یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

دکتر یا حکیم


دکتر یا حکیم
دیروز بیماری از شهر باکو داشتم. وقتی که در اتاق کار تنگ و همیشگی خود مسافری از راه دور، باکو، کابل یا سلیمانیه را می بینی- که این روزها زیاد پیش می آید- روحت پرمی گشاید و نه تنها به آن شهر سر می کشی بلکه گاه فراتر از مکان معناها را هم درمی نوردی. این بار در میانه تلاشی که من و بیمار برای ترجمه دردش داریم درمی یابم که او به دفعات مرا «حکیم» می خواند، هرچند کسی که همراه او برای ترجمه آمده اصلاح می کند «جناب دکتر» مبادا که من برنجم. حال آنکه همان «حکیم» مرا در لذتی عمیق فرو می برد.
می توانم تصور کنم که وقتی می گویی «دکتر»، آدمی در نظرت مجسم می شود با صورتی تمیز و بی حالت که کنار دستگاهی پیشرفته که بی شباهت به یک جک بات هم نیست، ایستاده. و وقتی مشکلت را گفتی بی اختیار از دستگاه او اسامی و راه حل هایی بیرون می ریزند که باید از آنها بسیار ممنون باشی چرا که کاملاً علمی هستند و به تو کمک خواهند کرد و اگر این راه حل ها و این اسامی از این پس زندگی تو را در مسیری می اندازند که باعث دردسر است تقصیر کسی نیست واقعیت علمی این گونه است، و چون این گونه است ترسناک هم هست.
اما وقتی که می گویی «حکیم»، آدمی در ذهن می آید، مسن و باتجربه که می توانی کنارش بنشینی و مشکلت را بگویی و او با تو از حکمتی که به مصلحت تو است سخن می گوید. دکتر مسوول آنچه از او می تراود، نیست تو خود باید آن را بسنجی اما «حکیم» از آخرین تصمیم با تو می گوید. این مصلحت می تواند فقط نصیحتی باشد یا دارویی یا حتی او ممکن است تو را دعوا کند مثل یک دوست که خیرخواه تو است. پس بیهوده نیست که من این عنوان را بیش از «دکتر» بر خود می پسندم. اما چه شده است که در آذربایجان طبیبان را «حکیم» می خوانند؟ آیا طبیبان آنجا همه «حکیم»اند؟ چه باعث شده است که تاریخ لفظ حکیم را به بادی که دکتر را آورد، نسپارد؟
باید گفت دکتر هم از ابتدا به نوعی «حکیم» را تداعی می کرد. ابتدا این کلمه یی بود که برای علمای علوم دینی کلیسا به کار می رفت سپس تمام علمای علوم انسانی را بدین نام می خواندند مثل دکتر «جانسون» که لغت نامه مهم انگلیسی به نام اوست. درست معلوم نیست که از چه زمانی «دکتر» معنایی قویاً طبی و درمانی یافت اما در کشور ما «دکتر» به یکباره و از خارج و به همراه تکنولوژی مدرن وارد شد و بلافاصله به جای «حکیم» و «حکیم باشی» نشست و ما در ابتدا «دکتر» حکیم الملک یا حکیم الدوله هم داشتیم. در انگلستان هم بسیاری از پزشکان عالی رتبه «دکتر» را دون شان خود می دانند و ترجیح می دهند آنها را «آقا» - یا سًر- بخوانند و نه «دکتر»،
به نظر می رسد دکتر فقط نوعی کار عملی و مفید اما سطح پایین را به ذهن ساکنین لندن می آورد که پزشکان کله گنده آن را نمی پسندند چیزی مثل «سلمانی» یا حداکثر دندانسازی. اما نمی دانم آیا تصوری که فلان لرد لندنی از کار بزرگ پزشکی دارد با تصوری که من از حکیم یا حکیم باشی دارم سازگار است یا خیر؟ اما مشکلات من «دکتر» بیش از اینها است. فی الواقع اگر به معنای علمی هم نگاه کنیم پزشکان چندان آدم های فاضل و دانشمندی نیستند. دکترای پزشکی در برابر دکترای سایر علوم که دکترای علمی محسوب می شوند یک دکترای عملی است بنابراین درخواست یا آرزوی حکیم نامیده شدن نوعی ارتقای درجه است نه تنزل آن. اما اگر این درخواست پذیرفته شود نتیجه میمون دیگری هم دارد و آن اینکه در مواقع اورژانس با سادگی بیشتری می توان پزشکان را از سایر «دکتر»ها که حالا به مدد دانشگاه هاوایی و دانشگاه های نظیر آن در جامعه به وفور یافت می شوند بهتر شناخت و به کار گرفت.
بابک زمانی*
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید