۳۱۸). این گاز گرفتن فقط یکی از ماجراها بود. یکی دیگر از همین روسپی های فرانسوی در دربار تقریبا تا مرز دیوانگی پیش رفت و مشکلات عدیدهای را برای علم درست کرد (ص ۴۸۹) و باز هم ادامه و ادامه یافت. علم شرح حال او را به شاه که منتظر بود گزارش کرد: اگر اتفاقی برای او بیفتد دیگر آبرویی برای ما نمیماند. شاهنشاه فوق العاده ناراحت شدند. عرض کردم این جا به بیمارستان هم نمیتوانیم او را بفرستیم. چون احمق و پرحرف و پرگو و بیپرواست. فرمودند خوب هرچه می توانید بکنید. پس ما بعداز ظهر چه کنیم؟ (ص ۴۹۳). مشکل این بود که مادر این دختر فرانسوی در حزب کمونیست فرانسه و کارمند یک روزنامه بود. هر لحظه امکان داشت خبر این ماجرا رسوایی ببار آورد. علم مینویسد: [شاهنشاه] خیلی ناراحت شدند از این که مادرش کمونیست است. عرض کردم: نگران نباشید. میخ اسلام را در کشور کمونیستی هم فرو کردید. خندیدند (ص ۴۹۴). جناب علم زحمت کشیده، عکس دخترها را به شاه نشان میدادند تا ایشان انتخاب کنند (ص ۵۰۱).
روایت علم از رخدادهای سال ۵۶- ۱کد خبر: ۸۱۸۷ تاریخ انتشار: ۱۲:۲۸ - ۰۶ فروردین ۱۳۸۷ تعداد بازدید: ۶۵۶۷
روایت علم از دیدگاهها و رخدادهای سال ۵۶ - ۱۳۵۵
رسول جعفریان
منبع: سایت کتابخانه تاریخ اسلام و ایران
www.historylib.com
http://www.tabnak.ir/pages/?cid=۸۱۸۸
علی بخشی
روایت علم از دیدگاهها و رخدادهای سال ۵۶ - ۱۳۵۵
رسول جعفریان
منبع: سایت کتابخانه تاریخ اسلام و ایران
www.historylib.com
http://www.tabnak.ir/pages/?cid=۸۱۸۸
علی بخشی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست