دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا
مقام و شخصیت زن از دیدگاه نهج البلاغه
«الحمد للَّه الّذی جعلنا من نفس واحدهٔ و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالا كثیرا و نساء و الصّلاهٔ و السّلام علی اشرف بریّته و خاتم أنبیائه حبیب اله العالمین ابی القاسم محمّد (ص) و علی آله الطّیّبین الطّاهرین المعصومین.
موضوع سخن ما مقام و شخصیت زن از دیدگاه نهج البلاغه است.
یكی از دوستان، ضمن توصیه و تأكید میگفت: در بحثمان در این زمینه توجه داشته باشید كه جمعی از خانمها در محفل و مجلس شركت دارند. من از همین نكته سخنم را آغاز میكنم كه گویی مسأله زن در نهج البلاغه آن چنان نیست كه بتوان بیپرده و باز آن را مطرح كرد چنانكه حتی خودیها نیز باور كردهاند كه زن در نهج البلاغه آن چنان كه باید مطرح شود مورد توجه قرار نگرفته، و احیانا سخن دشمنان را به نظر میآورد كه آنچه در نهج البلاغه در این باره آمده است با كرامت زن، با مقام انسانی زن، متناسب نیست. البته اگر ما با این دید مسئله را بررسی كنیم، دشوار است كه بتوانیم به نتیجه برسیم. اما خوشبختانه، بحث به مقدار لازم شكافته شده و ماآن چنان آمادگی را داریم كه موضوع را به دور از جوّهای انحرافی دنبال كنیم. قبل از آن كه سخنان امام بزرگ (ع) را در زمینه مقام و شخصیت زن مطرح كنم، ناگزیرم چند موضوع را تذكر بدهم.
مسئله اول، موضوع دنباله روی از جوّهای كاذبی است كه احیانا در باره برخی از مسائل اسلامی بوجود آمده و یا خواهد آمد.
برای این كه با یك مثال، مقصودم را رسانده باشم و از مطلب بگذرم، شما را بیاد شرایط جنگ بین المللی اول میاندازم كه در آن شرایط، وقتی بخشی از دنیا، علیه امپراطوری عثمانی كه بناحق اسم حكومت اسلامی را یدك میكشید، بسیج شده بود، و مسلمانان یعنی عثمانیها بعنوان انسانهای خشن در دنیا مطرح بودند، ناگزیر موجی علیه السلام بعنوان آیین خشن و آیین شمشیر و زور و اسلحه مطرح بود. میبینیم در آن شرایط انحرافی، قلمهای نویسندگان و فكر متفكران اسلامی ما بیش از آن حد كه لازم است پیش میرود و اسلام را بدون توجه به آن بعدهای لازم خشونت آمیزش- كه خشونت در برابر خشونت است، خشونت در برابر ظالم و متجاوز است، خشونت در برابر استعمار و استثمار است- با سیمایی از صلح و صفا ترسیم میكند و در نتیجه تصویری غلط از اسلام ارائه میشود. فكر میكنم همین یك مثال كافی باشد.
مبادا ما در مسأله زن از دیدگاه اسلام و یا از دیدگاه نهج البلاغه، مرتكب چنین انحراف بزرگی بشویم، به جهت جوّسازیهایی كه غرب در این زمینه علیه اسلام و یا غربزدههای ما علیه نهج البلاغه كردهاند، ما هم برای دفاع از حیثیت و دفاع از كیان خود، مسائلی از اسلام را مطرح كنیم كه از اسلام نیست. حالت تدافعی داشتن در تحلیل مسائل، همواره این ورطه و این فاجعه را به دنبال دارد. بررسی مسائل اسلامی باید به گونه آزاد باشد و به دور از این گونه جوّها و جوّسازیهای انحرافی.
اگر ما مقام و شخصیت زن را از دیدگاه نهج البلاغه بررسی میكنیم، باید الزاما این بررسی به دور از این نوع تفكرات انحرافی و فشارها و تحمیلها باشد، ما از این نحوه و كیفیت بررسیها صدمات بسیار دیدهایم.
نكته دیگر در آغاز بحثم، تذكر این مطلب است كه نهج البلاغه برگردانی از قرآن است. یعنی محتوا همان محتوای قرآن است كه امیر المؤمنین علی (ع) آن را در قالبی نوین و دیگر ریخته است. نهج البلاغه چیزی جز آنچه در قرآن آمده است، ارائهنكرده است فقط با این تفاوت كه قرآن بصورتی كلی برای تمام عصرها و نسلها سخن گفته است، اما نهج البلاغه این مسائل كلی را در رابطه با ملتی مطرح كرده است و به ما راه را نشان داده است كه مسائلی كلی قرآن را چگونه میشود در زمینه یك ملت به مطالعه گذاشت و با زندگی یك جامعه آن را تطبیق كرد.
امام (ع) در بررسیهای خود در زمینه مسائل اسلامی، سعی بر آن دارد كه این ضوابط كلی اسلامی قرآنی را در مورد امتی كه با آن درگیر است تطبیق دهد. خواه ناخواه، در این تطبیق دادن، ابعاد نارساییها و كمبودهای آن جامعه به چشم میخورد، یعنی آنچه كه در جامعه، مانع از انطباق اصول كلی اسلام است، مورد توجه امام قرار میگیرد. علل و عواملی كه مانع از تطبیق و اجرای احكام كلی الهی میشود مورد نظر قرار میگیرد و به همین جهت میبینیم كه نهج البلاغه بیشتر به انتقاد میپردازد.
اصول كلی تازه نیست، اما آنچه كه در تطبیق اصول كلی به مواردش در نهج البلاغه مطرح میشود، كاملا تازگی دارد. بیجهت نیست كه در نهج البلاغه، در باره شخصیت زن سخنی در میان نمیبینیم، هر چه هست بصورت نقد است، هر چه هست بیان نارساییهاست، هر چه هست بیان كمبودهاست. یعنی نهج البلاغه، آئینهوار سیما و شخصیت زن را آن چنانكه هست مینمایاند: كم را كم، اندك را اندك، نارسا را نارسا نه چیزی بر آن میافزاید و نه چیزی از آن كم میكند.
سخن كلی نهج البلاغه در زمینه مقام زن، همان سخن قرآن است، چیز تازهای نیست. آنها كه میخواهند نهج البلاغه را بدون قرآن مورد بررسی قرار بدهند، مانند كسی هستند كه روح را از كالبد جدا كند. تفكیك قرآن از نهج البلاغه، تفكیك روح از كالبد است، یعنی دیگر جانی در این كالبد وجود ندارد. برای فهمیدن سیما و چهره و شخصیت واقعی زن در نهج البلاغه باید به قرآن مراجعه كرد و انتقادهای نهج البلاغه را، در كنار آن، در تطبیق مسئله مورد بحث قرار داد.
نكته دیگری كه تذكر آن در آغاز بحث ضروری است این است كه در نهج البلاغه، مسائل تاریخی و مناسبتهای تاریخی، الزاما در بررسیها باید مورد توجه قرار بگیرد. مناسبتهای تاریخی سخن امام، به مثابه قراینی است كه در كلام گفته میشود. اگر ما سخنی را از قرائن متصل و منفصلش جدا بكنیم، مفهوم نخواهد بود ومقصود گوینده را نخواهد رساند. مناسبتهای تاریخی سخن امام، به مثابه این قرائن است اگر ما این قرائن را تفكیك كردیم، مقصد امام را بخوبی درك نكردهایم. اگر بنا به مثال معروف لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَٔ را از یا أَیُّهَا جدا كردیم، آنچه كه قرآن میگوید به آن نخواهیم رسید و اگر كُلُوا وَ اشْرَبُوا را گرفتیم و به لا تُسْرِفُوا توجه نكردیم، به مفهوم واقعی و مقصد نهایی قرآن نرسیدهایم. همچنین است مناسبتهای تاریخی در سخن امام.
مطالبی كه در نهج البلاغه در باره مقام و شخصیت زن آمده، كه اگر بدرستی استقصا بشود، سیزده، چهارده مورد است، در تمام این موارد، مناسبتهای تاریخی خاصی هست كه باید آن مناسبتها مورد توجه قرار بگیرد و مع الاسف، برخی، به مناسبتها توجه نكرده و از آن غافل ماندهاند. به عبارت دیگر، برداشتی كه من دارم این است كه قضایایی كه در زمینههای مشابه مقام و شخصیت زن در نهج البلاغه آمده است به صورت قضایای «خارجیه» است نه بصورت قضایای «طبیعیه» یا «حقیقیه». با طبیعت زن كاری ندارد، بصورت حكم كلی برای همه زنان جهان كاری ندارد، سخن از زن موجود در جامعه است با تمام نقصها و نارسائیهایش. آنچه كه امام مورد انتقاد قرار میدهد، زن موجود در جامعه است و كلیه زنانی كه با چنین خصوصیات و خصایصی در جامعه ظاهر میشوند. اگر در طبیعت زن خواستیم تحقیق كنیم، قرآن در این زمینه، مسئله را بروشنی بیان كرده است و این در نهایت به همان مسئله بازگشت میكند كه قرائن و مناسبتهای تاریخی را نباید ندیده گرفت.
نكته دیگر این كه در برخی از مسائل، احكام موقت مقطعی در اسلام، چه در عصر پیامبر و چه در عصر امیر المؤمنین، وجود داشته، و این احكام ثانوی بصورت دستورهای مقطعی، سلسلهای از احكام بوده است كه به تناسب ظرفیتهای زمان، بیان میشده است. این مسئله، هم در زمینه مقولههای حقوقی صادق است و هم در زمینه مباحث و مسائل دیگر كه مربوط به مسائل ارزشی است و در این زمینه ما نمونههایی هم داریم. در یك مورد، وقتی كه از امام در باره سخن رسول خدا كه فرمود: «با خضاب، پیری را تغییر دهید و به یهود تشبّه نكنید» سؤال میشود، امام در پاسخ میفرماید: آری چنین است و رسول خدا چنین دستوری را داده است كه مردم، سفیدیهای موهایشان را با خضاب پنهان كنند و موها را سیاه كنند و تشبّه به یهود پیدانكنند. شرایط، شرایط نخستین سالهای هجرت است و بوجود آمدن اولین هستههای مركزیت سیاسی در مدینه و تشكیل حكومت اسلام.
این دستور از طرف رسول خدا صادر میشود كه سفیدیهای مو را با خضاب پنهان كنید و موهای سفید را آن چنانكه یهود برملا میكنند، آشكار نكنید. امام در توجیه و تفسیر این حكم میفرماید: «درست است كه رسول خدا چنین دستوری داد» اما این دستور در شرایطی بود كه مسلمانان اندك بودند و برای این كه این اقلیت از یك تجّمع و تشكّل ظاهری برخوردار باشند رسول خدا چنین دستوری داد. اما امروز كه نطاق اسلام، وسعت پیدا كرده است، قلمرو دین وسیع شده است و استواری یافته و پایه گرفته است، امروز دیگر هر مردی آزاد است هر راهی را راجع به رنگ موی صورتش اتخاذ كند، سپید باشد یا مشكی باشد. ملاحظه میكنید كه یك دستور مقطعی، به مناسبتی خاص است.
گاهی برخی مسائل ارزشی هم به همین شكل در جامعه مطرح میشود. بنا به برداشتی كه دارم، برخی از مسائلی كه در باره زن و مقام و شخصیت زن در نهج البلاغه آمده است، در رابطه با این مسئله است. باز شرایط حاكم بر جامعه، اساس نظرها و دیدگاهها بوده است.
نكته آخری كه در مقدمه بحثم باید خیلی فشرده بیان شود و فرصت بیشتری برای بحث جالب آینده باشد، مسئله تساوی و برابری است، آنچه كه در اسلام، قرآن و نهج البلاغه دیده میشود، مسئله «تساوی» است نه مسئله «تشابه» تفاوت است و نه تبعیض. مسئله تفاوتهای فیزیكی و روحی بین زن و مرد، مطلبی نیست كه انكار پذیر باشد، از مقوله حقوقی و در قلمرو جعل هم نیست كه بنشینیم آن را اثبات یا نفی كنیم و در این زمینه هم هیچ توضیحی لازم نیست. در تفاوتهای بین این دو جنس انسان، دو گونه انسان، با حفظ انسانیت در هر دو، حكمت بالغهای هست كه مسئله تقسیم مسئولیتهاست و این تقسیم مسئولیتها ایجاب كرده تا چنین تفاوتهایی باشد و یا به عكس چنین تفاوتهایی ایجاب میكند كه مسئولیتهای متفاوتی بر دوش زن و مرد باشد.
متقنترین و شایستهترین حكم و قانون آنست كه با آنچه كه در خلقت و آفرینش انسان هست تطبیق كند. تفاوتها از اساس تفاوتهای موجود و عینی فیزیكی و روحی سرچشمه میگیرد، اما «برابری» یك مسئله ارزشی و حقوقی است و قابل جعل است و این مسئلهای است مهم. مسئله تفاوتها، مسئلهامروز و دیروز نیست. به من اجازه بدهید برای روشن شدن مطلب، باز یك مثال بزنم: امروز در بسیاری از رشتههای علمی و تخصصی، مسأله این است كه آیا زنان میتوانند از عهده آنها برآیند یا نه. بسیاری از متخصصان، حتی متخصصان غرب رفته و غرب دیده، حتی متخصصان غرب زده ما به صراحت مدعی هستند كه بسیاری از تخصصها از عهده زنان خارج است و تواناییهای لازم را در آن رشته تخصصی ندارند.اما در مورد بیماریهای زنان، اولویت با زنان است یا مردان اگر اولویتهای شرعی، اولویتهای ارزشی را مطرح كنیم، اولویت با زنان است. در جامعهای كه با ارزشهای والای انسانی زندگی میكند، در جامعهای كه ارزشهای اسلامی بر آن جامعه حاكم است، باید بیماریهای زنان بوسیله زنان متخصص درمان بشود. اما میبینیم كه وقتی از خود متخصصان سؤال میشود، میگویند زنان توانایی لازم را حتی در این رشته هم از خود ندارند، البته یك اصل را ما میپذیریم. استثمار ممتد، استضعاف ممتد، ستم تاریخی ممتد بر زن، زن را به این حال انداخته است. زن، بالاخص زن مسلمان، ثابت كرده است كه در اندك مدتی میتواند از این ستم تاریخی خودش را رها كند. هم اكنون در جامعه نو بنیاد اسلامی ما، بسیاری از مسائل در این زمینه حل شده است و زنان ما پیشگامند، پیشروند، حتی در بعضی مسائل از مردان ما هم جلوتر هستند. اما باز مسئله توانائیها مسئلهای است كه از درون انسان سرچشمه میگیرد، از آن حالات روحی و فیزیكی انسان سرچشمه میگیرد.
وقتی یك زن نتواند هشت ساعت در اتاق عمل، بدون آنكه دستش را به جایی بزند، بدون این كه یك لحظه حتی بنشیند، مداوم كار كند، اما مرد بتواند این كار را انجام دهد، چه میشود كرد این طبیعت است. نمیتواند هشت ساعت مداوم، پنج ساعت مداوم كار سنگین انجام بدهد، استاد متخصصی در این باره میگفت: خانمی كه استاد من بود در یك عمل نسبتا آسان تخصصی در اتاق عمل فریادش در آمد و من مرد شاگردش را به كمك طلبید و بالاخره من توانستم مشكل ایشان را رفع كنم.
این تفاوتها مسألهای نیست كه بشود با شعار حلش كرد و یا این كه بتوان با گفتگو یا وضع قوانین آن را حل كرد. بله، تكنیك میتواند بسیاری از ناتوانیها را حل كند. اگر تكنیك توانست این هشت ساعت را به دو ساعت تقلیل دهد، مسئله حل میشود. همان گونه كه فرضا در مسأله كشیدن دندان، تكنیك این كار را كرده است وبا استفاده از اهرم، با نیروی كم، دندان بیرون میآید، یعنی همان نیروی بسیاری كه یك مرد مجبور بود برای كندن دندان صرف كند، یك خانم دندانپزشك میتواند با نیروی كمتری ولی با استفاده از تكنیك، آن را انجام بدهد. ولی باز تفاوتهای اساسی و مسائل زیر بنائی سر جای خودش محفوظ است.
در مدت كوتاهی كه فرصت هست، من نمیتوانم همه مواردی كه در نهج البلاغه آمده است مطرح كنم، اما یك، دو یا سه بخش از مسائل مربوط به زن را میتوانم در این فرصت كوتاه به عرضتان برسانم.
در خطبه ۷۹ نهج البلاغه فیض السلام، امام (ع) میفرماید: معاشر النّاس، انّ النّساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول... ای مردم، زنان ایمانش ناقص است، حظ و بهرهشان كم است، عقلهایشان كم است.
علامت نقصان و كمی ایمانشان این است كه میبینیم از نماز و روزه در دوران ماهیانگیشان معاف هستند. اما علامت نقصان عقلهایشان این كه شهادت دو زن بجای شهادت یك مرد است. اما علامت نقصان بهرهشان این است كه میراث زن، نصف میراث مرد است. پس شما بپرهیزید از شرّ زنان و از بهترینشان برحذر باشید و در معروف و كار خیر اطاعتشان نكنید تا این كه در كار منكر و بد، طمع بخود راه ندهند.
با این ترجمهای كه من كردم و ترجمهای متعارف بود، اگر كسی برداشت كند كه این سخنان، كرامت زن را آن چنان كه هست بیان نكرده، یا آن گونه كه دشمنان ما میگویند، اهانت به مقام زن كرده، شاید كمی قابل قبول باشد.
اما این نكته ناشی از آن است كه سخن بدرستی تحلیل نشده چرا كه ترجمه هیچگاه نمیتواند رسای به تفسیر مقاصد و مفاهیم مورد نظر گوینده باشد. به دو نكته باید توجه داشت: مضمون كلام و مناسبتهای تاریخی و شرایط حاكمی كه این سخن در آن شرایط گفته شده است. نخست به مناسبتهای تاریخی این سخن میپردازیم، البته قبل از تعرّض به مناسبت تاریخی، باید یك نكته را هم ضمیمه بكنم (كه بهتر بود در اوایل عرضم اشاره میكردم) كه این سخنان، سندی هم دارد، البته نه آن چنان سندی كه دارای شرایط خاصی در فقه است، بلكه شرایط لازم برای قبول یك خبر در این نكاتی كه در نهج البلاغه آمده است وجود دارد، یعنی تنها سید رضی نیست كه این سخنان را نقل كرده است، بلكه دیگران نیز نقل كردهاند و اگر گاه در سندیتشبهه میشود یا ایرادی گرفته میشود، شرایط خاصی است كه فقط در فقه مطرح است و آن مخصوص فقه است و برای استنباط احكام شرعیه.
این سخن، بخشی از یك نامه طولانی است كه امام در زمان اشغال سرزمین مصر بوسیله عمر و بن عاص و پس از شهادت محمد بن ابی بكر، آن را نوشت و برای مردم مصر فرستاد تا برای مردم مصر خوانده شود، و بهمین دلیل است كه برخی، آن را در خطبهها آوردهاند و برخی در نامهها، چرا كه هم بصورت نامه و هم بصورت خطبه ایراد شده بود. سخنانی كه امام ایراد میفرمودند به چند صورت بوده است: گاه امام بر فراز منبر سخن میگفت و گاه جایگاه خاصی برای امام ترتیب میدادند و سخن میگفت و گاه از حسنین استفاده میكرد، مطالبی را به حسنین میفرمود و حسنین به مردم عرضه میكردند و گاه باین صورت بوده است كه امام، نخست مطلبی ایراد میفرمود و سپس آنرا مینوشتند و بصورت مكتوب به نقاط دیگر میفرستادند و این مكتوب بر مردم خوانده میشد.
در این نامه طولانی، امام كلیه حوادث بعد از رحلت پیامبر را كه جامعه اسلامی بخود دیده است تشریح میكند و در حقیقت، اجمالی از تاریخ سیاسی اسلام بعد از رحلت پیامبر را بیان مینماید تا به جریان جمل میرسد و جنگ جمل و انگیزههای بوجود آورنده این فتنه و فاجعه را تشریح میكند و از زمینههایی كه باید در جامعه از بین برود تا این فتنهها بوجود نیاید سخن میگوید. در این رابطه است كه امام به مسئله زن میرسد زن، آن موجودی كه در برپا شدن این فاجعه و این فتنه، نقشی عظیم داشته است. و كار چنین شده است كه فرصت طلبانی، پیمان شكنانی، برای دستیابی به اهداف پلیدشان، از این نقطه ضعف جامعه سود بردهاند نقطه ضعفهایی كه هرگاه در جامعه موجود باشد، هر فتنهگر و توطئهگری میتواند از آن استفاده كند.
وقتی مسئله سیاهپوشی را رادیو امریكا مطرح كرد، چه كسانی در جامعه ما پیروی كردند این چه نقطه ضعفی در جامعه ما بود كه با این فضاحت مورد استفاده توطئهگران قرار گرفت در جامعهای كه در آن، امیر المؤمنین علی (ع) زمام امور را به دست گرفته، هر لحظه خوف آن میرود كه از این نقطه ضعف استفاده شود، یعنی از زن، بعنوانابزاری برای پیش برد اهداف سیاسی استفاده شود. امام میخواهد این زمینه را منتفی كند، این پایگاه توطئهگران و فتنهجویان را نابود كند و با نابودی این پایگاهها، توطئهها خاموش بشود.
مسأله زن در سخن امام (ع) با این مناسبت تاریخی آغاز میشود: بعنوان یك نقطه كور در جامعه، یك نقطه ضعف، یك زمینهای برای سوء استفاده توطئهگران زنی كه از آن موقعیت خاص و مسئولیتهای خاص خودش پا فراتر میگذارد، به مسائلی میپردازد كه از عهده او بیرون است و از او خواسته نشده است بالاخص كه این زن از یك سلسله خصائص هم برخوردار باشد كه جامعهپسند باشد و تودههای مردم از این خصیصههایی كه در او وجود دارد، بهتر و بیشتر استقبال كنند، در آن صورت فاجعه عمیقتر است و مشكل دو چندان. در این موقعیت و با این شرایط تاریخی است كه امام این سخنان را میگوید.
اما تفسیر محتوای كلام. در این سخن، كلمه «ایمان»، «حظ» و كلمه «عقل» بكار برده شده است. ما روی این سه كلمه كمی تأمل میكنیم. ایمان به چند معنا بكار رفته است: گاه ایمان، صرفا به مسأله اعتقاد، اعتقاد جازم و عقیده قلبی.
و آن گره و آن حالت جزم و یقین فكری اطلاق میشود كه ناشی از تفكر و ناشی از استدلال و دیگر ابزار شناخت است. انسان با تكیه و استفاده از ابزار مختلف شناخت به یك سلسله باورهایی میرسد كه به آن باورها ایمان گفته میشود، این یك معنای ایمان است. ایمانی كه در این سخن امام آمده به این معنا نیست، به دلیل تفسیری كه به دنبالش هست. گاه ایمان، به معنای عمل و مسئولیتهای ناشی از عقیده میآید، چرا كه ایمان تجلی عقیده در عمل است. وقتی عمل جلوهگاه عقیده انسان باشد، به نام ایمان و به اسم ایمان مطرح میشود. ایمام آن اعمال ناشی و سرچشمه گرفته از اعتقاد قلبی انسان است. باز ایمان به این معنا در قرآن و در متون اسلامی آمده، اما در سخن امام ایمان به این معنا هم اطلاق نشده است، به علت تفسیری كه خود امام دارد.
گاهی هم ایمان، به معنای عمل و مسئولیتهای حاكی از اعتقاد است. در بسیاری از موارد، به عمل انسان و مسئولیتها و عقاید باطنی كه آن عمل نشان دهنده و ارائه دهنده آنهاست، ایمان گفته میشود. و معنای چهارمی هم ایمان دارد كه در موارد مختلف هم بكار رفته است. این بار، ایمان به معنای عمل و مسئولیتهایی است كه در مقولههای حقوقی و در نظام ارزشی و به تعبیر دیگر در شرع از انسان خواستهاند. بهدنبال عقایدی كه انسان داشته است، شرع از او به مقتضای آن عقاید، این مسئولیتها را خواسته است. ایمان، آن گونه مسئولیتهایی است كه شرع بر اساس عقاید انسان از او طلب میكند. ایمان به این معنا موارد استعمالش كم نیست در سخن امام (ع) ایمان به همین معنا به كار رفته است، چرا كه به دنبالش تفسیر شده، «و امّا نقصان ایمانهنّ» یعنی اما این كه مسئولیتهای زن سبك است، كمتر است، دلیلش اینست كه میبینیم اسلام نماز و روزه را در زمان عادت ماهیانهاش از او نخواسته است.
میبینیم در اینجا دقیقا ایمان به معنای مسئولیتهایی است كه شرع بر اساس عقاید از یك شخص خواسته است. اسلام از زن، مسئولیتهای سنگین نخواسته است. نقصان ایمان به این معنا و كمبود مسئولیتهایی كه بر عهده زن گذاشته شده و نقصان وظائفی كه از زن خواسته شده، نه اهانت به مقام زن است، نه كمبودی در شخصیت زن است و نه چیزی از مقام و منزلت زن میكاهد بلكه این كم كردن مسئولیتها صرفا از آن تفاوتهای فیزیكی و روحی ناشی میشود.
در مورد عقل، باز ما معانی مختلفی میبینیم كه در استعمالات منظور میشود. نخست از عقل، مبدأ ادراك و حیات فكری انسان منظور میشود. گفته میشود عقل یعنی آن مبدایی كه ادراك انسان، تفكر انسان از آن میجوشد. گاه به معنای اثر این مبدأ، به معنای مصدری، آن تفكر و تعقل و ادراكی را كه خاصیت این مبدأ انسانی و مبدأ شعور او است عقل مینامند. گاه نیز مسئله عقل به معنای پیامدهای تفكر است، آن حالتهایی كه برای انسان بر اساس تفكر و بر اساس تعقل پیش میآید. صبر و استقامت، تحمل، مسئله ضبط، مسئله دقت و مسائل مشابه، از آثار و پیامدهای تعقل و تفكر است.
در این جمله امام (ع) میفرماید كه زنان در عقل ناقصند، به دلیل تفسیری كه به دنبالش میآید، نه منظور آنست كه مبدأ فكری زن از نظر كمی یا كیفی كوچكتر یا كمتر از آن مرد است و نه حتی به معنای تفكر به معنای مصدری است، بلكه منظور آن آثار است كه برخاسته از تفكر در زن به تناسب نیروهای جسمانی و روحیاش اندك و ضعیف است، یعنی صبرش، استقامتش، تحملش، حافظهاش، دقتش. اگر كمبود این سلسله مسائل در زن بر اساس تفاوتهای موجود بین او و مرد باشد، به معنای آن نیست كه به زن اهانت شده یا مقام زن كمی پائینتر از آنچه كه هست معرفی شده است. این هنوز آغاز بحث است ولی ناچارم كه بحث كافی و لازم را برایفرصت دیگری بگذارم و یك جمع بندی مختصر از همین بحث كوتاه داشته باشم.
تفاوتهای موجود بین زن و مرد از مقولات ارزشی و حقوقی نیست و قابل جعل نمیباشد و بهمین دلیل نابرابریهای در قبول مسئولیتها ایجاد میكند و مسئله عقل، مسئله حظّ و مسئله ایمان در رابطه با همین دید مطرح میشود و امام سعی بر آن دارد كه سیما و شخصیت زن را آن گونه كه هست، آئینهوار ارائه بدهد، یعنی درست انگشت روی نقطه ضعفها بگذارد تا زن در جامعه اسلامی بتواند با جبران این كمبودها این خلأها را آن چنان پركند كه فاطمهوار و زینبوار نقش سازنده خود را در جامعه ایفا كند.
سخن آخر من این است كه امام (ع) در شرایطی از مقام زن سخن میگوید، از نقصان عقل و نقصان ایمان آنها سخن میگوید كه همسری چون فاطمه دارد. اگر ما توجه به همین اصل داشته باشیم، بسیاری از مسائل حل میشود. در برابر دیدگان علی (ع)، فاطمه بوده است و در شرایطی كه علی (ع)، فاطمه را در زندگی دیده است، پس از سالها این سخن را بر زبان میآورد تا زنان جامعه با توجه به خلأها و كمبودها خود را به مقامی چون فاطمه و چون دخترش زینب برسانند.
نویسنده: عباسعلی عمید زنجانی
منبع: http://balaghah.net
منبع: http://balaghah.net
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست